788
بازدید
اسم آن بزرگوار محمد است و کنیه مشهور او ابا جعفر الثانی و ابن الرضا، و لقب مشهور ایشان جواد و تقی است.
عمر مبارک ایشان بیست و پنج سال است و پس از زهرای مرضیه کسی در میان اهل بیت دیده نمی شود که عمری چنین کوتاه داشته باشد. تولد آن بزرگوار شب جمعه دهم ماه رجب سال ۱۹۵هجری در مدینه واقع شد و شهادت آن بزرگوار به دستور معتصم عباسی(برادر مأمون الرشید) به دست ام الفضل زن امام جواد و دختر مأمون عباسی در آخر ذی القعده سال ۲۲۰هجری واقع شد. مدت امامت او تقریباً هفده سال است، زیرا هشت ساله بود که پدر بزرگوارش از دنیا رفت و آن حضرت به امامت رسید.
مأمون بعد از شهادت حضرت رضا(ع) به بغداد آمد و مقر حکومت خود را آنجا قرار داد و چون شنید که علمای بلاد به مدینه رفته اند آن بزرگوار را به امامت پذیرفته اند، بهراس افتاد و حضرت جواد را به بغداد احضار کرد. مأمون از آن حضرت تجلیل کرد و دختر خود ام الفضل را به عقد ایشان درآورد.
امام جواد پس از مدتی با ام الفضل به قصد زیارت بیت الله الحرام به حجاز رفتند و پس از اعمال حج به مدینه برگشتند و تا مأمون زنده بود در مدینه بودند. بعد از مرگ مأمون برادرش معتصم به منصب خلافت نشست و چون از حضرت جواد و استقبال مردم از آن بزرگوار می ترسید، حضرت را جبراً به بغداد طلبید و طولی نکشید که حضرت جواد(ع) را شهید نمود.
عمر حضرت جواد گر چه کوتاه بود و غالباً در تبعید صرف شد، ولی باید گفت عمر پر برکتی بود. و کلینی رحمه الله در کافی از حضرت رضا نقل می کند فرموده اند: هذا المولود الّذی لم یولد مولود اعظم برکهً منه.
این مولود ـ حضرت جواد ـ مولودی است که پر برکت تر از او زاییده نشده است.
از جمله امتیازهای امام جواد اظهار علم اهل بیت است و باید گفت شجاعی در میدان علم مثل او نیامده است.
در تاریخ آمده است که چون حضرت رضا(ع) از دنیا رفت عده ای از بزرگان و علما به مدینه آمدند و سی هزار مسئله در چند روز از حضرت جواد علیه السلام سؤال نمودند و حضرت جواد بدون تأمل و فکر جواب دادند.
و چون مأمون عباسی آن بزرگوار را به بغداد آورد و تصمیم گرفت برای خاموشی اعتراضها دخترش را به عقد ایشان درآورد، مجلسی با شکوهی ترتیب داد و در جلسه علما و بزرگان را دعوت کرد. یحیی بن اکثم یکی از علمای اهل تسنن و قاضی آن زمان، از حضرت سؤال کرد که اگر محرمی صیدی را بکشد حکم او چیست؟ حضرت جواد علیه السلام بلافاصله شقوق مختلفی فرمود که همه و من جمله یحیی بن اکثم مبهوت شدند. فرمودند: آن صید را در حرم کشته است یا در خارج حرم؟ عالم به حکم بوده یا جاهل؟ عمداً کشته یا نه؟ آن محرم عبد بوده یا آزاد؟ بالغ بوده یا نابالغ؟ کار اولش بوده یا قبلاً نیز صیدی کرده است؟ این صید از طیور بوده است یا نه؟ آن صید بزرگ بوده یا کوچک؟ آن کار در روز بوده یا در شب؟ محرم به احرام حج بوده یا محرم به احرام عمره؟ مأمون مجلس را متشنج دید. همه بخصوص یحیی بن اکثم مبهوت و مفتضح شده بودند. به حضرت جواد گفت که خطبه بخوانید. آن بزرگوار، ام الفضل را به پانصد درهم به عقد خود درآوردند. سپس مأمون از شقوق مسئله سؤال نمود و حضرت حکم کلیه شقوق را بیان نمود در آخر کار حضرت مسئله ای از یحیی بن اکثم پرسید، و شاید هم برای تفریح بود چون مجلس عقد و عروسی بود.
فرمود: آن چه زنی است که صبح بر مرد حرام و چون روز بلند شود بر او حلال می شود و چون ظهر می شود حرام می شود و عصر حلال و مغرب حرام و آخر شب حلال و پس از طلوع فجر حرام و بعد از طلوع فجر حلال می شود؟ یحیی بن اکثم گفت: نمی دانم، شما بگوید تا همه بدانیم. فرمودند: آن کنیزکی است که اول صبح اجنبی بوده است و چون روز بلند شد آن مرد کنیز را خرید و بر او حلال شد و ظهر او را آزاد کرد و بر او حرام شد و عصر او را به عقد خود درآورد و حلال شد و چون مغرب شد ظهار کرد و به واسطه ظهار بر او حرام شد و نصف شب کفاره ظهار داد و حلال شد و آخر شب او را طلاق داد و حرام شد و چون طلوع شد رجوع کرد و او را برای خود تحلیل نمود.
گرچه این گونه مسائل شایسته مقام مقدس حضرت جواد نیست
ولی چونکه با کودک سرو کارت فتاد آن زبان کودکی باید گشاد
از این جهت می بینیم که در تشقیق مسئله و یا در جواب این مسئله صدای احسنت احسنت از مجلس بلند می شود. مأمون می گفت: حضرت جواد گر چه کوچک است لکن این اهل بیت کوچکی و بزرگی ندارند، او می تواند حرف خود را به کرسی بنشاند.
مسئله سومی که جلو آمد مسئله دزد است که در زمان معتصم واقع شده بود.
چون حضرت جواد(ع) را جبراً دفعه دوم به بغداد آوردند ـ و باید گفت که حضرت را برای شهادت آوردند و منتظر وقت بودند ـ معتصم به آن حضرت خیلی احترام گذارد. روزی که بسیاری از علما و بزرگان و اشراف در مجلس بودند دزدی را آوردند که به دزدی اقرار کرد و باید بر او حدّ جاری می شد. معتصم پرسید: دست از کجا باید بریده شود؟ ابن ابی داوود که قاضی و از علمای بزرگ آن زمان بودگفت از مچ، و به آیه تیمّم تمسک کرد. و دیگران گفتند از مرفق و به آیه وضوء تمسک کردند و اختلاف بالا گرفت. معتصم رو کرد به حضرت جواد و از او جواب خواست. حضرت فرمودند: از آخر انگشتها باید قطع کرد و به آیه شریفه المساجدلله جاهای سجده برای خدا است تمسک کردند و فرمودند آنچه برای خدا است نباید قطع کرد. صدای تحسین از مجلس بلند شد و به فتوای حضرت جواد عمل کردند.
نباید فراموش کرد که جوادالائمه(ع) حکم خدا را فرموده است و برای تقریب ذهن عوامانه مجلس به آیه شریفه تمسک نموده اند. و الا تمسک به آیه شریفه از نظر دقت فقهی ناتمام است و در فقه ائمه علیهم السلام جاهای فراوانی دستور داده شده که مواضع سجده نیز قطع شود نظیر محارب که یک دست و یک پای او ـ از نظر قرآن شریف ـ قطع می شود و یا کشته و یا تبعید می شود و اگر دزد دفعه دوم دزدی کند پای او را قطع می کنند چنانچه اگر کسی دست یا پای کسی را قطع کند او را قصاص می کنند و دست یا پای او را قطع می کنند.
خلاصه سخن، حضرت جواد(ع) حکم خدا را فرمودند و چون آنان دلیل می خواستند نمی توانستند بفرمایند من مبیّن قرآنم و عالم به ما سوی الله می باشم. و احکام خداوند را می دانم. از این جهت برای اقناع آنان بود که به آیه شریفه تمسک فرمود و باید گفت حکمی که در این مجلس بیان شده است خالی از تقیه نبوده است.
ابن ابی داوود خود می گوید که به قدری جلسه بر من گران آمد که از خداوند طلب مرگ کردم. بالاخره نتوانستم صبر کنم و حسد خود را خاموش نمایم. پس از چند روز نزد معتصم آمدم و گفتم: می دانم جهنّمی می شوم ولی از نصیحت خلیفه چاره ای نیست. این مردی که بر فتوای او حکم کردی و فتوای ما را زیر پا گذاردی، مردم او را خلیفه می دانند و حمایت تو از او از میان بردن خلافت است. ابن ابی داوود می گوید معتصم متغیر و متنبه شد. می گویند یکی از علل قتل امام جواد همین سعایت بوده است.
اگر حسادت در انسان گل کند، اگر عالم خود را نساخته باشد، اگر یکی از صفات رذیله انسان را کنترل کند و زیر چتر خود درآورد انسان مهیا است دانسته به جهنم رود. چنانچه قرآن شریف به این مطلب تصریح دارد:
افرایت من اتّخذ الهه هواه و اضلّه الله علی علم [۱].
آیا ندیدی کسی را که هوی خود را خدای خود گرفته و خداوند دانسته زمینه ضلالت را فراهم می کند.
بشر اگر مهذّب نشد ابن ابی داوود می شود که نظیرش در تاریخ فراوان است.
باری، گر چه این شجاعت علمی ار امتیازات امام جواد (ع) است و نظیرش برای سایر ائمه اتفاق نیفتاده است، ولی این گونه مسائل که برخی از آنها گذشت با مقام مقدس علمی امام جواد سازگار نیست. مقام علمی امام جواد را بهتر است از زبان خودش بشنویم.
در مشارق الانوار منقول است که چون حضرت رضا(ع) به شهادت رسید حضرت جواد الائمه(ع) به مسجد رسول الله آمد، منبر رفت و چنین فرمود:
انا محمّد بن علیّ الرّضا انا الجواد انا العالم بانساب النّاس فی الاصلاب انا اعلم بسرائر کم وظواهرکم و ما انتم سائرون الیه . علم منحنا من قبل خلق و بعد فناء السموات والارضین و لولا تظاهر اهل الباطل و دولهاهل الضلال و شوب اهل الشّکّ لقلت قولاً تعجب منه یده والآخرون ثمّ وضع یده الشّریفه علی فیه و قال یا محمّد اصمت کما اصمت آباوک من قبل.
عمر مبارک ایشان بیست و پنج سال است و پس از زهرای مرضیه کسی در میان اهل بیت دیده نمی شود که عمری چنین کوتاه داشته باشد. تولد آن بزرگوار شب جمعه دهم ماه رجب سال ۱۹۵هجری در مدینه واقع شد و شهادت آن بزرگوار به دستور معتصم عباسی(برادر مأمون الرشید) به دست ام الفضل زن امام جواد و دختر مأمون عباسی در آخر ذی القعده سال ۲۲۰هجری واقع شد. مدت امامت او تقریباً هفده سال است، زیرا هشت ساله بود که پدر بزرگوارش از دنیا رفت و آن حضرت به امامت رسید.
مأمون بعد از شهادت حضرت رضا(ع) به بغداد آمد و مقر حکومت خود را آنجا قرار داد و چون شنید که علمای بلاد به مدینه رفته اند آن بزرگوار را به امامت پذیرفته اند، بهراس افتاد و حضرت جواد را به بغداد احضار کرد. مأمون از آن حضرت تجلیل کرد و دختر خود ام الفضل را به عقد ایشان درآورد.
امام جواد پس از مدتی با ام الفضل به قصد زیارت بیت الله الحرام به حجاز رفتند و پس از اعمال حج به مدینه برگشتند و تا مأمون زنده بود در مدینه بودند. بعد از مرگ مأمون برادرش معتصم به منصب خلافت نشست و چون از حضرت جواد و استقبال مردم از آن بزرگوار می ترسید، حضرت را جبراً به بغداد طلبید و طولی نکشید که حضرت جواد(ع) را شهید نمود.
عمر حضرت جواد گر چه کوتاه بود و غالباً در تبعید صرف شد، ولی باید گفت عمر پر برکتی بود. و کلینی رحمه الله در کافی از حضرت رضا نقل می کند فرموده اند: هذا المولود الّذی لم یولد مولود اعظم برکهً منه.
این مولود ـ حضرت جواد ـ مولودی است که پر برکت تر از او زاییده نشده است.
از جمله امتیازهای امام جواد اظهار علم اهل بیت است و باید گفت شجاعی در میدان علم مثل او نیامده است.
در تاریخ آمده است که چون حضرت رضا(ع) از دنیا رفت عده ای از بزرگان و علما به مدینه آمدند و سی هزار مسئله در چند روز از حضرت جواد علیه السلام سؤال نمودند و حضرت جواد بدون تأمل و فکر جواب دادند.
و چون مأمون عباسی آن بزرگوار را به بغداد آورد و تصمیم گرفت برای خاموشی اعتراضها دخترش را به عقد ایشان درآورد، مجلسی با شکوهی ترتیب داد و در جلسه علما و بزرگان را دعوت کرد. یحیی بن اکثم یکی از علمای اهل تسنن و قاضی آن زمان، از حضرت سؤال کرد که اگر محرمی صیدی را بکشد حکم او چیست؟ حضرت جواد علیه السلام بلافاصله شقوق مختلفی فرمود که همه و من جمله یحیی بن اکثم مبهوت شدند. فرمودند: آن صید را در حرم کشته است یا در خارج حرم؟ عالم به حکم بوده یا جاهل؟ عمداً کشته یا نه؟ آن محرم عبد بوده یا آزاد؟ بالغ بوده یا نابالغ؟ کار اولش بوده یا قبلاً نیز صیدی کرده است؟ این صید از طیور بوده است یا نه؟ آن صید بزرگ بوده یا کوچک؟ آن کار در روز بوده یا در شب؟ محرم به احرام حج بوده یا محرم به احرام عمره؟ مأمون مجلس را متشنج دید. همه بخصوص یحیی بن اکثم مبهوت و مفتضح شده بودند. به حضرت جواد گفت که خطبه بخوانید. آن بزرگوار، ام الفضل را به پانصد درهم به عقد خود درآوردند. سپس مأمون از شقوق مسئله سؤال نمود و حضرت حکم کلیه شقوق را بیان نمود در آخر کار حضرت مسئله ای از یحیی بن اکثم پرسید، و شاید هم برای تفریح بود چون مجلس عقد و عروسی بود.
فرمود: آن چه زنی است که صبح بر مرد حرام و چون روز بلند شود بر او حلال می شود و چون ظهر می شود حرام می شود و عصر حلال و مغرب حرام و آخر شب حلال و پس از طلوع فجر حرام و بعد از طلوع فجر حلال می شود؟ یحیی بن اکثم گفت: نمی دانم، شما بگوید تا همه بدانیم. فرمودند: آن کنیزکی است که اول صبح اجنبی بوده است و چون روز بلند شد آن مرد کنیز را خرید و بر او حلال شد و ظهر او را آزاد کرد و بر او حرام شد و عصر او را به عقد خود درآورد و حلال شد و چون مغرب شد ظهار کرد و به واسطه ظهار بر او حرام شد و نصف شب کفاره ظهار داد و حلال شد و آخر شب او را طلاق داد و حرام شد و چون طلوع شد رجوع کرد و او را برای خود تحلیل نمود.
گرچه این گونه مسائل شایسته مقام مقدس حضرت جواد نیست
ولی چونکه با کودک سرو کارت فتاد آن زبان کودکی باید گشاد
از این جهت می بینیم که در تشقیق مسئله و یا در جواب این مسئله صدای احسنت احسنت از مجلس بلند می شود. مأمون می گفت: حضرت جواد گر چه کوچک است لکن این اهل بیت کوچکی و بزرگی ندارند، او می تواند حرف خود را به کرسی بنشاند.
مسئله سومی که جلو آمد مسئله دزد است که در زمان معتصم واقع شده بود.
چون حضرت جواد(ع) را جبراً دفعه دوم به بغداد آوردند ـ و باید گفت که حضرت را برای شهادت آوردند و منتظر وقت بودند ـ معتصم به آن حضرت خیلی احترام گذارد. روزی که بسیاری از علما و بزرگان و اشراف در مجلس بودند دزدی را آوردند که به دزدی اقرار کرد و باید بر او حدّ جاری می شد. معتصم پرسید: دست از کجا باید بریده شود؟ ابن ابی داوود که قاضی و از علمای بزرگ آن زمان بودگفت از مچ، و به آیه تیمّم تمسک کرد. و دیگران گفتند از مرفق و به آیه وضوء تمسک کردند و اختلاف بالا گرفت. معتصم رو کرد به حضرت جواد و از او جواب خواست. حضرت فرمودند: از آخر انگشتها باید قطع کرد و به آیه شریفه المساجدلله جاهای سجده برای خدا است تمسک کردند و فرمودند آنچه برای خدا است نباید قطع کرد. صدای تحسین از مجلس بلند شد و به فتوای حضرت جواد عمل کردند.
نباید فراموش کرد که جوادالائمه(ع) حکم خدا را فرموده است و برای تقریب ذهن عوامانه مجلس به آیه شریفه تمسک نموده اند. و الا تمسک به آیه شریفه از نظر دقت فقهی ناتمام است و در فقه ائمه علیهم السلام جاهای فراوانی دستور داده شده که مواضع سجده نیز قطع شود نظیر محارب که یک دست و یک پای او ـ از نظر قرآن شریف ـ قطع می شود و یا کشته و یا تبعید می شود و اگر دزد دفعه دوم دزدی کند پای او را قطع می کنند چنانچه اگر کسی دست یا پای کسی را قطع کند او را قصاص می کنند و دست یا پای او را قطع می کنند.
خلاصه سخن، حضرت جواد(ع) حکم خدا را فرمودند و چون آنان دلیل می خواستند نمی توانستند بفرمایند من مبیّن قرآنم و عالم به ما سوی الله می باشم. و احکام خداوند را می دانم. از این جهت برای اقناع آنان بود که به آیه شریفه تمسک فرمود و باید گفت حکمی که در این مجلس بیان شده است خالی از تقیه نبوده است.
ابن ابی داوود خود می گوید که به قدری جلسه بر من گران آمد که از خداوند طلب مرگ کردم. بالاخره نتوانستم صبر کنم و حسد خود را خاموش نمایم. پس از چند روز نزد معتصم آمدم و گفتم: می دانم جهنّمی می شوم ولی از نصیحت خلیفه چاره ای نیست. این مردی که بر فتوای او حکم کردی و فتوای ما را زیر پا گذاردی، مردم او را خلیفه می دانند و حمایت تو از او از میان بردن خلافت است. ابن ابی داوود می گوید معتصم متغیر و متنبه شد. می گویند یکی از علل قتل امام جواد همین سعایت بوده است.
اگر حسادت در انسان گل کند، اگر عالم خود را نساخته باشد، اگر یکی از صفات رذیله انسان را کنترل کند و زیر چتر خود درآورد انسان مهیا است دانسته به جهنم رود. چنانچه قرآن شریف به این مطلب تصریح دارد:
افرایت من اتّخذ الهه هواه و اضلّه الله علی علم [۱].
آیا ندیدی کسی را که هوی خود را خدای خود گرفته و خداوند دانسته زمینه ضلالت را فراهم می کند.
بشر اگر مهذّب نشد ابن ابی داوود می شود که نظیرش در تاریخ فراوان است.
باری، گر چه این شجاعت علمی ار امتیازات امام جواد (ع) است و نظیرش برای سایر ائمه اتفاق نیفتاده است، ولی این گونه مسائل که برخی از آنها گذشت با مقام مقدس علمی امام جواد سازگار نیست. مقام علمی امام جواد را بهتر است از زبان خودش بشنویم.
در مشارق الانوار منقول است که چون حضرت رضا(ع) به شهادت رسید حضرت جواد الائمه(ع) به مسجد رسول الله آمد، منبر رفت و چنین فرمود:
انا محمّد بن علیّ الرّضا انا الجواد انا العالم بانساب النّاس فی الاصلاب انا اعلم بسرائر کم وظواهرکم و ما انتم سائرون الیه . علم منحنا من قبل خلق و بعد فناء السموات والارضین و لولا تظاهر اهل الباطل و دولهاهل الضلال و شوب اهل الشّکّ لقلت قولاً تعجب منه یده والآخرون ثمّ وضع یده الشّریفه علی فیه و قال یا محمّد اصمت کما اصمت آباوک من قبل.
نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -
ادامه مطلب + دانلود...