جستجو در تک بوک با گوگل!

بازدید
نویسنده : محمد برهانی
محل نشر : تهران
تاریخ نشر : ۱۳۸۰/۱۰/۰۱
رده دیویی : ۲۹۷.۴۸
قطع : وزیری
جلد : سولفون
تعداد صفحه : ۳۵۲
نوع اثر : تالیف
زبان کتاب : فارسی
نوبت چاپ : ۱
تیراژ : ۳۰۰۰
شابک : ۹۶۴-۷۱۷۶-۰۸-۲
در این کتاب سیر تحولات اندیشه برخی اصلاح طلبان دینی, و ویژگیهای خاص اندیشههای آنان بررسی و ارزیابی شده است .در بخشی از کتاب, مولف با توجه به زمینههای اجتماعی عصر هر یک از اصلاح طلبان به مقایسه میان نظرات آنان همت گمارده است .عناوین برخی از احیائگران تفکر دینی که در کتاب دیدگاههای آنان شرح و تبیین شده عبارتاند از :سید جمالالدین اسدآبادی, اقبال لاهوری, دکتر علی شریعتی, علامه جعفری, مهندس بازرگان, مارتین لوتر و شریعتی, عبدالکریم سروش, مطهری و یوسفی اشکوری .
بازدید
خاندان اقبال
نیاکان اقبال از بزرگان و پاندیت های عالی مقام کشمیر بودند که در عهد سلطنت شاه زین العابدین بدین اسلام مشرف شدند و بنام خاندان « سپرو» یعنی ملا و درس خوانده معروف گشتند .
از اجداد اقبال نخستین کسی که بدین اسلام گروید « لولی حاجی » نام داشت که در روستای « چگو » از دهستان « ادون » دربخش « پهلگام » متولد شد .
اقبال حدود یک صدو ده سال در شهر سیالکوت از بلاد پنجاب چشم به جهان گشود و مقدر بود یک چنین طفلی ، از چنان خاندانی ، مردم هند ، بخصوص مسلمانان را از خواب غفلت بیدار کند و آنان را بسر غزّت و شرف و سعادت رهنمون باشد .
مادراقبال نیز زنی پرهیزکارو از خاندانی شریف ومسلمان بود و « امام بی بی » نام داشت . این بانوی ارجمند به قرائت قرآن مجید سعی و اهتمام بسیار مینمود و پیداست تربیت این پدر و مادر تا چه حد در پرورش شخصیت و افکار فرزندشان ، علامه ی اقبال تاثیر داشته است .
تحصیلات اقبال
همان طور که متذکر شدیم اقبال در دامان پدر و مادری متقی و پرهیزگار و اهل علم و ادب و عرفان و روحانیت پرورش یافت . او کوچکترین فرزند خانواده اش بود .
پدر اقبال « شیخ نور محمد » او را برای آموختن قرآن و خواندن ونوشتن به مکتبی در مسجد حسام الدین سیالکوت فرستاد و سپس او را به مدرسه « اسکاچ میشن سیالکوت » گذاشت .
اقبال پس از گرفتن گواهی نامه از این مدرسه وارد کالج شد و در آن دانشکده علاوه بر علوم متداول ، زبان فارسی و عربی را در محضر مولانا سید میر حسن شمس العلماء فرا گرفت و در سال ۱۸۹۷ درسن بیست و چهار سالگی دیپلم لیسانس خود را از آن کالج دریافت داشت .
افکار بلند و ترقی خواهانه اقبال ،او را بر آن داشت تا دنبال کار پدر نرود و گوئی از همان اول میدانست که رسالتی برای جامعه مسلمانان هند دارد و باید این ودیعه را به سر منزل مقصود برساند ، بنابر این محیط کوچک سیالکوت را برای پرورش افکار خود مناسب ندید و به شهر لاهور آمد که دانشگاه پنجاب در آنجا بود و استادان اروپائی و هندی در آن دانشکده مشغول تدریس و پژوهش انواع علوم بودند .
اقبال در همان سال دردانشکده دولتی لاهور ثبت نام کرد و بنا به تشویق استادش « سرتامس آرنولد » رشته فلسفه را برگزید و دوره فوق لیسانس خود را در رشته فلسفه با رتبه اول حائز گردید و موفق به اخذ مدال شد .
اقبال در تاریخ دوم سپتامبر ۱۹۵۰ از لاهور وارد دهلی و از آنجا به بمبئی و سپس به لندن عزیمت نمود و دردانشگاه کمبریج در رشته فلسفه ثبت نام نمود و در آنجا با دکتر « مارک تیگرت » از استادن بنام فلسفه و پیرو مکتب « هگل » آشنائی پیدا کرد و از محضر او استفاده ها بود . همچنین با « ادوارد براون » و دکتر « نیکلسن » نیز آشنا و در صحبت این دانشمندان به بسیاری از رموز زبان و ادب فارسی و تصوف اسلامی دست یافت و در همین دوره بود که طبع بارور او به سرودن شعر فارسی تمایل پیدا کرد .
سرانجام اقبال درجه لیسانس خود را از دانشگاه کمبریج دریافت داشت و در حالیکه مشغول تحصیل فلسفه بود در دانشکده حقوق « لینکولن ان » نیز ثبت نام کرد وسپس در سال ۱۹۰۷ برای تکمیل مطالعات فلسفی خویش عازم هایدلبرگ آلمان شد و در همانجا بود که با دختر جوان هندی آشنائی و دوستی پیدا کرد واگر چه این آشنائی بازدواج نیانجامید ولی این دوستی بی آلایش تا آخر عمر اقبال دوام یافت .
اقبال در همین سالها رساله « سیر حکمت درایران » را نوشت و بخاطر آن درجه دکترای حقوق از دانشگاه مونیخ را اخذ کرد .
چاپ این رساله ، اقبال را در اکثر محافل علمی و ادبی و سیاسی اروپا بنام فیلسوفی از مشرق زمین مشهور ساخت و از در اکثر محافل علمی برای سخنرانی دعوت بعمل آمد و چاپ این سخنرانیها در اکثر مطبوعات انگلستان نیز موجب شهرت بیشتر وی گشت .
اقبال همه راه و روش ها و منزلهای فلسفی و روحی عصر خویش را با بینش و جهت یابی ایمان و عرفان اسلامی خویش پیمود ، و ره آورد سفرها و مطالعات خود را در مغرب زمین ، یک جا به هموطنانش عرضه کرد .
نقش اقبال در شناخت اسلام به مسلمانان هند
اقبال درانگلستان با انجمن « اتحاد اسلام » که جمعیتی مرکب از هندیهای مسلمان و انگلیسی های علاقمند و بعضی افراد دیگر بود آشنا شد .
افراد این جمعیت ، خواهان اتحاد تمام کشورهای اسلامی و در حقیقت دنباله رو افکار سید جمال الدین اسد آبادی بودند . اصولا اندیشه اتحاد اسلام درسالهای آخر قرن نوزدهم پیدا شده و شکوفا گشته بود و در همان زمان ، جهان اسلام را به شور و ولوله انداخته ، جوانان پرشور هند مخصوصا شهر لاهورا را نیز وسوسه می کرد .
اقبال چنان شیفته این افکار شده بود که تقریبا وطن پرستی را نیز یکی از دسائس استعمارگران می دانست و عقیده داشت ، یکی از عوامل انحطاط امت محمدیه همین نظریه ی ملیت ( ناسیونالیسم ) می باشد که از فکر و سیاست غربی به وجود آمده و موجب تفرقه ی مسلمانان جهان شده است . بنابر این مسلمانان را از این افکار بر حذر می داشت و به کسانی که وطن محدود خاکی را در برابر وطن « ایدئولوژیک » قرار داده بودند با شهامت و صراحت ، لزوم تشکیل یک حکومت جهانی اسلامی را بر اساس تعالیم قرآن مجید و سنت محمدی نوید میداد و پیشنهاد می کرد .
اقبال به خوبی دریافته بود که اصلاح فردی ، و خود را از جامعه مستثنی و بر کنار داشتن یک فکر ارتجاعی است و هر فرد باید خود را متعلق به جامعه ای بداند که در آن زندگی می کند و عقیده داشت ملت و امت ازافراد متشکل می گردد و به همین منظور برایروشن شدن روابط فرد و ملت دو کتاب بزرگ خود به نام های : « اسرارخودی » و
« رموز بیخودی » را به شعر فارسی سرود .
این دو کتاب انسان را متکی بخود و اعتماد به نفس را در او بیدار می کند .
اقبال می گفت من از تاریخ اسلام یک درس آموخته ام و آن این است که : در لحظات حساس و بحرانی تاریخ که مسلمین پشت سر گذاشته اند ، دین اسلام بوده که آنها را نجات داده است نه این که مسلمین اسلام را نجات داده باشند .
اقبال پس از اتمام تحصیلات :
اقبال در سال ۱۲۸۷ هجری شمسی عضو کانون وکلای دادگستری لاهور شد و تا آخر عمر به شغل وکالت دعاوی مشغول گردید . در سال ۱۲۹۰ به سمت استاد فلسفه در دانشکده دولتی لاهور برگزیده شد ولی چند سالی بیشتر آن را ادامه نداد . در سال ۱۳۰۹ هجری شمسی در اجلاس حزب « مسلم لیک » که امثال محمد علی جناح عضو آن بودند در الله آباد ، ریاست کنفرانس را بر عهده داشت و در همانجا بود که طرح تشکیل دولت پاکستان را مطرح نمود و سپس در سال ۱۳۱۰ برای دفاع از حقوق مسلمانان به لندن رفت و در کنفرانس میز گرد آنجا شرکت کرد .
سال ۱۳۱۲ در ایتالیا با موسولینی ملاقات نمود و او را مجذوب کتاب « اسرار خودی » خویش ساخت ، و بعد به اسپانیا رفته و مسجد آنجا را زیارت نموده و نماز خواند و بر غریبی چنان مسجدی هزاران افسوس خورد و بعد به دعوت محمد ظاهر شاه پادشاه افغانستان به کابل و غزنین سفر کرد و در سال ۱۳۱۵ تا ۱۳۱۶ طی نامه هایی به محمد علی جناح نظریه استقلال مسلمانان را درایالات شمال غربی هند تشریح نمود .