کتاب آنچه خدای کعبه اراده کند (داستان زندگی پدر پیامبر (ص))
- admin
- معرفی کتاب
- 21st دسامبر 2016
- بدون نظر
بازدید
کتاب آنچه خدای کعبه اراده کند (داستان زندگی پدر پیامبر (ص))
نویسنده : رضا رهگذر
نقاش : صلواتیان – محمدحسین
محل نشر : تهران
تاریخ نشر : ۱۳۸۰/۰۶/۰۴
رده دیویی : ۲۹۷.۶۸
قطع : رقعی
جلد : شومیز
تعداد صفحه : ۶۴
نوع اثر : تالیف
زبان کتاب : فارسی
نوبت چاپ : ۱
شماره مجلد : ۲
تیراژ : ۵۵۰۰
شابک : ۹۶۴-۳۰۲-۴۴۰-۷
در این کتاب از مجموعه کتابهای ‘از سرزمین نور ‘داستان زندگی پدر پیامبر (ص) برای نوجوانان گروه سنی ‘د ‘به طبع رسیده است .ماجرای ‘قربانی کردن عبدالله توسط عبدالمطلب ‘و ‘وفات عبدالله ‘دو موضوع اصلی این داستان است که از زبان عبدالمطلب, حارث (فرزند بزرگ عبدالمطلب) و آمنه (همسر عبدالله و مادر پیامبر) بازگو میشود .عبدالمطلب به دنبال حوادثی که در حفر مجدد چاه زمزم روی میدهد و به دلیل گستاخیها و بهانهگیریهای سران قریش نذر میکند چنانچه خداوند ۱۰پسر به او بدهد, یکی از آنها را قربانی کند .تا این که عبدالمطلب صاحب ۱۰پسر میشود و در پی آن, بر آن میشود تا به عهد خود وفا کند, سرانجام براساس قرعه, محبوبترین, جوانترین و خوش سیماترین پسر او یعنی عبدالله برای قربانی شدن انتخاب میگردد .اما در آستانه قربانی شدن بزرگان قوم پا در میانی میکنند و پس از ماجراهایی به جای عبدالله چند صد شتر قربانی میشود .ازدواج عبدالله با آمنه و ماجرای سفر تجارتی عبدالله به شام, بیمار شدن در بین راه, ماندن در یثرب و سرانجام وفات او در آن شهر از دیگر موضوعات داستان است .
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
کمی در مورد سوالات زیر فکر کن :
چند بار قصد پیاده روی داشتی و می دانستی که پیاده روی حالت را بهتر می کند ولی تنبلی به تو اجازه نداد ؟ چند بار سعی کردی عادت غذایی ات را تغییر دهی ، سیگار کشیدن را ترک کنی ، صبح زودتر از خواب بیدار شوی ، اما اراده ای برای انجام این امور نداشتی ؟ چند بار کاری را با ذوق و شوق شروع کردی ، ولی آن را نیمه تمام گذاشتی ؟
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
مردم همواره افراد توانمندی را که در زندگی به موفقیت های بزرگی نایل گشته اند و نیروی اراده خود را به نمایش گذارده اند مورد ستایش و احترام قرار می دهند . واقعیت آن است که این نیروهای باطنی مختص افراد بخصوصی نبوده و هر فردی قادر می باشد توسط آموزش های عملی به درجات رفیعی از نیروی اراده دست یابد .
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
مشکلات برای انسانها مفید هستند هم از نظر مادی و هم از نظر معنوی. فایده معنوی این است که انسان به سوی خدا متوجه میشود و گناهانش کم میگردد و برای توبه و استغفار زمینه مییابد. امام در این باره میفرماید:
«هر مقدار آزمایش و مشکلات بزرگتر باشد ثواب و پاداش نیز بزرگتر خواهد بود.»
یک استاد بیولوژی (BIOLOGY) شاگردان خودش را درس میداد که پروانه چگونه از قالب بیرون آمده و به شکل پروانه در میآید. او به شاگردان خودش گفت که وقتی پروانه تلاش میکند که از قالب بیرون بیاید هیچ کس در بیرون آمدن، به او کمکی نکند. این را گفت و از کلاس بیرون رفت.
شاگردان منتظر بودند. پروانه برای بیرون آمدن تلاش میکرد. دانشجویی از راه ترحم کمک کرد و قالب را شکست. پروانه بیرون آمد اما چند دقیقه بعد مرد. وقتی استاد برگشت، علت مرگ را جویا شد. او گفت پروانه برای بیرون آمدن سعی میکند و رنج و زحمت میکشد، این رنج و زحمت همانند ورزشی است که بال و پر او را تقویت میکند و او را برای زندگی در این دنیا آماده میگرداند. این دانشجو نگذاشت که او با تلاش خودش را تقویت کند، ضعیف ماند و نتوانست زنده بماند.
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
مسأله جبر و اختیار از دیرباز در میان فیلسوفان و متکلمان مطرح بوده است. نظریه جبر و اختیار ابن عربی را در تفکر عرفانی وی میتوان یافت. او حقیقت هستی را واحد و احکام آن را مختلف میداند؛ لذا بینونیت میان حق و خلق از میان میرود و موجودات ظلی و امکانی، در پرتو ذات حق، مظهر اسماء و صفات الهی میگردند. در این مقاله به تفصیل نظریه ابن عربی را در این زمینه با توجه به آثار وی بیان میکنیم.
کلید واژهها:
فیض اقدس، فیض مقدس، اعیان ثابته، سرّالقدر، اسماء و صفات الهی، اراده تشریعی، اراده تکوینی مسأله جبر و اختیار از کهنترین مسائلی است که در میان صاحبان تفکر فلسفی از یک سو، و به عنوان مسأله جبر و تفویض در میان اهل کلام از سوی دیگر، مورد بحث قرار گرفته است. مشخص نیست که این مسأله دقیقا از چه زمانی مطرح شده، اما بدیهی است که در بینش اسلامی که با هدایتهای پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و ائمه اطهار علیهمالسلام شکل میگیرد. اعتقاد به جبر قویا مورد نفی قرار گرفته است و در عین حال اعتقادی راسخ بر مشیت و قضا و قدر الهی وجود دارد. بنابراین روشن است که در دین مقدس اسلام هیچگونه ملازمهای میان اعتقاد به قضا و قدر الهی و اعتقاد به جبر وجود ندارد. با اینهمه، با گذشت کمتر از یک قرن از ظهور اسلام، تفکر جبری در میان مسلمانان پیدا میشود و از این طریق راه برای حفظ منافع خلفای جور، هموار میگردد. بسیاری از مسلمانان در این خصوص در جرگه دو دسته «جبری»ها و «قدری»ها، که بعدها بشکل دو دسته اشاعره و معتزله خود را نشان میدهند، در میآیند. بعدها که مسائل کلامی رواج بیشتری در میان مسلمانان پیدا میکند، بینش سوم که بینش امامیه است، خود را نشان داده، راه سومی را که همان امر بین الامرین و نفی جبر و تفویض بطور مطلق است، پیشنهاد میکند.
در میان اهل فلسفه بندرت بحثی مستقل تحت عنوان جبر و اختیار مطرح میشود.اما به مناسبت بحثهای دیگر نظیر «مسأله ضرورت در مبحث علیت»، «توحید افعالی حق تعالی» و «علم ازلی حق تعالی» این بحث نیز به میان میآید. بطور اجمال ارتباط مسأله جبر و اختیار با سه مسأله مذکور چنین است :
۱ـ ضرورت در علیت: نظر به اینکه عقل به یک ارتباط ضروری میان وجود علت و معلول حکم میکند، که از این حکم عقل با قواعدی فلسفی چون «الشیء مالم یجب لم یوجد»، «کل ممکن محفوف بالوجوبین» و «استحاله تخلف معلول از علت» یاد میشود، اختیار آدمی، آنجا که فاعل و موجد فعلی از افعال خویش است، مورد شبهه قرار میگیرد. زیرا بر این اساس که او علت موجده فعل خویشتن است، ایجاد فعل، امری ضروری مینماید و از آن رو که موجودی مختار است، باید ایجاد فعل امری فی نفسه ممکن باشد، بگونهای که او هم قادر به فعل و هم قادر به ترک آن باشد.
از سوی دیگر چون فعل آدمی در سلسله علل و معالیل موجود در این عالم واقع شده است و در این سلسله رابطهای جز ضرورت و حتم یافت نمیشود، چه جایی برای اختیار آدمی باقی خواهد ماند؟
۲ـ علم ازلی حق تعالی به عالم: معلوم بودن ازلی همه چیز برای حق تعالی، حکم میکند که افعال انسان نیز از ازل معلوم و در نتیجه محتوم و معین باشد؛ به نحوی که بدوا به نظر میرسد دیگر کاری از اختیار انسان ساخته نیست و شبهه معروفی که به خیام نسبت داده شده، بر همین اساس است:
می خوردن من حق ز ازل میدانست
گر می نخورم علم خدا جهل بود
مسأله قضای الهی نیز در همین باب مطرح میگردد و نیز در همین بحث است که باید به مسأله مطرح شده در روایات یعنی «جف القلم بما هو کائن إلی یوم القیامه» به گونهای پاسخ داده شود که از آن جبر استنتاج نشود.
۳ـ توحید افعالی حق تعالی: بینش حکمی و فلسفی به مقتضای عقل چنین حکم میکند که واجب الوجود موجودی باشد که قدرت او نیز مانند علم او بر تمام اشیاء ساری باشد؛ به تعبیر دیگر فاعل و موجد حقیقی همه چیز تنها او باشد. این مسأله در فلسفه به صورتی مبرهن تحت عنوان «لا مؤثر حقیقی فی الوجود إلا الله» بطور مستقل مورد بحث قرار میگیرد. بعلاوه در بحث صفت قدرت واجب الوجود نیز از آن سخن به میان میآید.
در لسان شرع مقدس نیز عباراتی یافت میشود که در مقام بیان توحید افعالی حق، همه اشیاء و افعال به حق تعالی نسبت داده میشود. «والله خلقکم و ما تعملون»؛ یا «و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی»؛ یا «قل کل من عندالله»؛ و مانند آن. اگر چه در کنار این آیات، آیاتی نیز افعال را به خود آدمی نسبت میدهند؛ چنانکه در آیه شریفه اول و دوم نیز مشاهده میشود.
با تفحص در آراء متفکران فلسفه و عرفان معلوم میشود بینشی که «عقل» بوضوح بر آن حکم میکند همان است که در کلام معصوم علیهمالسلام تحت عبارت «لا جبر و لا تفویض بل أمر بین الأمرین» خود را نشان میدهد. به همین دلیل است که نظر و سخن فلاسفه و اهل عرفان در این باره به نحوی حکایت از پذیرفتن امر بین الامرین دارد اگرچه هر یک در تبیین آن راه و بیان خاص خود را برگزیدهاند. ما اینک به بررسی دیدگاه ابن عربی که صاحب مکتب عرفان در میان اهل اسلام است، میپردازیم تا با تبیین او از «امر بین الامرین» بودن جبر و اختیار به گونهای که بر مبنای عرفان خاص او استوار است، آشنا گردیم.
جبر و اختیار از دیدگاه ابن عربی
نظریه جبر و اختیار ابن عربی را بیشک در مبانی تفکر عرفانی او میتوان یافت. بارزترین و مهمترین ویژگی تفکر او نظریه وحدت وجود است. او قائل است که حقیقت هستی، حقیقتی واحد است که تنها احکام آن مختلف میگردد. به تعبیر دیگر، عین واحده وجود به صور مختلفی که از یکدیگر ممتاز میباشند، ظهور میکند. براساس این بینش، بینونت میان حق و خلق رخت از میان برمیبندد و تمامی موجودات ظلی وامکانی، پرتو ذات حق و مظهر اسماء و صفات الهی میگردند. یعنی همانگونه که واحد با اعداد بینونتی نداشته، بلکه موجد اعداد و با آنهاست، با آنکه خود عدد نیست، حق نیز موجد اعیان اشیاء و با آنهاست، اما خود آنها نیست:
«و ما خلق تراه العینإلا عینه حق»
و یا در جای دیگری از همان فص: «فالقرب الإلهی من العبد لاخفاء به فی الإخبار الإلهی (و نحن أقرب إلیه من حبل الورید) فلا قرب أقرب من أن تکون هویته عین أعضاء العبد و قواه، و لیس العبد سوی هذه الأعضاء و القوی، فهو حق مشهود فی خلق متوهم. فالخلق معقول و الحق محسوس مشهود عند المؤمنین و أهل الکشف و الوجود.»2
و باز در همان فص آمده است: «و اذا کان الحق وقایه للعبد بوجه و العبد وقایه للحق بوجه فقل فی الکون ماشئت: إن شئت قلت هو الخلق و إن شئت قلت هو الحق، و إن شئت هو الحق الخلق و إن شئت قلت لا حق من کل وجه و لا خلق من کل وجه، و إن شئت قلت بالحیره فی ذلک، فقد بانت المطالب بتعیینک المراتب.»
همین نکته را با تعابیری دیگر میتوان چنین بیان کرد که فیض مقدس که همان وجود است به شرط اطلاق، فعل حق بوده و جامع کلیه آثار در نزول و صعود وجود است و هیچ امری از حیطه آن خارج نیست (و رحمتی وسعت کل شیء)، این
فیض عام و رحمت واسع بوجه وحدت و اتصال به حق دارای حکمی است، و از حیث سریان در موجودات دارای حکمی دیگر؛ از حیث اول است که حق تعالی فرمود: «ما أصابک من حسنه فمن الله» و از حیث دوم است که فرمود: «و ما أصابک من سیئه فمن نفسک» و از آن حیث که نهایتا کلیه وجوه و عناوین و احکام به تجلی حق بر میگردد، فرمود: «قل کل من عندالله، و ما تشاؤون إلا أن یشاء الله.»
این خلاصه بینش عرفانی ابن عربی در این زمینه است. اما تفصیل این طرز تفکر را در مسأله جبر و اختیار، چنانچه بخواهیم از آثار ابن عربی جستجو کنیم، بی تردید به جهت ارتباط مستقیم آن با علم و اراده حق تعالی، بحث درباره اعیان ثابته ـ که علم پیشینی حق به اشیاء را تبیین میکندـ ضروری مینماید.
اعیان ثابته: اعیان ثابته که علم حق به اشیاء در مرتبه ذات است، هیچ علتی ندارند، بلکه اشیاء تنها در «وجود» خود محتاج به حق میباشند، نه در اعیان و امکان و فقر خود. در این باره ابن عربی چنین گفته است:
«و ذلک أن فی مقابله وجوده، أعیانا ثابتا لاوجود لها إلا بطریق الإستفاده من وجود الحق، فتکون مظاهره فی ذلک الإتصاف بالوجود و هی أعیان لذاتها ما هی اعیان لموجب و لا لعله کما أن وجود الحق لذاته لا لعله، کما هو الغنی لله تعالی علی الإطلاق، فالفقر لهذه الأعیان علی الإطلاق إلی هذا الغنی الواجب الغنی بذاته لذاته… و هذه نسبه لا عن أثر، إذ لا أثر لها فی کون الأعیان الممکنات أعیانا و لا فی إمکانها… و لهذا لا نجعله تعالی عله لشیء لأن العله تطلب معلولها کما یطلب المعلول علته، و الغنی لا یتصف بالطلب.»1
همچنین در فص آدمی، «وجود» اعیان موجودات به حق، و «ظهور احکام» آنها به حقایق معقوله کلیه، نسبت داده شده است: «ولو لا سریان الحق فی الموجودات بالصوره ما کان للعالم وجود، کما أنه لولا تلک الحقائق المعقوله الکلیه ما ظهر حکم فی الموجودات العینیه، و من هذه الحقیقه کان الإفتقار من العالم إلی الحق فی وجوده.»
نیز در فص ابراهیمی آمده است که عالم صرفا تجلی حق است در صور اعیان ثابتهای که وجودشان بدون وجود حق محال است و تجلی حق بر اساس تنوع این اعیان و احوال آنها تنوع مییابد:
«و إن العالم لیس إلا تجلیه فی صور أعیانهم الثابته التی یستحیل وجودها بدونه و إنه یتنوع و یتصور بحسب حقائق هذه الأیان و أحوالها.»3
آنچه از عبارات فوق مستفاد است بطور خلاصه این است که اعیان ثابته معلول حق نیستند، اما وجودشان هم چیزی جز وجود حق، که در آن صورت خاص متجلی شده است، نیست. اینک با توجه به این نکته و به ضمیمه این مطلب که ابن عربی، در مواضع متعددی، علم حق را تابع معلوم دانسته و علم حق به عباد را تابع استعدادات و احوال و اعیان ثابته آنها میداند، و نیز اینکه اراده حق هم تابع علم اوست یعنی اراده حق به «معلوم» تعلق میگیرد، این نتیجه ضروری خواهد بود که ما لا اقل از حیث اعیان ثابته خود، مکلف و مسؤول خواهیم بود؛ زیرا افعالی که از ما سر میزند از آن حیث است که مقتضای عین ثابت ازلی ماست و عین ثابت ما مجعول حق نیست، بلکه تنها وجودش منسوب به حق است، پس بدین لحاظ، فعل فعل ماست. اما از سوی دیگر «وجود» این عین ثابت به وجود حق است؛ پس بدان لحاظ (لحاظ وجود) فعل ما و همه موجودات، منسوب به حق است.
همین مطلب را در عباراتی از فص یعقوبی آنجا که درباره معانی «دین» سخن میگوید، مییابیم. ابن عربی میگوید از جمله معانی دین، معنای انقیاد و جزاست و در توضیح آن چنین گوید که مکلف یا منقاد است بالموافقه و یا مخالف است و در هر صورت، حق منقاد عبد است لإفعاله و ما هو علیه من الحال، پس این حال عبد است که تأثیر میکند، و از همین جاست که دین معنای جزا و معاوضه میدهد. اما باطن امر آن است که همه اینها در مرآت وجود حق، اما به مقتضای ذات عباد، تجلی یافته است:
«لکن الأمر یقتضی الإنقیاد و بیانه أن المکلف إما منقاد بالموافقه و إما مخالف… فعلی کل حال قد صحّ إنقیاد الحق إلی عبده لأفعاله و ما هو علیه من الحال. فالحال هو المؤثر فمن هناکان الدین جزاء، أی معاوضه بما یسر و بما ل
یسر فبما یسر، هذا جزاء بما یسر، «و من یظلم منکم نذقه عذابا کبیرا» هذا جزاء بما لا یسر… و هذا لسان الظاهر فی هذا الباب و أما سرّه و باطنه فإنه تجلی فی مراه وجود الحق، فلا یعود علی الممکنات من الحق إلا ما تعطیه دواتهم فی أحوالها، فإن لهم فی کل حال صوره، فیختلف صورهم لإختلاف أحوالهم. فیختلف التجلی لإختلاف الحال، فیقع الأثر فی العبد بحسب ما یکون. فما أعطاه الخیر سواه و لا أعطاه ضد الخیر غیره، بل هو منعم ذاته و معذبها، فلا یذمّنّ إلا نفسه. ولا یحمدن إلا نفسه، «فلله الحجه البالغه» فی علمه بهم، إذا العلم یتبع المعلوم.»1
ادامه مطلب + دانلود...