بازدید
تاریخ معاصر
در سراسر این نمایش ،فرح بیشتر اوقات خود را صرف تلفن زدن به جهان سادات درمصر میکرد.ضمن یکی از این تلفنها در وسط نمایش در حالیکه پزشکان در جلو صحنهمشغول جرو بحث بودند،او اظهار داشت:”جهان ،وضع ما بسیار بد است.”شاه نیاز بهعمل جراحی فوری داشت و گرنه میمرد.ولی این عمل در پاناما نمیتوانست انجامبگیرد:”من در اینجا به هیچکس نمیتوانم اعتماد کنم.”خانم سادات پرسید:”آیا دولتامریکا نمیتواند کمکی بکند؟”فرح با تلخی جواب داد:”ما تا آخر عمرمان از کمک آنهاسیر شدهایم.”جهان به شوهرش مراجعه کرد و سادات به او اطمینان داد که میتوانند ازآنها دعوت کنند،ولو اینکه در مصر آشوب برپاکند.
به گفته جهان وقتی او به فرح تلفن زد تا تاکید کند که آنان واقعا میتوانند برای عملجراحی به مصر برگردند،فرح نمیتوانست باور کند.پرسید:”آیا به پزشکان امریکایی اجازهخواهید داد عمل جراحی را در مصر انجام دهند؟واقعا مطمئن هستید؟”
جهان سادات چند بار تکرار کرد:”آری فرح،آری.”فرح قانع شد.
کاتلر وزیر خارجه امریکا به شاه ملاقات کرد و راه حلهایی که بنظرش میرسید،برشمرد:”ماندن در پاناما ،بازگشت به امریکا، رفتن به مصر.”شاه گفت رفتن به مصر راترجیح میدهد و افزود:”احساس میکنم که مرگم نزدیک است و در این شرایط فقط بهخانوادهام و کشورم میاندیشم اما میخواهم با افتخار بمیرم نه روی تخت بیمارستان درکشوری دورافتاده و بخاطر یک اشتباه یا رشوه.”
فصل نوزدهم(پایان)
در فرودگاه قاهره انور سادات و همسرش جهان به پیشواز مهمانانشان آمده بودند.درپایین پلکان هواپیما سادات روی شاه را بوسید و گفت:”خدا را شکر،شما سلامتید.”
شاه در مصر مورد عمل قرار گرفت و طحالش را برداشتند.
واکنش خصمانه ورود شاه به مصر در سراسر خاورمیانه که کارتر از آن وحشت داشت،بیدرنگ شروع شد.آیت الله خمینی اعلام کرد:”اکنون شیطان بزرگ در صدد طرح یکنقشه سیاسی جدید برای دائمی کردن سلطه خود میباشد…شیطان بزرگ باید بداند کهحمایت از شاه حمایت از خیانت بزرگ او و غارتگری اوست وفرستادن شاه ،دشمن اسلامو ایران نزد یک دشمن دیگر،فریب دادن مسلمانان سراسر دنیاست.”سادات در برابرتلویزیون ظاهر شد تا خودش را در برابر افکارعمومی توجیه کند و گفت تعقیب یک مردبیمار و بی خانمان برخلاف قوانین اسلام است؟ مجلس مصر با اکثریت قریب به اتفاقتصمیم سادات در پذیرفتن شاه را تصویب کرد.ولی بنیادگرایان اسلامی در سراسر مصر بهاعتراض برخاستند و دست به تظاهرات زدند.تشنج و خشونت در سراسر ماههای بهاراوج گرفت .تا اندازهای بخاطر اینکه تلاش امریکاییان برای نجات گروگانها در ۲۴ آوریل باشکست روبرو شد.اما سادات توانست عجالتا اوضاع را کنترل کند.
ده روز پس از عمل جراحی،شاه شیمی درمانی را مجددا آغاز کرد.
پایان کار شاه ناگهانی بود.در ۲۶ ژانویه درجه حرارت بدنش یکباره بالا رفت،چون یکعفونت دیگر به بدنش حمله ور شده بود.به طرز بدی شروع به خونریزی کرد و در اغمافرو رفت. روشن بود که در آستانه مرگ قرار دارد. فلاندرن حقیقت را به فرح و اشرف گفت.فرح با افسردگی زیاد از وی خواهش کرد فرزندانش را از اسکندریه فراخواند.اردشیرزاهدی به آنها تلفن کرد و آنها در شب گرم و طاقت فرسا به قاهره بازگشتند.وقتی فرحنازهفده ساله پدرش را دید در کنار بستر به زانو در افتاد،دستش را گرفت و فریادزد”بابا،بابا”.در آن سوی دیگر تخت فلاندرن تمام شب فشار خون و ضربان قلب شاه راکنترل میکرد.اما پس از تزریق هفده واحد خون به این نتیجه رسید که تلاش بیشتر بی فایدهاست و آنچه را درمان مصرانه مینامید،متوقف کرد.قبل از اینکه شاه به حالت اغما برودزاهدی به او گفت:”شما در حال شوک هستید.حالتان بهتر خواهدشد.”شاه جوابداد:”نه،شما نمیفهمید،دارم میمیرم.”دست زاهدی را گرفت و نگاهش به قطره هایی کهاز لوله به بازویش میرفت خیره شد.قبل از سپیده دم دچار اغما شد و چند دقیقه قبل ازساعت ده صبح 27 ژانویه 1980 جان سپرد.
مرگ شاه تاثیری در سرنوشت گروگانهای امریکایی درایران نداشت.آنها چند ماه بعدپس از توافقهای پیچیده مالی که در الجزایر میان دولتهای ایالات متحده و ایران صورتگرفت،در ۲۰ ژانویه 1981 چند دقیقه پس از آنکه رونالد ریگان ریاست جمهوری امریکا رااز کارتر تحویل گرفت،آزاد شدند.
از آن هنگام بخش مهمی از جهان تحت الهامات آیت الله خمینی قرار داشته است.
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
تاریخ معاصر
در آوریل 1979،شاه ایران که سه ماه بودتخت و تاجش را از دست داده بود وایالات متحده و تقریبا تمام کشورهای جهان از پذیرفتن او خودداری کرده بودند،درجزیرهای در باهاما بسرمی برد. در این هنگام دکتر هندی کیسینجر در ضیافت شام مدرسهبازرگانی دانشگاه هاروارد نیویورک طی نطقی اظهار داشت:(این درست نیست که ایالاتمتحده باشاه ،دوست 37 سالهاش، مثل (هلندی سرگردان)که دنبال بندری برایپهلوگرفتن و پناه جستن میگشت،رفتار کند.)
هلندی سرگردان یکی از کهنترین افسانههااست اشاره کیسینجر با قدرت سخنوری اشبه این افسانه بدین منظور بود که احساسات موافق را به نفع شاه برانگیزد موضوع اصلیافسانه هلندی سرگردان این است که دست نیافتن او به پناهگاه، مجازاتی است که بخاطرسیئات اعمال یا دیوانگیهای خودش میبیند سرگردانی ابدی او بیشتر به علتبرکرداریهای خودش است تا بی عاطفگی جهان.
در بیشتر افسانه ها، هلندی سرگردان یا به علت ارتکاب قتل یا محاربه با خدا محکوم بهسفری است بی پایان. افزون برآن هرکس که باکشتی شبحگون او تماس بگیرد دچارنفرینخواهد شد.
این کتاب سرگذشت یک سفر است، سفرتوام باسرگردانی شاه به سوی تبعیدومرگ.ونیز عوامل گوناگون حکومت او مناسبات او با انگلیسیها و امریکاییها،پلیس مخفی اشساواک ،سیا،نفت،خریداسلحه.داستان سقوط شاه از جمله داستانهایی است که ماهیتروابط بین دولتها و رهبرانشان رانشان میدهد. داستان وفاداری و عافیتطلبی است .بهقول شال دوگل:دولتها غولهایی هستند بی احساس.
فصل اول (پایان کار)
۱۶ ژانویه 1979،فرودگاه مهرآباد تهران .باد سردی از جانب البرز به 2 فروند هواپیمای707که جلوی پاویون سلطنتی ایستادهاند میوزد،فعالیت چشمگیری در فرودگاه بچشمنمیخورد.در تهران برق قطع و وصل میشود و مردم برای نفت که این روزها از آمریکاواردمیشودصف طویلی تشکیل دادهاند .امروزنسبت به روزهای قبل آرامتر است آرامشی کهآبستن حوادث عظیمی است .شاه قبلاگفته که برای معالجه و تعطیلات کشور را ترکخواهد کرد. نظیر همه بحرانهای انقلابی هیچ خبرواقعی در دست نیست تقریبا همه بهرادیو BBC گوش میدهند.شاه شخصا کوشیده است که دولت انگلیس را وادار سازدجلوی گفتارهای BBC را بگیرد.به نظر او نپذیرفتن این تقاضا از جانب انگلیسیها یکخیانت آشکاربه او است. میگویند موضع امریکاییها پیچیدهتر است،اگر آنهامیخواستندشاه بماند تابحال به او گفته بودند انقلاب راخردکند نه اینکه فقط ضربههایناچیز به آن بزند.به جای این کار پریزیدنت کارتر یکی از ژنرالهای بلندپایه امریکایی بنامرابرت هویزر را فرستاده است که ارتش را ساکت نگه دارد. این مطلبی است که بسیاری ازمردم میگویند.
به دستور شاه چند تن از مقامات بلند پایه از جمله نخست وزیر اسبق و رئیس سابقساواک بازداشت شدهاند.اما این تلاشهای شاه بیهوده و تقریبا بی ثمر و حرکاتی استتسکین بخش .
در این ماههای آخر ۱۹۷۸ تقریبا تمامی افراد سرشناس ایران و دلالان بین المللی که ازقبل آنها منتفع میشدند ناپدید شده و به غرب گریختهاند. هوشنگ انصاری یکی از وزیرانشاه که ثروتی افسانهای بهم زده بود اجازه گرفت به بهانه یک ملاقات فوری به هنریکیسینجر ایران را ترک کند.او از فرودگاه به سفیر امریکا تلفن زد و گفت سه روزه به ایرانبازخواهد گشت.سفیر امریکا در تلگرافی به واشینگتن این عمل او راچنین تفسسیرکرد:”این کار ممکن است ناشی از زرنگی باشد اما دلیل خونسردی است.”انصاری هرگز بهایران باز نگشت.
در ایام گذشته کسب اجازه شرفیابی به حضور شاه کار آسانی نبود.امادراواخر ۱۹۷۸همه چیز تغییر کرده بود. غفلتا اتاقهای انتظار کاخ مملو از کسانی بود که هیچگاه در آن حولو حوش دیده نشده و اجازه ورود نیافته بودند. روزی شخصی به نام دکتر شاهکار به کاخسلطنتی آمد .او از وکلای دادگستری بود و شاه را تقریبا از بیست سال پیش ندیدهبود.شاهکار از میرشکار شاه که بااو آشنایی داشت تقاضاکرد ترتیب ملاقاتی با شاه را
برایش بدهد.کامبیز اتابای میرشکار پذیرفت و دکتر شاهکار را به حضور اعلیحضرت
راهنمایی کرد.وقتی دکتر شاهکار از دفترکار شاه خارج شد گمان میکردکه گفتگویخوبی داشته است و تقاضای شرفیابی مجددکرد.بااین تقاضا هم موافقت شد و او دوساعت دیگر رانیز در حضور شاه گذراند.سپس پیروزمندانه به میرشکار اظهار داشت که راهحل همه چیز رادر آستینش دارد.
کامبیز اتابای میگوید:”همگی میخواستیم کشور را نجات بدهیم ،هرکداممان راه حلیداشتیم و همه میخواستیم آن را فقط به یک نفر ارائه بدهیم.”
در چنین احوالی دریادارکمال الدین حبیب الهی فرمانده نیروی دریایی شاهنشاهی ویکی از امرای تحصیل کرده ارتش به دیدار شاهآمد.او با خود یک گزارش 30 صفحهایآورده بود که در دست گرفتن زمام امور کشور بوسیله نظامیان راپیشنهاد میکرد.پس از آنکه اورابه حضور شاه راهنمایی کردند دریادار طبق معمول شرفیابیها نگاهش را به زمیندوخت و در حالت خبردارایستادو شروع به خواندن بخشهایی از گزارشش کرد.شاه دراتاققدم میزد.دریادار پیشنهاد کرد که چون انقلاب رو به اوج است شاید باید به ارتشیاندستور بدهد کنترل اوضاع رادردست بگیرند.آنهابایدهر کسی راکه مسئول اوضاع فعلیاست بازداشت کنند.این کارمستلزم اعدام شاید پنج هزارتن از فاسدترین درباریان وسودجویان است تا میلیونها نفرمردم راکه خواستاربراندازی دولت هستند راضی کندونیزپنج هزار نفرازروحانیون و انقلابیون.
چند سال بعد حبیب الهی در حالی که درچایخانه مجلل هتل هالیدیاین در حومهویرجینیا نشسته بود به خاطر آورد که شاه قدم میزدومی گفت:”این کاربرخلاف قانوناساسی است.”حبیب الهی گفت:امااین تنها راهی است که میتوان کشوررانجاتداد.انقلاب اکنون بسیارپیش رفته است.هیچ چیز جزیک نیروی بابر در جهت مخالفنمیتواند ایران را نجات دهد.شاه گفت:”فکرمیکنید که من بایدبرخلاف قانون اساسیعمل منم؟”من گفتم:آری اعلیحضرت،این تنهاراه نجات کشوراست.
سپس سکوت حکمفرماشدو پنج دقیقه بطول انجامید.شاه همچنان قدم میزد.حبیبالهی که مردی استکوتاه قد،هنوز درحالت خبردارایستاده وچشمانش رابه فرش گرانبهادوخته بود.هیچ یک ازاین دو نفرسخن نمیگفتند.سرانجام فرمانده نیروی دریایی فهمیدکه شاه مایل به تصویب طرح اونیست.پس به صحبت درباره موضوعی بکلی متفاوتپرداخت.
بی نظمی شدیدی در کشور حکمفرمابود و نظامیان هم حق حمله به مردمرانداشتند چون بعدازکشتار میدان ژاله شاه به ارتش دستورداده بودازقوای قهریه استفادهنکنندومردم هم درهمین احوال چیزهایی که مربوط به دولت میشود مثلبانکها،کابارههاو…رابه آتش میکشیدند.افشار، مسئول تشریفات و چندتن ازسران ارتش بهشاه پیشنهاد دادند که اویسی معروف به ( قصاب تهران، مسئول کشتار میدان ژاله) را
نخست وزیر کند، اما شاه نپذیرفت و در شب پنج نوامبر ۱۹۷۸ سفیران انگلیس وامریکا را احضار کرده و پس از
گفتگو با آنان، ارتشبد غلامرضا ازهاری را به نخست وزیری برگزید، که مردی بود ملایمو به کلی مخالف بکار بردن قوه قهریه .
هنگامی که شاه این خبر را به افشار (رئیس کل تشریفات) اطلاع داد، وی چیزی نگفت.افشار دراین مورد میگوید:”او شاه بود و من نمیتوانستم قضاوتها و تصمیمهایش را موردچون وچرا قرار دهم .”
اما وی چند ماه بعد در تبعید از شاه پرسید: که چرا اویسی را انتخاب نکرد بوده است؟و شاه در جواب وی پاسخ میدهد” که سفرای انگلیس و امریکا مخالف بودندو عقیدهداشتند بهتراست شخص ملایمی مثل ازهاری زمام امور را در دست گیرد تا بتواند باروحانیونی که انقلاب را رهبری میکنند وارد مذاکره شود.
افشارازمجموع این وقایع نتیجهگیری مخصوص خودش راکرد.بعدهادر آپارتمانشدرجنوب فرانسه که پنجره هایش روبه دریای مدیترانه بازمی شودگفت:”به عقیده من اینیکی دیگر ازتلاشهای غرب برای خالی کردن زیر پای شاه بود.اگراویسی نخست وزیرمیشد همه چیزخاتمه مییافت.مایک فهرست سیصدچهارصد نفری داشتیم که سازماندهندگان اصلی تظاهرات بودند.میتوانستیم آنهارابازداشت کنیم.نخست وزیری ازهاریشیوه دیگری دربی ثبات ساختن ایران و پایان دادن به حکومت شاه بود.”
در اواخر دسامبر سالیوان برای انجام مأموریتی به کاخ رفت که به قول خودش برای یکسفیر غیرعادی بود.میبایست به رئیس کشوری که نزد او اعزام شده بودبگوید کهبایدکشورش راترک نماید.اماطی ماههای اخیر روابط آنهابقدری نزدیک شده بودکه حتیاین توصیه به نظرسالیوان عجیب و غیر منتظره نرسید.
شاه بادقت و آرامش به سخنان سفیر امریکاگوش دادو سپس روبه اونمود و کم وبیشالتماس کنان دستهایش رابه سوی اودرازکرد و گفت:”بسیارخوب،امابه کجابروم؟”سالیوانبخاطر آوردکه شاه خانهای درسویس دارد.سالیان متمادی بودکه هر زمستان مطبوعاتمصورو پرخواننده اروپا عکسهای رنگی شاه و همسروچهار فرزندش رادرپیستهای اسکیسویس چاپ میکردند.پس ازاسکی نیزنیمی ازوزرای دارایی یاحتی رؤسای دولتهایاروپایی عادت کرده بودند برای ادای احترام یاامضای قراردادیادریافت وام-وهرچیزی کهبتواند به نحوی ازانحاءپولهای نفت رابه اروپابرگرداند-به دیدارشاه بروند.
اما اکنون شاه رفتن به سویس رانپذیرفت و گفت وضع سویس از نظر امنیتی خوبنیست.و بعد بانگاهی که سالیوان آن را “نگاهی پراحساس”مینامد به سفیرامریکاخیرهشد.
در این حال سالیوان پرسید:”اعلیحضرتا،آیامیل داریدبرای ارسال دعوتنامهای از
ایالات متحده برایتان اقدام کنم؟”
در این هنگام شاه به جلو خم شد وباهیجانی شبیه به حرکات یک کودک خردسال که بهموضوعی علاقهمند شده باشدگفت:”وای،این کاررابرای من میکنید؟واقعااین کاررامیکنید؟”
امیر اصلان افشاررئیس کل تشریفات بعدهاگفت:”اونمی خواست برود.من اینرا میدانم.من نزدیکترین شخص به او بودم.در اوایل ژانویه تصمیم گرفت برای دوماه بهامریکابرود وسپس به ایران برگردد.افشارمی گوید”شاه میخواست به امریکابرود زیرانمیدانست سالیوان چه گزارشهایی میفرستد ونمی دانست درایالات متحده چهمیگذرد.میخواست با کارتر و اعضای مجلس سنا و سیا گفتگوکند.میگفت:”میخواهماهمیت ایران رابرای امریکاو خطرافتادن آن رابه دست افراطیون برایشان تشریح کنم.”
در عرض24 ساعت واشنگتن به سالیوان جواب داد که ورود شاه به ایالات متحدهراباخوشوقتی میپذیرد.سالیوان دستور داشت شاه راازطرف رئیس جمهوری امریکادعوت کندو درضمن تعدادهمراهان اوراجویا شودو به واشنگتن اطلاع دهد.در این هنگامآیت الله خمینی اعلام کرد هر کشوری که شاه راازایران خارج کندبه انقلاب کمکخواهدکرد.
در ۱۲ ژانویه سالیوان مجددابه دیدارشاه رفت.به روایت بعدی شاه،”فضای گرفتهایبود.سالیوان گفت دیگر عزیمت من مسئله چندروز نیست بلکه چند ساعت است.” شاهمیگویدسالیوان نگاههای معنی داری به ساعتش میکرد.
واشنگتن خواستار روابط حسنه بازمامداران جدید ایران بود؛زیراایران از نظراستراتژیکی برای امریکا حیاتی بشمارمی رفت .بنابراین رئیس جمهوری میبایست ازشاهفاصله بگیرد،نه اینکه اوراتشویق کند.
این بود که سالیوان پیشنهاد کرد شاه از طریق یک پایگاه هوایی گمنام درایالت مینیاکارولینای جنوبی وارد امریکاشود و بهتر اینکه ورود او شبانه صورت گیرد.از آنجامیتواند به پایگاه هوایی تواویس در کالیفرنیاپرواز کندو سپس باهلیکوپتر به ملک آننبرگبرود.به عبارت دیگر او میبایست ازدرعقبی به درون کشوربلغزدبی آنکه کسی اوراببیند یاسخنی دربارهاش بشنود یا مورد ستایش قرارش دهد.
سالیوان چنین استنباط کردکه شاه با پیشنهادش موافق است.اما شاه خرسندنبود.بعدهادرخاطراتش گفته یکی ازژنرالهای خود رانقل کردکه دربرابر دادگاه انقلاب و جوخه اعدامگفته بود:”امریکاییها شاه رامثل یک موش مرده از کشور بیرون انداختند.”
تا وقتی بختیار مورد تایید مجلس قرارنگرفته بود شاه حاضر به ترک ایران نبود.
به اطرافیانش دستور دادبه شهر تلفن کنند اماتمام خطوط تلفن پاویون سلطنتی فرودگاه
قطع بود.ناچار شدند از رادیوی گارد استفاده کنندکه ازطریق ستاد ارتش به مجلسوصل شد.
سرانجام خبر رسید که بختیار مورد تائیدمجلس قرار گرفته است.یک هلیکوپتر برایشفرستادند و اندکی بعد اودر پیست فرودگاه پیاده شد.بختیار مردی بود لاغر اندام و عصبیولی بسیارظریف ،که مانند اشراف فرانسوی بنظرمی رسید.باسبیل باریک و لباس خوشدوخت وارد پاویون شد ودر برابر شاه سرفرود آورد.
شاه برای آخرین خداحافظیها توقف کرد.درحالیکه کروات راهراهش اززیر یقه پالتودیده میشد،شق ورق ایستاد،پای چپش را کمی به جلو گذاشت،چنانگه گویی آماده استبسرعت راه بیفتد.چند تن ازامرای ارتش که چندی بعد جانشان راازدست دادند برایبوسیدن دست راست شاه خم شدند.یکی از آنان به زمین افتاد تاپایش راببوسد.شاهعینکش رادردست چپ میفشرد.طی چند شبانه روزاخیرتقریبا نخوابیده بود و ابروانکلفت سیاهش که بشدت گره خورده و بیانگرغم و اندوه وضمناعدم درک اوبود،برچهرهسفیدش سایه افکنده بود.درکناراوچهره ملکه ازفرط درماندگی درهم رفته بود.
تقریبا همه میگریستند،حتی بختیار که شایددرمیان آن جمع تنها کسی بود که خواستاررفتن شاه بود.تقریبا همه امرای ارتش به شاه التماس کرده بودندکه نرود.چشمان خود شاهنیز اشک آلود بود.این نخستین بارنبود که افسران شاه رادراوج هیجان میدیدند.به فرماندهگاردگفت:”هرکاری لازم میدانید بکنید.امیدوارم مردم کشته نشوند.”بعدهاشاهدرخاطراتش نوشت:”ازوفاداری افسران که هنگام ترک ایران بمن ابرازشد،بشدت تحتتاثیر قرارگرفتم.سکوت غمانگیزی حکمفرمابود که فقط باهق هق گریه شکسته میشد.
درست ساعت دو بعدازظهر بود که بالاخره هواپیمای حامل شاه و ملکه وهمراهانمعدودشان پرواز کرد.چند لحظه بعدکه این خبرازرادیو تهران پخش شد،شهرازخوشحالیمنفجرگردید.بوق ممتد اتومبیلها به صدادرآمد،چراغهای آنها روشن شد،مردم درکوچه وخیابان به رقص میپرداختند و فریادمی زدند:”اکنون همه آزادند.”مردم گلهای گلایول ومیخک وعکسهای آیت الله خمینی راتکان میدادندو میگفتند:”به همت خمینی / شاهفراری شده.”
مجسمههای شاه و پدرش واژگون شد.روزنامهها باعناوین بسیار درشت”شاه رفت”بیدرنگ چاپ و توزیع شدومردم بااشتیاق فراوان آنهارا میربودند و میخواندند.
در این حال هواپیمای 707 شاه که خودش آن راهدایت میکرداز زمین برخاست ورهسپارغرب شد،جایی که سرچشمه رؤیاها و خیالات واهی اوبود و اکنون هدف نفرتبسیاری ازاتباع اوشده بود.
فصل دوم (ضیافت )
در اکتبر۱۹۷۱ محمدرضاپهلوی ضیافتی ترتیب داد که ازهمه مهمانیهابرتر بود همچنینسی امین سال سلطنت خودو دهمین سال برنامه اصلاحاتش را که انقلاب سفیدمی نامیدنیزجشن میگرفت.بنابود انقلاب سفید شامل اصلاحات ارضی و گسترش سوادآموزی وآزادی زنان ،مدرنیزه کردن صنایع و زیربنای اقتصادی و توزیع مجدددست کم بخشیازثروتهاوکاهش قدرت روحانیون شیعه باشد.ناگزیراین”انقلاب”روحانیون را دچارخشمساخت.
در این جشن که درتخت جمشیدبرگزارمی شد،نه پادشاه،سه شاهزادهحاکم،دوولیعهد،سیزده رئیس جمهور،ده شیخ،دوسلطان همراه باانبوهی ازمعاونان رئیسجمهوری و نخست وزیران و وزیران خارجه و سفیران و دیگر دوستان دربار که ازنقاطمختلف جهان آمده بودند در تخت جمشیداقامت گزیدند.
شاه تصمیم گرفت قواعد تشریفاتی قرن نوزدهم رارعایت کند،بدین معنی که ارشدترینمهمان دوست و متحدش “هایله سلاسی” امپراتور اتیوپی،شیریهوداباشد.پریزیرنت ژرژپمپیدو رئیس جمهوری فرانسه گفت که دعوت را نمیپذیرد مگر اینکه بالادست هایلهسلاسی و رؤسای کشورهای فرانسه زبان بنشیند.شاه زیربارنرفت و پمپیدو درعین اوقاتتلخی نخست وزیرش رابه جای خودفرستاد.شاه هرگزپمپیدو رابرای این اهانت نبخشید.
پادشاه و ملکه دانمارک نیز جزو مدعوین بودند.وهمچنین پادشاهان اردن و بلژیکوپادشاه سابق یونان.ملکه انگلستان در جشن شرکت نکردو به جای خود شوهرش پرنسفیلیپ و دخترش پرنسس “آن” رافرستاد.پرنس برنهارد ازهلندنمایندگی همسرش ملکهژولیانا رابرعهده داشت.شاید نومیدکنندهترین خبربرای شاه این بودکه پرزیدنت نیکلسوندرجشن شرکت نمیکند.(خانم نیکلسون رئیس افتخاری کمیته امریکایی برگذاریجشنهای 2500 ساله شاهنشاهی بود.)اسپیرو اگنیو معاون رئیس جمهوری نمایندگیایالات متحده رابرعهده داشت و ازنظرتقدم،کلیه مدعوین به استثنای سفیر پکن براوبرتریداشتند.
لسی بلانک زندگینامه نویس رسمی ملکه بعدها صحنه این جشن راچنین توصیف کرد:
ریشهای پرپشت و مجعدمادهاوپارسها،ریشهای نوک تیزصفویان،سبیلهای چخماقیسربازان قاجار،سپرهاو نیزه ها،پرچمهای سه گوشه،قدارهاوخنجرهای جنگجویانباستانی ،همه درآنجابود.درزیر آفتاب سوزان ولی پناه چترهای آفتابی ،مهمانان رویتختگاه زیرخرابه های قدرت کورش نشسته بودندو این رژه احساس
برانگیزراتماشامیکردند.نگهبانان کاخهای هخامنشی ،جنگجویان پارت،سواره نظامخشایارشاه،تخت روانها،ارابهها،شترهای جمازه باختریان، توپخانه فتحعلیشاه،جنگجویان سواحل خزروخلیج فارس ،نیروی هوایی،تانکها،زنانی که اخیرابهاستخدام نیروهای مسلح درآمده بودند… همه درتخت جمشیدبودند.همه آنان برعظمتگذشته و حال ایران گواهی میدادند.
در تخت جمشید،محمدرضاشاه تاریخ ایران رابه میل خودتغییرشکل داد.اوازجشنیکه برپاکرده بودراضی بود.میگفت این جشن کمک بزرگی به تجدیدنظر غربیان دردیدگاهشان نسبت به ایران خواهدکرد.به نظراونقطه اوج این مراسم وقتی بودکه دربرابرگورخالی ولی تاثیر برانگیزکورش کبیر ایستادو باصدای یکنواخت و بی حالت خاصخودش اوراباطمطراق موردخطاب قراردادو گفت:”کورش ،شاه بزرگ،شاه شاهان،شاههخامنشی،شاه ایران زمین،ازجانب من شاهنشاه ایران،و ازجانب ملت من برتودرودباد!…همه مادراین هنگام که ایران نو با افتخارات کهن پیمانی تازه میبندد تورابه نام قهرمانجاودان تاریخ ایران،به نام بنیانگذارکهنسالترین شاهنشاهی جهان ،به نام آزادیبخش بزرگتاریخ ،به نام فرزند شایسته بشریت درودمی فرستیم.کورش،ماامروزدربرابر آرامگاه ابدیتوگردآمدهایم تابگوییم آسوده بخواب ،زیراکه مابیداریم وبرای نگهبانی میراث پرافتخارتوهمواره بیدارخواهیم ماند.
قابل ذکراست که هزینه این جشن بیش از۳۰۰ میلیون دلاربود.
فصل سوم (پروازبه مصر)
پروازبه مصرسه ساعت هم طول نکشید.شاه که همیشه عاشق پروازبوددرکابین خلبانماندتااینکه بوئینگ 707 ازقلمروهوایی ایران خارج شد.چندکیلومتر عقبتر هواپیمایکمکی پرواز میکرد.طبق معمول درسفرهای خارجی ،هواپیمای مزبوربه علل امنیتیجامدانهاو باروبنه راحمل میکرد.وقتی هواپیماقلمروهوایی ایران راترک کرد،شاه هدایتهواپیمارابه خلبانش سرهنگ بهزادمعزی سپردو برای صرف نهارباملکه به اتاقمخصوصش رفت. غذادرکاخ سلطنتی تهیه شده بودو اکنون توسط علی کبیریآشپزمخصوص شاه به سرمیزآورده میشد.
هواپیمای شاه درقسمت جلوبخش باشکوهی برای خانواده سلطنتی و درقسمتعقب صندلیهایی برای ملتزمین رکاب داشت.درایام گذشته مجموعه کاملی آجودانهاودرباریان و وزیران و منشیان وگاردهای محافظ دراین قسمت مینشستند.امادراین پروازهواپیماتقریبا خالی بود.
ارشدترین عضودرهواپیماامیراصلان افشاررئیس کل تشریفات بود.اوتمایلی بهعزیمت شاه نداشت ولی به اواطمینان داده بودندکه شاه فقط برای گذراندن چندهفته(تعطیلات)ازکشورخارج خواهدشد.
درصندلی کناراو سرهنگ کیومرث جهانبینی رئیس گاردهای محافظ شاه نشستهبود.جهانبینی هیچ شباهتی به افرادتنومندی که اغلب ازمردان مهم حفاظتمیکنندنداشت .اونسبتا کوتاه قدبود،عینک میزد،موهای کم پشت داشت.در”سندهرست” انگلستان دوره آموزشی گذرانده و طی 15 سال گذشته افسرگاردسلطنتیبود.عنوان رسمی جهانبینی فرمانده واحدمخصوص امنیت بود.اوسایه شاه شمردهمیشدو تقریبا هرجاکه شاه به سفرمی رفت بااوبود.جهانبینی ازمعدوداشخاصی بودکهتقریباازیک ماه پیش میدانست آنهادرشرف ترک ایران هستند.میگوید:”فرصت زیادیبرای آماده کردن خودداشتم.فقط نمیتوانستم باورکنم که دیگربازنخواهیم گشت.بدینجهت تقریباهرچه راکه داشتم باقی گذاشتم.”
چندین گارد دیگرنیزدرهواپیما بودندازجمله سرهنگ”یزدان نویسی” محافظمخصوص ملکه و گروهبان علی شهبازی .همچنین امیرپورشجاع و محمود الیاسیپیشخدمتهای مخصوص شاه.وبالاخره دکتر لوسی پیرنیا.
دکترپیرنیاپزشک فرزندان چهارگانه شاه بود.(همگی آنان چندهفته پیش ازپدرومادرشان ایران رابه مقصدامریکاترک نموده بودند.)اوزنی بودریزنقش وجذاب،باموهای
قرمز.هیچ تمایلی به رهاکردن خانوادهاش درایران نداشت امانسبت به ملکهوفاداربودودرژانویه 1979 تشخیص داده بودکه ملکه بایک مسئله جدی روبرواست.تقریباهیچ زنی درکاخ سلطنتی باقی نمانده بود.
بسیاری ازدوستان و ندیمههای شهبانو قبلا کشور راترک گفته بودند.مادرش نیزازتهرانرفته بود.یکی ازمستخدمهایش ازدواج کرده بود وتمایلی به رفتن نداشت،یکی دیگر بسیارمذهبی شدهبود.دکتر پیرنیا چندروزپیش از عزیمت برای خداحافظی باملکه به کاخ رفتوپذیرفت که بااوپروازکند.
ازمیان این گروه کوچک ،فقط چند ایرانی درماههای بعدباشاه وملکه باقیماندند.اگرآنها میتوانستند پیشبینی تلخیهاو رنجهای سفرطولانی راکه درپیشداشتندبکنند،بدون شک وحشتزده یادستکم شگفتزده میشدند.تبعیدی که اکنون شاهآغازمی کردازپارهای جهت نه تنها بازتاب نخستین تبعیدش در۱۹۵۳ بشمارمی رفت،بلکهحتی تبعیدپدرش رضاشاه رابه خاطر میآورد.
بهدازظهر۱۶ ژانویه که هواپیمای آبی وسفید۷۰۷ به فرودگاه اسوان نزدیک شد،شاهدوباره
به کابین خلبان رفت و به سرهنگ معزی پیوست .اوشخصا هواپیمارا به زمین نشاندوتاجایی که پرزیدنت سادات وهمسرش باگارد احترام در انتهای قالی قرمزایستادهبودند،هدایت کرد.۲۱ تیر توپ شلیک شد،موزیک نظامی، سرودشاهنشاهی ایران وسرود ملی مصر رانواخت.دیگر هیچگاه و در هیچ نقطهای ازجهان چنین مراسم احترامیبرای او برگذار نشد.
فصل چهارم (میزبان)
در اسوان بعدازظهری گرم و مطبوع بود.درست ازهمان روزهایی که پرستوهاتامصافتهای دورپروازمی کنند،شاه به آهستگی ازهواپیما خارج شد و خسته و پژمردهمینمود،علیرغم سفارش مقامات مصری که باید باشاه سرنگون شده بااحتیاط بیشتریرفتارشود،سادات قدم پیش نهادتا گونههای اوراببوسد.به شاه گفت:”مطمئن باشمحمد،تودرکشورخودت ودرمیان ملت خودت و برادرانت هستی.”چشمان شاه پرازاشکشد.
یکی ازملاقات کنندگان شاهدراسوان محمدجعفربهبهانیان، ۷۷ ساله بود.بهبیانیانباصورت گردوسبیل خاکستری کوچک و لبخندظریف خودبیشتربه پدربزرگهای مهربانسویسی- یا شایددندان پزشکان بازنشسته – شباهت داشت.اوقبلارئیس املاک سلطنتیومدیرکل حسابداری درباربودوسرنخهای ثروت شخصی شاه رادردست داشت.شاهاززمان نخستین تبعیدش در۱۹۵۳ که خودرابی پول یافته بود،این ثروت رادرداخل و خارجازکشوربرروی هم انباشته بود.
بهبهانیان مانندبسیاری ازنزدیکترین و عزیزترین افرادبه شاه ،دراوایل 1978 ازآشوبوانقلاب نگریخته بود.برعکس ،درخلال بسیاری ازماههای آن سال ،به گفته خودش بعنوانواسطه بین شاه و شریعتمداری،یکی ازرهبران مذهبی عمل کرده بود.
شریعتمداری به اندازه آیت الله خمینی تندرونبودو تماس خودرادرطول سال 1978 باشاه حفظ کرده بود.سرانجام بهبهانیان مقارن عیدمیلاد مسیح 1978 تهران را بهمقصدخانهاش دربازل ترک کرده بود.بهبهانیان میگوید:”در ۱۶ ژانویه 1979 از رادیوشنیدم که شاه ایران رابه مقصدمصر ترک گفته است.همان روز بعدازظهر به اسوان تلفنکردم و گفتم:اعلیحضرتا،آیا مایلید من به آن آنجابیایم؟ شاه گفت:فورا بیایید.”
در اسوان وقتی بهبهانیان به هتل رسید اورابه آپارتمان اختصاصی شاه هدایتکردند.شاه به اوگفت:”میخواهم امورمالی خودرا شخصا دردست بگیرم.”وبه بهبهانیاندستور دادبیدرنگ به کلیه بانکهای خارجی که شاه درآنها حساب داشت نامههاییبنویسدواطلاع دهدکه ازآن تاریخ اعلیحضرت شخصا با آنهاطرف معاملهخواهدبودواو،یعنی جعفربهبهانیان دیگر ازجانب شاه اقدام نخواهدکرد.
بهبهانیان تنها یک مسئول امور مالی نبود.اودرباره اشتباهاتی که درایران صورت گرفتهبود وچارههای ترمیم آنها عقایدمحکمی داشت.اوبر این باوربودکه انگلیسیها ازاینکه شاهدرسالهای اخیرتنبلی آنهارابه شدت مورد انتقادقرارداده است خشمگین اند.بهبهانیان
میگوید:”شاه ضمن یک مصاحبه مطبوعاتی به کارگران انگلیسی توهین کردو گفت آنهابه خوبی گارگران ایرانی نیستند.”درنتیجه انگلیسیهااوراازسلطنت خلع کردند.او اکنونعقیده داشت اگرشاه پوزش بخواهدانگلیسیها اورابه سلطنت باز خواهنندگرداند.بنابراینیک نقشه اجرائی دربرابر شاه نهاد.
ادامه مطلب + دانلود...