امام خمینى و میراث حکمت عرفانى اسلام
آفتاب – فرهنگ و اندیشه: باید تاکید کرد که علاقه امام خمینى به
فلسفه عرفانى اسلامى در مراحل اولیه دوران تحصیلش، نه چیزى بدیع است و نه امرى احساسى. با اینکه منابع مربوط در دسترسند، پیش از این، هیچ محققى به تحلیل منظم نظرات عرفانى و مابعدالطبیعى امام خمینى نپرداخته است. آنچه در پى مىآید کوششى است در جهت اداى حق این جنبه از میراث امام خمینى .
مقدمه
در سال ۱۹۶۸ پنجسال پس از اخراج آیتالله روحالله خمینى از ایران، ساواک، پلیس امنیتى شاه، به خانه او در قم یورش برد و اوراق و نوشتههاى وى، از جمله شروح و تفاسیرى را که در دهه ۱۹۳۰ در باب عرفان نوشته بود، ضبط و توقیف کرد.
پانزده سال بعد، در سال ۱۹۸۳، پارهاى از آثار مفقود خمینى را یکى از طلاب در همدان پیدا کرد.
او، که نامش هرگز در گزارشهاى بعدى این واقعه ذکر نمىشود، دو کتاب از فروشندهاى دورهگرد خرید که، چون نتوانسته بود در بازار شهر خریدارى بیابد، به یکى از مدارس دینى آمده بود تا آنها را به مبلغ پنجاه تومان بفروشد.
یکى از این دو کتاب، چاپ سنگىاى از شرح شرفالدین محمود قیصرى
(متوفاى ۷۵۱/۱۳۵۰) بر فصوص الحکم ابنعربى بود که در قرن نوزدهم در مصر انتشار یافته بود; و خود این قیصرى، هم متفکر عرفانى استثنایى و هم از شارحان پرآوازه مکتب ابنعربى است.
در حواشى کتاب، این طلبه ،تعلیقات دستنوشته بسیارى دید که، بر طبق سنت دیرپاى دستنویسى مسلمانان، در عین حال، هم شرحالشرحى بود بر متن اصلى فصوصالحکم و هم شرحى بر کتاب قیصرى.
طلبه مذکور، با کمال تعجب، پى برد که تعلیقات حاشیه، که به زبان عربى نوشته شده بود، امضاى سید روحالله خمینی نیز را در پاى خود داشت.
او، که آنچه را دیده بود باور نمىکرد، کتابها را به سرعت نزد آیتالله حسیننورى، امامجمعه همدان برد، و او بىدرنگ خط [امام] خمینى را در حواشى تشخیص داد.
و اما کتاب دیگر، معلوم شد که رسالهاى همراه با شرح و تفسیر است در باب کلام شیعى، که پسر ارشد آیت الله خمینى،
سید مصطفى، بر آن تعلیقاتى نوشته بود.
چندین محقق مسلمان، به سرعت دستبه کار انتشار این آثار بهتازگى کشف شده گشتند.
این محققان آثار مذکور را متعلق به موضوعات و مطالب عرفانى قلمداد کردند.
ظاهرا متن شرحالشرح آیت الله خمینى، به خودى خود، به چشم گردآورنده و ویراستار به اندازه کافى با ابهت جلوه نکرد. چراکه وى تصمیم گرفت که آن را با شرحالشرح دیگرى که آیت الله خمینى در حواشى مصباح الانس نوشته بود تکمیل کند، و این مصباح الانس شرحى است که محمد بن حمزه فنارى (متوفاى ۸۳۴/۱۴۳۱)، عالم مشهور عثمانى، بر مفتاح الغیب صدرالدین قونى (متوفاى ۶۷۳/۷۴-۱۲۷۳) نگاشته است.
این دو شرحالشرح کاملا باهم سازگارند و تصورى از دیدگاه عرفانى و فلسفى احتمالا بزرگترین، یا دستکم بانفوذترین، رهبر سیاسى مسلمان در قرن بیستم به ما مىدهند.
با توجه به جایگاه نویسنده، گردآورنده و ویراستار ،پیشنویس دستنوشتهاى را که به خوبى استنساخ شده بود براى آیت الله خمینى فرستاد تا وى تصحیح و تایید کند.
آیت الله خمینى، پس از اعمال چند تغییر جزئى مربوط به سبک نوشته، اجازه انتشار آن را داد.
گردآورندگان و ویراستاران، از چاپهاى سنگى متون اصلى، آن قطعاتى را که وى بر آنها شرح نوشته بود حفظ کردند.
با این همه، کوشش در جهت فهم استدلالهاى پیچیده نویسنده، بدون رجوع به متون اصلىاى که آن استدلالها بر آنها توقف دارند، کار نسبتا دشواری است.
بنابراین، براى فهم و ارزیابى درست موضع
آیت الله خمینى در قبال قیصرى و فنارى و کل فلسفه عرفان، متون این دو متفکر لازمند.
از همین آغاز، باید تاکید کرد که علاقه آیت الله خمینى به فلسفه عرفانى اسلامى در مراحل اولیه دوران تحصیلش، نه چیزى بدیع است و نه امرى احساسى.
با اینکه منابع مربوط در دسترسند، پیش از این، هیچ محققى به تحلیل منظم نظرات عرفانى و مابعدالطبیعى ایشان نپرداخته است.
آنچه در پى مىآید کوششى است در جهت اداى حق این جنبه از میراث بنیانگذار جمهوری اسلامی که، هرچند به اندازه دستاوردهاى سیاسىاش مورد توجه واقع نشده ،درخور مداقهاى جدى است.
خاستگاه و تحصیلات
[امام]خمینى در ۲۴ سپتامبر ۱۹۰۲ در شهر خمین، که شهرى کوچک در جنوب غربى تهران است، در میان خاندانى روحانى از سلاله پیامبر(ص)، برآمد.
علوم دینى را با برادر بزرگتر خود، آیتالله مرتضى پسندیده، شروع به فراگیرى نمود و از تعلیم و تربیت دینى استوارى برخوردار گردید; در سنین نوزده سالگى به شهر اراک، که در نزدیکى خمین بود، عزیمت کرد و در آنجا در حوزه درس عبدالکریم حائرى (متوفاى ۱۳۵۵ه ق./ ۱۹۳۷م.)، که یکى از علماى بزرگ شیعى بود، شرکت نمود.
وقتى که حائرى در سال ۱۹۲۱ به قم دعوت شد،این طلبه جوان نیز به دنبال وى رهسپار قم گردید و به زودى با میرزا محمدعلى شاهآبادى (۱۲۹۲ ۱۳۶۹ /۱۸۷۵-۱۹۵۰)، جامع معقول و منقول، آشنا شد.
این استاد، به همراه متفکر دینى تا حدى جنجالبرانگیزى همچون میرزا علىاکبر حکیم [شاگرد مرحوم حاج ملاهادى سبزوارى (۱۸۷۸/۱۲۹۵)] (۱۹۲۵/۱۳۴۴) و احتمالا چندتن دیگر از علما، خط سیر مطالعات عرفانى او را مشخص نمودند; این اساتید و مشایخ ایشان، آیتالله آینده را به سنت دیرپاى تعلیم و تربیت اسلام ایرانى پیوند دادند.
این سنت گرایشهاى عرفانى و حکمىاى را باهم تلفیق مىکرد که سابقهشان به تعالیم شخصیتهاى مؤثرى در تاریخ فکرى شیعه، مانند میرداماد (متوفاى ۱۰۴۰/۱۶۳۰) و ملاصدرا (متوفاى ۱۰۵۰/۱۶۴۰) مىرسد.
این دو تن نیز از سلف عظام، همچون حیدر آملى (متوفاى حدود ۷۸۷/۱۳۸۵)، ابنعربى و یحیى سهروردى،(کشته شده به سال
۵۸۷/۱۱۹۱) الهام گرفتهاند.
با این مقدمات، کاملا طبیعى به نظر مىرسد که کتاب الاسفار صدرا اولین اثر عرفانىاى بوده است که امام خمینى زیر نظر شاهآبادى فراگرفته است.
ملاصدرا در این اثر، سیر و سلوک معنوىاى را که سالک طریق عرفان دارد تشریح کرده است. و بر وظایف عارف در قبال جماعت اهل ایمان، که ناشى از سیر و سلوک ظاهرا فردگرایانه اوست، تاکید ورزیده است.
صدرا این سیر و سلوک معنوى را به چهار مرحله تقسیم کرده، که از سویى، مطابق با مرتبه توفیق معنوى سالکند و، از سوى دیگر، مطابق با شان او به عنوان پیامآور الهى.
سفر اول سیر من النفس والخلق الى الحق، سفر دوم من الحق الى الحق و تردد و آمد و شد میان ذات و صفات الهى، سفر سوم من الحق الى الخلق والنفس، و سفر چهارم من الخلق الى الخلق است که در آن، سالک موهبت جدیدى از سنخ امور معنوى و اخلاقى به جامعه خود ارزانى مىدارد.
این الگو از سرنوشت انسان که مورد توصیف ملاصدرا و مورد قبول [امام] خمینى قرار گرفت، سابقهاش به آموزههاى تصوف متقدم بازمىگردد.
مثلا توصیف ملاصدرا از اسفار چهارگانه، یادآور نظرات ابنعربى در مورد انسان کامل است، از این حیث که بر نقش انسان کامل به عنوان رهبر دینى جماعت اهل ایمان تاکید خاص دارد نقشى که بعضى از محققان غربى خواستهاند بىاهمیت جلوهاش دهند، و در عوض، تمام توجه خود را به نقش انسان کامل در نیروى جهانى بسیار مهمى که حلقه اتصال مبدا و معاد است، معطوف کردهاند.
متن درسى بعدى آیت الله خمینى در مورد عرفان، شرح فصوص الحکم قیصرى است.
این اثر همراه با شرح فصوص الحکم عبدالرزاق کاشانى (استاد قیصرى) ظاهرا از معروفترین و مؤثرترین شروحى مىباشد که بر شاهکار ابنعربى نوشته شده است.
لیکن شرح قیصرى آثار عمیق و دیرپایى در شکلگیرى نظرات آیت الله خمینى، عموما، و آراء مابعدالطبیعى وى، خصوصا، داشته است. او در آثار عرفانى خویش از این شرح استفادههاى زیادى کرده است.
بعد از مطالعه شرح قیصرى، آیت الله خمینى توجه خویش را به سرچشمه و منبع اصلى سنت تفسیر عقلى و استدلالى میراث ابنعربى، که به صورت چکیده در آثار قونوى دیده مىشود، معطوف نمود. قونوى مرید و شاگرد مستقیم ابنعربى است. اولین برخورد آیت الله خمینى با تعالیم قونوى به احتمال قوى از طریق شرح فنارى بر مفتاح الغیب قونوى بوده است.
فنارى سالیان متمادى قاضىالقضات بورسا بوده است.
فنارى ادعا کرده که اجازه تدریس مفتاح الغیب را از پدرش دریافت نموده است. و ظاهرا پدر فنارى یکى از شاگردان قونوى بوده است.
متن مفتاح الغیب همراه با شرح و تفسیر فنارى، در برنامه درسى سنتى مدارس ایران بعد از فصوص الحکم ابنعربى و اسفار ملاصدرا تدریس مىشده و عالىترین اثر در مابعدالطبیعه به شمار مىآمده است .
تحصیلات آیت الله خمینى در قم زیر نظر شاهآبادى، حداقل شش سال (یعنى تا زمانى که آن مدرس عرفان به تهران عزیمت نمود) به طول انجامید.
آیت الله خمینى ،به مطالعه آثار فلاسفه و عارفان مسلمان قرون وسطى ادامه داد. محتمل به نظر مىرسد که وى بعضى از ریاضتهاى عملى مراحل اولیه طریقه تصوف، همچون اعراض از لذات و تمنیات دنیوى، زهدورزى و قناعت، دقت و وسواس در تشخیص حلال و حرام، را به کار مىبسته است.
تذکرهنویسان در شرح اوصاف و احوال
آیت الله خمینى بدین نکته اشاره دارند که سادهزیستى و ریاضتکشى وى، که در زمان تحصیل او در قم کسب شده بود، همچنان تا روزگارى که به زعامت و رهبرى ایران رسید ادامه داشت و هیچگونه تغییرى نیافت.
مراحل ارتقا و رشد معنوى و فکرى آیت الله خمینى، همچنین کتابهاى درسى او عمیقا سنتى است.
وى از راه و روش بسیارى از متفکران دینى سلف خود متابعت مىکرد.
این راه و روشها در کتابهاى تراجم و شرححال علماى قرون وسطى ذکر شده است.
از آموختن رسمى و مرسوم فقه و کلام شروع نموده، آنگاه به ریاضت و تهذیب مىپرداختند و این تهذیب و ریاضت معمولا سالک طریق را به سنورانیتزى الهى و شهود بىواسطه حقایق جهان و حضرت حق رهنمون مىگشت.
مشابه این تکامل و ترقى معنوى و فکرى احتمالا از زندگىنامه خودنوشت متکلم بزرگ اهلتسنن، محمد غزالى (متوفاى ۵۰۵/۱۱۱۱) و همچنین از شرح احوال حیدر آملى و ملاصدرا، دو نماینده عمده طریقت عرفانى شیعه، استنباط مىگردد.
آثار و تاثیرپذیریها
نتیجه مطالعات فلسفى و ریاضتهاى معنوى آیت الله خمینى در قم، به صورت اختصارى و موجز در کتاب شرح دعاء السحر به سال ۱۹۲۸ و همچنین در اولین رساله مستقل عرفانى او مصباح الهدایه الى الخلافه والولایه که یک سال بعد از کتاب پیشین نوشته شده، بیان شده است.
کتاب مصباحالهدایه حاوى شرحى نسبتا منسجم از نظرات خمینى در مورد فلسفه و عرفان اسلامى است که نیازمند بررسى دقیقترى است.
با مرورى گذرا به نقلقولهایى که وى در کتابش ذکر کرده است، مىتوان دریافت که وى وامدار منظومه فکرى ابنعربى است.
آیت الله خمینى بیشتر شیفته تفاسیر و شروح عقلى و استدلالى تعالیم ابنعربى که به ابتکار قونوى صورت گرفته، مىباشد.
این شروح از قرن چهاردهم به این طرف، مورد تایید متفکران شیعى داراى نظریات عرفانى قرار گرفته است.
آیت الله خمینى سواى مشایخ و اساتید مستقیم خود، یعنى شاهآبادى و سعید قمى، که هر دوى ایشان از پیروان سنت وجودى واحدى مىباشند، تمایل خاصى نسبتبه فصوص الحکم و الفتوحات المکیه ابنعربى، مفتاح الغیب قونوى، شرح فصوص الحکم قیصرى و شرح قصیده ابنالفارض از کاشانى و اصطلاحات الصوفیه ابراز مىدارد.
وى همچنین مکرر، به الاسفار الاربعه ملاصدرا ارجاع مىدهد.
حتى بدون این نقلقولهاى علنى، اتکاى آیت الله خمینى به این متفکران را مىتوان از ویژگیهاى سبکشناختى و اصطلاحات متن مصباحالهدایه که ویژگیها و اصطلاحاتى خاص مکتوبات مکتب ابنعربى است، استنتاج کرد.
در عین حال،آیت الله خمینى به مناسبتهایى، اسامى بعضى از متصوفان را که خارج از نتشیخ اکبر (محیىالدین) مىباشند نیز ذکر کرده است. مثلا سواى سهروردى مقتول، که به صورتى گذرا و بدون ارجاع به هیچ یک از آثارش مورد نقلقول واقع مىشود، آیت الله خمینى دو شعر عرفانى، یکى از [خواجه] عبدالله انصارى (متوفاى ۴۸۱/۱۰۸۹) صوفى حنبلى مشهور هرات و دیگرى از [ملاى] رومى نقل مىکند.
ابیات مزبور به زبان فارسى نقلقول شده است.
این روش را آیت الله خمینى در آثار بعدى عرفانىاش نیز به کار گرفته است. وى ظاهرا براى زبان فارسى در انتقال ظرایف و دقایق تجارب عرفانى مزیت و رجحان قائل است; حال آنکه نظرپردازیهاى مابعدالطبیعى و بیانات علمى او همواره در قالب اصطلاحات و تعابیر کلامى و عرفانى عربى بیان شده است و این روشى است که در میان نسلهاى زیادى از اسلاف و پیشینیان وى از مقبولیتبرخوردار بوده است.
جالب است بدانیم که عنوان اولین رساله عرفانى آیت الله خمینى مطابق استبا عنوان کتاب راهنماى مشهور صوفیه که توسط عزالدین محمود کاشانى (متوفاى ۷۳۵ / ۳۵-۱۳۳۴) نگاشته شده و اقتباسى است از عوارف المعارف که به زبان عربى، توسط شهابالدین عمر السهروردى (متوفاى ۱۲۳۴/۶۳۲) یک قرن پیشتر از زمان کاشانى تالیف شده است.
البته این تشابه عناوین مىتواند از باب توارد باشد; چراکه جنبههاى عملى و اخلاقى تصوف که براى مصباح کاشانى اهمیت محورى دارند، کاملا با علایق مابعدالطبیعىاى که مطالب مصباح آیت الله خمینى از آنها حکایت مىکنند، فرق دارند.
به فهرستبزرگانى که در مصباح الهدایه از آنها نقلقول شده است، باید احادیث و روایاتى از امامان شیعه، و عمدتا على[ع] و حسین بن على[ع] را نیز اضافه کرد; و نیز روایات و احادیثى را که از طریق راویان معتبر و موثقى همچون کلینى (متوفاى ۳۲۹/ ۴۱-۹۴۰) و ابنبابویه صدوق (متوفاى ۳۸۱/ ۹۲-۹۹۱) نقل شده است.
آیت الله خمینى به ابنسینا و کتاب الشفاى وى نیز به مناسبتهایى استناد مىکند، که با توجه به تاثیر بارز ابنسینا بر مکتوبات وجودى، عموما، و مکتوبات قونوى، خصوصا، امرى طبیعى است.
شاید آنچه بیشتر جلب توجه مىکند این است کهآیت الله خمینى اتکاى عجیبى به آثار ارسطو دارد.
آیت الله خمینى اولین اندیشمند اسلامى نیست که تحت تاثیر فیلسوف باستانى واقع شده است.
این به اصطلاح، اثولوجیاى ارسطوطالیس که آیت الله خمینى در شرح خودش از نظریه جهانشناختى بدان استناد مىکند، در حقیقت، فقط تاویل و تفسیر نهگانهها [یا تاسوعات] فلوطین است که توسط یک نویسنده یونانىمآب، و احتمالا دیودوکوس پروکلوس (متوفاى ۴۸۵) تصنیف شده است.
از آنجا که اثولوجیا ساز تعالیم اصیل و واقعى ارسطو فاصله عظیم گرفته است، سندیت و اعتبار آن توسط تنى چند از متفکران مسلمان قرون وسطى، که با میراث اصیل فیلسوف استاگرایى [ ارسطو] آشنا بودهاند، به زیر سؤال رفته است. این قبیل تردیدها، به عنوان مثال، توسط سهروردى مقتول، مؤسس مکتب عرفانى اشراق، و پس از او توسط شارح مشهور وى، قطبالدین شیرازى (متوفاى ۱۳۱۱/۷۱۰) بیان شده است.
از اواسط قرن نوزدهم تا اوایل قرن بیستم، سندیت اثولوجیا موضوع مناظرات و مباحثات عالمانه میان اسلام شناسان و مورخان غربىاى بود که در باب تفکر یونانىمآبانه مطالعه مىکردند. گرچه برخى متفکران مسلمان که نتیجه تحقیقات اروپاییها را در مورد تمدن اسلامى مىتوانستند مطالعه کنند، ممکن استبدین نکته به خوبى پى برده باشند که ارسطو هرگز چنین اثرى را تالیف نکرده است، این حقیقت فقط در دهه ۱۹۵۰ و به برکت تحقیقات فیلسوف مصرى، عبدالرحمن بدوى، به صورت گستردهاى در جهان اسلام معلوم شد.
ترکیب و تلفیق
فهرست[اسامى] متفکران مسلمانى که بر آیت الله خمینى تاثیر گذاردهاند آموزنده است. چراکه لایههاى اصلىاى را که گفتار امام خمینى را در مصباح الهدایه مىسازند نشان مىدهد. این فهرستشاهدى استبر شیفتگى و مجذوبیت او نسبتبه نظریات مابعدالطبیعى و جهانشناختى که ریشه در آراء و نظریات ابنعربى دارند و سپس در راستاى تفاسیر و شروح عقلى و استدلالى قونوى توسعه و تکامل یافته و به توسط مکتب وجودى جاودانه گشتهاند.
اما آیت الله خمینى جوان به خوبى دریافت که جهاننگرى این متفکران بر پارهاى از انگارههاى قدیمتر، از جمله انگارههایى که پیش از ظهور اسلام پدید آمدهاند، مبتنى گشته است. بنابراین، وى به متونى روى آورد که در آنها این انگارههاى قدیم تر به صورتى تعبیر مىشدند که احساس مىکرد مناسب با اهدافش هستند.
از لحاظ نظرى، آیت الله خمینى آمادگى پذیرش نظریات غیراسلامى را داشت; البته به شرط آنکه مورد تایید سنت که افکار او از چارچوب آن تراوش مىکرد مىبودند.
در عین حال، وى نسبتبه محدودیتهاى نگرشهاى کفرآمیز و، در نتیجه، ناقص و نارس که مزین به وحى توحیدى نبودند، آگاه بود.
بنابراین، وى همیشه در جستجوى راهى جهت تقویتساختار نظرى نوافلاطونیان به وسیله چارچوب سنت اسلامى برمىآمد تا ترکیبى، از صدورگرایى فلسفى و وحى دینى خلق کند.
این بعد دینى، دستکم در کتاب مصباح الهدایه در سه رشته اصلى علوم اسلامى: مجموعه حکمتسنتى ماثور یعنى قرآن و حدیثشیعى نظریه شیعى امامت، و میراث عرفان اسلامى (یعنى مکتب عرفان ایرانى با یک نگرش وجودى شاخص) نشان داده شده است.
مطمئنا، بعضى از منابع و مراجع دیگر ابنسینا و صوفیان ایرانى پیشین همچون [خواجه عبدالله] انصارى و [ملاى] رومى به صورت مبهم در پس زمینه نمودار مىشوند، اما ظاهرا اینان فقط نقشهاى دست دوم را در طرح کلى ایفا مىنمایند.
علوم سنتى مسلمانان به علاوه تحقیقات نظرى مابعدالطبیعى و الهى طرفداران عرفان، که همیشه استدلالهاى خویش را به زبان وحى اسلامى بیان داشتهاند، آیت الله خمینى را قادر ساخت که بىشخصیتبودن وحشتناک مفهوم نوافلاطونى «واحد» (علت اولى) را تعدیل نموده، خداى توحید اسلامى را جایگزین آن کند; ذات واجد صفات و خصوصیات شخصىاى که در قرآن و حدیثبه آن نسبت داده شده است.
آیت الله خمینى، با به صحنه آوردن مفاهیم جاافتاده اى که بسیارى از نسلهاى متفکران عرفانى و عالمان ربانى اسلام،ساخته و پرداخته بودند، همانند بسیارى از علماى سلف به دنبال غلبه بر مشکلات همیشگى ناشى از تعالى و ضرورت موجود مطلق و ظهور زمانى و مکانى آن در شالوده مادى که به ظهور عالم شهادت منجر مىشود است.
آیت الله خمینى چنین استدلال مىکند:
گفته شده است وجود ممکن است از طریق ظهور احدى غیب که در آن تمامى اسماء و صفات [الهى] محوند، ظاهر شود. این چنین تجلىاى توسط (اسممستاثر) و هفتادوسومین حرف اسم اعظم رخ مىدهد.
لذا این مقام، مقام بشرط لائیه است. در این مقام او اسمى دارد، هرچند در علم غیب اوست. و این همان تجلى غیبى احدى است که به واسطه فیض اقدس رخ مىدهد و اما ذات [الهى] من حیث هى در هیچکدام از مرائى [عالم] ظاهر نمىشود و هیچیک از سالکان در میان اهلالله و صاحبدلان و اولیاءالله را توان مشاهده آن نمىباشد.
این مقام غیب است، اما به معناى غیب احدى است که نه اسم دارد و نه اشاره به او مىشود و نه کسى طمع آن مقام را دارد.
[به گفته شاعر]: «عنقا شکار کس نشود دام بازگیر» لکن خداوند ممکن استبه صورتى متجلى شود که حقایق تمامى صفات و اسماء را در برگیرد.
این مقام اسم اعظم است، پروردگار انسان کامل و [مرتبه] تجلى علمى حق به طریق کثرات اسمائیه که تمام دیگر تجلیات اسمایى را شامل مىگردد و این مقام واحدیت است.
براى غلبه بر تقابل آشکارى که خداوند را از ماسوا جدا مىکند،آیت الله خمینى از نظریه اسماء و صفات خداوند که ابنعربى و مکتب وجودى بهتفصیل ساخته و پرداختهاند، استفاده وافر مىنماید.
در مقام تفسیر آیه «بسمالله الرحمن الرحیم» که متن قرآن با آن آغاز مىشود و بعدا در صدر هر سوره قرآنى آمده، این توضیح را براى دو عنوانى که به خدا نسبت داده شده است ارائه مىکند:
بدان که اسم الرحمن الرحیم یکى از اسامى جامع و شامل [خداوند] است.
در واقع مقامى است که در آن سعه [بالقوه] وجود خارجى به ظهور رسیده و بنابراین به محض ظهور از غیب [الهى] شهود مطلق قابل رؤیت است. و این همان تجلى رحمت رحمانى است و از طرف دیگر، مقامى است که در آن وجود، از طریق قبض واحد، جمع مىشود و لذا به قلمرو عالم غیب باز مىگردد.
پس هرگاه وجود به مرحله بطون رسد و به پیشگاه خدا برسد، این رحمت رحیمى است و اما اسم اعظم خدا مقامى است که در آن قبض و بسط جمع مىشوند. این مقام جمعالجمع است. و به همین جهت است که در عبارت بسمالله الرحمن الرحیم این دو صفتبعد از اسم اعظم خداوند (الله) واقع شدهاند.
تقریبا قطعى است که آیت الله خمینى، با پرداختن به دو نوع رحمت الهى، فکر مهمى را که در فصوص الحکم ابنعربى مورد بحث قرار گرفته، در ذهن داشته است.
در فصوص، ابنعربى رحمت الهى را بدینگونه ترسیم مىکند که در دو جهت عمل مىنماید: سبه لحاظ بیرونى با خلق متعلق ضرورى حب الهیز (رحمن) و سبه لحاظ درونى در اعاده ترکیب اصلى و اولیه عالم واقعز (رحیم).
هر دو نویسنده به نظر مىرسد که به دنبال یک هدفند; از این حیث که هر دو سعى بلیغى مىنمایند تا ضرورت مضاعف و اجتنابناپذیر غیریت و هویت را در حب، خواه حب خدا باشد خواه حب انسان، که کشاکش لازم براى تجربه و آگاهى از خودآگاهى پدید مىآورد، ترسیم کنند.
آیت الله خمینى، پس از نمایاندن آگاهى عمیق خود از مشکل ابنعربى، اقدام به آشتى دادن تنزیه و تشبیه مىنماید; تنزیه یعنى تصور و تصویرى از خدا که، بر طبق آن، خدا مطلقا غیرقابل مقایسه با جهان و مغایر با آن است، و تشبیه یعنى تصور و تصویرى از خدا که، بر طبق آن، خدا کمابیش شبیه عالم خلقت و ساری و جاری در آن است، و این تشبیه، نظرى است که به نظر متون مقدس دینى و مذهبی نزدیکتر است.
به این قصد،آیت الله خمینى به شیوهاى متوسل مىشود که به تعبیر یکى از دانشمندان معاصر، دیالکتیک عرفانى است; چنین دیالکتیکى حائز موقعیت مهمى در گفتار ابنعربى مىباشد و سپس توسط پیروان وى در به عقد هم درآوردن فلسفه و عرفان دنبال شده است.
در بحث مساله تنزیه و تشبیه،آیت الله خمینى خیلى صریح و روشن با حکماى متصوف هممرامى مىکند و راهحلهاى مدرسى (مرسوم در گذشته) را که به توسط الهىدانان نظرى مسلمان مورد دفاع واقع شده مردود مىداند.
خواهى دید که این قوم [ الهىدانان نظرى و متفکران عقلى] ممکن است هرگونه رابطهاى [میان جهان و خالقش] را انکار کنند و یکنوع تمایز و تغایر [میان این دو] فرض نمایند و بنابراین حق را از خلق جدا کنند. اینها از این حقیقت غفلت کردهاند که این (تمایز حق از خلق) به طور ناگزیر منجر به «تعطیل» (خلع صفات از خداوند) و بستن دستهاى او با ریسمانهاى نظام علت و معلولى مىگردد. غلت ایدیهم و لعنوا بما قالوا.
گاهى اوقات اینان تمایل دارند که قائل به امتزاج [خدا و خلقت] شوند که این امر منجر به این مىشود که به نوعى شباهت میان این دو، قائل شوند و آنها به حقیقت تنزیه خدا جاهلند. برخلاف اینان، عارف، که کاشف [اسرار الهى]، رجل الهى، و سالک سبیلى است که او را به معارف عرفانى مىرساند، صاحب دو چشم است. با چشم راستش ارتباط و فنا، یا به عبارت دیگر، نفى غیریت و کثرت، را مشاهده مىکند، و در عین حال با چشم دیگرش نفى نفى [سابق] و ظهور آثار و خواص حال در کثرت را مىبیند. نیز مىبیند که به هر موجودى به اندازه استحقاقش دادهاند. به یمن این امر، در آنچه به [فهم درست] توحید مربوط مىشود هرگز پایش نمىلغزد، و آخرالامر به مقام کسانى نایل مىآید که به مشاهده وحدت دستیافتهاند….
به هنگام بحث درباره مابعدالطبیعه و جهانشناسى، آیت الله خمینى اغلب مفهوم اعیان ثابته را به کار مىبرد.
این مفهوم یکى از مهمترین دستاوردهایى است که ابنعربى براى الهیات و عرفان اسلامى داشته است.
با پادرمیانى اعیان ثابته میان امر مطلق و عالم حس، پلى جهت پرکردن خلا و فاصله عجیب و غریب میان تعالى و بىنظیر بودن ذاتى امر مطلق کثرات و قابل رؤیت و درک بودن عالم حس برقرار مىشود.
بدان که اعیان ثابته چیزى نیستند جز تعین تجلیات آسمانی و احدیت. در این حضرت، تجلى به واسطه فیض اقدس صورت مىگیرد; و آنچه متجلى مىشود ذات [الهى] است، عارى از اسمائى که در غیبیت و بطون هویت الهى محصورند.
موجودى که این تجلى براى او حاصل مىآید اولا اسماء محیطه [الهى] و ثانیا، در حضرت واحدیت و اعیان ثابته، تعینات تجلى، یا، به عبارت دیگر، اسماء [الهى]اند… تجلى (معطوف) به اسماء به واسطه خود ذات صورت مىگیرد، و حال آنکه اعیان [به نحو غیرمستقیم] از آن بهرهور مىشوند، به واسطه اتکایشان بر اسماء و تبعیتشان از آنها.
چون مساله جایگاه اعیان ثابته و این اعیان ثابته را اغلب متفکران مسلمان همان کلیات مىدانستند تاریخى طولانى در آثار فلسفى و کلامى اسلامى دارد،
آیت الله خمینى احساس کرد که ضرورى است تا موضع خویش را نسبتبه این موضوع مشخص نماید. وى نظرات آنان را که تلقىشان از اعیان ثابته نحوهاى خاص از وجودات است که عارض وجود ذهنى یا خارجى مىشوند، رد کرد. او قائل بود به اینکه این موضع، منطقا این پیشفرض را دارد که اعیان موجودهاى مستقل از وجود خدا وجود دارند و این قول، معادل تخطى از اصل توحید است. زیرا مگر خدا تنها موجودى نیست که واجد وجود حقیقى و ضرورىاى است که به مخلوقات عطا مىکند؟
آیت الله خمینى نظریهاى را نیز که اعیان ثابته را معدوم مطلق تلقى مىکند، نپذیرفت. زیرا لازمه این نظریه آن بود که عالم ماده، از این حیث که عالم ماده است، وجود نداشته باشد و در واقع، هیچگاه موجود نشده باشد.
در ارتباط بسیار نزدیک با مفهوم اعیان ثابته چند مفهوم مهم دیگر توسط ابنعربى ارائه گردیده و به دست پیروانش بسط یافته است.
آیت الله خمینى نیز وامدار این مفاهیم ارائه شده مىباشد و در آثار عرفانى وى اغلب این مفاهیم ظاهر مىگردند.
نقلقولهایى که شد بیانگر آن است که وى به طور مکرر و متوالى از نظریه شیخ اکبر در مورد حضرات الهیه استفاده نموده است.
این حضرات مراتبى است که در آن، مراتب خداوند متعال یکى پس از دیگرى ظهور مىکند و بتدریج از کنه غیبالغیوب به عالم شهود ظاهر مىشود.
آیت الله خمینى نظام دوبعدى ابنعربى را قبول مىکند که طبق آن وحدت غیرقابل اکتناه اصلى امر مطلق در حضرت احدیت اولین گام را جهت تفرق و تعین خارجى برداشته و به قلمرو حضرت واحدیت نزول مىنماید و حضرت واحدیت، در واقع نیست مگر همان نخستین تکانه خلاقه که مستلزم ظهور کثرات تجسمیافته در اعیان و پدیدههاى جهان مرئى است.
آیت الله خمینى همچون ابنعربى معمولا این دو حضرت را با دو نحوه فیض الهى، یعنى به ترتیب فیض اقدس و فیض مقدس، مرتبط مىداند.
در دیدگاه آیت الله خمینى، حضرت واحدیت و فیض مقدس، بزرگترین معماى هستىاند.
زیرا در اینجاست که بطون و وحدانیت وجود مطلق، در رشتهاى از تجلیات بعدى، که در مراتب مختلف وجود خارجى تحقق مىیابند، شروع به تعین خارجى و کثرت یافتن مىکنند.
هرکسى که آشنا با نوشتههاى ابنعربى و پیروان او باشد پى مىبرد که تاثیر ابنعربى بر استدلال آیت الله خمینى غیرقابل انکار است.
قسمتهاى بسیارى از کتاب مصباح الهدایه و آثار بعدى آیت الله خمینى، ظاهرا بازسازى اندکى از مضامین مطبوع طبع ابنعربى است. با خلاصه کردن و جمعکردن نظریه جهانشناختى آیت الله خمینى ممکن است کسى بگوید که وى همچون بسیارى از اسلاف خود در مکتب شیخ اکبر جهان مادى را فرافکنى تصور خدا از خود و علم خدا به خود به خلا نخستین تصور مىکرده است که در پى آن، تحقق خارجى و تدریجى آنها در اعیان و پدیدههایى که انسانها در جهان پیرامون خود ادراک مىکنند حاصل مىآید.
آیت الله خمینى درباره مبحث لوازم عملى دینى و نجات شناختى اصول مابعدالطبیعىاش همچنان به اندیشه ابنعربى وفادار است: بحث او درباره شئون و تکالیف انسانى، ریشه در آموزه انسان کامل ابنعربى دارد و همچنین در مفاهیم خلافت و ولایتى مربوط به آنند و در هر عصر و دورهاى به یک انسان کامل نسبت داده مىشوند.
آیت الله خمینى در مصباح الهدایه و شروح خود، در پرتو نظریه شیعى در مورد امامان، این مباحث را مطرح مىکند، و این کارى است که سابقهاش به دورانى مىرسد که در آن، تعالیم ابنعربى به صورتى گسترده در میان متفکران شیعه ایران رواج یافته بود یعنى از قرن چهاردهم به بعد.
لازمه این کار، اغلب این بود که انسان کامل شیخ اکبر با امام غایب شیعه [عج] یکى دانسته شود. علىالقاعده، امام غایب شیعیان به جاى سخاتم ولایت محمدیهز ابنعربى نشست، و سخاتم ولایت کلیهز که مقامى است که ابنعربى به عیسایى که در قرآن آمده است اختصاص مىدهد در محیط شیعى، همیشه به قهرمان شیعیان على بن [ابى] طالب نسبت داده شد.
در مصباح الهدایه و دیگر نوشتههاى عرفانى خمینى یک چنین گرایش شیعىاى قدرى ملایم، لکن یقینا قابل درک است. با وجود این، به نظر مىرسد که او میل نداشته است تا روى اختلافات عقیدتى شیعه و سنى انگشتبگذارد و در بافت نظریات کلى و مابعدالطبیعىاى که در آثار اولیه او مورد بحث است، این اختلافات از اهمیت چندانى برخوردار نیست. آنچه براى گفتار او اهمیت دارد، جایگاه انسان در طرح خداوند براى جهان خلقت و بخصوص جایگاه پیامبر یا ولى در میان بشریت است. با دنبالهروى دقیق نظریه انسان کامل به صورتى که توسط ابنعربى ارائه شد و توسط قونوى و اخلاف او به صورت نهایى خود رسید، آیت الله خمینى به مفهوم آشناى سرنوشتبشر مىرسد که مارشال هاجسن، به حق، از آن به اسطوره رجعت عالم اصغر تعبیر نموده است.
این اسطوره این امکان را میسر مىسازد که یافتههاى راجع به ضمیر ناخودآگاه را کل جهان اطلاق کنیم و برعکس از آنچه مىتوان از جهان فهم کرد خود را ایضاح کنیم.
تعریف هاجسن کاملا مرتبط با اندیشه
آیت الله خمینى در مورد خلافت و ولایت است که متکى بر ترکیب لاینحلى از تجارب شخصى علىالادعا تفکر عینى و وجودشناختى مىباشد. این همان موضوع اصلى بحث در دو کتاب شرح دعاىسحر و مصباح الهدایه است. آیت الله خمینى به طور یکنواخت در آثار عرفانى بعدى خویش، در مقام کوشش براى جادادن انسان کامل در متن روندهاى جهانى، به این موضوع رجوع مىکند، و این جا دادن به نحوى شاخص به شیوه شیخ اکبر صورت مىگیرد.
هرچه تجلى حق در آیینه ذات خودش کاملتر باشد، با وضوح بیشترى به آنچه در جهان غیب پنهان و مختفى است دلالت دارد.
این جهان، که شامل عقول محض و نفوس مدبره مىباشد که از ظلمت هیولى آزاد و از آلودگیهاى ماده بهدورند و با غبار تعین متعلق به ماهیت آمیخته نیستند، چیزى نیست جز کاملترین کلمات خدا. لکن با نایتبدین حقیقت که هر کدام از آن اعیان فقط بازتاب یکى از صفات اسماء بى شمار خداست، هریک از این کلمات به خودى خود ناتمام مىباشند… انسان کامل چون موجود جامع و آیینه کامل و تمامنمایى است که تمام اسماء و صفات الهى را نشان مىدهد، کاملترین کلمه الهى است. به علاوه، او کتاب خداست که حاوى کل کتابهاى الهى مىباشد. شعرى که به مولاى ما مولىالموحدین امیرالمؤمنین(ع) نسبت داده شده مشعر به این معناست که
اتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوى العالم الاکبر
و انت الکتاب المبین الذى باحرفه یظهر المضمر
تقریبا به یقین مىتوان گفت که تصویرى که امام خمینى از انسان کامل به عنوان کلمهالله ارائه مىکند تحت تاثیر و الهام نظرات ابنعربى است. انسان بىدرنگ به یاد این نظریه ابنعربى مىافتد که کلمات الهى در شخصیت انبیایى که در کتاب آسمانى مسلمین ذکر شدهاند تجسم و تمثل مىیابند.
این نظریه مضمون اصلى فصوص الحکم مىباشد; کتابى که امام مشتاقانه و با جدیت آن را مطالعه نموده و بدان تعلیقه نوشته و بدون هیچ تردیدى نقشى بارز در شکلگیرى معنوى و تحصیلات مابعدالطبیعى او داشته است. با این وصف، طرز تعبیر این مطلب لزوما به شیوه شیخ اکبر نیست.
منشا پارهاى از اصطلاحات، همچون سکلمات تامهز ممکن است در آثار ملاصدرا که یکى دیگر از منابع اصلى شکلگیرى نظرات خمینى استیافتشود.
لکن این واقعیت در اصل این نتیجهگیرى کلى که آیت الله خمینى تا حدود زیادى وامدار نظرات ابنعربى است، تغییرى ایجاد نمىکند. چراکه خود ملاصدرا در بسیارى از جنبهها شاگرد و مرید غیرمستقیم ابنعربى محسوب مىتواند شد.
موضوع انسان کامل، که خطوط اصلى آن در قطعهاى از کتاب شرح دعاى سحر نقل شد، در کتاب مصباح الهدایه بیشتر شکافته شده است. چراکه موضوع اصلى کتاب مصباح، انسان کامل است. در این رساله شئون مابعدالطبیعى و جهانى انسان کامل، مدام به ماموریت نجاتبخشى و آمرانهاى که به عهده وى مىباشد ارتباط داده شده است.
این دو جهت (ماموریت نجاتبخشى و آمرانه در نقش انسان کامل به عنوان خلیفه یا نایب خداوند به ترکیب هماهنگى دست مىیابند. این خلیفه یا نایب مظهر و نماینده خدا در جهان خلقت مىباشد و هدایت و حفظ این عالم به او واگذار شده است.
به اعتقاد آیت الله خمینى، این خلافتبلازمان و مثالى الگویى است که تمامى ماموریتهاى فردى و ستاریخیز انبیا (و اولیا) بر آن مبتنى مىگردد.
بدان اى دوست روحانى که خدا توفیق کسب رضایتش را به تو عطا کند و تو و ما را از کسانى مقرر فرماید که اسماء و صفاتش را شهود مىکنند که این خلافت از بزرگترین شئون الهى و والاترین مقامات ربوبى است که خدا به کسى عطا مىفرماید. باب اصلى ظهور و وجود الهى و کلید اصلى [عالم] غیب و [عالم] شهود است. مقام تقرب [به خدا]ست که در آن کلیدهاى غیب، که جز او کسى از آنها باخبر نیست، قرار دارند.
به وسیله این کلیدها، اسماء الهى از پنهان بودن به آشکار شدن رسیدهاند: و صفات الهى از نهانگاه خود بیرون آمدهاند… این خلافت روح جانشینى محمد[ص]، پروردگار، ریشه آن، و خاستگاه آن است. ریشهاى است که از آن خلافت در همه عوالم موجود پدیدار شد. در آن واحد، هم خلافت، هم خلیفه، و هم کسى است که خلیفه را به خلافت عالم گماشته است… و این خلافت در حضرت اسم اعظم الهى تمام ظهور یافته است، و این اسم اعظم پروردگار حقیقت مطلقه محمدیه است و ریشه حقایق کلیه الهیه. بنابراین، این خلافت ریشه خود خلافت، و خلافت فقط ظهور [خارجى] آن است
در واقع، نبوت حقیقى و مطلق همان اظهار اسرارى است که در غیبالغیوب واقعند.
این اظهار اسرار در مرتبه و احدیت و برحسب استعدادهاى موجود در مظهرها حاصل مىشود. خود این استعداد، به نوبه خود، مطابق با تعلیم حقیقى [الهى] و آشکارسازیهاى [ناشى] از ذات الهى تحقق مىیابد. پس، نبوت مقامى است که در آن خلافت و ولایت ظهور مىیابند و حال آنکه در عین حال، مقام بطون آنها نیز هست.
آیت الله خمینى بخصوص مایل بود بر این حقیقت تاکید نماید که تعلیم و آشکارسازى، بسته به طبیعت ذاتى معطى’الیه، فرق مىکند. لکن از طرف دیگر، وى قائل به این است که از یک دیدگاه مشخص، تعلیم و انبا درواقع همان ظهور تدریجى ذات الهى است که از الگوى پنج مرحلهاى معهود پیروى مىکند. این الگو وقتى که در کشف و شهودهاى انسان انعکاس مىیابد نظم و ترتیب معکوسى مىیابد: طالب و سالک از مراحل پایینترى که با وجود مادى مخلوق متحد استشروع کرده، آنگاه بتدریجبه اسرار بالاترى از وجود که به خداى اکتناهناپذیر، از این حیث که اکتناهناپذیر است، تعلق دارد. بنابراین، پیشرفت احوال انسان به سوى ادراک خداوند به واسطه مطابقت میان انسان با تکیه بر ساختار نفس و فکر خود، به کلید حیاتى معماهاى جهان و خلقت پىمىبرد. زیرا انسان تصویر فشردهاى از جهان است که چیزى نیست جز حکمتخدا که به وجود خارجى فرافکنده شده است.
هستى همانا تدبیر و نقشه حکیمانه خداوند است که در جهان بیرونى رخ نموده است.
در بخش پایانى مصباح الهدایه
آیت الله خمینى مسیرى را ترسیم مىکند که انسانهایى که مىخواهند نقش جهانى مقدر خویش را ایفا کنند باید آن را بپیمایند.
اگرچه این نیز یکى از مضامین شاخص مکتوبات شیخ اکبر است،
آیت الله خمینى در این مورد بخصوص از شاکله دوبعدى ابنعربى عدول کرده و آن را با شاکله مفصلترى که شامل چهار مرحله خودسازى انسان است جایگزین مىنماید. بهنظر مىرسد که آیت الله خمینى از الگویى پیروى مىکند که ملاصدرا در الاسفار الاربعهاش پدید آورده است.
ابنعربى هدف عارف را همان سفانى از خود شدنز تلقى مىکرد که حد اعلاى آن درک کاملى از وحدانیتحق و رد هرگونه تصور
صغیر تر است و این درک و بینش نتیجهاش این است که انسان کاملا از کثرات وجود ظواهر فاصله بگیرد و وقتى که سالک از عالم وحدت به عالم کثرت باز مىگردد از مقام فنا به مقام بقا رسیده است. از این سفر معنوى، عارف عالم تازه کسبشدهاى به ارمغان مىآورد که موظف است آن را به دیگران انتقال دهد.
به احتمال زیاد سفر پرمخاطره چهار مرحلهاى آیت الله خمینى درواقع تفصیل بیشتر دیدگاه ابنعربى در مورد یک خودسازى و سرنوشت انسانى نمونه است. سفر مخاطرهآمیز عرفانىاى که توسط انسان کامل صورت مىگیرد اگر در پرتو اسطوره بازگشت انسان دیده شود، بازتاب شهود حقیقت مطلق است: یعنى تصویر انتزاعى و کمرنگى از خود خدا که به عدم فرافکنده شده است، در شکل رنگین و ملون وجود مادى به سوى خودش باز مىگردد.
بر همین قیاس، دیدگاه غیرعرفانى و در نتیجه نامنظم انسان در مورد تفرق و کثرت کلى، به محض اینکه وى به فهم عمیقترى از وضع خلاقانه و جامعیت مقام اطلاق الهى و وجود الهى نایل آید بتدریج نظامیافته و به سامان مىشود. شباهت میان مشاهدات خدا و انسان، لوازم درازآهنگ کلامى و فلسفى دارد که به خاطر پیچیدگىاش، نیازمند تحقیق و تتبع جداگانهاى است.
روش و طریقت امام خمینى
در مقام تلخیص احساس کلىاى که از شرح دعاى سحر و مصباح الهدایه [به خواننده] دست مىدهد، مىتوان گفت که این نوشتهها آثار مدافعهگرانهاىاند که به قلم یک مبتدى نوشته شدهاند و بنابراین، وضوح چندانى ندارند. این نوشتهها از قطعههایى شکسته بسته از دانش پیشینیان تالیف شده که همیشه به خوبى با یکدیگر چفت و بست نمىشوند و به همین جهت، این آثار ممکن استخواننده متبحر در عرفان را به یاد جزوههاى دانشجویى بیندازد، که مقدار زیادى از اطلاعات مهم و لیکن اغلب خوب هضم نشده را در برمىگیرد.
محتمل به نظر مىرسد که آیت الله خمینى جوان، در آغاز، آن قدر مستغرق و مجذوب افکار علماى سلف گردیده که نتوانسته پرداخت و ترجمهاى منسجم و منطقى از آن افکار به دست دهد.
تعلیقات آیت الله خمینى بر شرح قیصرى بر فصوص الحکم، که اندکى بعدتر نوشته شده نشاندهنده پختگى بیشتر و استقلال فزاینده تفکر نویسندهاند. رویکرد کلى او تحت تاثیر گونهاى شرحنویسى است که باعث مىشود شارح در تنگناى محدودیتهاى اساسى قرار گیرد، اگرچه به وى درجه خاصى از آزادگى بحث و استدلال مىدهد; برخلاف قیصرى که علاقهمندىاش به جنبههاى مابعدالطبیعى شاهکار ابنعربى او را برانگیخت تا از موضوع اصلى بحثخود گریزهاى فراوان بزند.
آیت الله خمینى آگاهانه تعلیقههاى خود را محدود به موضوعاتى کرده است که در متن طرح شده است. تعلیقات وى مختصر و اکثرا مربوط به موضوع و راهنماى مفیدى براى خواننده است. بهنظر مىرسد که وى با اصطلاحات بغرنج و مرموزى که توسط پیروان مکتب وجودى که قیصرى نماینده شاخص آن مىباشد ساخته و پرداخته شده، کاملا آشناست. او در بسیارى از موارد تفسیرهاى قیصرى را تصحیح کرده است. منابع و مستنداتى که در تعلیقات خمینى بر شرح فصوص نقل شده کمابیش شبیه همانهایى است که در متن مصباح الهدایه آورده شدهاند. منابع اصلى وى یا آثار ابنعربى (همچون کتاب انشاء الدوائر) و یا آثار مکتوب پیروان ابنعربى مىباشد.
آیتالله آینده همچنین تعدادى حدیث و روایتشیعى را که منسوب به على[ع] مىباشد نقل نموده است. جالب استبدانیم که در آثار نویسندگان سنى مذهب، همین اخبار و روایات معمولا به بزرگان تسنن، یعنى خلیفه اول، ابوبکر که منفور عموم شیعیان است; چراکه او را غاصب مقام رهبرى جامعه اسلامى، که به اعتقاد آنان حق على[ع] بوده است، مىدانند نسبت داده مىشود.
از جنبههاى دیگر مىتوان گفت که اثر وى [تعلیقه بر شرح فصوص] درواقع همان شرح و بسط نظرات کلیدىاى که نخستینبار در مصباح الهدایه ارائه گردیده، مىباشد. سخن یکبار دیگر بر روى جریان ظهور جهان مادى از عالم الوهیت متعالى تمرکز مىیابد; یعنى همان اندیشهاى که به خود مىاندیشدز و خودش را با یک رشته ظهوراتى که در سطوح مختلف رخ مىدهد تفرق و تمایز مىبخشد. طرح الهى در ارتباط با عالم خلقت کمال خودش را در شخصیت انسان کامل مىیابد و این انسان کامل، چون در وجود خود، هم واجد صفات خداست و هم واجد مشخصات جهان مخلوق، به مقامى مىرسد که نیابت و خلافت الهى را به عهده مىگیرد و به عنوان بنده واقعى خدا صفات حق را به کاملترین نحو ظاهر مىسازد و به هر صاحب حقى حقش را اعطا مىنماید. به یک معنا، این انسان کامل حاکم جهان مىشود و مجراى اراده الهى است. انسان کامل تنها مخلوقى در جهان است که به وى مشاهده تعالى ذاتى خود و حضور حلولى او در تمامى وقایع و اشیاء عالم مادى اعطا شده است.
آیت الله خمینى مىگوید: ارتباط انسان با جهان همچون ارتباط روح با بدن است. او به وجود واقعى دستیافته و، چون از وجود مخلوق دستبرداشته است، جسم او همان جسم کلى شده است; نفس او همان نفس کلى شده است و روح او همان روح کلى شده است.
اینها مطالب متنوعى است که مبتنى بر درونمایههاى اصلىاى است که ابنعربى پدید آورده و پیروانش بهطور مفصل شرح و بسط دادهاند. هرکس که در رسالههاى عرفانى
آیت الله خمینى، به دنبال یافتن ابتکارات نظرى جسورانه یا شاید ساخگر نبوغز باشد، به احتمال زیاد با ناکامى مواجه خواهد شد; در آثار آیت الله خمینى چنین چیزهایى به چشم نمىخورد. در عوض، خواننده به تعمقى دقیق و، چنانکه باید و شاید، احترامآمیز در باب سنت دیرپاى عرفان اسلامى، البته توام با اندکى اختلافنظر در مسائل کماهمیتتر، برمىخورد. احتمال دارد که شخص شگفتزده شود از اینکه مىبیند این سنت که استغناى به ذات، سفتى و سختى، و تغییرناپذیرى ظاهرى شدیدى دارد، انعطافپذیرى و بىتفاوتى حیرتانگیزى در برابر عوامل خارجى از خود نشان مىدهد; خواه این عوامل خارجى دستاوردهاى تحقیقى و علمى مهیجباشند و خواه تغییرات عمیق در حیات اجتماعى و سیاسى جوامع مسلمان در طى قرنهاى اخیر.
از دیدگاه بخصوصى مىتوان گفت که آثار عرفانى آیت الله خمینى وابسته به زمان و عصر خاصى نیست. چراکه گویى این آثار مربوط به سه، چهار یا پنج قرن پیش مىباشد. یک خواننده غیرمسلمان کاملا ممکن است دستخوش این احساس شود که حداقل از دوران میرداماد و ملاصدرا و چهبسا خیلى پ
فضائل و خواص تلاوت سوره طه
فضائل و خواص تلاوت سوره طه ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۲ امتیازs آثار و برکات خواندن سوره طه/ فضیلت و خواص آیات قدرتمند سوره طه : این سوره،اوّلین سوره ای است که ماجرای حضرت موسی علیه السلام را به تفصیل بیان نموده و حدود هشتاد آیه […]
راه هایی برای کاهش فشار قبر
راه هایی برای کاهش فشار قبر ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۱ امتیاز راه هایی برای کاهش فشار قبر/ چطور فشار قبر کمتری داشته باشیم؟ منظور از مرگ تنها قرار دادن بدن در یک تکه زمین کنده شده نیست بلکه انتقال انسان به عالم برزخ است. اولین […]
چگونگی خواندن نماز والدین
چگونگی خواندن نماز والدین ۴٫۰۰/۵ (۸۰٫۰۰%) ۱ امتیاز خواندن نماز والدین یکی از حقوقیست که والدین چه در زمان حیات و چه پس از وفات شان بر گردن فرزندان خود دارند. این نماز را بخوانید تا هم والدینتان را شاد کنید و هم فرزندانتان […]
چرا امام حسین جنگ را از تاسوعا به عاشورا انداخت ؟
چرا امام حسین جنگ را از تاسوعا به عاشورا انداخت ؟ ۴٫۲۲/۵ (۸۴٫۴۴%) ۹ امتیازs چرا امام حسین جنگ را از تاسوعا به عاشورا انداخت ؟ در تاریخ آمده است که حضرت ابا عبدالله وقتی لشکر عمربن سعد در روز تاسوعا قصد شروع جنگ […]
سریع الاجابه ترین دعاها
سریع الاجابه ترین دعاها ۴٫۰۰/۵ (۸۰٫۰۰%) ۱۵ امتیازs استجابت دعا، مانند هر پدیدهی دیگری، قوانین ، آداب و شروطی دارد که با وجود آن آداب و شرایط است که دعا به اجابت میرسد .
دعاهای مجرب برای رفع گرفتاری مختلف
دعاهای مجرب برای رفع گرفتاری مختلف ۴٫۰۰/۵ (۸۰٫۰۰%) ۳ امتیازs عرفا و بزرگان دین دستورالعمل ها و اذکار مختلفی را پیرامون دعا برای رفع مشکلات و گرفتاری های دنیوی و سلوکی و نیز برآورده شدن حاجت بیان نموده اند که در ادامه بررسی می […]
به نکات زیر توجه کنید