جستجو در تک بوک با گوگل!

تابعيت پايگاه تك بوك از قوانين جمهوري اسلامي ايران

رشد وتکامل انسان۲

3,165

بازدید

رشد وتکامل انسان۲ ۳٫۰۰/۵ (۶۰٫۰۰%) ۲ امتیازs

روانشناسی رشد کودک

معروفترین روان شناسانی که به مطالعه و سنجش عوامل تشکیل دهنده هوش پرداخته اند اسپیرمن و ترستون هستند که نظریه هر کدام را به اختصار شرح می دهیم:
نظریه اسپیرمن
این دانشمند می خواهد از طریق آزمایش ثابت کد که هوش یک استعداد عمومی است که اثرش در جنبه های مختلف ظاهر می شود همان طوری که بیشتر مردم تصور می کنند مثلا معتقدند کسی که در مسائل سیاسی هوشمند است حتما باید در تجارت یا اقتصاد یا خدمات اجتماعی یا در حل مشکلا و مسائل علمی یا تربیت و … نیز هوشیار باشد که در غیر این صورت، وجود یک هوش کلی و عمومی بی معنا خواهد بود بلکه به ج‍ای آن باید به توانایی های خاصی که هر کدام در موردی سودمند است معتقد شد. اسپیرمن با این عقیده به اجرای عده زیادی تست هوشی و تحصیلی پرداخت و به نتایج زیر سید:
۱- در هر فعالیت ذهنی دو عامل موثرند یکی عامل مشترک که در تمام انواع فعالیت ذهنی تاثیر دارد و اگر چند نوع تست یا مسئله دراختیار فرد قرار بگیرد که به حل یا پاسخ دادن آن ها بپردازد این عامل مشترک است، و عوامل نوعی که مخصوص هر یک زا آن ها هستند بستگی دارد اسپیرمن به عامل عمومی (general factor) حرف (g) و به عامل اختساصی یا نوعی (Specific factor) حرف (S) اطلاق کرد که ما می توانیم در زبان فارسی حروف «ع» و «ن» را که حروف اول کلمات عمومی و نوعی هستند به کار ببریم یعنی با حرف «ع» به استعداد ذهنی عمومی یا مشترک و با حرف «ن» به استعداد ذهنی خاص یا نوعی که در انجام دادن عمل ذهنی خاصی موثر است اشاره کنیم. از این رو، نظریه اسپیرمن را نظریه «دو عاملی» گویند.
۲- همچنین، اسپیرمن به این نتیجه رسید ه تست هایی که اعمال عالی ذهن مانند استدلال و خلاقیت را اندازه می گیرند موفقیت در آن ها به میزان بیشتری از عامل «ع» یا (g) (عامل عمومی) نیاز دارد یعنی موفقیت در آن ها بیش از عوامل نوعی به عامل مشتر و عمومی بستگی دارد در حالی که انجام دادن اعمال حسی – حرکتی یا حفظ کردن و یادآوری به عوالم نوعی بیش از عامل عمومی ارتباط و بستگی دارد به همین سبب، دیده می شود که بعضی از مردم استعداد ذهنی عمومی بسیار قوی دارند ولی از یادگیری ساز نوازی، رقصع رسم  و آوزا خواندن ناتوان هستند برای این که عوامل نوعی یا تسعدادهای ذهنی خاص آن ها ضعیف می باشند. برعکس کسانی را هم می بینیم که در فعالیت های حسی – حرکتی یا حفظ کردن و یادآوردن بسیار قوی هستند مثلا می توانند خوب ساز بزنند، خوب برقصند و در مهارت های دستی ماهرند ولی عامل عمومی یا استعداد ذهنی عمومی ایشان ضعیف است به عبارت دیگر، عامل عمومی یا استعداد ذهنی عمومی ایشان ضعی است به عبارت دیگرع عامل عمومی در تمام قدرت ها و فعالیت های ذهنی از ادراک گرفته تا حفظ کردن و یاد آوری و استدلال موثر است ولی اثر آن در این قدر ها و اعمال ذهنی به نسبت های متفاوت است مثلا تاثیرش در استدلال بیش از یادآوری است.
۳- سومین نتیجه ای که اسپیرمن رفت این بود که تست های هوشی باید بر اساس سنجش عامل عمومی یا کلی تهیه شوند و استعداد عمومی افراد مورد نظر را اندازه بگیرند.
پس نظریه اسپیرمن را می توان در سه نکته خلاصه کرد:
۱- هوش یک عمل ذهنی معین نیست مانند استدلال، یادگیری، یادآوری و … بلکه یک عامل عمومی یا استعداد عمومی است که به نسبت های متفاوت در تمام اعمال ذهنی اثر می گذرارد و عوامل نوعی نیز با آن همکاری می کند. یعنی استعداد عمومی در تمام فعالیت های مختلف فرد ظاهر می شود با وجود این که هر فعالیتی از یک عامل نوعی یا اختلاصی متاثر می باشد.
۲- تفاوت هوشی بین مردم در تفاوت استعداد توانایی آن ها به درک و شناختن روابط آشکار می شود بدین معنا که افراد باهوش روابط بیشتر و پیچیده و انتزاعی را در می یابند ولی افراد کودن فقط می توانند روابط ساده و محسوس را درک کنند.
۳- بهترین تست برای سنجش هوش، تستی است که عامل عمومی را سنجد و میزان درک روابط را رد افراد اندازه بگیرد.
نظریه ترستون
این دانشمند تحقیقات اسپیرمن را در آمریکا دنبال کرد و به این نتیجه رسید که آنچه را اسپیرمن هوش یا عامل عمومی می داند می توان به چند عامل یا قدرت و استعداد تجزیه کرد به همین سبب، نظریه ترستون را «نظریه چند عاملی» می نامند. این دانشمند از تحقیقات خود نتایج زیر را گرفت:
۱- تست های هوشی یک استعداد عمومی و مشترک را اندازه نمی گیرند بلکه هفت استعداد یا عامل ذهنی را می سنجندکه این عوامل ذهنی هفتگانه عبارتند از:
الف – استعداد یا توانایی فهمیدن معانی الفاظ.
ب – استعداد یادآوری آسان الفاظ یا ترکیب کلمات از حروف معین.
ج – استعداد عددی که عبارت است از استعداد انجام دادن چهار عمل اصلی در ریاضیات به سرعت و دقت.
د – استعداد تصور بینایی مکانی که عبارت است از قدرت تصور روابط مکانی و شکل ها و حکم کردن درباره آن ها به دقت و سرعت، یا استعداد تصور حرکات اشیا و اوضاع و احولا مختلف آن ها در ضمن این حرکات (یعنی فرد بتواند حالات یک شی را در ضمن حرکت ان در ذهن خود مجسم کند و ابعاد آن را بششناسد).
هـ – سرعت ادراک که در سرعت شناخت جنبه ها یا وجوه همانند و ناهمانند اشیا ظاهر می شود.
و – استعداد حفظ کردن و یادآوری مستقیم کلمات یااشکال یا ارقام.
ز – استعداد یا قدرت استقرا (استدلال استقرایی) یعنی استعداد کشف اصل یا قاعده و یا نظام خاص در یک سلسله اشیا.
۲- این استعدادهای هفتگانه دارای استقلال نسبی هستند نه مطلق یعنی شخصی که مثلا استعداد ریاضی قوی دارد در سایر تست ها نیز برتری نشان می دهد ولی نه به اندازه تست ریاضی زیرا ارتباط بین استعداد عددی و استعداد لفظی یاکلامی ضعیف تراز ارتباط بین استعداد جمع، تفریق، ضرب، و تقسیم می باشد.
۳- در کارهای ذهنی مخصوصا آن هایی که پیچیده باشند همه این استعدادها همکاری می کنند مثلا برای نوشتن یک مقاله علمی، شخص از تمام آن ها به نسبت های مختلف استفاده می کنند.
با توجه به تعریفی که از هوش به ویژه انسان گفتیم می توایم نتیجه بگیریم که هوش یک عامل کاملا مشخص و مستقل از سایر استعدادهای ذهنی فرد نیست و ما نمی توانیم با یک تست هوشی تمام این استعدادها را به دقت بسنجیم و درباره کم و کیف آن ها داوری دقیق بکنیم در واقع اظهارنظر ما درباره هوش خود یا دیگران اظهار نظر درباره هوش خود یا دیگران اظهار نظر درباره رفتار هوشی یا رفتاری است که استعدادهای ذهنی فرد را نشان می دهد.
از طرف دیگر، این نظریه ها ثابت می کنند که کودک تیزهوش برخلاف تصور مردم ضرورتی ندارد که در تمام موارد، تیزهوش باشد یا کودک کودن در همه موارد کند ذهن باشد بلکه ممکن است کودکی در یک عامل هوشی قوی تر و در عامل دیگر ضعیف باشد. بیشتر معلمان این واقعیت را تجربه کرده اند که بعضی از کودکان در کارهای هنری و دستی بسیار پیشرفته و ماهرند ولی در سایر موضوع های درسی ضعیف هستند زیرا نمی توانند خوب بخوانند. به همین سبب است که رعایت تفاوت های فردی در تدریس همیشه به معلمان توصیه می شود.
شناخت عوامل هوش، جوانان را در انتخاب شغل نیز کمک می کند، مثلا کسی که علم یا استعداد کلامی یا لفظی قوی دارد احتمالا در نویسندگی یا روزنامه نگاری موفقیت بیشتری به دست آورد و آنکه در استعداد تصور مکانی و استدلال استقرایی قوی است احتمالا در امور مهندسی ای رشته های علوم طبیعی بیشتر موبق خواهد شد هر چند که ما هنوز تست های آن چنان دقیق نداریم که وضع این عوامل یا استعدادهای گوناگون را کاملا و دقیقا روشن نمایند.
شناخت عوالم مختلف در هوش در امر بهداشت و سلامت روانی نیز موثر است بدنی ترتیب که بیشتر محصلان دچار احساس حقارت می شوند به خاطر این که در فعالیت مورد نظر معلم یا مدرسه موفق نمی شوند در صورتی که علت این شکست، مجبور ساختن ان ها به رفتن در راهی است که آمادگی آن را ندارند یا اشخاصی هستند که مرتبا شغل عوض می کنند و در هیچ شغلی موفقیت لازم به دست نمی آورند و این نیز به سلامت روانی آن ها لطمه می زند در صورتی که اگر محصل یا هر شخص دیگر بداند در چه قسمتی استعداد بیشتری دارد و در چه جهاتی باید بیشتر فعالیت کند و یاد بگیرد از متبلا شدن به چنی احساس حقارتی در امان خواهد بود البته مشروط بر این هک سایرعوامل (بدنی یا عاطفی) علت آن نباشند. یکی از روان شناسان می گوید: «بهترین نظری که معلمان و مربیان باید به خاطر داشته باشند این احتمال است که هر عامل هوشی را تا حدی می توان به وسیله یادگیری رشد گسترش داد»
رشد و تکامل شخصیت و عوامل موثر در آن
اثر مفهوم شخصیت سخن گفتیم اکنون منطقی خواهد بود که درباره رشد و تکامل آن بحث کنیم یعنی ببینیم چگونه وراثت زیستی از یک طرف و محیط اجتماعی از طرف دیگر در رشد و تکامل شخصیت اثر می گذارند زیرا قبلا گفتیم که شخصیت همواره در حال تکامل است یعنی عوامل گوناگونی در تکوین آن اثر گذاشته آن را به شکل خاص در می آورند. پس تکامل شخصیت، متضمن رشد و نضج است و نیز هماهنگی بین ویژگی های شخصیت را در بردارد.
همچنین، برای شناخت یک شخص معین ما نیازمندیم بدانیم چه عواملی تاثیرهای خاصی در زندگی او داشته اند و شخصیت او در رشد و تکامل خود از چه عامل هایی متاثر شده است. درباره انواع عوامل موثر در رشد و تکامل شخصیت میان روان شناسان اختلاف نظر دیده می شود بدین معنا که بعی از ایشان به عوامل طبیعی و بیولوژیک و برخی فقط به عامل های اجتماعی اهمیت بیشتری می دهند ولی مسلم است شخصیت هرکس نتیجه تاثیر متقابل تمام عوامل مذکور است اینک به تاثیر بعضی از عوامل مهم اشاره می کنیم.
۱-وراثت و محیط، شخصیت فرد در نتیجه تاثیر متقابل یا فعل و انفعال (تفاعل) دو عامل وراثت و محیط پیدا می شود ور شد می کند. بدین معنا که انسان هنگام تولد دارای یک عده استعدادهای بدنی، عصبی، و روانی است که از جمله می توان انگیزه های ناآموخته، قسمت عمده هوش و استعداد یادگیری و میزان حساسیت یا تاثر را نام برد و از همان زمان پیدایش یک عده خصایص اکتسابی یا محیطی در او پیدا می شوند که خصایص ناآموخته پایه این خصایص اکتسابی هستند و این خصایص اکتسابی نیز به نوبه خود روی خصایص فطری یا ناآموخته اثر می گذارند. از اینجاست که فعل و انفعال یا تفاعل بین فرد و محیط آغاز می شود. نوزاد گریه می کند مادرش به او شیر می دهد شیردادن سبب می شود که بچه به مادرش محبت پیدا کند و او را پناهگاه و حامی خود بداند، این محبت یا علاقه سبب می شود که کودک حتی در مراحل بعدی زندگی وقتی به مشکلی برمی خورد به مادرش پناه ببرد، بدین ترتیب بین کودک و مادر رابطه یا تاثیر متقابل پیدا می شود به تدریج خانواهد به شکل دادن رفتار بچه می پردازد، بعدها جامعه این نقش را به عهده می گیرد. یعنی با افزای سن، دایره روابط کودک گسترش می یابد و او با افراد و اشیای بیشتری ارتباط پیدا می کند و تحت تاثیر آن ها قرار می گیرد و در عین حال روی آن ها اثر می گذارد (تاثیر متقابل) زیرا قبلا گفتیم که سازگاری انسان با محیط مثبت است یعنی او صرفا تابع محیط نیست بلکه آن را به نفع خود تغییر می دهد.
خلاصه کودک از محیط یادمی گیرد که استعدادهای طبیعی خود را در چه مواردی و چگونه به کار بیندازد، به اوضاع گوناگون محیط چگونه پاسخ نشان دهد، به چه نوع فعالیت های تحصیلی یا شغلی پردازد، به چه زبانی سخن بگوید، به چه شکلی لباس بپوشدع چه نوع غذاهایی را بخورد و آن ها را چگونه درست کند، … بدین ترتیب شخصیت فرد از تاثیر متقابل عوامل ارثی و محیطی او بوجود می آید.
۲- غدد درونریز: (Endocring glands) در بعضی حالات، اختلال در غده های درونریز (داخلی) موجب اختلال شخصیت می شود مثلا نقص تیروئید با تنبلی و سستی همراه است.
۳- عوامل جغرافیایی. بعضی از روان شناسان در بحث از عوامل موثر در رشد و تکامل شخصیت به اثر عوامل جغرافیایی توجه نمی نمایند در حال یکه به تجربه شخصی می دانیم که این عامل ها چقدر روی شخصیت افراد اثر می گذارند. مثلا شیوه زندگی اجتماعی در محیط کوهستانی با محیط شهری و گرمسیر فرق می کند. چنانکه قبیله اسکیمو به علت زندگی در شرایط جغرافیایی سخت، نظام اجتماعی خاصی دارند که بیشتر جنبه فردی دارد یعنی هر فردی از این قبیله ناچار است برای حفظ و حمایت خود بکوشد، شخصا برای خودش اسلحه و وسایلزندگی بسازد، به تنهایی شکار کند، و حتی خانواده هنیز یک واحد اقتصادی است که فقط به خودش توجه دارد یعنی اگر چند خانواده در یک خانه زندگی کنند زن هر خانواده فقط غذای خود را درست می کند. از این رو، اعتماد به نفس و قدرت نمایی از نشانه های آشکار شخصیت یک اسکیمو می باشند.
۴- عوامل اجتماعی. جامعه و فرهنگ با شخصیت های افرادش کاملا ارتباط دارد و نمی توان شخصیتی را مطالعه کرد بدون این که به فرهنگ حاکم بر جامعه آن توجه نمود. یقینا اگر ما در جامعه هند زندگی می کردیم یا آمریکا، افکار و معتقدات و آداب و رسومی غیر از این داشتیم که حالا داریم و دید و گرایش ما نسبت به جهان و موقعیت ما در آن زیاد فرق می کردند. فرهنگ استکه به ما می گوید: چه چیزهایی خیر و چه چیزهایی شرند، کدام حلال و کدام حرام است، چگونه باید بیندیشیم و چگونه باید افکار خود را بیان کنیم، چه نوع معلومات و مهارت ها را باید یاد بگیریم، به چه مشاغلی بپردازیم، چه نوعحکومتی داشته باشیم، به چه نوع سازمان های دولتی نیاز داریم، چه چیزهایی را باید دوست بداریم و از چه چیزهایی متنفر باشیم، و محبت و نفرت خود را چگونه نشان دهیم و … بچه های ما چند ساله باید به مدرسه برونند و چند سال باید در مدرسه باشند، در چه رشته یی باید تحصیل کنند، موفقیت تحصیلی ایشان در چه صورت ممکن خواهد بود، بازار کارشان چه و چگونه خواهد بود، نحوه مسئولیت والدین ومدرسه در تربیت کودکان تا چه حدود باید باشد و … همگی به وسیله «فرهنگ» جامعه ما تعیین می شوند.
پس فرهنگ ما در وجود ما زنده است همان طوری که ما در آن زندگی می کنیم. به عبارت دیگر، ما آینه یی هستیم که تصویر این فرهنگ در آن منعکس می شود.
عوامل اجتماعی علاوه بر فرهنگ شامل خانواده، مدرسه، وسایلارتباط جمعی هم می باشند. خانواده در واقع، نخستین و اساسی ترین عامل اجتماعی به شمار می رود زیرا جامعه، فرهنگ خود را از این طریق به نسل های دیگر منتقل می کند.
تجارب روان شناسان به ویژه روانکاوان نشان داده اند که هیچ عاملی به اندازه خانواده در تعیین و تشکیل شخصیت کودک در دوران شیرخوارگی و کودکستانی (پنج و شش سال اول زندگی) موثر نیست زیرا بچه انسان هنگام تولد از اداره زندگی خود عاجز است و به ناچار باید تحت حمایت خانواده یا شبیه آن قرار گیرد و گرنه ادامه حیات برایش ممکن نخواهد بود از این رو، بهترین و آماده ترین دوران اثر پذیری را درخانواده می گذراند و تقریباً پایه آنچه بعدا باید باشد در خانواده ریخته می شود و به همین سبب است که متخصصان تربیت کودک، تریبت خانواده را مقدم بر تربیت بچه ها می دانند و معتقدند مدرسه وقتی در تربیت کودک واقعا موفق خواهد شد که خانواده های تربیت شده داشته باشیم.
مدرسه بعد از خانواده، عامل موثر در تکوین شخصیت – به ویژه ازلحاظ اجتماعی است – مدرسه است که بسیاری از ارزش های اجتماعی را برای دانش آموزان تعیین می کند و حتی تحمیل می کند، به ایشان می گوید چه چیزهایی را باید یاد بگیرند چگون با دیگران همکاری کنند برای چه مسائلی بیندیشند آزاد اندیش باشند یا برده اندیش، کدام یک از افکار و عادت ها و عقاید آموخته از خانواده را باید تقویت کنند و کدام یک را کنار بگذارند.
وسایل ارتباط جمعی که شامل رادیو، تلویزیون، سینما، تئاتر، روزنامه، مجله و سایر نشریات می باشد در رشد و تکامل شخصیت بسیار موثر است و اثر آن ها در عصر حاضر چند برابر شده است. زیرا قالبا کودکان به علت گرفتاری والدین ناچارند با استفاده از این قبیل وسایل خود را سرگرم کنند و این نیز سبب خواهد شد که به تدریج و ناخودآگاه تحت تاثیر آموزش آن ها قرار بگیرند. تاثیر وسایل ارتباط جمعی با افزایش سن بیشتر می شود چنان که نوجوانان وجوانان از این وسایل پیش از خانواده و مدرسه متاثر می شوند و گاهی این تاثر به قدری شدید است که ملاک ارزش یابی آموزش های خانواده و مدرسه می گردد و نوجوان براساس آموخته ها یا تاثرهای خود از وسایل ارتباط جمعی در باره افکار و عقاید و معتقدات خانواده و معلمانش داوری می کند. بدین ترتیب، قسمت عمده ای از شخصیت فرد تحت تاثیر وسایل ارتباط جمعی رشد و تکامل پیدا می کند.
تربیت عاطفی، معقوله ای مهم در پرورش فرزندان
احساسات و عواطف، جزئی از دنیای روانی انسان هستند و نقش بسیار مهمی در زندگی او دارند احساسات و عواطف. همان نیروهای روانی انسان هستند که موجب تحرک و تلاش او می شوند. محبت، موجب می شود که انسان برای رضایت محبوب تلاش کند. خشم، انسان را بر می انگیزد تا بی مهابا به مقابله با برانگیزاننده خشم بر خیزد. ترس، موجب گریز انسان شده، او را در دوری از منبع ایجاد کننده ترس یاری می کند. خلاصه آن که اگر به دقت بنگریم، می بینیم که ما برای انجام هر عمل نه تنها احتیاج به شناخت و ابزار انجام آن عمل داریم بلکه نیازمند داشتن نیروی روانی لازم نیز هستیم احساسات و عواطف این نیرو را در اختیار ما می گذارند.

یکی از مهمترین معقوله های تربیتی، تربیت بعد عاطفی انسان است. ما باید فرزندانمان را برای استفاده صحیح از عواطفشان تربیت کنیم ما در این بحث به توضیح مهمترین عواطف کودک پرداخته در زمینه چگونگی تربیت آن ها نیز نکاتی را بیان خواهیم کرد این عواطف عبارتند از:
۱- احساس دوستی و احساس دشمنی دوستی و دشمنی از جمله عواطفی هستند که در زندگی ما انسان ها نقش بسیار مهمی ایفا می کنند ما به شکل طبیعی، کسانی را که فکر می کنیم طالب خیر ما هستند و یا در نظر ما جالب و جاذب اند، دوست داریم و آنانی را که تهدیدی برای ما به شمار می آیند، دشمن می دانیم، ما به طرف دوستان خود جذب شده، از دشمنانمان گریزانیم. ما تلاش می کنیم اسباب راحتی و سعادت دوستانمان را تدارک ببینیم. سعی می کنیم دوستانمان را راضی و دشمنانمان را ناراضی کنیم.
وقتی دوستی و دشمنی تا این حد در شکل گیری رفتارهای ما موثر است، آیا نمی باید آن ها را به خوبی بشناسیم و فرزندانمان را در جهت شکل دهی صحیح این عواطف یاری کنیم؟ ما برای انجام چنین رسالتی باید به سوال های زیر پاسخ دهیم:
الف – چه کسانی دوست ما هستند و چه کسانی دشمن ما به شمار می آیند؟
ب – در مقابل دوستانمان چه واکنشی باید نشان دهیم و در مقابل دشمنانمان چگونه باید موضع گیری کنیم؟
ج – حد دوستی ها و دشمنی ها کجاست؟
د – چگونه باید در رفتار با دوستان مختلف و با دشمنان گوناگون خود تعادل را حفظ کنیم؟
این چهار سوال هر چند که از جمله مهمترین سوال های مربوط به دوستی ها ودشمنی هاست، لیکن همه ی مطالب را در این زمینه در بر نمی گیرد از سوی دیگر، که ما درباره این سوال ها مطرح می کنیم نیز در بر گیرنده همه آن مطالبی نیست که باید گفت، بلکه مدخل است برای بررسی این پدیده در زندگی کودک. با توجه به این توضیح، به بررسی اجمالی سوال های مطرح شد می پردازیم.
شاید همه ما در نظر اول فکر کنیم که دوستان و دشمنان خود را به خوبی می شناسیم. یعنی می دانیم که چه کسانی دوست ما به شمار می آیند و چه کسانی دشمن ما هستند ولی با انجام تحلیلی مختصر، پی می بریم که این طور نیست برای مثال، بسیاری از ما اگر لطف و محبت از کسی ببینیم، به او احساس دوستی پیدا میکنیم و اگر از کسی خشونتی نسبت به خود ببینیم، با او احساس دشمنی می کنیم. بر این اساس احساس بلا فصل خود را ملاک دوستی و دشمنی می دانیم. یعنی آن کس که به اصطاح، دل مرا به دست آورد، دوست من و آن که دل مرا شکست، دشمن من است با کمی تامل، سست بودن این ملاک را به خوبی در می یابیم. پس باید ملاکی محکم تر از این برای دوستی و دشمنی خود بیابیم باید به فرزند خود بیاموزیم که در این باره بیندیشد و اعمال ظاهری دیگران را ملاک دوستی و دشمنی قرار ندهد، بلکه به انگیزه و اندیشه آنان توجه داشته باشد. آنان از اعمال خود قصد و غرضی دارند. این قصد و غرض آنان است که مهم است، نه کاری که می کنند.
به راستی در مقابل دوستان و دشمنانمان چه واکنشی باید از خود نشان دهیم؟ در این زمینه هم به نظر می رسد اکثر مردم دوستی و دشمنی خود را بسیار زود آشکار کرده، و واکنش خود را به دوست یا دشمن خود نشان می دهند. در حالی که اولا نباید در تشخیص دوست و دشمن بودن دشمن زیاد عجله کرد ثانیا نباید به سرعت واکنش نشان داد حضرت علی (ع) می فرماید: کم خطرترین دشمنان، کسانی هستند که دشمنی خود را زود آشکار می کنند در مورد حدود دوستی و دشمنی نیز باید درس هایی را به فرزندان خود بیاموزیم.
رعایت این حدود در رشد و تربیت اجتماعی فرزندانمان نقش بسیار مهمی دارد آن ها باید بیاموزند که دوست نمی تواند به طور مطلق مورد اتکا باشد و دشمن نیز نمی تواند به طور مطلق مورد سوء ظن و طرد قرار گیرد.
دوست، هر چند که می تواند محرم بعضی اسرار ما باشد، ولی نمی تواند نگهدارنده خوبی برای همه رازهای ما تلقی شود دشمن نیز هر چند که خیر ما را نمی خواهد، لیکن نمی توان هر شری برای او خواست. لذا باید در این زمینه حدودی رعایت شود.
نکته ای دیگری که کودک باید در مورد دوستی ها و دشمنی ها بداند، این است که باید تعادلی بین دوستان و دشمنان برقرار کرد. مبادا آمدن دوستی جدید در زندگی، به قیمت ترک دوستان قدیم صورت پذیرد. مبادا یافتن دوستان مدرسه ای جدید در سال های نوجوانی، موجب ترک دوستان قدیمی چون پدر و مادر شود فرزندان ما باید توجه داشته باشند که دیدن دوستی جدید و صاحب امتیاز، نباید رفتار آنان را نسبت به دوستان قبلی خود دگرگون کند و آشتی آنان را تبدیل به قهر نماید.
فرزندان ما باید بیاموزند، که در دوستی و دشمنی نباید بوقلمون صفت باشند نباید منافع آنی خود را بر دوستی ها و دشمنی ها مقدم بشمارند و هر کجا که منفعتی یافتند بساط دوستی در آنجا بگسترانند و هر کجا که ناملایمتی دیدند از آنجا رخت بربندند.
۲- خشم یکی از هیجانات مهم در زندگی انسان، خشم است خشم حالت برانگیختن روانی است که انسان را آماده مقابله با منبع تحریک و یا تهدید می کند خشم غالبا در اثر دو عامل به وجود می آید:
۱) منع
۲) تهدید
وقتی در راه رسیدن به هدف، مانعی به وجود آید و یا زمانی که جسم یا شخصیت ما مورد تهدید واقع شود یکی از واکنش های معمولی، خشم است. خشم را نباید با پرخاشگری یکی دانست پرخاشگری رفتاری است که به منظور آسیب زدن به کسی یا چیزی انجام می گیرد. در حالی که خشم در اصل حالت برانگیختن عصبی و روانی است در برخی مواقع خشم با پرخاشگری همراه می شود و آن زمانی است که در اثر خشم، دست به کاری می زنیم که موجب صدمه زدن به دیگران می شود مانند پرتاب کردن چیزی، یا حمله به کسی یا حتی گفتن مطالبی که موجب آزار و رنجش کسی می شود خشم باید تحت تربیت واقع شود. ما باید فرزندان خود را در نحوه استفاده و هدایت خشم، آموزش دهیم و آن ها را در این راه یاری کنیم مهم ترین نکاتی که می توان در این زمینه یادآور شد. عبارتند از:
الف – خشم جزئی از زندگی ماست. از این رو نباید شرایط را به گونه ای فراهم آوریم که فرزند ما خشمگین نشود او باید خشم را تجربه کند و شیوه مهار و هدایت آن را بیاموزد. والدینی که از طریق تامین تام و تمام خواسته های فرزندانشان سعی در جلوگیری از عصبانیت آنان دارند یا والدینی که با اعمال قدرت برتر و مسلط، اجازه خمشگین شدن به فرزندان خود نمی دهند آنان را از تجزیه کردن یکی از واقعیت های مهم زندگی محروم می کنند کودک باید خشمگین شود تا از این طریق هم این واقعیت دنیای روانی خود را بشناسد و هم ضرورت کنترل و هدایت آن را بیاموزد.
ب – بهترین راه مقابله و هدایت خشم، بردباری است. والدین در مقابل خشم کودک باید صبوری و بردباری پیشه کنند پاسخ خشم با خشم و یا خشم با تنبیه یا تهدید نمی تواند روش تربیتی درستی برای مقابله با خشم باشد. بردباری به معنی تسلیم شدن در برابر خواسته های کودک نیست بلکه به معنای کنترل داشتن بر شرایط روانی خود و شرایط بیرونی است. ما از طریق بردباری به کودکان می آموزیم که اولا بر دنیای درونی خود مسلط و ثانیا به دلیل خشمگین شدن طرف مقابل، از میدان به در نرفته تسلیم خواسته های او نمی شویم.
ج – بالاخره در مورد خشم باید توجه داشته باشیم که هر خشمی به خودی خود به آرامش می رسد. لذا در بسیاری از مواقع لازم نیست تلاش خاصی در جهت فرو نشاندن فرزند خود انجام دهیم لازم نیست به او التماس کنیم و یا برآوردن خواست او سعی در آرام کردنش داشته باشیم.هر چند در مواقع نادری که خشم ممکن است کنترل کسی را از دستش خارج کند و احتمال خطری می رود، تلاش برای کنترل خشم فرد لازم است، لیکن در اکثر مواقع چنین تلاشی ضرورت ندارد. بعد از آرام شدن خشم فرد و رسیدن او به حالت کاملا آرام، می توانیم او را به فکر کردن دعوت کرده، از او بخواهیم ضمن کنترل خشم خویش راه های عقلانی برای حل مسائل و برداشتن مانع یا مقابله با تهدید را پیشتر مورد بررسی و توجه قرار دهد.
۳- ترس ترس یکی از هیجانات موجود در زندگی انسان است ترس در معنای اصلی خود، هیجان اجتناب از عاملی است که حیات انسان را به مخاطره می افکند، مانند ترس از حیوانات درنده و یا ترس از انسانی که بی مهابا تهدید می کند حیات ماست ترس را باید در کنار مفاهیم دیگری که ممکن است با آن مشتبه شوند، بررسی کرد. برای مثال هراس یا فوبیا ترسی است مرضی و به طور معمول متوجه عاملی است که عملا تهدیدی برای انسان به شمار نمی آید، مانند هراس از بلندی، هراس از فضاهای باز یا هراس از فضای بسته. یکی از تفاوت های هراس با ترس طبیعی این است که اکثر انسان ها ترس طبیعی را از خود نشان می دهند، ولی اغلب آنان دچار هراس نمی شوند.
یکی دیگر از مفاهیم مرتبط با ترس جبن است جبن صفت شخصیتی انسانی است که اغلب اوقات واکنش اجتناب و کناره گیری را از خود نشان می دهد جبن کسی است که هنگام مواجه شد با هر عامل تهدید کننده. دوری گزیدن را بر مواجه شدن و در مقابله ترجیح می دهد بیم نیز مفهومی دیگری است مرتبط با ترس و آن عبارت است از نگرانی فرد از عامل محتمل الوقوع بیم، ترس از اتفاقی است که ممکن است در آینده رخ دهد.
از ضروریات ترس این است که ما بین مفاهیم ترس، هراس، جبن و بیم تمایز قایل شویم به اجمال باید بگویم که ترس به طور مطلق ناپسند نیست هراس حتی المقدور نباید به وجود آید در صورت وجود، درمان شود. جبن باید شکل نگیرد و بیم معقول باید وجود داشته باشد. توضیح و تشریح این مطالب احتیاج به بحثی مفصل دارد و در حد این مقاله به همین اجمال بسنده می کنیم.
۴- حسد حسد یک صفت روانی و اخلاقی است و در برخی انسان ها وجود دارد. زیر بنای حسد، تمایل انسان به کسب امتیازات و کمال است برای وصول به این هدف انسان با دو پدیده مواجه می شود اول این که اکثر امتیازات و کمالات را در انسان های دیگر می بیند و بر این اساس خواستار آن ها برای خود می شود به عبارت دیگر کمالات و امتیازات منشا بیرونی و انسانی دارد. لذا در کسب آن ها باید پای انسان های دیگر به میان می آید. دوم این که نداشتن یک امتیاز و یا صفات کمالی برای فرد رنج آور است و برای اجتناب از این رنج باید دست به اقدامی بزند عده ای برای رهایی از این رنج تلاش در کسب آن امتیاز می کنند. عده ای نیز این تلاش را برای خود نمی پسندند بلکه زائل شدن آن امتیاز یا کمال را در دیگران می خواهند. این تمایل، حسد نامیده می شود.
حسد فی نفسه یک پدیده طبیعی نیست بلکه پدیده اصلی و طبیعی در درون هر انسان، تمایل به کسب امتیاز و کمال است در عده ای از انسان ها، شرایط محیطی و تربیتی به گونه ای فراهم می آید که تمایل به کسب امتیاز و کمال، به تمایل برای زایل شدن امتیازات و کمالات دیگران تبدیل می شود. در این زمینه بهتر است به مهمترین عوامل شکل گیری حسد، توجه کرده، تربیت آن را متوجه زایل کردن آن کنیم.
الف – توجه کنیم که حسد، آمیزه ای از تمایل به کسب امتیازی که در دیگری مشاهده می شود و احساس عدم توانایی برای کسب آن امتیاز. لذا لازم است قبل از هر چیز توانایی های کودک را بشناسیم و آن ها را تقویت کنیم همچنین پیوسته او را از زاویه توانایی هایش مورد توجه قرار دهیم. نه از زاویه آنچه قادر به انجام آن نیست.
ب – نگرش کودک را گسترش دهیم و او را پیوسته به این نکته واقف کنیم که زمینه رشد و کمال بسیار وسیع است. انسان ها می توانند به کمالات و امتیازات بی شماری دسترسی پیدا کنند، بدون آن که لازم باشد کمالات و امتیازات دیگران زایل شود برای مثال، اگر کسی در زمینه نقاشی برجستگی خاصی از خود نشان می دهد فرزند ما ممکن است در زمینه ریاضی بتواند امتیاز کسب کند اگر کسی مدیریت خوبی دارد. فرزند ما ممکن است قلم خوبی داشته باشد خلاصه آن که توجه فرزندانمان را باید به دامنه وسیعی از رشد و کمال که در مقابل انسان گسترده است جلب کنیم.
ج – هرگز برای نشان دادن ضعف فرزندانمان، کودکان دیگر را به رخش نکشیم و او را با آنان مقایسه نکنیم مقایسه ها می تواند برای نشان دادن توانایی های فرزندانمان انجام گیرد.
د – در رفتار با فرزندانمان دچار افراط و تفریط نشویم و هر یک را به مناسبتی و به دلیل مورد توجه و تشویق قرار دهیم. کاری نکنیم که یکی از آنان در مقابل دیگری احساس کمبود و ناتوانی کند. توجه داشته باشیم که در مقابل اعتراض فرزندانمان، به شکل انفعالی رفتار خود را عوض نکنیم، زیرا از این طریق او به نشان دادن حسادت تشویق می شود.
مادر تکیه گاه کودک
اتکای کودک به مادر است زیرا از همه نظر به او نزدیک تر و مأنوس تر می باشد. از دیدگاه او مادر چون بتی قابل پرستش است، فردی است که همه چیز می داند، مهربان است، مددکار است، در گرفتاری ها فقط به او باید پناه برد، دردها را از طریق او باید درمان خواست و برای رفع نیازها باید به او مراجعه کرد … در این بخش سعی داریم برخی از ابعاد مسائل مذکور را بشکافیم و دیدی را که طفل نسبت به مادر دارد و زمینه هایی که مادر دارد و زمینه هایی که مادر می تواند و یا باید بتواند در این جنبه ها برای کودک فراهم آورد بیان کنیم.
مادر از دیدگاه کودک
مادر سند حیات برای کودک و در نظر او همچون بتی است عظیم و دیرشکن که به همه کارها قادر است و همه توانای خویش را در راه خوشبختی و سعادت او حاضر است فدا کند او احساس می کند که مادر هرگز از مصاحبت با او و تحمل رنج و مشقت در راه او، و از خود گذشتگی برای او مضایقه و ابراز خستگی نخواهد کرد. او با این دید خاطری آرام دارد، می خوابد، می جهد و می دود. این که کودک در آینده به کجا خواهد رسید و بار کودکی خود را چگونه به مقصود خواهد رساند بستگی به این امر دارد که مادر دید او را از خود چگونه جهت دهد، افراط و تفریط های او را چگونه تعدیل کند و اندیشه او را به چه صورتی بپروراند.
در ذیل بخشی از دیدهای کودکانه او را ذکر می کنیم و آن گاه نکاتی را که مادر در جهت دادن آن باید مورد نظر داشته باشد یاد آوری می نماییم.
از دیدگاه کودک مادر کسی است که همه چیز را می داند، هر اطلاعی را که بخواهد در اختیارش می گذارد، به هر سوالی که نتواند جواب دهد می تواند از او بپرسد و جواب بگیرد. او عالم به همه اسرار است و از دل و راز همه کس و همه چیز خبر دارد، حتی اگر دروغ بگوید مادر می فهمد، اگر بی اجازه دست به چیزی بزند مادر آگاه می شود، همه چیز و همه کس خبرگزار مادرند و به او اطلاع می دهند.
از دید کودک مادر کسی است که برای او غذا تهیه کند، شیرش می دهد، و روزی که از شیر باز گرفته شود هر غذایی را که بخواهد و به هر اندازه که بخواهد مادر برایش تهیه می کند، مادر خودش گرسنه می ماند تا او سیر شود. خود نمی خورد تا او بخورد، برایش شیرینی و شکلات تهیه می کند، قاقا می خرد، مزه هر غذای مطبوعی را به او می چشاند.
از دید کودک مادر موجودی مهربان است در عین فرار از او باز هم باید به او پناه برد، اگر مادر هم آدم را کتک زد دوباره باید به دامن او رفت، اگر شکایتی از مادر است باید به خود او مراجعه کرد، بچه اش هر بدی کند او می بخشد و زود راضی می شود، با اندک لبخندی می خندد و گناه بزرگ را نادیده می گیرد. هر چه کند باز هم مادر او را دوست دارد.
مادر از نظری آدمی منضبط است، اگر اشتباهی کند مادر از او بازخواست می کند در آن صورت آبرویش می رود، بابا خبر دار می شود، پیش او هم باید خجالت بکشد. براساس همین دیدگاهی کودک به نظر خود مرتکب گناهی می شود و منتظر است نتیجه را ببیند. و حتی منتظر است که خطاهای بزرگ را به پدر بگوید و پدر از او بازخواست کند.
از دید کودک مادر به او بدهی دارد او کسی است که می توان از او طلبکاری کرد، هر نیازی را از او خواست که برآوره کند و اگر برآورده نکرد به زور و جیغ و داد می توان از او طلب نمود و خواست تا برآورده کند. غذا، لباس، اسباب بازی، درآغوش گرفتن و …
مادر از دید او الگوست، نمونه اخلاق و رفتار است، هر چیزی را او انجام دهد درست است، هر امری را او نپسندد نارواست. خوب و بد را او تشخیص می دهد، مفید و مضر را او می فهمد، هر چه او بگوید درست است، هر کاری که کند پسندیده است. به همین نظر، نخستین نظراتی که از زبان مادر بیرون می آید او می شنود و طوطی وار بیان و تقلید می کند. دراین بیان، حتی شوخی هم نمی کند، اشتباه هم مرتکب نمی شود. مادر فردی مانوس و اهل انس است، زود می شود با او کنار آمد، نه تنها او را بلکه حتی مهمانانش را هم دوست دارد، دوستانش را هم می پذیرد به آن ها محبت می کند، در ذهن خود برای آنها هم جای پایی دارد.
مادر از دید کودک مدافع اوست. اگر طفلی او را کتک بزند به او شکایت می کند، اگر دردی داشته باشد او درمان می کند. اگر پدر بخواهد او را کتک بزند می توان در دامان مادر پنهان شود و مادر پناهش می دهد. حتی اگر دکتر بخواهد آمپول بزند مادر سرش را در دامنش پنهان می کند تا او کمتر درد بکشد. و با این حال باز هم مادر حساب دکتر را بعدا می رسد.
مادر از دید کودک مددکار اوست هر کاری را که او نتوانند انجام دهد به کمک مادر آن ها را انجام خواهد داد در حال بیماری کمکش می کند، نمی گذارد درد او زیاد شود، و در این کمک حتی اصراف می کند، از بیماری او بیمار می شود، برای دردهای او اشک می ریزد.
مادر بخشنده است، اشتباه را می بخشد، نادیده می گیرد عفوش می کند و …
نکته ها در سازندگی و جهت دادن دید کودک
بر این اساس که دیدیم دید  کودک از مادر براساس روش تربیتی خانواده مقداری درست و بخشی هم نادرست است. از لحاظ تربیت ضروری است که این دیدها تعدیل شوند و جهت یابند و نیز مادر به بخشی از آن جامع عمل بپوشاند. نکته های ذیل را تا حدودی جهت این وظیفه را روشن می کند.
انتظار کودک از مادر که او می بخشد و گناه را نادیده می گیرد درست است و این امر نباید موجب جرأت او در انجام خطا شود و کارش به بی بند و باری بکشد و یا زمینه انضباطی را در پیش چشم او سست کند.
دید کودک از مادر که او همه چیز را می داند برای دوران کودکی دید مفیدی است و مادر به همین نر باید اطلاعاتی عمومی و مورد نیاز کودک تهیه کند  و ذهن او را از آگاهی های درست اشباع نماید، ولی درعین حال این درست نیست هک او به عنوان یک وزنه علمی خلل ناپذیر معرفی شود. در پاره ای مواقع باید به نادانی خود و نیاز به کسب اطلاعات خویش اعتراف کند. این درس عملی و تجربی خوبی برای حیات بعدی خود کودک است.
اجرای انضباط خوب است ولی در این مورد بین پدر و مادر بایدتفاوت باشد. در خانه خوب پدر الگوی انضباط و مادر الگوی رأفت است، انعطاف پذیری در کار مادر ضروری است، اصرار نکند همه مسائل مو به مو اجرا شود.
مادر منشاء خیر و سعادت کودک است. اگر از وی برگردد دنیای کودک در نظرش تیره است، برای سازندگی او گاهی قهر چند لحظه ای ضروری است به شرطی که ادامه نیابد، زیرا کودک قهر و بی اعتنائی مادر را نمی تواند تحمل کند.
در دیگر جنبه ها نیز چون جنبه تغذیه، مهر ، بدهی اخلاق، انس دفاع، مددکاری، عفو از خطاها باید نظرات طفل تعدیل و اصلاح شود و بررسی همه آن ها موارد از حدود وظیفه این مختصر خارج است.
مادر تکیه گاه عاطفی کودک
فرزند برای مادر مایه کمال وجودی و امید و نشاط زندگی است. با لبخند مهر آمیز کودک همه چیزش را برای او فدا می کند. در مقابل برای کودک نیز مادر مایه امید و شادابی است اگر مادر را از او جدا کنند جانش از دست رفته و یا خطر مرگ و لااقل بیماری، زردی رنگ، غم و اندوه شدید و طاقت فرسا مواجه است. حقیقت این است که در بین فرزند و مادر تبادل عاطفی است و این عاطفه است که زندگی شان را رونق می بخشد.
زندگی بدون وجود عواطف حتی برای بزرگسالان هم ارزشی ندارد چه فایده که آدمی صد سال عمر کند همه یکنواخت، سرد و یا گرم، بهار باشد و تابستان نباشد، غم باشد و شادی نباشد، یا یکسره بی تفاوتی باشد. زندگی بدون عواطف به زندگی درندگان شبیه است که جز دریدن و بیچاره کردن منطقی ندارند.
کودک خردسال بخش اعظم زندگیش را با مادرش می گذراند، مادر برای او مظهر قدرت و محبت است. تعادل زندگی طفل ایجاب می کند که گاهی محبت ببیند و زمانی خشم، و او باید این دو قطب زندگی سر کند.
منظور از عواطف
آنچه که ما در این بحث از عواطف منظور داریم تنها جنب مثبت آن یعنی مهرورزی و محبت نیست بلکه ابعاد دیگر آن نیز از خشم و تنفر و قهر و آشتی مطرح است. زیرا همان گونه که ذکر شد اگر زندگی یک قطبی باشد مهر باشد و کین نباشد، محبت باشد و خشم نباشد، حالت یکنواختی پیدا میکند و مفهوم یکی بدون وجود دیگری آشکار نیست. ما نمی خواهیم بگوییم که مادر باید خشمگین شود و بر سرو روی کودک بکوبد نه، بلکه می گوئیم فقط مهرورزی کردن و انضباط و نفوذ را فراموش داشتن مورد پسند نیست، البته در همه حال مهر بر خشم باید پیشی گیرد.
تاثیر عاطفه مادر در کودک
عواطف مادر، احساسات رقیق او نهار انس و آشنایی را در دل کودک می کارد و باران مهر و محبت مادر آن را آبیاری می کند. عاطفه مادر با هیچ چیز قابل مقایسه و جانشین نیست. هیچ مهری چون مهمر مادر ریشه دار نیست و هیچ خشمی چون خشم مادر زودگذر و آمیخته به مهر نیست. از دلایلی که ما را بر آن داشت تربیت کودکستانی و سپردن طفل به دست کلفت و دایه را نپذیریم یکی همین مورد است.
مربیان کودکستان هرگز نمی توانند در نقش مادر و براساسی که تصویر شد انجام وظیفه کنند. عاطفه مادری بر همه چیز غلبه می کند و بر همه جنبه های کودک نفوذ دارد و این نفوذ تا حدی است که وقتی افراد بزرگ شدند و بالغ گشتند باز هم در برابر رنج ها و گرفتاری ها مادر را صدا می کنند و به یاد او خود را تسلی می دهند. در عین خشم، با وجود قهر، در عین تنبیه کودک باز هم خرسند است که در کنار مادر است و به امید لبخند او همه توقعاتش را رها می کند.
در تاثیر و اهمیت عواطف به طور خلاصه باید گفت که سعادت و خوشبختی و برعکس بدبختی و نابسامانی کودک بست به عواطف مادران است به شرطی که تعدیل و کنترل شود.
زیان کمبود عواطف
کمبود عواطف مخصوصا در جنبه محبتی و مهرورزی موجب نابسامانی های جسمی و روانی و انحرافات اخلاقی خواهد شد. کودکانی که مهر کافی می بینند ولی کنترل کافی برای شان نیست دارای روحی ضعیف و بی بند و بارند. اطفالی که کمبود محبت دارند حتی در سنین جوانی با چند کلمه چرب زبانی دیگران را از راه به در میروند. آثار بی لیاقتی بسیاری از پدران و مادران و مخصوصا مادران در امر تربیت فرزندان در چهره ان ها پیدا است، عدم قدرت در غلبه بر احساسات، وجود غمزدگی و ماتم، چهره های زرد و پژمرده، اضطرابات، بدبینی ها، یأس ها، منفی بافی های افراد، ولگردی ها، عقب ماندگی ها، بزهکاری ها، جنایتکاری ها، تبهکاری ها تا حدود زیادی مربوط به کمبود عواطف یا وجود عواطف تعدیل نشده است. جو عاطفی خانواده و مخصوصا مادر امری نیست هک بتوان آن را نادیده گرفت. چه خوبست آن همه مهر و کنترلی که برای حیوانات اهلی نثار می شود بخشی هم اندیشیده تر نثار کودکان گردد تا موجب این همه خلاهای روانی نگردد.
زیان افراط در ابراز عواطف
زیان افراطش کمتر از زیان کمبود آن نیست. مادری که در اثر بی توجهی و یا آگاهانه سرمایه عواطف را بیهوده تلف می کند و از آن برای سازندگی صحیح کودک بهره نمی برد خطراتی را برای زندگی طفل موجب می شود. مهرورزی خوسبت ولی نه بدان حد که کودک اتکالی و طلبکار با آید، خشم و قهر خوبست ولی نه بدانگونه ای که فرزند را از زندگی سیر کند، و بالاخره نوازش و حمایت ارزنده است ولی نه بگونه ای که طفل آمادگی مبارزه با مشکلات و دفاع از خود را از دست بدهد. زیاده روی در همه زمینه ها زیان مند است، حتی اگر آب روان را هم زیادتر از اندازه معین در حلق بریزیم گلوگیر می شود.
نوع عواطف
بین عواطفی که توسط پدر برای کودک ابراز و اعمال می شود  و عواطفمادری چه در جنبه مثبت و چه در جنبه منفیسش باید تفاوت باشد. عاطفه مادر در جنبه مهر و عشق عمیق و ریشه دار است و درجنبه قهر و خشم سرسری و زودگذر، همچون طوفانی است که می غرد و می وزد و فوری سبک و آرام می شود. عاطفه پدری برعکس است، او در مهرورزی چون نسیمی است و در اعمال انضباط سختگیرتر و مقتدرتر از مادر.
کودک درکنار مادر مهر بلا شرط می خواهد و گرنه درخود استقلال و کفایت نخواهد دید در حالی که پدر تا حدودی می تواند مهر خود را مشروط کند تا زمینه ای برای کنترل او باشد. رابطه عاطفی مادر از راه غذا، بوسه، کنارگرفتن و از این قبیل است و رابطه پدر به صورت تحسنی کردن، ستودن و حقشناسی کردن و وضع به همین مراتب است در جنبه خشم و قهر.
آغاز سنی برای ابراز عاطفه
مدت ها قبل از تولد کودک مهر کودک در دل مادر جای میگیرد، بخاطر او خواب و خیال ها، رویاها و عشق ورزیهاست. از لحظه تولد این مهر صورت عملی به خود می گیرد و اعمال می شود ولی درجنبه کنترل ازحدود پایان سه ماهگی باید شروع شود و مادر سعی کند اصول انضباطی را به طفل بفهماند با صداهای گوناگون شادی و عدم آن را به کودک حالی کند. عادتش ندهد که او از لجبازی خود برای مهار کردن مادر استفاده کند. خود طفل از همان اولین ماه های زندگی در ابهامی از حسیات خوب و بد است که هر چه زمان بیشتر می گذرد این مبهمات روشنتر می شود. غرض این است که برنامه های عاطفی تدریجا به همراه رشد به صورت متعادل باید اعمال و پیاده شود.
ابراز عواطف به نارسایان
در ابراز عواطف به نارسایان مراقبت های دیگر لازم است، زیرا وضع آن ها با کودکان عادی متفاوت است، نیازشان به حمایت و مهرورزی بیشتر و به خشم و قهر کمتر است. احساس بی پناهی در حین خشم یا قهر مادر در آنان شدیدتر و جلوه غمها در آن ها بیشتر می شود. در همه حال باید مراقب بود که با مهرورزی های فوق العاده زیاد و به رخ کشیدن ها اور ا نسبت به کمبود خود حساست و ناراحت تر نسازیم.
مادر تکیه گاه امنیتی کودک
مادر منبع امنیت و آرامش خاطر برای کودک و مظهر مهر و صفاست. پیشوایی است که کودک امنیت و آرامش را فقط در آغوش او جستجو می کند و در برابر تصادم های زندگی به امید پناهندگی به او خود را نگه می دارد. ممکن است مادر نسبت به تصوری که فرزند درباره او دارد بیگانه باشد حتی خود را ضعیف تر از یک کودک و بی پناه تر از هر کسی بداند ولی در برابر طفل شخصیتی قابل اتکا و اعتماد دارد مگر آگاه که کودک به همراه رشد خلاف آن را درک کند.
وجود چنین تصور در کودک ضروری ادامه حیات اوست و بر هم خوردن آرامش درونی موجب نارسایی ها و پیدایش حوادثی است که در جمع مفید به حیات او نیست.
نیاز به امنیت
طفل از حدود سه ماهگی مدرش را می شناسد و می فهمد که زندگیش وابسته به اوست، قبل از آن گو این که با تبسم متقابل رابطه اش را با مادر نشان می داد ولی به چنین امید و تکیه گاهی نبود. از لحظه ای که موقعیت مهم مادرش را در عالم کودکی درمی یابد بیشتر به او وابسته می شود تا حدی که حتی به آغوش دیگران نمی رود و یا به هنگامی که از مادر جدا شود فریاد و شیون سر می دهد. این امر او را به امنیت و اطمینان خاطر می کشاند.
شدت این نیاز در حدود ۲ سالگی برای کودک مفهوم تر می شود و تا حدود ۵-۶ سالگی به عالی ترین اوجه خود می رسد، ممکن است مادر پرستاری را برای سرپرستی او معین کند و کودک او را به ظاهر بپذیرد ولی این پذیرش بیش از یکی دو روز به طول نمی انجامد آه و ناله اش بر می آید، بهانه گیری می کند و بالاخره مادر می خواهد.
بررسی ها نشان داده است که کودک در جنبه امنیتی تا پایان دوره کودکی اول یعنی حدود سه سالگی در حفظ امیت خود مادر را اصل می داند و از این سن به بعد مسائل و دشواری های پدر را مهم تر می بیند به هر حال نیاز به امنیت مخصوصا در این دوره از سن برای رشد شخصیت طفل که می خواهد به زودی آقا یا خانمی شود ضروری است و مادر باید این جنبه تصویری کودک را از خود در خویش حفظ کند.
آنچه که مورد آزار کودک در جنبه امنیت است منوط به مجموعه شرایط زندگی حیاتی اوست و کودک به همه جنبه های آن نیازمند است که اختصارا به گوشه هایی از آن اشاره می شود
امنیت عاطفی
کودک باید خاطر جمع باشد پدر و مادرش او را دوست دارند احساس کند که فرزند مامانش هست، قشنگ است، مادر او را عزیز می دارد، اگر در دنیا کسی نباشد که او را بخواهد مامانش هست که او را دوست بدارد. و چون مامان او را دوست دارد برایش کفش می خرد، اسباب بازی می خرد، لباس تهیه می کند و …
اعتماد به نفس کودکان و روحیه قوی آن ها بسته به احساس چنین امنیتی است و برعکس بدبینی و حتی بخشی از عیوب جسمی و بسیاری از نارسایی های روانی کودک چون احساس عدم لیاقت، ترسو بودن، احساس حقارت، انزوا جویی مربوط به عدم احساس امنیت است کودکانی که امنیت عاطفی ندارند به جای این که فضایل و توانایی های خویش را ببینند و آن را در خود پرورش دهند اغلب تکیه بر نقاط ضعف خود می کنند و بر این اساس خود را از اجتماع دور نگاه می دارند.
امنیت روانی
طرز برخورد مادر با کودک، نحوه پذیرش او، فرم و صورت پذیرایی و نگهداری از او ممکن است به گونه ای باشد که طفل را ارضاء نکند، به خصوص اگر او در جنبه مقایسه وضع خود با دیگران باشد که در چنان صورتی اضطراب شدید و نگرانی و دلواپسی افزون تر می شود تا حدی که ممکن است گاهی کودک را از خود و زندگانی سیر کند نیاز شدید به این امنیت است که مرگ مادر همیشه دل فرزند را می سوزاند مخصوصا اگر کودک پس از مرگش با نابسامانی ها مواجه شود، به خصوص در سنین بعد از کودکی اول ونیز پس از مرگ شوهر نیاز طفل به مادر زیادتر احساس می شود وظیفه اش سنگین می شود. در چنان صورتی لازم است مادر خود روحیه ای شاد و قوی داشته باشد، کمتر بی تابی نماید و زندگی را وقف حفظ و حمایت کودکان نماید.
امنیت در برابر پدیده های طبیعی
به هنگامی که زلزله ای پدید آید و یا رعد و برق پیدا شود به هنگامی که حیوانی به او صدمه یا حتی نوک بزند، و به موقعی که به هر علتی او از یک پدیده بترسد به دامن مادر پناهنده می شود از او کمک می خواهد و مادر باید او را در برابر این مسائل حمایت کند.
در برخوردها و تصادم ها
وقتی که کسی به طفلی کتک بزند، با او دعوا کند یا همان گونه که قبلا ذکر شد پزشک بخواهد به او آمپول تزریق کند او نیازمند است که مادر را به طرفداری از خود داشته باشد. مادری که نتواند از حق او دفاع کند از نظر طفل فردی نالایق و قابل سرزنش است و اعتماد او درباره اش از بین می رود.
در حال خواب و تنهایی
کودک به مادر خود اعتماد دارد و می خواهد که او را تنها نگذارد حتی در حال خواب او می خواهد که وقتی از خواب بیدار شد نخستین بار چهره مادرش را ببیند و یا در حال تنهایی و بیماری بداند که مادرش پیش اوست و او را ترک نمی کند.
مادر برای تنها گذاردن طفل هرگز نباید او را بفریبد، نگوید که من در اتاق مجاورم در حالی که به سوی خیابان می رود این ممکن است حتی موجب خطرات جسمی برای طفل باشد و فاجعه و تصادف ایجاد کند.
جلوه اغنای طفل از امنیت ها
نقش مادر در امنیت کودک در غذا و لباس، در خطرات، پیش آمدها و بیماری ها، در تنهایی ها، در حین کتک خوردن از پدر، ستم دیدن از دیگران باید اعمال شود طفل در پیش طرف دعوا جرات ندارد اظهار نظر کند و حرفی بزند در دامن مادر می نشیند و عقده اش را خالی میکند، زیرا آنجا را محل امنیت می داند، دامن مادر تحصن گاه اوست و هرگز نمی خواهد این محل امن را از دست بدهد. بر این اساس کودک پیش از نیاز به غذا و لباس خوب داشته باشد محتاج به چنین محیط امن و آرامی است، می خواهد چنین امنیتی را احساس کند، لمس نماید، توجه مادر را نسبت به این امر ببیند و مواظب و حمایت او را در باره خود مشاهده نماید به غیر از مادر هیچ کس هر چند که پخته و ورزیده باشد نمی تواند از انجام این مسئولیت برآید کودک شاید بتواند گرسنگی را تحمل کند ولی نمی تواند عدم دفاع مادر را از مظلومیت خود تحمل کند و یا می تواند لباسی کهنه بر تن داشته باشد ولی نمی تواند عدم حمایت او را در مواقع ناامیدی ببیند.
خطر به هم خوردن امنیت
از بین رفتن امنیت و یا به خطر افتادن آن مخاطراتی برای زندگی طفل پدید می آورد که از جمله آن اضطراب و نگرانی است، تشویش است، پریشانی خاطر است به حدی که دیگر حتی قادر به حل مسئله ساده ای نتواند بود. به هنگامی که کودک اوضاع خانه و محل امن خود را آشفته یا مادر را در جوش و اضطراب می بیند حتی ممکن است دچار لکنت شود. موقعی که طفل مادر و پدر را در کنار هم خشمگین می بیند این وضع مشهودتر و هراس بیشتر است احساس بی امنیتی است که نمی گذارد از مادر جدا شود و حتی به مدرسه رود و از اینجاست که در می یابیم وظیفه مادر تا چه حد دشوار و سنگین است.
نکاتی در رعایت امنیت
وظیفه مادر این است که حالت ایمنی و اطمینان در دل کودک تقویت کند، دلش را گرم کند که با او هست و از او حمایت خواهد کرد، در عین حال باید او را از وابستن شدید به خود منع کرد تا لطمه ای به استقلال فکری او وارد نیاید در زندگی داخلی برای اصلاح کودک تکیه بر عیب ها نباشد بلکه تکیه بر نقاط قدرت و توانایی باشد و در سایه آن اصلاح نقاط ضعیف و این امر برای رشد شخصیت او ضروری است.
درجنبه اعمال نظر برای سازندگی طفل کمتر بر اساس احساس باید پیش رفت، باید عقل را پیش انداخت و تدبیر و مال اندیشی داشت و گرنه موجباتی برای لطمه جسمی و روانی طفل فراهم می آورد.
مادر برآورنده نیازهای کودک
کودک به دنیا می آید با مقداری از نیازمندی ها در زمینه حمایت و مراقبت. به تدریج که کودک رشد می کند دامنه نیازمندی های او وسیع تر می شود و همه ابعاد زندگی او در بر می گیرد و تحت تاثیرش قرار می دهد. شک نیست که برخی از نیازمندی های کودک هر چه زودتر برآورده شود تا زمینه برای ادامه حیات و رشد او فراهم شود و برخی دیگر با حمایت مربی و فعالیت خود طفل باید تدریجا برآورده گردد تا از زندگی اتکالی نجات یابد.
نیازمندی های کودک
نیازمندی های کودک بسیار و برخی از آن ها عبارتند از نیاز به غذا و لباس و مسکن و بهداشت، نیاز به آزادی، اجرای عدالت، رعایت انضباط، نیاز به ابراز وجود، احساس غرور نشان دادن خود، نیاز به نوازش، حمایت همدردی، نیاز به ابراز اراده، نیاز به اعضای متحد در خانواده، نیاز به سکوت و آرامش، نیاز به صداقت، نیاز به معرفی جهان، نیاز به یافتن بینش در باره فرهنگ و جامعه و … صدهای نیاز دیگر از این قبیل. شاید کودک نتواند از این نیازها نامی به میان آورد و سخن بگوید ولی امری است که در درون او وجود دارد و یک مربی آن ها را تشخیص می دهد.
ذیلا به برخی از جنبه های نیازمندی کودک اشاره  می کنیم و رعایت اختصار همچنان مورد نظر است:
نیاز به مراقبت
کودک نیاز به مراقبت بسیار از سوی پدر و مادر و مخصوصا مادر دارد. رها کردن طفل به مدت یکی دو روز زمینه را برای مرگش فراهم خواهد ساخت مراقبت برای سال های اول زندگی دارای ابعاد بسیار محدود و شامل برخی جنبه های غذایی و بهداشتی است و به تدریج که کودک رشد می کند این مراقبت شدیدتر و دامنه اش گسترده تر می شود تا حدی که این اداره کودک نو پا همه اهل خانه باید بسیج شوند. زیرا صدها گونه وسایل از قیچی، برق، آب، سیم، ظرف، پودر، دوا و … در برابر چشم اوست و نمی توان به اتکای این که دستش نمی رسد و یا کودک از آن دور است وی را آزاد گذارد.
نیاز به نوازش
کودک به نوازش مادر نیازمند است و محبت و نوازش او در روحیه و حسن خلق او در سنین بزرگسالی بسیار موثر است گاهی طفل می گرید نه به خاطر این که دردی دارد بلکه به خاطر نیاز به نوازش است، و اگر مادر او را در بغل بگیرد آرام می شود.
طفل نیازمند است که اگر زمین خورد مادر به نزدش بیاید و از او بپرسد که چه شده کجای بدنش درد می کند، خاک تنش را پاک نماید، دستی از مهر بر سر و رویش بکشد، طفلی که ساعت ها گریه می کند و آرام نمی شود نیاز به کسی دارد که او را نوازش کند و احوالش را بپرسد و به دادش برسد.
نیاز به همکاری در بازی
کودک نیازمند است کسی داشته باشد که با او بازی کند در کنار او باشد، دستش را بگیرد و به حرکتش در آورد. به همین نظر در سیستم تربیتی اسلام به همانندی والدین با کودک در بازی توصیه شده است، لحظاتی از اوقات مادر باید صرف انجام این امر شود و در ضمن آن انضباط، قانون و … به طفل بیاموزد.
نیاز به نشان دادن خود
در کودک حالت خود نمایی وجود دارد، می خواهد خود را نشان دهد، هنرش را بنماید، به همین نظر در برخی موارد برای جلب نظر دیگران شیرین کاری هایی می کند، خودی نشان می دهد. این روحیه تا هنگامی که به افراط کشانده نشود خوب است
نیاز به مستمع خوب
کودک نیاز دارد که به حرفهایش گوش فرا داده شود، حرف او را بشنوند، و حتی نشان ندهند که از حرفهای او کسل و دلتنگند این امر از یک سو مایع رشد و پرورش شخصیت او می شود از سوی دیگر اصول انضباطی، راه و روش سخن گفتن را از این راه به او می توان آموخت. در همه حال از ایجاد دلسردی برای سخن گفتن او باید خودداری شود.
نیاز به احساس غرور
برای کودک مهم است که وقتی به جایی می رود مادرش به همراه او باشد تا او هم بتواند مثل دیگران احساس غرور کند و نیز می خواهد او هم مثل کودکان دیگر لباس قشنگ، کفش ظریف، اسباب بازی خوب داشته باشد. پدر و مادرش او را دوست بدارند و از او ناز بکشند، و این امر زمینه ای برای افتخار و غرور او باشد. رعایت این امر تا موقعی که موجب افراط نشود و کودک را به خود بینی و خود فریفتگی نکشاند مضر نیست.
بسیاری از جلوه های حیات کودک شاید برای بزرگسالان مسخره باشد ولی برای خود طفل بسیار عاقلانه و لذت بخش است و باید به دیده احترام نگریسته شود مثل انتخاب لباس های رنگین و اسباب بازی های جورواجور.
از دیگر نیازهای کودک نیاز به غذا، لباس، مسافرت، تفریحات، مکان مخصوص و در صورت امکان اتاق مخصوص، و وسایل شخصی است که ذکر همه آن ها موجب اطاله کلام است.
نکته ها در برآوردن نیاز
در برآوردن نیاز کودک توجه به او درست است ولی توجه و حمایت فوق العاده نسبت به طفل او را در مقابله با مشکلات بعدی ضعیف می سازد. برای کودک لازم است که به تدریج و به همراه رشد خود از محافظت و توجه دایمی اولیا خارج کرده و خود را تحت کنترل و مراقبت شخصی در آورد. مادر با جهت دادن طفل به انجام این خواسته خدمت بزرگی به او انجام می دهد و او را از تیره روزی و بدبختی نجات می دهد.
تسلیم شدن در برابر همه خواسته های کودک بدون قید و شرط درست نیست، نباید کودک را از تمام آنچه که می طلبد محروم ساخت و نه کاملا آن را برآورده ساخت بلکه در همه حال رعایت اعتدال شرط است.
در حین مراقبت از کودک و نوازش از او تسلی دادن او از درد خوب است ولی نه به گونه ای که دردش را تشدید و نگرانی او را افزون کند. توضیح این که درد تو خیلی شدید است و تحملش برای تو دشوار است او را دردمندتر خواهد ساخت.
بسیاری از حالات نامناسب کودک به مناسبت عدم پیشگیری است. طفلی که از خواب بیدار شده نیازمند شیر مادر است، در اینجا اگر مادر قبل از گریه او پستان به دهانش بگذارد طبعا از بهانه گیری ها و لجبازی او جلوگیری شده و در غیر این صورت نیروی لازم برای آرام کردن او چند برابر و زمینه هم برای انحراف او فراهم شده است.
آخرین نکته ای که در این زمینه ذکرش ضروری است این است که در پذیرایی و مراقبت از طفل کسب تکلیف و دادن حق انتخاب پردامنه غلط است مثلا هرگز نباید گفت چه غذایی را دوست دارد که برایت تهیه کنم؟ بلکه باید گفت از این دو غذا که فعلا در خانه آماده است کدام را برایت بیاورم؟ در این جا حق انتخاب او محدودتر شده است و زمینه برای پر توقعی او کمتر فراهم است.
مادر و تنبیه کودک
خانواده و تنبیه کودک
تنبیه تنها وسیله تربیت نیست بدون آن هم می توان کودک را تربیت کرد ولی در این امر کمتر کسی موفق می شود، زیرا حصول به آن آگاهی های بالنسبه وسیعی لازم است. معمولاً در خانواده های خوب و اندیشمند تنبیه وجود ندارد ولی بسیاری از خانواده ها هم هستند که بدون تنبیه امکان ادامه زندگی را ندارند.
مسئله منع تنبیه
اغلب سیستم های جدید، تربیتی تنبیه را منع کرده اند و مدعی شده اند که بدون آن می توانند موفق به تربیت فرزندان و اصلاح کجروی های آنان شوند، نتیجه اعمال نظر آن ها وجود نسلی خود نما و بی قید است که احساس آزادی وسیع و پردامنه دارد و به شخصیت دیگران بی اعتناست.
تربیت بدون تنبیه و منع مطلق آن امری بی ثمر است ولی می توان این نکته را افزود که هر چه میزان حزم و احتیاط مربی بیشتر باشد تنبیه کمتر است، کوشش مربی باید متوجه این مساله باشد که در تنبیه ناشی گری نشود و به جای اصلاح به خرابی طفل کمک نشود.
مادر و تنبیه کودک
منطقی نیست که مادر در تربیت فرزند تسامح روا دارد و یا تجاهل کند عطوفت و رقت قلب خوب است ولی نه چندان که موجب لطمه و صدمه ای برای کودک شود از سویی دیگر اعمال تنبیه مانع آن نمی شود که مادر صمیم باشد و دوستی و محبت خود را به کودک ابراز دارد، ولی چه بهتر که مادر کمتر به این کار بخصوص به تنبیه بدنی اقدام کند. مادر باید ترس از پدر را که الگوی انضباط در دل کودک ریشه دار سازد و درباره خود به نحوی عمل کند که کودک در برابر او دارای پروا و حیا عقلی باشد.
اصولا ظرافت و لطافت کار مادری باعث می شود که او کمتر خشمگین و بیشتر عادی و مهربان باشد زیرا خشم زیرا خشم بسیار در تقلیل شیر او و در نتیجه تغییر وضع مزاجی کودک موثر است، اگر ناگزیر به تنبیه است باید آن را به حداقل کاهش دهد و نیز علت تنبیه را برای طفل بازگو کند. ضمنا فراموش نباید کرد که هر طفلی به میزانی نیازمند به لوسی، خرابکاری و کجروی است و نباید همه مقررات را درباره او اجرا کرد. نیز نباید منتظر بودکه کودک اشتباه کند و بعد از او انتقام بگیرد، قبل از وقوع اشتباه باید از کار او جلوگیری شود و هنگامی که عملی به خطا واقع شود دیگر چه سودی و چه اقدامی؟
تنبیه مادر به خاطر مهرورزی به کودک بد نیست ولی با رعایت احتیاط های بسیار توام با خیرخواهی و همدردی باید صورت گیرد.
فواید تنبیه
تنبیه را اگر به مفهوم متداول روز در نظر بگیریم دارای اثری موقت است، یعنی برای زمان و مورد معین تاثیر می گذارد و فرد را از انجام خلاف باز می دارد ولی عواقب کار را اصلاح نمی کند و به هنگامی که ترس از میان رفت دوباره خلاف و کجروی شروع می شود.
ولی اگر تنبیه به مفهوم علمی و تربیتی کلمه در نظر بگیریم نقش سازنده و اصلاح کننده دارد. و درآن صورت لازم نیست که به صورت زدن و یا ناسزا گویی باشد، گاهی سکوت زمانی یک نگاه پرمعنی و گاهی هم زدن معنی تنبیه را خواهد داشت.
زیان تنبیه
تنبیه رابطه طفل را با مادر نامطلوب و زننده ای در می آورد و ارزش و اعتباری که مادر در دل کودک دارد متزلزل می سازد طفل گاهی بر اثر آن از مادر متنفر می شود و اعتمادش از او از میان می رود.
گاهی تنبیه زمینه را برای یاس و ناامیدی کودک فراهم می سازد به خصوص اگر احساس کند در آن زمینه مظلوم واقع شده و مادر در تنبیه او خطایی مرتکب شده باشد در چنین صورتی به همه بدبین است حتی مادر را دشمن خود می پندارد و از او احتراز می جوید.
زمانی ممکن است تنبیه موجب مقاومت کودک شود و او را علیه مادر بشوراند. طوری که بر ضد او قیام کند مخصوصا اگر در گروه یا در جمعی موجب اهانت قرار گیرد.
موارد تنبیه
هر خطا و اشتباهی قابل تنبیه نیست، بدین نظر نباید علیه او اقدامی انجام داد. مثلا اگر لیوان از دست کودک بیفتد و بشکند نباید او را تنبیه کرد و یا علیه او جار و جنجال بر پا نمود زیرا نمونه همین اشتباهات از خود مادر هم صادر می شود و وضع به همین گونه است به هنگامی که شی گرانبها از دست او بیفتد و تلف گردد به خصوص موقعی که طفل به قیمت و ارزش آن آگاه نباشد به ویژه هنگامی که طفل در آن تقصیری نداشته باشد. در عین حال در برخی موارد تنبیه کودک رواست از جمله موردی که فرد دانسته و آگاهانه به انجام عمل بپردازد و از عقوبت آن هم با خبر باشد یا موردی که موجب لطمه ای شدید جسمی و روانی به دیگران شود و این بر اثر مسامحه و سهل انگاری باشد. ونیز موردی که با علم به گناه کبیره بودن آن را مرتکب شود و …
مراحل قبل از تنبیه
هر خطایی که از کودک سر زند فوری در خور و مستحق تنبیه نمی شود این امر باید به هنگامی صورت گیرد که دیگر راه های تربیتی از قبل درباره او اعمال شده و بی نتیجه مانده باشد فی المثل قبل از تنبیه درباره انجام یک عمل ضروری است از عمل کودک انتقاد شود، انتقادی که او را متوجه عمل خود کند، در صورت تکرار پند و اندرز باید مطرح شود و در صورت تکرار بعدی اندرز و ترساندن در انظار و اگر موثر نبود اعمال تنبیه بدین سان تنبیه در موردی باید به کار رود که دیگر راه های تربیتی از هر سو بر مربی بسته باشد و عمل او برای طفل سودمند نباشد و چاره ای قطعی برای اصلاح طفل نیابیم.
انواع تنبیه
تنبیه ممکن است به صورت بدنی، یا روانی باشد طعنه ها، تحقیرها، دشنام ها، ناسزاگویی ها، سرزنش ها، اهانت ها، انواعی از تنبیهات روانی است که از نظر مربیان اعمال آن به صلاح کودک نیست گرچه اغلب کودکان کتک زدن را درست و شرافت مندانه نمی دانند ولی زدن به کپل کودک شاید کم ضرر ترین نوع تنبیه باشد آن هم به شرطی که موجب دیه نشود.
تنبیه مضاعف
از خطاهای تربیتی مربیان یکی این است که تنبیه به صورت مضاعف باشد، یعنی هم کتک زدن باشد و هم طعنه و نیشخند، هم چوب و شلاق باشد و هم زخم زبان زدن هم ترساندن کودک باشد و هم خجالت و خفت دادن.
گفتن این عبارت که:
مگر کوری؟ کری؟ در کدام گورستان بودی؟ از کدام جنگل آمدی و … خود تنبیهی شدید است که به تنهایی موجب تحریک حس انتقام طفل می شود و دیگر به همراه آن نباید زدن آن هم در حضور جمع باشد.
این گونه تنبیهات بد آموزی هایی هم دارد از جمله آن که روح تجاوز و دوری از اعتدال را در کودکان بیدار می سازد طوری که در سنین بزرگسالی به حق خود قانع نیست و تجاوز کار بار می آید.
نکته ها در بد آموزی
در ضمن بحث از مسائل تنبیه طبعا بخشی از نکته های مربوط ذکر شد و اینک اضافه می کنیم که:
۱- بین نظم خانه و بیرون فرق قائل شوید مادر نمی تواند در خانه چون یک ژاندارم عمل کند. او در عین کنترل فرزند باید بداند که طفل نیاز دارد تا حدودی هم آزاد باشد، برای کنترل همه آزادی های کودک تنبیه روا ندارید.
۲- رفتارهای غیر منتظره کودکان را در حدودی باید تحمل کرد، خطای کودک را همیشه گناهی نابخشودنی تصور نکنید که مجبور به تنبیه باشید کمی هم گذشت، صبر و حوصله، نادیده گرفتن باشد.
۳- در تنبیه ترساندن روا نیست زیرا مضر به حال کودک و امری خلاف تربیت صحیح است. زیرا بعدها اثرات نامطلوب در زندگی کودک به جای خواهد گذارد. این امر مخصوصا از حدود سه سالگی باید با احتیاط بیشتری تلقی شود.
۴- در تنبیه عمل بد کودک را نکوهش کنید نه خود فرد را اگر فرد مورد نکوهش قرار می گیرد به خاطر آن عمل ناگوار باید باشد.
۵- تنبیه با بد آموزی هایی چون فحش، ناسزاگویی، افراط همراه نباشد، زیرا این جنبه ها، موجبات دلسردی کودکان را از زندگی فراهم می سازند.
۶- یا تنبیه نکنید یا سطحی و ظاهری نباشد بلکه اساسی و عمیق باشد (یعنی اندیشیده و حساب شده باشد نه به این معنی که دمار از روزگار کودک برآورید)
۷- در انجام تنبیه جنبه قدرت و ضعف کودک را در نظر بگیرید.
۸- تنبیه متناسب با جرم باشد برای خطای کوچک تنبیه بزرگ رواندارید یا برعکس.
۹- تنبیه خوب است ولی نباید افراط آمیز باشد زیرا زمینه عدالت خواهی کودک را در او خفه می کند.
۱۰- در تنبیه احساسات را دخالت ندهید و چشم و هم چشمی در آن مطرح نباشد.
۱۱- در تنبیه وحشی گری نباشد، هم زدن و هم گاز گرفتن و هم نیشگون گرفتن انسانی نیست.
۱۲- تنبیه را آنچنان انجام دهیدکه بعد محتاج به نازکشی فوق العاده نشوید.
۱۳- اگر بناست کودک را تنبیه کنید صبر نکنید که وقتش بگذرد و خشمش بنشیند و بعد کتک بخورد بلکه تنبیه باید به موقع باشد هرگز پس از رفع قضیه او را تنبیه نکنید.
۱۴- در همه حال بر اعصاب خود مسلط باشید نکند که ظرفی، استکانی، یا … به سوی کودک پرتاب شود که این امر گرفتاری ها را موجب می شود.
۱۵- زندگی کودک بین خوف و رجا باید باشد ولی جنبه دفاعی و امید آن باید بر دیگر جنبه ها بچربد تنها در برابر بدی مکافات کردن درست نیست در جنبه های مثبت هم باید تشویق شود.
۱۶- پس از تنبیه و جریحه دار کردن عواطف طفل، حال دیگر مجبورش نکنید که بیاید و عذرخواهی کند مثلا دستتان را ببوسد غلط کردم بگوید و …
دانلود کتاب






مطالب مشابه با این مطلب

    ازدواج هایی که عاقبت خوشی ندارند

    ازدواج هایی که عاقبت خوشی ندارند ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۱ امتیاز بسیاری از رابطه‌ها و ازدواج‌ های امروزی به علت برخی ویژگی‌های اخلاقی طرفین و نداشتن شناخت کافی نمی‌تواند موفقیت آمیز باشد.

    بیشتر با وجدان هستید یا روشن فکر؟

    بیشتر با وجدان هستید یا روشن فکر؟ ۲٫۶۷/۵ (۵۳٫۳۳%) ۳ امتیازs شخصیت شما بر هر چیزی، از دوستان‌تان گرفته تا کاندیدی که به او رای می‌دهید تاثیرگذار است؛ اما با این حال خیلی از افراد وقت زیادی را صرف فکر کردن به ویژگی‌های شخصیتی‌شان […]

    شیوه های پاداش به کودکان

    شیوه های پاداش به کودکان ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۱ امتیاز قبل از هر چیز باید تعریفی صحیح از پاداش داشته باشیم . قانون اثر در روانشناسی بیان می کند که وقتی به دنبال یک رفتار اتفاق خوشایندی روی می دھد احتمال تکرار شدن آن رفتار […]

    مهم ترین نشانه های تفاهم زوجین

    در مورد عشق از یکدیگر سوال نمی کنند می‌دانید که طرفتان را دوست دارید و او هم دوستتان دارد و هیچ شکی درمورد هیچکدام از اینها در ذهنتان نیست. کاملاً احساس امنیت می‌کنید و از رابطه‌تان خوشحالید. و حتی اگر ذاتاً آدم نگرانی باشید، […]

    نکته هایی برای خواندن صورت اطرافیانتان

    نکته هایی برای خواندن صورت اطرافیانتان ۳٫۳۶/۵ (۶۷٫۲۷%) ۱۱ امتیازs نکته هایی برای خواندن صورت اطرافیانتان/ جهانی بودن حالات صورت و رواج آن در بین انسانهای سراسر جهان نشان می دهند که این حالات در بیولوژی ذاتی ما انسانها ریشه دارند و حاصل میلیونها […]

    اختلال سلوک در کودکان

    اختلال سلوک در کودکان ۴٫۰۰/۵ (۸۰٫۰۰%) ۵ امتیازs اختلال سلوک چیست؟ این اختلال وضعیتی است که کودکان و نوجوانان دچار آن می‌شوند. کودکان درگیر این اختلال از آزاررساندن به مردم و انجام‌دادن کارهای ناشایست لذت می‌برند.




هو الکاتب


پایگاه اینترنتی دانلود رايگان كتاب تك بوك در ستاد ساماندهي سايتهاي ايراني به ثبت رسيده است و  بر طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند و به هیچ ارگان یا سازمانی وابسته نیست و هر گونه فعالیت غیر اخلاقی و سیاسی در آن ممنوع میباشد.
این پایگاه اینترنتی هیچ مسئولیتی در قبال محتویات کتاب ها و مطالب موجود در سایت نمی پذیرد و محتویات آنها مستقیما به نویسنده آنها مربوط میشود.
در صورت مشاهده کتابی خارج از قوانین در اینجا اعلام کنید تا حذف شود(حتما نام کامل کتاب و دلیل حذف قید شود) ،  درخواستهای سلیقه ای رسیدگی نخواهد شد.
در صورتیکه شما نویسنده یا ناشر یکی از کتاب هایی هستید که به اشتباه در این پایگاه اینترنتی قرار داده شده از اینجا تقاضای حذف کتاب کنید تا بسرعت حذف شود.
كتابخانه رايگان تك كتاب
دانلود كتاب هنر نيست ، خواندن كتاب هنر است.


تمامی حقوق و مطالب سایت برای تک بوک محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.


فید نقشه سایت


دانلود کتاب , دانلود کتاب اندروید , کتاب , pdf , دانلود , کتاب آموزش , دانلود رایگان کتاب

تمامی حقوق برای سایت تک بوک محفوظ میباشد

logo-samandehi