گذشته از این، از مطالبی که در منابع آمده روشن می شود که حتی تخفیف هایی که فرمان از آنها نام برده ، در عمل رعایت نشده ، تازه در برخی ایالات میزان مالیاتها تا چندین برابر نیز افزایش یافته.
مردم برای پرداخت مالیاتهای زیاد شده، مجبور بودند که نه تنها تمام محصول اضافی ، بلکه مقدار زیادی از محصول لازم خود را نیز بدهند. تمام اینها ، به ویرانی واحدهای تولیدی کشاورزان که اساس اقتصاد کشور بود منجر شد و باعث تشدید زوال عمومی اقتصادی گردید.
در نتیجه ویرانی واحدهای تولیدی کشاورزان، صنایع دستی از مواد اولیه بازرگانان از تجارت بسیاری از کالاها محروم گردیدند. به پیشه وران و بازرگانان نیز ، جریمه های پولی زیادی بسته شد. آنها موظف شدند که گذشته از پرداخت این جریمه ها، برای قشون شاه نیز ، به قیمت ارزان کالا تهیه کنند.
شورشها و قیامهای درون دولت نادر و همچنین جنگهای پی در پی با کشورهای همسایه ، امکانات بازرگانی داخلی و خارجی کشور را کاهش می داد. زندگی در بسیاری از شهرها از بین رفته بود. قیمت آذوقه جند برابر افزایش یافت و در برخی ایالات کشور گرسنگی شدیدی که همراه با بیماریهای همه گیر بود آغاز گردید.
براتیشف و گلیتسین ، دیپلمات های روس می نویسند : « خود ایران با تمام سکونتگاههایش دچار ویرانی شده و به هر کجا نظر کنی ، فقر ، بدبختی و ناتوانی است » . « … اما در مورد دولت ایران ، من در هیچ کجا ، به جز گرفتن پول برای شاه ، از طریق شکنجه های ظالمانه و گرسنگی چیز دیگری نمی بینم »
طبیعی است که رکود اقتصادی کشور در اوضاع قشون نیز منعکس گردید ، سربازان نادرشاه ، مدتها هیچ مواجب نگرفتند و غلباً از سهم بری از غنایم جنگی نیز محروم می شدند و در عوض مجازات و جریمه می گردیدند. آنها کمیابی شدیدی را در آذوقه لباس یک شکل و مهمات تحمل می کردند.
چنین وضعی سبب بروز نارضایی در قشون می گردید و این نارضایی به فرار ، شورش و پیوستن به قیام کنندگان تبدیل می شد.
نادر در حالی که با تمام قوا حکومت خود را تحکیم می کرد، حقوق حکام و سرکردگان نظامی محلی را محدود کرد و مقدار زمینهای دولتی و سلطنتی را ( به طور کلی با گرفتن زمینهای واگذار شده به فئودالها ) افزایش داد.
او تدابیری نیز در جهت تضعیف موقعیت افتصادی و نفوذ سیاسی ماموران عالی رتبه اداری و سر کرده های نظامی و تقویت وابستگی آنها به مرکز به کاربست و موقعیت قشر بالای روحانیت شیعی را سخت متزلزل ساخت. گذشته از این ، جنگهای اشغالگرانه او که کشاورزان را خانه خراب می کرد، در آ‚د فئودالها را نیز ، به نوبه خود ، کاهش می داد. بخش قابل توجهی از طبقه حاک که از سیاسیت نادر ناراضی بودند به جناح مخالف حکومت او تبدیل شدند.
وضع واقعی کشور با ادعای تاریخ نگاران درباری و برخی دانشمندان خارجی ، مبنی بر اینکه گویا نادر ایران را « از آن موقعیت پست خود تاحد اولین دولت آسیا » ارتقا داده به کلی تناقض داشت.
سیاست ماجراجویانه و اشغالگرانه نادر سبب تشدید بره کشی از جانب دولت ، مالیاتهای بی حساب و مصادره اموال افراد شد و این امر نیز باعث تشدید سریع مبارزات طبقاتی گردید . مبارزات طبقاتی مردم در فرار دسته جمعی رعایا و ایلیات از سکونتگاهها و چادرگاههایشان ، خودداری از پرداخت مالیات و اجرای وظیفه و بالاخره در قیامهای خلقی نمودار می شد.
مبارزه طبقاتی در دولت نادرشاه سال به سال شدیدتر می گردید. اگر در دهه چهارم قرن هیژدهم ، بیشتر بوشهای منفعل مبارزه یعنی ترک سکونتگاه ، خودداری از پرداخت مالیات و پیوستن به آشوبهای فئودالی در بین توده های مردم رواج وسیعی داشت. در عوض در دهه پنجم شکل اساسی مبارزه ، قیامهای خلقی علیه حکومت شاه بود.
همزمان با جنبشهای آزادی بخش در ایالات غیر ایرانی ، که در زمان صفویان نیز روی می داد ، در دوره مورد پژوهش ما ، در نتیجه تشدید سریع بهره کشی فئودالی ، جنبشهای خلقی در خود ایران نیز به طور وسیعی گسترده شد. در استر آباد ، مازندران ، فارس ، سواحل خلیج فارس ، گیلان و سیستان قیامهایی خلقی در گرفت .
علت اساسی و مستقیم قیامها و شورشهای مورد پژوهش ، پیش از اینکه ظاهر شوند و دامنه ای چنین وسیع بیابند ، تشدید ستم مالیاتی بود. مثلاً ، براتیشف ، ماموو ر ثابت روس در ایران که همزمان و شاهد تمام این وقایع بوده ، در گزارشی که در سال ۱۷۴۴ به هیئت رئیسه امور خارجه روسیه می دهد ، بدرستی می نویسد : « این آشفتگی فقط ناشی از حکومت خشن و ظالمانه شاه است ، زیرا گرد آوری و غارت غیر انسانی و همیشگی پول و ذخایر غله ، تهیه لباس برای قشون ، مهمات ، گلوله توپ ، گاری برای حمل آذوقه و توپ و رساندن لباس و سایر کالاها و ذخایر یاد شده به اردوگاه ، برای تامین مخارج ایستگاههای پستی و بسیاری تقاضاهای بی شمار دیگر ، که قاعده مشخصی هم ندارد ، چنان سبب مزاحمت و درماندگی ایرانیان شده که آنها را به سر حد نابودی رسانیده» .
چنانکه یاد آورد شدیم ، محمد کاظم نیز شروع بسیاری از قیامها را با بستن مجدد مالیات های کلان مربوط دانسته.
نیروهای اساسی قیامها را ، رعایا و ایلیات تشکیل می دادند . با وجود این ، خواستهای آنها تقسیم مجدد مالکیت زمین و واگذاری زمینها به کشاورزان یا برابری اجتماعی و غیره نبود.
آنها یگانه مسبب تمام بدبختی های خود را نادر می دانستند و به جای اینکه علیه تمام نظام بره کشی فئودالهای مختلف بپاخیزند ، فقط علیه تشدید ستم مالیاتی حکومت شاه قیمام می کردند. بدین جهت بود که قیام کنندگان به مبارزه با نمایندگان حکومت شاه ، ماموران مالی و مالیات بگیران می پرداختند.
بسیاری جالب است که بیشتر قیامهای بزرگ ، پس از اجرای مالیات بندی جدید سال ۱۷۴۳ آغاز شده : در عوض سالهای ۱۷۴۷ ـ ۱۷۴۳ پیوسته قیامهایی در فارس ، خوزستان ، گیلان ، استر آباد ، مـازندران ، سیستان و سواحل خلیج فراس به وقوع پیوست .
قیامهای خلقی سالهای ۴۰ ـ ۳۰ در ایران ، دارای تمام ضعف هایی بود که ویژه جنبشهای کشاورزان در دوره فئودالیزم است.
قیام کنندگان دارای هدف ، خواست و برنامه عملی که به روشنی بیان شده باشد نبودند ، قیام نیز دارای سازمان بندی ضعیف و بی تشکلی بود . حتی بین آن دسته از قیامهایی که همزمان هم رخ می داد ، ارتباط موثری وجود نداشت ( مثلاً قیام سال ۱۷۴۴ در فارس و استر آباد).
البته این موضوع تعجب آور نیست که در شرایط پراکندگی فئودالی قطعات مختلف کشور ، قیامها نمی توانستند یکباره تمام ایران را فراگیرند.
چنانکه یکی از دانشمندان می گوید ، کشاورزان در دوره جنگهای کشاورزی ، «جنبش خود را با ترس و تقبل خطر آغاز می کردند ، بدینجهت در پیکار خویش نه تنها با اقشار محافظه کار ، بکله با تمام اقشار دیگر مخالفان نیز متحد می شدند و سر انجام ناگزیر شکست می خوردند » .
این گفته در مورد دولت نادر شاه نیز به طور کلی صدق می کند . کشاورزان در حالی که علیه حکومت شاه قیام می کردند ، غالباً از فئودالها و دولت ترکیه کمک می خواستند (مثلاً در فارس ، خوی و سلماس ) که این امر بدون شک ، گواهی بر ضعف و بی تشکلی قیامها بود.
شرکت نمایندگان برخی از گروههای طبقه حاکم در قیامهای خلقی ، مبین نارضایی آنها از سیاست داخلی و خارجی نادرشان و کوشش آنها برای استفاده از قیامها به منظور بهبود وضعیت اقتصادی و نفوذ سیاسی خودشان بود.
فئودالهایی که به قیامها جلب می شدند ، اکثراً به قیام کنندگان خیانت می کردند و با شاه وارد ساخت و پاخت می شدند.
اتحاد رعایا و ایلیات با فئودالها نمی توانست طولانی و با دوام باشد، زیرا هدف های آنها با یکدیگر تفاوت داشت. توده های مردم علیه تشدید ستم فئودالی قیام می کردند و مبارزه آنها عیناً متوجه سیاست ماجراجویانه نادر بود ، در صورتی که فئو دالها از تفوق شاه ناراحت بودند و تلاش می کردند که سهم خود را از بره کشی مالیاتی از مردم افزایش دهند.
سازمان بندی ضعیف ، بی تشکلی و محل بودن قیامها ، نبودن رهبرانی که به طور پیگیر برای منافع خلق مبارزه کنند ، تضادهای درونی قیامها و خیانت فئودالها ، همه به کمک هم سرنوشت هر قیام را از پیش تعیین می کرد.
قتل و کشتار و ویرانی و غارتی که با سرکوبی قیامها همراه بود ، تاثیر بی اندازه بدی در وضعیت ایالات در بر گیرنده جنبشها می گذاشت.
سرکوب کنندگان لطمات ویران کننده ای به واحدهای تولیدی کشاورزان وارد می ساختند ، به طوری که این لطمات تا سالهای بسیار قابل مرمت نبود. با وجود چنین سرکوبی هایی ، قیامهای یاد شده نقش تاریخی بزگی را بازی کردند ، زیرا همین قیامها بودند که از اجرای نقشه های استیلاگرانه جدید جلو گرفتند و نیرهای دولت فئودالی نادر را نابود کرده ، خود یکی از علل تلاشی آن دولت شدند.
نادرشاه با جنگهای استیلاگرانه ای که در طول دهه های چهارم و پنجم قرن هیجدهم به راه انداخت ، توانست دولت بسیار بزرگی تشکیل دهد . ارمنستان ، گرجستان ، آذربایجان ، افغانستان ، بخشی از داغستان ، خان نشین های خیوه و بخارا و ایالات شمال غربی هندوستان با اعمال زور جزء این دولت شده بودند. بخشی از زمینهای اشغال شده به ایالات دولت نادر شاه تبدیل شده بود و بخشی دیگر سرزمین های واسلی این دولت بود.
مطیع کردن جبری خلقها و کشورهای مختلف بوسیه نادر و اتحاد آنها در چارچوبه یک دولت فئودالی ، با بهره کشی بیرحمانه و سرکوبی خونین مبارات رهایی بخش و طبقاتی خلقها ارتباط داشت. تمام اینها در وضعیت نیروهای تولیدی کشورهای تسخیر شده ، تاثیر بدی داشت و از پیشرفت اقتصادی و فرهنگی این خلقها جلوگیری می کرد.
در دهه پنجم قرن هیجدهم ، ایالات غیر ایرانی دولت نادر را جنبش های آزادی بخشی فرا گرفت : گرجستان در عرض ده سال (۱۷۴۴ ـ ۱۷۳۵ ) عرصه قیام های سختی بود که علیه شاه در می گرفت و نتیجه آنها جلو گیری از تلاش نادر برای تبدیل گرجستان به ایالات زیر فرماندهی مأموران شاه بود. افغانستان نیز میدان قیامهای پی در پی قبایل شد. جنبش آزادی بخش کشاورزان ، اقشار زحمتکش شهری و جادرنشینان عادی بودند. در این جنبشها فئودالها نیز (معمولاً در نقش رهبر) شرکت داشتند.
با وجود این ، ترس از گسترش قیامهای خلقی و وحشت (هنگام شکست قیامها) از دست دادن تمام یا قسمتی از امتیازات غالباً فئودالها را به آشتی با حکومت شاه می کشانید.
جنبش های آزادی بخش علیه یوغ شاه نقش مثبتی در سرنوشت تاریخی این خلقهای بازی کرد.
تلاشهای جندین ساله و نا موفق نادر برای سرکوبی مبارزات رهایی بخش و جنبشهای خلقی سبب تلاشی قشون شاه و کاهش شدید کارایی نظامی آن شد.
نیروهای دولت فئودالی ایران دیگر به پایان رسیده بود و سر انجام ، این دولت در زیر فشار بحران اجتماعی ـ سیاسی و اقتصادی نابود شد.
قیامهای خلقی ایران و جنبش های آزادی بخش خلقهای اسیر شده و همچنین تبدیل بخش بزرگی از طبقه حاکم به جناح مخالف حکومت شاه سبب منفرد شدن نادر گردید.
در ژوئن سال ۱۷۴۷ او در نتیجه توطه چند نفر از سرکردگان نظامی که زمانی نسبت به او وفادار بودند به قتل رسید. پس از مرگ نادر ، دولت او از هم پاشیده شد و دوره نفاقها و جدالها در ایران آغاز گردید و ، به استثنای دوره هایی کوتاه ، تا پایان قرن هیجدهم ادامه یافت.
بدین ترتیب ، بر مبنای واقعیاتی که در این کتاب آورده شده ، می توان در باره سیمای غارتگرانه نه تنها سیاست خارجی ، بلکه سیاسیت داخلی نادر شاه نیز قضاوت کرد. سر تا سر تاریخ پیدایش، توسعه و سقوط دولت نادر مؤید اهمیت قاطع شرایط اقتصادی و نقش توده های مردم در تاریخ جامعه است.
تاریخچه آرامگاه نادر
به استناد منابع دوره افشاریه ، نادر در زمان حیات دستور ساخت آرامگاهی را برای خود و خانواده اش داده بود که این امر در شهر مشهد انجام پذیرفت ، «محمد علی حزین لاهیجی» در تاریخ خود پیرامون این موضوع می نویسد :
در آن شهر ] مشهد [ مقبره عالیه جهت خود عمارت نموده انجام داده بعد از اتمام بر دیوار آن بقعه این بیت نوشته دیدند :
در هیچ پرده نیست نباشد نوای تو
عـالـم پــر از تــو و خالیست جای تو
و چندان که تفحص کاتب نمودند معلوم نشد. »
صاحب «عالم آرای نادری» نیز ضمن نام بردن از اقدامات نادر ، اشاره کوتاهی به ساختمان مقبره وی دارد که به گونه ای مختصر اینچنین نگاشته است :
« و دیگر حسب الامر اقداس مقرر شد که در قبله خیابان بالا در جنب عمارات چهار باغ شاهی ، مقبره ای از خشت و گل بنا نهادند و این آثار در سنه خمس و اربعین و مایه بعدالمالف من الهجره النبویه ] سال ۱۱۴۵ [ به اتمام رسید.»
بعد از حادثه قتل نادر ، سر و تن او را به مشهد آوردند و در این مقبره به خاک سپردند . اما در اثر مرور ایام و حوادث دیگر و نیز سست بودن بنا ، خرابیهائی در آن بروز کرد تا آنجا که جهانگردی فرانسوی به نام «رنه دالمانی» که در سال ۱۹۰۷ میلادی دیداری از شهر مشهد داشته اثری از آن آرامگاه ـ به اعتراف خودش در سفرنامه ـ ندیده است. و شاید خرابی بنا توجه او را به خود جلب نکرده باشد. این سیاح اروپایی دلیل امر را خراب کردن بنای آرامگاهی توسط «آقا محمد خان قاجار» دانسته که ظاهراً درست به نظر نمی رسد چرا که طی سالهای بعد همان بنای قدیمی مورد مرمت و بازسازی قرار گرفت.
ظاهراً اولین تعمیر که در بنای آرامگاه نادر صورت گرفته در سال ۱۲۹۶ شمسی بود در این سال جمعی از اعضای کمیته حزب دموکرات خراسان که علاقمند به بزرگداشت نادر بودند ، بر اثر مشاهده وضع آرامگاه که محل گاری خانه و در شکه خانه شده بود ، دست به کار شد . با خراب کردن بنا و ساختمانهای متصل به آن به تجدید ساختمان پرداختند. خصوصیات آرامگاهی که در آن زمان ساخته شد و همچنین مساحت و وضع باغ نادری به قرار زیر بود.
بنای آرامگاه عبارت بود از یک ایوان در جلو و دو اتاق کوچک و راهرو در طرفین آن . محل آرامگاه در وسط ینا و دو اتاق در مسرق و دو اتاق در مغرب آن و یک اتاق نسبتاً بزرگ در پست محل آرامگاه و دو راهرو کوچک در طرفین آن.
مساحت زیر بنای آن جمعاً ۵۴۵ متر مربع بود. مساحت کل زمین و باغ آرامگاه ۳۷/۱۵۴۶۹ متر مربع می شد. بنای مقبره وسط باغ بود . ساختمان آن ۲۶ متر طول و ۲۲ متر عرض و ۶ متر ارتفاع از کف زمین داشت. همه بنا آجری به اتاق غربی بود . اتاق آجری کوچک با سقف شیروانی در طرفین بود و در آهنی ورودی باغ در جهت جنوبی حاشیه خیابان قرار داشت. همچنین گلخانه ای به عرض ۵ متر و طول ۶ متر و ارتفاع ۴ متر در زاویه شمال شرقی باف ساخته شده بود. آب انبار مخروبه ای در ضلع شرقی باغ قرار داشت. دیوار اطراف باغ تا ارتفاع ۲/۱ متر با آجر و پس از آن تا ارتفاع ۷۵/۱ متر از خشت خام ساخته شده بود. این بنا به مرور زمان در اثر رطوبت و بی توجهی رو به ویرانی گذاشت.
به نکات زیر توجه کنید