۵- برهان حدوث
برهان « حدوث » نیز بر دو مقدمه استوار است . اما پیش از بحث در این باره لازم است که یکبار دیگر مساله « قانون علیت » و روابط علی و معلولی موجود در میان پدیده ها و موجودات جهان را یادآوری کنیم .
چنان که در بحث در انگیزه های خداشناسی متوجه شدیم ، قانون علیت ثابت می کند که دراین جهان ، هر پدیده ای علتی دارد که عامل پیدایش آن شده و در حقیقت ، خود آن پدیده ، « معلول » آن علت است . به عبارت روشن تر ، هیچ چیزی خود به خود از عدم به هستی نمی آید و بدون « ایجاد کننده » ، « وجود » پیدا نمی کند . هر چیزی که در این جهان وجود دارد . یک معلول است که عاملی خارج از وجود و ذات خودش ، « علت » به وجود آمدن آن شده است .
این یک بنیان مستحکم فلسفی است که علم نیز برآن صحه می گذارد زیرا تا امروز ، از میان این همه رشته های گوناگون علم و این همه آزمایش ها و پژوهش های علمی ، حتی یک مورد پیدا نشده که به طور استثنا پدیده و موجودی را نشان دهد که بدون علت و خود به خود پیدا شده باشد .
همچنین لازم است گفته شود که : « حدوث » ، یعنی حادث شدن ، پیدایش یافتن ، از نیستی به هستی آمدن .
اکنون به ذکر دو مقدمه موجود در این برهان می پردازیم :
مقدمه اول : ابتدا باید دانست که موجوداتی که « حادث » هستند مسبوق به «عدم » اند ، یعنی سابقه آن ها به عدم می رسد و اگر گذشته هایشان را بررسی کنیم ، خواهیم دید که قبل از پیدایش و موجودیت یافتن ، محکوم به عدم نیستی بوده اند و به عنوان یک پدیده یا یک موجود ، هیچگونه سابقه ای در « هستی » نداشته اند . به عبارت روشن تر ، این گونه پدیده ها و موجودات به دلیل حادث بودن ، زمانی در این عالم نبوده اند و بعدا قدم به عالم وجود نهاده اند .
اکنون ، با این آگاهی و بینشی که پیدا کرده ایم اگر به مطالعه ای دقیق در جهان و موجودات آن بپردازیم ، این نکته برما مسلم خواهد شد که : تمامی موجودات این عالم « حادث » هستند . یعنی تمامی موجودات عرصه طبیعت ، چه مورچه کوچکی که در زیرزمین ، یکی از دقیق ترین زندگی های اجتماعی را دارد ؛ و چه خورشید عظیمی که از فراز آسمان بر زمین می تابد و به موجودات زمینی نور و گرما و زندگی می دهد ؛ همه و همه حادث اند . علم امروز بشر نیز به دنبال تحقیق ها و آزمایش ها و تجربیات فراوان ، به این نتیجه رسیده است که در میان تمام این موجودات گوناگون و بیشمار ، حتی یک موجود قدیم – یعنی موجودی که حادث نشده ، بلکه خود به خود و از ازل وجود داشته – وجود ندارد بلکه تمامی عالم هستی به طور کلی « حادث » است . این موضوع را ، در بخش های بعدی سلسله بحث های خود ، بیشتر توضیح خواهیم داد .
مقدمه دوم : هر حادثی ، احتیاج به مبدا قدیمی دارد . یعنی آن چه حادث شده ، چون از نیستی به هستی آمده و وجود یافته است بنا بر قانون علیت و مساله علت و معلول ، باید « علت » و عامل به وجود آورنده یی داشته باشد . عامل و علت اصلی موجودات حادث ناچار باید یک مبدا قدیمی باشد ، یعنی وجودش از ناحیه خودش باشد، مسبوق به عدم نباشد ، از نیستی به هستی نیامده باشد و در یک کلام ، خودش « حادث » نباشد .
زیرا اگر این مبدا ،« حادث » باشد بدان معنی است که وجود نداشته و بعدا به وجود آمده . و با چنین فرضی ، آن چه از نیستی به هستی آمده ، طبق قانون علیت ، چیزی جز یک « معلول » نمی تواند باشد . و باز در صورتی که آن را یک « معلول » فرض کنیم ، دیگر نمی تواند « علت » وجود خود نیز باشد . زیرا این مبدا ، برای « معلول » بودن ، لازم است که پیش از علت خود ، وجود نداشته باشد و در برهه ای از زمان ، بر اثر آن « علت » به وجود آمده باشد . همچنین این مبدا برای « علت » بودن ، لازم است که پیش از آن معلول موجودیت داشته باشد ، تا در برهه ای از زمان ، معلول را از عدم ایجاد کرده باشد . حال آن که مسلم است که هرگز هیچ موجودی نمی تواند در زمانیکه وجود نداشته و در عالم هستی نبوده است ، باعث پیدایش موجودی شود . و همچنین نمی تواند در زمانی که وجود داشته و در عالم « هستی » بوده ، در عین حال ، بار دیگر از عالم نیستی بیرون کشیده شود و مجددا از « عدم » به « وجود » آید .
بنابراین ، مجموع عالم هستی و جهان طبیعت ، معلولی است که « حادث » شده ، و علت حدوث آن ، آفریدگاری است قدیمی که وجودش قائم به ذات و از ناحیه خود است . و آثار نظم و هدف و حکمت و تدبیری که در آفریده او – جهان خلقت – وجود دارد ، گواه بر این علم و حکمت و تدبیر او نیز هست .
۶- برهان هدایت
برهان هدایت که از مهم ترین و روشن ترین راه های خداشناسی است ، از طریق مطالعه در اسرار شگفتی های موجودات زنده عالم به دست می آید .
« هدایت » به معنی « راه یابی » است . با این توضیح که : تمام موجودات زنده جهان ، در نهاد خود از نیروی پررمز و رازی برخوردارند که با هدایت آن ، به ارزش و کیفیت « ماهیت ها » ، « خاصیت ها » ، « کاربردها » ، « خط سیرها » و خیرو صلاح و نقش وظایف خود راه می یابند و صحیح ترین راه ممکن را در مسیر زندگی و هستی خود در پیش می گیرند .
به عبارتروشن تر هر کسی حتی با مطالعه ای کوتاه و نگاهی گذرا به این نکته پی می برد که هر موجود زنده ای بدون آن که معلم و آموزش دهنده ای داشته باشد ، با راهنمایی نیروی شگفتی که در نهادش وجود دارد ، به آن چه خیر و صلاح اوست هدایت شده است .
گرچه این مساله در مورد تمام موجودات جاندار – اعم از انسان و حیوان و گیاه – صادق است ، اما در عالم حیوانات مثال های گویا تر و روشن تری برای آن وجود دارد .
به عنوان نمونه : گروهی از پژوهشگران ، تعدادی از فیل های نوزاد را بلافاصله پس از تولد ، از پدر و مادرشان جدا کردند . آن گاه این فیل های کوچک را – که هنوز حتی کوچک ترین درس زندگی را از پدر و مادر خود نگرفته بودند – به نقطه ای دور دست بردند . در آن جا نه تنها یک فیل بزرگ و بالغ وجود نداشت ، بلکه از سایر حیواناتی هم که ممکن بود رفتار و اعمالشان سرمشق و الگوی بچه فیل ها قرار گیرد اثری نبود . پژوهشگران نیز هیچگونه راهنمایی و کمکی به آن ها نمی کردند جز آن که در آن محیط ، امکانات ادامه زندگی را برای فیل های نوزاد فراهم ساخته بودند.
نتیجه جالب این آزمایش این بود که مشاهده شد بچه فیل ها پس از بزرگ شدن ، درست مانند پدر و مادرشان و سایر فیل های بزرگ و بالغ ، از آب درآمدند و کالا رفتار و اعمال آن ها را در پیش گرفته اند یعنی بدون آن که کمترین تعلیمی دیده باشند مانند پدر و مادر خود لانه می سازند ؛ از میان خوراکی های گوناگون ، غذای باب طبع فیل ها را می خورند ؛ دوست را از دشمن و راه هموار را از راه نامناسب و خطر ناک تمیز می دهند ؛ راه های معاشرت با یکدیگر و توالد و تناسل را می شناسند ؛ و منافع و مضار زندگی و خیر و صلاح خود را درک می کنند . چنان که گویی هرگز از پدر و مادر خود جدا نشده اند و تمام عمر را در میان گروهی از فیل های بالغ و با تجربه گذرانده اند و تحت تعلیم آن ها بوده اند !
یا می بینیم که جوجه مرغ ماشینی ، همین که سر از تخم بدر می آورد ، زندگی خود را به شیوه مرغان خانگی آغاز می کند . مثل آن ها نوک به زمین می کوبد و دانه بر می چیند ، به سبک آن ها آب می خورد و برای فرودادن هر جرعه آب سرش را رو به بالا می گیرد ، و مانند آن ها با نوک خود لابه لای پرهایش را « می جورد » و نظافت می کند .
حتی سلول های بدن موجودات زنده که از فرط کوچکی با چشم غیر مسلح دیده نمی شوند ، به خوبی می دانند که چه نوع فعالیتی باید انجام دهند ، تا راه صحیح حیات خود را طی کنند . سلول های تشکیل دهنده چشم که برای « دیدن » فعالیت می کنند ، با سلول های گوش که « شنیدن » را میسر می سازد ، و سلول های ریه که عمل تنفس را انجام می دهد ، و به طور کلی سلول های هر یک از دیگر اعضا بدن – چه در انسان و چه در حیوانات یا نباتات – هر کدام در راه حیات ، فعالیت های خاصی دارند که آن ها را بدون تعلیم گرفتن و آموزش دیدن انجام می دهند و هیچ گاه نیز در این راه دچار اشتباه نمی شوند و یا فعالیت های خود را با فعالیت سلول های دیگر عوض نمی کنند .
غیر از این مورد مثال ، تمام موجودات زنده – و در وجود هر موجودی ، تمام مجموعه سلول های گوناگونش – از هدایت خاصی در زندگی برخوردارند . از همین رهگذر ، آشکار می شود که آفریننده ای دانا و توانا ، خالق تمامی این موجودات زنده است و آن ها را از لحاظ خلقت و ذات ، تحت تعلیم و هدایت تکوینی بی همانند خود قرار داده است .
تا اینجا ، شش برهان اصلی را – که از طریق مطالعه و دقت در موجودات عالم ، روشن ترین راه های خداشناسی را نشان می دهد – به طور خلاصه بیان کردیم .
لازم به گفتن است که مادیون و طرفداران بعض مکاتب دیگر ، براین شش برهان « اشکال تراشی » های خاصی کرده اند. در بخش های آینده ، هم به این نوع « اشکال ها » پاسخ خواهیم گفت ، هم در مورادی که لازم آید ، درباره برهان های مورد بحث ، توضیحات بیشتر خواهیم داد .
قرآن و دلایل خداشناسی
آنچه تا اینجا بحث شد ، دلایل ششگانه بر اثبات وجود آفریدگار جهان بود که از راه عقلی تشریح کردیم . اینکه جای آن است که به قرآن مجید و نهج البلاغه شریف و روایات پرارج اهل بیت (ع) نظری بیفکنیم و ببینیم که آیا در این منابع مهم و درجه اول دینی هم اشاراتی به این دلایل شده و اثبات صانع با اتکا به دلایل متقن و محکم صورت گرفته است یا نه ؟
یکی از کارهای بسیار مهم و لازم در گسترده معارف دینی ، همین تحقیق در آیات مربوط به توحید و اثبات صانع ، و جمع آوری و دسته بندی این گونه آیات است که متاسفانه تا کنون به صورت دقیق و کامل و از دیدگاه تحقیقی و علمی صورت نگرفته است . نگارنده ، خود از سالها پیش همواره در نظر داشتم به انجام این مهم بپردازم لکن به دلیل مشغله علمی و مسئولیت تدریس دایمی در حوزه علمیه و سایر جریان ها هنوز موفق به انجام و اتمام آن نشده ام . امیدوارم طرح این مساله در این جا ، خود فتح باب و انگیزه ای باشد تا سایر محققین و فضلای حوزه علمیه کمر همت به انجام این امر مهم ببندند .
در قرآن کریم ، پیرامون اثبات صانع از راه های گوناگون استدلال شده و با تکیه بر روی موضوعات گوناگون ، در این مورد سخن رفته است . به عنوان مثال در چند جای قرآن ، از راه بحث درباره تکامل جنین برای اثبات صانع استدلال شده است . یا در مواردی از راه تشریح سازمان وجود انسان ، یا خلقت آسمان و زمین ، یا رشد و پرورش گیاهان ، یا حیات و بقا تیره های مختلف حیوانات و جانوارن ، به گونه ای متقن و محکم برای اثبات آفریدگار دلیل آورده شده است .
در تفسیر معروف « طنطاوی » ، تعداد آن دسته از آیات قرآنی که درباره اثبات صانع بحث می کند ، بالغ بر هفتصد و پنجاه ( ۷۵۰ ) آیه ذکر شده است . و ما در این بخش از سلسله مباحث خود ، بعضی از این گونه آیات را به عنوان نمونه آیاتی که به برهان های مورد بحث ما نیز اشاره ای دارند ذکر می کنیم .
نخستین برهان مورد بحث ما « برهان نظم » بود . در قرآن نیز در چند مورد به این برهان اشاره و استناد شده و از طریق بیان نظام عمومی جهان ، برای اثبات صانع دلیل آورده شده است .
در سوره فرقان می فرماید : « هر چیزی را آفرید ، و در آن اندازه گیری و نظم دقیق به کار برد . »
در جای دیگر می فرماید : « ما هر چیزی را با اندازه گیری و محاسبه آفریدیدم » .
و در سوره قمر می فرماید : « هر چیزی در نزد پروردگار ، دارای مقدار و اندازه معینی است . »
در آیاتی که نقل شد – و ده ها آیه مشابه دیگر – به مساله نظام عمومی و شگفت انگیز جهان آفرینش اشاره شده است . با اندک دقتی در موجودات عالم ، مصداق روشن و تردید ناپذیر این آیات برای هر انسان خردمندی آشکار می شود و به وضوح در می یابد که چگونه هر موجودی در این جهان پهناور و بیکران ، با نظم و اندازه گیری حساب شده و براساس محاسبات دقیق و بی خلل ، آفریده شده است .
مثلا در عالم ستارگان ، تعداد ستاره ها رقم بسیار بزرگ و خارج از حیطه شمارشی تشکیل می دهد . وقتی دسته ای از موجودات عالم ، چندان زیاد باشند که حتی شمردن و آمارگیری آن ها ممکن نباشد ، آیا می توان تصور کرد که بدون هیچ حساب و کتابی ، در قمستی از جهان آفرینس در هم ریخته شده اند و بی هیچ نظمی در هم می لولند و هر کدام برای خود به راهی می روند و حرکتی انجام می دهند ؟ اگر چنین باشد آیا جای آن نیست که در اندک مدتی ، همه این کرات درخشان ، با یکدیگر برخورد پیدا کنند و متلاشی شوند و تصادم آن ها ، جهان هستی را به ویرانی و انهدام بکشاند ؟
البته تا مدت های طولانی ، بشر چاره ای نداشت جز آن که با حیرت چشم به آسمان بدوزد و این کرات نورانی را به عنوان موجوداتی مرموز بنگرد و عقل و شعورش راه به جایی نبرد . تا آن که کنجکاوی بشر در این مورد ، علمی بنام علم هیئت را پایه گذاری کرد و قرن های متوالی ، دانشمندان ستاره شناس به تحقیق و مطالعه در این باره پرداختند . و سرانجام ، پس از مطالعات پیگیر و فراوان و محاسبات دقیق و مداوم ، پی بردند که ممکن نیست این همه ستارگان کوچک و بزرگ و اینهمه کرات نورانی ثابت و سیار ، بدون نظم و حساب و عاری از قانون و قاعده در فضا پراکنده باشند . علم بشر دریافت که ستارگان آسمانی ، در کمال نظم و دقت و حساب خلقت شده اند . و هر دسته از آن ها ، مجموعه ها و منظومه هایی را تشکیل می دهند که حتی یک لحظه نمی توانند بی نظم و حساب به حرکات بی پایان خود ادامه دهند .
ملت های مختلف ، با توجه به فرهنگ های گوناگون و سلیقه های متفاوت خود ، نام هایی برای این مجموعه برگزیدند و آن ها را با اسامی متفاوتی که ریشه در افسانه های قومی و ملی آن ها داشت نامیدند . نام « کهکشان » که در ایران بر این مجموعه ها نهاده شده نیز برهمین اساس قرار دارد .
در فصل تابستان هنگامی که هوا صاف و روشن است ، به وضوح میتوان دید که نوار سفیدی در پرند فیروزه ای آسمان ، از یک گوشه افق به سمت دیگر کشیده شده است . هر قدر هوا صاف تر و گاز و بخار کمتر باشد ، و هر قدر ذرات زرد و طلایی مهتاب کمتر در سینه آسمان افشانده شده باشد ، این نوار سفید و شیری رنگ نیز روشن تر و صاف تر و شفاف تر دیده می شود . اقوام و ملل عرب ، این نوار سفید را « مجره » می نامند که معنی آن رودخانه و نهر آب است . یعنی آن چه را که ما « کهکشان » می نامیم ، عرب ها به نهر آبی تشبیه کرده اند که در کف آن ، دانه های شفاف شن تلالو دارد . بدین ترتیب ، ستارگان هم که در طول این نوار دیده می شود ، به همان دانه های شفاف شن تشبیه شده است .
در میان ملل اروپایی نیز نام این نوار « راه شیری » گذاشته اند . این نام نیز ریشه افسانه ای دارد ؛ زیرا اروپاییان گفته اند که در آسمان ماده گاوی بوده و از پستان او شیر سفید رنگی بیرون جهیده و در دل آسمان پخش شده و به صورت این نوار سفید باقی مانده است . در ایران نیز نام کهکشان به همان معنی ساده « کاه کشان » به کار رفته است بدین گونه که این نوار سفید را به جاده ای در سینه آسمان تشبیه کرده اند که از طریق آن بار « کاه » حمل می شده و ذرات سبک و براق کاه ، در طول این راه ریخته شده و نوار سفید رنگ را به وجود آورده است .
ولی همین نام ، بعدها بر اثر استعمال زیاد و قاعده ساییده شدن حروف کلمات در زبان محاوره ، حرف « الف » از آن ساقط شده و به صورت « کهکشان » در آمده است . قابل ذکر و یادآوری است که بعضی از عوام نیز براساس آروزی زیارت خانه خدا ، کهکشان را به عنوان « راه مکه» می شناسند و نام می برند !!
بهر صورت ، اکنون تحقیقات پی گیر و علمی و مطالعات وسیع نجومی با دلایل محکم ثابت کرده است که این نوار سفید رنگ ، از تراکم تعداد زیادی ستارگان ایجاد شده است .
در سالهای سیاه اواخر قرون وسطی ، و در دوران تاریک مخالفت های مرگباری که کلیسا با علم و دانش و پیشرفت های بشری نشان می داد ، « گالیله » – دانشمند و منجم معروف ایتالیایی که به خاطر کشفیات علمی اش به دادگاههای تفتیش عقاید کلیساهای اروپایی کشیده شده – با همه قید و بندهای که کلیسا برای اهل علم و تحقیق ایجاد می کرد ، سرانجام توانست به ساختن نوعی دوربین نجومی نایل آید . وی با دوربین خود تعدادی از ستارگان آسمانی را مورد مطالعه قرار داد و راه را برای تحقیق در عالم ستارگان گشود . پس از او ، دانشمند و منجم دیگری به نام « هرشل » دوربین قوی تری ساخت که کاربرد بیشتری داشت و تحقیق در احوال ستارگان را آسان تر می کرد . بدین سان ، با وسایل علمی مجهزی که در اختیار بشر قرار گرفت ، دانشمندان توانستند به این موضوع پی ببرند که کهکشان نه شیر گاو است و نه رودخانه و نهر آب . بلکه مجموعه ای از ستارگان است که با تراکم منظم و حساب شده ای ، چنین نوار درخشانی را در آسمان جلوه گر می سازد . با ادامه مطالعات دامنه دار ، حتی موفق شدند تعداد ستارگان کهکشان را نیز به دست آورند . به این ترتیب که نخست یک نقطه آسمان را عکسبرداری کردند و با محاسبه دقیق و علمی بر روی تصویر بدست آمده توانستند تعداد ستارگان موجود در آن قسمت کهکشان را تعیین کنند . آن گاه قسمت های دیگر کهکشان را نیز ، با همان مقایسه محاسبه کردند و عدد ستارگان کهکشان راه شیری را که تقریبا در حدود یکصد هزار میلیون ستاره است به دست آمد .
نگارنده ، کتابی تالیف کرده ام که هم اکنون آماده چاپ است و در آن ، مباحثی درباره اسرار شگفتی های آسمان جمع آوری و مطرح شده است . فصلی از این کتاب درباره چگونگی درخشندگی ستارگان و میزان نور آن ها بحث می کند و از ستارگانی نام می برد که بعضی از آن ها صد برابر خورشید نور و درخشندگی دارند بعضی هزار برابر و حتی بعضی دیگر معادل یک میلیون برابر ! .. فصل دیگری از این کتاب درباره میزان حرارت ستارگان و قدرت تولید گرمای آن هاست . بخش دیگری نیز پیرامون سازمان و ساختمان ستارگان بحث می کند و درباره اینکه ستارگان چیستند و از چه موادی ساخته شده اند اطلاعات جامع و جالبی ارائه می دهد .
فصل دیگری هم درباره عمر ستارگان و این که پایان کار هر یک به کجا می کشد بحث کرده است . و سرانجام فصلی هم درباره مسائل مربوط به کهکشان که اکنون به طور خلاصه مورد بحث ماست ، تنظیم شده است . کتاب مورد بحث ، بعد از مطالعه بیش از یکصد جلد کتاب تحقیقی که حاوی آخرین اطلاعات علمی درباره اسرار آسمان و ستارگان و اجرام فلکی است ، جمع آوری و تالیف و نگاشته شده است و از طریق مباحث علمی انکار ناپذیر ، راه های هموار و روشنی به سوی خداشناسی گشوده است .
بهر حال باید دانست که تعداد یکصد هزار میلیون ستاره در کهکشان ، مورد اتفاق همه دانشمندان نیست زیرا بعضی از محققین احوال عالم ستارگان ، این تعداد را بسی بیش از این ها دانسته اند . عده ای از ستاره شناسان و دانشمندان علم هیئت و نجوم ، ستارگان کهکشان را بالغ بر یکصد و پنجاه هزار میلیون عدد ذکر کرده اند و حتی بعضی دیگر ، این تعداد را چهارصد میلیون ستاره – فقط در یک کهکشان – دانسته اند .
با آن که اختلاف دراین اعداد ، اختلاف جزئی و ساده ای نیست ولی آنچه مسلم است ، تعداد یکصد هزار میلیون ستاره در کهکشان به طور یقین از راه های علمی به اثبات رسیده است . منتهی مطلب مهم دیگری که باقیمانده است ، این است که کهکشان در جهان خلقت ، همین یکی که اروپایی ها آن را به نام « راه شیری » می شناسند نیست . بلکه تعداد کهکشان هایی که تا امروز در عالم افلاک شناسایی و کشف شده ، حداقل بالغ بر یکصد هزار میلیون کهکشان است .
این دو عدد وقتی در هم ضرب می شوند ، ستارگان تمام کهکشان ها البته با احتساب حداقل تعداد کهکشان ها و حداقل تعداد ستاره ها در هر کهکشان به دست می آید که خود بالغ بر ده هزار میلیارد و نمایش ریاضی آن با یک عدد و رقم « یک » و بیست و دو عدد « صفر » نوشته می شود . اینطور :
۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ و این رقم با آن که حداقل ستارگان کهکشان ها را نشان می دهد ، براستی رقم بسیار بسیار بزرگی است به طوری که اگر تمام مردم روی زمین – در صورتیکه عده آن ها را سه هزار میلیون به حساب آوریم – بخواهند ستارگان آسمان را بشمارند ، و اگر هر کدام در یک ثانیه موفق به شمردن ۱۰ ستاره شوند ، تنها در صورتی می توانند این کار را انجام دهند که هر کدام دست کم سی هزار سال عمر کنند و تمام مدت عمر را نیز مشغول شمارش ستارگان کهکشان ها باشند !
نکته قابل توجه و تعمق این است که تمام این ستارگان در این فضای بی پایان ، با نظم دقیق و محاسبه معینی واقع شده اند . به طوری که میلیاردها سال از خلقت آن ها می گذرد و در تمام این مدت ، با حرکت های مداوم و وقفه ناپذیری که داشته اند ، هرگز با هم برخورد و تصادمی پیدا نکرده اند . این خود ، دلیل آشکاری است بر آن که در خلقت این ستارگان ، سرعت معین و مشخصی برای هر یک در نظر گرفته شده ، فاصله های آن ها با یکدیگر محاسبه شده ، وزن و حجم هر کدام با دقت کامل مشخص شده ، طرز قرار گرفتن و وضعیت هر کدام نسبت به بقیه براساس محاسبات دقیق تعیین شده ، برای هر کدام مسیر و مدار گردش معینی در نظر گرفته شده ، و آفریننده آن ها در محخاسبات خود حتی یک سر سوزن اشتباه نکرده است و این تازه فقط یک نمونه از مصداق آیه قرآن کریم است که می فرماید : « و کل شی عنده بمقدار » : هر چیزی در نزد پروردگار جهان ، دارای نظم و محاسبه معینی است .
قرآن و نظم گوشه هایی از عالم خلقت
در بخش گذشته ، از چند آیه قرآن کریم استعانت کردیم و به مدد کلام خدا پیرامون مسائل علمی روز به روشنگری نکاتی پرداختیم که عفل سلیم را در برابر آن ها جز تسلیم و تعبد چاره ای نمی ماند . مساله مهمی که در آیات مورد بحث به آن اشاره هایی رفته بود مساله نظم عمومی عالم آفرینش بود . اکنون هنگام آن است که دراین بخش ، آیات دیگری را مورد بحث قرار دهیم که درباره نظم قسمتی از جهان آفرینش سخن می گویند .
در سوره انعام می فرماید :
« خداوند ، شب را برای آسایش و آرامش خلق قرار داد و خورشید و ماه را به نظمی معین و برای حساب ( سال و ماه ) به گردش در آورد و این نظم ثابت از خدای مقتدر داناست . »
و در جای دیگر می فرماید :
« خورشید و ماه ، با حساب معین و سرعت مشخص در گردش است . »
و باز در آیه دیگری می فرماید :
« خورشید در مداری معین به سوی مقر خود در گردش و جریان است . و این اندازه گیری دقیق ، از خدای مقتدر و دانا است . »
لازم به توضیح است که نظر مفسرین قرآن درباره کلمه « لمستقرلها » که در آیه دلالت برچگونگی حرکت خورشید دارد ، یکسان نیست . بعضی از مفسرین ، حرف « لام » را ، در این کلمه به معنی « الی » گرفته اند که در این صورت ، معنی آیه همان می شود که در بالا ذکر شد : یعنی خورشید به سوی مقر خود در سیر و حرکت و گردش است . و این از نظر علمی ، مطلبی است درست . زیرا علم امروز ثابت کرده است که خورشید – البته همراه با ستارگانی که به گرد آن می چرخند و مجموعا منظومه شمسی را تشکیل می دهند – از جنوب به شمال ، به جانب ستاره « وگا » ،در سیر و حرکت است .
عده دیگری از مفسرین نیز همین حرف « لام » را به معنی « فی » گرفته اند که در این صورت ، معنی آیه چنین می شود :
« خورشید ، مقر و مکان خود ، جریان و حرکت دارد . » و این معنی هم از نظر علمی درست است . زیرا خورشید ، دارای یک حرکت وضعی نیز هست و در هر ۲۵٫۵ روز یک بار به دور محور خود می چرخد .
دانشمندان فضایی ، حرکت وضعی خورشید را از مطالعه در لکه هایی که در پیکر خورشید وجود دارد کشف کرده اند . بدین گونه که وقتی متوجه وجود لکه هایی در خورشید شدند ، آن ها را علامت گذاری کردند و مدتها از نظر دورشان نداشتند . طی این مطالعه ، مشاهده شد که مثلا یکی از لکه ها ، روز اول در لبه خورشید دیده می شود ، بعد از چند روز تغییرمکان می دهد و از لبه دور می شود ، سپس به وسط خورشید می رسد ، آن گاه از آن جا نیز دور می شود و سرانجام به لبه دگیر خوشید می رسد و پس از آن ناپدید می شود .
ولی باز ، همان لکه پس از چند روز در جای اول خود در لبه خورشید ظاهر می شود و دوباره همان مسیر را طی می کند و از سمت دیگر خورشید ناپدید می گردد . وقتی مطالعه در خط سیر این لکه ها با دقت تمام و بارها انجام گرفت و محاسبات دقیقی بر روی آن به عمل آمد . دانشمندان پی بردند که لکه ها در پیکر خورشید ، تغییر مکان نمی دهند بلکه این خورشید است که یک حرکت وضعی منظم را انجام می دهد و لکه های مزبور را در برابر چشم مسلح دانشمندان از این سو به آن سو می گرداند . با این محاسبات ، معلوم شد که حرکت وضعی خورشید در هر ۲۵٫۵ روز یک بار انجام می شود و دوباره از نو آغاز می گردد .
خلاصه آن که هر کدام از این دو معنی در نظر گرفته شود ، آنچه مسلم است ، این اندازه گیری دقیق و عاری از خلل و اختلاف ، از سوی پروردگار مقتدر و توانا و دانا صورت گرفته است .
آن گاه ، در دنباله آیه مذکور ، می فرماید :
« برای ماه نیز ، مراحل و منازلی معین کردیم که آن را با گردشی منظم طی کند و سپس مانند شاخه خشک خرما ( زرد و باریک ) به جای اول برگردد .
ماه در منازل و مراحل مختلف ، هر شب نمایی مخصوص و جلوه ای دیگر به خود می گیرد . در آغاز گردش در منازل خود ، باریک و هلالی است . بعد به شکل نیم دایره در می آید . سپس تمام دایره و بدر کامل می شود ، و مصداق « قرص قمر » می یابد . آن گاه اندک اندک رو به ضعف و نقصان می گذارد باز نیم دایره می شود ، رفته رفته سر در محاق می نهد و آن گاه ناپدید می شود تا باز سیر مراحل و طی منازل را از سر گیرد و چون شاخه خشک خرما ، باریک و هلالی شکل ، در افق ظاهر شود و بار دیگر همان مسیر را پشت سر گذارد …
آن گاه درباره شب و روز ، می فرماید:
« خداوند ، شب و روز را ، اندازه گیری دقیق کرده است »
در منطقه های معتدل شمالی و جنوبی کره زمین که محل سکونت اکثر افراد بشر است و عموما کشورهای پرجمعیت در این مناطق قرار دارند ، معمولا شب و روز در آغاز فصل بهار ، از نظر طول زمانی مساوی است . هر چه از بهار بگذرد و تابستان نزدیک شود ، روزها طولانی تر و شب ها کوتاه تر می گردد تا آن که در آخر فصل بهار ، روزها به بالاترین حد بلندی و شب ها به آخرین درجه کوتاهی خود می رسند . با فرارسیدن تابستان ، از طول روزها کاسته می شود و به همان مقدار بر طول شب ها افزوده می گردد . تا آن که سرانجام در آغاز فصل پاییز ، بار دیگر همچون آغاز بهار ، هنگام اعتدال طبیعی فرامی رسد و شب و روز با هم مساوی می شوند .
ازاین مرحله به بعد نیز ، همان کاهش و افزایش طول روز و شب ، آغاز می گردد . منتهی این بار ، هر چه از فصل پایئزبگذرد و زمستان نزدیک تر شود ، روزها کوتاه تر می شود و به همان مقدار بر طول شب ها افزوده می شود . تا آن که واپسین روز فصل پایئز کوتاه ترین روز سپری می شود و طولانی ترین شب ، شب شورانگیز و شعرآفرین «یلدا » فرا می رسد .
با فرارسیدن فصل زمستان ، بار دیگر از طول شب ها کاسته می شود و بر طول روزها افزوده می گردد . تا آن که پس از گذشت سه ماه ، باز به نقطه آغازین می رسیم و بار دیگر طول شب و روز برابر می شود .
و این ، نظم و ترتیب اندازه گیری دقیقی است که هر سال بدون ذره ای کم و زیاد و لحظه ای دیر و زود ، تکرار می شود . سال های متوالی و قرن های متمادی ، میلیون ها قرن و میلیاردها سال است که این نظم و اندازه گیری ، با همین محاسبه دقیق و شگفت انگیزی تکرار شده است . براستی ، کدام قدرت شگرفی است که این اندازه گیری شگفت را انجام داده و این قرار بی خلل را مقرر و مقدر کرده است ؟ چه مضحک و درو از عقل و شعور است سخن آنان که حتی چنین پدیده اعجاب آور و اعجاب آمیزی را نیز به « ماده » فاقد عقل و شعور نسبت می دهند !
آیا عقل سلیم می تواند جز این بیندیشد و بپذیرد که تنها خداوند قادر است از عهده این اندازه گیری برآید ؟
اندازه گیری و تقسیم بندی شب و روز و نور و ظلمت ، چنان دقیق و حساب شده صورت گرفته است که در هیچ نقطه جهان ، تعادل آن به هم نمی خورد . حتی در بعضی از نقاط کشورهای اسکاندیناوی که شب های بسیار کوتاه دارد و خورشید ، تنها چند دقیقه پس از غروب ، مجددا طلوع می کند و بیش از ۲۳ ساعت از شبانه روز در روشنایی خورشید می گذرد ، باز این تعادل و اندازه گیری وجود دارد . زیرا در مقابل این روزهای طولانی ، روزهای بسیار کوتاهی هم وجود دارد که خورشید تنها چند دقیقه در آسمان می تابد و در عوض ، تاریکی شب بیش از ۲۳ ساعت از اوقات شبانه روز را در بر می گیرد !
بالاتر از آن ، حتی در نقاطی که شش ماه تمام شب است و شش ماه پی در پی روز است وقتی یک سال بگذرد ، مشخص خواهد شد که محاسبه شب و روز در آن جا نیز با بقیه نقاط زمین برابر بوده است . زیرا درست نیمی از سال در تاریکی شب و نیم دیگر در روشنایی روز سپری شده وتعادل اندازه گیری شب و روز به هم نخورده است !
اندازه گیری در عالم گیاهان
کیست که وجود اندازه گیری دقیق و محاسبات شگفت را در عالم گیاهان گوناگون ، درک نکرده باشد ؟ برای درک این مطلب لازم نیست که انسان ، مهندس کشاورزی یا متخصص کشت و زرع یا کشاورز حرفه ای باشد . همین که تنها یک گلدان کوچک در خانه داشته باشیم و از دیدگاه عقل و شعور و منطق به آن بنگریم ، این مطلب ژرف و در عین حال ساده را خواهیم یافت . و متوجه خواهیم شد که ممکن نیست بدون اندازه گیری دقیق ، شاخه تر و نازک گل ، در گلدان کوچک ما که از مشتی خاک پرشده است و هر روز جز لیوانی آب نمی خواهد ، هر پائیز خشک می شود و هر زمستان بیجان گردد و بار دیگر در آغاز بهار، زندگی از سر گیرد و شکوفا گردد .
خداوند قدیر و علیم درباره ساختمان دقیق و محاسبه شده گیاهان و اندازه گیری های شگفت موجود در آن می فرماید :
« هر چه را که از زمین رویاندیم ، با اندازه گیری و میزان و حساب است . »
براستی مگر می تواند جز این باشد ؟ اگر این میزان و حساب شگفت در کار نبود آیا گیاه ، چنان عقل و شعوری می داشت که حساب زمان را نگاه دارد و درست در فصل پائیز به خواب رود و دقیقا در آغاز بهار بیدار شود ؟ چرا هرگز پیش نمی آید که گیاهی ، در فصل بهار خشک شود و در خزان شکوفا گردد ؟ چرا هرگز دیده نمی شود که این اندازه گیری بهم بخورد و سیب از شاخه درخت پسته سر درآورد ، و هنداونه به اندازه فندق رشد کند ، و هلو میزان و حساب خود را گم کند و از جالیز خیار بیرون آید ؟ آیا جز این است که اندازه گیری دقیق دستگاه خلقت ، حساب گیاهان را با میزانی درست نگاه می دارد و نه زمان را اشتباه می کند و نه جایگاه را ؟ ..
همین اندازه گیری و حساب دقیق باعث می شود که گیاهان در موقع معین شکوفا می شوند ، گل می دهند ، به ثمر می نشینند ، تولید مثل می کنند ، و تنوع و تکثیر می یابند . براساس همین میزان و حساب است که عمل گیاه شناسی به وجود آمده است و عده ای از گیاه شناسان بر همین اساس توانسته اند از یک نوع سیب ، تا دویست نوع به عمل آورند . و باز براساس همین میزان و مقیاس است که کشاورز میداند در چه فصلی خاک باغ و مزرعه را شخم بزند ، در چه زمانی بذر افشانی یا قلمه زنی کند ، چه موقع نهال بکارد ، چه هنگام به هرس کردن درختان بپردازد ، چه وقت کود بدهد ، چه زمانی به مزروعات خود آب دهد و چه زمانی آن ها را بی آب نگاه دارد ، و بالاخره چطور درخت و گیاه را پرورش دهد که حاصل مطلوب بدست آورد و اگر این میزان و حساب درکار نبود ، کشاورز گیج و بلاتکلیف ، چه کاری از دستش ساخته بود ؟ …
اندازه گیری در عامل جنین
براستی که هر چه علم بیشتر پیش برود و هر چه بیشتر اسرار و شگفتی های عالم خلقت را کشف و شناسایی کند ، همواره مساله شگفت جنین و دوران تکامل آن در رحم مادر ، به صورت یکی از پیچیده ترین شگفتی های آفرینش باقی خواهد ماند .
موضع اندازه گیری دستگاه آفرینش الهی در این مورد ، بارها و به بیان های گوناگون در قرآن کریم مطرح شده است . از جمله می فرماید :
« ما ، آنچه را که می خواهیم ، تا مدتی معین ، در رحم ها قرار می دهیم . »
بدیهی است که رشد جنین براساس حساب و اندازه گیری معین و دقیق صورت می گیرد . در بخش های پیشین نیز اشاره کردیم که تکامل جنین ابتدا از یک سلول آغاز می شود . همین یک سلول ، در طول مدت معین و با حساب و میزان دقیق ، آنقدر رشدمی کند تا تمام اعضا و اندامها و دستگاه های بدن انسان تکمیل گردد . و تمام این مراحل ، چنان با حساب دقیق طی می شود که حتی یک روز دیر و زود در آن راه ندارد .
گذشته از این ، تمام مدت تکامل و شد جنین ، از لحظه انعقاد نطفه تا لحظه تولد نوزاد ، حساب معینی دارد . و براساس همین میزان و حساب است که علم پزشکی امروز ، میتواند زمان تولد کودک را محاسبه کند و در مواردی که پزشک ، محاسبه را درست انجام داده باشد ، پیش بینی زمان تولد ، نه تنها با تعیین روز مشخص ، که حتی با تعیین ساعت تولد کودک نیز صورت می گیرد و درست هم از کار در می آید .
در حال حاضر برای تعیین زمان تولد کودک ، روش محاسبه چنین است :
مثلا زنی در اردیبهشت ماه باردار شده و آخرین عادت ماهانه پیش از بارداری اش نیز از روز دهم تا هفدهم اردیبهشت بوده است . در این جا میانگین ایام عادت ماهانه او را محاسبه می کنند ؛ این میانگین روز سیزدهم اردیبهشت ماه خواهد بود . آن گاه از این تاریخ ، سه ماه به عقب بر می گردند و با این بازگشت ، به روز بیستم بهمن ماه می رسند ، این تاریخ یعنی بیستم بهمن ، روز تولد نوزاد این زن خواهد بود . این است نمونه ای از حساب تولد کودک و مدتی که در رحم مادر باقی مانده تا دوران رشد و تکامل خود را بگذراند و این است نمونه ای از آن حساب معین که خداوند درباره اش می فرماید :
« ما آنچه را که می خواهیم ، تامدتی معین در رحم ها قرار می دهیم .»
نیازی به گفتن ندارد که حالات استثنایی و غیر طبیعی ، یا بیماری های اتفاقی و نادر ، این میزان و قاعده کلی را بهم نمی زند .
آنچه ذکر شد ، تنها نمونه ای از آیات قرآن در زمینه های مورد بحث ما بود که نظایر آن به فراوانی در کتاب آسمانی اسلام آمده است و اهل تحقیق و تتبع ،بسیاری از این قبیل آیات را در قرآن کریم توانند یافت .
نهج البلاغه و خداشناسی
در این بخش ، قصد آن نیست که درباره کتاب ارجمند و گرانسنگ نهج البلاغه سخن گفته شود . زیرا درست یک هزار سال است که درباره آن سخن می گویند و هزاران هزار سال دیگر سخن خواهند گفت و این سخن گفتن را پایانی نخواهد بود .
نیز ، در این هزار سال ، درباره این کتاب و در توصیف یا شرح آن ، هزاران کتاب نوشته اند و هزاران هزار کتاب دیگر نوشته خواهد شد و هرگز هیچ نسلی از نوشتن کتابهای تازه درباره آن بی نیاز نخواهد بود .
پس چه سودی دارد که در این مختصر ، برای گنجانیدن بحری در کوزه ای ، تلاش بی حاصل صورت گیرد ؟
قصد ما در این جا تنها استفاده از بعضی فصول و قسمت های این کتاب پرارج است که پیرامون توحید و معرفت صانع ، در آنها سخن به میان آمده است . می خواهیم مساله عظیم توحید را از لابه لای بعضی از کلمات مردی بشنویم که پس از حضرت رسول (ص) هیچکس چون او به آستان عظمت خداوند سرنساییده و به چشم انداز معرفت الهی نزدیک نشده است .
نهج البلاغه که پس از قران شریف ، مهم ترین و عظیم ترین کتاب دینی جهان است ، قسمت مهم و چشمگیری را به مباحث توحیدی اختصاص داده است . و به حق ، مطالبی که پیشوای راستین ، علی بن ابی طالب (ع) دراین زمینه عنوان و مطرح کرده ، مطالبی است در اوج ابتکار و در عمق انکسار در برابر « الله » . مباحثی است بی سابقه و بی همانند که نظیر آن ها را پس از قرآن و سخنان پیامبر گرامی ، دیگر هیچ کجا نمی توان یافت .
ابن ابی الحدید شارح نامدار نهج البلاغه می گوید :
« قاطع ترین مطالب نهج البلاغه درباره معارف و توحید حق متعال است و هیچ یک از فلاسفه در این قسمت بر علی (ع) پیشی نگرفته است . بلکه سخنان بلند پیاه و مطالب پرارج آن حضرت ، بر کلمات تمام فلاسفه مزیت و برتری دارد . و این خود نشانه ای است بر اینکه علی بن ابیطالب (ع) نخستین شاگرد پیامبر عظیم الشان اسلام است . زیرا عرب ها اگر فصاحت و بلاغتی هم داشتند و اگر مطالب جالب و قابل توجهی ایراد می کردند ، در وصف شتر و توصیف کوهها و بیابانها و زن و شراب بود . ولی سابقه نداشت که درمیان عرب ، آن هم عرب حجاز ، کسی که در معارف الهی سخن گفته باشد . نخستین کسی که در این میدان قدم گذاشت و براستی حق مطلب را ادا کرد ، همانا علی بن ابیطالب (ع) بود . »
واکنون به عنوان نمونه قسمت هایی از سخنان آن حضرترا درباره توحید و معرفت صانع ، نقل می کنیم و هرنیازی به شرح و تفصیل باشد نیز ، از آن کوتاهی نخواهیم کرد :
« خداوند برای هر چیزی ( هر موجودی ) اندازه ای قرارداده است ، وبرای هر اندازه ای مدتی را تعیین کرده و برای هر مدتی برنامه ای تنظیم نموده است ( آیا این نظم و تقدیر ، دقیق و حساب شده نیست ؟ )
و در جایی دیگر ، راجع به اندازه گیری در عالم خلقت فرموده است :
« خداوند آنچه را که آفریده ، براساس اندازه گیری دقیق خلق کرده و همان ها را با تدبیر و با توجه به پایان کار ، با لطف و ظرافت تعبیر نموده است . »
و در پی این سخن ،مطالبی پیرامون خورشید و ماه بیان فرموده و آن گاه درباره نظم و حساب سال ، و اینکه چگونه از نظام خورشید و ماه به عددشماری و محاسبه روز و ماه و سال پی می برند ، سخن گفته است .
سپس در خطبه دیگری می فرماید :
« ستایش ، خداوندی را سزاست که گواهی دهندگان او را درک نتوانند کرد ؛ و هیچ مکانی بر او محیط نتواند باشد ؛ و هیچ بیننده ای با چشم او را تنواند دید ؛ و هیچ حجابی او را نتواند پوشاند . ودلیل بر قدیم و ازلی بودنش ، همانا حادث بودن مخلوقاتی است که به قدرت او آفریده شده اند . »
سخنان حضرت بر همین منوال ادامه می یابد ، تا جایی که می فرماید :
« آیا مردم ، به موجودات کوچکی که خداوند آفریده است نگاه نمی کنند ؟ و آیا نمی بینند که خلقت آن ها چقدر محکم و استوار قرار داده و ترکیب شان را چقدر استحکام بخشیده است ؟ و ( آیا نمی بینند که ) با آن کوچکی ( به گونه ای شگفت ) برای آن ها گوش و چشم خلق کرده و استخوان و پوست ترتیب داده است ؟ ..
کوچک و بزرگ ، سنگین و سبک و قوی و ضعیف ، ازنظر خلقت برای او یکسان و علی السویه اند … نگاه کن به خورشید و ماه ، گیاه و درخت و آب سنگ ، اختلاف شب و روز ، شکافته شدن دریاها ، فراوانی کوهها ، ارتفاع قله ها ، و تعداد لغت ها و زبان های گوناگونی که مردم با آنها صحبت می کنند … پس وای برحال کسانی که اندازه گیری جهان و برقرارکننده اندازه ها را انکار کنند . و ( وای بر مردمی که ) به تدبیر آفریده شدگان و تدبیرکننده دقیق جهان را از یاد ببرند و گمان کنند که اینهمه ( مخلوقات دقیق و اندازه گیری شده ) مانند گیاهانی خودرو هستند که زراعت کننده یی ندارند .
خطاب به انسان ، مخلوق کامل خدا
آنچه تا اینجا ، به عنوان نمونه یی از سخنان علی بن ابیطالب ( ع ) نقل کردیم ، به مسائلی پیرامون برهان نظم و هدف و حتی برهان حدوث ، اشاره داشت . اینک نمونه دیگری از بیانات و خطبه های آن حضرت را که بخشی از آن درباره توحید سخن می گوید ، نقل می کنیم . در این قسمت ، امام راستین نخست « انسان » را به عنوان « مخلوق متعادل و کامل خدا » مخاطب قرار می دهد ، و چنین می فرماید :
« … ای انسان ! ای مخلوقی که در دستگاه آفرینش ، متعادل و کامل آفریده شده ای و میان اجزاء و قسمت های گوناگون سازمان وجودی ات ، تعادل و توازن برقرار است … ای پدیده شگفتی که در تاریکی رحم ها و پشت پرده های متراکم ( پرده های درهم پیچیده یی که جنین را در شکم مادر فراگرفته اند ) نگهداری و حفاظت شده ای … آفرینش تو ، از خلاصه آب و خاک شروع شده است . ( چون نطفه از مواد غذایی به دست می آید ، مواد غذایی نیز – هرچه باشد – اصل و ریشه اش به گیاهان و روئیدنی ها برمی گردد ، گیاه نیز از عناصری که در خاک و آب وجود دارند حاصل می شود و از این رو ، نطفه ، عصاره و خلاصه ای از آب و خاک است ) و تو در جایگاه محکمی ( رحم مادر ) تا مدت معینی ( مدتی که برای ساخته شدن اعضاء و اندام ها و رسیدن به مرحله تولد لازم است ) و زمان معین و حساب شده یی ( زمان رشد و تکامل نطفه و دوران زندگی جنینی که در صفحات قبل راجع به آن و مدت و زمان و محاسباتش توضیح دادیم ) قرار داده شدی … تو ( در طول آن مدت ) در شکم مادرت حرکت می کردی در حالیکه تنها یک جنین ( ناتوان ) بودی . اگر کسی تو را صدا می کرد ، نه می شنیدی و نه می توانستی پاسخ دهی . سپس از آن منزل و ماوا بیرون آمدی و به خانه دیگری وارد شدی که تا آن زمان ، هرگز آن را ندیده بودی . خانه یی که راه های سود ( و زیان ) آن را نمی شناختی … پس آیا چه کسی تو را هدایت کرد که غذای خود را ( شیر مادر که تمام مواد غذایی مورد نیاز کودک در آن وجود دارد ) از پستان مادرت با مکیدن بدست آوری ؟
« و آیا چه کسی به هنگام بروز نیازمندی های گوناگون ، تو را هدایت کرد و راه رفع نیازها را به تو نشان داد تا برای تامین خواست ها و رسیدن به هدف های خود ، راه های لازم را انتخاب کنی ؟ »
با اندکی دقت در سخنان امیرالمومنین ( ع ) ، به روشنی می توان دریافت که بیانات آن حضرت با برهان نظم و – قسمت آخر آن – با برهان هدایت ، مطابقت کامل و دقیق دارد .
این نمونه ها ، که نظایر آن به فراوانی در نهج البلاغه بیان شده است ، خود نمایانگر همان سخن ابن ابی الحدید است که قاطع ترین مطالب نهج البلاغه را درباره معارف و توحید حق تعالی میداند و هیچیک از فلاسفه را در این قسمت با آن حضرت برابر نمی داند .
روایات اهل بیت و برهان خداشناسی
در این بخش ، با نگرشی بر روایات دینی که از اهل بیت ( ع ) منقول و مضبوط است ، به بررسی مباحث خداشناسی می پردازیم و برهان خداشناسی را از دیدگاه اینگونه روایات ارزنده ، بازبینی و بازنگری می کنیم .
به عنوان نمونه ، در آغاز این بخش ، روایت مربوط به گفت و گوی امام علی بن موسی الرضا ( ع ) با یکی از مادیون آن عصر را نقل می کنیم .
در ماخذ و منابع معتبر اسلامی نوشته شده است :
یکی از مادیون ، با حضرت علی بن موسی الرضا ( ع ) ملاقات و گفت وگویی به عمل آورد . حضرت ، ضمن بحث و گفت و گو خطاب به وی فرمودند : « تو به چه دلیلی وجود خدا ، یعنی آفریدگار و صانع این جهان را انکار می کنی ؟ »
شخص مادی گفت : « به این دلیل که به وسیله هیچیک از حواس خود ، او را حس نکرده ام . »
حضرت فرمودند : « تو برای آن که نتوانستی با حواس خود وجود خدا را احساس کنی منکر او شدی ! … ولی من ، چون نتوانستم با حواس خود ، او را درک کنم به وجودش ایمان آوردم . یعنی درست همان علتی که در تو سبب انکار خدا شد ، برای من عامل ایمان به وجود خداوند گردید . »
شخص مادی گفت : « ایمان تو بر چه دلیل و پایه ای استوار است ؟ »
حضرت فرمود : « پایه و اساس ایمان من به خداوند ، بر مبنای دو دلیل محکم تشکیل شده است . ۱- دلیل انفسی ۲- دلیل آفاقی . »
دلیل انفسی :
« اما دلیل انفسی که یکی از پایه های ایمان مرا تشکیل می دهد ، مربوط به وجود خودم است . من ، با دقت تمام در خود نظر کردم و دیدم که تمام اعضاء و دستگاههای بدنم بطور منظم و دقیق خلق شده و تمام قسمت های آن بدون کمترین اختلال و نقصان در جای مناسب خود قرار گرفته است ( چشم در جای خود ، گوش در جای خود ، زبان و دندان در جای مناسب ، دست ها و پاها در محل مناسب و در کمال دقت و تعادل ، قلب در مناسب ترین قسمت قفسه سینه ، مغز در محل مناسب جمجمه ، و … ) و از این راه بر من ثابت شد که این سازمان و ساختمان شگرف ، و این دستگاههای منظم و دقیق بینایی و شنوایی و گویایی و … را بطور قطع و یقین ، عالمی توانا ، مهندسی دانا و آفریننده یی حکیم بر پای داشته و سازمان داده است . »
دلیل آفاقی :
« و اما ، دلیل آفاقی را باید در جهان پهناور جست وجو کرد . من در گردش ماه و خورشید ، در حرکت ستاره ها ، در پیدایش ابرها ، در وزیدن بادها ، و بطور کلی در تمامی عوامل جوی دقیق شدم و دریافتم که اینها همه ، با نظم و حسابی دقیق خلقت یافته اند و به حیات و حرکت خود ادامه می دهند . با دیدن و دریافتن همین نظم شگرف و اندازه گیری دقیق ، که در تمامی پدیده های جهان هستی برقرار شده است ، بر من مسلم و روشن شد که این جهان ، آفریننده یی عالم و قدیر و حکیم و خبیر دارد . و جز بوسیله چنان خالق بی همتایی ، به هیچ طریق دیگر خلقت این جهان پهناور نمی توانست امکان پذیر باشد .
چرا خدا دیده نمی شود ؟
شخص مادی ، سخن نخست خود را تکرار کرد و دیگر بار گفت : « اگر خدایی وجود دارد ، پس چرا با چشم دیده نمی شود ؟ »
حضرت فرمود : « خداوند گار جهان ، برتر از آن است که به چشم دیده شود . »
در اینجا ، بحث و توضیح کوتاهی ، درباره سخن حضرت رضا ( ع ) و علت دیده نشدن خداوند متعال ، لازم است .
منظور آن حضرت از بیان این مطلب این است که : خداوند ، برتر و بالاتر از آن است که کس قادر به دیدنش باشد ؛ چرا که دیده شدن او ، از حیطه امکانات محدود و توانایی های معدود انسان خارج است .
به بیان دیگر ، رویت و مشاهده ، برآیند یک سلسه فعل و انفعالات فیزیکی است که احکام و قوانین آن ، تنها در مورد اشیاء و پدیده هایی که دارای جسم و حجم باشند مصداق پیدا می کند . و از همین روست که ما ، قادر به دیدن شادی ، غم ، درد ، خیال ، عطر و بوهای گوناگون نیز نیستیم .
عمل « دیدن » در صورتی تحقق پیدا می کند که « شی » دارای جسم و حجم ، در معرض تابش نور قرار گیرد . بدینگونه ، هرچه جسم در معرض نور کمتری باشد ، کمتر دیده می شود تا جایی که وقتی جسمی در ظلمت کامل قرار گیرد و نور به هیچ روی بر آن نتابد ، دیگر قابل رویت نخواهد بود . از این رو وقتی جسم در روشنایی قرار گیرد ، ابتدا نور بر آن می تابد ، سپس شعاع نور طبق قانون انعکاس نور ، از آن جسم منعکس می شود و بازتاب آن وارد مردمک چشم می گردد . نور منعکس شده در داخل مردمک ، همچنان به پیشروی خود ادامه می دهد و از سه قسمت شفاف ساختمان چشم – که جلیدیه و زجاجیه و زلالیه نامیده می شوند – عبور می کند . سپس به پرده یی که شبکیه نام دارد می رسد .
در این مرحله ، اشعه نور منعکس شده که آثار جسم مورد بحث را همراه دارد ، از پرده شبکیه گذر می کند و روی نقطه کوچکی که نقطه زرد – یا لکه زرد – نام دارد می افتد . و از آنجا بوسیله عصبی که از مغز به پرده شبکیه کشیده شده است به مغز منتقل می شود . مغز بوسیله اعصاب مخصوصی ، تصویر را از طریق پرده شبکیه ضیط می کند و شکل و رنگ و حجم و سایر خصوصیات آن را مشخص می سازد . در این مرحله است که انسان قادر به انجام عمل « رویت » می شود و آن جسم را می بیند .
بنابراین با خصوصیاتی که دستگاه بینایی چشم از آن برخوردار است ، ممکن نیست چیزی را ببیند مگر آنکه آن چیز دارای جسم و حجم باشد و سلسله مراتب و مراحلی که ذکر کردیم در مورد آن ، صورت عمل و مصداق پیدا کند .
و چون خداوند جسم نیست ، و این سلسله مراتب در مورد او صورت پذیر نمیشود ، پس قابل نیز نخواهد بود . به سخن دیگر ، خداوند که برتر و بالاتر از هر جسم و هر پدیده ای است ، پس برتر و بالاتر از آن است که مصادیق مربوط به جسم بر او منطبق گردد و آنگاه به وسیله چشم انسان – که او خود آن را برای دیدن اجسام آفریده است – دیده شود .
حضرت رضا ( ع ) خدا را چگونه ثابت می کند ؟
مرد دیگری ، از حضرت علی بن موسی الرضا ( ع ) پرسید ؟ « دلیل بر وجود آفریدگار جهان و به وجود آورنده جهانیان چیست ؟ »
حضرت فرمود : « دلیل بر وجود صانع جهان این است که موجودات جهان هستی بدون کمترین استثناء طبق نظام دقیق و نقشه های معین و محاسبات مشخص به وجود آمده اند . و این خود به تنهایی کافی و حاکی از آن است که تمام آن ها را صانعی حکیم و خلقی علیم آفریده است . همچنان که انسان از دیدن یک ساختمان منظم و با شکوه ، به وجود سازنده آن پی می برد هر چند که سازنده آن را هرگز ندیده باشند .
نکته در خور توجه این که حضرت رضا (ع) در این جا کلمه « صنعت » را به کار برد . و از آن ، معنی « ساختن با حساب دقیق اجزاء » را اراده کرده است : « دلت علی ان صانعها صنعها » . چون کلمه صنعت همیشه در مواردی به کار برده می شود که میان اجزاء متخلف یک موجود یا پدیده ، براساس حساب معین و نظام مرتب و نقشه دقیق ، ترکیب و تنظیم به وجود آمده باشد . مثلا می گویند : صنعت هواپیماسازی ، صنعت اتومبیل سازی ، صنعت اصلحه سازی ، و … که در تمام این موارد ، اشیاء مرکبی مورد نظر قرار دارند که از قطعات و اجزا مختلف و با حساب و نظام معین و ارتباط دقیق و اندازه گیری شده آن اجزاء ساخته شده اند و به نام « مصنوع » ، یعنی « محصول صنعت » نامیده و شناخته می شوند .
حضرت رضا ( ع ) نیز ، جهان پهناور هستی را که از اجزا مختلف و براساس نظام و حساب معین و خاصی تشکیل شده است ، به « موضوع » تعبیر فرموده و جالب تر اینکه بعد هم ، آن را به ساختمان که خود مصنوع دقیق و محاسبه شده ای است تشبیه کرده است .
جای تردید و انکار ندارد که هر چه مصنوع باشد و طبق نقشه و نظام دقیق به وجود آمده باشد ، احتیاج به « صانع » دارد . و بیننده ، هر چند هم که مهندس و طراح و سازنده مصنوع را ندیده باشد ، از دیدن مصنوع او به وجود خود او پی می برد . بی شک ، جهان مصنوع پهناور نیز برای هر بیننده عاقلی همین گواهی را می دهد و وجود سازنده اش را ثابت می کند .
آیا تو مصنوعی یا غیر مصنوع ؟
عنوانی که برای این بخش کتاب انتخاب کرده ایم ، عبارتی است از حضرت امام جعفر صادق (ع) که خطاب به ابن ابی العوجاء ، یکی از مادیون معروف معاصر خود بیان فرموده است .
در آن زمان ، عده ای از افراد مادی و منکر خدا بودند که با هم جلسات دائمی تشکیل می دادند و طی نشست های خود ، برای مبارزه با اسلام و قران و اصولا مبارزه با افکار توحیدی ، نقشه ها و توطئه های فراوان طرح می کردند . یکی از چهره های معروف آن ها « عبدالله بن مقنع » بود . و دیگری نیز همین عبدالکریم بین ابی العوجاء بود که در گرما گرم مبارزات مادیون با اسلام و توحید ، مناظرات و مباحثاتی نیز با امام صادق (ع) انجام داد .
این مناظرات که در آن ها ، قسمتی از شورانگیز ترین بیانات اسلامی نقل و ثبت گردیده است و تا ابد به عنوان نمونه و سرمشقی در این مورد باقی خواهد ماند .
از آن جمله ، مناظره ای که مرحوم علامه مجلسی و همچنین مرحوم کلینی و مرحوم قمی ، آن را نقل و ثبت کرده اند . و این مناظره چند جلسه طول کشیده است .
آغاز این حدیث ، مباحثه ابن ابی العوجاء با امام صادق (ع) است که طی این مباحثه ،حضرت از راه های گوناگون برای اثبات صانع استدلال می کند . چون مسائل مطرح شده در مباحث جلسه روز اول این مناظره طولانی ، به موضوع سخن فعلی ما کمتر ارتباط دارد ، نقل آن را به فرصت دیگر وا می نهیم و به آن چه در جلسه روز دوم مناظره مطرح شد ه است اشاره می کنیم .
روز دوم وقتی ابن ابی العوجاء وارد مجلس حضرت صادق شد ، امام خطاب به او فرمود : « مثل اینکه برای پیگیری بحث دیروز آمده ای ؟ »
ابن ابی العوجاء گفت : « بلی ، یابن رسول الله » ( بلی ، ای فرزند رسول خدا )
حضرت فرمود : « شگفتا … چگونه است که تو « خدا » را قبول نداری ، ولی مرا به عنوان « پسر رسول خدا » خطاب می کنی ؟! »
ابن ابی العوجاء گفت : « بیان چنین خطابی روی عادت است . چون مردم شما را پسر رسول خدا خطاب می کنند ، منهم همین عنوان را به کار می برم . وگرنه اعتقادی به خدا و رسول خدا ندارم . »
حضرت فرمود : « بسیار خوب . حالا سوالهایت را مطرح کن .»
وی گفت : « من از فرط مهابتی که از سوی شما احساس می کنم ، قدرت سوال کردن ندارم . من تا کنون با بسیاری از دانشمندان و علما بحث و مناظره کرده ام ولی حقیقت اینکه تا کنون ، مهابتی را که اینک از شما در دل خود احساس می کنم ، از هیچکس احساس نکرده ام . »
حضرت فرمود : « بنابراین ، من از تو سوال می کنم . »
و آن گاه ( وقتی که تمام حاضران در مجلس سراپا گوش شده ، تمام توجه خود را معطوف به این مناظره کرده بودند ) خطاب به وی فرمود : « آیا تو مصنوعی یا غیر مصنوع ؟ ( ساخته شده ای یا خود به خود پیدا شده ای ؟ )
ابن ابی العوجاء قدری اندیشید و سپس گفت : « خیر ، من مصنوع نیستم و هیچ صانعی مرا نساخته . »
حضرت فرمود : « اگر مصنوع بودی چگونه می بودی ؟ »
این سوال تکان دهنده ، ابن ابی العوجاء را به فکری عمیق فرو برد . لحظاتی سکوت کرد و به چوبی که نزدیکش بود تکیه داد و سپس گفت : « طویل ، عریض ، عمیق ، قصیر ، متحرک ، ساکن ، کل دلک صفه خلقه … » ( یعنی : دراز ، پهن ، گود ، کوتاه ، حرکت کننده ، و ساکن و بی حرکت … همه این ها صفاتی است که یک مخلوق مصنوع دارای آن ها است .)
امام فرمود : « آری ، اینها جزء صفات مخلوق و مصنوع است . و اگر تو ، برای مصنوع ، جز این ها صفت دیگری نمی دانی و معتقدی که این صفات از آن چیزی است که مصنوع باشد ، پس باید خودت را نیز مصنوع بدانی . زیرا خودت نیز دارای همین صفاتی و از همین امور حادث شده ای . »
ابن ابی العوجاء ( در حالیکه در برابر سخنان امام به سختی غافلگیر شده بود و نمی دانست چه پاسخی بدهد ) گفت : « از من مطلبی را پرسیدی که پیش از تو هیچ کس نپرسیده بود و پس از تو هم کسی چنین چیزی نخواهد پرسید .»
البته این مباحثه و مناظره ، باز هم ادامه دارد . ولی چون آن چه بیشتر مورد نظر ماست در همین چند کلام مطرح است ، از نقل دنباله بحث صرف نظر کرده و به بررسی همین مطالب می پردازیم .
لازم است ببینیم که مقصود ابن ابی العوجاء از این جمله ای که می گوید : « طویل ،عریض ، عمیق و … » چه بوده است . مطلب این است که او در برابر سوال غافلگیر کنند امام که به اعتراف خودش تا آن زمان هیچ کس از او نپرسیده بود ، فکر کرد و دید که براستی با تمام تلاشی که برای انکار حقیقت به کار می برد ، ولی باز آثار مصنوع بودن در سراسر وجودش ظاهر و آشکار است . او که مرد بی دانشی هم نبود و اطلاعات و مطالعات چشمگیری هم داشت ( منتهی دانش و معلوماتش را در راه انحرافی به کار گرفته بود ) به خوبی متوجه بود که تنها مطالعه و دقت در استخوان بندی بدن ، ثابت می کند که پیکر انسان ، طبق نقشه دقیق و با نظم و محاسبه ساخته شده است . قسمتی از استخوان ها طویل هستند مانند استخوان های بازو ، ران و ساق های پا . قسمتی دیگر کوتاهند مانند استخوان بندهای انگشت و استخوان های کوچک بند گاههای مچ دست و پا . بخشی از استخوان ها عریض پهن هستند مانند استخوان های پیشانی و جمجمه و کتف ها . بخشی دیگر باریکند مانند دنده ها . بعضی استخوان ها دارای گودی هستند مانند استخوان کاسه سر ، لگن خاصره ، کف پا و حلقه های ستون فقرات . بعضی دیگر متحرکتند مانند استخوان دست ها و پاها و زانوها و فک پایین . و بالاخره قسمتی از استخوان ها نیز ساکن و بی حرکتند مانند استخوان های جمجمه و فک بالا .
بدین سان ، ابن ابی العوجاء می دید که لازم نیست راه دور برود و فکر خود را در دوردست های تصور و تجسم به کار اندازد ، زیرا در نزدیک ترین موردی که می بنید یعنی در همان اسکلت ساختمان بدن خودش ، آثار صنعت و نشانه های ساخته شده و مصنوع بودن به وضوح نمایان است . و با مطالعه درهمین استخوان بندی بدن آدمی ، معلوم و ثابت می گردد که مهندس دقیق و با تدبیری در کمال نظم و دقت و طبق نقشه ای حساب شده و بدور از هر اختلال و اشتباه ، این ساختمان را برای هدف معینی ساخته است . و آنچه او ، از علائم و صفات بارز یک موجود مصنوع به شمار می آورد ، همان چیزهایی است که در وجود خودش ، و در همین استخوان بندی بدنش به وضوح دیده می شود .
از این رو دیگر نتوانست این نکته را انکار کند و به همین جهت ، جواب سفسطه گرانه ای داد و خطاب به امام گفت : « از من چیزی پرسیدی که پیش از تو هیچکس نپرسیده و پس از تو نیز کسی نخواهد پرسید .» و این ، مشابه همان جواب های سرشار از مغالطه و سفسطه ای است که هنوز هم گروه مادیون ، وقتی در برابر سخنان و استدلال های محکم متقن متفکران الهی قرار می گیرند و جواب مناسبی پیدا نمی کنند ، بدان متوسل می شوند و گریبان خود را از دادن پاسخ معقول و منطقی رها می سازند .

به نکات زیر توجه کنید