جستجو در تک بوک با گوگل!

بازدید
تعریف سرمشق
همانگونه که در مقدمه اشاره شد، به دلیل نوعى ابهام در این مفهوم، ارائه تعریفى جامع و مانع از سرمشق مشکل مىنماید. لذا، بسیارى از کسانى که درباره این مفهوم سخن گفتهاند بدون ارائه تعریف، در مقام توضیح آن برآمده اند. ما ابتدا برخى از این تعاریف را مرور و سپس سعى خواهیم کرد تا تصویرى کلى از این مفهوم نشان دهیم.
کهن مىگوید: «یک سرمشق ( پارادایم) چیزى است که اعضاى یک جامعه علمى در آن با یکدیگر اشتراک دارند و بعکس، یک جامعه عملى از کسانى تشکیل یافته است که در یک سرمشق ( پارادایم) با یکدیگر شریکاند. همه دورها باطل و خبیث نیست، ولى این یکى منبع دشوارىهاى واقعى است. جامعه هاى علمى مىتوانند و باید بدون توسل به نمونه ها، جدا شوند و این نمونه ها پس از آن، با تحقیق و موشکافى در رفتار اعضاى یک جامعه اکتشاف مىشود.» (2)
کهن سپس سعى مىکند براى رفع ابهامهاى موجود و اعتراف به دشوارىهایى که در متن اصلى کتاب وجود دارد از سرمشق دو معناى متفاوت ارائه دهد: «چند نمونه از دشوارىهاى متن اصلى بر گرد مفهوم نمونه تجمع پیدا مىکند. در بیشتر جاهاى کتاب، اصطلاح نمونه به دو معناى متفاوت به کار رفته است; از یک سو، نماینده مجموعه باورها و ارزشها و روشهاى فنى و چیزهاى دیگرى از این قبیل است که اعضاى یک جامعه علمى در آنها با یکدیگر شریکاند و از سوى دیگر، اشاره به گونهاى از اجزاى آن، یعنى معماگشایىهاى شناختهاى است که به عنوان سرمشق یا مثال به کار مىرود و مىتواند همچون شالودهاى براى حل معماهاى باقیمانده علم، جایگزین قواعد صریح حل معما شود.» (3)
به نظر کهن، معناى نخستین، جامعهشناختى و معناى دوم فلسفى مىباشد. ادامه سخن را از زبان ایان باربور نقل مىکنیم: «تامس کهن نشان داده است که حجیت و اعتبار جامعه اهل علم با پیش نهادن نمونههاى عالى بر مجموعهاى از مفروضات و مسلمات مهر تایید مىزند. نمونههاى عالى یا سرمشقها ( پارادایمها) همان نمونههاى معیار کارهاى علمى سابقاند که گروه معینى از دانشمندان در زمان معینى، آنها را پذیرفتهاند. اینها همان نمونههاى فراوانى هستند که کتابهاى درسى آکنده از آنهاست و دانشجویان با آموختن آنها، هم مفاهیم نظرى، هم روشهاى تجربى و هم هنجارهاى رشته علمى خود را همزمان کسب مىکنند. این سرمشقها راهنماى پژوهشهاى گروهى نیز هست; چرا که تلویحا مىگوید چه نوع سؤالهایى وارد و قابل طرح است، چه تکنیکى مفید است، چه نوع راه حلهایى پذیرفتنى است.» (4)
باربور در جاى دیگرى، از زبان تولمین، چنین مىگوید: «تولمین بر آن است که اینگونه سرمشقها یا نمونه هاى عالى تبیینى است که تعیین مىکند ما چه چیزى را مساله و چه چیزى را تبیین کافى و چه چیزى را امر واقع تلقى کنیم… . طبق گفته تولمین، این سرمشقها یا نمونههاى عالى و آرمانى تبیینى توسعا تجربى شمرده مىشوند، نه حقیقتا; چرا که نمىتوان آنها را مستقیما با نتایج مشاهدات مقابله کرد. اینها ارزش خود را در طول زمان ثابت مىکنند و دانشمندان در غالب کارهاىشان آنها را به صورت تصدیق بلاتصور به کار مىگیرند.» (5)
آلن راین در کتاب فلسفه علوم اجتماعى، براى پارادایم، این اوصاف را ذکر مىکند: «از اوصاف عمده [و] ویژه سرمشقها ( پارادایمها) این است که عام و گستردهاند و چنان از توصیف محض وقایع فاصله دارند که مدلولات تجربى آنها را فقط مىتوان به مدد فرضیات کمکى عدیدهاى که راه عملى تعیین صدق آنها را نشان مىدهد آشکار نمود.» (6)
جامعه شناس معاصر امریکا، جرج ریتزر، که جامعه شناسى را در قالب سرمشق مورد بحث قرار داده است و در ادامه این مقاله نظرات او را بیان خواهیم کرد، درباره سرمشق، چنین مىگوید: «سرمشق ( پارادایم) یک تصور اساسى درباره قلمرو موضوعى علوم است. الگوى نظرى به تعریف چیزى مىپردازد که چه چیز باید مطالعه شود، چه سؤالاتى باید پرسیده شود، چگونه سؤال شود و چه قوانینى را باید در تفسیر جوابها به کار برد. الگوى نظرى وسیعترین واحد توافق و اجماع در یک علم است و موجب تفاوت یک اجتماع علمى از دیگرى است. الگوى نظرى مقولهبندى مىکند، به تعریف و تفسیر نمونه ها مىپردازد، نظریه، شیوه ها و ابزار آنها را نیز شامل مىشود.» (7)
به عنوان جمعبندى تعاریف ارائه شده، مىتوان گفت: «پارادایم تعیین مىکند که چه چیزى مسلم، مفروض، امر واقع و مساله است; چه سؤالاتى قابل طرح اند; چه تکنیکى مفید است; چه راه حلهایى پذیرفتنى است; چه نوع از تبیین، جستجو کردنى است; چه تبیینى کامل است; چه مفاهیمى جهان نماست; در کار علمى، چه انتظارى معقول است; در کار علمى، چه زبانى به کاربستنى است. پس پارادایمها فضاى فراگیر دانشمندان، سؤالات، مفاهیم، روشها و زبان مشترک و معیار قضاوت و زیربناى نظریهها و عامتر از مباحثات رایجبین دانشمندان یک رشته مىباشد.» (8)
مثالهایى از چند سرمشق
اکنون که تعاریف گوناگون صاحبنظران را در خصوص سرمشق بیان کردیم، براى روشنتر شدن این مفهوم به چند مثال از علوم طبیعى و علوم دینى توجه کنیم:
۱- سرمشق فیزیک ارسطو و گالیله: «در فیزیک ارسطویى، اصل در هر چیز قرارگرفتن در مقر خود بود و به تعبیر دیگر، اصل [بر] سکون بود و حرکت علت مىخواست. لذا، سؤالات قابل طرح، با توجه به این پارادایم شناخته مىشد، ولى در نظر گالیله، حرکت اصل بود و سکون امر[ى] عارضى، تبعى و محتاج به علت.» (9)
به عنوان مثال، اگر ارابهاى را در نظر آوریم که در حال حرکت است هر یک از این سرمشقها آن را بهگونهاى تفسیر خواهند کرد. در فیزیک ارسطویى، چون اصل بر سکون است از علتحرکت ارابه خواهند پرسید و هنگامى که ارابه از حرکت ایستاد دیگر سؤال کردن از اینکه چرا حرکت نمىکند و ساکن استسؤالى نامعقول خواهد بود و بعکس، در فیزیک گالیله، چون اصل بر حرکت است، تا وقتى که ارابه حرکت مىکند سؤال از علتحرکت موردى ندارد و همین که ارابه ایستاد باید به دنبال علتسکون آن بود.
۲- سرمشقهاى علوم دینى: یکى از نقشهاى دین بیان رابطه انسان یا خداوند است و هر کدام از علوم دینى از منظر خاصى این رابطه را مىبینند. رابطه انسان با خداوند در سرمشق فقه، تصویر رابطه «عبد و مولا» است و عبد در امورى که مولى او را مکلف و تکلیف او را دقیقا روشن کرده است، به انجام تکلیف مىپردازد و انگیزه عبد از انجام این تکالیف عمدتا ترس از دوزخ و یا حداکثر، شوق بهشت است، در حالى که در سرمشق عرفان، رابطه انسان با خداوند کاملا متفاوت است. در اینجا، نه رابطه بنده و مولى، بلکه رابطه «عاشق و معشوق» مطرح است و عاشق دایما در تلاش براى نیل به وصال معشوق است. بزرگترین عذاب براى عاشق لحظهاى دوربودن از معشوق و یاد اوست. آنجا که علىعلیهالسلام در دعاى کمیل مىفرماید: «خدایا، گیرم که عذاب تو را تحمل کنم، فراق و دورى تو را چگونه تحمل توانم کرد» (10) اشاره به چنین رابطهاى میان انسان و خداونددارد.
با توجه به مثالهاى مذکور، گاهى سرمشقها با هم اختلاط پیدا مىکنند. این اختلاط زمانى رخ مىدهد که کسانى بخواهند سؤالى را که به سرمشق خاصى مربوط مىشود از طریق سرمشق دیگرى، پاسخ بگویند. به عنوان مثال، این سؤال، که چرا «در جامعه ایران، بانوان نمىتوانند نامزد ریاست جمهورى شوند» سؤالى فقهى و حقوقى است و اگر کسى در پاسخ به این سؤال، بگوید که بانوان مىتوانند به مقالات عالى قرب الهى نایل شوند و در این راه، هیچ مانعى وجود ندارد در واقع، به سرمشق عرفان، متمسک شده است و سؤالى فقهى را پاسخى عرفانى داده است که این امر خود مىتواند به یک مساله اجتماعى (social Problem) منجر شود. (۱۱)
سرمشق چیست؟
از مجموع آنچه گفته شد، مىتوان چنین نتیجه گرفت که سرمشق نوعى چشمانداز به عالم واقع است; عالم واقع رااز درون روزنهیا دریچهاى خاص دیدن است. البته دریچه یا روزنه مورد نظر نیست، بلکه آنچه راازدروناینروزنهمىبینیمهمانسرمشقاست.
شاید تمثیل معروف مولوى درباره فیل و خانه تاریک براى تقریب به ذهن مناسب باشد. همچنانکه مردم در خانه تاریک، با توجه به محدودیت ابزار شناخت، هر کدام تصویرى از فیل را در ذهن مجسم کرده بودند، عالمان نیز در مواجهه با عالم واقع – اعم از طبیعتیا اجتماع – آن را به گونهاى تصویر مىکنند. به عبارت دیگر، هر کدام واقعیت را از درونپارادایمخاصىملاحظهمىکنند و همین که چشمانداز تازهاى به عالم واقع پیدا کردند و سرمشق عوض شد چهره واقعیت در نظر آنان، دگرگون مىشود،آنچنانکه آلن راین از قول کهن، بیان مىکندکه«تافرضیهاىلغونشده،چارهاى نداریم جز آنکه جهان را در قالب آن ببینیم و همین که لغو شد دیگر نمىتوانیم بفهمیم که چرا قبلا بدان باور داشتهایم.» (12)
مثالى را که کهن درباره ثابت و متحرک بودن زمین بیان مىکند ناظر به همین معناست; «کهن معتقد است که واژه زمین براى ما معنایى غیر از این دارد که براى ساکنان این کره قبل از عصر کپرنیک داشته است. ما “زمین” مىگوییم و از آن کرهاى سرد و دوار را اراده مىکنیم، با عمرى طولانى و طواف کننده به دور خورشید و برابرنشین با کرات سیار دیگر. گذشتگان “زمین” مىگفتند و از آن کرهاى – گاهى مکعبى یا استوانهاى – را اراده مىکردند که ایستاده بود و خورشید و سایر سیارات به دور آن مىگشتند، عمرى کوتاه در پشتسر داشت و مرکز عالم بود.» (13)
چگونگى پیدایش سرمشق
اولین سرمشق و سرمشقهاى بعدى چگونه ایجاد مىشود؟ ممکن است این سؤال در ذهن خواننده ایجاد شود که اگر هر دانشمندى واقعیت را از درون سرمشق خاصى مىبیند اولین سرمشق چگونه شکل مىگیرد؟
در پاسخ به این سؤال، باید گفت که اولین سرمشق از هر راهى ممکن است ایجاد شود; مثلا، از طریق تجربه یا شهود و اشراق و از این حیث، با یکدیگر تفاوتى ندارند. آنچه مهم است این که یک عالم پس از کشف سرمشق خاصى بتواند نظرات علمى خود را بر اساس آ ن سرمشق استوار کند. البته سرمشقهاى بعدى، در هر علمى، در تقابل با سرمشق سابق ایجاد مىشود که نظریه انقلاب علمى کهن متکفل بیان همین معناست که آن را مورد بحث قرار خواهیم داد.
سرمشق و مفاهیم نزدیک به آن
از آنجا که برخى از مفاهیم با سرمشق قرابت و نزدیکى دارند و ممکن استبا آن اشتباه شوند، سعى مىکنیم که تفاوت و رابطه این مفاهیم را با سرمشق نشان دهیم:
۱- نظریه (theory) : «نظریه مجموعهاى از مفاهیم است که به نحوى منطقى تنظیم شده و رابطه احتمالى میان دو پدیده یا بیشتر را بیان مىکند. به بیان دیگر، نظریه به تبیین روابط نسبتا پایدار میان واقعیتهاى عینى مىپردازد و هدفش کشف روابط بین پدیدههاست. (۱۴)
با دقت در تعریف ارائه شده از نظریه، روشن است که اصولا سرمشق و نظریه از دو نوع متفاوت است، گرچه نوعى رابطه نیز میان آن دو موجود است. به بیان جرج ریتزر، «نظریهها تنها قسمتى از الگوى نظرى ( پارادایم) وسیعتر هستند. به عبارت دیگر، یک الگوى نظرى با دو یا چند نظریه مطابقت دارد و شامل تصورات مختلف از قلمرو موضوعى روشها (ابزار) و نمونهها (قسمتهاى خاصى از کار علمى که به عنوان یک مدل در نظر گرفته مىشود و پیروانى دارد) مىباشد.» (15)
از این گفتار، نباید چنین نتیجه گرفت که از مجموع چند نظریه یک سرمشق حاصل مىشود. در این صورت، سرمشق را تا حد یک نامگذارى تقلیل دادهایم، بلکه باید گفت: سرمشق بر نظریه، تقدم وجودى دارد و نظریه بر مبناى سرمشق، ساخته مىشود; یعنى ابتدا دانشمند عالم واقع را به گونه خاصى ملاحظه مىکند( سرمشق) وسپسبهنظریهپردازىمىرسد.لذا، سرمشقبدونوجودنظریه،ممکناست;اماعکسآنممکننیست.
۲- فرانظریه (Meta theory) : در تعریف فرانظریه، گفته شده است: «بحث نظرى در مورد نظریهها به منظور تعیین اصول و قواعد آنان.» (16)
فرانظریه را مىتوان همانند فلسفه علم یک بحث معرفتشناسى عنوان کرد. عالمى که به کار فرانظریهاى دست مىزند، نمىتواند خود را در حصار یک نظریه خاص محدود کند، بلکه بر وراى نظریهها قرار مىگیرد و به ارزیابى نظریهها، میزان کارآمدى آنان و چون آن مىپردازد.
فرانظریه مستقیما با سرمشق ارتباطى ندارد، ولى هنگامى که کسى به کار فرانظریهاى مىپردازد و به ارزیابى نظریهها اقدام مىکند ممکن استبه کشف سرمشقهایى که مبناى تشکیل این نظریهها بودهاند، نایل شود.
۳- نمونه (Model) : «بنابه تعریف مدل، یک شىء خود شىء نیست، بلکه چیزىدیگراستکه با شىء مورد نظر مشابهت دارد. سودمندى مدلها دقیقا در این مشابهتها نهفته است. یک مدل از آن لحاظ سودمند است که عناصر مشابه را مشخص مىکند و در فهم مشابهتبهتر مدل با واقعیت کمک مىنماید.» (18)
در مدل، عناصرى وجود دارد که مدل را به واقعیت مشابه مىکند، ولى سرمشق تنها یک تصور کلى از واقعیت است.
۴- اصول موضوعه (Posulate) : «اصول موضوعه قضیهاى است که به خودى خود، مسلم یا قابل اثبات نیست; اما در آغاز استدلال و تحقیق، به عنوان مقدمه به کار مىرود، بىآنکه صحت و سقم آن قابل تحقیق باشد.» (18)
اگرچه به نظر مىرسد که سرمشق و اصول موضوعه قرابت نزدیکى با هم دارند، ولى باید گفت که سرمشق از اصول موضوعه فراتر قرار مىگیرد و مىتوان از سرمشق به عنوان اصول موضوعه اصول موضوعه یاد کرد.
نظریه انقلاب علمى کهن
آنچنان که در ابتداى سخن ذکر شد، هدف کهن در کتاب ساختار انقلابهاى علمى، اثبات این قضیه است که علوم نه از راه تراکم و انباشت، بلکه از راه انقلاب پیشرفت مىکنند و چون به نظر کهن، انقلاب زمانى رخ مىدهد که جابه جایى سرمشقها رخ دهد پس اولین فرض این است که به وجود سرمشق در حوزه علوم قایل باشیم. «کهن معتقد است که هر علمى داراى یک یا چند سرمشق مىباشد. از اینرو، علم بدون سرمشق امکانپذیر نیست. اطلاق علم به مجموعه اطلاعات، که بر اساس سرمشق خاصى به وجود نیامده باشد، بىمعناست. با توجه به این اصل، کهن ویژگى دیگرى براى علم افزون بر موضوع، روش، هدف و انسجام مطالب، مطرح نموده است.» (19)
تا زمانى که چنین وضعى حاکم است و سرمشق موجود قادر به پاسخگویى به سؤالات مطرحشده مىباشد و قادر است معضلات موجود را رفع کند امکان مخالفتبا این سرمشق وجود نخواهد داشت. «در ظل این سرمشقهاست که دانشمندان مىتوانند تفسیرهاى مقنع و نیمه مقنعى از پدیدارها به دست دهند، ولى با آن نمىتوانند در افتند، مگر در دورانى که آرامش به هم خورده و بحران و آشفتگى چیره شده است.» (21)
هنگامى که سرمشق موجود قادر به حل معضلات جدید نباشد جامعه علمى با بحران مواجه مىشود و این بحران، در واقع، طلیعه وقوع یک انقلاب علمى است. «انقلاب علمى وقتى رخ مىدهد که همبستگى و انسجام این سرمشق یا مدل زیر سنگینى نظریههاى جدید، سؤالات جدید و دادههاى جدید فروپاشد و بر اثر آن، اعتبار آن مورد شک واقع شود. آنگاه است که یک سرمشق یا مدل جدید به جاى آن رشد مىکند.» (22)
با روییدن سرمشق جدید، در واقع، انقلاب علمى به پیروزى رسیده است و از این پس، واقعیات عالم در نظر کسانى که سرمشق جدید را باور کردهاند به گونه دیگرى جلوهگر خواهد شد. مدل انقلاب علمى کهن را مىتوان به شکل زیر ترسیم کرد:سرمشق سابق – علوم معمولى – اصول غیر متعارف – بحران – انقلاب علمى – سرمشق جدید
«براساس رابطه فوق، ما بین سرمشق اول و سرمشق جدید، چهارمرحله – هنجارى،ناهنجارى،بحرانى و انقلابى – وجوددارد. از این مراحل، روشن مىگردد که کهن به نقش تراکم تحقیقات و دانشبراساس سرمشق اول در مرحله نرمال و عادى توجه داشته و در مراحل دیگر، به نقش عوامل دیگر توجه نموده است.» (24)
انتقادات وارد بر نظریه کهن
نظریه کهن از جهات گوناگون مورد نقد و ایراد اندیشمندان واقع شده است. ایان باربور معتقد است: «در مقام قضاوت، مىتوان گفت [که] کهن در مورد خصلت دلخواهانه جابه جایى سرمشقها، مبالغه کرده است. ممکن استیک سرمشق در عمل، یعنى در راهنمایى و راهبرى یک سنت تحقیق، نقش منحصر به فردى ایفا کند، ولى به هنگام تامل درباره آن باید بکوشیم که مؤلفهها با بهرههاى گوناگون را از هم تمیز دهیم; چرا که هر یک از آنها ارزش و ارزیابى خاص خود را دارد.» (24)
انتقاد دیگرى که وى بر کهن وارد مىکند این است که همانگونه که حتى در یک انقلاب سیاسى نیز همه عناصر رژیم گذشته از بین نمىروند و برخى از ارزشها محفوظ مىمانند، در انقلاب علمى نیز برخى از عناصر و اجزاى سرمشق سابق جایگاه خود را حفظ مىکنند. «از سوى دیگر، با اینکه کهن به حق به این نظر، که علم صرفا تراکمپذیر یا افزایشى است، حمله مىکند، ولى این نکته را از یاد مىبرد که حتى در یک انقلاب، بسیارى از خصایص سنتسابق پس از جابهجا شدنهاى بسیار، محفوظ مىماند، بسیارى از دادهها و یافتهها را از نو برمىگیرند و بسیارى از روشها و معقولات رایج را دوباره در کار مىآورند; چرا که اصل [بر] تداوم است، بویژه در هر علم نسبتا کمالیافتهاى. البته پیشرفت نیز در جنب آن وجود دارد، ولى به ندرت در خط مستقیم [است].» (25)
سرمشق در جامعه شناسى
در این زمینه، اولین سؤالى که باید بدان پاسخ داده شود این است که آیا در جامعهشناسى نیز انقلاب علمى رخ داده است؟ از خلال نظرات برخى از جامعهشناسان، که به توضیح سرمشقهاى جامعهشناسى پرداختهاند، چنین مستفاد مىشود که در جامعهشناسى نیز انقلاب علمى واقع شده است، لکن باتومور بر این باور است که جامعهشناسى هنوز انقلاب علمى را تجربه نکرده است; «به بیان کهن، در جامعهشناسى، هنوز انقلابات علمى واقعى صورت نگرفته است; زیرا در هیچ مرحلهاى از آن، الگوى ( پارادایم) کاملا پذیرفته شدهاى، که بعدا واژگون شده باشد، وجود نداشته است.» (26)
اگر آنچنان که برخى از جامعهشناسان معتقدند سرمشق را تصور بنیانى از موضوع علم بدانیم ما با سرمشقهاى گوناگونى در جامعهشناسى مواجه خواهیم بود; زیرا در جامعهشناسى، با تنوع موضوعات مواجه هستیم. البته با نگاه سرمشقى، مىتوان از کثرت موضوعات طرح شده، اجتناب ورزید، گرچه شاید هیچگاه به حاکمیتیک سرمشق خاص نایل نشویم. «نگاه پارادایم بر جامعهشناسى راهى به سوى اجتناب نمودن از کثرت و بعضا تصور معارض از موضوع جامعهشناسى است. روشن است که این نگاه هرگز به سوى حاکمیتیک پارادایم خاص در جامعهشناسى، همچون فیزیک و شیمى و دیگر علوم تجربى، به لحاظ ساخت موضوع، نخواهد گردید، بلکه همچنان چندگانگى موضوع و تصور بنیانى از موضوع در جامعهشناسى، به لحاظ پیچیدگى علم و دلایل اجتماعى، تاریخى، فرهنگى و نظرى، وجود خواهد داشت.» (27)
جامعه شناسان و سرمشقهاى جامعه شناسى
در این قسمت از بحث، به ارائه نظرات برخى از جامعهشناسان درباره سرمشقهاى جامعهشناسى مىپردازیم:
۱- دیدگاه رابرت فریدریش (سرمشق سیستمى و تضاد)
به نظر وى، مىتوان تمامى نظریههاى جامعهشناسى را در دو سرمشق جاى داد و در واقع، زیربناى تمامى نظریههاى جامعهشناسى دو سرمشق سیستمى و تضاد مىباشد. جرج ریتزر از قول فریدریش، چنین مىگوید: «فریدریش اظهار مىدارد که به جاى اجماع، جامعهشناسى به طور وسیعى، بین الگوى نظرى سیستمها – که بر انسجام اجتماعى و اجبار تکیه مىکنند – و الگوى نظرى تضاد – که بر عدم انسجام اجتماعى تکیه مىکنند – تقسیم شده و بقیه دیدگاهها داراى الگوى نظرى بالقوه هستند.» (28)
با این تقسیمبندى، مىتوان گفت: نظریههایى مانند کارکردگرایى (Functionalism) ، ساختگرایى ( structuralism) ، مبادله (exchange) و دیگر نظریاتى که بناى آنها وجود نظم (order) در اجتماع است در سرمشق سیستمى و نظریههاى مارکسیستى (marxism) و مارکسیسم جدید (neo marxism) ، که بیشتر بر تغییر و انقلاب تکیه مىکنند، در سرمشق تضاد، جاى دارد.
۲- دیدگاه آیزنشتاد (سرمشق مجرد، بسته و باز)
«آیزنشتاد میان الگوى نظرى مجرد، بسته و باز فرق قایل است. او نمونههاى خود را با توجه به توسعه آنها در تاریخ، مد نظر قرار داده است. ابتدایىترین آنها الگوهاى نظرى مجرد است که بر موجودیتهاى جداگانه مانند خصوصیات اکولوژیک، اندازه گروهها یا خصوصیات نژادى و روانشناختى توجه داشته است. در این الگوى نظرى، جهان به عنوان یک سرى واحدهاى مجزا نگریسته مىشود. آنهایى که مشغول این الگوى نظرى هستند با مساله نوآورى و خلاقیت مشکل دارند. این الگوى نظرى اولیه تاثیر ناچیزى بر توسعه جامعهشناسى داشته است. این الگوى نظرى سپس توسط مدل نظام بسته جایگزین شد که طرفداران آن جامعه را ترکیبى از عناصر جدا، اما به هم پیوسته، مىبینند. آنهایى که در این الگوى نظرى عمل مىکنند، قصد دارند یک عنصر را نسبتبه عناصر دیگر، مسلط ببینند. در دیدگاه آیزنشتاد، مارکس در این الگوى نظرى (با تاکید بر بخش اقتصاد) قرار دارد. سپس الگوى نظرى دیگرى جایگزین این نظام شده که یک مدل باز است و بر پویایى درونى نظام و روابط آنها با هم تاکید دارد و فرایندهاى مداوم بازخورد را در میان اجزاى نظام اجتماعى مد نظر قرار مىدهد. در دیدگاه آیزنشتاد، تاکید بر الگوى نظرى نظام باز مىشود.» (29)
با توجه به این دیدگاه، که جامعهشناسى را از جنبه تاریخى مورد نظر قرار مىدهد، مىتوان به وقوع انقلاب علمى در جامعهشناسى نظر داد و گفت که در ابتدا، سرمشق مجرد حاکم بوده است که مکاتب اثباتگرایى (Positivism) و مکاتبى که به فلسفه تاریخ گرایش داشتهاند در درون این سرمشق جاى مىگیرند و سپس با وقوع انقلاب علمى، سرمشق بسته جایگزین آن شده است که نظرات تک سبببین مانند مارکس را شامل مىشود و بالاخره، سرمشق باز رخ نموده است که کسانى مثل گورویچ و پیروانش در عصر حاضر را در بر مىگیرد.
۳- دیدگاه چارلز لمرت (سرمشق واژهاى، معنایى و ترکیبى)
به نظر وى، تفاوتهاى موجود میان سرمشقهاى جامعهشناسى جنبه زبانى دارد. «لمرت اظهار مىدارد که به جاى انسانمحورى، تفاوتهاى مهم الگویى و نحوه بیان متفاوت در جامعهشناسى وجود دارد. او این تفاوتها را در زبان آنها که جنبه تکنیکى دارد. دوم، جامعهشناسى معنایى (sociology semantical) که بر تفسیر معانى – که تنها انسانها توانایى ایجاد آنها را دارند – متوجه است. سرانجام، جامعهشناسى ترکیبى (syntheticol sociology) قرار دارد که بیشتر سیاسى است.» (30)
۴- دیدگاه آلن راین (سرمشق انسان بهرهجو)
آلن راین، فیلسوف علم، بر این باور است که تنها سرمشقى که مىتوان براى علوم اجتماعى تصور کرد سرمشق انسان بهرهجوست. بنابراین، نظریههایى مانند مبادله در این سرمشق جاى مىگیرند: «در علوم اجتماعى، نظریهاى که مىتواند به عنوان سرمشق ( پارادایم) نامزد شود تصویر انسان بهرهجوست; یعنى انسانى که به داعى نفع خویش عمل مىکند و لذا، صحنه حیات اجتماعى وى به وضع بازار نزدیک مىشود. این سرمشق چهره عام تفاسیر بعدى را معین مىکند، اما نمىگوید که تفسیر فلان پدیدار خاص چیست.» (31)
۵- دیدگاه جرج ریتزر (سرمشق واقعیت اجتماعى، تعریف اجتماعى و رفتار اجتماعى)
مهمترین صاحبنظرى که تلاش کرده است تا سرمشقهاى جامعهشناسى را شناسایى کند و نظریههاى جامعهشناسى را در قالب سرمشق توضیح دهد جرج ریتزر، جامعهشناس امریکایى، است که نظرات او از اهمیتخاصى برخوردار است. وى در ابتدا، سه سرمشق اصلى – اصالت واقعیت اجتماعى، اصالت تعریف اجتماعى و اصالت رفتار اجتماعى – را معرفى مىکند و براى هر کدام، نمونهها و روشهایى را نیز بیان مىدارد و نیز سطوح واقعیت اجتماعى را از نظر ذهنى – عینى و خرد – کلان، معین مىکند، ولى به دلیل نواقصى که در آنها مشاهده مىکند دستبه ایجاد یک سرمشق ترکیبى و ترکیب چهار سطح واقعیت اجتماعى مىزند. در ذیل، نظرات ریتزر را بیان مىکنیم:
الف سرمشق اصالت واقعیتیا امور اجتماعى
«نمونه:اثر امیلدورکیم، خصوصاقواعد روشجامعهشناسى و خودکشى او در الگوى نظرى امور اجتماعى قرار دارد.
قلمرو موضوعى: پیروان امور اجتماعى بر چیزى متمرکزند که دورکیم نام آن را امر اجتماعى گذاشته است که شامل ساختارها و نهادهاى اجتماعى وسیعتر است.
روشها: پیروان امور اجتماعى بیشتر از نمونههاى دیگر، از مصاحبه،پرسشنامهوروشهاى مقایسهتاریخى، استفادهمىکنند.
نظریهها: الگوى نظرى امور اجتماعى شامل نظریههاى مختلف مىشود. براى مثال، نظریهپردازان ساختى – کارکردى امور اجتماعى را به هم وابسته و داراى نظم مىدانند که این نظم توسط اجماع و وفاق نگهداشته مىشود.» (32)
ب سرمشق اصالت تعریف با وضعیت اجتماعى
«نمونه: نظریه کنش اجتماعى ماکس وبر
قلمرو موضوعى: کار وبر منجر شد که دیگر پیروان این الگوى نظرى ( پارادایم) بهآن گرایش پیدا کنند و به طریقى که کنشگرایان به تعریف و تعیین وضعیت اجتماعى مىپردازند توجه کنند و اثر این تعاریف را بر کنشها و کنشهاى متقابل ملاحظه نمایند.
روشها: پیروان تعیین وضعیت اجتماعى هر چند از روش مصاحبه و پرسشنامه استفاده مىکنند، ولى بیشتر از دیگران از روش مشاهده بهره مىگیرند.
نظریهها:نظریههاىمختلفىدراینمحدودقراردارند;مثلنظریه کنش، کنش متقابل، پدیدارشناسى و روششناسى مردمى.» (33)
ج سرمشق اصالت رفتار اجتماعى
«نمونه: آثار روانشناس، بىاف اسکینر
قلمرو موضوعى: موضوع مورد توجه این الگوى نظرى رفتار فردى بدون تفکر است. توجه خاص آنها به پاداشهایى است که براى رفتار پسندیده و تنبیهى که براى رفتار ناشایست در نظر گرفته شده است، مىباشد.
روشها: آزمایش
نظریهها: اول، جامعهشناسىرفتارىکهبسیارنزدیک به رفتار گرایى روانىناباستودوم،مهمترازاولىنظریهمبادلهاست.» (34)
سطوحواقعیتاجتماعىدرسرمشقهاىسهگانهریتزر
«الگوى نظرى ( پارادایم) امور اجتماعى بر سطوح کلان – عینى و کلان – ذهنى متمرکز است. الگوى نظرى تعیین وضعیت اجتماعى به طور وسیعى با جهان خرد – ذهنى و آن قسمت از جهان خرد – عینى که بستگى به فرایندهاى ذهنى (کنش) دارد، متمرکز است. الگوى نظرى رفتار اجتماعى با جهان خرد – عینى مشغول است و با فرایندهاى ذهنى سروکار ندارد.» (35)
معایب تعدد و بسط سرمشق
«بسطالگوهاى نظرى منجربه تکسبببینى مىشود; چرا که فرد را متوجه سطوح خاص واقعیت اجتماعى مىسازد، در حالى که دیگر جنبهها را از قلم مىاندازد. این امر را مىتوان در آثار پیروان امور اجتماعى دید که به ساختهاى کلان توجه کردهاند یا پیروان وضعیت اجتماعى که به کنش، کنش متقابل و ساختمان اجتماعى واقعیت و رفتارگرایان که به رفتار توجه کردهاند. این دیدگاهها همه دچار تکسبببینى شده و همین خود دلیلى است که نویسنده سعى نموده یک دیدگاه ترکیبى ارائه دهد.» (36)
سرمشق ترکیبى جامعهشناسى
«موضوع مورد توجه الگوى نظرى( پارادایم) ترکیبى توجه به سطوح مختلف واقعیت اجتماعى است. همانطور که خواننده آگاه است، جهان اجتماعى به طور واقعى، تقسیم به سطوح نمىشود. در حقیقت، واقعیت اجتماعى به شکل پدیده اجتماعى با تنوع بىشمار و در تداوم کنشهاى متقابل و تغییر دیده مىشود. افراد، گروهها، خانوادهها، بروکراسىها، سیاست و پدیدههاى اجتماعى گوناگون نشانگر یکسرى پدیدههاى گیج – کنندهاى هستندکه جهاناجتماعى را مىسازند. کنترل تمامى این عوامل بىشمار و تفسیر همه این پدیدهها کار بسیار دشوارى است. بنابراین، نیاز به طرحهاى مفهومى روشن مىباشد.» (37)
سخن آخر
جامعهشناسان مانند بسیارى دیگر از عالمان، مفهوم سرمشق (پارادایم) را از کهن وام گرفتهاند اما دخل و تصرفات فراوانى در آن دادهاند تا بتوانند به تحلیل موضوعات جامعهشناختى بپردازند. ورود سرمشق به حوزه جامعهشناسى ثمرات فراوانى داشته است; از جمله:
۱- طرح مباحث جدیدى همچون فرانظریه، فراجامعه شناسى، جامعهشناسى جامعهشناسى و امثال آن;
۲- جامعهشناسان از طریق کارهاى فرانظریه و ارزیابى نظریهها به کشف برخى از سرمشقها نایل آمدهاند.
۳- مطالعه تاریخى جامعهشناسى و بیان فراز و نشیبهاى آن;
۴- بحث همگرایى و ادغام نظریهها نظرریتزر – مطرح شده است.
قوانین معاشرت در جمع ۲٫۳۳/۵ (۴۶٫۶۷%) ۳ امتیازs مودب و فهیم بودن یک مهارت اجتماعی مهم است که میتواند به شما کمک کند تا دوستان جدید پیدا کنید، در حرفهی خود موفق شوید و محترم شمرده شوید.
در آغاز ازدواج، شاید انقدر همهچیز جدید و هیجانانگیز است که نگهداشتن هیجان و شور یک رابطه، کار دشواری نباشد.
تهاجم فرهنگی از نوعی دیگر ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۱ امتیاز تهاجم فرهنگی از نوعی دیگر/ تهاجم فرهنگی از نوعی دیگر/ زمان در کشورمان خیلی سریع میگذرد ایران صد سال پیش خیلی با ایران امروز فرق دارد خیلی چیزها وارد ایران شد که ما مجبور شدیم […]
وضعیت حجاب در جامعه امروز ما ۲٫۶۹/۵ (۵۳٫۸۵%) ۱۳ امتیازs وضعیت حجاب در جامعه امروز ما/ وضعیت حجاب در جامعه امروز ما/ اینکه وضعیت حجاب در جامعه به این صورت درآمده است و روز به روز کم رنگ تر می شود، به این دلیل […]
پدیده شوم تکدی گری ۴٫۵۰/۵ (۹۰٫۰۰%) ۲ امتیازs پدیده شوم تکدی گری/ پدیده شوم تکدی گری/ دست طمع چو پیش کسان می کنی دراز پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش تکدی گری، عوارض و مخاطرات زیادی دارد. بخشی از مطالعات مقطعی و […]
قوانین آداب معاشرت/ قوانین آداب معاشرت/ زیگموند فروید میگوید: «نمیتوان این مسئله را نادیده گرفت که تمدن تا چه حد بر پایهی چشمپوشی از غریزه بنا شده است.» همواره میان اینکه چقدر باید غرایز خود را دنبال کنیم و چقدر باید تسلیم قراردادهای اجتماعی […]
به نکات زیر توجه کنید