بازدید
بدون شک نیروی انسانی از مهم ترین سرمایههای جوامع است. سرمایه ای که امکان بهربرداری از منابع انرژی را فراهم میسازد و وجود کار آمدش رفاه و امنیت جامعه را تامین میکند. اهمیت نیروی انسانی تا جایی است که منابع مادی همواره یک پله پایین تر از آن قرار میگیرد این مساله باعث توجه بیش از بیش جوامع بشری به نیروی انسانی گردیده و برنامه ریزیهای گسترده ای در جهت حفظ و تربیت آن انجام گرفته تا میزان بهره وری از این سرمایه ی ناشناخته را ( البته در برخی کشورها ) افزایش یابد.
حفظ و تربیت نیروی انسانی علاوه بر این که از جهت جسمانی مورد توجه است از نظر روانی بسیار مهم است. چرا که هر گونه دگرگونی روحی، جسم را تحت تأثیر قرار داده و فرد را ناکارآمد میکند.
اگر چه ضرب المثل « عقل سالم در بدن سالم است » در بین مردم باب شده اما باید این ضرب المثل بدین گونه اصلاح گردد که : عقل سالم در بدن سالم و بدن سالم در سایه ی روح سالم است. بدیهی است روح و روان ناسالم جسم را پژمرده و تنبل ساخته و قدرت کار و فعالیت را از او میگیرد. کوتاه سخن این که تلاشهای جوامع در جهت سلامت جامعه به خصوص در سالهای اخیر نشان میدهد که سلامت روحی و روانی افراد از اهمیت بیشتری نسبت به سلامت جسمانی برخوردار است. وجود این گونه تحلیل و نظریهها درباره ی نیروی انسانی باعث شده که جوامع کوچک و بزرگ از خانواده تا مدرسه و از سطح ملی تا سطح جهانی همه و همه توجه بیشتری به سلامت افراد نمایند و فرد را ابتدا از نظر روانی به خوبی بشناسند آن گاه با تدابیر مؤثر موانع رشد روحی او را مرتفع سازند تا در سایه روح سالم،جسم سالم پرورش یابد و افراد سالم سلامت جامعه را تامین و تضمین کنند. گستره ی بیماریهای روحی و روانی که مانع رشد طبیعی و شکوفایی استعدادهای افراد میگردد، بسیار وسیع است اما در این میان افسردگی یکی از شایع ترین بیماریهای سده ی اخیر است. درباره ی افسردگی که در تمام دورههای رشد ممکن است بروز دهد تحقیقات و مطالعات زیادی صورت گرفته و نتایج نشان میدهد که افسردگی در دوران نوجوانی که موم شخصیت فرد شکل مگیرد مهم و قابل تامل است و اگر بدان توجه نگردد باعث بروز ناهنجاریهای شخصیتی و شکوفا نشدن استعدادها میگردد.
بیان مسئله :
سلامت به معنی : « بی گزند شدن، بی عیب شدن، رهایی یافتن، نجات یافتن، امنیت، عافیت، تندرستی، خلاص از بیماری، آرامش صلح، سالم، تندرست بودن میباشد » (معین، ۱۳۷۵ ، ج۵، ص ۷۷۸ ).
مفهوم سلامت روانی به معنای خود آگاهی حل تعارضات و کشمکشهای درونی و شامل خود شکوفایی یعنی بالفعل ساختن تواناییهای روان شناختی ذاتی و درونی فرد است.
سلامت شامل سلامت جسمی و روانی میباشد در سلامت روانی بنا به عقید آلفرد آدلر فرد برخوردار از سلامت روان شناختی توان با جرات عمل کردن را برای رسیدن به اهدافش دارد چنین فردی روابط سازنده ای با دیگران دارد. به اعتقاد او فرد سالم مطمئن و خوش بین است. عملکرد او مبتنی بر نیرنگ نیست فرد سالم ضمن پذیرش مشکلاتش در حد توان به رفع آنها اقدام میکند خلاصه اینکه سلامت روان یعنی داشتن اهداف شخصی در زندگی، روابط خانوادگی مطلوب، کنترل عواطف و احساسات و پذیرش اشتباه و کوشش برای حل آنها.
به نظر کارل راجرز نیز شخص سالم انسانی است بسیار کارآمد که از تمام تواناییهایش بهر میگیرد و به طور خلاصه انسان بر خوردار از سلامت روان شناختی دارای این خصوصیات است.
۱ ـ آمادگی کسب تجربه 2ـ زندگی هستی دار ۳ ـ اعتماد به ارگانیزم خود ۴ ـ احساس آزادی ۵ ـ خلاقیت و آفرینشگری انسان غیر سالم فردیست که مبتلا به اختلال روانشناختی باشد و ویژگیهای فوق را نداشته باشد ( ارجمند، ۱۳۸۲ ).
برای بیشتر مردم مفاهیم اختلال روانی خیلی گنگ بوده و تصورات آنها در این خصوص تحریف شده و رنگی از ترس و پیشداوری به خود گرفته است.
اختلال روانی یک بیماری با تظاهرات روانشناختی یا رفتاری همراه با ناراحتی قابل ملاحظه و اختلال کارکرد ناشی از یک آشفتگی زیست شناختی، اجتماعی، روانشناختی، ژنتیک، فیزیک یا شیمیائی است. ارزیابی آن بر حسب انحراف از یک مفهوم هنجاری صورت میگیرد (کاپلان، سادوک، ۱۳۸۰ ).
طبقه بندی اختلالات روانی بر اساس DSM IV IR به شرح زیر میباشد : 1_ اختلالاتی که نخستین بار در دوره شیرخوارگی، کودکی، یا نوجوانی آشکار میشود
۲ ـ دلیریوم، دمانس، اختلالات شیدائی و سایر اختلالات شناختی
۳ ـ اختلالات روانی ناشی از اختلال طبی عمومی
۴ ـ اختلالات وابسته به مواد
۵ ـ اسکیزوفرنی و سایر اختلالات پسیکوتیک
۶ ـ اختلالات اضطرابی
۷ ـ اختلالات شبه جسمی
۸ ـ اختلالات ساختگی
۹ ـ اختلالات تجزیه ای
۱۰ ـ اختلالات جنسی
۱۱ ـ اختلالات خوردن
۱۲ ـ اختلالات کنترل تکانه
۱۳ ـ اختلالات انطباق
۱۴ ـ اختلالات شخصیت
۱۵ ـ اختلالات خلقی : این اختلال در تمام سنین کودکی و نوجوانی روی میدهد و دو نوع اختلال را شامل میشود.
الف ) اختلالات دو قطبی : مشخص با نوسان شدید خلق بین افسردگی و نشئه و بهبودهای موقت و عود.
ب ) اختلالات افسردگی : اختلال افسردگی اساسی، خلق شدیداً افسرده، کندی روانی ـ حرکتی، نگرانی، احساس ناراحتی، منگی وحیرت، بی تابی، احساس گناه، افکارخود کشی ومعمولا عود کننده.
اختلال افسرده خوئی : شکل حقیقت تر افسردگی معمولا ناشی از فقدان یا رویدادی مشخص (نوروز افسردگی هم نامیده میشود ).
افسردگی با الگوی فصلی ( اختلال عاطفی فصلی SAD هم نامیده میشود ) بیشتر در ماههای زمستان مشاهده میشود (سادوک،۰ ۱۳۸ ).
یکی از اختلالات مهمی که در طبقه بندی اختلالات روانی میگنجد اختلالات افسردگی میباشد. مفهوم افسردگی کودکان و نوجوانان موضوع قابل بحث و در خور توجهی است. در پانزده سال اخیر امکان بروز عارضه افسردگی در کودکان به همان شکل افسردگی در بزرگسالان وجود دارد، وعلائم ونشانه۱یی شبیه به بزرگسالان در آنها دیده میشود (هارینگتون، ۱۳۸۰ ).
علائم و نشانههای افسردگی در نوجوانی از دیدگاه بک عبارتند از :
۱ ـ عوامل شناختی ای که باعث میشوند نوجوان، آینده را به صورت منفی ببیند
۲ ـ عوامل عاطفی و هیجانی چون خشم و نبود تجربیات خوشایند و لذت بخش
۳ ـ عوامل انگیزشی که شامل دوری گزیدن از جامعه و تمایل به خودکشی میگردد
۴ _ عوامل رفتاری و فیزیولوژیکی که بی فعالیتی، نوسان در اشتها، آشفتگی در خواب و اظهار خستگی مفرط را شامل میشود(افروز، ۱۳۸۰ ).
از عوامل مؤثر در افسردگی نوجوانان میتوان از رفتارهای بزه کارانه در سطح خانواده و جامعه مانند پرخاشگری، فرار از منزل، مشکلات مدرسه ای مانند عدم پیشرفت تحصیلی، و همچنین مشکلات مربوط به برقراری رابطه با گروه همسن و سال ( مثل طرد شدن توسط آنها ) را نام برد (افروز، ۱۳۸۰ ).
دادههایی در مورد هنجارهای سن و جنس موجود است، تفاوتهای سنی و جنسی اندک، اما مهمی آشکار شد : کودکان بسیار خردسال نسبت به کودکان بزرگ تر افسردگی کمتری نشان دادند، و دختران، به خصوص در گروههای سنی پایین تر، افسردگی کمتری ابراز کردند (هارینکتون، ۱۳۸۰ ).
از آنجایی که افسردگی در میان کودکان و نوجوانان در دهههای اخیر بسیار شایع شده است. و مشکلاتی از قبیل، تحصیلی، شخصیتی و اجتماعی در بین آنها بسیار دیده میشود. در نتیجه نیاز به تشخیص و درمان سریعتر آنها لازم میباشد. به این منظور برای تشخیص افسردگی از ابزارها و روشهای متفاوتی از جمله، مصاحبه، مشاهده، پرسشنامه و آزمونها استفاده میکنند. که معروفترین وسیله اندازه گیری در بین این ابزارها همین آزمونها میباشد ( سیف، ۱۳۷۱ ).
آزمون وسیله ای است که به طور علمی تهیه میشود و اندازه گیری عینی تواناییهای افراد را فراهم میآورد. آزمون وسیله ای است که به طور علمی تهیه میشود، منظور از علمی تهیه شدن یک آزمون این است که آزمون باید مثل هر وسیله اندازه گیری دیگر ویژگیهایی را برای خود داشته باشد. یک آزمون نیز در درجه اول باید دقت اندازگیری داشته باشد و در درجه دوم چیزی را اندازه بگیرد که برای اندازگیری آن تهیه شده است. دو ویژگی فوق را اصطلاحاً اعتبار و روایی مینامند. علاوه بر دو ویژگی بالا، یک آزمون خوب ویژگی دیگری نیز دارد که به آن حساسیت یا قدرت طبقه بندی میگویند. منظور این است که یک آزمون باید بتواند آزمودنیها را طبقه بندی کند بدین معنا که بتواند تفاوتهای فردی آنها را به خوبی نشان دهد ( گنجی، ۱۳۷۱ ).
در آموزش و پرورش و روانشناسی، آزمونها به چند منظور عمده مورد استفاده قرار میگیرند :
برای اندازه گیری تواناییهای شناختی و تواناییهای حرکتی و نیز برای اندازه گیری ویژگیهای شخصیت و ویژگیهای عاطفی. بنابراین، آزمونهای مختلف را میتوان به دو دسته کلی آزمونهای توانایی و آزمونهای عاطفی تقسیم کرد.
از آزمونها به عنوان یک روش نظامدار ( سیستماتیک ) برای اندازه گیری نمونه ای از رفتار فرد استفاده میشود، برای اینکه بتوان آن رفتار را با توجه به معیار یا هنجار ارزشیابی کرد (سیف، ۱۳۷۱).
برای تشخیص افسردگی در کودکان از روشهای متنوعی از جمله مصاحبه، مشاهده، پرسشنامه و آزمون استفاده میشود. که از پرسشنامهها و آزمونهای مهمی که در این زمینه ساخته شده و مورد استفاده قرار گرفته است، میتوان از پرسشنامه افسردگی کودکان «ماریا کواس » ( CDI )، پرسشنامه بک ( BDI )، مقیاس افسردگی اصلی برای مطالعات همه گیر شناسی ( CES _ D )، مقیاس درجه بندی افسردگی ) DSRS (، مقیاس افسردگی کودکان ) ( CDSنام برد (هارینگتون، ۱۳۸۰ ).
بدون شک ما در جامعه ای زندگی میکنیم که فشارهای روانی بر تمام زندگی ما اثر گذاشته و اجتناب از آنها امکان ناپذیر است. و این فشارهای روانی در سنین پایین مشکلات عدیده ای از جمله تحصیلی، شخصیتی، و اجتماعی بوجود میآورد نیاز به تشخیص این بیماری درسنین کودکی و نوجوانی بیشتر احساس میشود. برای اینکه بتوانیم افرادی را که دچار افسردگی شده از افراد سالم جدا کنیم نیاز به یک معیار اندازگیری دقیق داریم و لذا به دلیل نداشتن یک معیار دقیق از خود برای اندازگیری ناگزیریم که از ابزارهای دیگران برای جدا کردن افراد سالم از غیر سالم استفاده کنیم. ابزار ساخته شده توسط دیگران چون تحت تأثیر فرهنگ جامعه خود آنها قرار دارد، نمی توان آن را در فرهنگهای مختلف بکار برد، مگر که با آن فرهنگ انطباق دهیم و آنها را بر اساس فرم فرهنگی، جنسی و سنی فرهنگ خود هماهنگ کرد. از این رودر این پژوهش به دنبال آن هستیم که مشخص سازیم که آیا پرسشنامه افسردگی کودکان (ماریا کواس ) از اعتبار و روایی لازم برخوردار است و آیا نتایجی که از آن بدست
می آید دارای دقت و ثبات لازم برای جامعه مورد پژوهش میباشد.
اهمیت پژوهش :
امروزه نیاز به احساس امنیت و آرامش روان از اساس ترین نیازهای فطری انسان است. احساس امنیت و بهره مندی از آرامش روان، ضروری ترین بستر پدید آیی خلاقیتها، شکوفایی استعدادها، تعالی وجود و توسعه و تحول پایدار در عرصههای مختلف حیات فردی و اجتماعی است. ما در جامعه زندگی میکنیم که از تنش و فشار روانی بدور نیستیم، در نتیجه روز به روز به تعداد افرادی که دچار بیماریهای روانی بخصوص افسردگی میشوند افزوده میشود همین افزایش نرخ افسردگی دربین کودکان و نوجوانان توجه مسولان را به خود جلب کرده است. اما اولین جایگاه رشد شخصیت و تربیت نوجوانان، محیط خانواده میباشد. در خانواده است که او راه و رسم زندگی را میآموزد. چگونگی برخورد والدین با رویدادها و حوادث مختلف زندگی، در تربیت و بهداشت روانی فرزندانشان نقش بسزایی دارد. اما به دلیل ناآگاهی والدین در مورد بیماری روانی فرزندشان نیاز به این است که به والدین اطلاعاتی در مورد بیماری افسردگی داده شود و آنها را از علائم و نشانههای این بیماری آگاه کرده، توجیه و راهنمایی خانوادههای جوانان افسرده تنها درباره نشانههای افسردگی، اغلب راهگشا و مفید واقع میشود و همچنین والدین جوانانی که احتمال خود کشی در آنها هست نیازمند توصیههایی درباره شیوههای کاهش خطر هستند. از آنجایی که این بیماری روانی روز به روز در حال افزایش میباشد و به دلیل عوارض نامطلوبی که بر رشد شخصیتی و اجتماعی و همچنین تحصیلی کودکان و نوجوانان دارد نیاز به بررسی بیشتری دارد جوانان افسرده معمولا افکار خودکشی دارند و برخی از آنها اقدام به خودکشی میکنند. برای مثال رییان و همکاران ( ۱۹۸۷ ) دریافتند که حدود۰ ۶ درصد کودکان و نوجوانان مبتلا به افسردگی شدید فکر خودکشی در سر دارند. به نظر میرسد در کودکان که گرایش به خودکشی داشته اند خطر افسردگی بیشتر بوده است. پنفر و همکاران ( ۱۹۹۱ ) دریافتند که جوانانی که اقدام به خودکشی کرده اند در دوره پیگیری ۶ _ ۷ سال بعد احتمالا ده بار بیشتر از جوانانی که چنین اقدامی نکرده بودند دارای اختلال خلق و خو بودند (هارینگتون، ۱۳۸۰ ).
افسردگی در کودکان و نوجوانان مورد توجه روز افزون مسؤولان بهداشت روانی در مدارس قرار گرفته است. به خصوص که ممکن است که کودکان « گوشه گیر و کم تحرک و ساکت » کمتر مورد توجه قرار گیرند، و احتمال ارجاع آنها برای آموزش ویژه نسبت به کودکانی که مشکلاتشان را برون فکنی میکنند کمتر باشد و معلمان، همانند والدین از افسردگی نوجوانان بی اطلاع اند و نیاز به آگاهی بیشتری در مورد این بیماری دارند (هارینگتون، ۱۳۸۰ ).
یکی ازدلایل دیگری که انجام این پژوهش را ضروری میکند، عدم وجود یک معیار مناسب برای آزمونهای افسردگی کودکان ونوجوانان است، تا بتوان بوسیله این آزمونها کودکان افسرده را ازکودکان غیر افسرده و سالم جدا کرد. از آنجایی که تأثیرات مخربی، این بیماری بر روح و روان کودکان میگذارد نیاز به شناسایی زودرس آن احساس میشود. که این کار را تنها از طریق ابزارهای عینی و دقیق میشود، انجام داد و یا استفاده از آزمونها است که میشود کودکان افسرده را تشخیص داد و به درمان آنها پرداخت. از دیگر سوی با عنایت به عدم آگاهی مردم از شیوههای برخورد با بیماران روانی اجراء بکارگیری شیوههای نادرست برخورد با بیماران روانی، اجرای پژوهش حاضر ضرورت دارد، زیرا میتوان میزان وقوع اختلالات را در هر تیپ مشخص، و زمینه ارتباطی آموزش و پیشگیری از اختلالات را فراهم سازد. از دیگر عوامل ضرورت این پژوهش این است که افراد به بهداشت جسمی خود نسبت به بهداشت روانی جدی تر هستند، زیرا مراجعه به پزشک را برای مسائل روانی خود مایه شرمندگی تلقی نموده و در صورتی که وضع خود را شناختن در پی چاره برآمدن راهی اساسی برای کسب سلامت است و در نهایت درک بهتری از ماهیت انسان راهی را برای حل مشکلات ذکر شده در پیش قرار دهد. از آنجایی که در دوران نوجوانی، نوجوان رشد شخصیتی و جسمی خود را حس میکند و همچنین بخاطر بحرانی بودن این دوران، نوجوان به محیطی سالم و عاری از هر گونه ناامنی دارد. و هرگونه اختلال در این دوران باعث از بین رفتن استعدادها و تأثیر نامطلوب بر جسم و روان نوجوان میگذارد و تأثیرات بسیار مخربی دیگری بر روحیه آنها میگذارد.از دیگر سو به دلیل نداشتن یک معیار دقیق از خود برای اندازه گیری ناگزیریم از ابزارهای ساخته شده توسط دیگران استفاده کنیم از آنجا که این آزمونها در فرهنگ خود آنها هنجاریابی شده وقابل استفاده در جوامع دیگر نیست لذا نیاز به انطباق باجوامع خودمان را دارد.و باید آنها را براساس نرم فرهنگی، جنسی و سنی فرهنگ خود هماهنگ کنیم. انجام این پژوهش را مهم میدانم.به طور کلی،هدف اصلی پژوهش حاضر،تعیین روایی و پایایی آزمون ماریا کواس توسط پژوهشگر ومشخص کردن میزان شیوع اختلالات افسردگی در نوجوانان شهرستان تربت حیدریه خواهد بود.از اهداف فرعی این پژوهش بررسی عوامل مؤثربر افسردگی نوجوانان وارتباط متغیرهایی همچون سن، جنس، تعداد اعضای خانواده، وضعیت تحصیلات پدران، وضعیت اشتغال متفاوت پدران ومادران، شهر و روستا،جایگاههای متفاوت فرزندان، با افسردگی میباشد.
امید است نتایج پژوهش حاضر بتواند برای والدین و متولیان امور آموزش وپرورش که ضامن تعلیم و تربیت نوجوانان میباشند مفید و همچنین بتوانیم، ازاین پرسشنامه به عنوان یک معیار تشخیصی در تشخیص و درمان افسردگی نوجوانان در جامعه مورد پژوهش استفاده کنیم.
اهداف تحقیق :
اهداف کلی :
الف ) ارائه جداول نرم و هنجار جهت آزمون افسردگی کودکان ماریاکواس برای گروه مرجع نوجوانان دختر و پسر مدارس راهنمایی شهرستان تربت حیدریه.
ب ) بررسی میزان روایی آزمون افسردگی کودکان ماریاکواس برای گروه مرجع نوجوانان پسر و دختر مدارس راهنمایی شهرستان تربت حیدریه .
ج ) بررسی میزان پایایی آزمون افسردگی کودکان ماریاکواس برای گروه مرجع نوجوانان پسر و دختر مدارس راهنمایی شهرستان تربت حیدریه .
اهداف جزئی :
الف ) بررسی رابطه بین افسردگی در نوجوانان و تحصیلات پدر.
ب ) بررسی رابطه بین افسردگی در نوجوانان و تعداد اعضای خانواده آنها.
ج ) بررسی رابطه بین افسردگی در نوجوانان و مشاغل مختلف پدر و مادر.
د ) بررسی میزان شیوع افسردگی در دختران و پسران و میزان تفاوت آنها.
ه ) بررسی میزان شیوع افسردگی در دانش آموزان روستایی و شهری و تفاوت شدت آنها .
ر ) بررسی میزان شیوع افسردگی و شدت آن در سنین مختلف.
ز ) بررسی رابطه بین افسردگی نوجوانان و جایگاه فرزندی آنها .
تعاریف نظری واژهها و مفاهیم :
اختلالات خلقی :
« اختلالاتی که مهمترین ویژگی آنها، ناراحتی خلقی اولیه است، اختلالات افسردگی و اختلال دو قطبی که در آن نوسان خلق بین افسردگی عمیق و شنگولی و هیجان زدگی شدید است » ( دبلیو، ۱۳۸۳،ص ۱۸۵ ).
« در فرهنگ جامع لغات روانشناسی و روانپزشکی اختلالات خلقی به معنی : هر گروهی از حالات بالینی که با اختلال خلق ( حالت هیجانی درونی فرد ) فقدان احساس کنترل، احساس ذهنی، ناراحتی شدید مشخص است ؛ متشکل از افسردگی و مانی است و در DSMIII اختلال عاطفی نامیده میشود » (کاپلان و سادوک، ۱۳۷۴، ص ۲٫۵ ).
در فرهنگ لغات اصطلاحات چهار زبانه روان پزشکی اختلالات خلقی اینگونه تعریف شده است : « احساس نامطلوب و ناخوشایند و ناراحتی ای را گویند که وضع خلقی بصورت رضامندی عمومی، بیقراری، ناراحتی افسردگی و اضطراب تظاهر مینماید » ( بهرامی و معنوی،۰ ۱۳۷، ص ۳۲۴(.
افسردگی :
در فرهنگ لغات معین افسردگی اینگونه تعریف شده است : « پژمردگی، اندوهگینی، انجماد، دلسردی، بی حال شدن است » ( معین، ۱۳۷۶، ج : اول، ص ۳۱۹ ).
اختلال افسردگی عبارتست از « پاسخ طبیعی فرد به فشارهای زندگی، این اختلال در برابر یک تعارض درونی در پاسخ به یک عامل تشخیص خارجی بروز میکند در افسردگی تغییر خلق و دگرگونی افکار برداشتها و عملکردهای فیزیولوژیک مشاهده میشود » ( گنجی و همکاران، ۱۳۷۶، ص ۷۴ ).
« حالت روانی مشخص با احساس نومیدی، غمگینی، تنهایی، درماندگی، احترام به نفس پایین و خودملامتگری، نشانههای همراه مشتملند بر کندی روانی ـ حرکتی یا گاه بگاهی تحریک، گریز از روابط بین فردی و علائم نباتی نظیر، بی خوابی و بی اشتهایی » ( کاپلان و سادوک، ۱۳۸۲،جلد اول، ص ۸۹ ).
افسردگی تک قطبی :
« اختلال افسردگی تک قطبی زمانی رخ میدهد که افسردگی، بر خلق فرد غالب است، اما همه جنبههای زندگی او را در بر نمی گیرد علائمی مانند، کم خوری یا پرخوری، بی خوابی یا پرخوابی، کاهش سطح انرژی و تنبلی، عزت نفس پایین، کاهش سطح تمرکز » ( افروز، ۱۳۸۰، ص ۲۲ ).
« افسردگی، احساس ناامیدی و بی ارزش بودن، بدبینی شدید، کند تفکر و عمل، بدبینی نسبت به چشم انداز آینده » ( شریعتی، ۱۳۷۳، ص ۳۹۷ ).
افسردگی دو قطبی :
« نوعی نابهنجاری خلقی است که وجه مشخصه آن نوسانات شدید بین افسردگی و شنگولی و به تناوب بهبودی و عود کردن بیماری میباشد » ( شاملو، ۱۳۸۳، ص ۱۱۶ ).
« افسردگی دو قطبی زمانی رخ میدهد که افسردگی، همه جنبههای زندگی فرد را در بر میگیرد و ممکن است شامل یک دوره مانیا نیز بشود و نیاز به دارو درمانی و روان درمانی دارد »
( افروز، ۱۳۸۰٫، ص ۲۲ ).
در فرهنگ لغت افسردگی دو قطبی اینگونه تعریف شده است : « علائم بارز این بیماری عبارتند از : خوشحالی، افسردگی شدید و یا نوسان بین این دو، پرش افکار و هیجان زدگی، با حالت خوشحالی همراه است و کندی فقدان حرکت و فعالیت با حالت افسردگی توأم است »
(کاپلان و سادوک، ۱۳۷۴، جلد اول، ص ۲۰۷ ).
افسردگی عمده :
« افسردگی بسیار شدید، عقب ماندگی ذهنی و حرکتی، نگرانی، ناآرامی، گیجی، عصبیت، احساس گناه، فکر خودکشی که تکرار میشود » ( شاملو، ۱۳۸۳، ص ۱۷۸ ).
« اختلال افسردگی اساس با یک یا چند دوره اساسی ( یعنی حداقل دو هفته خلق افسرده یا از دست دادن علاقه، به اضافه حداقل چهار علامت دیگر از افسردگی مشخص میشود » ( یرامی،۱۳۷۸، ص ۱۰۶ ).
« حالت غمزدگی، فقدان علاقه تقریباً به تمام فعالیتها، تغییرات روانی حرکتی، فقدان انرژی اشکال در خواب رفتن، احساس گناه و خود ملامتگری، مسائل مربوط به تمرکز و افکار مکرر درباره مرگ یا خودکشی » ( آزاد، ۱۳۷۸، ص ۵۷ ).
مانی یا شیدایی :
در فرهنگ جامع لغات روانشناسی و روانپزشکی مانی به معنی « اختلال خلقی که با سر خوشی، بیقراری، بیش فعالی ، تحریک پذیری مفرط و تفکر و گفتار سریع ( پرش افکار ) مشخص میباشد ؛ مشخصه مرحله مینک اختلال دو قطبی است » کاپلان و سادوک ۱۳۷۴، ص ۳۲۵ ).
در فرهنگ لغت دهخدا درمانی یا شیدایی به معنی « نادر است که از ندرت است که بی همتا و بی مثل و یکه و تنها باشد و همچنین به معنی دیوانگی، به آشفتگی گرابیدن است » ( دهخدا، ۱۳۷۷، جلد ۳، ص ۸۲۱ ).
« در این حالت، رفتار شخص مبتلا به مانی شامل خوشحالی زیاد، سرحال بودن شدید، سرعت در تفکر، تکلم و حالت هیجانی توأم با حرکات زیاد جسمی » ( شاملو، ۱۳۸۳، ص 113 ).
هنجاریابی آزمون یعنی « همسان کردن روش کار برای اجرا و نمره گذاری آزمون » ( آناستازی، ۱۳۷۹، ص ۲۵ ).
تبدیل کردن مجموعه ای از نمرات خام به صورتی که منجر به تشکیل توزیعی با شکل تقریبی نرمال شود ( ربر، ۱۳۷۸، ص ۱۵۲ ).
یکی از مراحل اصلی در استاندارد کردن آزمودنیها وابسته به فرهنگ است (سیف،۱۳۸۳،ص ۳۹۲).
نرم یا هنجار :
در لغت نامه روانشناسی هنجار به این معنی است که « آنچه باید به منزله انکار یا به منزله قاعده در نظر گرفته شود، استاندارد یا ارزش که معرف یک گروه است » ( دادستان، راد، ۱۳۶۵، ص ۳۵۷ ).
نرم یا هنجار عبارت است از « متوسط عملکرد گروه نمونه ای از آزمودنیها که به روش تصادفی از یک جامعه تعریف شده انتخاب میشود » ( شریفی، ۱۳۷۳، ص ۲۳۱ ).
« میانگینهایی که از اجرای یک آزمون در گروههای بسیار وسیع بدست میآید » ( گنجی، ۱۳۷۷، ص ۱۷۳ )
روایی :
« روایی یعنی این که آزمون باید چیزی را اندازه بگیرد که برای اندازه گیری آن ساخته شده است»
( گنجی، ۱۳۷۷، ص ۱۲۴ ).
در تعریف سنتی گفته میشود روایی آزمون عبارت است از « میزان کارایی که برای اندازه گیری خصیصه ای که به منظور اندازگیری آن خصیصه ساخته شده است » ( شریفی، ۱۳۷۳، ص ۲۱۱ ).
« روایی اصطلاحی است که به هدفی که آزمون برای تحقق بخشیدن به آن درست شده است اشاره میکند » ( سیف ۱۳۸۱، ص ۲۵۱ ).
پایایی یا اعتبار :
« پایایی یک وسیله اندازگیری به دقت آن اشاره میکند. یک آزمون در صورتی دارای پایایی است که اگر آن را در یک فاصله زمانی کوتاه چندین بار به گروه واحدی از افراد بدهیم نمرات حاصل از این چندین بار اجرا نزدیک به هم باشند » ( سیف، ۱۳۸۱، ص ۲۷۲ ).
« اعتبار به این معنی است که نتایج اجراهای متوالی آن، ثبات یا پایایی داشته باشند » ( گنجی، ۱۳۸۰، ص ۹۴ ).
« اعتبار آزمون به دقت اندازگیری و ثبات و پایایی آن مربوط میشود » ( شریفی، ۱۳۷۳، ص ۱۸۵ ).
تعاریف عملیاتی واژهها و مفاهیم :
افسردگی :
در این پژوهش منظور از افسردگی نمره ای است که فرد در آزمون افسردگی ماریاکواس بدست میآورد میباشد در صورتی که نمره اش بالاتر از ۲٫ باشد فرد افسرد تلقی خواهد شد.
روایی :
در این پژوهش منظور از روایی محاسبه میزان روایی آزمون افسردگی ماریاکواس از طریق روایی ملاک میباشد.
پایایی :
در این پژوهش منظور از پایایی محاسبه میزان ثبات یا پایایی نمرات حاصل از اجرای آزمون افسردگی ماریاکواس از طریق روش دو نیمه کردن آزمون میباشد.
سؤالات تحقیق :
۱ ) آیا آزمون افسردگی ماریاکواس از روایی لازم برای اجرا در جامعه مرجع مورد نظر برخوردار میباشد؟
۲ ) آیا آزمون افسردگی کودکان ماریاکواس از پایایی لازم برای اجرا در جامعه مرجع مورد نظر برخوردار میباشد ؟
فرضیههای تحقیق :
۱ ) بین میزان افسردگی نوجوانان متعلق به خانوادههای پرجمعیت و کم جمعیت تفاوت معنی دار وجود دارد.
۲ ) بین میزان افسردگی نوجوانان متلق به خانوادهها با تحصیلات پدر بالا و پایین تفاوت معنی دار وجود دارد.
۳ ) بین میزان افسردگی نوجوانان با مشاغل مختلف پدر تفاوت معنی دار وجود دارد.
۴ ) بین میزان افسردگی نوجوانان با جایگاههای مختلف فرزندی تفاوت معنی داری وجود دارد.
۵ ) بین میزان افسردگی نوجوانان پسر و دختر تفاوت معنی دار وجود دارد.
۶ ) بین میزان افسردگی نوجوانان شهری و روستایی تفاوت معنی دار وجود دارد.
۷ ) بین میزان افسردگی نوجوانان متعلق به گروههای سنی مختلف تفاوت معنی دار وجود دارد.
۸ ) بین میزان افسردگی نوجوانان دارای مادران شاغل و غیر شاغل بودن تفاوت معنی دار وجود دارد.
مقدمه :
یکی از بزرگترین نعماتی که خداوند به انسان ارزانی داشته است، نعمت سلامتی میباشد. زمانی که از سلامتی صحبت میکنیم منظورمان تنها بهرمند بودن از جسمی سالم و تنومند و نداشتن بیماری جسمی نیست بلکه در واقع منظور و مقصودمان تعادلی است که بین ارگانیسم و محیط ایجاد میشود و در واقع بر یک مفهوم سازگاری استوار است ( گنجی، ۱۳۷۴ ).
مبحث سلامت و سلامت روانی و عوامل موثر در ایجاد سلامتی و سلامت روانی که در این فصل به بررسی آن میپردازیم به لحاظ اهمیتی که دارند یکی از مقولههای مهم در روانشناسی امروزی است. ما در این فصل یعنی پیشینه پژوهش در دو بخش نظری و عملی به بررسی و توصیف اختلالات روانی و تاریخچه بررسی این اختلالات و همچنین به انواع اختلالات روانی بر اساس طبقه بندی DSM پرداختیم اما قبل از این مبحث به بررسی و توصیف سلامت و سلامت روانی و عوامل مؤثر در سلامت و سلامت روانی میپردازیم و بعد از این مباحث به توصیف اختلالات خلقی و انواع آن و همچنین در مورد تاریخچه بررسی آن مروری داشته، و سپس به توصیف و تعریف یک طبقه از اختلالات خلقی به نام افسردگی پرداختیم و همچنین انواع آن و میزان شیوع آن در سنین مختلف و همچنین به بررسی این اختلال در میان دو جنس دختر و پسر پرداخته شده و سپس به آزمونهای که در این زمینه ساخته شده است و ویژگیهایی که یک آزمون خوب باید دارا باشد پرداختیم و هر کدام را بطور جداگانه تعریف کردیم و اما در پیشینه عملی این تحقیق به بررسی تحقیقاتی تمام کسانی که در زمینه هنجاریابی تحقیق انجام داده اند میپردازیم و نتایجی را که آنها از این هنجاریابی بدست آوردند مورد بررسی قرار دادیم.
سلامتی و تعریف آن :
« سلامت تن و روان و انبساط خاطر و در نهایت شادکامی و تن آرامی پدیدههای هستند که در اتباط با محیط زیست انسانها تحقیق میپذیرد. کار کردهای نامناسب نهادها و نظامهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، بهداشتی در یک جامعه در ارتباط مستقیم با بهداشت روانی و جسمی مردم آن جامعه است و سلامت افراد را دچار مخاطره میکند » ( احمدوند، ۱۳۸۲، ص ۲ ).
سازمان جهانی بهداشت، سلامت را چنین تعریف میکند. « سلامت وضعیتی از تعادل کامل جسمی، روانی، و اجتماعی است و صرفاً عدم وجود بیماری یا ناتوانی نمی باشد » این تعریف در سالهای اخیر با گنجاندن « توانایی داشتن یک زندگی سالم از نظر اجتماعی و اقتصادی تقویت شده است » ( کاپلان و سادوک، ۱۳۸۲، ص ۲۳ ).
تعریف دیگری از سلامتی که « سلامتی را تعادلی که بین ارگانیسم و محیط ایجاد میشود و در واقع بر یک مفهوم سازگاری استوار است، تعریف کرده اند » ( گنجی، ۱۳۷۴، ص ۱۴۵ ).
در فرهنگ لغت معین سلامت اینگونه تعریف شده است « سلامت به معنی آرامش رسیدن، بی گزند شدن، بی عیب شدن، نجات یافتن، تندرستی، امنیت، خلاصی از بیماری میباشد. » ( معین، ۱۳۷۶، جلد دوم، ص ۱۹۰۸ ).
به طور کلی افراد سالم در خصوصیات زیر با هم مشترک هستند :
۱ ) واقعیت را آن طور که هست میبینند و با آن نمی جنگند. بنابراین پیش داوری و یا تعصب ندارد.
۲ ) خود شناس است و درک درستی از تواناییها و ناتواناییهای خود دارد.
۳ ) مستقل است و روی پای خود میایستد و از نیروی بدنی خوبی برخوردار است.
۴ ) تکامل جویند : به رشد معنوی خویش علاقمند هستند و در این زمینه پیوسته در تلاشند.
۵ ) سازگارند : با شرایط مختلف و نامطلوب خود را وفق میدهند.
۶ ) انتقاد پذیرند : از آنجا که به رشد و تکامل خود علاقه دارند، به انتقادات دیگران توجه مینمایند و انتقادات درست و سازنده را میپذیرند و به کار میبندند.
۷ ) شخصیتی یک پارچه و متعادل دارند : بین بخشهای مختلف شخصیت آنان هماهنگی و تناسب برقرار است ( علیزاده، ۱۳۸۲ ).
در مجموع میتوان گفت که : یک فرد سالم هم از سلامت روانی و هم از سلامت جسمی خوبی برخوردار است. و میتواند تمام مشکلات خود را حل کند و به شکوفایی در هر زمینه ای برسد.
عوامل تأثیرگذار بر سلامت:
مجموعه عواملی را که میتوان تحت عنوان عوامل تأثیرگذار بر سلامت نام برد شامل ۳ عامل توان ساز، زمینه ساز، تقویت کننده میباشد. براساس نظرکرین هر کدام از این عوامل به نوعی میتوانند بر سلامت تأثیر بگذارند. عوامل زمینه ساز، آن دسته از عواملی هستند که تصمیمات مربوط به انجام اعمال بهداشتی خاصی را بر میانگیزد این عوامل رایج تعلیم و تربیت نظیر آگاهی، درک، گرایشها و باورهای مربوط به رفتارهای خطر آفرین در سلامتی و رفتار بهبودی آفرین سلامتی را شامل میشود.
عوامل توان ساز مؤثر در سلامتی آن دسته از مهارتهایی هستند که برای اقدام یک عمل چه آن عمل برانگیخته باشد یا خیر مورد نیاز است. مثالهای مربوط به عوامل توان ساز شامل مهارتهای خود مراقبتی و توانایی انجام یک خود سنجی جسمانی میباشد.
و در نهایت عوامل تقویت کننده که نقش اساسی مؤثر در سلامتی را دارد و شامل پاداشهایی است که فرد برای انجام رفتار بهداشتی مورد سؤال دریافت میکنند ( گاجل و همکاران ، ۱۳۷۷ ).
از دیگر عوامل که میتواند بر سلامت بگذارد وراثت و محیط میباشد. زیرا سلامت هر شخص تحت تأثیر محیط اجتماعی و عوامل ارثی وی میباشد. همچنین میتوان تغییرات موجود در شرایط اقتصادی از دست دادن شغل یا ارتقاء شغلی را از مواردی برشمرد که میتواند بر سلامت اثر بگذارد
( ترابی، ۱۳۸۱ ).
مطالبی که بیان شد میتواند بعدهای تأثیر گذار بر سلامت باشد.
انواع سلامتی :
سلامتی را میتوان از دو جنبه زیست شناختی و روان شناختی در نظر گرفت.
سلامت زیست شناختی :
« مفهوم زیست شناختی جدید سلامت و بیماری پیشرفت سریع علوم فیزیک و شیمی در دو قرن اخیر تأثیر منفی روی اعتقادات مربوط به علوم پزشکی گذاشته و سبب کاهش پیشرفت فن درمان و بهبود شده است در واقع مفهوم بیماری در قرن بیستم با مفهوم آن در روزگاران قدیم و دوره خرافات تفاوت زیادی نداشته است. اختلاف عمده در این است که ارواح خبیثه جای خود را با عوامل میکروبی که به انسان حمله میکنند عوض کرده است.
ما معتقدیم بیماریها بدنهای آسیب پذیر و کاملا طبیعی یا سالم در وضعیت مطلوب را مبتلا نمی کند در مورد بیماریها عقیده بر این است که آنها قابل انتقال و سرایت نیستند. مفهوم زیست شناختی پزشکی بر اساس واقعیت غیر قابل انکار فیزیولوژیکی استوار است که علت اولیه بیماری را باکتری یا ویروس نمی داند بلکه کاهش مقاومت بدن را در ایجاد زمینه مساعد بیماری و ایجاد اختلال در سلامت بدن موجود زنده و ناراحتیهای جسمی و پیدایش فشارهای روانی مؤثر میشمارد باکتریها همواره در محیط زندگی انسان وجود دارند و در صورتیکه موجود زنده توانایی جسمی نداشته باشد نیروی مقاومت حیاتی کاهش مییابد و میکروبها قدم به جلو گذاشته و آماده ایجاد، اختلال در سلامت او میشوند » ( وصال، ۱۳۸۳، ص۰ ۱ ).
سلامت روان شناختی :
معنای دقیق سلامتی روانی به رضایت و واکنشهای رفتاری مناسب فرد در گروه برمی گردد بنابراین سلامت روانی حالتی است که برای شخص این امکانات را فراهم میسازد تا با مشکلات زندگی آنگونه برخورد کند که برای او احساس رضایت بوجود آید و همینطور چنین فردی بشکل خوشبینانه ای با گروه اجتماعی تشریک مساعی داشته باشد ویژگیهای روحی یک فرد سالم عبارتند از : آرامش روانی، رهایی نسبی از تنشها و نگرانیها، احساس امنیت کردن، احساس مشخص کردن توانایی مقابله با واقعیتها، لذت بردن از تماس با افراد دیگر، توانایی قبول محرومیت فعلی برای منافع بعدی، ویژگیهای مذکور از جمله خصوصیاتی است که فرد را قادر میسازد تا به طور شایسته با نیازهای اجتماعی رو برو شود با توجه به این مساله تصور میشود که سلامت روانی از طریق سازگاریهای اجتماعی آشکار میگردد
( وصال، ۱۳۸۳ ).
به بیانی دیگر سلامت شامل دو نوع سلامت ذهنی ( روحی )، و سلامت جسمی میباشد.
سلامت روحی : توانایی جمع آوری، پردازش، به یاد آوردن و مبادله اطلاعات است.
سلامت جسمی :مشمول عملکرد سیستمهای عمده فیزیولوژیایی « از قبیل قلبی، عروقی، گوارش، تولید مثل و غیره میباشد » ( زراعی، ۱۳۸۳ ).
سلامت روانی و تعریف آن :
سلامت روانی جنبه ای کلی از مفهوم کلی سلامتی است،سلامتی روانی نزدیکتر شدن به حالتی است که مناسب به نظر میرسد البته در مقطع دوره ای معین بنابراین شایسته است که مفهوم سلامت روانی نیز به موازات رشد وتکامل انسان وسیستم تفکر او رشد و تکامل مییابد(وصال،۱۳۸۳ ).
در تک نگاشت سلامت روانی : گزارش از پزشک ارشد، سلامت روانی « کارکرد موفقیت آمییز اعمال روانی، ازنظر تفکر، خلق ورفتار که منجر به فعالیتهای سازنده، برآورنده روابط با دیگران وتوانایی سازش به تغییر ومقابله با ناملایمات میگردد » ( کاپلان وسادوک،۱۳۸۲، ص ۲۳ ).
تعریف دیگر سلامت روان عبارتست از « رفتار موزون و هماهنگ با جامعه، شناخت و پذیرش واقعیتهای اجتماعی و قدرت سازگاری با آنها، ارضای نیازهای خویشتن به طور متعادل و شکوفایی استعدادهای فطری خویش » ( قاسمی، ۱۳۷۵، ص ۴ ).
بنابراین فردی که دارای سلامت روانی میباشد « تسلط مهارت در ارتباط صحیح با محیط بخصوص در سه فضای مهم زندگی، عشق، کار و تفریح دارا میباشد. » ( میلانی فر ۰ ۱۳۷٫، ص ۶ ).
بنابراین سلامت روانی هیچگاه با فهرست یا خصوصیات ثابت یا ویژگیهای معین تعریف نشده است.
عوامل موثر بر سلامت روانی :
انسان برای حفظ و تأمین سلامت روانی، از جهات مختلف روانی، دقیقاً باید تحت کنترل باشد. از نظر گنجی عواملی که در سلامت روانی اشخاص نقش اساسی دارند عبارتند از :
۱ ) خانواده 2 ) عوامل اجتماعی فرهنگی 3 ) خود
۱ ـ خود :
مهمترین عاملی که مسؤولیت تأمین بهداشت روانی را عهده دار است خود یا ایگو است. هر یک از عوامل فوق یعنی والدین و عوامل اجتماعی فرهنگی تنها مراحلی از زندگی انسان را تحت کنترل دارند و بعد از مدت معینی انسان را رها میکنند، حال آنکه خود انسان همیشه با او بوده، و از او جدایی ندارد. پس باید به این نکته توجه کنیم که حتی زمانی که تحت مراقبت والدین خود و مراکز تربیتی فرهنگی قرارداریم خود، مسؤول خود هستیم. زیرا اگر زمانی که تحت مراقبت شدید هستیم اگر خود نخواهم که تربیت شویم، هیچ کس نمی تواند به اجبار در ما تغییر ایجاد کند ( گنجی و همکاران 1378 ).
۲ ـ خانواده :
خانواده به عنوان اولین نهاد زندگی اجتماعی، نخستین فضای رشد اجتماعی و روانی کودک است. خانواده مهمترین منبع حمایت عاطفی در موقع وقوع فشار روانی میباشد هنگامیکه برخوردهای فامیلی جایگزین این منابع حمایتی میشود. تک تک اعضای خانواده در معرض برخی از فشارهای قابل ملاحظه قرار میگیرد. هنگامیکه فشار روانی در خانواده موجود باشد احتمال بیشتری برای بیماری وجود دارد.
عدم حضور پدر در خانواده :
یکی از مسائلی که بهداشت روانی کودک را در معرض آسیب قرار میدهد عدم حضور پدر در خانواده است. حضور پدر در خانواده اثر قابل انکاری بر روان و عواطف طفل میگذارد که عواقب آن در دوران بلوغ و نوجوانی تجلی میکند.
اشتغال مادر :
اشتغال مادر در بیرون از منزل و انجام فعالیتهای اداری و اجتماعی میتواند برای کودک مشکل ساز باشد. مادرانی که به علت خستگی جسمی و فکری ناشی از کار بیرون از منزل، حوصله رسیدگی به امورات طفل را فراموش کرده اند در واقع در زمان حیات خود طفل را از وجود خود و مهر و محبت خود محروم میسازند، ضربههای شدیدی بر پیکر کودک خود وارد میسازند ( احمدوند، ۱۳۸۲ ).
۳ ـ عوامل اجتماعی فرهنگی :
رفتار عاطفی و رفتار اجتماعی در آدمی از همدیگر قابل تفکیک و حتی در بعضی موارد قابل تشخیص نیستند. بدین معنا که هر نوع رفتار عاطفی انسان رنگ اجتماعی دارد زیرا زندگی در میان جمع است که آن را به صورت موجودتی درآورده است، و هر نوع رفتار اجتماعی دارای رنگ عاطفی است، زیرا نمی تواند از گرایشها و رغبتهای فرد متأثر نشده باشد. بطور کلی، آدمی، اگر هم اجتماعی آفریده نشده باشد، نمی تواند دور از جمع و منفرد زندگی خود را ادامه دهد و این زندگی اجتماعی، طبعاً، رفتارهای او را تحت تأثیر قرار خواهد داد و پندارها، گفتارها، کردارهای او نمایانگر یا مظهر فرهنگی خواهد بود که بر زندگی او حاکم است. به عبارت دیگر، از مطالعه رفتار فرد میتوان فرهنگ جامعه او را دریافت
( شعاری نژاد، ۱۳۷۹ ).
اجمالا این که، اهمیت خود و خانواده هر چه که باشد، سلامت روانی فرد تنها به این عوامل بستگی ندارد، بلکه سلامت انسان ؛ به همان اندازه تحت تأثیر این عوامل قرار دارد، به شرایط اجتماعی و فرهنگی که فرد در آن زندگی میکند بستگی دارد. و تعداد زیادی از رفتار و نگرشهای انسان، توسط محیط اجتماعی و فرهنگی شرطی شده است ( گنجی، ۱۳۷۷ ).
اختلالات روانی و تعریف آن :
در DSM _ IV اختلال روانی بدین گونه تعریف شده است :
« هر اختلال روانی به عنوان نشانگان یا الگوی رفتاری یا روانی قابل ملاحظه بالینی در نظر گرفته شده است که در یک فرد ظاهر میشود و ناراحتی فعلی ( برای مثال یک نشانه دردناک ) یا ناتوانی ( یعنی اختلال در یک یا بیش از یکی از زمینههای کارکردی او ) یا با افزایش قابل ملاحظه خطر مرگ، درد، ناتوانی و یا از دست دادن آزادی رابطه دارد. به علاوه، این نشانگان یا الگو نباید در واکنش به رویداد خاصی باشد. که از لحاظ فرهنگی موجه و مورد انتظار است، مانند مرگ یک فرد محبوب. علت اولیه اختلال هر چه باشد باید آن را در حال حاضر به عنوان جلوه کژ کاری رفتاری، روانی یا زیستی در فرد تلقی کرد. رفتار انحرافی ( به عنوان مثال سیاسی، مذهبی یا جنسی ) و تعارضهایی که به طور عمده میان فرد و جامعه بروز میکنند، در صورتی اختلال روانی تلقی میشوند که همانگونه که در بالا اشاره شد، نشانه ای از یک کژ کاری در باشند » ( ضیائی، ۱۳۸۳، ص ۲۰۷ ).
متأسفانه در سراسر تاریخ، باورهای مربوط به اختلال روانی با خرافات، اشتباهات، بدفهمیها، و ترس همراه بوده اند. گر چه پیشرفتهای علمی در فهم و تبین رفتار نابهنجار بسیاری از این باورها را از بین برده است، با این وجود مفاهیمی همچنان باقی مانده و متداول اند. معمولا مرم عادی، اصطلاح اختلال روانی یا بیماری روانی را با « جنون و دیوانگی » یا « عقب ماندگی ذهنی » مترادف میدانند و تصویری از انسانی با رفتار، تفکر و عواطف عجیب و غیر معمول را مجسم میسازند که از این حیث با دیگران تفاوتهای محسوس دارد.
آنان بر این باورند که رفتار نابهنجار همیشه عجیب و غریب است. اما در واقع درصد بالنسبه کمی از بیماران روانی از آنچه در اطرافشان میگذرد ناآگاهند یا رفتارشان به طور آشکار عجیب و غریب است. در واقع اختلالات روانی دامنه وسیعی از الگوهای رفتاری را در بر میگیرند که بعضی از آنها حالت مرضی مشخص دارند ولی بعضی دیگر فقط تا این حدند که شخص نمی تواند سازگاری لازم با مسائل متعدد زندگی خود داشته باشد. بدین معنی که رفتار بسیاری از کسانی که با اختلالات روانی دچارند، خواه در بیمارستان بستری باشند، خواه خارج از بیمارستان به سر ببرند، در بسیاری از جنبهها با رفتار افراد بهنجار مشابه بوده و به عنوان رفتار نابهنجار قابل تشخیص نیست ( آزاد، ۱۳۷۸، شاملو، ۱۳۸۲).
در مجموع میتوان گفت آنچه محقق است، این است که تمامی بیماریهای روانی حداقل تغییراتی چند در شخصیت و یا رفتار بیمار پدید میآورند که توجه به این جنبهها در شخصیت کلید اصلی تشخیص و درمان بیماریهای روانی است ( ضیائی، ۱۳۸۳ ).
تاریخچه بررسی اختلالات روانی :
انسان همواره درباره سلامت جسم، حالت روانی و هیجانی، روابط اجتماعی و موقعیت خویش در این دنیا نگران بوده است. بنابراین در هر یک از این زمینهها سؤالهای متعددی مطرح ساخته و نظریههای گوناگونی ابراز داشته است ( آزاد، ۱۳۷۸ ).
شواهد مربوط به ماقبل تاریخ نیز بر توجه انسان به خصوصیات غیر عادی و کوشش برای بر طرف کردن این نابهنجاریها دلالت میکند، بشر همواره در مورد پدیدههای وجود خود کنجکاو بوده است ( شاملو، ۱۳۸۳ ).
دوران انسان ابتدایی ـ شواهد و قراین نشان میدهد که بشر اولیه تفاوتی میان بیماری جسمی و روانی قایل نبوده تقریباً تمام قبایل ابتدایی، عوامل ماورا الطبیعه را به وجود آورنده طبیعت، حیوانات، اشیاء و انسان میدانستند و اعتقاد داشتند که سرنوشت همه چیز از جمله زندگی بشر و نیز اعمال عادی و غیر عادی او را « ارواح » تعیین میکنند. افسانهها و اساطیر جوامع کهن مانند یونان، روم، مصر، چین و ایران بیانگر این واقعیت است که در این جوامع در مورد چگونگی ایجاد بیمارهای روانی و طرز فکری خرافی و ماور الطبیعه وجود داشته است که هنوز هم در بعضی از جوامع عقب مانده، این نوع توجیهات کاملا مطرح است( شاملو، ۱۳۸۳ ).
در یونان قدیم( ۸۰۰ سا ل قبل از میلاد ) رفتار آشفته فرد به عنوان تنبه وی در برابر نا فرمانی از خدایان تعبیر میشده است. این عقیده نه تنها در اقوام اولیه وجود داشت، بلکه در سده میانه نیز توسعه و نفوذ فراوان یافت ( آزاد، ۱۳۷۸ ).
فیلسوفان یونان، نخستین کسانی هستند که علل عضوی و روان شناختی رفتار نابهنجار را مورد توجه قرار داده ان. آنان در عصر طلایی یونان و در اوج تمدن خویش به تحلیل منطقی واقعیات طبیعی تأکید نموده و در عین حال مفاهیمی از قبیل انگیزش و هوش را مورد توجه قرار دادند.
بقراط ( 377 ـ ۴۶۰ سال پیش. از میلاد ) مغز را به عنوان مهمترین عضو و فرمانده بدن دانست. قبل از بقراط این اعتقاد وجود داشت که قلب محل اصلی حیات روانی وزندگی هیجانی است. بقراط علت اختلالات روانی را عدم تعادل فراوردههای مزاجی یعنی صفرا،سودا، بلغم و خون میدانست. همچنین براساس نظر بقراط،علت بیماریهای روانی اختلال در اعضای مختلف بدن،به خصوص مغز بود. فنون درمانگری او شامل حمام گرفتن، استراحت کردن و رژیم غذایی خاص بو.سقراط به خود اکتشافی علاقه مند بود و استدلال را سنگ زیر بنای زندگی سعادتمندانه وشادمانه میدانست. او برسی و تفحص را ابزار اکتساب علم ودانش بیشتر میدانست واموزش از طریق سؤال کردن را جایگزین ارائه مطلب ساخت. افلاطون نقطه نظر ارگانیسمی ( جاندارگرایی ) را ارائه داد. افلاطون مانند بسیاری از روان شناسان جدید معتقد بود که رفتار نابهنجار ناشی ازتعارض بین استدلال وهیجان است ( آزاد، ۱۳۷۸ ).
سدههای میانه :
با انحطاط یونان باستان،پزشکی در زیرهاله ای از ابر نادانی وخرافات پنهان ماند. باورهای خرافی جن شناسی که نسبت به خواستههای نظری جدید هماهنگی کمی داشتند به نحو وحشتناکی احیا شدند و انسان زمینه و میدانی برای مبارزه ارواح و ابلیسهای محسوب گردید که برای تسخیر روح وی میجنگیدند. اختلالات روانی به طور آشکار در سراسر سده میانه افزایش یافت. در سدههای میانه در حال افراد مبتلا به آشفتگی روانی در حد زیاد در دست کشیشان بود. بدین ترتیب، اولین چیزی که برای درمان کسانی که توسط شیطان تسخیر شده بودند صورت میگرفت، وارد ساختن یک ضربه کشنده به غرور شیطان-یعنی توهین – به او بود در اواخر سدههای میانه این باور نفج گرفت که اختلالات روانی معلول رشد سنگهایی در مغز هستند. برای بیرون آوردن این سنگها جراحی صورت میگرفت ویک جراحی سطحی در سر صورت میگرفت ( آزاد،۱۳۷۸ ).
دوره رنسانس :
گر چه اعدام،سوزاندن وسنگسار کردن جادوگران وجن زدهها تا اواخر قرن هیجدهم در اروپامعقول بود، اما از اوایل قرن شانزدهم که آغاز دوره رنسانس یا احیاء دانش است،نهضت علمی مخالف این جریان خرافی آغاز شد. افرادی مانند مونتن و وایوز که چند قرن قبل از فروید به وجود ضمیر ناخود آگاه پی برده بودند، کوشیدند تا به جامعه خود بفهمانند که بیماران روانی مانند بیماران جسمی، باید به طور انفرادی و با روشهای پزشکی و انسانی مداوا شوند. در اروپا پزشکی به نام وی یر که در قرن شانزدهم میزیست، اولین طبیبی بود که توجه و علاقه خود را صرف مطالعه درباره بیماران روانی کرد. او اعتقاد داشت که این افراد مشهور به جن زده، بیمارانی با علل طبیعی هستند ( شاملو، ۱۳۸۳ ).
در قرن شانزدهم در اروپا شاید رجینالد اسکات ( ۱۵۹۹ ـ 1538 )، یکی از تحصیل کردکان آکسفورد بهترین کسی باشد که زندگی خود را وقف آشکار ساختن سفسله آمیزی و فریبندگی جادوگری و جن گیری کرد. او با عقیده ای راسخ وجود دیو، شیطان و ارواح خبیثه را به عنوان علت اختلالات روانی انکار کرد. اولین پناهگاه روانی در ۱۵۴۷ در صومعه سن ماری بتلهم در لندن توسطهانری هشتم به صورت یک بیمارستان روانی ایجاد شد( آزاد، ۱۳۷۸ ).
عصر جدید :
در این عصر، آسیب شناسی روانی را میتوان به دو دسته تقسیم کرد : یکی دوران ارگانیک، از شروع رنسانس تا سال۰۰ ۱۹ میلادی و فراسوی آن تا زمان حاضر و دوم دوره روان شناختی، از حدود ۱۸۸۰ میلادی که اوج دوره ارگانیک بود تا کنونهر یک از این دورهها ریشه در دورانهای گذشته دارد و بسط و گسترش بیشتری پیدا کرده است ( شاملو، ۱۳۸۳ ).
نهضت انسان گرایانه بیمارستانهای روانی اولین نیروی عظیم خود را از کارهای فیلیپ پینل ( ۱۸۲۶ ـ ۱۷۴۵ ) در فرانسه دریافت داشت. او معتقد بود که با بیماران روانی باید به عنوان افراد بیمار و نه چهار پایان معیوب یا مجرمان رفتار کرد. در خلال نیمه اول دوره تحول انسان گرایانه، استفاده از درمانگری اخلاقی در بیمارستانهای روانی گسترش زیادی یافت. از این دیدگاه اکثر دیوانگان اساساً افراد بهنجاری بوده اند که میتوانسته اند از یک محیط دلپذیر لذت ببرند. اما درمانگری اخلاقی در نیمه دوم قرن نوزدهم رو به زوال نهاد. از اوایل قرن هیجدهم دانشهای مربوط به علم تشریح، فیزیولوژی، عصب شناسی، سیمی و پزشکی عمومی به سرعت افزایش یافت. این پیشرفتها منتهی به کشف تدریجی زیر بنا وآسیب شناسی عضوی بسیاری از بیماریهای بدنی گردید. اولین باز نمایی منظم از نظریه عضوی توسط روانپزشک آلمانی ویلیام گریسینجر ( ۱۸۶۸ ـ ۱۸۱۷ ) صورت گرفت. او تأکید داشت که روانپزشکی باید اصول خود را بر فیزیولوژی و بررسیهای بالینی استوار سازد، و تمام اختلالات روانی باید بر اساس آسیب شناسی مغزی تبیین گردند. دوره بعد در آسیب شناسی روانی، که در خلال آن توصیف و طبقه بندی اختلالات روانی به شدت مورد تأکید بود به « عصر توصیفی » موسوم گشت( آزاد، ۱۳۷۸ ).
طبقه بندی اختلالات روانی :
اصولا در علم، طبقه بندی نوعی رویکرد قراردادی است در نگرش به پدیدههای عالم در چهار چوب زمانی محدود. طبقه بندیها به سبب عوامل مختلف و ضرورتهای زمان و مکان تغییر میکنند. بنابراین به دو طبقه بندی جدید که مورد اقبال بیشتر کشورهای جهان است، توجه میکنیم که یکی از آنها طبقه بندی بین المللی است تحت عنوان اختصاری ICD که به چاپ و تجدید نظر دهم رسیده و به ICD 1. مشهور است. نوع دوم طبقه بندی بیماریهای روانی که در سال ۱۹۵۲ میلادی توسط انجمن روانپزشکی آمریکا طرح ریزی شده، تحت عنوان اختصاری DSM است و هم اکنون در بسیاری از کشورهای جهان، از جمله ایران مورد اقبال و استفاده گسترده ای قرار گرفته و در سال ۱۹۹۴، آخرین چاپ آن، با تجدید نظر نهایی تحت عنوان DSMIV منتشر شد.
طبقه بندی اختلالات روانی DSMIV ، به شرح زیر میباشد :
الف ) بیماریهایی که برای نخستین با در طفولیت، کودکی و نوجوانی قابل تشخیص هستند.
۱ ـ الف ) عقب ماندگی ذهنی : عبارت است از کارکرد غیر عادی فرایند شناختی. شروع آن در زمان رشد کودک است که همراه با نارسایی تفکر و یادگیری و سازگاری اجتماعی است.
۲ ـ الف ) اختلالات یادگیری : نارساییهای رشد توأم با اشکال در کسب مهارتهایی در ریاضی، نوشتن، و خواندن .
۳ ـ الف ) اختلالات حرکتی : نقص در رشد تعادل مهارتهای حرکتی که تحت عنوان « اختلال تعادلی رشد » آورده شده است.
۴ ـ الف ) اختلالات ارتباطی : دشواری در ایجاد جملاتی که با سن فرد تناسب داشته باشد « اختلال در بیان ».
۵ ـ الف ) اختلالات نافذ رشد : شامل رفتار اوتیستیک، گوشه گیری غیر عادی، ناپختگی کلی، نارسایی رشد و عدم توانایی یافتن هویت جدا از مادر.
۶ ـ الف ) اختلالات مربوط به نقص توجه و رفتارهای تخریبی : نشانههای این اختلالات عبارتند از : عدم توجه، پرخاشگری شدید، بزهکاری، تخریب، عناد، احساس طرد شدگی، منفی گرایی و تکانشی.
۷ ـ الف ) اختلال در تغذیه در دوران طفولیت و اوایل کودکی : نشانههای این اختلال نابهنجاری در خوردن و عادات مربوط به تغذیه است که معمولا در کودکی یا نوجوانی آغاز میشود و بزرگ سالی ادامه دارد.
۸ ـ الف ) اختلالات تیک : با نشانههایی مانند فعالیتهای حرکتی با صداهایی از گلو که ناگهانی، غیر ارادی، یکنواخت و تکراری هستند.
۹ ـ الف ) اختلالات دفع : عدم توانایی در کنترل مدفوع یا ادرار به دلیل نارسایی فیزیولوژیک یا پسیکولوژیک.
۱۰٫ ـ الف ) اختلالت دیگر طفولیت، کودکی و نوجوانی : لالی انتخابی ( خودداری ارادی در صحبت کردن)، اختلال وابستگی واکنشی در طفولیت و اوایل کودکی ( نارسایی شدید در توانایی برقراری ارتباط در آغاز ۵ سالگی )، اختلال حرکات یکنواخت ( مکیدن شست، جویدن ناخن، کندن پوست ) و اختلال اضطراب جدایی ( به دلیل اضطراب نمی تواند از خانه جدا شود ).
ب) دیلیریوم، دمانس، نسیان و سایر اختلالات شناختی : اختلالاتی که اساس آن نارسایی ساختار و کنش مغز بوده و بر آیند آن نابهنجاری در یادگیری، جهت یابی، قضاوت، حافظه و فعالیتهای عقلی است.
۱ ـ ب ) دیلیریوم ـ اغتشاش فکری و تغییرات دایمی در شناخت.
۲ ـ ب ) دمانس ـ که نشانههای آن شامل نقص عمده در حافظه، قضاوت، جهت یابی و شناخت است.
۳ ـ ب ) اختلال نسیان ـ که نشانههای آن عبارتند از : نارسایی حافظه و فراموشی.
پ ) اختلالات روانی به علت وضع عمومی پزشکی : نشانههای اختلالات روانپزشکی که به علت مداخله مستقیم بیماریهای جسمانی ایجاد میشود، شامل نابهنجاریهایی است که توسط سفلیس انسفالوپاتی، ورم چرکی، بیماری قلب و عروق یا ضربه، صرع، اختلالات غدد درون ریز، کمبود ویتامین ایجاد میشود.
ت ) اختلالات مربوط به مصرف مواد : وابستگی یا سوء استفاده از هر نوع داروی روان گردان ( که قبلا اعتیاد به دارو خوانده میشد ) این دسته شامل آن عده که معتاد به الکل، نیکوتین و کافئین هستند نیز میباشد.
۱ ـ ت ) اختلالات ناشی از مصرف مواد : داروهای روان پویا و سایر مواد ممکن است ایجاد مسمومیت و نشانگان قطع دارو به اضافه دیلیریوم، دمانس، اختلال فراموشی مستمر، اختلالات روان نژندی، اختلال خلقی، اختلال اضطرابی، اختلال جسمی و اختلال خوابیدن بکنند.
۲ ـ ت ) اختلال مربوط به الکل ـ زیر مجموعه اختلالات مربوط به الکل که شامل مسمومیت الکلی ( مست کردن ) : دیلیریوم ناشی از مسمومیت ( به سبب مست بودن طی چند روز )، قطع الکل، اختلال روان نژندی ناشی از مصرف الکل ( شامل توهم الکل ـ که از DTS توسط حواس شفاف اختراق میشود )، اختلال خلق و اختلال اضطراب ناشی از الکل نیز ممکن است ظاهر شود.
ث ) اسکیز و فرنیا و سایر اختلالات پسیکوتیک : شامل اختلالاتی میشود که در آن نابهنجاریهای فکری و برداشتهای غیر عادی از واقعیت که غالباً توأم با توهم و هذیان است به چشم میخورد.
۱ ـ ث ) در طبقه بندی DSMIV پنچ نوع اسکیز و فرنیای اصلی آورده شده است که عبارتند از:
الف ) نوع سازمان نیافته ب ) نوع کاتاتونیک ث ) نوع پارانوید ج ) نوع نامشخص ح ) نوع باقیمانده
۲ ـ ث ) اختلال هذیانی ( پارانوید ): نوع اختلال پسیکوتیک که در آن هذیان مداوم است مانند هذیان جنسی، خود بزرگ بینی، حسادت، آزار و گزند، هذیان بدنی و نوع نامشخص.
۳ ـ ث ) اختلال شبه اسکیزو فرنیا: این بیماری شبیه اسکیزوفریناست همواره باهذیان، توهم و نامفهومی کلام که کمتر از شش ماه به طول میانجام.
۴ ـ ث ) اختلال اسکیزافکتید: صفت بارز این بیماری آمیزش علایم اسکیز و فرنیا و حالت شدید سرخوشی ، انواع دو قطبی، و یا افسردگی ( نوع افسرده ) است.
۵ ـ ث ) اختلال پسیکوتیک کوتاه مدت :صفت بارز این اختلال آشفتگی روانی و شروع ناگهانی پسیکوز با حداقل یکی از علایم مثبت پسیکوتیک است.
۶ُ ـ ث ) اختلال پسیکوتیک مشترک : برخی از هذیانها در دو شخص که نزدیک به هم هستند رخ میدهد که معمولا یکی از آنها کم هوش تر از دیگر بوده و به فرد بیمار متکی است.
۷ ـ ث ) اختلال پسیکوتیک به علت وضع عمومی پزشکی : هذیان و توهم که به سبب بیماریهای جسمانی ایجاد میشود مانند صرع ناحیه گیجگاهی، فقدان ویتامین و مننژیت.
۸ ـ ث ) اختلال پسیکوتیک به علت استفاده از مواد: علایم پسیکوز که بر اثر سؤ استفاده از داروهای روان گردان یا مواد دیگر مانند داروهای توهم زا و کوکائین ایجاد میشود.
۹ ـ ث ) اختلالات پسیکوتیک غیر از آنچه که گفته شد : این اختلالات را گاهی پسیکوز غیر معمول میگویند.
ج ) اختلالات خلق : دارای مشخصاتی است مانند اختلال افسردگی که زندگی روانی بیمار را تحت الشعاع خود قرار میدهد و سبب کاهش فعالیتهای او میشود.
۲ ـ ج ) اختلالات افسردگی : اختلال افسردگی عمده شامل افسردگی بسیار شدید، عقب ماندگی ذهنی و حرکتی، نگرانی، ناآرامی، گیجی، عصبیت، احساس گناه، فکر خودکشی که تکرار میشود.
چ ) اختلالات اضطرابی : حالتی است که علامت مشخصه آن اضطراب شدید و مستمر است.
ح ) اختلالات شبه جسمی : علایم بارز این نابهنجاری اشتغال ذهنی فرد با بدن خود و ترس، بیماری است.
خ ) اختلالات ساختگی : فرد سعی میکند عملا علایم روانی جسمی بیماریها را تقلید کند تا دیگران او را بیمار تصور کنند.
د ) اختلالات تجزیه ای : صفت بارز آن تغییر ناگهانی و موقت در هوشیاری یا هویت فرد است.
ذ ) اختلالات جنسی و هویت جنسی : از جمله این اختلالات میتوان از عورت نمایی، شیئی تحریکی، مالش، بچه بازی، چشم چرانی، دیگر آزاری جنسی و خود آزاری جنسی نام برد.
ر ) اختلالات در خوردن : علائم اصلی این نابهنجاری اختلال در نحوه خوردن است.
ز ) اختلالات خواب : علائم اصلی این نابهنجاری اختلال در خواب میباشد . مانند دیر به خواب رفتن، زیاد خوابیدن، وحشتزدگی، حملههای به خواب رفتن در طی روز، اختلالات خوابیدن مربوط به تنفس، اختلال در ریتم خواب.
ژ ) اختلالات مربوط به مهار ( کنترل ) : این گروه شامل تمام اختلالاتی است که در آن فرد قادر به کنترل تکانهای احساسی خود نیست مانند اختلال انفجاری متناوب ( پرخاشگری، وسواس دزدی، آتش زدایی ).
س ) اختلال در سازگای : واکنش غیرانطباقی به فشاری کاملا روشن وقابل تعریف درزندگی.
ش ) اختلالات شخصیت : شامل آن دسته از نابهنجاریهای رفتاری میشوند که عمیقاً در طی سالهای اول تکامل شخصیت در فرد ایجاد شده و معمولا در سنین نوجوانی یا پایین تر قابل تشخیص هستند. انواع آن عبارتند از، ۱ ـ اختلال شخصیت پارانوید ۲ ـ اختلال شخصیت اسکیزوید ۳ ـ اختلال شخصیت اسکیزو تایپال ۴ ـ اختلال شخصیت وسواسی ۵ ـ اختلال شخصیت هیستریانیک ۶ ـ شخصیت دوری کزین ۷ ـ اختلال شخصیت مرزی ۸ ـ اختلال شخصیت خود شیفته ۹ ـ اختلال شخصیت وابسته۰ ۱٫ ـ اختلال شخصیت ضد اجتماعی ۱۱ ـ اختلالات شخصیت که به گونه ای دیگر مشخص نشده اند.
ص ) حالتهای دیگری که ممکن است مورد توجه بالینی قرار گیرد : شامل حالتهای است که در آنها اختلال روانی موجود نیست، ولی مشکل میتواند از لحاظ تشخیص و درمان مورد توجه بالینی باشد.
۱ ـ عوامل روانشناختی که بر جسم تأثیر منفی میگذارد ۲ ـ اختلالات حرکتی که درد ایجاد میکند
۳ ـ حالات دیگری که ممکن است در حیطه مسائل بالینی قرار گیرد. مانند رفتارهای ضد اجتماعی کودک و نوجوان، کارکرد مرزی فعالیتهای هوشی، بیمار نمایی، عدم همکاری در درمان، مشکل هویت، مشکلات شغلی و تحصیلی ( شاملو، ۱۳۸۳ ).
علاوه بر طبقه بندی DSM IV ، اختلالات روانی به چهار دسته کلی تقسیم میشود عبارتند از :
۱ ـ پسیکوز یا روان پریشی : بیماری است که درک واقعیت در آن مختل شده و همراه باتوهم و هذیان است مانند بیماری اسکیزو فرنیا.
۲ ـ نوروز ( روان نژندی ) : ادراک واقعیت وجود دارد، ولی تعارضهای درونی شدید سبب ایجاد.اضطراب میگردد. صورت ظاهری و علامتی در رفتارهای وسواس فکری و عملی و فوبیا متجلی میشود.
۳ ـ بیماریهای کنشی : که شامل آنگونه از بیماریهای روانی است که هیچ نوع آسیب ساختاری و یا سبب شناسی ارگانیک در آنها وجود ندارد.
۴ ـ بیماریهای ارگانیک : بیماریهایی هستند که عامل محققی سبب تغییر و آسیب به ساختار فیزیکی مغز میگردد، که معمولا به صورت نارسایی شناختی، دلیریوم و یا عقب ماندگی ذهنی ظاهر میشود ( شاملو،۱۳۸۳ ).
اختلالات خلقی و تعریف آن :
رفتار نابهنجار از جمله مفاهیمی است که تعریف آن سخت است. تعریف رفتار نابهنجار در رشتههای مختلف دانشگاهی و در مؤسسات اجتماعی، طبی و حقوقی، متفاوت است ( دبلیو، ۱۳۸۳ ).
اختلالات اولیه خلق ( که حالت هیجانی کلی شخص را نشان میدهد ) مشخصه اصلی اختلالات خلقی است ( دبلیو، ۱۳۸۳ ).
اختلالات خلقی در تمام سنین کودکی روی میدهند و با الگوهای پردوام خلق آشفته، کاهش علاقه به فعالیت در بازیها، ورزش، دوستی یا مدرسه و احساس کلی بی ارزش تظاهر میکنند. اختلالات پایدار خلقی در کودکان در هر سنی و در شرایط گوناگون متعدد ظاهر میشود. دو ملاک اختلالات خلقی در کودکان و نوجوانان عبارتند از آشفتگی خلق، نظیر افسردگی یا نشئه و تحریک پذیری ( کاپلان و سادوک، ۱۳۸۲ ).
بارزترین علامت اختلالات خلق، تغییرات و اختلالات خلق است که به شدت با خلق افراد سالم فرق دارد و به صورتهای افسردگی و یا خوشحالی زیاد از حد تظاهر میکند. با آنکه اختلالات خلقی کمتر از اسکیزوفرنیا شایع است، اما تعداد بیماران مبتلا به آن کم نیست. از آمارهایی که از پذیرش این نوع بیماران را در تمام دنیا بدست آمده است،در مجموع حدود ۵ درصد جنون افسردگی، جنون خلقی دو قطبی یا مانیک دپرسیو و جنون پیری داشته اند اما بسیاری از آنها تحت هیچ نوع درمانی قرار نمی گیرند ( شاملو، ۱۳۸۳ ).
در مجموع میتوان گفت که اختلالات خلقی،اختلالاتی که مهمترین ویژگی انها،ناراحتی خلقی اولیه است،تعریف شده واختلالات افسردگی و اختلالات دوقطبی ( که در آن نوسان خلق بین افسردگی عمیق و هیجان زدگی شدید وشنگولی است ) دو نوع از اختلالات خلقی میباشند ( دبلیو،۱۳۸۳ ).
بر طبق DSM III اختلالات خلقی به معنی « هر گروه از حالات بالینی که با اختلال خلق ( حالت هیجانی درونی فرد ) فقدان احساس کنترل، احساس ذهنی ناراحتی شدید مشخص است » تعریف شده است ( کاپلان و سادوک، ص ۳۸۳، ۱۳۷۴ ).
تعریفی دیگر از شاملو اختلالات خلقی به معنی « اختلال در خلق و خو و اختلال در تفکر و رفتارهای حرکتی که با حالت عاطفی فرد در یک زمان معین، هماهنگی و همگونی دارد » ( شاملو، ص ۱۲۶، ۱۳۸۳ ).
به طور کلی تعاریف متعددی از اختلالات خلقی شده است که در هر تعریف به تغییراتی که در خلق فرد بوجود میآید،اشاره دارد.
تاریخچه بررسی اختلالات خلقی :
مردم ا ز بدو تاریخ بشریت، بیماری،جنون ورفتار نابهنجار داشته اند و معالجه و درمان خود را به شفا دهند گان واگذار کرده اند.سابقه طبقه بندی اختلالات خلقی به مصریان ویونانیان باستان ودو رشته زیست شناسی وپزشکی برمی گردد (دبلیو،۱۳۸۳ ).
همچنین تاریخچه کوشش برای طبقه بندی اختلالات خلقی به یک قرن قبل از میلاد مسیح بر میگردد، یعنی زمانی که پزشکان خلق افسرده و هیجان زده را در انسان تشخیص دادند. در قرن نوزدهم پزشکان فرانسوی برای روشن ساختن این حالات، قدمهای بیشتری برداشتند، آنها مشاهده کردند که میتوان این دو قطب مخالف احساس را در یک فرد دریافتند. در سال ۱۸۹۹ میلادی کراپلین اصطلاح مانیک ـ دپرشیو را متداول کرد. یعنی مانیا و افسردگی هر دو یک واحد بیماری را میسازند که در حقیقت، زیر بنای ایجاد آنها عوامل و جریانات مشابهی است ( شاملو، ۱۳۸۳ ).
امروزه نیز اختلالات خلقی بر مبنای مدل پزشکی، طبقه بندی میشوند. به طور کلی طبقه بندی اختلالات خلقی، کار دشواری است و علاوه بر انتقادهای متخصصان بهداشت روانی انتقادهای سایر اقشار جامعه را در پی داشته است. با این حال، فواید نظام طبقه بندی از ضررهایش بیشتر میباشد ( دبلیو، ۱۳۸۳ ).
طبقه بندی اختلالات خلقی :
اختلالات اولیه خلق ( که حالت هیجانی کلی شخص را نشان میدهد ) مشخصه اصلی اختلالات خلقی است. اختلال خلق، نشانههای شناختی، رفتاری و جسمی ( بدنی ) دارد و مشکلات میان فردی ایجاد میکند. دو نوع اصلی اختلالات خلقی، اختلالات افسردگی و اختلالات دو قطبی هستند. افسردگی گاهی مثل اختلالات افسردگی، به تنهایی رخ میدهد و گاهی مثل اختلال دو قطبی، جای خود را به تناوب با مانیا ( یعنی هیجان زدگی و خوش بینی غیر واقع بینانه ) عوض میکند. تقریباٌ ۸/۱۸ میلیون آمریکایی ۱۸ تا ۵۴ ساله یعنی حدوداٌ ۵/۹ درصد این گروه سنی به اختلال خلقی دچار میشوند(دبلیو،۱۳۸۳).
اختلالات افسردگی :
گروهی ا زاختلالات خلقی هستند که اشخاص مبتلا به آنها، افسردگی بدون مانیا دارند. اختلالات افسردگی شدت متفاوتی دارند ( دبلیو، ۱۳۸۳ ).
حالت افسردگی بیماران دارای اختلالات افسردگی معمولا به صورت غمگینی، بیحالی، بی میلی و بی علاقگی به مسائل زندگی ظهور میکند. البته، حالات افسردگی و عدم علاقه به موضوعهای زندگی، گاهی مداوم و گاهی هم متناوب است، بدین معنی که شخص، چند روز یا چند هفته سالم و متعادل است و دوباره بیمار میشود ( شاملو، ۱۳۸۳ ).
« برخی از مبتلایان، اختلال افسردگی ماژور دارند و برخی اختلال دیس تایمی دارند. در اختلال افسردگی ماژور یک دوره افسردگی شدید و وجود برخی خصوصیات افسردگی مثل بی حالی و ناامیدی حداقل برای دو هفته ظهور میکند و در اختلال افسردگی دیس تایمی نشانههایش مزمن تر و کمتر از نشانههای اختلال افسردگی ماژور است » ( دبلیو، ۱۳۸۳، ص ۲٫۲ ).
اختلالات دو قطبی :
اختلال دو قطبی به معنی « نوسانات شدید خلقی که یک یا چند دوره مانیا دارند » ( دبلیو، ۱۳۸۳، ص ۲٫۳ ).
یکی دیگر از اختلالات خلقی است که مشخصه اش نوسانات خلقی شدید میباشد. در این اختلال، یک یا چند دوره مانیا ( هیجان زدگی شدید و خوش بینی غیر واقع بینانه ) رخ میدهد ( دبلیو، ۱۳۸۳ ).
علایم شایع در این اختلال در نوع خفیف آن عبارتست از : اجتماعی بودن، فردی پر نیرو، با اعتماد به نفس خوش برخورد و پر کار مینماید در نوع حاد آن علایمی شامل خوشحالی زیاد، سر حال بودن شدید، سرعت در تفکر تکلم و حالات هیجانی توام با حرکات زیاد جسمی است ( شاملو، ۱۳۸۳ ).
منظور از دو قطبی هم این است که شخص، افسردگی و مانیا دارد. اکثر دو قطبیها چرخههای افسردگی آمیخته با مانیا را تجربه میکنند. کمتر از ۱۰ درصد دو قطبیها دورههای مانیایی بدون افسردگی دارند ( دبلیو، ۱۳۸۳ ).
علایم شایع در این نوع اختلالات عبارتند از :
۱ ـ احساس عدم ارزش ( در دوره افسردگی ) ۲ ـ دوری کردن از جامعه و غیر اجتماعی بودن شدید.
۳ ـ احساس ارزش داشتن زیاده از حد ( در دوره مانیا ) ۴ ـ خواب زیاد و کم خوابی 5 ـ فعالیت زیاد و عدم فعالیت کافی 6 ـ کم شدن توجه و دقت، همزمان با دقت زیاد خلاقیت و توجه افراطی ( شاملو، ۱۳۸۳ ).
اختلال افسردگی و تعریف آن :
افسردگی نوعی نابهنجاری خلقی یا عاطفی است که طیفهای پایین آن را افراد عادی نیز در بعضی مواقع تجربه میکنند. خود ما بعضی وقتها احساس غم و ملامت میکنیم و حاضر نیستیم به هیچ کاری، حتی کارهای لذت بخش دست بزنیم ( بیرامی، ۱۳۷۸ ).
افسردگی علتهای متعددی دارد و همه افراد در اوقاتی از زندگی خویش افسردگی را تجربه کرده اند و زمانی که افراد با موقعیتهای فشار زای روانی مواجه میشوند، طبیعی است که دستخوش افسردگی و بیماریهای روانی دیگر شوند، اما هنگامی که علت محسوسی وجود نداشته باشد و شخص مدت زمانی طولانی دستخوش افسردگی باشد این حالت امری نابهنجار محسوب میشود ( آزاد، ۱۳۷۸ ).
راهنمای آماری و تشخیصی اختلالات روانی ( DSM IV ) انجمن روان پزشکی آمریکا افسردگی را قسمتی از اختلالات خلقی در نظر گرفته است و اختلالات افسردگی را به سه دسته اختلال افسردگی اساسی، اختلال افسردگی خویی و افسردگی که به گونه ای دیگر مشخص نشده است طبقه بندی کرده است، اختلال افسردگی اساسی با یک یا چند دوره اساسی ( یعنی حداقل دو هفته خلق افسرده یا از دست دادن علاقه، به اضافه حداقل چهار علامت دیگر از افسردگی ) مشخص میشود. اختلال افسرده خویی با حداقل دو سال خلق افسرده در بیشتر اوقات روز، همراه با علایم دیگری از افسردگی که واجد ملاکهای یک دوره افسردگی اساسی نیست، مشخص میگردد.
اختلال افسردگی به گونه ای دیگر مشخص نشده است شامل اختلالاتی همراه با علایم افسردگی است که واجد هیچ یک از اختلالات افسردگی، اختلال افسرده خویی، اختلال سازگاری همراه با خلق افسرده یا اختلال سازگاری همراه با اضطراب و خلق افسرده آمیخته ( یا علایم افسردگی که در مورد آنها اطلاعات کم یا متناقض وجود دارد ( نمی باشد ( بیرامی، ۱۳۷۸ ).
افسردگی متداول ترین نوع اختلالات نوروتیک است. بیش از 50درصد کل بیماران دچار مشکلات روانی، افسرده هستند. صفات بارز شخصیت افرادی که مبتلا به افسردگی میشوند، عبارت است از حساسیت زیاد، اتکای به دیگران، ناتوانی در نشان دادن خشم مستقیم نسبت به محیط، خود آزاری به جای سرزنش محیط، خود را ملامت کردن به دلیل شکستها و ناکامیها، خجالت و درون گرایی افسردگی، وضع و یا حالت روانی است که با علائمی مانند حزن و اندوه، احساس ناامیدی، کاهش تمرکز ( شاملو، ۱۳۸۳ ).
حس احترام به خود و سرزنش و تحقیر خود در نظر و ارزیابی شخصی مشخص میگردد. این واژه یا به خلق اشاره دارد که چنین وضعی میباشد یا به بیماری عاطفی اطلاق میگردد. علائم همراه این اختلال کندی روانی حرکتی و گاهی بی قراری شدید، آژیتاسیون، انزوا و کناره گیری از تماس با افراد و علائم دستگاه نباتی مانند بی خوابی و بی اشتهایی میباشد ( بهرامی و معنوی،۰ ۱۳۷ ).
تعریفی دیگر از افسردگی « به طور کلی تعریفی که از این واژه به عمل آورده اند عبارت است از حالت ناشادی که تحمل آن برای فرد دشوار بوده و این حالت افسردگی توام با اضطراب میباشد. این دسته از شاگردان در کلاس حالت بی حالی، بی تفاوتی نسبت به عملکردها و جریانهای کلاس از خود نشان میدهند، به طوریکه گاه دچار افت تحصیلی شده یا قطع ارتباط اجتماعی با دوستان و همکلاسان خود نشان میدهند » ( رئیسی،۰ ۱۳۸، ص ۷۴ ).
نظریههای روان شناختی در مورد افسردگی :
نظریه زیست شناختی :
افسردگی یکی از شایعترین مسائلی است که توسط متخصصان بهداشت روانی مورد مداوا واقع شده است. افسردگی همواره از طریق حالت غمزدگی و فقدان علاقع تقریباٌ به تمام فعالیتها و سایر نشانههای مرضی که ممکن است شامل اشتهای کم، یا تغییر وزن، اشکال در خواب رفتن، فقدان انرژی، تغییرات روانی حرکتی، احساس گناه، مسائل مربوط به تمرکز، و افکار مکرر درباره مرگ یا خود کشی گردد، مشخص میشود. به نظر میرسد که آمادگی برای دچار شدن به اختلالات عاطفی، بویژه اختلالات شیدایی ـ افسردگی جنبه ارثی داشته باشد. شواهد بدست آماده از مطالعات روی دو قلوها این نظریه را تقویت میکند. نقش خاصی که عوامل ارثی در اختلالات عاطفی دارند هنوز چندان روشن نیست شواهد فراوانی حاکی از آنست که تنظیم حالات خلقی بر عهده گروهی از مواد شیمیایی بنام انتقال دهندههای عصبی است که بر انتقال تکانه با این حال بنظر میرسد که نوعی بهنجاری زیست شناختی در این مورد در کار باشد.های عصبی در طول سینا پس ازیک نرون به نرون دیگر اثر میگذارد. دو انتقال دهنده عصبی که بنظر میرسد نقش مهمی در اختلالات عاطفی بازی میکنند نوراپی نفرین و سرو تونین هستند بنا به یک نظریه که در سطح وسیعی پذیرفته شده، افسردگی با کمبود و شیدایی با ازدیاد یکی از این دو انتقال دهنده عصبی یا هر دوی آنها پیوند دارد. قسمت اعظم شواهد در این مورد مبتنی بر آثاری است که داروها در رفتار و فعالیت انتقال دهندههای عصبی دارند ( هلیگارد و همکاران،جلد اول، ۱۳۶۸ ).
در مانگریهای مربوط به دیدگاه زیستی، داروهای سه حلقه ای و منع کنندگان MAO را در بر میگیرد، که هر دو میزان نوراپی نفرین را افزایش میدهد، برای درمان افسردگی مورد استفاده واقع میشود. چون اثر درمانی داروها ممکن است چند هفته به طول بیانجامد کسانی که دچاره افسردگی شدیدند ممکن است از طریق درمانگری تشنجی الکتریکی ( ECT ) مورد معالجه قرار گیرند. عبور یک جریان الکتریکی از مغز بیمار به نظر میرسد که تأثیری مثبت در تسکین حالت افسردگی بیمار داشته باشد. انتقادهای مربوط به رویکرد زیستی این است که دارو به تنهای نمی تواند مانع حملههای افسردگی در آینده شود زیرا این داروها مهارتهای سازش آنان را اصلاح نکرده است ( آزاد، ۱۳۷۸ ).
بنابراین بر اساس این نظریه کودکانی که دارای پدر یا مادر افسرده میباشند قبل از ۱۸ سالگی چهار برابر نسبت به کودکانی که والدین غیر افسرده دارند آمادگی برای این اختلال خواهند داشت. تعدادی از مطالعات هورمونی نشان داده که کودکان افسرده نسبت به کودکان عادی هنگام خواب ترشح هورمون رشدی بیشتری دارند. مطالعات روی دو قلوهای همسان این نظریه را تأیید میکند. میزان ابتلاء دو قلوهای همسان بیشتر از کودکان عادی به این اختلال میباشد ( رئیسی،۰ ۱۳۸٫ ).
بطور کلی این دیدگاه بر نقش عوامل ژنتیکی در بروز این اختلال تاکید میکند و عوامل ارثی را عامل مؤثر در ایجاد این اختلال میدانند.
نظریه روان پویایی :
نظریههای روان پویایی بر احساسات و واکنشهای ناخودآگاه نسبت به موقعیتهای جدید که اساس آنها حوادث قبلی زندگی است تأکید میورزند. این نظم بندیهای روان پویایی بر تاریخچه روابط بین فرد و شخصی که او به عنوان یک کودک بیشترین وابستگی را به وی داشته است ـ معمولا مادر ـ متمرکز است. بدین ترتیب یک سابقه تاریخی افسردگی عبارت است از اختلال در روابط اولیه کودکی. این اختلال ممکن است فقدان واقعی والدین یا ترس خیالی درباره از دست دادن یکی از والدین باشد. از نظر فروید افسردگی، واکنشهای طبیعی نسبت به از دست دادن کسی یا چیزی که مورد عشق ( محبت ) فرد بوده است، توصیف کرد. جورج براون دریافت که در زنانی که قبل از ۱۱ سالگی مادران خود را از دست داده اند خطر بیشتری برای ابتلا به افسردگی وجود دارد تا زنان دیگر ( آزاد، ۱۳۷۸ ).
به طور کلی از دیدگاه روان پویایی علت افسردگی فقدان، جدایی است ولی این از دست دادن در واقع نمادی است از عامل دیگری که تثبیت مرحله دهانی خوانده میشوند ( رئیسی،۰ ۱۳۸ ).
همچنین بر اساس این نظریه، انسان ممکن است به طور ناخود آگاه، هر نوع طرد شدن از سوی دیگران را به عنوان نوعی فقدان و از دست دادن عشق، محبت، معبود و یا عزیزی تلقی کند. البته، انتقاد بر این نظریه فراوان است. مثلاٌ مفهوم فقدان سمبو لیک بسیار مبهم تر از آن است که قابل تعریف، شناخت و تحلیل علمی باشد ( شاملو، ۱۳۸۳ ).
به طور خلاصه بر اساس نظریه روان پویایی، افسردگی پاسخی است به فقدان یک شیء مورد علاقه که ممکن است رمزی باشد. فروید پنداشت که شخص افسرده از احساس گناه فوق العاده به عنوان نتیجه ای از وجدان اخلاقی قوی و الگوی ضعیف شخصیتی رنج میبرد. کوششهای درمانی طبق این نظریه عبارت است از تغییر و اصلاح همخوانیهایی که در بین افکار و احساسات مراجع وجود دارد. درمانگری در این دیدگاه معطوف به کشف پایههای ناخود آگاه افسردگی در دراز مدت تمهیدهای حمایتی در کوتاه مدت است ( آزاد، ۱۳۷۸ ).
نظریه یادگیری :
نظریههای یادگیری افسردگی را به فقدان تقویت در محیط مربوط میدانند، فرد در نتیجه عدم دریافت تقویت، یا تنبیه شدگی در برابر پاسخهایش دلسرد و افسرده میگردد. این حالت ممکن است بدین علت رخ بنماید که محیط یک نفی کننده است، یا بدین علت که فرد مهارتهای اجتماعی لازم برای استفاده کامل از تمام امکانات را نیاموخته است، یا بدین علت که او تقویتهای قابل دسترسی را بیشتر از کسان دیگر منفی و کمتر از آنان مثبت میبیند. چون افراد دیگر، تمایل به اجتناب از شخص افسرده دارند امکانات برای تقویت نیز محدود گردیده است ( آزاد، ۱۳۷۸ ).
از دیدگاه رفتاریون : تقویت مثبت ناکافی علت ایجاد افسردگی است در واقع فقدان یا جدایی از شخصی که مورد علاقه بوده و به نحوی باعث تقویت میگردیده، میتواند ایجاد افسردگی نماید زیرا پاداشهای مطلوب قطع شده و فرد دیگر انگیزه ای جهت اعمال خود ندارد ( رئیسی،۱۳۸۰).
این صاحب نظران معتقدند که انسان هنگام دچار اختلالات عاطفی و به ویژه افسردگی میشوند که در زمان یادگیری، مراحل زیر طی میشوند : ۱ ـ وقتی رفتار فرد از جانب محیط تقویت و تشویق نمی شود. ۲ ـ به علت این عدم تشویق و تقویت، کمیت رفتار و فعالیت فرد به نحو چشمگیری کاهش مییابد و این امر، خود بازهم از تقویت و تشویق میکاهد. ۳ ـ مقدار تقویت یا تشویقی که فرد در برابر پاسخهای خود دریافت میکند ( شاملو، ۱۳۸۳ ).
در این دیدگاه تعیین اثرات متقابل شخص محیط که مربوط به افسردگی است اولین گام در طرح یک نقشه درمانگری است. فهرست بندی حوادث، خوشایند و ناخوشایند و رفتار خود تنظیمی نیز قسمتهای مهمی از درمانگری را از نقطه نظر یادگیری تشکیل میدهد ( آزاد، ۱۳۷۸ ).
به طور کلی رویکرد تقویت بر این اصل استوار است که افراد به این علت افسرده میشوند که محیط اجتماعی آنها کوچکترین تقویت مثبتی را فراهم نمی کند. پایین بودن میزان تقویت مثبت موجب کاهش بیشتر در آن دسته از فعالیتها و جلوههای رفتاری میشوند که احتمالاٌ پاداش به دنبال دارد. ( هیلگارد و همکاران، جلد اول، ۱۳۶۸ ).
همچنین تعدادی از روان شناسان یادگیری معتقدند که افسردگی به دلیل احساس محرومیت مداوم و احساس بیچارگی و یا ناتوانی اکتسابی ایجاد میشود. مارتین سلیگمن در سال ۱۹۷۴ میلادی گفت : که وقتی انسان تحت فشار ( استرس ) محیطی قرار میگیرد، مضطرب میشود، اگر نتواند آن را بر طرف کند، احساس بیچارگی و ناتوانی میکند و همین امر منجر به احساس افسردگی میشود ( شاملو، ۱۳۸۳ ).
نظریه شناختی :
احتمالاٌ با نفوذترین نظریههای روان شناختی که امروزه درباره افسردگی وجود دارد نقطه نظر شناختی است اساس این نظریهها این اندیشه است که یک تجربه معین ممکن است روی دو فرد تأثیر بسیار متفاوتی بگذارد. قسمتی از این اختلاف ممکن است به دلیل نحوه تفکر آنها درباره آن حادثه باشد و اینکه تا چه اندازه شناخت درباره آن دارند. خصیصه این افراد تفکر تعمیم بیش از حد ذکر شده است. آرون بک معتقد است که افراد افسرده به این دلیل افسرده اند که راههای اشتباه آلود و مبالغه آمیز در فکر کردن دارند. شخص افسرده یک نظر منفی درباره خود، دنیا و آینده دارد. طبق نظر بک این شناختهای منفی علت افسردگی است، نه سایر چیزهای پیرامون شخص همچنین به عقیده او احساس از دست دادن که اغلب نتیجه هدفها و توقعات بالای غیر منطقی است، عامل اصلی افسردگی محسوب میشود. شخص مستعد افسردگی نه تنها بیش از حد تعمیم میدهد، بلکه تمایل به بزرگ جلوه دادن گناهان شخصی و کوچک شمردن کیفیتهای شخصی دارد. مسئله دیگر بر چسب زدن ( نامگذاری کردن ) نادرست است. شخص افسرده یک موقعیت را بد نامیده آنگاه فقط به این نامگذاری بد جلوه داده شده پاسخ میدهد نه به موقعیت واقعی آن. بک باور داشت که شخص افسرده علت هر گونه بدبختی را عیوب شخصی میداند ( آزاد، ۱۳۷۸ ).
به نظر بک، علت اصلی ایجاد افسردگی طرز تفکر است. به نظر او طرز استدلال و تفکر افراد، تعیین کننده حالات عاطفی آنهاست و نه بر عکس آن به شیوه ای که فروید معتقد بوده فرد افسرده، محکوم طرز فکر غیر منطقی و قضاوت ناصحیح درباره ناصحیح درباره خود است ( شاملو، ۱۳۸۳ ).
در رویکرد شناختی دیگری به افسردگی ـ اساس کار مفهوم درماندگی آموخته شده است بر طبق این نظریه افراد وقتی افسرده میشوند که معتقد باشند اعمال آنها هیچ گونه تأثیری بر ایجاد لذت و درد ندارد در اینجا مقصود از افسردگی اعتقاد فرد به درماندگی خود است ( هیلگارد و همکاران، ۱۳۶۸ ).
بطور کلی این دیدگاه بر نگرش فرد بر خود و جهان اطراف خود تأکید میکند نه بر اعمال فرد. بر طبق یکی از نظریههای شناختی، در افراد مستعد افسردگی این نگرش کلی پرورش یافته که خودشان را از یک دیدگاه منفی و انتقاد آمیز بنگرند. این افراد هر گاه در کارشان به مشکلی بر میخورد میکنند بیشتر خود را مقصر میدانند تا محیط و شرایط را. رویکرد درمانی در این دیدگاه عبارت است از :سؤالات طرح شده دقیق ولی دوستانه برای آگاه ساختن شخص افسرده از فقدان تطابق بین افکار وی و واقعیتهای زندگی ( هیلگارد و همکاران، جلد اول، 1368 ).
علایم و نشانههای اختلال افسردگی :
عده ای از محققان به طور منظم نشانههای کودکان افسرده را با نشانههای نوجوانان یا بزرگسالان افسرده مقایسه کرده اند. رییان و همکاران ( ۱۹۸۷ ) در گسترده ترین تحقیق، تفاوتی میان کودکان و نوجوانان مبتلا به اختلالهای افسردگی شدید، با یکدیگر مقایسه شد، تفاوتی میان کودکان و نوجوانان مبتلا به اختلالهای افسردگی شدید، با یکدیگر در شدت کلی نشانههای افسردگی، یا در شدت اکثر نشانههای افسردگی به تنهایی ـ مانند خلق افسرده، بی خوابی، تحریک پذیری و فکر خود کشی ـ وجود نداشت. با وجود این کودکان نابالغ شکایتهای جسمانی، بی قراری روانی ـ حرکتی، اضطراب جدایی، هراس و توهمات بیشتری داشتند. در نوجوانان بیشتر ناامیدی، درماندگی، فقدان احساس لذت و استفاده از الکل و دارو دیده میشد ( شاملو، ۱۳۸۳ ).
به طور کلی نشانههای افسردگی در کودکان و نوجوانان به شرح زیر است :
۱ ـ فقدان احساس لذت، نوسان روزانه، ناامیدی، کندی روانی ـ و هذیانها با توجه به سن افزایش یافته، و ظاهر افسرده، عزت نفس پایین و شکایتهای جسمانی با توجه به سن کاهش پیدا کرده بودند. از دیدگاه رییان و همکاران ( ۱۹۸۷ ) شباهت زیادی بین افسردگی کودکان و بزرگسالان است ولی برخی نشانههای جزئی مانند، شکایت جسمانی و گوشه گیری اجتماعی در میان کودکان و نوجوانان شایع است ( شاملو، ۱۳۸۳ ).
تعدادی از روان شناسان یادگیری معتقدند که افسردگی به دلیل احساس محرومیت مداوم و احساس بیچارگی و یا ناتوانی اکتسابی ایجاد میشود و همچنین طبق این نظریه افسردگی را به فقدان تقویت در محیط مربوط میدانند، فرد در نتیجه عدم دریافت تقویت، یا تنبیه شدگی در برابر پاسخهایش دلسرد و افسرده میگردد ( آزاد، ۱۳۷۸ ).
افسردگی با علایمی از قبیل : ۱ ـ ضعف در مهارتهای اجتماعی ۲ ـ اضطراب اجتماعی و سطوح بالای اضطراب ناشی از سایر منابع استرس زا 3 ـ استفاده از سیگار و مواد مخدر ۴ ـ عدم تمایل حتی برای شرکت در فعالیتهای خوشایند 5 ـ فکر کردن در مورد خود کشی ۶ ـ بروز مشکلات و نارساییهای تحصیلی 7 ـ مواجهه مکرر با اتفاقات تنش زا 8 ـ اختلالات تغذیه ای در دختران نوجوان و همچنین کلارک و همکارانش (۱۹۹۰) به این نتیجه رسیدند که شباهت زیادی بین علائم افسردگی دوره نوجوانی و افسردگی بزرگسالی وجود دارد ( افروز،۱۳۸۰ ).
در اختلال افسردگی علائمی از قبیل، حزن و اندوه، احساس ناامیدی، کاهش حس احترام به خود و سرزنش و تحقیر خود در نظر و ارزیابی شخص مشخص میگردد، میباشد ( بهرامی و معنوی، ۱۳۷۰ ).
اگر چه غمگینی یکی از ویژگیهای افراد افسرده است ولی بیماری افسردگی عمدتاٌ با خصوصیاتی نظیر احساس پوچی، یا کسالت و بی تفاوتی مشخص میشود. به طور کلی در سالهای اخیر بسیاری از پژوهشگران بر اهمیت شناخت علائم افسردگی تأکید کرده اند، و برخی اعتقاد دارند که این نشانهها برای درک مفهوم افسردگی ضروری هستند (هارینگتون، ۱۳۸۰ ).
سبب شناسی اختلال افسردگی :
علل افسردگی از دیدگاههای نظری عمده ای مورد بررسی واقع شده است. مشهورترین دیدگاه در حال حاضر این است که گروههای متفاوتی از افسردگی هستند که نشانههای مرضی آنها علل مختلفی دارد. در نوع دو قطبی که شامل رفتارهای مانی و افسردگی است، چنین تصور شده است که اساس آن عوامل ژنیتکی باشد. بسیاری از محققان تصور میکنند که طبقه یک قطبی، که در آن افسردگی به تنهایی و بدون حملههای مانیک رخ میدهد، دست کم شامل دو گروه فرعی است. گروه اول کسانی هستند که علت افسردگی آنان ناتوانی در سازش با اوضاع مشکل زندگی است. در گروه دوم ممکن است افسردگی علل بدنی داشته باشد، یعنی اشکال در انتقال عصبی به دلیل نارسایی و کمبود میزان انتقال دهندگان شیمیایی که کتکول ـ آمینزه نامیده شده است. این کمبود مواد شیمیایی ممکن است منشاء ژنتیکی داشته باشد. بسیاری از پژوهندگان عوامل ارثی را همراه با آن چه که در زندگی شخص به وقوع میپیوندد یعنی ترکیب آمادگیهای ارثی و فشارهای روانی محیطی را علت احتمالی رفتار افسرده میدانند ( آزاد، ۱۳۷۸ ).
سبب شناسی اختلال افسردگی معمولاٌ چند عامل بوده و مبتنی بر پیشایندهای وراثتی، جامعه شناختی و روان شناختی است (هارینگتون، ۱۳۸۰٫ ).
گروهی عوامل مستعد کننده احتمالی در بروز اختلال افسردگی وجود دارد از جمله :
الف ) استعداد ارثی : در بین تمام بیماریهای روانی بخصوص افسردگی، شواهد و دلایل زیادی وجود دارد که نشان میدهد این بیماریها اساس ارثی و جنبههای فیزیولوژیک و بیوشیمیایی بیشتری دارد. در پژوهشهای مربوط به دو قلوها، همبستگی آماری در دو قلوهای یکسان حدود۰ ۴٫ درصد و در دو قلوهای غیر یکسان تقریباٌ ۱۱ درصد به دست آمده است. در مجموع، دادههای پژوهش در سالهای اخیر نشان دهنده این امر است که اختلال افسردگی، علل فیزیولوژیک و بیوشیمیایی دارند ( شاملو، ۱۳۸۳ ).
ب ) بیماریهای جسمی که به نابهنجاریهای عصبی شیمیایی مقاوم منجر میشوند. ج ) آزردگیهای روحی فزاینده ای که به آسیب پذیریهای خاص منجر میشوند. د ) تجارب یا همانند سازیهای شخصی ناکافی برای تأمین مکانیسمهای سازش مناسب میباشد ( کلایتون، ۱۳۶۸ ).
از دیدگاه تحلیل روانی علت افسردگی جدایی فقدان است ولی این از دست دادن در واقع نمادی است از عامل دیگری که تثبیت مرحله دهانی خوانده میشود. و همچنین از دیدگاه رفتاریون، تقویت مثبت ناکافی علت ایجاد افسردگی است در واقع فقدان یا جدایی از شخصی مورد علاقه بوده و به نحوی باعث تقویت میگردیده، میتواند ایجاد افسردگی نماید زیرا پاداشهای مطلوب قطع شده و فرد دیگر، انگیزه ای جهت اعمال خود ندارد. خودکشی میتواند نشانههای از افسردگی و یا « فریادکمک خواهی» باشد. هدف آنها میتواند رها سازی خود از فشارهای محیطی و اجتماعی که به نحوی آنها را عذاب میدهد باشد و یا، جلب توجه و محبت به دست آوردن خواستههای نامعقول از طرف دیگران باشد
( رئیسی،۱۳۸۰ ).
به بیان کلی، اختلال افسردگی نتیجه تعامل میان حوادث استرس زای زندگی ( بویژه فقدان )، عوامل سرشتی ناشی از استعداد ژنتیکی و تجارب دوران کودکی است ( ضیائی، ۱۳۸۳ ).
انواع افسردگی :
متخصصان بالینی، افسردگیها را در دو گروه عمده در نظر گرفته اند.
1 ـ درونزاد ـ پسیکوتیک 2 ـ واکنشی ـ نوروتیک
گروه پسیکوتیک : دارای نشانههایی است مانند، افسردگی شدید، ناتوانی اجتماعی، احساس بی ارزشی، کندی ذهنی و حرکتی، بی خوابی سحرگاهی، بی اشتهایی و قصد مشخص خودکشی.
گروه نوروتیک : از لحاظ نوع با افسردگی خفیفتر پیشینه نوروتیک، پر مخاطره قبل از بروز افسردگی و مرتبط بودن با عوامل تسریع کننده مشخص شده است. افسردگی شدید در برابر ناکامیها، معمولاٌ در افرادی که گرایشهای نوروتیک دارند، مشاهده میشود.
طبقه بندی دیگری افسردگی را به دو دسته اولیه و ثانویه تقسیم کرده است.
افسردگی اولیه : این نوع افسردگی شدید میباشد و علایمی مانند، اختلال در خواب، هیجان زدگی، غمگینی، ناامیدی مشخص میشود.
افسردگی ثانویه : یک افسردگی ساده است که در ضمن یک بیماری روانی دیگر بروز میکند از جمله در الکلیسم و یا بروز شخصیت ضد اجتماعی، هیستری، یا نوروز اضطراب میباشد ( کلایتون، ۱۳۶۸ ).
طبقه بندی دیگر در مورد انواع افسردگی عبارتند از :
۱ ـ اختلال افسردگی خفیف، اختلالات افسردگی عود کننده گذرا و اختلالات ملال پیش از قاعدگی. اختلال افسردگی خفیف : با علایمی خفیف مانند نگرانی و دلواپس در مورد علائم اتونومیک جزئی ( لرزش و طپش قلب ) همراه است 2 ـ اختلال افسردگی عود کننده گذرا با دورههای عود کننده افسردگی که هر یک کمتر از دو هفته طول میکشد ( معمولاٌ ۲ یا ۳ روز ) به بهبود کامل میانجامد مشخص میباشد. ۳ ـ اختلال ملال پیش از قاعدگی یک هفته قبل از عادت ماهانه با خلق افسرده، اضطراب، تحریک پذیری، بی حالی، اختلال خواب تظاهر میکند ( کاپلان و سادوک،۱۳۸۰٫ ).
۴ ـ اختلال افسردگی عمده :
شامل افسردگی بسیار شدید، عقب ماندگی ذهنی و حرکتی، نگرانی، ناآرامی، گیجی، عصبیت، احساس گناه، فکر خودکشی که تکرار میشود.
۵ ـ اختلال افسرده خلقی :
که در آن افسردگی ملایم در طی روز وجود دارد و توسط عامل نامستحق و یا از دست دادن چیز یا شخصی ایجاد میشود ( به این حالت نوروز افسردگی گفته میشود ).
۶ ـ افسردگی پس از زایمان : این افسردگی در خلال یک ماه بعد از تولد کودک ظاهر میشود.
۷ ـ افسردگی فصلی منظم همچنین نام اختلال عاطفی نیز به آن داده اند که غالباٌ در فصل زمستان شیوع بیشتری دارد ( شاملو، ۱۳۸۳ ).
اختلال افسردگی و سن :
افسردگی در هر سنی روی میدهد ولی به نظر میرسد که نخستین نشانهها در مراحل معینی از زندگی ظاهر میشود افسردگی عمدتاٌ نخستین با در بزرگسالان رخ میدهد. تقریباٌ نیمی از افراد افسرده، این بیماری را بین۰ ۲ تا۰ ۵ سالگی تجربه میکنند، با اینکه معمولاٌ برای نخستین بار در دوره نوجوانی رخ میدهد. افراد سالمند در برابر آن آسیب پذیر هستند ( گنجی، ۱۳۸۱ ).
شاید نامتناقض ترین یافته حاصل از مطالعات همه گیر شناسی پدیده افسردگی در جوانان مربوط به افزایش سن است. برای مثال، در مطالعه I. O. f. w حدود ۱۳ درصد افراد ۱۰٫ ـ ۱۱ ساله در جریان مصاحبه خلق افسرده را نشان دادند. هنگامی که این کودکان در سن ۱۴ ـ ۱۵ سالگی ارزیابی شدند، احساسات افسردگی به طور قابل ملاحظه ای افزایش یافته بود. این مطالعات نشان داد که اختلالهای افسردگی با توجه به سن افزایش مییابند. مطالعات متعدد دیگر در مورد اختلالهای افسردگی که هم کودکان و هم نوجوانان را شامل میشد نشان میدهند که میزان اختلال با توجه به سن افزایش مییابد . فلمینگ و همکاران پی بردند که شیوع حالت افسردگی شبیه به DSM ( قطعیت تشخیص بالا ) میان دورههای سنی ۶ ـ ۱۱ و ۱۲ ـ ۱۶ سال ۳ تا ۴ برابر افزایش دارد. کاشانی و همکاران ( ۱۹۸۹ ) اعلام کردند که اگر چه نشانههای افسردگی با توجه به سن افزایش مییابد اما در شیوع اختلال افسردگی افزایش قابل ملاحظه ای دیده نمی شود مطالعه مزبور مبتنی بر موارد بسیار اندکی بود (هارینگتون،۱۳۸۰ ).
-
ازدواج هایی که عاقبت خوشی ندارند
ازدواج هایی که عاقبت خوشی ندارند ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۱ امتیاز بسیاری از رابطهها و ازدواج های امروزی به علت برخی ویژگیهای اخلاقی طرفین و نداشتن شناخت کافی نمیتواند موفقیت آمیز باشد.
بیشتر با وجدان هستید یا روشن فکر؟ ۲٫۶۷/۵ (۵۳٫۳۳%) ۳ امتیازs شخصیت شما بر هر چیزی، از دوستانتان گرفته تا کاندیدی که به او رای میدهید تاثیرگذار است؛ اما با این حال خیلی از افراد وقت زیادی را صرف فکر کردن به ویژگیهای شخصیتیشان […]
شیوه های پاداش به کودکان ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۱ امتیاز قبل از هر چیز باید تعریفی صحیح از پاداش داشته باشیم . قانون اثر در روانشناسی بیان می کند که وقتی به دنبال یک رفتار اتفاق خوشایندی روی می دھد احتمال تکرار شدن آن رفتار […]
در مورد عشق از یکدیگر سوال نمی کنند میدانید که طرفتان را دوست دارید و او هم دوستتان دارد و هیچ شکی درمورد هیچکدام از اینها در ذهنتان نیست. کاملاً احساس امنیت میکنید و از رابطهتان خوشحالید. و حتی اگر ذاتاً آدم نگرانی باشید، […]
نکته هایی برای خواندن صورت اطرافیانتان ۳٫۳۶/۵ (۶۷٫۲۷%) ۱۱ امتیازs نکته هایی برای خواندن صورت اطرافیانتان/ جهانی بودن حالات صورت و رواج آن در بین انسانهای سراسر جهان نشان می دهند که این حالات در بیولوژی ذاتی ما انسانها ریشه دارند و حاصل میلیونها […]
اختلال سلوک در کودکان ۴٫۰۰/۵ (۸۰٫۰۰%) ۵ امتیازs اختلال سلوک چیست؟ این اختلال وضعیتی است که کودکان و نوجوانان دچار آن میشوند. کودکان درگیر این اختلال از آزاررساندن به مردم و انجامدادن کارهای ناشایست لذت میبرند.
به نکات زیر توجه کنید