جستجو در تک بوک با گوگل!

بازدید
معنی اروپا «Earope»
اروپا در معنی غروبگاه افولخورشید است. اروپا وجه تسمیه ای بود که یونانیها به این قسمت از Euro – Asia داده بودند. چون شناخت و آگاهی یونانیها نسبت به فرهنگ و تمدن آسیا و شمال آفریقا به مراتب بیشتر از اروپا بود ، عنوان غروبگاه « Sunset » گذشته از بیان موقعیت جغرافیائی این منطقه نسبت به جزایر یونان ، مشعر به ابهام بی خبری یونانیها نسبت به این سرزمین بوده است.
امروزه معنی تحت اللفظی Main – Land , Europe یا سرزمین است که با تعبیر یونانی آن بسیار متفاوت است.
رومیها با گسترش امپراطوری خود بویژه در قرن سوم میلادی ، نفوذ خود را در داخل اروپا تا اقصی نقاط آن من جمله انگلستان اشاعه دارند و بدین ترتیب در راه فرهبخش و آشنا ساختن اقوام « گل » و « ژرمن » و غیره با فرهنگ خود نقش مؤثری داشتند. اشغال رم بوسیله بربرهای شمال اروپا از جمله استروگتها ، بورگانه ها ، فرانکها و اتصاف آنها به آئین مسیحیت بیش از پیش راهگشای آشنایی اروپائیان با تمدن رم گردید.
از لحاظ جغرافیایی تعیین دقیق حقدود شبه جزیره اروپا که ملحق به غرب آسیا می باشد مورد اختلاف نظر بوده است. تا قرن ۱۸ بویژه زمانی که امپراطوری عثمانی ببر قسمت اعظم بالکان و شمال دریایی سیاه تسلط داشت. غالباً حدود شرقی اروپا را حدود شرقی پرنس نشین مسکو می دانستند اما امروزه اکثر جغرافی دانان غربی حدود شرقی اروپا را کوهپایه های «اورال» و تپه های «موگواداژار» و در طول رودخانه «امبا» تا سواحل شمالی دریای خزر می دانند که پس از قوسی از غرب دریای خزر و گذشتن از کومانیچ و کرچ Kerch به دریای سیاه منتهی می شود.
با آنکه در تعریف جدید از حدود شرقی جغرافیای اروپا ، قفقاز جزء آسیا آورده شده ، لکن قبرس و ترکیه که از لحاظ ژئولوژیکی (Geoloyic) جز اسیا هستند. غالباً در قلمرو سیاسی و فرهنگی اروپا آورده می شوند.
ویژگیهای تاریخی ـ فرهنگی اروپا
در قیاس با سایر قاره ها اروپا از لحاظ فرهنگی ـ نژادی از همگونی و یکرنگی بیشتری برخوردار می باشد هیچ یک از چهار قاره دیگر دارای چنان یکپارچگی در زمینه های زیر نبوده است.
۱) جمعیت تقریباً یکپارچگی سفید پوت و غیر رنگی البته در سالهای اخیر عده ای از رنگین پوستان سایر قاره ها از جمله سیاهان آفریقا و زردهای آسیا به این قاره کوچ کرده و نژادهای دور گه نیز پدید آمده است.
۲) اشتراک در مذهب مسیحیت.
۳) وحدت و اشتراک ریشه زبانی بطوریکه بیش از ۵/۴ سکنه آن دارای ریشه زبان هندو اروپایی و کمتر از ۵/۱ به ریشه های (ایفور ـ فنلاندی ـ ترک ـ التایی ـ باسک و … ) می باشند.
۴) استفاده از لاتین بعنوان زبان مشترک علمی تا قرن ۱۹٫
۵) ساختار سیاسی ـ اجتماعی گسترده و یکدست نظام مسلط فئودالیسم طی راستایی زمانی ۱۴ قرن.
۶) ساختار اجتماعی بر اساس طبقات اقتصادی.
۷) پاسداری و دفاع از جهاد و ارزشهای مشترک فرهنگی و اجتماعی چون همیاری و مشارکت مادی و معنوی در پیکارهای طیبی ، مبارزه علیه پیشرفت نفوذ تاتارها ، ترکان عثمانی و مورها یا موریشهای شمال آفریقا.
این اشتراک فرهنگی کم و بیش تا آغاز عصر جدید در میان جوامع اروپایی تجلیات عینی و خارجی داشت. اما بدنبال تحولات مهمی چون سقوط امپراطوری بیزانس نهضت علمی و ادبی رنسانس ، کشف راههای دریایی ، انقلاب صنعتی و بازرگانی ، رفرماسیون مذهبی یکپارچگی فرهنگی مورد بحث بتدریج مخدوش و دستخوش دگرگونی و پراکندگی گردید.
بخصوص در طول قرن ۱۷ و سیمای فرهنگی کم و بیش مشخص در اروپا ظاهر گردید که در ادامه آنها را مورد بحث قرار خواهیم داد.
سیمای نژادی و زبانی اروپا (جغرافیای زبانی ):
با آنکه اکثر اروپائیان سفید پوست هستند اما ریشه زبانی مشترکی ندارند ، بر اساس مطالعاتی که طبق همبستگی ریشه های زبانی بعمل آمده بیش از ۵/۴ اروپائیان از خانواده هندو اروپایی یا آریایی هستند و کمتر از ۵/۱ دیگر از خانواده های دیگر می باشند که هر یک از این خانواده ها به شاخه های زبانی زیر تقسیم می شوند.
الف) هند و اروپایی یا آریایی
۱) ژرمنها ـ (آلمانها ، اسکاتلندها ، انگلیسیها ، هلندیها ، اسکاندیناویها ، ایرلندیها ، فلمینگها ، اطریشیها).
۲) اسلاوها ـ (روسها ، اوکراینیها ، لهستانیها ، چکها ، اسلواکها ، صربها ، کرواتها ، بلغارها).
۳) رومیها ـ ( فرانسویها ، اسپانیایها ، کاتالونیها ، پرتعالیها ، ایتالیا ، رومانیها ، بلژیکیها).
۴) گروههای کوچکتر نظیر ـ ( یونانیها ، آلبانیها، لیتوانیها ، سلتی ها).
ب) ایغور ـ فنلاندی
شامل زبانهای فنلاندی ، کارلین ، استونی ، لاپ ، مجاری و نیز فنلاندی شرق بقیه روسیه اروپایی شامل:
(موردوینیان ـ یتاک ـ کوهی ـ زبان ترکی که بوسیله اقلیتهای روسیه اروپا صحبت می شود ارتباط و نزدیکی با خانواده ایغور ـ فنلاندی دارد).
ج) باسکهای مقیم فرانسه و اسپانیا دارای زبان خاص و منحصر به فرد خود هستند که یا هیچ یک از خانوارهای زبانی اشاره شده ارتباطی ندارد و در میان زبانهای شناخته شده دنیا تا حدودی به زبان گرجی مرتبط است.
د) سایر زبانها: زبان مردم مالت که منشعب از خانواده زبان سامی است.
در دوره استعمار مهاجرین جدیدی نیز به اروپا آمده اند از جمله.
۱) مهاجرین شمال آفریقا (الجزایر ، مراکش ، تونس ، که ۳ میلیون نفر آنها در فرانسه است).
۲) ترکها که مهمترین نیروی کار آلمان هستند و تعدادشان در المان ۵/۲ میلیون است.
۳) جمعیتهای هند ، پاکستانی ، بنگلادشی ، شرق آفریقا و … که انگلیسی زبان هستند. در دوره های اخیر عده زیادی از ایرانیها وارد ساختار داخلی اروپا شده اند برای آنها پدیده ای نا مطلوب بوده است. بخصوص عده زیادی از ایرانیها در سوئد هستند. نکته قابل توجه در مورد جغرافیای زبانی مورد بحث این است که اکثریت جوامع نسبت به دو شاخه زبانی عمده یعنی رومنها و ژرمنها در اروپای غربی و مرکزی قرار دارند و جوامع منتسب به شاخه اسلاو و ایغور فنلاندی در اروپای شرقی جای دارد. این تفکیک زبانی بعد از جنگ دوم جهانی در نتیجه اخراج و یا مهاجرت داوطلبانه ۱۶ میلیون آلمانی زبان از اروپای شرقی و سایر جابجایهای انسانی ، صراحت بیشتری پیدا کرده است. قابل توجه آنکه جغرافیای نژادی اروپا مشابهت نزدیک با توسعه جغرافیای مذهبی آن داشته است.
تقسیمات جغرافیای مذهبی
تا قبل از Reformation اکثر ملل بالکان و بعضی از جوامع اروپای شرقی پیرو کلیسای ارتدوکس قسطنطنیه یا روم شرقی بودند و کلیه جوامع اروپای غربی و مرکزی تابع کلیسای روم بودند. با شروع Reformation تمامی جوامع اروپای غربی و مرکزی به نحوی از انحاء در مظان تحولات و تطورات مذهبی مورد بحث قرار گرفتند.
حال آنکه اکثر جوامع اروپای شرقی کم و بیش برکنار از چنین تحولات مذهبی بودند زیرا اکثر ملل این منطقه که زیر سلطه امپراطوری عثمانی و اطریش وسپس روسیه قرار داشتند. پایبندی به مذاهب سنتی را یک امر ضروری برای حفظ موجودیت فرهنگی و ملی خود در قبال سیاستهای همگون سازی فرهنگی از سوی امپراطوری های حاکم میدانستند تمسک شدید یونانیها ، رومانیها ، بلغارها به کیش ارتدوکس نوعی مقاومت به منظور عدم استحاله در امپراطوری عثمانی بود. به همین روال پایبندی عجیب مجارها ، لهستانیها به ایین کاتولیسم برای حفظ موجودیت خود در قبال برنامه های ژرمنی کردن (Germanization) و روسی کردن (Russiazation) بود.
در مجارستان تا نیمه سوم قرن ۱۹ زبان لاتین ، زبان الهی حکومت و دولت نیمه مستقل این جامعه بود.
کاتولیسم در لهستان نقش محوری برای بقای موجودیت ملی در دوران تقسیم این کشور داشت.
بویژه در قبال برنامه روسی کردن تحمیلی تزارها و حتی پس از استقرار رژیم سوسیالیست در این کشور .کاتولیسم نقش مهم خود را حفظ کرد.
رنسانس زمینه ساز اصلاح گر مذهب در اروپا شد ، در اصل رنسانس در بعد ادبی پیدا شد. به طوریکه احیای فرهنگی فراموش شده یونان و روم سرآغازی شد برای یک روند علمی علیه جمودیت مذهبی اروپا اصلاً مذاهب با دو مقوله رابطه چندانی ندارند:
یکی فلسفه و دیگری علم
رنسانس ۳ بعد پیدا کرد: یکی علمی دیگر فرهنگی سوم مذهبی.
نظام فئودالی به دلیل منافع خود طرفدار وضع موجود بود. حال آنکه کشف راههای دریایی باعث پیدایش طبقه نوخاسته بورژوازی ، بازرگان مسلک گردید که بنای مخالفت با فئودالها را گذاشت. انقلاب مذهبی نیز در راستای منافع این گروه انجام گردید مذهب مسیحیت در غرب اروپا دچار انشقاق گردید در حالیکه در اروپای شرقی امپراطوریهای موجود سعی در استحاله فرهنگی اقلیتها داشتند و این اقلیتها با پایبندی به مذاهب خود در قبال این استحاله مقاومت می کنند.
از نظر مذهبی اروپا سه دوره را پشت سر گذاشته است:
۱) شمائیزم: (خدایان قدرت طبیعی)
اروپائیها و اکثراً هستند ـ اروپائی در این دوره دارای مذهب Naturalism بودند که مظهر آن را می توان در یونان دید و یا اسکاندیناوی دارای خداوندان طبیعی بودند که مظهر قدرت محسوب می شوند. در مورد اینکه چرا نچرالیسم در اروپا جایگاه خاصی پیدا کرد ، بحثی دامنه دار بین اندیشمندان است ولی وضعیت جغرافیایی قاره در این خصوص عمده ای داشته است.
۲) اشاعه مذهب میترائیسم: که در طول جنگهای ایران و یونان و روم بوسیله ایرانیها به اروپا منتقل شد سربازان ایرانی این آیین را به رومیها و آنها به سایر نقاط اروپا منتقل کردند و بخشهای وسیعی از پرتغال ، اسپانیا ، انگلستان خلاصه بخش عظیمی از اروپا به میترائیسم گراییدند. (ادیان ایرانی قبل از اسلام: زدر شتیزم ، مزدکیزم ، مانوئیزم ، میترانیزم و … ) میترا در آیین ایرانیها یکی جز فرشتگان جنگ و قدرت و یکی جز فرشتگان یا اشاسمندان حافظ صلح و قراردادها و گاهی جزئی از اهورا مزدا بود و خدا صد نقش عوض می کرده است. در ایران نیز بعنوان مظهر نور و روشنایی و مهر بود است و میترایی که به اروپا رفت از اهورا مزدا متولد شد. دین مانی نیز در اروپا طرفدارانی پیدا کرد.
۳) دوره مسیحیت: از وقتی که در قرن ۳ و ۴ میلادی کنسانتین مذهب مسیحیت را پذیرفت. این دین در اروپا اشاعه یافت و مظاهری از میترائیسم وارد مسیح شد. مثلاً شب یلدا شب تولد میترا بود که به مسیحیت منتقل شد.
میترا از مادری باکره متولد شد و مسیح(ع) نیز از مریم باکره متولد شد. میترا مظهر نور و روشنایی و نور و مهر بود که روز خورشید (Sunday) متولد شد و در مسیحیت روز مذهبی شد.
مسیحیت ( به شاخه ـ ارتدوکس روم ـ یونانی (کلیسای قسطنطنیه) تقسیم می شود این تقسیم بندی زمان تقسیم امپراطوری روم به شرق و غرب انجام شد.
چون در مذهب ارتباط تنگاتنگی با قومیت داشت. حکومت که تقسیم شد مذهب نیز تقسیم شد. بعد از قرن ۱۹ پدیده جدیدی از آفریقا به آسیا وارد اروپا شد و آن اسلام بود. از یکطرف بقایای نفوذ فرهنگی عثمانیها در بالکان مانند هرزگوینها ، ترکهای بلغاری ، آلبانیها ، به دین اسلام گرویدند و از سوی دیگر مهاجرین آفریاقیی ، آسیایی اسلام را از قرن ۱۹ به بعد به اروپا منتقل کردند.
بطوریکه امروزه اسلام دومین دین بعد از مسیحیت در اروپا می باشد. و اروپاییها از این بابت چندان خشنود نیستندپس از اسلام آیین یهود و سپس بهائیت در اروپا تأهیر خاص داشته است.
تفکر وحدت و یکپارچگی اروپا قبل از جنگ دوم جهانی
اما با توجه به تحولاتی که مورد توجه قرار گرفت می توان ادعا نمود آنچه که دباره وحدت و یکپارچگی فرهنگی اروپا مطرح می شد ، پیش از آنکه در واقعیتهای خارجی عینیت داشته باشد ، در پندارها و آرمانهای اندیشمندان فرهیختگان و نخبگان اجتماعی ظاهر می شده است. طرح این مطلب مبتنی بر دو برداشت مبالغه آمیز تاریخی و فلسفی یا ایدئولوژیکی در رابطه با اروپا و مردم آن بوده است.
البته ساختار جغرافیایی نیز به تقویت پیدای اندیشه کمک کرده است. چرا که حالت شبه جزیره ای اروپا و وجود رودهای پرآبی مانند دانوب ، راین و … که اکثراً قابل کشتی رانی هستند و دریاچه های متعدد ، عدم وجود صحراها به دلیل آب و هوای معتدلی که وجود داشت و نی عدم وجود کوههای سر به فلک کشیده صعب العبور و سایر موانع جغرافیایی که بتواند باعث جدائی ملل اروپا از هم شود باعث گردید تا اندیشه وحدت اروپا همواره در ذهن اروپائیان باقی بماند زیرا این شرایط جغرافیای باعث می شد تا رویدادهای یک سوی اروپا بر سایر قسمتهای اروپا تأثیر سریعی داشته باشد. (چیزی که در مورد آسیا و آفریقا مصداق ندارد) و اروپائیان بیشتر با یکدیگر احساس همبستگی نمایند. از نقطه نظر تاریخی مدعیان این فکر غالباً استناد به میراث فرهنگی مشترک منبعث از تمدن یونان و روم و مسیحیت ، بویژه دوران سلطه مذهب و فرهنگی کلیسای روم بر اروپای قرون وسطی و هم چنین دوران هزارساله امپراطوری مقدس روم و نیز شترکات فرهنگی اروپائیان می نمودند ، از لحاظ فلسفی و ایدئولوژ توجه می کردند و بخصوص از اواسط قرن ۱۸ اثر پذیری فزآینده ای در روندهای سیاسی و اجتماعی این قاره داشتند و موجب نهضتهای برای استقرار نظام سیاسی واحد اروپا شدند. این نهضتها با تمام اثرات مثبتی که بر حیات سیاسی جوامع اروپایی و بین المللی داشتند معهذا به دلیل آنکه با واقعیتهای خارجی پیوند منطقی و ملموس نداشتند ، غالباً با ناکامی و نافرجامی روبرو شدند. در این رابطه می توان از نهضت (Cosmopolitanism) (جهان وطنی) اروپا مستتر در انقلاب فرانسه نام برد که بعدها تحت اشاع جنبشهای وحدت ملی و نیز روند بناپارتیسم قرار گرفت و تصمیمات کنگره وین ۱۸۱۴ که سرکوبی بسیاری از نهضتها و پیدایش دولتهای جدید را به دنبال داشت.
جهان وطنی Cosmopolitanism:
اصول این نهضت که ملهم از حقوق طبیعی و اصالت حقوق و آزادیهای فردی بود ، قویاً در انقلاب فرانسه تجلی داشت در این راستا تحقق اصول واحدی چون آزادی ، برابری و برادری در بین مردم اروپا و استقرار نظمی را بر اساس حاکمیت مردم بر این قراه تجویز و تبلیغ می کرد.
در رابطه با حصول اهداف مورد بحث القای فئودالیسم ، نفی آیین اریستوکراسی ، مبارزه با قدرتهای دیکتاتوری و بالاخره آزادی ملل تحت سلطه اروپا و روی کار آمدن بوروازی و پایان دادن به بقایای سلطه مذهب ، مبارزه با قدرتهای دیکتاتوری از جمله اقدامات اولیه قلمداد شده بود که در خلال انقلاب فرانسه تحقق یافت و اهداف این نهضت که در ابتدای امر مورد استقبال اکثر اندیشمندان ، فرهیختگان و نو آوران اروپا و ملل تحت سلطه این قاره بود ، با ظهور ناپلئون و مطرح شدن آیین بناپاتیسم (Bnapartism) به تدریج درخشش و نوید بخش خود را از دست داد و بالاخره با استقرار طرح امپراطوری معظم اروپا ( the yrand empire of europe ) از سوی ناپلئون دیگر جایی برای آرمان جهان وطنی اروپا باقی نماند. بنابراین بناپارتیسم بیش از آنچه که منتهی به تحقق اهداف کوزموپولیتالیسم مورد نظر انقلاب فرانسه شود ، موجب رشد و توقویت ناسیونالیسم در اروپا شد که با آرمان جهان وطنی در تضاد بود. از جمله تجلیات ناسیونالیسم ، وحدت آلمان و ایتالیا و استقلال بلژیک و یونان و ملتهای تحت سلطه امپراطوری عثمانی بود که بعدها برخورد قدرتهای اروپایی را تشدید کرد و زمینه ساز دو جنگ جهانی گردید.
گرچه آخرین تجلیات آرمان جهان وطنی اروپا تا حدودی در انقلابات ۱۸۳۰ و ۱۸۴۸ فرانسه مشهود بود ، لیکن این آرمان نا فرجام قبلاً جای خود را به نهضتهای اجتماعی دیگر چون لیبرالیسم (Liberalism) و ناسیونالیسم (Nationalism) و سوسیالیسم (Socialism) واگذار کرده بود ، لیبرالیستها که در نیمه قرن ۱۹ خواهان یک نظام اروپایی بر اساس دموکراسی پارلمانتاریسم رفرمهای اقتصادی و اجتماعی بودند. در نیمه دوم قرن ۱۹ با ناسیونالیستها التقاط و الفت بیشتری پیدا کردند.
بویژه بعد از ظهور مارکسیسم و اجرای برنامه های مترقی اجتماعی و اقتصادی چون بیمه های اجتماعی و غیره با ناسیونالیستها دارای اهداف مشترکی شدند.
از طرف دیگر انترناسیونال سوسیالیستها یا سوسیالیستهای بین الملل در نیمه دوم قرن ۱۹ فاقد برنامه های اقتصادی و سیاسی سیستماتیک جامع برای اروپا بودند و به منظور دسیابی به چنین مقصودی غالباً باگروههای افراطی و انقلابی دیگر مانند آنارشیستها و سوسیالیستهای آرمانگرا نوعی دیالوگ و گاهی نیز به تبادل فرکی ، داشتند . بخصوص در چارچوب بین المللی طرحهای اولیه خود را در رابطه با آینده اروپا مطرح نمود. اما در آواخر نیمه دوم این قرن ۱۹ ، مارکسیستها تفوق و برتری چشم گیری در رابطه با سایر گروههای سوسیالیست بدست آوردند . بویژه پس از احراز رهبری در انترناسیونال سوم موفق شدند برنامه های سیستماتیک و جامع در خصوص آینده اروپا ارائه نمایند. در این راستا استقرار نظام دیکتاتوری پرولتاریا در اروپا به عنوان رویدادی معتدل ، واقعی و غیر قابل اجتناب در روند دیالکتیکی و جبری تاریخ قلمداد گردید ، به همین جهت همبستگی و وحدت بین کارگران اروپا امری ضروری برای نیل به این مقصود تشخیص داده شد.
به عبارت دیگر استقرار نظام سوسیالیست کارگری در اروپا به عنوان یک پدیده ضروری تاریخی برای نیل به سوسیالیزم جهانی تلقی گردید. اما از آنجائیکه ناسیونالیسم روند مسلط و حاکم بر روابطه بین کشورهای اروپایی بوده مارکسیستها ناچار شدند در رویارویی با مسائل جدی روز اروپا تصویب بودجه های تسلیحاتی و جنگی مواضع قاطعتری با سیاستهای هیأت حاکمه وقت اتخاذ نمایند و در نتیجه یایبندی به اصول ایدئولوژیکی امری مشکل بنظر می رسید. . به همین جهت غیر از معدودی اکثریت نمایندگان سوسیال دموکرات و سوسیالیست در پارلمانهای اروپا به بودجه های تسلیحاتی و جنگی و مسائل مربوط به آن رأی موافق دادند همین امر موجب پراکندگی و چند دستگی در جبهه متحد مارکسیستهای اروپا و بین الملل دوم ، بویژه سوسیال دموکرات آلمان گردید . با اینکه وقوع جنگ بین الملل اول موئید این حقیقت بود که ناسیوونالیسم روند مسلط و حاکم بر روابطه بین الملل است . معذلک اثر کاتالیستی عمیق بر جامعه بعد از جنگ اروپا داشت ، چنانکه در دهه اول بعد از جنگ دو نهضت فکری و سیاسی متفاوت در رابطه با استقرار نظامی سیاسی نوین در اروپا ظاهر گردید.
۱- رهبران انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ که می پنداشتند انقلاب مورد بحث جرقه ای برای اشتعال انقلاب کارگری اروپا بویژه آلمان می باشد ، استقرار نظام سوسیالیستی را در اروپا تقریب الوقوع دانسته و در جهت تحقق این مقصود ، در سالهای اول انقلاب ، کشش ها و کوششهای بعمل آوردند ، لکن پس از مواجه با مشکلات داخلی و خارجی و شکست انقلابهای کارگری در آلمان ، اتریش و مجارستان به ناچار مجبور به عقب نشینی ظاهراً تاکتیکی شدند. اما در عمل استقرار سیاست نوین اقتصادی و فراتر از آن داکترین سوسیالیست در یک کشور چیزی جز تغییر موضع استراتژیکی نبود و در نتیجه آرمان و اهداف انترناسیونالیسم در خدمت منافع و مصالح اتحاد جماهیر شوروی تنها کشور سوسیالیست وقت در آ,د و این کشورنیز تابع منطق و نظام بین المللی روز گردید .
۲- مقارن همین احوال بعضی از اندیشمندان و سیاستمداران اروپا که از افراط در روند ناسیونالیسم و اثرات آن بر جامعه نگران شده بودند ( صدمات گسترده ای که جنگ جهانی اول بدنبال داشت سبب شد تا شخصیتهای چون کاسرجی به کفر وحدت اروپا بیفتند) درصدد استقرار نظام سیاسی نوین برای اروپا بر آمدند ، در این زمینه ( لوسین رومیر در سال ۱۹۲۶ نوشت اندیشمندان و روشنفکران مدت مدیدی است بجای گسترش و اعتلای آرمان تمدن و انسانیت پیرامون مفاهیم کشور و ملت معتکف شده اند و بر این روال اروپا خطری برای خودش است .
فراتر از آن به اهتمام کنت کود کلرجی در سال ۱۹۲۴ اتحاد اروپا ( پان اروپائیزم ) تأسیس گردید و تلاش پی گیری برای جلب همکاری نخبگان و سیاستمداران روز اروپا جهت تأمین وحدت اروپا بعمل آمد که همکاری شخصیت سیاسی چون بریان وزیر خارجه وقت فرانسه بهاین جمعیت اعتبار و اهمیت بیشتری بخشید .
(فرانسه به خاطره ترس شدیدی که از احیای میلیتاریسم آلمان داشت این نظر را پذیرفت ) بریان در سپتامبر ۱۹۲۹ طی ن=طقی در جامعه ملل اشعار داشت ( من بر این باورم میان مردمی که در یک م حدوده جغرافیایی خاص مجتمع هستند. مانند مردم اروپا نوعی رابطه فدرالیستی بایستی بوجود بیاید . ) .
در جهت تحقق این مقصود نامبرده در اول مه ۱۹۳۰ بنام دولت فرانسه تذکره ای در خصوص تأسیس یک سازمان همکاری اروپا ( مرکب از مجمع عمومی ،کمیته سیاسی ، شورای اجرائی و سیاسی دائمی و یک دبیرخانه ) برای روسای کشورهای اروپائی فرستاد بااینکه سازمان اروپائی مورد بحث ناظر به استقرار رابطه فدرالیستی ، معذالک با استقبال چندان روبرو نشد. بویژه انگلستان از ورود به چنین سازمانی قویا ابا داشت و ترجیح می داد همکاری بین کشورهای اروپائی در چارچوب جامعه ملل آنچنانکه در میثاق جامعه ملل پیش بینی شده بود انجام گیرد . در رابطه با پیشنهاد بریان ، وینستون چرچیل که در آن هنگام مسئولیت دولتی نداشت طی مقاله ای تحت عنوان (کشورهای متحده اروپا ) در مجله نشوت (ا گر چه شخصاً با تشکیل فداسیون اروپا نظر مساعد دارم لکن با توجه به مناسبات خاص انگلستان با کشورهای مشترک المنافع با ورود آن به فدراسیون اروپائی مورد بحث قویا مخالفم ، زیرا ما با اروپا هستیم ولی جزئی از آن نیستیم . اما علاقمند با همکاری با اروپائیم ولی مایل نیستیم تحت لوای قدرالیسم اروپا قرار گیریم.)
مسئله وحدت اروپا تا اوایل دهه ۱۹۳۰ قویا در محافل سیاسی اروپا مطرح بود . بعد از مرگ بریان و بحران مالی و اقتصادی جهانی وروی کار آمدن «نازیها » در آلمان اهمیت و الویت خود را از دست داد و تحت الشعاع مشکلات و حوادث بعدی قرار گرفت.
کمی بعد از این تاریخ ، آرمان وحدت اروپا از سوی «نازیهای » آلمان در چهارچوبه « همبستگی نژادی » مجدداً مطرح گردید. در این رابطه هیتلر مکرراً تأکید می نمود که او یک اروپا ئی است . آرمان وحدت اروپا براساس یک نظام دیکتاتوری تحمیلی برهبری آلمان اجبار الابازتاب مساعدی در اروپا نداشت . همانگونه امپراطوری اروپائی ناپلئونی آرمان جهان وطنی اروپای انقلاب فرانسه را بر باد داد و موجب رشد و تقویت ناسیونالیسم گردید.
تلاش هیتلر برای استقرار یک نظام سیاسی واحد بر اروپا تحت رهبری آلمان نیز سبب اکثر کشورهای اروپا علیه سلطه آلمان بر اروپا گردید.
اثرات جنگ جهانی اول بروحدت اروپا
جنگ جهانی اول و قراردادهای پس از آن از ابعاد مختلف تغییراتی در اروپا ایجاد کرد و روند وحدت اروپا را به تأخیر انداخت .
۱) تغییرات نظامی : سیستم موازنه قوا به گل نشست ،قدرتهای مرکزی اروپا به دلیل شکست سیستم خارج شدند امپراطوری اتریش و مجار تجزیه شد (چکسلواکی ، مجارستان ، اتریش ) . آلمان به دلیل محدودیت تحمیلی از سیستم خارج شد روسیه بخاطر انقلاب کمونیستی طرد شد و فقط ماند انگلستان و فرانسه انگلیس مایل نبود خود را در تحولات آینه مداخله نماید (بخاطر مستعمراتش )فقط فرانسه قصد داشت نقش مهمتری در اروپا ایفا کند . آمریکا نیز پس از جنگ به سیاست Isolation برگشت .
۲) تغییرات سیاسی :یکی از اصول مهم قراردادهای پس از جنگ اصل SCLF determination یا تعیین سرنوشت ملتها بود که در ۱۴ اصول ویلسون مطرح شده بود و هم شعار دولتهای متفق در جنگ بود که اهداف آن نبردهای مخالف در داخل اراضی امپراطوری اتریش عثمانی بود . اما این اصل محدود شد به بعضی جوامع اروپایی مانند لهستان ، مجارستان ، فنلاند و جوامع از آفریقایی و آسیایی مستحق اجرای این اصل نبودند حتی در خود اروپا نیز این اصل مدتی انجام شد. و بسیاری از ملتهای علی رغم میل خود به بعضی ملحق شدند عنصر دیگری که در روابط بین الملل معرفی شد استعمار از طریق قیمومیت بود که موجب قراردادهای دیگری بین انگلس و فرانسه و ایتالیا قرار بود ارائه شود . و این سومین گام در جهت استعمار زدایی بود.
۳) تغییرات تکنولوژی و علمی : بخاطر نیازهای طول جنگ ، مهمترین تحولات در این زمینه صورت گرفت برای اولین بار از نیروی هوائی استفاده شده که دیوار و مرزها را خنثی کرد ، برای اولین بار سلاحهای شیمیایی و کشتار جمعی بکار گرفته شد و سلاحهای بیولوژیکی بکار گرفته شد روسها تانک را اختراع کردند ، آلمانها نیروی زرهی را وارد میدان کردند که سواره نظام را از میدان خارج کردند . تحولات علمی تکنولوژی زمینه ساز تحولات جدید در صحنه بین الملل شد .
۴) تغییرات ایدوئولوژیکی :مهمترین حادثه طول جنگ انقلاب کمونیستی روسیه و ظهور نظام سوسیالیستی در این کشور بود . و بعد از جنگ جهان بر دو ایدوئولوژی متضاد تقسیم شد پس از جنگ دولتهای جهان بر دو گروه تقسیم شد .
۱- طرفداران وضع موجود (Statusquo) دول فاتحی که از نظر سیاست اقتصادی امتیازاتی را بدست آورده بودند . فرانسه ، آمریکا ، انگلیس ، ژاپن کشورهای جدید استقلال مانند لهستانی ،چکسلواکی ، یوگسلاوی ، رومانی ، کشورهای بالتیک ، فنلاند ، کشورهای اسکاندیناوی.
۲- کشورهای ناراضی (Revisionists) که خواهان تجدید نظر در نظم و نسق موجود بودند از جمله اینها ،دول شکست خورده نظیر آلمان که تحمیلات سنگینی را پذیرفته بود . و بعضی از ملل آلمانی زبان بر خلاف اصل تغییر سرنوشت از آلمان جدا شده بود اتریش که از حالت امپراطوری در آمده بود و به کشور کوچکی تبدیل شده بود ، روسیه که بعد از انقلاب مورد نوعی تجاوز قدرتهای بزرگ قرار گرفته بود و در کنفرانسهای پس از جنگ این کشور را دخالت نداده بودند و قسمتهائی از سرزمین روسیه را نیز جدا کرده بودند و لنین نظم بعد از جنگ را نظمی امپریالیستی علیه دولت روسیه تلقی می کرد ایتالیا که قرار بود براساس توافقات سری قسمتهائی از بالکان و اتریش را دریافت کند که نکرد .
مجارستان که تحمیلاتی را پذیرفته بود . ترکیه که قسمتی از سرزمینش به عراق ملحق شده بود ( م موصل ) و ایران و چین که در طول کنفرانسها به درخواستهایشان التفاتی نشده بود.
اقدامات فرانسه برای حفظ وضع موجود :
بعد از جنگ که روابط بین الملل بایستی بر اصل همزیستی مسالمت آمیز شکل گیرد اما پس از جنگ اول جهانی این روابط به طور بالقوه براساس تضاد شکل گرفت بدیهی بود که چنین وضعی نمی توانست پایدار بماند هدف فاتحین جلوگیری از هر گونه تغییر مخصوصاً نسبت به آلمان بود فرانسه در این میان تلاشهای وسیعی نمود ۱ – سعی کرد آلمان را از نظر مالی ،اقتصادی و نظامی شدیداً پائین نگه دارد . ۱۳۲ میلیارد فرانک خسارت بر آلمان تحمیل کرد و معادن ذغال سنگ آلمان را اشغال کرد . ۲-. از نظر نظامی منطقه راین لند را تصرف کرد و آلمان تا حدود km50 مشرق رود حق تأسیس پایگاه نظامی نداشت نیروی نظامی آلمان به ۰۰۰/۱۰۰ نفر تقلیل یافت و از نیروهای هوائی محروم ماند ۳- فرانسه سعی کرد قراردادهای همکاری نظمی با انگلیس و آمریکا امضا کند امریکا تحت فشار جمهوری خواهان به این قضیه تن نداد و انگلیس هم زیر بار نرفت ولی قول داد اگر فرانسه مورد تجاوز قرار گیرد به کمک آن بشتابد ۴- فرانسه قرار دادهای همکاری متقابل با کشورهای اطراف آلمان را امضاءکرد تا اولاً آلمان را منزوی کندثانیاً این کشور در محاصره نظامی سیاسی قرار دهد ثالثاً رابطه آلمان با شوروی را قطع کند . این قرارداد ها عبارت بود از با بلژیک لهستان ، چکسلواکی ( اتفاق کوچکی از چکسلواکی ، یوگسلاوی ، رومانی ، بلژیک ) فرانسه علاوه بر آلمان تصور داشت که با این قراردادها یک کمربند بهداشتی برای جلوگیری از نفوذ کمونیزم به داخل اروپا تشکیل دهد .
۵- فرانسه سعی کرد از طریق جامعه ملل برای حفظ صلح و امنیت مکانیزمی بوجود آورد شورای جامعه باید دارای ارتش مقتدر باشد اما انگلیس و آمریکا با این طرح مخالفت کردند این تلاشهای فرانسه با موانعی برخورد کرد از جمله ۱- بازار اروپا برای آمریکا اهمیت شدیدی داشت بخصوص که اروپا بدنبال خسارات جنگ نیاز شدید به سرمایه های امریکا داشت و سرمایه داران آمریکا شدیداً راغب به سرمایه گذاری بودند آلمان از نظر اقتصادی برای آمریکا اهمیت داشت ۲-انگلیس که نقش موازانه دهنده در اروپا داشت و با ظهور هر قدرت مسلطی در اروپا مخالف بود توسعه قدرت فرانسه برای انگلیس غیر قابل توجیه بود باید آلمان در موازنه جدید ایفای نقش می کرد ۳- خطر کمونیزم جدی بود و تنها کشوری که می توانست در مقابل کمنیزم قرار گیرد آلمان بود . از سوی دیگر آلمانیها ازشرایط رقابتی حد اکثر بهره برداری را انجام دادند و سعی کردند از طریق شوروی که با غربیها بد بود راه فراری پیدا کنند و هر دو کشور نیز شرایط مشابهی داشتند روسها به تکنولوژی آلمانها و آلمان ها به همکاری روسها نیاز داشتند در کنفرانس قراردادهای اقتصادی بین دو کشور امضا شد که همکاریهای نظامی دو کشور را به دنبال داشت اوضاع و خیم اقتصادی ناشی از بحران اقتصادی انتقادات از سوی جمهوری و ایمار را افزایش داد و زمینه ظهور نازی ها را فراهم کرد و هیتلر در راس قدرت قرا رگرفت اقدامات هیتلر ۱- رفع مشکلات اقتصادی با سرمایه های انگلیس و آمریکا ۲- احیای صنایع نظامی ۳- باز پس گیری منطقه راینلند ۴- طرح اتحاد با اتریش و سرانجام کودتا و اتحاد ۵- باز پس گیری سورت که چهار میلیون آلمانی داشت از چکسلواکی . انگلیس بخاطر مشکلاتی می خواست سیاست ترضی خاطرآلمان را اجرا کند . ۶- قرار داد با شوروی و تقسیم اروپای شرقی ۷- حمله به لهستان و شروع جنگ جهانی دوم .
چشم انداز دنیای پس از جنگ دوم
جنگ جهانی دوم تحولات و دگر گونیهائی در جهان پدید آورد که بها زعان بسیاری از صاحبنظران در طول ۵۰۰ سال قبل از آن بی سابقه بود بطوری که تعادل قدرت در جهان بعد از جنگ با قبل از جنگ کاملاً متفاوت گردید قدرتهای بزرگی همچون فرانسه و ایتالیا دیگر مطرح نمودند آلمان که روزی سودای سروری بر اروپا را در سر داشت و نیز ژاپن که می خواست بر جنوب شرقی آسیا و اقیانوس آرام آقائی و سروری کند ساقط گردیده بودند قدرت بریتانیا علیرغم وجود چرچیل رو به افول بود و همان طور که در قرون ۱۸ و ۱۹ پیش بینی می شد بالاخره جهان دو قطبی پا به عرصه وجود گزارد و چنین به نظر می رسید که فقط ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی به حساب می آمدند که از این دو آمریکا بر شوروی برتری داشت . قدرت ایالات متحده در ۱۹۴۵ بیسابقه بود .
روسها به عنوان قدرت مطرح دیگر موفق شده بودند در طول جنگ ۵۱۶ لشگر آلمانی را منهدم کنند ۱۰ میلیون از نیروهای متحدین را به هلاکت برسانند در شمال فنلاند در مرکز لهستان و در جنوب بسار ابی و رومانی را اشغال کنند و کشورهای بالتیک را مجدداً به خاک خود منظم نمایند و اروپای شرقی را تصرف و تا مرکز اروپا پیش روی کنند و از سوی دیگر کره شمالی ، منچوری و ساخالین و جزایر کوریل را در شرق تصرف نمایند گرچه توسعه نفوذ شوروی بسیار مهم بنظر می رسید ولی زیر بنای آن در نتیجه جنگ شدیداً آسیب دیده بود ( بر عکس آمریکا ) تلفات انسانی روسیه وحشتناک بود ۵/۷ میلیون نظامی ۶ تا ۸ میلیون غیر نظامی و ۱۰ میلیون تلفات غیر مستقیم جنگ در نتیجه جیره بندی غذایی ، کار اجباری و ۱۰۰۰ از آنجا که بیشترین تلفات از جنس مرد بود ساختار جمعیتی روسیه تغییر کرده بود خسارتهای روسیه (مالی ) در نتیجه جنگ غیر قابل تصور بود میلیونها رأس دام تلف شد هزاران تراکتور و کمباین و هزاران وسیله نقلیه نابود شد ۶۵ کیلومتر خط آهن ، ۵۰% فضای شهری مناطق اشغالی ، ۵/۳ میلیون خانه روستایی تعجب نیست .
هنگامی که روسها به خاک آلمان وارد شدند شروع به چپاول امول منقول کارخانه جات و … پرداختند .
شروع به چپاول سایر کشورهای اروپای شرقی کردند از نظر نظامی روسیه بیشترین امکانات اقتصادی خودرا در بخش نظامی متمرکز کرده بود ، و بیشترین تسلیحات نظامی را تولید میکرد که این امر به بهای تخریب بخشهای دیگر گردید ، بطوریکه روسیه در سال ۱۹۴۵ یک غول نظامی بود ۱۷۵ لشگر ، ۰۰۰/۲۵ تانک ۱۹۰۰۰ هواپیما ، بعد از جنگ بزرگترین قدرت نظامی بود اما از نظر اقتصادی محروم بود از بعد صنایع شوروی بدلیل محرومی از کمکهای آمریکا پس از جنگ این کشور مجبور شد به صنایع خود تکیه کند تولید محصولات مصرفی تولیدات کشاورزی را شدیداً متزلزل کرد در زمینه صنایع سنگین به نوعی معجزه دست یافتند که به بهای تنزل سطح زندگی تمام شد از بعد علمی روسها بعد ازجنگ به ساخت جنگنده سهمگین میگ ۱۵۰۰ دست یافتند به کمک تکنیسین های آلمانی شروع به ساخت انواع موشکهای هدایت شونده کردند منابعی را برای ساخت بمبم اتم اختصاص دادند . عامل دیگری که به قدرت گیری شوروی نقش داشت تأکید استالین بر حفظ دیسیپلین شدید در داخل کشور و تطبیق کشور و دستگاهها و مردم با شرایط اواخر دهه ۱۹۳۰ بود هر کس ارتباطی با خارج داشت مورد سؤظن قرار می گرفت . کلیه اسرای جنگی که به کشور باز گشتند اعدام شدند ، انظباط در داخل حزب کمونیست شدید بود بسیاری از کادرهای مشکوک تصفیه شدند سانسور در تمام زمینه ها برقرار شد گسترش امپراطوری و قلمرو شوروی ظاهراً پیش بینیهای ژئوپولتیکی مکیندر (Macinder) ودیگران را تأیید کرد که یک قدرت غول آسا بر ذخائر اور آسیا مسلط خواهد شد و اگر این قدرت نظامی سرزمینهای اطراف و در حاشیه گسترش پیدا کند آنگاه لازم است کشورهای صاحب نیروی دریایی که خواهان حفظ توازن قوا در جهان می باشند به مقابله برخیزند.
به برکت وجود جنگ اقتصاد آمریکا با آهنگی سریعتر از هر زمان دیگر بیش از ۱۵% در سال – رشد کرد تولید ناخالص ملی به بالاترین حد خود رسید و بیکار وکسادی از بین رفت بدلیل دور بردن آمریکا از صحنه جنگ صدمات به حداقل خود رسید و سطح زندگی در آمریکا از هر جای دیگر بالاتر بود خلاصه او بر خلاف دیگر کشورها که فقیر شده بودند او ثروتمند شده بود بطوریکه ۲/۳ ذخیره ارزی دنیا ۲/۱ کل صادرات جهان در اختیار آنها بود .
از بعد نظامی امریکا در پایان جنگ ۱۲ میلیون نیروی نظامی داشت که ۵/۷ آنها در خارج مستقر بودند نیروی دریایی بزرگی داشت ، بدلیل وجود هواپیمای دور پرواز برتری این کشور کاملاً محرز بود از همه مهمتر او تنها کشوری بود که در پایان جنگ به سلاح هسته ای دست یافته بود با توجه به موقعیت خوب امریکا از نظر اقتصادی استراتژیکی که امریکا داشت و در شرایطی که قدرتهای بزرگ از صحنه خارج شدند او بتدریج خلائی را که ترک آنان از صحنه بوجود آورده بود پر کرد و قدرت درجه یکی مانند آمریکا نمی توانست داخل مرزهایش حتی در نیم کره غربی محدود بماند. بنابراین ایالات متحده و شوروی تنها کشورهای بودند که می توانستند هر یک بر نیمی از سرنوشت جهان حاکم باشند و هر دو برای خود مدعی نوعی رسالت بودند ، از یک طرف امریکا به مسکو هشدار داده بود هیچ مسئله سیاسی یا نظامی وجود ندارد که به امریکا مربوط نباشد از سوی دیگر مولوتوف اعلام کرد اکنون شوروی یکی از قدرتمندترین کشورهای دنیاست و کسی نمی تواند بدون در نظر گرفتن شوروی در مسائل بین المللی تصمیم بگیرد.
اثرات کاتالیستی جنگ دوم جهانی بر قدرتهای اروپائی
کشورهایی که روزی جزءقدرتهای بزرگ بودند ، پس از جنگ به قدرتهای درجه دوم تبدیل شدند کشورهای فاشیستی مانند آلمان و ایتالیا باانگلستان و فرانسه به کلی متفاوت بودند ( ۱۹۴۵) پس از اتمام مخاصمات برای حصول اطمینان از اینکه دیگر قدرتهائی مانند آلمان و ایتالیا تهدیدی برای نظام بین الملل نباشند طرح های خاصی در مورد آنها اجرا شد . کلیه متصرفات ایتالیا مسترد شد همچنین متصرفات قدیمی آلمان در مشرق آن مانند سیسیل و پروس شرقی مسترد شد . بمبارانهای متفقین خسارات بنیادین بر تأسیسات این دوکشور گذاشت بطوریکه صنایع اینها بکلی ویران گردید و اگر کمکهای امریکا نبود تعداد زیادی از آلمانها و ایتالیایها از گرسنگی تلف می شودند.
کشور فرانسه بمدت ۴ سال مورد چپاول آلمانها قرار گرفته بود اغلب راهها ،پلها ، بنادر و بخش عظیمی از شبکه راه آهن مسدود شده بود تولید ناخالص ملی تنزل و صادرات و وارد=ات به صفر رسیده بود . فرانسه آزاد که یکی از متحدین اتحاد بزرگ بود علیه فاشیسم مبارزه کرد و در نبردهای زیادی شرکت کرد در عین حال تشکیلاتی که دو گل بوجود آورده بود شدیداً به کمک امریکا و انگلیس نیازمند بود و دو گل با وجود نفرت زیاد از هر دوی آنها اما مجبور بود از آنها تقاضای کمک بیشتری هم نمود بریتانیا علاقمند بود با فرانسه بعنوان قدرتهای بزرگ توان نظامی خود را باز یابد ولی اینبار نه در مقابل آلمان بلکه مقابل شوروی . بدین ترتیب بود امکانات که احتیاج یک کشور بعنوان یک قدرت بزرگ بود بدست آورد از جمله قسمتی از خاک آلمان تحت اشغال فرانسه در آمد و عضویت دائم در شورای امنیت به فرانسه داده شد . هنوز پس از جنگ قدرت استعماری محسوب می شد .
اما انگلستان ، از نظر روانی برای تصمیم گیرندگان سیاسی در لندن دشوار بود که خود را با شرایط جدید که حاکی از افول امپراطوری آنها بود =تطبیق دهند. بریتانیا تنها کشوری بود که از ابتدا تا انتهای جنگ در نبردها شرکت داشت . در دوران چرچیل انگلیس یکی از ۳ قدرت جهان بود از نظر نظامی انگلیس نیروی دریایی و هوایی نیرومندی داشت این کشور بیش از اندازه برای پیروزی خود را به خطر انداخته بود بطوریکه تمام ذخایر طلا و ارز کشورته گرفته بود از نظر اقتصاد شدیداً صدمه دیده بود و محتاج کمکهای امریکا شد و بنابر توجه دو ابر قدرت آنها مجبور شدند نیروهای خود را از بسیاری از مستعمرات مانند هند و خاور نزدیک خارج کند و از ادعای خود نسبت به ترکیه و یونان دست بر دارد اساس این سیاست بریتانیا بر این قرار گرفت بود که همزمان با بیرون رفتن از برخی مناطق ، پایگاهایش را در مناطق دیگری که با منافع بریتانیا بیشتر تطبیق داشته باشد مستقر سازد مثلاً کانال سوئز را بجای فلسطین و چاههای نفت اعراب را با هند ،بدنبال صدمات و هزینه های سنگین وارد بر بریتانیا مجبور شد که موقعیت خودرا در جهان مورد ارزیابی مجدد قرار دهد معهذا انگلستان همچنان بعنوان یک پدیده استراتژیک نیرومند با قلمروی پهناور که البته برای حفظ آن امنیت خود باید متکی امریکا بود در عین حال بهترین متحد و مهمترنی یا ارستراتژیک آمریکا در جهان دو قطبی باقی ماند و بهر حال تردیدی وجود نداشت که دوره تسلط و سروری اروپا بسر آمده و تلاشهای دول انگلیس و فرانسه در بازگرداندن این دوران بی ثمر بوده در شرایطی که محصول ناخالص ملی ایالات متحده در خلال جنگ ۵۰% افزایش یافته بود محصول ناخالص اروپا ۲۵% کاهش یافته بود و سهم اروپا برای تولیدات صنعتی جهان به پائین ترین حد خود رسید و در سال ۱۹۵۳ که حتی بخش اعظم از خرابیهای ترمیم شده بود اروپا فقط ۲۶% کل تولیدات جهانی را به خود اختصاص داده بود تولید ناخالص اروپا نصب امریکابود . افول قدرتهای اروپائی بطرز مشخصی و بارزی حتی در هزینه پرسنل نظامی آنان نیز منعکس شده بود و اروپا چه از نظر اقتصادی و چه از نظر نظامی عقب مانده بوده تصویری که بدین گونه در مورد اروپا وجود داشت با پیدایش سلاح اتمی و موشک دور برد تقویت گردیده پیدایش بمب اتم دور نمای استراتژیکی را تغییر داد . چون هر دولتی که به این سلاح دست میافت قادر می شد تا یکسره دست به تخریب و نابودی بشر بزند . ظهور و پیدایش تکنولوژی جدید تسلیحاتی دول قدیمی اروپا را تحت فشار قرارداد تا یا خود از این نظر به دیگران برسانند یا اعتراف کنند که به قدرتهای درجه دومی مبدل شدنده اند . با توجه به چشم انداز تکنولوژیکی و اقتصادی ضعیف برخی کشورهای اروپائی ورود آنها به باشگاه اتمی به نظر مشکل میامد . اما لندن و پاریس که به اهمیت نیروی هسته ای پی برده و سلاح اتمی را عامل بازدارنده مهمی تلقی می کردند . برای پیوستن به این باشگاه تلاش وسیعی کردندکه این امر نشانگر ضعف قدرت آنها بود .
نقش روز افزون ایدوئولوژی در جهان آخرین عاملی بود که مسجل ساخت که اکنون دیگر از نظر استراتژیکی و سیاسی دنیا یک نظام چند قطبی نیست و باید آن را یک سیستم دو قطبی دانســــت.
دانلود کتاب طاق ۳٫۳۳/۵ (۶۶٫۶۷%) ۶ امتیازs کتاب ” طاق روستایی در دامنکوه دامغان” در ۱۷۴ صفحه وزیری تهیه شده است که ۱۲ صفحه پایانی آن شامل تصاویری رنگی از روستا می باشد .
معرفی شهر تاریخی زرقان ۴٫۲۵/۵ (۸۵٫۰۰%) ۴ امتیازs معرفی شهر تاریخی زرقان/ معرفی شهر تاریخی زرقان/ معرفی اجمالی بخش زرقان: بخش زرقان یکی از بخشهای ۵ گانه شهرستان شیراز میباشد. مرکز آن شهر زرقان است که در ۲۵ کیلومتری شیراز واقع شده است (نزدیکترین […]
چشم اندازهای شگفت انگیز دنیا ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۱ امتیاز چشم اندازهای شگفت انگیز دنیا دنیا پر از مکان ها و دیدنی های باورنکردنی ، اما واقعی است. این مکان ها آن قدر جالب و شگفت انگیز هستند که می توانند توجه هر […]
وقتی در اکثر نقاط کشور مردم از برف و سرما در مضیقه قرار می گیرند، بیشتر جزایر خلیج فارس دوره آب و هوای دلپذیرشان را سپری می کنند. گیاهان و گل های خاص آن دوره زیبایی و شکوفایی را تجربه می کنند […]
قله اورست با ارتفاع ۸۸۴۸ متر از سطح دریا ، بلندترین نقطه زمین محسوب میشود . این کوه که در جنوب قاره آسیا در بخش های مرزی نپال و چین بوده ، یکی از قله های رشته کوه هیمالیاست که به بام دنیا نیز […]
همه چیز در مورد کشور نروژ ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۱ امتیاز همه چیز درباره مهاجرت به بهترین کشور دنیا ! نروژ کشوری در شمال اسکاندیناوی است که از سوی سازمان ملل، عنوان بهترین و بالاترین استانداردهای زندگی در دنیا را به خود اختصاص داده است.نروژ، […]
به نکات زیر توجه کنید