توسعه پایدار، مفهوم جدیدی است که از طریق پیوند بین ابعاد مختلف توسعه (اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی) و توجه خاص به ملاحظات محیطی و حفظ محیط زیست از دهه ۸۰ به طور گستردهای مطرح گردید. از سوی دیگر، مدیریت دولتی نوین به منظور افزایش مسئولیت مدیران به محیط پیرامونی خود، از دهه ۷۰ جایگزین مدیریت دولتی در مفهوم سنتی آن شد.
لذا در این مقاله، پس از تشریح «توسعه» در مفهوم سنتی، الگوی جدید آن تحت عنوان «توسعه پایدار» به عنوان اساس فعالیتهای مدیریت دولتی نوین مطرح شده است. سپس مدیریت دولتی نوین به عنوان محور توسعه پایدار و ابزار دولتها در کسب اهداف توسعه، پایدار، مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است.
مقدمه
همه ما مطالب زیادی راجع به مفهوم توسعه خوانده یا شنیدهایم و هر کسی از آن تجسمی در ذهن خود دارد. امروزه کمتر واژهای تا این حد در محافل اجتماعی – سیاسی و خاصه مدیریت و اقتصاد مطرح شده است. بهرحال به قول ادبا باید گفت موضوع سهل و ممتنع است، سهل از آن جهت که مفاهیم و معانی کلی از آن در ذهن همه هست، ممتنع از آن روی که تعریف، جزئیات، مرزبندی و مهمتر از همه ساز و کارهای عملی تحقق توسعه همچنان مورد بحث است.
همه ما از توسعه اقتصادی شناخت داریم و شاخصههای آن را مثل رشد تولید، افزایش بهرهوری (کارایی)، افزایش درآمد ملی و تولید ناخالص ملی و ….. در نظر داریم. از طرف دیگر، توسعه اجتماعی و شاخصههایی نظیر توزیع عادلانه درآمد، برابری و بسط عدالت اجتماعی را نیز میشناسیم و گفته میشود که پس از رشد اقتصادی و حتی به همراه آن و به دنبال کارآفرینی، ایجاد اشتغال، به جا و لازم است تا افراد فعال جامعه در چرخه اقتصادی کشور مشغول به کار شوند. همچنین توسعه فرهنگی، از جنبههای نوین مفهوم توسعه است که شاخصههایی مثل امکان استفاده متناسب و عادلانه همه از فضاهای فرهنگی، ارتقای دانش و معرفت در جامعه و…. را در بر دارد. و همسنگ همه از توسعه سیاسی، مؤلفههایی همچون مشارکت عمومی در تصمیمگیریها، فضای باز سیاسی، امکان مشارکت همگانی در قدرت صحبت میشود. افقهای آینده مدیریت، توسعه انسانی، نقشها و وظایف دولت در زمینه توسعه و موضوع نظام اداری توسعه یا توسعه نظام اداری در این مقاله مورد بحث قرار خواهد گرفت.
مفاهیم و دیدگاههای توسعه
توسعه، فرایندی تعاملی است که در آن افراد در شبکههای کاری یاد میگیرند که چگونه مشکلات را تعریف و حل کنند. همچنین فرایندی است که در آن سازگاری همه بخشها افزایش مییابد (Elliott, 1994). صنعتی شدن، فرایندی است که صرفا برای ایجاد نوعی مهارت برای حل مشکل است. مدرنیزم به نشانه و نمادها و مدلهایی (مدهایی) از زندگی تکنولوژیک اشاره میکند. در حالی که صنعتی شدن کمتر جنبه اجتماعی دارد، مدرنیزم بیشتر جنبه اجتماعی داشته و در واقع پیامد اجتماعی صنعتی شدن است و «توسعه» فرایندی چند سطحی است که میتواند همه مفاهیم پیش گفته را در بر گیرد. ضمنا مدرنیزم یک حالت است، صنعتی شدن نیز خود فرایندی است که از توسعه بسیار محدودتر است، فرایند توسعه انتهای باز دارد یعنی نامحدود است و بسته نیست (Elliott, 1994).
در ابعاد اجتماعی، شاید نتوان تقدم و تأخری برای ابعاد مختلف توسعه (سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی) در نظر گرفت. به خاطر اینکه در مقایسه با فرد، اجتماع خواصی منحصر به فرد دارد که با خواص تکتک افراد تفاوت دارد. در بعد فردی مطابق سلسله مراتب نیازهای مازلو، اکثر افراد از نیازهای سلسله مراتبی (نردبانی) تبعیت میکنند و تنها با برآورده شدن نیازهای سطوح پایینتر، نیازهای سطوح بالاتر مطرح میشود. مثلا تا در فردی نیازهای فیزیولوژیک و امنیت تأمین نشود، نیاز به احترام و اجتماعی شدن مطرح نمیشود و همین طور نیازهای سطوح بالاتر. بهرحال شاید بتوان گفت که در سطح اجتماعی نیز، نیازهای سطوح پایین تر جنبه اقتصادی دارد و نیازهایی مثل توسعه سیاسی (مشارکت در تصمیمگیری و ….) در ردههای بالاتر قرار میگیرند. ولی در نظر گرفتن چرخهای برای ابعاد توسعه که در آن ابعاد به شکل تعامل با هم در ارتباطند، جنبه منطقیتری دارد، البته اینکه کدام جنبه توسعه، بیشتر مد نظر باشد بستگی به جامعه مورد نظر دارد، مثلا جامعهای که دارای اقتصاد پیشرفتهای است، اولویت با توسعه سیاسی است و بر عکس.
تفاوت توسعه در مفهوم سنتی و پایدار
1 – توسعه پایدار به ملاحظه «منابع طبیعی پایه» به عنوان نخستین محدودیت، اهمیت میدهد، بر خلاف توسعه سنتی که «سرمایه و قابلیت دسترسی» به آن را اولین محدودیت تولید در نظر میگرفت.
۲- سیاست اخلاقی «حفظ امکان استفاده حداقل مساوی با ما برای نسلهای بعدی از منابع طبیعی» شدیداً مدنظر توسعه پایدار است.
۳- در توسعه پایدار، ارزش تمام منافع و هزینههای اجتماعی (مثل کاهش منابع) برای تعیین نقش توسعه، باید در سیستم حسابداری منظور شود یعنی آیا هزینهای که انجام میشود با هدف مورد نظر از توسعه سازش دارد یا نه (مثلا تخریب جنگل به چه قیمت؟
۴- در توسعه پایدار، جذب ضایعات تولید، کارکرد اصلی محیط زیست و یک محدودیت در رشد اقتصادی محسوب میشود، ضمنا جنبههای فرهنگی، بسط عدالت اجتماعی و …. بیشتر مدنظر است. (Barber, 2004)
مدیریت و توسعه
سازمانهای عصر ما، نقشها و مأموریتهایی فراتر از نقشها و مأموریتهای سنتی به عهده دارند. در محیطی اقتصادی و اجتماعی، مسئولیت و وظایف جدیدی خواسته یا ناخواسته بر دوش آنهاست. سازمانهای
امروزی از یک نهاد صرفا اداری اقتصادی و صنعتی خارج شده و به صورت نهادهای اجتماعی – سیاسی درآمدهاند که باید نسبت به مسایل محیط اجتماعی حساس و آگاه باشند، لذا دانش سیاسی و اجتماعی لازمه مدیریت امروز است و ارج نهادن به منافع عامه و توجه به محیط و هنجارهای اجتماعی از جمله مسایل مهم همه سازمانها و مدیریت است.
در چنین فضایی با توجه به مشکلات ناشی از توسعه سنتی و افقها و اهداف جدید توسعه، توجه به میثاق قدیم و جدید سازمانها با محیط ضروری به نظر می رسد. در شکل شماره یک دیدگاه نظری مدیریت
و سازمان در دنیای آینده را نشان میدهد و اشاره به قدرت پاسخگویی سازمان در برابر فشارها و انتظارات جامعه نیز دارد. در مدل مذکور، فقط بحث اخلاقیات مطرح نیست، بلکه برخورد عملی و کاربردی با مسایل هم مدنظر است.
افقهای آینده مفاهیم توسعه و مدیریت
در این مورد دو نظر (پیشبینی) وجود دارد، که یکی توسعه فزاینده صنعتی و دیگری توسعه انسانی و معقول است. ویژگیهای هر کدام از دیدگاههای مذکور در شرح ذیل ارائه شده است.
پارادایم فکری توسعه انسانی و معقول بر هماهنگی با طبیعت، تأکید بر جزئی از طبیعت بودن انسان و غنیسازی آن به جای تسلط و جدایی از طبیعت تأکید دارد. از نظر برخی اندیشمندان، انسان تنها بخش کوچکی از طبیعت و فعالیت او بخش کوچک از خرده سیستم اجتماعی – اقتصادی پویاست. از آنجایی که مدیریت با انسانها سر و کار دارد، قطعا در مبحث توسعه نیز در نهایت صحبت بر سر آنهاست، لذا توسعه نیازمند انسانهای توسعه یافته نیز هست که داشتن آمادگی لازم برای کسب تجربه تازه و تغییر، توجه به محیطهای دیگر به غیر از محیط بلافصل خود، آزاداندیشی در موضوعهای مختلف، علاقه مندی به برنامهریزی و سازماندهی در زندگی، اعتقاد به توان اثرگذاری انسان به محیط به جای اثرپذیری صرف از آن، اعتقاد بیشتر به علم و فناوری، امید به زندگی و ….. از جمله ویژگیهای انسان توسعه یافته محسوب میشود. (fartdo , 2000) امروزه در بعد فکری از تبدیل نوع تفکر یا منطق از ابزاری به تفکر و منطق جوهری یا ارزشی (Substantive (value) rationality) صحبت میشود که این امر میتواند تحولات شگرفی را در رابطه با تفکر توسعه پایدار موجب گردد. برخی خصوصیات نظریههای جوهری و ابزاری در جدول شماره یک ارائه شده است.
عوامل مؤثر بر توسعه انسانی عبارت است از: دولت، وسایل ارتباط جمعی، دستگاههای
داری، احزاب سیاسی،آموزش محیطهای شهری، مذهب، محیطهای کاری و … بنابراین، آنچه گفته شد به منظور درک اهمیت ابعاد غیر اقتصادی و خصوصاً بعد انسانی در فرایند توسعه و توجه خاص به مدیریت به عنوان محور اصلی در ارتباط با ابعاد مذکور بود. در جامعهای که انسانهای توسعه یافته به وفور یافت شوند، جامعه مورد نظر «مک کلند» یعنی جامعه پیشرفته و تکامل یافته پدید و توسعه مییابد.
مدیریت دولتی و توسعه
از آنجایی که بخش خصوصی نمیتواند برخی خدمات و کالاها را نظیر آموزش، قوانین و ضوابط، ارزشهای محیطی، دفاع ملی، راهها و بیمارستانها، بهداشت، برخی خدمات رفاهی، حمل و نقل عمومی و ….. را ارائه کند. لذا دولت خدمات مذکور را که نقش مهمی در توسعه جامعه دارند برعهده گرفته است. از این رو، کالا و خدمات، اخد مالیات، ارتباط با سایر دولتها، کنترل بر مردم و کالاها، اجرای قوانین متنوع از جمله برون دادهای دولت محسوب می شود که با به کارگیری ابزارها و ساز و کارهای مدیریت دولتی (سنتی و نوین) به وسیله دولت، وظایف پیش گفته به نحو مطلوب انجام میشود. برخی تفاوتهای مدیریت دولتی سنتی و نوین عبارت است از:
الف – اهداف مدیریت دولتی سنتی:
۱ – چگونه ما میتوانیم با منابع موجود، خدمات بیشتر و بهتری را ارائه نمائیم (کارایی).
۲ – چگونه ما با هزینه کمتری میتوانیم سطح خدمات فعلی را حفظ کنیم (اقتصاد).
هدف جدید مدیریت دولتی (هدف اضافی مدیریت دولتی نوین)
۳ – آیا خدمات دولتی، عدالت اجتماعی را گسترش میدهد (بسط عدالت اجتماعی). عدالت کمال مطلوبی است که انسانها با آن و به امید آن زندگی کرده و در جستجوی آن هستند. حس عدالتخواهی و همبستگی اجتماعی، حقوق و حکومت را طلب میکند. هدف حقوق عدالت است و وظیفه حکومت، انتظام امور برای تحقق عدالت است. و این دو پدیده در عین قدمت، همواره تازگی دارند و پیوسته، نیازمند حقوق حکومت و سیاست هستند. بنابراین، مفهوم عدالت اجتماعی، بسیار وسیع است که شامل فعالیتهای طراحی شده برای گسترش قدرت سیاسی و اقتصادی اقلیت در کنار اکثریت افراد جامعه است و عدالت اجتماعی همواره نوعی نگرانی و دلواپسی برای مدیریت دولتی نوین محسوب میشود. (Barber, 2004)
ب – روشها و اندیشهها: مدیریت دولتی سنتی، به دنبال ساختارهای ایستا و تغییرات کم بود اما مدیریت دولتی نوین به دنبال ساختارهای پویا و تغییرپذیر است، شکلهای تغییرپذیر سازمانی، ساختارهای انعطافپذیر، تمرکززدایی، آموزش حساسیت، بهبود سازمانی و مشارکت همه افراد از جمله ویژگیهای مدیریت دولتی نوین محسوب میگردد. مدیریت دولتی نوین تنها به دنبال اقتصاد بهتر نیست بلکه به دنبال سیاستهای اجرایی برای بهبود کیفیت زندگی افراد، توسعه و تقویت نهادهای حل مشکلات عمومی جامعه است. مدیریت دولتی نوین، متعهد به برقراری عدالت اجتماعی از طریق مدیران اجرایی قوی دارد که «هامیلتون» از آن به عنوان «عامل انگیزش مدیران اجرایی» یاد میکند. مدیریت دولتی نوین کمترین توجه را به توسعه شهری، بوروکراسی های غیرمسئول، ساخت مؤسسات بیشتر دارد و بیشتر به دنبال حل مشکلاتی نظیر کاهش بهداشتی، فقر روستایی، اعتیاد و … است. (Andres , 2002)
ج – منطق: منطق مدیریت دولتی نوین بر خلاف مدیریت دولتی سنتی که بیشتر توصیفی، غیر عملی و علمی بود، عملگراتر و متکی به روشهای علمی و تجربه بیشتر است. بنابراین، میتوان گفت که مفاهیم مدنظر مدیریت دولتی نوین، درون ابعاد توسعه پایدار نهفته و چیزی جدای از آن نیست.
«ماسکریو» با توجه به موارد زیر استدلال میکند که چرا اقتصاد در کل باید در دست دولت باشد:
۱- در تفوق (برتری داشتن) دولت میتوان بازتاب ایدئولوژیهای سیاسی و اجتماعی را دید که با مفروضات مصرف کننده و تصمیمگیرنده غیر متمرکز انطباق ندارد؛
۲- مکانیسم بازار نمیتواند تمامی فعالیتهای اقتصاد را انجام دهد و نیازمند هدایت و کنترل است؛
-۳ بدون حمایت و تقویت و جانبداری ساختار قانونی دولت، ترتیبات و مبادلات قراردادی برای به کارگیری نظام بازار وجود نخواهد داشت؛
-۴ برخی کالاها و خدمات را به دلیل ویژگیهایشان، بازار هرگز نمیتواند تولید کند، مثل «مسئله برگشت به غیر».
مسئله «برگشت به غیر» در مقابل «برگشت به خود»، اشاره به کالاها و خدمات خاصی دارد که فردی ممکن است در آن هزینه (سرمایهگذاری) کند اما منافعش به دیگران هم برسد. مثل هزینه سالمسازی هوای آلوده که حتی کسی که برای آن هزینهای متحمل نشده هم از منافع آن بهرهمند میشود، لذا گفته می شود که بازار در مورد کالا «برگشت به خود» و نه «برگشت به غیر» را مد نظر دارد. (ماسکریو، ۱۹۹۵)
-۵ ارزشهای اجتماعی، لزوم اعمال تعدیلات دولتی را در زمینه توزیع ثروت و درآمد و ارشاد آن را لازم میسازد؛
۶- نظام بازار به ویژه در اقتصاد پیشرفته مالی، الزاما اشتغال بالا، ثبات قیمتها و نرخ مطلوب رشد اقتصادی و اجتماعی را به ارمغان نمیآورد و نیازمند سیاستهای عمومی است؛
-۷ نرخ تنزیل که در تعیین ارزش آینده (نسبت به حال) مصرف به کار میرود، از نظر بخش خصوصی و عمومی ممکن است متفاوت باشد. (ماسکریو، ۱۹۹۵)
بنابراین، دخالت دولت در فرایندهای اقتصادی به خصوص در اقتصاد توسعه به مفهوم جدید آن، ضروری و محوریترین نقش است.
توسعه و نقشها و فعالیتهای مدیریتی دولت
۱- برنامهریزی توسعه: «ادوارد میسون» با تأکید بر عدم شباهت توسعه، انقلابهای کلاسیک صنعتی تکنولوژیک و اقتصادی، نقش دولت را در رهبری برنامههای توسعه، اصلیترین نقش میداند. همچنین «موریس هربرت داب» با حمایت از برنامه ریزی، دو روش توسعه یعنی انحصار خصوصی و تمرکز دولتی را مطرح و تنها دولت را قادر به برنامهریزی چنین کار دشواری میداند.
۲- سازماندهی: جایی که هر فعالیت کوچک نیازمند ساز و کار و تشکیلات منظم است فرایند عظیمی مثل توسعه قطعاً متشکلترین سازهها و ساختارها را میطلبد و شروط توسعه پایدار سیاسی – اجتماعی هستند و دولت مسئول طراحی چهار سیستم: ۱- فنی با حداکثر بهرهوری، ۲- تولیدی با تأکید بر محیط، ۳- اجتماعی و ۴- اقتصادی با تأکید بر دانش کافی به منظور دستیابی به توسعه پایدار است. «اندرسون» تأمین زیرساخت اقتصاد را وظیفه دولت میداند و ایجاد تشکیلات و نهادهای دولتی و رهنمود تشویق مردم به تشکیل سازمانهای غیردولتی بخصوص در امور عامالمنفعه را در رابطه با ملاحظات محیطی و زیستی کارکردی مهم میداند که فقط از عهده دولتها بر میآید.
۳- کنترل: مدیریت دولتی درصدد تغییر سیاستها و ساختارهای ممنوع کننده عدالت است، از این رو اهداف متناقض بخشهای مختلف فراسیستم اجتماعی توسعه ایجاب میکند که عامل مافوق بر کل سیستم جامعه، نظارت – کنترل و مراقبت دایم داشته باشد. به علاوه حساسیتها و ملاحظات محیطی، فرهنگی و اجتماعی و علایم هشداردهنده مورد توجه در توسعه پایدار، لزوم گرفتن بازخورد دایمی از چرخههای مختلف فعالیتها را مطرح میسازد. همچنین کنترل اصل آهنین منافع شخصی یعنی خودخواهی غریزی نشأت گرفته از امیال شخصی و بعد فردی انسانها که میل به تحت الشعاع قرار دادن منافع دیگران در قبال منافع شخصی دارد، نیز از کارکردهای دولتها محسوب میگردد. لازم به ذکر است که «اصل آهنین منافع شخصی» اشاره به قدرت یافتن رهبران و عدم کنترل عملکردهای آنان از سوی زیردستان دارد که توسط «روبرت میشل» نویسنده مشهورایتالیایی مطرح شده است.
۴- هماهنگی: اهداف و فعالیتهای متفاوت بخشهای مختلف و تجربه تلخ توسعه و رشد سرطانی برخی بخشها در گذشته که مشکلات عدیدهای را گریبانگیر بشر کرده است، لزوم هماهنگی در اهداف و فعالیتها را از سوی رهبری قوی، مقتدر و توانا طلب میکند که به سبب ماهیت کار فقط از فرماندهی به نام دولت ساخته است. مثلا از نوعی هماهنگی به نام هماهنگی سیاسی یاد میشود. به طور مثال، انجام هماهنگی بین بخشهای دخانیات و بهداشت که کاملا در اهداف و روشها تضاد دارند، مستلزم نوعی هماهنگی سیاسی و منوط به دخالت دولت است.
۵- هدایت: فرایندی به وسعت پیچیدگی توسعه با اهداف متضاد بخشهای درونی، نیازمند هدایت و برقراری سیستم ارتباطی و اطلاعاتی قوی و رهبری قدرتمند است که فقط دولتها از عهده آن بر میآیند.
سیاستگذاری و تصمیمگیریها
شاید حساسترین نقش را مدیریت دولتی در این نفش ایفا میکند، عناصر اصلی خط مشیگذاری دولت در توسعه پایدار از نظر «بریانت» عبارتست از:
۱- پذیرش مفهوم توسعه پایدار، ۲- یکپارچه کردن ملاحظات محیطی در اهداف توسعه ۳- در نظر گرفتن ابعاد محیطی در تمام بخشهای توسعه ۴- استفاده پایدار از منابع طبیعی، مهمترین سیاستهای محیطی توسعه است که فقط از عهده دولت فراگیر و تصمیمگیرندگان آن بر میآید. (furtudo, 2000) «بریونز» (1991)، علاوه بر موارد پیش گفته سیاستهای دیگری نظیر درونی کردن ملاحظات محیطی در برنامههای توسعه، مشارکت، تحصیلات و آموزش را در سیاستهای توسعه مطرح میکند. لذا با توجه به بینالمللی بودن مسایل محیطی در توسعه، شعار عدم کفایت تلاشهای داخلی مطرح شده و اتخاذ سیاستهای خارجی مناسب هم برای کشور و نیز هماهنگ با دیگران از اساسی ترین وظایف دولت است.
بنابراین، اتخاذ سیاست مناسب خارجی و ارتباط با دیگر ملتها و دولتها، از اساسیترین نقشها و مأموریتهای دولتهاست که از جمله نقشهایی است که انتقال آن به بخشهای غیردولتی امکان پذیر نیست فلذا در امر توسعه نیز وقتی مفاهیم بینالمللی مطرح شود، دولتها حساسترین نقش را ایفا میکنند. نقشی که فقط از دولتها ساخته است.
توسعه پایدار و مدیریت دولتی
حداقل به دو طریق میتوان بین مدیریت دولتی و توسعه پایدار پیوند ایجاد کرد. این حلقه پیوند را مدیریت توسعه پایدار مینامیم. در معنای نخست مدیریت توسعه پایدار میتواند به معنای اداره کردن توسعه پایدار و یا یافتن استراتژیهایی باشد که بدان طریق آرمان توسعه پایدار میتواند جنبه عملی به خود بگیرد. این تفسیر ضرورت انواع تحقیقات در همه سطوح دولت و در همه جوانب زندگی را ایجاب میکند. اگر قرار باشد ایدهای، رفتارها و اولویتهای ما را تغییر دهد نیاز به برنامههایی خواهیم داشت که بتواند ما را در تبدیل آن ایده به واقعیت کمک کنند. در معنی دوم، میتوان مدیریت توسعه پایدار را به عنوان حوزهای فرعی تصور کرد که بر پایداری توسعه مدیریت توجه دارد. در این زمینه نیاز به پژوهشهایی درباره محیط متغیر مدیریت دولتی و استراتژی مورد نیاز برای تطبیق مدیران دولتی و متخصصان مربوطه با تغییرات مزبور است (Redelift, 2002).
نظام اداری توسعه
در بحث نظام اداری توسعه، بین کاربرد واژههای مدیریت (Mangement) و اداره امور (Administration) تفاوت وجود دارد. اداره امور به معنی هدایت، کنترل، مدیریت امور، امور عملیات و …. است. در حالی که مدیریت به معنی هدایت، کنترل مجموعهای از امور یک نفر برای ایجاد تغییر است. «وایت» اداره امور عمومی را فراتر از مدیریت میداند. بهرحال مهم این است که بدانیم اداره امور عمومی شامل هر سه فعالیت دولت (قضایی، قانونگذاری، اجرایی) است و فقط بخش اجرایی را شامل نمیشود. «روزبنلوم» اداره امور بخش دولتی را استفاده از نظریه و فرایندهای سیاسی، مدیریتی و قانونی برای انجام تکالیف دولتی، قانونگذاری، اجرایی و قضایی به منظور تأمین وظایف انتظامی و خدماتی برای کل جامعه یا بخشی از آن میداند. (هیوز ۱۹۹۷)
با توجه به مطالب پیش گفته میتوان گفت که نظام اداری، ماشینی اجرایی دولت و مرتبط با سه قوه است و این ماشین عوامل چهارگانه قوانین و مقررات، ساختار تشکیلاتی، سیستمها و روشها و منابع انسانی را جهت ایفای نقش خود در اختیار دارد.
در مورد رابطه تحول نظام اداری و توسعه دو نکته زیر قابل بحث است:
الف – رابطه نظام اداری و توسعه دو جانبه است یعنی از یک طرف تأکید بر کاراتر کردن و اقتصادی کردن نظام اداری است (کارایی) و از طرف دیگر، بر ایجاد نظام اداری تسهیل کننده توسعه تأکید میگردد (لزوم تأکید بر اثربخشی به جای کارایی).
ب – تا زمانی که نقش و رسالت دولت مشخص نشود و تعریفی از توسعه در جامعه ارائه نشود سمت و سوی تحول نظام اداری کشور مشخص نخواهد شد. لازم به ذکر است که سمت و سوی توسعه در هر کشور کاملا سیاسی و متأثر از ایدئولوژیهای حاکم بر جامعه است.
از این رو، مفهوم توسعه و توسعه یافتگی دربرگیرنده ترقی و پیشرفت همه جانبه، بهبود کیفی و شاخصهای اقتصادی، ارتقای سطح تعلیم و تربیت، آموزش حرفهای، ارتقای بهرهوری، ارتقای سطح عمومی زندگی و …. است. از نظر «محمدالبوری» توسعه عبارت است از: قابلیت به دست آوردن ایدهآلهای اساسی در زندگی فرد، خانواده و اجتماع و اداره کردن کشور در این راستاست. در تعریف دیگری، «البوری» توسعه را توان تصمیمگیری در شکل دادن مجدد محیط فراگیر خود (سیاسی، اقتصادی، اداری و ….) از طریق بسیج منابع ملی توسط یک ایدئولوژی که تقریبا به آن اعتقاد دارند، میداند.
بنابراین، نوع تعریف از توسعه، سمتگیری نظام اداری در جهت توسعه را مشخص میکند و تفاوت تعاریف نوعی ابهام را برای نظام اداری توسعه موجب میشود. «میرسپاسی» معتقد است که نظام اداری توسعه از عوامل زیر تشکیل شده است:
-۱ وضع قوانین و مقررات حمایت کننده از توسعه و سرمایهگذاری ؛
۲- ایجاد تشکیلات و ساختارهای مناسب سازمانی در راستای قوانین و مقررات موضوعه؛
-۳ ایجاد سیستمها و روشهای حمایت کننده و تبدیل کننده اجرای برنامهها در راستای تحقق اهداف برنامه؛
-۴ تحول در ساختار و رفتار منابع انسانی سازمانهای دولتی و تقویت فرهنگ سازمانی مشتری مدار در نظام اداری (میرسپاسی، ۱۳۷۸).
ویژگیهای ساختار نظام اداری توسعه از نظر «میرسپاسی» عبارت است از:
الف – ساختار نظام اداری در گرایش مدیریت (اقتصادی) آن:
– ساختار نظام اداری در این راستا تا سلسله مراتبی با تأکید بر ساختارهای وظیفهگر است؛- اجرای دقیق قوانین و مقررات و نظم و انضباط اداری ؛
– – انتصاب و انتخاب مدیران بر اساس نظام شایسته سالاری.
ب – ساختار نظام اداری در گرایش سیاسی: در این زمینه، اداره امور فرایندی سیاسی است. «ولالس» میگوید: «اداره امور در نهایت مسئلهای در حوزه تئوریهای سیاسی است»؛
– – دراینجا، اهداف سیاسی مهم است و اثربخشی سازمانی بر کارایی مقدم است؛
– ساختار سازمانی مناسب انعطافپذیر با تکیه بر اهداف سیاسی نه کارایی؛
– ساختار ارگانیک با حداقل سلسله مراتب و حداکثر تفویض اختیار؛
– انتصاب بر مبنای وفاداری سیاسی و همسوئی کارکنان با سیاست حاکم.
ج – ساختار نظام اداری در گرایش حقوقی: شبیه ساختار در گرایش سیاسی است اما تأکید بر احقاق حقوق مردم و توجه خاص به قوه قضائیه دارد.
– رعایت انصاف و حمایت از مردم برای اینکه با آنان به طور غیرقانونی رفتار نشود و
رعایت حقوق فردی و جمعی بشود؛
– رعایت حقوق مردم در چارچوب قانون اساسی؛
– تساوی همه در برابر قانون.موانع تحول نظام اداری ایران از نظر «میرسپاسی» عبارت است از:
1 – نظام اداری جدید در راستای کدام تعریف از توسعه و با تداوم هدف شکل میگیرد؛
۲ -توسعه نظام اداری (کارایی) مورد نظر است یا نظام اداری توسعه (اثربخشی).
۳ – کدام نگرش بر تحول نظام اداری حاکم است (سیاسی، حقوقی یا اقتصادی و مدیریتی). (شکل ۲)
به طور کلی میتوان نتیجه گرفت که نظام اداری توسعه که بر اثر بخشی بجای کارایی تأکید دارد. در راستای توسعه پایدار عمل میکند اما توسعه نظام اداری بر کاراتر (اقتصادیتر) کردن نظام اداری برای انجام کارآتر امور تأکید دارد. بنابراین، چرخه توسعه با محوریت نظام اداری در شکل شماره ۳ ارائه گردیده است.
نظام اداری که خود از تعامل سیستمهای فرهنگی – اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بوجود آمده است در توسعه پایدار بعنوان فرآیندی که خود شامل ابعاد (سیاسی، اجتماعی – اقتصادی و فرهنگی) است نقش محوری را ایفا میکند ضمن اینکه تعامل چهار
خرده سیستم فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، محیط انسانی را تشکیل داده و خود محیط انسانی جزئی از محیط اکولوژیک است که با آن در حال تعامل (داد و ستد) است (redelift , 2002).
نتیجهگیری
از آنجایی که سازمانهای امروزی از یک نهاد صرفا اداری، اقتصادی و صنعتی خارج شده و به صورت نهادهای اجتماعی – سیاسی در آمدهاند که باید نسبت به محیط پیرامون خود حساس و آگاه باشند، لذا در این مقاله یکی از مباحث مهم مدیریت یعنی مدیریت دولتی نوین و تأثیر آن بر توسعه پایدار که تاکنون توجه چندانی به آن نشده است مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت و این نتیجه حاصل شد که با توجه به مفهوم توسعه پایدار به عنوان مهمترین بحث مدیریت دولتی به نظر میرسد اساسیترین کارکرد مدیریت دولتی نوین با نظام اداری توسعه، تفاوت چندانی نداشته باشد و مدیریت دولتی نوین با تأکید بر این کارکرد، همان نظام اداری توسعه است که میتواند نقش مهم و ارزندهای را در دست یافتن به توسعه پایدار ایفاء کند.
چالش های مدیریت دیجیتال در عصر ارتباطات حاضر
فاوا نیوز – تا همین گذشته نه چندان دور ، مثلا تا دهه پیش بسیاری از اصول و مبانی مدیریت همچنان پایدار و پابرجا بود و تنها رویکردها وشرایط بود که تفاوتهایی در مکاتب مدیریتی ایجاد می نمود. ولی امروزه در عصر دیجیتال چالشهای تند و تازه ای پیش روی مدیران قرار دارد.
چالشهایی که ویژگیهای عصر جدید هستند. جهانی شدن ، فن آوری اطلاعات و سرعت تحولات برخی از این چالشها هستند.
اما به نظر میرسد که حاد ترین و بی رحم ترین دست اندازی که گریبان مدیران را گرفته است تغییر تعاریف اصولی باشد. تعاریفی که سالهای سال مبنای عمل و ارزیابی بوده اند.
امروزه تعریف دانش ، ثروت ، و ارزشهای اجتماعی دگرگون شده اند. مدیران سازمانها چگونه با این چالشها برخورد می کنند ؟
در این مقاله به بررسی چالشهای فرا روی سازمان ها و مدیران در فرآیند دیجیتالی شدن می پردازیم.
مقدمه :
می توان دردسر های مدیریت در دهه جاری و پیش رو را به دو بخش تقسیم نمود:
نخست : آندسته از مشکلاتی که بی ثباتی ها و سرعت تحولات تحمیل می کنند.
دوم : آندسته از مشکلاتی که چارچوب های فکری و دستگاههای ارزشی را متزلزل می سازند.
رابطه پیچیده ای میان درد و درمان در مدیریت عصر حاضر برقرار است. به گونه ای که اثرات جانبی (Side effect) برخی از درمانها به اندازه خود دردها نیازمند توجه هستند. و بسیاری از راهکارها (Solutions) اثرات جانبی وخیمی دارند که خود نیازمند طرح و برنامه ای برای بهبود است. و همه این برنامه ریزی ها در شرایط بی ثبات و غیر قابل پیش بینی با قاطعیت اندک رخ میدهند.
در این چکیده قصد آن را داریم تا پاره ای از عمومی ترین و رایج ترین چالشهای فراروی مدیریت عصر حاضر را بررسی کنیم. چالشهایی که تقریبا همه مدیران به نوعی تجربه ای از رویارویی با آن را دارند. و سپس در انتها مدیران را از حیث نحوه پاسخ به فن آوری اطلاعات و بویژه فن آوری اطلاعات دسته بندی می کنیم و صفات هریک را بر می شماریم.
از آنجا که گسترش فن آوری اطلاعات و ارتباطات و در پی آن مدیریت دیجیتالی سازمان ، خود مقوله ای جدید است لذا سوابق تحقیق در این امور محدود به دهه اخیر می باشد. در کشور ما ایران نیز چند سالی است که سازمانها با دو رویکرد کلی به سمت مدیریت دیجیتالی کشیده شده اند.
نخست : برای رهایی از حجم بالای پردازشهای بروکراتیک سازمانی
دوم : برای تظاهر به نوگرایی و مدرن بودن .
که متاسفانه رویکرد دوم غالب است. این در حالی است که سازمان های قدیمی تر با ساختار کلاسیک به تازگی با رقیب تازه ای روبرو شده اند : سازمانهای مجازی و دیجیتالی. از سوی دیگر مرزها در نوردیده شده اند و تجارت و بازاریابی جهانی(Global Marketing) ، همه کسب و کارهای محلی (Local Business) را در برابر رقبای جهانی قرار داده است.
این شرایط که به کلی بیسابقه است ، تعاریف پایه را نیز دستخوش دگرگونی کرده است.
شرح :
عمده ترین چالشهای مدیریت دیجیتال در سالهای گذشته و پیش رو عبارتند از :
۱- امنیت
۲- ثبات
۳- روابط انسانی
۴- سرعت تحولات
۵- تغییر اصول و تعارف پایه مدیریت
که به شرح مختصری پیرامون هریک از موارد بالا و بررسی اثرات جانبی برنامه های اصلاحی می پردازیم که برای آنها تدارک دیده شده است.
1- امنیت (Security)
امنیت اطلاعات و حفاظت از اسرار سازمانی همواره ذهن مدیران را مشغول خود ساخته است. ساخت صندوقهای ایمنی و مکانیزمهای حفاظتی برای نگهداری از اسناد کاغذی ، خود صنعتی گسترده را پدید آورده است. مراقبت از اسناد کاغذی چندان مشکل نیست. اما هرچه این امنیت را بالاتر ببریم هزینه و زمان دسترسی (Access Time) را افزایش داده ایم. اما با پیدایش رایانه ها و ظهور نوع تازه ای از سند بنام سند دیجیتال کار ویرایش و دسترسی ، صدور و انتقال اسناد ساده و مکانیزه گردید . همزمان با این دگرگونیها نوع تازه ای از تخلفات نیز مشاهده گردید و مساله امنیت اسناد دیجیتالی مطرح شد. همچنین مشکلات اعتبار سنجی (Authentication) و امضای دیجیتال (Digital Sign) خود مقوله ای شد که مدیران را بیش از پیش از الکترونیکی نمودن اسناد حساس و دارای اعتبار حقوقی منصرف ساخت.
دلیل این بی میلی و انصراف سه چیز میتواند باشد :
الف : عدم طراحی سیستم اطلاعاتی بصورت درست و منطبق با نیاز سازمان.
ب : عدم آشنایی کارکنان با مفاهیم فن آوری اطلاعات و ناتوانی در کار با رایانه
ج : رشد روزافزون تخلفات دیجیتال و نگرانی از امنیت داده ها.
مورد الف بویژه در کشورهای در حال توسعه که نخستین برخوردها را با فن آوری اطلاعات تجربه می کنند فراوان دیده می شود. حتی گاه به سختی می توان یک سیستم یکپارچه و بی عیب و نقص را در این کشور ها پیدا کرد.
ب: عدم آشنایی کارکنان و مدیران با مفاهیم بنیادین فن آوری اطلاعات.
مدیران در عصر دیجیتال نیاز به دو نوع سواد تازه دارند. یعنی علاوه بر تخصص های اساسی به دو دانش زیر نیز نیاز مندند :
۱- سواد کار با اطلاعات
۲- سواد کار با رایانه
سواد کار با اطلاعات همانا دانش بهره گیری و تجزیه و تحلیل اطلاعات است. زندگی امروز بیش از هر زمان دیگری به اطلاعات وابسته است. گاه با شنیدن یک عدد شاد و گاه غمگین میشویم. و یک عدد میتواند یک مدیر را موفق و یا از کار برکنار سازد. اما بدلیل هجوم انبوهی از اطلاعات ، نیاز به ابزار پردازش اطلاعات احساس می شود. این ابزار نیز رایانه ها هستند . و منظور ما از رایانه تنها یک سخت افزار تزیینی نیست ، بلکه منظور یک سیستم اطلاعاتی دقیق و منسجم متشکل از سخت افزار و نرم افزار مناسب است. کار با رایانه و بهره گیری از سیستم های اطلاعاتی برای اهداف پردازشی و تجزیه و تحلیل نیز خود نیازمند کسب تجربه و دانش تخصصی مربوط به خود دارد.
و ضعف مدیران در این دو نوع سواد اطلاعاتی ( نوع اول و نوع دوم) یکی از چالشهای پیش روی مدیران و دلیل مقاومت آنها در برابر رایانه ای شدن امور است. حال هر نوع سازمانی که باشد خواه دولتی و خواه خصوصی ، خواه تجاری و خواه فرهنگی.
ج: تخلفات دیجیتال: امروزه کودکان از والدین باهوش ترند. آنها بخوبی با تلفن همراه و رایانه کار می کنند و کارهایی انجام میدهند که والدین از انجام آن عاجزند. مدیران سازمانها نیز در وضع مشابهی قرار دارند. گته کارکنان به اطلاعات محرمانه دسترسی غیر مجاز پیدا می کنند و این مساله که متصدی بخش رایانه شرکت یا سرپرست شبکه بیشتر از مدیر کل سازمان به اطلاعات دسترسی دارد بسیاری از مدیران را کلافه و مضطرب می کند و آنها را از رایانه ای نمودن سیستم اداری منصرف و دلسرد می کند.
2- بی ثباتی (Instability)
مشکل دیگری که مدیریت دیجیتالی را محدود و مشکل می کند بی ثباتی حاصل از شکل گیری فضای دیجیتالی (Cyber Space) است. بدین معنی که با دیجیتالی شدن و جهانی شدن رقبا ، شرایط به نحو محسوسی ناپایدار و غیر قابل پیش بینی می شود.
مناقصه ها و مزایده ها ، آگهی های خرید و فروش و انجام معاملات با چنان سرعتی انجام می شوند که گاه سازمانهای کند و کم اطلاع از محیط ، بسیاری از رخداد های مهم و حیاتی محیط خود را هرگز متوجه نمی شوند.
در چنین شرایطی مدیران گاه به جای آنکه تلاش خود را مضاعف کنند و سعی کنند تا خود و سازمان متبوعشان در فضای اطلاعاتی مناسب تنفس کنند ، کناره گیری را پیشه می کنند و با پشت کردن به واقعیات خود را در یک فضای ایزوله اطلاعاتی قرار می دهند.
بویژه سازمانهای دولتی ، که در شرایط غیر رقابتی با فراغ بال به روند ناکارآمد خود ادامه می دهند و ترسی از مشکلات مالی ندارند.
بهر حال آنچه که هست بی ثباتی و عدم اطمینان یکی از ویژگیهای فضای در حال گذار از سنتی به دیجیتال است و خواهیم دید که اغلب مدیرانی که پشت به این حقایق می کنند مدیرانی موسوم به « ملحد و منکر» یا دسته هفتم هستند.
3- روابط انسانی (Human Relation)
توسعه شبکه جهانی و فن آوری اطلاعات جهان را در یک تور نامریی فرو برده است. امروزه سازمانهای زیادی را میتوان یافت که از نظر جغرافیایی در سرتاسر گیتی پراکنده اند در حالی که تحت پوشش مدیریت واحدی قرار دارند.
و در این میان تهدید روابط انسانی موجود در سازمان ، بسیاری از مدیران را به بازنگری وا می دارد. کم نیستند سازمانهایی که روابط انسانی و کاری مناسب خود را یک سرمایه با ارزش تلقی می کنند و حاضر نیستند با هجوم رایانه ها آنرا به خطر افکنند. این نگرانی اگرچه بجا و منطقی است اما دلیل قانع کننده ای نیست.
بازآفرینی روابط انسانی و کاری یکی از وظایف مهم یک مدیر خوب در عصر دیجیتال است. خواهیم دید که مدیران دسته دوم (متزلزل) و دسته پنجم (مذبذب) چنین رفتاری دارند .
4- سرعت تحولات Speed of Changes
مدیر امروز در هر سازمانی که باشد و به هر یک از دسته های هفت گانه مدیران ( که معرفی خواهیم کرد) متعلق باشد یک مشکل مشترک دارند و آنهم سرعت تحولات است. دهه جاری نسبت به دهه گذشته در زمینه سرعت وقوع تحولات ، سرعت انتقال اخبار و رویداد ها و زمان دگرگونی ها تفاوت فاحشی دارد.
این دگرگونی های تند و سریع باعث می شوند تا زمان منسوخ شدن اطلاعات یا به عبارتی تاریخ مصرف آنها زود فرا رسد. همین مساله هزینه های اطلاعاتی و عملیاتی همه سازمان ها را افزایش داده است. برخورد مدیران با مقوله سرعت تحولات بستگی تام با نوع حرفه آنها دارد. ولی عموما سازمانهایی که نتوانند یک سیستم اطلاعاتی مناسب طراحی و پیاده سازی کنند ، دچار مشکلات عدیده عملیاتی خواهند شد.
5- تغییر تعاریف Definition in Change
همانطور که در خلاصه مقاله گفته شد تغییر و دگرگونی تعاریف یکی از خشن ترین چالشهای پیش روی مدیران در روزگار حاضر است.
یکی از این دگرگونی ها تغییر مفاهیم ثروت ، سود و تولید می باشد.
روزی روزگاری ثروت مجموعه گنجها و ذخیره های طلا و گوهر و در راس آن تاج و تخت بود. و تولید به کشاورزی و صنایع دستی مربوط به آن محدود بود. اما در پی انقلاب صنعتی و حذف محدودیتهای پیشین بر سر راه تولید ثروت مفهومی تازه یافت و در تولید و ارزش افزوده معنا شد. تا پیش از آن ثروت نیازمند نگاهبانانی چون شوالیه ها و جنگ سالاران بود و راه بدست آوردن آن نیز غارت دیگر ملتها و یا بهره کشی از انسانها بود و در بهترین حالت باج و خراج شاهانه راه گردآوری ثروت محسوب میشد.
اما در تعریف جدید جنگ آوران و سلحشوران بایستی جای خود را به کارآفرینان و متخصصان میدادند. از همین زمان بود که تولید و مصرف در نهادهای جداگانه خانواده و کارخانه انجام پذیرفت. تا پیش از آن تولید و مصرف هر دو در واحد خانواده انجام میشد و خانوار ها با مبادله پایاپای نیازهای یکدیگر را برطرف میکردند. واحد جدید یعنی کارخانه باعث پیدایش طبقه جدیدی از جامعه نیز شد : طبقه کارگر. اثرات سیاسی و اجتماعی این طبقه و کسانی که برای دفاع از حقوق این طبقه ، جامعه را تحت شعاع فعالیتهای خود قرار دادند ، سرتاسر کتابهای سیاسی ، فلسفی و تاریخی دوقرن اخیر را به خود اختصاص داده است. اما تولید صنعتی نیز ( با مفهوم کلاسیک خود) دیری نپایید و مانند همه پدیده های دیگر این کره خاکی دورانی در اوج بود و سپس در سراشیبی رکود افتاد. زیرا سرانجام عصر صنعت جای خود را به عصر جدیدی داد که آن را با نامهای چون عصر انفورماتیک ، رایانه ، یا ارتباطات بیان میکردند. . صنعت بازهم در تحولات روزگار رنگ میبازد و همچنان که طلا و تاج و تخت رنگ باخت .
گرچه خود انقلاب دوم صنعتی ( انقلاب دیجیتالی) را پیامد منطقی و مسلم انقلاب صنعتی دانسته اند اما نکاتی در خور توجه در این تحول یافت میشود که همه مفاهیم اقتصادی را بصورت زیربنایی تحت شعاع خود قرار میدهد. یکی از این دگرگونیهای بسیار جالب توجه ، مفهوم ثروت و دارایی است. در دنیای امروز دانایی و اطلاعات ثروت واقعی است . اگر روزگاری کمپانی خودرو ساز فورد(Ford) بواسطه زمینهای پهناور کارخانه و ماشین آلات مدرن آن ، شرکت ثروتمندی محسوب میشد امروزه کمپانی بزرگ مایکروسافت نه زمین دارد و نه ماشین آلات . تنها دارای آن یک ساختمان است و چند صد دستگاه رایانه اجاره ای. مجموع ارزش آنها کمتر از یک درصد ارزش سهام شرکت در بورس است . پس ثروت واقعی مایکروسافت و یا صدها و هزاران شرکت مشابه آن جایی در جمجمه پرسنل آن قرار دارد. و این است تعریف اقتصاد دانش پایه .(Knowledge Based Economy) دیگر اندوختن جواهرات و یا تل انبار کردن کوهی از ماشین آلات صنعتی نه تنها مزیت رقابتی نیست بلکه تبدیل به عاملی دست و پاگیر شده است. و خوب است بدانید بسیاری از کمپانی های صنعتی جهان همچون فورد و یا بویینگ اقدام به فروش بخشی از خط تولید خود نموده اند. زیرا بوضوح نقطه قدرت این دسته شرکتها در جای دیگری است و مایل هستند تا در همانجا متمرکز شوند. در طراحی محصول و در توانایی های جمعی کارکنان آن.
درک واقعیتهای اقتصاد مدرن و دیجیتالی از آن رو اهمیت دارد که باعث تغییرات اساسی در نگرش و برنامه ریزی استراتژیک فعالان صنعت و اقتصاد و حتی سیاست میشود .
اگر به این باور برسیم که امروزه مدیران نیازهای اطلاعاتی انبود و متنوعی دارند و بدون طراحی یک سیستم اطلاعاتی ، این نیاز برآورده نخواهد شد ، آنگاه نتیجه می گیریم که دیجیتالی شدن دست کم بخشی از امور (امور بیشتر ساختیافته) امری غیر قابل اجتناب است.
برای آنکه نوع برخورد و تصمیم مدیران را در قبال پذیرش فن آوری اطلاعات به عنوان یک بستر توسعه و بلکه بقا بدانیم، آنها را به هفت دسته تقسیم می کنیم:
۱- مدیر ریاکار – دورو
مدیری که اهمیت استراتژیک فن آوری اطلاعات را بخوبی بیان می کند ولی در عمل اجرا نمیکند.
2- مدیر متزلزل
مدیری که اهمیت استراتژیک فن آوری اطلاعات را با اکراه می پذیرد ، ولی برای پرداختن به مسایل آن آمادگی نشان نمیدهد.
3- مدیر ملحد و منکر
مدیری که معتقد است فن آوری اطلاعات ارزش ناچیزی دارد و نظر خود را با صراحت بیان می کند.
4- مدیر غیور – هوادار
مدیری که قانع شده است فن آوری اطلاعات اهمیت استراتژیک دارد و خود را نیز در آن کارشناس و صاحبنظر می داند.
5- مدیر مذبذب
مدیری که اذعان دارد فن آوری اطلاعات می تواند اهمیت استراتژیک داشته باشد ولی بایستی مرتبا او را قانع ساخت.
6- مدیر شاه منش
مدیری که اهمیت استراتژیک فن آوری اطلاعات را می پذیرد و بهترین « مدیر عالی اطلاعات » خود را نیز مامور این کار می کند و آنگاه عقب نشینی می کند.
7- مدیر معتقد
مدیری که اهمیت استراتژیک فن آوری اطلاعات رامی پذیرد و درک میکند که این امر میتواند برای او و سازمان او مزیت رقابتی باشد و در رفتارهای روزانه خود نیز این باور را نشان می دهد و در عمل بدان گرایش دارد.
تنها این گونه مدیران هستند که می توانند سازمانها را برای رویارویی با چالشهای عضر دیجیتال رهبری نمایند.
در حالی که در ادبیات نوین فن آوری اطلاعات و سیستمهای اطلاعاتی گذر از مرز دانستن و رسیدن به اعتقاد به اهمیت سیستمهای اطلاعات و فن آوری مربوطه مورد تاکید قرار می گیرد ولی تحقیقات عموما خلاف آن را نشان می دهند.
در نگاهی تطبیقی به این مساله به استناد به مطالعه ای که در سال ۱۳۷۸ بروی ۳۲ مدیر و ۹۶ کارمند از بانک رفاه کارگران ، بنیاد مستضعفان و جانبازان ، سازمان امور اداری و استخدامی کشور ، گمرک ، شهرداری تهران ، وزارت نیرو ، اداره کل معادن و فلزات از استانهای تهران ، خراسان و خوزستان صورت پذیرفت ، مشخص گردید که هنوز تا مرز اعتقاد به این مساله شکافی عظیم به چشم میخورد و اکثر مدیران عالی در این بررسی فقط به میزان قابل توجهی (۸۷ درصد) با شبکه اینترنت و ابزار های مجازی سازی آشنایی دارند. این در حالی است که میزان آشنایی کارمندان با ابزارهای مجازی سازی فقط در حد ۲۳ درصد بوده است. در بررسی دیگری (به راهنمایی جناب دکتر علی رضاییان دانشیار دانشکده مدیریت دانشگاه شهید بهشتی) مشخص گردید که تنها ۵۸ درصد از سازمانهای دولتی به شبکه اینترنت متصل هستند و میزان اتصال آنها به شبکه داخلی اطلاع رسانی در حد ۶۶ درصد است. به نظر میرسد که برای نیل به الگوی اعتقاد به اهمیت فن آوری اطلاعات باید از طریق برنامه ریزی و پیاده سازی برنامه های آموزشی اقدانات موثری صورت پذیرد.
مدیر عالی مناسب عصر اطلاعات چگونه فردی است ؟
در حالی که بسیاری از رهبران هوش بالایی دارند ولی همگی آنان ضرورتا حس کنجکاوی ندارند. مدیرانی که در سطح جهانی فعالیت می کنند کجنکاوی را پیشرانه خود برای درک هرچه بیشتر از جهان می دانند. شخصیت فردی مدیران عالی موفق در عصر اطلاعات ویژگیهای خاصی همچون کنجکاوی را در خود دارد.
ابعاد شخصیتی مدیران عالی عصر اطلاعات:
۱- ارتباط عاطفی با افراد دارای زمینه های گوناگون فرهنگی
I. علاقه و توجه صمیمانه به دیگران
II. تلاش برای گوش شنوا داشتن در ارتباط با دیگران
III. شناخت دیدگاههای مختلف
۲- انسجام شخصیتی
مدیران اجرایی ، انسجام شخصیتی را بر اساس رفتارهای اخلاقی و وفاداری به ارزشها و راهبرد سازمان تعریف می کنند.
در فعالیتهایی که در سطح جهانی انجام می شوند ، استانداردهای رفتار فردی و سازمانی هردو در معرض مصالحه قرار دارند. مدیران اجرایی در سطح جهانی بیان میدارند که انسجام شخصیتی میزان اعتماد عمومی در سطح سازمان را به نحو قابل ملاحظه ای افزایش می دهد.
پاره ای ویژگیهای شخصیتی و رفتاری دیگر نیز برای مدیران عالی موفق در عصر اطلاعات بر شمرده شده است. ویژگیهایی همچون : استقبال از دوگانگی ها ، توانایی مدیریت عدم اطمینان ، تنش زدایی و درک ، فهم گسترده و سیستمی و سرانجام باور به این نکته که روزگار جدیدی آغاز شده است.
نتیجه :
چالشهای پیش روی مدیران و سازمانها در عصر حاضر همگی از جنس تازه ای هستند و رویارویی با آنها نیازمند یک درک عمومی و سیستمی (جامع) و اعتقاد راسخ به اهمیت این تحولات است.
زندگی و کسب و کار در چنین روزگاری پنج جنبه اساسی را برای کارآمدی الزامی می نماید:
۱- ایجاد فضای مناسب
۲- اولویت بندی
۳- بروز نشانه های مثبت
۴- صرف وقت مفید
۵- همکاری صمیمانه با مدیران عالی
فن آوری اطلاعات معماری سازمانها را از درون و بیرون تغییر میدهد و مدل تازه ای را جایگزین می نماید.
در این تحقیق چشم اندازی از چالشهای پیش رو و نحوه رویارویی مدیران با آن چالشها بدست آمد. ولی آنچه هنوز کمتر بدان پرداخته شده نقش مشکلات گذشته و کهنه شده سازمان در نحوه رویارویی با چالشهای دیجیتال است. سازمانی که اشکال ساختاری دارد ، کمبود نقدینگی دارد ، ضعف نظارتی و مدیریتی دارد ، و بهره وری کارکنان آن بشدت پایین تر از حد استاندارد است چگونه با این چالشها روبرو خواهد شد ؟ صنایع چوب زیر بغل که با حمایت های آشکار و پنهان دولت گذران می کنند آیا می توانند به فن آوری اطلاعات به چشم یک مزیت رقابتی و یا بستری برای توسعه و رشد جهش گونه بنگرند ؟ بی گمان پاسخ را می دانید. پس نخستین گام ایجاد اراده تحول خواهی و روحیه و جسارت تغییر پذیری است. زیرا تنها ثابت دنیای ما همانا تغییر است.
چرا لینک دانلود ندارد بعضی کتاب ها
سلام چرا بعضی از کتابها لینک دانلود نداره؟