جستجو در تک بوک با گوگل!

بازدید
فصل اول:
کلیّات
کارهایی که می توانیم یا نمی توانیم بکنیم
وآنچه راکه ممکن است یا غیرممکن می پنداریم
به ندرت ناشی از توانایی واقعی ماست،بلکه بیشتر
از عقایدی که نسبت به خود داریم سرچشمه میگیرد
« آنتونی رابینز»
۱٫ تاریخچه
۲٫ تعاریف ومفهوم کارآفرینی
۳٫ نقش دولت درتوسعه کارآفرینی
۴٫ علل اهمیّت کارآفرینی
۵٫ کارگروهی شروع کارآفرینی
۶٫ کارآفرینی اجتماعی
۷٫ مراحل توسعه کارآفرینی تو سّط خانواده
۸٫ کارآفرینی و ایجاد اشتغال
۹٫ کارآفرینی در اسلام
تاریخچه ی کارآفرینی:
واژه ی کارآفرینی از کلمه ای فرانسوی به معنای متعهد شدن نشأت گرفته است و بنابر تعریف واژه نامه دانشگاهی « وبستر» کارآفرین کسی است که مخاطرههای یک فعالیت اقتصادی را سازماندهی،اداره و تقبل نماید۰
کارآفرین و کارآفرینی اولین بار مورد توجه اقتصاددانان قرارگرفت واز قرن شانزدهم به نوعی کارآفرینی را در نظریههای اقتصادی خود تشریح کرده اند۰در بین نظریات اقتصاددانان می توان به نظریه توسعه اقتصادی ژوزف شومپیتر (پدر علم کارآفرینی) درسال ۱۹۳۴اشاره کرد۰
نظریات وی مبتنی برآن که کارآفرینان را موتورمحرکه توسعه اقتصادی تلقی وعملکرد آنان راتخریب خلاق می داند مورد توجه بسیاری از محققین قرار گرفته است۰
کارآفرینی ازسوی روانشناسان با درک نقش کارآفرینان دراقتصاد وبه منظور شناسایی ویژگیها والگوهای رفتاری آنها مورد توجه قرارگرفت ودانشمندان مدیریت نیز به کارآفرینی وایجادجو محیط کارآفرینانه درسازمانها پرداخته اند۰
جامعه شناسان کارآفرینی را به عنوان یک پدیده اجتماعی درنظرگرفته وبه بررسی رابطه متقابل بین کارآفرینان وسایرقسمتها و گروههای جامعه میپردازند۰
سیرتاریخی مفهوم کارآفرینی
به طور کلی سیرتاریخی مفهوم کارآفرینی را میتوان به پنج دوره تقسیم کرد:
دوره اول : قرن ۱۵و۱۶ میلادی : دراین دوره به صاحبان پروژههای
بزرگ که مسؤولیت اجرایی پروژههای بزرگ که مسؤولیت اجرای این
پروژهها همانند کلیسا،تأسیسات نظامی و۰۰۰بود کارآفرین اطلاق میشد۰
دوره دوم: قرن۱۷میلادی: همزمان با شروع انقلاب صنعتی بود،دراین دوره مخاطره پذیری به کارآفرینی اضافه شد۰به افرادی همانند بازرگانان وصنعتگران کارآفرین اطلاق می شد۰
دوره سوم: قرن ۱۸ و۱۹ میلادی: دراین دوره کارآفرین علاوه برمخاطره پذیر بودن،سرمایه مورد نیاز خود را ازطریق وام تأمین می کرد۰
دوره چهارم: دهههای میانی قرن بیستم :دراین دوره مفهوم نوآوری به عنوان یک جزءاصلی برتعاریف کارآفرینی اضافه شد۰
دوره پنجم: دوران معاصر (ازاواخر دهه ۱۹۷۰تاکنون): تا قبل ازاین دوره تنها توجه اقتصاددانان به کارآفرینی معطوف بود،اما دراین دوره به تدریج روانشناسان،جامعه شناسان ودانشمندان ومحققین علوم مدیریت نیزبه ابعاد مختلف کارآفرینی توجه نموده اند۰
سابقۀ کارآفرینی درایران:
درکشور ما تاشروع اجرای برنامه سوم توسعه، توجه چندانی به کارآفرینی نشده بود۰مشکل بیکاری وپیش بینی حادترشدن آن دردهه۱۳۸۰ موجب گردیدکه درزمان تدوین برنامه سوم توسعه،موضوع توسعۀ کارآفرینی مورد توجه قرارگیرد۰دربرنامه اخیرتوسعه کارآفرینی درسطحوزارتخانههای علوم،تحقیقات، فناوری وبهداشت،درمان وآموزش پزشکی،جهاد کشاورزی،صنایع ومعادن وهمچنین مؤسسۀ جهاددانشگاهی شده است۰
متأسفانه ازواژۀ کارآفرینی، ایجاد کارواشتغال زایی برداشت می شود حال آنکه کارآفرینی دارای پیامدهای وسیعتری ازجمله: افزایش اعتماد به نفس،باورشدن خلاقیت،ایجاد توسعه تکنولوژی، تولید ثروت درجامعه وافزایش رفاه عمومی است ودرصورتی که فقط به جنبۀ اشتغال زایی آن توجه شود، ازسایرپیامدها بی بهره می مانیم۰
تعاریف ومفهوم کارآفرینی:
کارآفرینی ازابتدای خلقت بشردرتمام شئون زندگی انسان حضورداشته ومبنای تحولات وپیشرفتهای بشری بوده است۰لیکن تعریف زیاد ومتنوعی ازآن درسیرتاریخی وروند تکاملی موضوع بیان شده است که برخی ازاین تعاریف ارائه می گردد:
ــ کارآفرین کسی است که متعهد می شود مخاطرات یک فعالیت اقتصادی را سازماندهی،اداره وتقبل کند۰
ــ کارآفرین شخصی است که تخصّص وی تصمیم گیری عقلانی ومنطقی درخصوص ایجاد هماهنگی درمنابع کمیاب می باشد [کاسون،۱۹۸۲]
ــکارآفرینی خلق وایجاد بینش ارزشمندی ازهیج است۰کارآفرینی فرآیند ایجاد ودستیابی به فرصتها ودنبال کردن آنها بدون توجه به منابعی است که در حال حاضر موجود است۰کارآفرینی شامل :خلق،توزیع ارزش ومنافع بین افراد، گروهها وجامعه است۰
ــ کارآفرین شخصی است که فعالیت اقتصادی کوچک وجدیدی را باسرمایه خود شروع میکند۰
ــ کارآفرین پلی میان زایش ایده، تولید وانجام خدمات، مبادله اطلاعات وکالاست۰
ــ کارآفرینی فرایندی است که منجر به ایجاد رضایتمندی با تقاضای تازه میشود۰کارآفرینی عبارت از فرآیند ایجاد ارزش ازراه تشکیل مجموعه ای منحصربه فرداز منابع به منظوربهره گیری ازفرصتهاست۰
ــ کارآفرینی عامل دگرگونی اجتماعی است وبه ایجاد مشاغل تازه وبهره گیری مؤثرازنیروی انسانی ومنابع طبیعی می انجامد.
نقش دولت درتوسعۀ کارآفرینی:
کارآفرینی به عنوان عامل کلیدی رشد وتوسعۀ اقتصادی درعصر مدرن شناختته شده است ودرمرکز رقابت بین المللی، شرکتهای کارآفرینانه هستند که لبه تیزرقابتی آنها معزوف به انعطاف سازمانی واستراتژی، تغییرمستمردرفرآیند ومحصولات وطرحهاست۰
طی چندتت سال گذشته،دولتها بطورجدی به تشویق کاآفرینی پرداخته اند، زیرا کارآفرینی موجب بهره مندی مردم وکشور می شود۰قبل ازآنکه مردم بتوانند کاری راشروع کنند،باید دارای سرمایه،تکنولوژی،تسهیلات لازم برای تولید کالا ونیروی کارانسانی مناسب باشند۰ همچنین باید دارای روحیه مناسب وشرایط درونی متعادل برای موفقیت درکارآفرینی باشند۰
باآگاهی از نیازهای کارآفرینی ومشاغلی که نیازبه حمایت دارند، به نظر میرسد که دولت بهترین موقعیت برای تعیین سیاست وطراحی برنامهها باهدف تشویق کارآفرینی باشد۰دولت ازطریق اعمال خط مشی در وزارتخانهها ومؤسّسات می تواند موجب شکوفایی کارآفرینی می شود۰
با توجه به نظریات جدید درمدیریت دولتی که تحت عنوان مدیریت گرایی مطرح است،دولتها باید درجهت کاستن ازتصدی گری گام بردارند و عمدتاً بر اعمال حاکمیت متمرکزشوند۰درزمینه آموزش کارآفرینی نیزبراساس دیدگاه مدیریت گرایی،انتظارنیست که دولت به طورمستقیم درگیرآموزش کارآفرینی شود، بلکه باید ضمن ایفای نقش سیاستگذاری، باحمایتها وپشتیبانیهای خود،درجهت رشد وتوسعه کارآفرینی درجامعه بکوشد۰
دولت میتواند برای آموزش کارآفرینان وصاحب کسب وکاری کوچک با تسهیل امکانات لازم،ازطریق منابع مختلفی به این مهم دست یابد:
ــ سازمانهای غیردولتی
ــ مؤسّسات آموزش دولتی و دانشگاهها
ــ سازمانهای محلی (حکومتهای محلی)
ــ مؤسّسات آموزش خصوصی
ــ اتاقهای بازرگانی وتجاری
ــ مؤسسات توسعه مدیریت
ــ انجمنهای بازرگانی
ــ سازمانهای مشاوره ای
آموزش کارآفرینی لازمه توسعه کارآفرینی است وبرهمین اساس دولتها باید درزمینۀ سیاستگذاری واجرای برنامههای آموزش کارآفرینی نقش اساسی ایفا کنند۰
بطور کلی میتوان نقش سیاستگذاری واجرایی دولتها درتوسعۀ آموزش کارآفرینی را با توجه به تجربۀ کشورهای مختلف درموارد ذیل بیان نمود:
۱٫ فرهنگ سازی وترویج روحیۀ کارآفرینی
۲٫ اصلاحات ساختاری و نهاد سازی
۳٫ ایجاد مؤسّسات آموزش دولتی ــ خصوصی
۴٫ پرورشگاههای کسب وکارکوچک
۵٫ آموزش کارآفرینی درمدارس
۶٫ آموزشهای ازراه دورورسانه ای
۷٫ مشاورههای مالی ــ فنی ومدیریتی
۸٫ نقش اطلاع رسانی دولت
علل اهمیت کارآفرینی:
کارآفرینی ازمحورهای اصلی رشد وتوسعه است وازنظربرنامه ریزی توسعۀ اقتصادی وتوسعۀ پایداردارای اهمیّت است زیرا:
۱) موجب ایجاد اشتغال می شود۰
۲) باعث افزایش سود وسرمایه گذاران می شود۰
۳) موجب دگرگونی ارزشها وتحول ماهیت آنها می شود وارزشهای
تازه ای به وجود می آورد۰
۴) موجب پرشدن خلأها وشکافهای بازارکارمیشود۰یعنی با توجه به دگرگونی شرایط بازار کاروفراهم شدن فرصتهای تازه،تصمیمهای تازه ای گرفته می شود۰
۵) موجب گذارازرکود اقتصادی،جبران عقب ماندگیهای اقتصادی وآسان شدن روند رشد وتوسعۀ کشورمی شود۰
۶) عوامل وشرایط لازم را برای تولید کالا، محصولات وبازاریابی آنها فراهم میکند۰
۷) کارآفرینی به هنگام بحران وناتوانی بخش خصوصی درایجاد اشتغال میتواند باعث جلوگیری ازپس روی اقتصاد شود۰
۸) باعث تأمین رفاه اجتماعی می شود۰
۹) موجب رقابت منابع به ویژۀ منابع مشابه داخلی با یکدیگروسرانجام موجب بهبود وبالارفتن کیفیت کالاها می شود۰
۱۰) باعث تقویت وتکامل صنایع داخلی می شود وبدین ترتیب زمینۀ رقابت فراهم می آید وسرانجام به افزایش صادرات ودریافت ارز برای کشورمی انجامد۰
۱۱) کارآفرینی موجب به وجود آمدن محصولات،خدمات،روشها،
سیاستها،افکارو راهکارهای نو برای حل مشکلات جامعه می شود۰
کار گروهی شروع کارآفرینی:
یکی ازمعیارهایی که کشورهای توسعه یافته را ازکشورهای درحال توسعه مجزامیکند،فرهنگ گروهی کارکردن است،درکشورهای توسعه نیافته افرادعلاقه به فعالیتهای گروهی ندارند وهمین امرسبب میشود علاوه برمصرف انرژی بیشترکارها باکیفیت پایین تر انجام پذیرد:
اصولاَ جهت رسیدن به یک جامعه کارآفرین،رشد فعالیتهای گروهی ضروری است وبدون چنین ویژگی،کارآفرینی درجامعه فراگیر نخواهد شد۰
حال ما با این سئوال روبرو خواهیم بود که چگونه باید یک کارگروهی موفق راسازماندهی کنیم وچه شرایط فرهنگی باید براین گروه حاکم شود تابتوانند به اهداف مورد نظر خود دست یابند،برای نیل به این اهداف باید ازقدمهای کوچک آغاز کرد تادر نهایت با کسب تجربیات لازم بتوان به تشکیل گروههای بزرگتر اقدام کرد۰گروههای بزرگتری که بتوانند درجامعه زمینه ساز تحول باشند۰
برای تشکیل یک گروه کاری توجه به عوامل زیر می تواند مفید واقع شود۰
۱) انتخاب موضوع مورد علاقه ویافتن افراد علاقه مند به همکاری
۲) تعیین اهداف و وظایف
۳) ثبت نتایج به وسیله یکی ازافرادگروه
۴) انتخاب فردی به عنوان مسئول گروه
۵) حفظ احترام میان اعضای گروه
۶) آموزش مستمر درگروه وتبادل دانش بین افراد گروه
۷) انجام مطالعات درزمینه خلاقیت و نوآوری وکارآفرینی توسط اعضای گروه
۸) صبرو انتقادپذیری
۹) دعوتاز افراد متخصص مرتبط باموضوعات مورد بحث وشرکت درسمینارها ونمایشگاههاو۰۰۰
۱۰) گروه باید علم ودانش خویش رادر رابطه با رایانه و اینترنت وزبان انگلیسی ارتقا دهد۰
۱۱)لازم است اعضای گروهدرزمینۀ« روانشناسی گروه» مطالعه کنند۰
بدن شک تشکیل گروه و ادامه فعالیتهای آن همجون تولد موجودی است که اگر تداوم یابد،آرام آرام رشد وتکامل یافته وبه مرحله ای خواهد رسید که نتایج ارزشمندی از خود به جامعه ارائه میکند.
کارآفرینی اجتماعی
کارآفرینان اجتماعی افرادی هستند که از فرصتهای پیش آمده به خوبی استفاده کرده و با ایجاد تغییراتی چیزهای جدیدی را میآفرینند.
کارآفرین همیشه در جستجوی تغییر است و به آن حساسیت نشان میدهد و در یک فرصت استثنایی از آن استفاده میکند.
کارآفرینی ابزار بسیار مهمی در توسعه اقتصادی است که عمدهترین تاثیر خود را با ایجاد شغل نشان میدهد.
کارآفرینان برخی کارها را برای اولینبار انجام میدهند و از اینرو همیشه ریسکپذیرند.
کارآفرینان نیازی نیست مخترع باشند بلکه آنها به سادگی نیاز دیگران را برای ابداع ازطریق آفرینش ایدههای نو برطرف میکنند.
موسسات آموزشی باید کارآفرین اجتماعی تربیت کنند تا بتوان با روشهای جدید به پیشرفت اجتماعی دست یافت.
مفهوم و معنای کارآفرینان اجتماعی
مفهوم کارآفرینی اجتماعی از تعاملات انسانی و کنش و واکنش بشری نشأت گرفته است. کارآفرینی اجتماعی منفعت موسسه اجتماعی را با تصویری از انضباط، نوآوری و وابستگی اجتماعی بیان میدارد. باتوجه به اینکه اکثر موسسات اجتماعی با بازدهی پایین و عدم کارایی مواجهاند و بسیاری از فعالیتهای بشردوستانه از انتظارات و برنامههای دولت به دور ماندهاند ضروری است که کارآفرینان به مسائل اجتماعی توجه بیشتری داشته باشند؛ کارآفرینان اجتماعی نیازمند به توسعه و گسترش طرحها و مدلهای جدید برای قرن حاضر هستند. کارآفرینی اجتماعی پدیده نو و جدیدی نیست بلکه کارآفرینی از زمان پیدایش موسسات و بنگاههایی که به رسمیت شناخته شدهاند مطرح شده و کارآفرینان روشهای کارآمد و موثری را برای اجرای ماموریتهای اجتماعی خود جستجو میکنند. اکثر کارآفرینان اجتماعی با سازمانهای غیرانتفاعی جهت کسب سود و درآمد شروع به کار میکنند و صاحبان کار و سرمایه نیز با جذب آنان مسئولیت اجتماعی خود را به کارآفرینان اجتماعی واگذار میکنند. سوالهایی که در این زمینه مطرح میشود این است که: کارآفرین اجتماعی چگونه فردی است؟ کارآفرین اجتماعی تمایل به چه کاری دارد؟ کارآفرین اجتماعی چه مفهومی دارد؟
کارآفرینان اجتماعی افرادی هستند که تغییراتی را در خدمات اجتماعی از طریق موارد ذیل جهت دستیابی به ارزش اجتماعی بهوجود میآورند:
تبیین و تعریف فرایندهای جدید خدمات، تولیدات یا روشهای منحصربه فرد عملیاتی که با نوآوری همراه است؛
ایجاد ظرفیتهایی برای ماندگاری و گسترش فعالیت؛
توجه به ایجاد سرمایه و ارزش اجتماعی؛
بهکارگیری نگرشهای بازارمدار برای حل مسائل اجتماعی؛
یافتن بازارها و فرصتهای جدید برای ماموریت غیر سودآور یا زمینههای حمایت نشده توسط نیروهای بازار.
کارآفرین اجتماعی خلقکننده ارزش اجتماعی است ولی توجیه اینکه منابع مورداستفاده کارآفرین در ایجاد آن ارزش، مناسب بوده یا خیر، کار مشکلی است و تعهد اجتماعی شاخص مناسب و قوی برای بررسی کارایی و اثربخشی امور اجتماعی نیست. کارآفرینان اجتماعی در بازار کار میکنند اما این بازارها دارای نظم و انضباط معینی نیستند. خیلی از سازمانهای هدفدار اجتماعی برای بعضی از خدمات خود حقالزحمه مطالبه میکنند، آنها همچنین در دریافت بخششها، کمکهای داوطلبانه و انواع دیگری از پشتیبانیها رقابت میکنند. کارآفرینان اجتماعی دارای خصوصیات مشترکی هستند که این ویژگیها عبارتند از:
تفکر بیش از حد و دیدن فرصتهایی که دیگران نمیبینند؛
مخاطرهپذیری و تشویق به قضاوت و تعقل؛
مشکلگشایی؛
ایجاد چشماندازهای عملی بهوسیله عقایدشان که باعث بهبود زندگی افراد میشود؛
ساعت کاری چرخشی (منعطف) با ترغیب به سوی هدف اجتماعی.
عناصر کارآفرینی اجتماعی
کارآفرینی اجتماعی از شش جزء تشکیل شده که این عناصر به تفصیل عبارتند از:
۱- عاملان تغییر در بخش اجتماعی: کارآفرینان اجتماعی اصلاحگر و تحولگرا با یک ماموریت اجتماعی هستند، آنها تغییرات اساسی را در بخش اجتماعی با کارهایی که انجام میدهند بهوجود میآورند و چشماندازشان جسورانه است و به موارد اصولی و مشکلات اساسی تاکید میکنند و به علائم ساده رفتاری توجه ندارند. آنها اغلب نیازها را کاهش میدهند به جای اینکه دقیقاً آنها را برآورد سازند و در جستجوی تغییرات منظم و پیشرفتهای قابل قبولی هستند، اگرچه ممکن است بهصورت محلی فعالیت کنند فعالیتهایشان توانایی برانگیختن پیشرفتهای همگانی در مناطق انتخاب شده را دارد. درهرحال فعالیتهای آنها در زمینه آموزش، مراقبتهای جسمی، بهبود اقتصادی، هنر و بخش اجتماعی است.
۲- پذیرش ماموریت برای ایجاد و بقا ارزش اجتماعی: این مرکز ثقلی است که کارآفرینان اجتماعی را از کارآفرینان اقتصادی متمایز میسازد، حتی از آنانی که بهطور اجتماعی مسئول فعالیتهای بازرگانی هستند. برای کارآفرینان اجتماعی، ماموریت اجتماعی اساسی و بنیادی است. نقش کارآفرینی اجتماعی در توسعه اجتماعی این است که نمیتواند مزایای خصوصی ایجاد شده برای افراد را کاهش دهد. سودآوری، ایجاد ثروت و پاسخ به تمایلات مشتریان بخشی از این مدل است. ولی این عوامل ابزاری برای نیل به اهداف اجتماعی است. سودآوری معیار ایجاد ارزش و رضایت مشتری نیست بلکه معیاری برای میزان تاثیرات اجتماعی است. کارآفرینان اجتماعی یک برگشت طولانی در سرمایهگذاری را جستجو میکنند، آنان ازطریق واکنش سریع میخواهند پیشرفتهای درازمدت را ایجاد کنند و همیشه درمورد ماندگاری تاثیر اجتماعی فعالیت خود میاندیشند.
۳- شناسایی و ترغیب سرسختانه فرصتهای جدید: درجایی که دیگران مسائل و مشکلات را میبینند کارآفرینان فرصتها را شناسایی میکنند. کارآفرینان اجتماعی به سادگی به سوی درک نیازهای اجتماعی سوق پیدا نمیکنند درعوض آنان در زمینه اینکه به پیشرفتی دست پیدا کنند دیدگاه و بینش جدیدی دارند و چشمانداز کاری خود را معین میسازند. آنان مدلهایی را توسعه داده و قادرند به آنچه که انجام میدهند نائل شوند، همچنین آنان یاد میگیرند چه چیزی را انجام دهند یا ندهند. جزء اصلی کار آنان اصرار و پافشاری برای پیشبینی و قضاوت است. آنان زمانی که با یک مانع مواجه میشوند بیشتر فعالیت میکنند. سوال کارآفرینان این است که: چگونه میتوان بر این موانع فائق آمد؟ چگونه میتوان این کار را انجام داد؟ جواب آن است که آنان با شناسایی فرصتهای جدید و پافشاری و اصرار در آن و ترغیب هدف خود قادرند به موانع موجود غلبه کنند.
۴- بهکارگیری فرایند مستمر نوآوری، سازگاری و یادگیری: کارآفرینان مبتکر و نوآورند، آنان به انجام کارهای تازه و توسعه مدلهای جدید میپردازند و پیشقدم در ارائه نگرشهای جدیدند. باتوجه به گفته شومپیترSCHUMPETER) )، نوآوری میتواند اشکال بسیاری به خود بگیرد و نیازی به اختراع چیزهای جدید نداشته باشد و به سادگی میتواند با ایده جدید، روش جدید و با یک موقعیت جدید همراه باشد. کارآفرینان نیازی نیست که جزء مخترعان باشند بلکه آنها به سادگی نیاز دیگران را جهت ابداع، ازطریق آفرینش ایدههای جدید برطرف میکنند. نوآوری آنان ممکن است ازطریق چگونگی ساختار برنامههای اصلی یا کیفیت منابع دردسترس پدیدار شود. آنان روشهای نوآوری را برای اطمینان از مخاطرات جستجو میکنند که از آن طریق به منابع در طول زمان دست خواهند یافت و ارزش اجتماعی ایجاد خواهندکرد. تمایل به نوآوری بخشی از روش کار موثر کارآفرینان است و آنان درصدد کاهش فعالیت خود نیستند بلکه گرایش به تحمل بالایی از ابهام و یادگیری مدیریت ریسک برای خود و دیگران را دارند. آنان شکست در یک پروژه و یا برنامه را نه به عنوان تراژدی (نمایش) شخصی بلکه تجربه یادگیری میدانند.
۵- اقدام جدی و بیباکانه بهوسیله منابع دردسترس: کارآفرینان اجتماعی اجازه نمیدهند بهواسطه حفظ منابع خود از ترغیب چشماندازشان چشمپوشی کنند. آنها در انجام دادن کارهایشان با حداقل منابع و جذب حداقل منابع از دیگران، مهارت خاصی دارند. آنان از منابع کمیاب بهطور کارآ استفاده میکنند و منابع محدود خود را ازطریق اشتراک مساعی با دیگران و شرکای خود تامین میکنند. آنها همه منابع را با سرشت بشردوستانه برای کارهای تجاری خود جستجو میکنند و از طریق هنجارها یا سنتهای موجود درخصوص بخششها و کمکهای داوطلبانه محدود نمیشوند. آنان خطرات و مسائل آینده را ازطریق کاهش زیانهایی که به شکست منجر میشوند را تخمین میزنند. تحمل میزان ریسکپذیری سهامدارانشان را درک و شناسایی میکنند.
۶- ارائه حس بلندپروازانه پاسخگویی به موسسات و پیامدهای حاصله: از آنجا که انضباط بازار بهطور خودکار مخاطرات اجتماعی غیرکارآ را پاکسازی میکند، کارآفرینان اجتماعی گامهایی را برای اطمینان از اینکه آنها ارزش ایجاد میکنند را برمیدارند. آنان این اطمینان را دارند که بهطور دقیق نیازها و ارزشهای افراد ارزیابی میشود و قصد دارند با فعالیتهایی که انجام میدهند به جوامع خدمت کنند. آنان انتظارات و ارزشهای دیگر مخترعان و نوآوران را درک میکنند. آنان پیشرفتهای اجتماعی را برای مزیتهایی که به جوامع بشری دارد جستجو میکنند و برگشتهای اجتماعی و مالی آن را نیز درنظر میگیرند. کارآفرینان اجتماعی سازوکارهای بازخور برای تقویت پاسخگویی اجتماعی را بهوجود میآورند. آنان پیشرفتهای خود را با معیارهای همچون اجتماعی، مالی و پیامدهای مدیریتی ارزیابی میکنند.
مراحل توسعه کارآفرینی توسط خانواده:
1 – مراحل نهادینه کردن “فرهنگ کارآفرینی ” :
خانواده به عنوان انتقال دهنده جبهه ای از اصطلاحات، آئینها ورفتارهای اجتماعی میتواند نقش ثمر بخش خود را جهت آشنایی با مفاهیمی مثل :” توفیق طلبی،” استقلال طلبی “، و”خطر پذیری”در عرصه فعالیت اقتصادی وهمسازی با واقعیتهای کاری در جامعه، به اعضاء خود ارزانی دارد.
نوع نگرش والدین به دنیای پیرامون خود وچگونگی تجسم ارزشهای اجتماعی برای فرزندان در شکل گیری آینده شغلی آنها، میتواند راه را برای دستیابی به اقتصاد سالم هموار سازد.مثلا ً چنانچه کسب موفقیت در جهت خلق ثروت وایجاد فرصتهای شغلی جدید به عنوان بخشی از ارزشهای مورد نظر والدین برای فرزند به تصویر کشیده شود، نوجوان در چنین شرایطی ذهن خود را برای رسیدن به چنین موقعیتی آماده میسازد.در ادامه چنین فرآیند ذهنی، فرد بدنبال راههای دستیابی به چنین موقعیتی است. او موقعیتهای متفاوت را باهم مقایسه میکند؛ شبیه سازی ذهنی انجام میدهد ؛به پرس وجومی پردازد ؛ وگاهی اوقات در نشریات، کتب، محیط مدرسه وحتی مجالس سخنرانی پرسشهای ذهنی خود را دنبال میکند. آنگاه، فرد با آگاهی ازارزش کاروتلاش آماده است بخش بزرگی از خواستهها، آرمانها وارزشهای مورد نظر خانواده خودرا به محک تجربه بگذارد.
۲- تعیین مسیر شغلی
فضای درون خانواده، خصوصا ً رهنمودهای والدین به فرزندان، این امکان را به آنها میدهد تا با گسستن از عادات ومعتقدات پیشین خود یا سایر افراد خانواده، رفتار جدیدی را موردکندوکاو قرارداده وخود را با نظم اجتماعی نوین هماهنگ سازند؛ به شکلی که بتوانند برفراز خواستهها وآرزوهای ذهنی خود ومنطبق برنظامهای مدرن پروبال بزنند واز نفوذ وسلطه اندیشه وروشهای سنتی در رفتار آتی خود بکاهند.در ادامه چنین روندی، نقش آفرینی فرزند در درون خانواده معطوف به فرآیندهای تولید وخلق ارزش در جامعه خواهد شد.در این ارتباط، والدین با شناخت توانمندیهای بالقوه فرزندان خود وهدایت آنها در مسیر شغلی، نقش مهمی در شناسایی وپرورش افراد خلاق وکارآفرین در جامعه ایفاء میکنند.
۳- توانمند سازی (یادگیری فن آوریهای جدید )
حمایت وتشویق والدین جهت یادگیری فن آوریهای جدید از جمله فن آوریهای تکنولوژیکی واطلاعاتی ومعرفی مشاغلی که امکان کسب درآمد بالارا برای فرزندان فراهم میسازد، آنان را علاوه بر نقش آفرینی در درون خانواده، معطوف به اهداف توسعه در سطح جامعه یعنی کارمفید وبهره وری بالا خواهد کرد. تغییر نگرشها ورفتارهای کلیشه ای در مورد ایفاء نقشهای خانوادگی واجتماعی وتشویق فرزندان به رفتارهای مثبت اقتصادی واجتماعی، آنان را افرادی کارآمد وهدفمند میپروراند. زیرا پیروی از کلیشههای سنتی وتکراری در عرصههای گوناگون زندگی ضمن پذیرش نقشهای متفاوت میتواند مفید واقع شود.
۴- راه اندازی واداره کسب وکار اقتصادی
در این مرحله، فرد باارزیابی مشاغل متناسب با خواستههای خود وخانواده، به خلق ایده در زمینه کارو فعالیت میپردازد ؛ چارچوب فکری خودرادرقالب طرح کسب وکار به جامعه عرضه میکند ؛ سپس، با مدیریت خودفعالیت اقتصادی را آغاز میکند. دراین مرحله، والدین بااستفاده از تجارب خود میتوانند فرزندشان را جهت اداره کسب وکاریاری کنند.هرچند ممکن است این نیازصرفا ًمتوجه حمایتهای مالی آنها نباشد.باادامه حمایت خانواده وتقویت روحیه کارآفرینی درفرزندان به منظور راه اندازی ومدیریت کسب وکار اقتصادی توسط آنان، نتایج ذیل متوجه جامعه خواهد شد :
– ایجادوتوسعه اشتغال در بخشهای اقتصادی کشور وبه تبع آن استقلال اقتصادی خانوادهها
– دگرگونی درروند تولید با استفاده از تکنولوژی پیشرفته وبدنبال آن تغییر در فرهنگ مصرف
– تنوع شغلی وایجاد رقابت گسترده در بازارهای اقتصادی
– بسط وتوسعه صادرات با اتکاء به منابع موجود در کشور
– کاهش نرخ بیکاری وتورم وبدنبال آن کاهش آسیبهای اجتماعی در جامعه
کارآفرینی و ایجاداشتغال
کارآفرینان از عوامل ضروری تغییر در یک اقتصاد مبتنی بر بازارند، آنها امکان استفاده موثر و فزاینده از منابع را فراهم می آورند و دادوستد بین بخشهای مختلف با امکانات واولویتهای متفاوت را تسهیل می سازند. همچنین رفتار کارآفرینانه، عامل شتاب دهنده تولید، انتشار و کاربرد ایدههای نوآورانه است و در جوامع دستخوش تغییرات سریع اقتصادی نیز، کارآفرینی تاثیرات زیانبار اجتماعی را ازطریق ایجاد فرصتهای شغلی تعدیل می بخشد. به طورکلی کارکرد کارآفرینانه هم به روی نرخ رشد بنگاههای جدید تاثیر دارد وهم شانس بقا و رشد بنگاههای موجود را افزایش می دهد.
اما به دلایل بسیاری، ایجاد یک ارتباط آماری بین کارآفرینی و میزان استخدام آسان نیست. کارآفرینی را نمی توان مستقیما اندازه گرفت زیرا غالبا پنهان است و حضور آن دررفتاری است که نمایانگر کارآفرینی است حتی اینکه کارآفرینی چگونه بروز می کند، خودموضوعی است که همواره درحال تغییر است. حتی اگر در مواردی مستقیما قابل اندازه گیری باشد بازهم برای ایجاد چنین ارتباطی، مشکلات وجود خواهد داشت. برای مثال، تحلیلگران با مشکل تفکیک تاثیر کارآفرینی از سایر متغیرها مانند سیاستهای بازارکار و غیره مواجه خواهندبود.
به علاوه، رابطه علت و معلولی بین کارآفرینی و استخدام یک رابطه یک طرفه نیست. برای مثال هنگام بیکاری و کاهش نرخ حقوق و دستمزد، هزینه فرصت کارآفرینی پایین است. درهر صورت واضح است که کارآفرینی شرط واجب پیشرفت اقتصادی دریک اقتصاد مبتنی بر بازار است و مشکلات مربوط به اندازه گیری آن نباید تلاش در جهت ترویج آن را، به عنوان بخشی از راه حل معضل بیکاری، کاهش دهد.
از آنجایی که بیکاری و فقر به طور فزاینده ای غالبا در مناطق شهری پرآشوب و ناآرام متمرکز و رویکرد دولتها برای تهییج و تشویق کارآفرینی به سوی سیاستهای جغرافیایی جهت گیری می شود، خوداشتغالی و تاسیس بنگاه می تواند یک اقتصاد محلی را که متاثراز رکود اقتصادی است، دگرگون سازد.
در برخی از کشورها مانند کانادا، سهم عمده ای از رشد مشاغل جدید در ۵ سال اول دهه ۱۹۹۰ ناشی از خوداشتغالی وتاسیس شرکتهای کوچک بوده است. در ایالات متحده، برای مثال بنگاههای اقتصادی کوچک، آنهایی که دارای ۲ تا ۴ نفر پرسنل بوده اند،در سال ۱۹۹۵ ۴۵۰۰۰۰ شغل جدید ایجاد کرده اند. بنابراین عجیب نیست که دولتهامشتاق کمک به چنین بنگاههایی بوده اند و موسساتی هم در این رابطه در اواخر این دهه ظهور کرده اند.
برنامه توسعه اشتغال واقتصاد محلی (LEED) در سازمان همکاری اقتصادی وتوسعه (OECD) به مدت ۱۰ سال فعالیت این موسسات را ارزیابی کرده است و شواهدحاکی از آن است که اتخاذ چنین سیاستهای استخدامی کارساز بوده است. با وجود این،هنوز سهم این سیاستها در کل اشتغال اندک است به خصوص در کشورهایی ازقبیل دانمارک و نروژ که فعالیت هنری و صنایع دستی تقریبا از بین رفته است.
از این گذشته، امروزه فشار بر خزانه عمومی به قدری است که مداخله دولت فقط درمواردی ازقبیل زیانهای مرده (DEAD WEIGHT)، انحراف (DISTORTION) وجابجایی (DISPLACEMENT) مجاز است. زیانهای مرده می تواند مربوط به زمانی باشدکه مالیات دهندگان مجبورند از یک کارآفرین بالقوه که می خواهد کار جدیدی را آغاز کند،حمایت مالی به عمل آورند. تقویت کسب وکارهای جدید هم اگر به ایجاد یک مزیت رقابتی ناعادلانه برای برخی از بنگاهها منجر شود نیز ممکن است موجب انحراف دربازار گردد.
همچنین وجود موسسات جدید ممکن است به سادگی موجب ازبین رفتن و یاجابجایی مشاغل جدید با مشاغل قبلی شود. کاربرد این معیارها در سطوح محلی یامنطقه ای ساده تر است زیرا تاثیر و کارایی این برنامه می تواند به روشنی ارزیابی شود.OECD پیشگام اشکال جدیدی از برنامههای بازنگری و ارزیابی مشاغل جدید، هم دربعد ملی (برای مثال در استرالیا، ایرلند و جمهوری چک ) و هم در بعد منطقه ای (ویتوریادر اسپانیا و سستوسان جیوانی در ایتالیا) بوده است.
گامهای حمایتی
دولتها نقشهای متعددی را درحمایت از کارآفرینی ایفا می کنند. اولین قدم انجام ندادن برخی کارها به جای انجام دادن آنها است. ابزارهای کلاسیک دولتی – مالیات و مقررات – به روشنی بر روی فعالیتهای کارآفرینانه تاثیر می گذارد. هنگامی که میزان مالیات سنگین است و یا نیاز به ارائه گزارشهای پیچیده متعدد است، کارآفرینان از سیستم مالیاتی فرارمی کنند و اقتصاد زیرزمینی یا بازار کار غیرقانونی توسعه می یابد.
زمینه دیگری که دولتها می توانند به توسعه کارآفرینی کمک کنند تدارکات دولتی (PUBLIC PROCUREMENT) است. معمولا شرکتهای کوچک از تاخیر پرداختهای سازمانهای بزرگ دولتی رنج می برند. در برخی از کشورها همین تاخیر در پرداختهاموجب ازبین رفتن تعداد زیادی از این شرکتها می شود. این موسسات گاهی مجبورمی شوند در دوره ای که منتظر دریافت مطالبات خود از این سازمانها هستند از دیگران وام بگیرند که درنتیجه سود حاصله صرف بازپرداخت بهره به بانکها می شود.
آژانسهای توسعه می توانند مشوقهای محلی را ازطریق ایجاد اشکال جدیدی ازمشارکت دولتی – خصوصی به کار گیرند. در ایرلند، برای مثال ۳۵ مورد از این نوع مشارکت، سهم برجسته ای را در ارتقا کارآفرینی و کاهش بیکاری داشته است. در این رابطه چنین موسساتی می توانند نوآوری و کارآفرینی را با استفاده از ساختارهای حمایتی، دربین جمعی از موسسات کوچک محلی (به صورت خوشه ای یا شبکه ای )ترویج و آنها را در یافتن شرایط مناسب برای کسب وکار خود یاری کنند.
ایجاد انکوباتورها (پرورشگاههای ) کسب وکار هم روش دیگری برای توسعه کارآفرینی و ایجاد اشتغال است. این پرورشگاهها با دراختیار قرار دادن کارگاههایی برای موسسات تازه تاسیس، تخصیص منابع و تجهیزات موردنیاز و عرضه آب و برق ازکارآفرینان حمایت می کنند. تحقیقات اخیر دال بر آن است که در مناطق محروم وجودفرهنگ وابستگی و یا ضدکارآفرینی از اهمیت خاصی نه فقط به دلیل تاثیرات اقتصادی غیرمستقیم بلکه به دلیل ارتباط سیاستهای اجتماعی با توسعه، برخوردار است. تنوع فزاینده و حجم فعالیتهای اقتصادی که توسط این انکوباتورها صورت می گیرد، کمک موثری نیز در انسجام اجتماعی خواهدبود.
سیستمهای تشویق کارآفرینی، با سیاستهای سنتی ایجاد اشتغال که هدفشان ایجادشغل در فعالیتهای موجود به جای ایجاد فعالیتهای جدید و حمایت مستقیم از موسسات کوچک و متوسط (SMES) است، تفاوت دارد زیرا آنها فقط بر مراحل اولیه کسب وکارموسسات جدید تمرکز می کنند. آنها دریافته اند که نه همه موسسات کوچک و متوسطنوآورند و نه همه آنها مهیای رشد و حتی برای بسیاری از این موسسات ممکن است بهترباشد که کوچک باقی بمانند.
به علاوه از آنجایی که در انکوباتورها دید وسیع تری نسبت به <آنچه که یک شرکت هست > وجود دارد آنها پیشنهاد می کنند که یک <فرهنگ کارآفرینانه > می تواند در بین بخش وسیعی از جمعیت به وجود بیاید. بنابراین دولتها می توانند به شکل موثری نه تنهاابزارهای عملی برای ترویج کارآفرینی را به کار گیرند بلکه می توانند فرهنگ کارآفرینانه رانیز ازطریق سیستمهای آموزشی در جامعه به شکل یک کل ارتقا دهند. آنها می توانند باکاهش نرخ مرگ ومیر کسب وکارهای جدید و کوچک با هزینه کم، بقای اینگونه شرکتها رادر عبور از مراحل اولیه به دیگر مراحل تضمین کنند.
کارآفرینی در اسلام
در فرهنگ کارآفرینی تظاهر به کار مسخره ترین امور محسوب میشود و کارهای گروهی به معنای حقیقی آن در سازمانها رایج است و لذا تفاوت کارگروهی با گروههای کاری بر همه روشن است.در زندگی کارآفرینانه افراد مشغول ارزش آفرینی به معنی عام آن میشوند به عبارت دیگر یا ارزش های مادی میآفرینند (کارآفرینان اقتصادی ) یا ارزشهای معنوی (کارآفرینان اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ) و لذا میتوان گفت زندگی کارآفرینانه زندگی است که فرد حازم در اسلام دارد.برای روشن تر شدن موضوع معانی مختلف حزم و حازم ارائه میگردد:
حازم : آدم دور اندیش کاردان.
حازم : کسی که امروزش را اصلاح کند و برای فردایش چاره ای تدارک و مهیا کند.
حزم : پشتکار توام با اعتماد به نفس
حزم : حفظ آن چیزی است که به دشواری به دست آوردی و ترک چیزی است که به آن اکتفا نمودی.
حازم :عاقلی است دارای قدرت شناخت (تمیز دهنده ) و صاحب تجربه و سبک
حزم : مثل سیل شدیدی است که پستی و بلندی های زمین را در بر میگیرد.
حزم : مثل سیل شدیدی است که پستی و بلندیهای زمین را در بر میگیرد.
حزم : زمین سنگلاخ بلندی است که حیوانات و انسانها نمی توانند از آن بالا روند مگر با تلاش و جهد بسیار
حزم : نتیجه مدیریت فکر و ذهن است.
موفقیت به حزم است و حزم به مدیریت فکر و ذهن و ذهن به راز داری است.
رای و نظر زیاد است ولی حزم کم است.
حازم : من ( حضرت علی ) نزد مادرم حیدر نامیده شده ام و حیدر کسی است که حازم خیراندیش است.
حزم : منتظر فرصت شدن و عجله هنگامی که وسائل آن مهیا میشود.
حازم : کسی است که با روزگار خویش مدارا کند.
حزم : نگاه به عاقبت کار و مشورت با صاحبان عقل است.
حازم : کسی است که از امکانات موجودش خوب استفاده کند و کار امروز را به فردا وامگذارد.
حازم : کسی است که تجربهها را استوار سازد و سختیها و گرفتاری ها او را صیقل دهد و پاک کند.
حازم ترین افراد کمترین درخواست را از مردم میکند.
کسی که حزمش کم باشد عزم و اراده اش ضعیف است.
در این زندگی است که هنر را در جملات زیر میخوانی و در کربلا اوج آن را میبینی.
Art is , having a vision to see the world differently and skill to portrate it.
هنرمندی که دورنمای خود را با خون خودبه چه زیبایی بر پرده زمان و بوم دلهای آزادگان عالم ترسیم کردو آن را با صدای هل من ینصرنی به گوش جان من و شما رساند.بله در این زندگی خلاقیت به معنی شناسایی نیازهای سطح بالای انسان یعنی نیاز خود شکوفایی که اولیاء و انبیاء بهتر از همه آنها را برای نوع بشر شناسایی،معرفی و رفع نمودند.
در این زندگی است که پرده پندار دریده میشود و دنیا و آخرت، عقل و دل،علم، و عمل، ماده و معنا، روح و جسم با هم تنیده شده و به یک زبان میگویند : سبحان الله و الحمدلله و لا اله الاالله و الله اکبر.
آن وقت است که کارت عار نمی شود و زبانت مار، حسادتت رقابت میشود و رقابتت بی رحم نمی شود.آن وقت است که تلاش میکنی تجارت بدون رضایت نکنی و رضایت بدون تجارت به دست نیاوری، آن وقت است که واقعا موتور توسعه میشوی و کار و عبادتت یکی میشود، قدرت فرصتها را میدانی و نمازت نمازمی شود و سوالت جواب.
فصل دوم:
خلاّقیت و نوآوری
تا زمانیکه به روشهای قبلی تفکّر می کنیم
غیرممکن است چیز تازه ای راخلق یا کشف کنیم ۰
۱٫ مفهوم وجایگاه خلاّقیّت و نوآوری
۲٫ تفاوت خلاّقیت و نوآوری
۳٫ فرآیند خلاقیت و نوآوری
۴٫ تکنیکهای خلاقیت و نو آوری
۵٫ شرایط ایجاد خلاقیت و نوآوری
۶٫ ویژگیهای افراد خلاق و نوآور
۷٫ ویژگیهای سازمانهای خلاق و نوآور
۸٫ کارآفرینی خلّاق
۹٫ موانع خلاقیت
۱۰٫ اصول نوآوری و منابع نوآوری
۱۱٫ ده عامل مهم شکست نوآوری
۱۲٫ DNAنوآوری
مفهوم و جایگاه خلاقیت و نوآوری
تحقیق در مورد خلاقیت و عناصر تشکیل دهنده آن، بیش از یک قرن پیش توسط دانشمندان علوم اجتماعی شروع شد، ولی انگیزه اساسی برای پژوهش بیشتر در سال ۱۹۵۰ توسط گیلفورد ایجاد گردید. گیلفورد (GUILFORD) خلاقیت را با تفکر واگرا (دست یافتن به رهیافتهای جدید برای حل مسائل) در مقابل تفکر همگرا (دست یافتن به پاسخ صحیح) مترادف می دانست. (شهرآرای – مدنی پور، ۱۳۷۵، ص ۳۹)
کارآفرینی خلاق
کارآفرینی شکل ویژهای از نوآوری است و عبارت از پیادهسازی موفقیتآمیز ایدههای خلاق برای ایجاد یک کسب کار جدید با یک ابتکار جدید در درون یک کسب و کار موجود است.
خلاقیت میتواند به طرق مختلف در کارآفرینی وارد شود. کارآفرین ممکن است ایدهای جدید برای محصول یا خدمت خاصی داشته باشد، چیزی که از آن چه قبلاً انجا شده است متفاوت بوده و توسط مشتریان مفید یا مطلوب تلقی گردد. این چیزی است که وقتی افراد واژه «خلاقیت» در قالب کسب و کار را میشنوند، نوعاً فکر میکنند. به علت آن که فکر میکنند خلاقیت فقط به درجه بالایی از ابداع در ایجاد ایدهای بنیادی برای محصول یا خدمت اطلاق میگردد، ممکن است نتیجهگیری کنند که خلاقیت مطلقاً نقشی در بسیاری از ماجراهای کارآفرینی ندارد. معذلک، ابداع ممکن است نه در خود محصول بلکه در پیادهسازی وجود داشته باشد. به عنوان مثال، ابداع ممکن است در وسیله خلق یا عرضه محصول باشد، یعنی شناسایی فرصتهای جدید در بازار یا سازماندهی یا نظامی که برای به بازار آوردن محصول. علاوه برآن، راهحلهای بدیع و مناسب ممکن است برای بسیج منابع موردنیاز لازم باشد. در حقیقت، کارآفرینی غالباً به عنوان پیگیری فرصتها بدون توجه به منابعی که اکنون در کنترل قرار دارد تعریف شود. غیرمحتمل است که یک ماجرای کارآفرینی به میزان قابلتوجهی در زمینه هریک از این ابعاد خلاق باشد (فوق العاده بدیع و در عین حال مناسب). در حقیقت، درجات بالایی از ابداع در کلیه ابعاد احتمالاً مطلوب نیست. با وجود این کارآفرینی موفق احتمالاً حداقل نیاز به این اشکال خلاقیت کارآفرینی دارد.
تعریف خلاقیت کارآفرینانه
ایجاد و پیاده سازی ایدههای بدیع و مناسب برای تاسیس یک کسب و کار جدید (یک کسب و کار جدید یا برنامه برای ارائه محصولات یا خدمات). ایدههای بدیع و مفید اولیه ممکن است مربوط باشد با :
۱٫ خود محصولات یا خدمات
۲٫ شناسایی بازاری برای محصولات یا خدمات
۳٫ راههای تولید یا عرضه محصولات یا خدمات
۴٫ راههای فراهم ساختن منابع برای تولید یا عرضه محصولات یا خدمات
خلاقیت کارآفرینانه میتواند حتی وقتی محصول یا خدمت الزاما بدیع نیست، یا وقتی یک محصول یا خدمت بدیع از منبعی دیگر کسب شده است، وجود داشته باشد. تنها چیز لازم آنست که راهحلهای بدیع و مناسب در مرحلهای از فرآیند خلق و به بازار آوردن محصول یا خدمت مورد استفاده قرار گیرد.
انگیزه برای خلاقیت
در سه دهه گذشته، تحقیقاتی هم در مآخذ روانشناسی و هم در کسب و کار نشان میدهد که انگیزه تابعی از چند عامل موجود در محیط کار، از جمله انتظاراتی که هنگام ارزیابی وجود دارد، بازخورد حاصل در عملکرد واقعی، پاداشی که انتظار آن وجود دارد، خودمختاری، و ماهیت خودکار، میباشد. علاوه بر آن هم در تئوری و هم در پژوهشهای علمی نشان داده شده است که انگیزش انسان نسبت به کار را میتوان به دو نوع متمایز طبقه بندی نمود: انگیزش درونی که از ارزش ذاتی کار برای فرد ناشی میشود (مانند ارزش علاقهای که فرد بدان دارد)، و انگیزش برونی که از علاقه برای به دست آوردن نتیجه ای ناشی میگردد که از خودکار جداست. با آن که هر دو انگیزش میتوانند فرد را به انجام کار برانگیزند، ولی انگیزشهای درونی و برونی میتوانند اثرات متفاوتی بر احساسهای فردی درباره کار، شائق بودن به انجا کار و عملکرد کار به جای گذارند. هر دو نوع انگیزش کارآفرینی نقش مهمی ایفا میکنند.
روانشناسان براین باورند که وقتی افراد احساس میکنند هم خودانگیخته و هم شایستهاند حاصل میشود. میتوان تصور کرد که اگر حداقل قدری خودمختاری در کار خود داشته باشند- به عبارتی اگر خود «منشاء» کار خود باشند و نه «مهره» دیگران. اگر فرد بازخوردی به دست آورد که نشانه پیشرفت در کارش باشد یا این بازخورد راههایی نشان دهد که براساس آن بتواند برشایستگی خود بیفزاید، احساس شایستگی در کار خود خواهد کرد. این شرایط وقتی حاصل میشود که پیچیدگی کار با سطح مهارت فرد هماهنگ باشد یا فقط قدری از آن بالاتر باشد. پژوهشگران همچنین نتیجه گرفتهاند که خودمختاری و لیافت نمیتواند در جهت ایجاد انگیزه عمل کند مگر آن که فعالیت موردنظر تا حدی جالب باشد. چنین علاقهای ممکن است از تنوع مهارتها ناشی شود (مهارتهای متنوعی برای انجام فعالیت لازم باشد)، فعالیت شناسایی و تعریف شده باشد (فعالیت کلیتی باشد که به وضوح شناسایی و تعریف شده باشد) و اهمیت فعالیت(فعالیت به عنوان فعالیتی که مفید و مهم تلقی شده است باشد.) یک تئوریسین روانشناسی چنین نظر میدهد که انگیزه ذاتی بسیار قوی از طریق علاقه و درگیری عمیق شخص در کار و هماهنگی کامل سطح و پیچیدگی کار سطح مهارت فرد مشخص میشود به نحوی که فرد به نوعی احساس ادغام در فعالیتی که انجام میدهد را تجربه کند.
در پژوهشهای دکتر آمابلی و همکارانش تعریفهایی از انگیزههای درونی و برونی ارائه نمودهاند که غالب مفاهیم پیشنهادی سایر تئوریسینها را دربرمیگیرد.
افراد به نحوی درونی برانگیخته میشوند وقتی در کارشان لذت، علاقه، رضایت، کنجکاوی، خودبیانگری یا چالش شخصی مییابند.
افراد از نظر برونی برانگیخته میشوند وقتی برای به دست آوردن هدفی که از خودکار مجزا است یا محدودیتی را که به وسیله منابع برونی تحمل میشود میپذیرند.
اگر دلایل مبادرت به انجام کار به عنوان یک وسیله برای تجربهای مثبت خودجوش یا خودبیانگر باشد مربوط باشد، میگوییم که فرد از درون برانگیخته شده است. اگر دلایل مربوط به کاری باشد که منجر به نیل به هدفی برونی باشد، یا واکنش نسبت به منبعی باشد که از خارج کنترل شود، میگوییم فرد از برون برانگیخته شده است.
دیدگاه روانشناسی حاکم برآن است که انگیزه برونی برخلاف انگیزه درونی عمل میکند. انگیزه برونی انگیزهای است که در آن افراد به وسیله عاملی خارج از کار به کاری مبادرت میکنند، مانند پاداشهایی که وعده آنها داده میشود یا ارزیابیهای کاری که انتظار آن را دارند. به طور کلی، این تئوریسینها براین اعتقادند که وقتی انگیزههای بسیار قوی برونی برای اشتغال وجود دارد، انگیزه درونی برای انجام آن کار تضعیف میگردد.
پژوهشهای روانشناسی اجتماعی به نحوی قاطع نشان داده است که انگیزه درونی نسبت به یک کار (علاقه و رضایت در انجام کار) ممکن است موقتاً از طریق تحمیل آزمایش محدودیتهای برونی جذاب مانند یک پاداش ملموس یا ارزیابی تخصصی تضعیف شود.
مجموعهای از پژوهشهای تجربی آزمایشگاهی در ۲۰سال اخیر نشان داده است که خلاقیت درونی از طریق بسیاری از همان برانگیزندههای برونی و انواع محدودیتهای برونی که به انگیزه درونی آسیب میرسانند، زایل میشود. براساس این پژوهشها بیانیه تئوریک سادهای که رابطهای علت و معلول بین انگیزه درونی و خلاقیت درنظر میگیرد پیشنهاد شده است. مشکل اولیه این «اصل انگیزه درونی خلاقیت» بر این بود ه انگیزه درونی برای خلاقیت مفید و انگیزه برونی برای خلاقیت مضر است این دیدگاه نظری با کار قبل مک گرا در توافق بود. نظریه او مبنی براین که انعطاف و پیچیدگی فکری در شرایط وجود انگیزه درونی در بالاترین حد قرار دارد، این فرضیه را که خلاقیت تاحدی بستگی به میزان انگیزه درونی فرد برای انجام کار دارد مورد حمایت قرار میدهد. نظریه او مبنی براین که، برعکس، جنبههای نسبتاً روشن (الگوریتمی) عملکرد – مانند کیفیت فنی صرف- به وسیله انگیزه برونی پرورش مییابد، منجر به این فرضیه میشود که انگیزه برونی احتمال بدیع بودن واکنشها را کاهش میدهد.
پژوهشهای آزمایشگاهی آمابلی و همکارانش به نحوی قاطع نشان داد که رابطه مثبتی بین انگیزه درونی و خلاقیت وجود دارد. این پژوهشها همچنین نشان داد که تحمیل برانگیزندهها محدودیتهای برونی قوی ممکن است منجر به میزانهای پایینی از خلاقیت در عملکرد واقعی – ولی نه به میزانهای پایینی از کیفیت فنی – گردد. کیفیت فنی به نحوی فزاینده در مورد هر دو انگیزه درونی و برونی حائز اهمیت به نظر میرسد
موانع خلاقیت:
همۀ متخصّصین مبفق القول هستند که اگر افراد با روشهای شنا سایی ودفع موانع خلاقیت خود آشنا شوند وآنها رابه کار ببندند برقدرت خلاقیتشان افزوده می شود۰اما همان طورکه هیچ استاد ریاضی یادانشگاهی نمی تواند تضمین بدهد که فردی را نیتواند پس ازگذراندن دورههای ریاضی همچون انیشتین تربیت کند،هیچ استاد ودانشگاهی نیزنمی تواند تضمین دهد که می تواند فردی راپس ازگذراندن دورههای خلاقیت همچون ادیسون تربیت کند۰اولین مرتبۀ رشد خلاقیت،آشنایی باموانع آن است که عبارتنداز:
ــ موانع محیطی
ــ موانع سازمانی
ــ موانع فرهنگی
ــ موانع فردی شامل:
موانع احساسی یاهیجانی
موانع ادراکی
موانع محیطی خلاقیت:
۱) تأثیرات عوامل اقتصادی محیط۰
۲) تأثیرات عوامل بازاروعرضه کنندگان
۳) ویژگی ومشخصات صنعت مربوطه
۴) سیاستهای دولت
۵) عوامل فرهنگی
۶) قوانین ومقررات
۷) نظام آموزش وپرورش سنتی
۸) وضعیّت نظام وظیفه
موانع سازمانی خلاقیت:
۱) عدم دسترسی به اطلاعات
۲) فقدان ارتباط افقی وعمودی مناسب
۳) اندازۀ سازمان
۴) ساختار نامناسب سازمانی
۵) انزوا وگوشه گیری مدیریت ارشد
۶) افق زمانی کوتاه مدت مدیران برای سودآوری
۷) تخصیص دقیق هزنیهها علیرغم عدم پیش بینی دقیق درآمد
۸) فقدان سیستم پیشنهادات مؤثر وسریع
۹) فقدان لوازم وابزار لازم
۱۰) فقدان سیستم بشویق وپاداش هدفمند ومنعطف
۱۱) ناسازگاری واسترس و نارضایتی کارکنان
۱۲) مبارزات وسیاست بازیهای سازمانی
۱۳)دلگرمی زیاد ازحد مدیریت
۱۴)اعتقاد به اینکه نواوری به راحتی به دست می آید.
۱۵) فشار برای اخذ نتیجه سریع
موانع فرهنگی خلاقیت:
۱) مذهب
۲) خیال پردازی به معنی وقت تلف کردن،تنبلی وحتی دیوانگی است:
دربعضی ازکشورها چنین اعتقادی وجود دارد که خیال پردازی کارانسانهای تنبل یادیوانه است وآنرا امری لغو وباطل می پندارند به همین دلیل سمت راست مغز فعالیّت کمتری کرده واز قدرت خلاقیت کاسته می شود۰
۳) بازی بازی گوشی فقط مال بچههاست
۴) منطق،عقل وعملگرایی، عدد ورقم ومحاسبه خوب است اما احساس،هیجان،بصیرت وکشف وشهود وغیره امور عادی وطبیعی نیست۰
۵)ترجیح دادن سنتهابه تغییروتحولات
۶)هرمشکلی باپول وتفکرعملی حل می شود
موانع فردی:
۱) موانع احساسی یا هیجانی
ــ ترس ازشکست یاریسک گریزی
ــ عدم تحمل مسائل مبهم
ــ تمایل به قضاوت درمورد ایدهها،درمقابل تولید ایدههای جدید
ــ ناتوانی درسپردن موضوع به ضمیرناخودآگاه
ــ نداشتن هیجان وشور ورقابت پذیری
ــ ضعف خیال پردازی وناتوانی درتشخیص واقعیت ازخیال
موانع ادراکی خلاقیت:
ــ دیدن چیزی که انتظار دیدن آن راداریم
ــ سختی مجزّاکردن مسأله ازسایرامور
ــ سختی یتعریف دقیق وصحیح مشکل
ــ تمایل به محدود کردن قلمرو مشکل
ــ استفاده نکردن ازهمه حواس پنجگانه
ــ اشباع (عدم ضبط اطلاعات ورودی به ذهن)
اصول نواوری
اصول نوآوری چیست؟ قطعانوآوران استثنایی نیز در صورت پیروی از این اصول می توانند اثر بخش باشند این اصول شامل دو دسته می با شند. تعدادی از آن مواردی که باید انجام دهیم و بخشی از مواردی که بهتر است انجام ندهیم. البته باید به این دو دسته سه شرط را باید اضافه کنیم.
آنچه باید انجام دهیم
۱٫ نوآوری سیستماتیک و هدفمند با تحلیل فرصتها آغاز می شود. اولین قدم تفکر، در مورد آن چیزی است که آنرا منابع فرصتهای نوآوری می نام
یم. این منابع در محیطهای مختلف دارای اهمیت متفاوت می باشند. برای مثال “جمعیت شناس ” ارتباط چندانی با نوآوری فرآیندهای صنعتی ندارد.
۲٫ نوآوری هم مفهومی است و هم ادراکی دومین اصل اجباری در نوآوری همانا سرکشی، سوال کردن و گوش کردن می باشد. نوآوران موفق از هر دو نیم کره مغز خود خوب استفاده می کنند. آنها به اقام، آمار ومردم نگاه می کنند و تحلیل می نمایندکه “چه نوع نوآوری برای فرصتهای موجود لازم است؟”. آنها سعی می کنند تا انتظارات، ارزشها و نیازهای مصرف کنندگان و استفاده کنندگان را درک کنند.
۳٫ نوآوری اثر بخش باید ساده و هدفمند باشد _ تنها باید به یک کار پرداخت. البته ساده نیست، هر چیز ساده ای ابتدا با مشکل مواجه می شود. بهترین نوآوری آن است که مردم درباره اش بگویند: عالی است، چرا ما تا به حال به آن فکر نکرده بودیم.
حتی نوآوری که یک بازار و مورد استفاده جدید ایجاد می نماید نیز باید به سوی کاربردی طراحی شده، صریح و مشخص سوق داده شود.
۴٫ نوآوریهای اثر بخش کوچک می باشند و بزرگ نیستند. آنها در یک جهت مشخص خواهند بود. ایدههای بزرگ با برنامه ایجاد انقلاب و تحول در یک صنعت، احتمال موفقیت بسیار پائینی دارند.
۵٫ آخرین مورد در این خصوص، هدف نوآوری در جهت رهبری است نوآوری نباید الزاماً به خاطر تبدیل شدن به یک فعالیت بزرگ باشد. چون هیچکس قادر به پیش بینی این مسأله نیست.
اگر نوآوری از ابتدا در جهت رهبری نباشد، غیر متحمل است که به اندازه کافی قادر به موجودیت بخشیدن به خود باشد.
آنچه نباید انجام دهیم
۱٫ نباید سعی کنیم که باهوش باشیم. نوآوریها توسط افراد عادی و معمولی صورت می گیرد و تنها احمقها نمی توانند نوآوری داشته باشند.
۲٫ نباید به فعالیتهای متنوع وپراکنده پرداخت. فعالیتها باید کانون مند باشند.
۳٫ در آخر اینکه، نباید سعی کنیم تا برای آینده نوآوری نمائیم. باید برای زمان حال نوآوری کرد. نوآوری می تواند پیامدهای بلند مدتی داشته باشد و شاید تا ۲۰ سال آینده به بلوغ خود نرسد. در ابتدای دهۀ ۷۰ کسی تصور نمی نمود که رایانهها تا این اندازه بر چگونگی و روش انجام کارها تأثیر داشته باشد.
سه شرط
متأسفانه غالباً مشاهده شده که به این سه شرط آشکار هیچگونه توجهی نمی شود:
۱٫ نوآوری کار است. به دانش نیاز دارد.نوآوران معمولاً از دیگر افراد با استعدادتر می باشند و درچند زمینه فعالیت می کنند.
۲٫ برای موفقیت باید بر قدرت و توانایی خود تکیه کنند و به فرصتها در طیفی وسیعتر بنگرند. سپس از خود سؤال کند که کدام یک مناسب من است.
۳٫ در آخر اینکه نوآوری تأثیر است بر اقتصاد و جامعه، تغییری است در رفتار مصرف کنندگان، معلمین و کشاورزان و یا کل مردم. و یا اینکه تغییری است در یک فرآیند، در چگونگی کار کردن و تولید یا محصول کارآفرینی، باید نزدیک به بازار، متمرکز بر بازار ودر جهت بازارگرایی باشد.
منابع نوآوری
نوآوری می تواند ناشی از نبوغ افراد و تراوشات قریحه آنها باشد. لیکن، اکثر نوآوریها، به ویژه نوآوریهای موفق ناشی از جستجوی هوشمندانه در فرصتهای نوآوری است، که تنها در موقعیتهای خاصی به دست می آید.
در یک شرکت یا صنعت چهار نمونه از این فرصتها وجود دارند که عبارتند از :
رویدادهای غیرمنتظره
-ناسازگاریها
-نیازهای فرآیندی
-تغییرات صنعت و بازار
-رویدادهای غیرمنتظره
ابتدا به آسانترین و ساده ترین فرصت نوآوری توجه کنید :
غیرمنتظره بودن. اوایل دهه ۱۹۳۰،آی. بی. ام نخستین ماشین حساب مدرن خود را برای بانکها طراحی و عرضه نمود. لیکن بانکها در سال ۱۹۳۳ تجهیزات جدید را نخریدند. آنچه باعث نجات شرکت گردید،کشف یک موقعیت غیرمنظره توسط توماس واتسون، موسس و مدیر عامل شرکت بود که از ان بهره برداری شد :کتابخانه عمومی نیویورک متقاضی خرید ماشین بود. برخلاف بانکها،کتابخانهها در آن زمان پول داشتند،در نتیجه واتسون توانست بیشتر از یکصد عدد از ماشینهای غیر قابل فروش در جای دیگر را به کتابخانهها بفروشد.
۱۵ سال بعد،هنگامی که هر کس فکر می کرد رایانهها برای کارهای علمی پیشرفته طراحی شده اند،بازار بطور باور نکردنی، متقاضی ماشینهایی شد که بتوانند لیست حقوق تهیه نمایند. یونیواک که دارای پیشرفته ترین ماشینها بود، کاربردهای حرفه ای را کنار گذاشته بود، ولی آی. بی. ام فورا تشخیص داد که با یک موقعیت غیرمنتظره روبروست و در اصل، همان ماشینهای یونیواک را برای کاربردها ی معمولی نظیر پرداخت و تهیه لیست حقوق،مجددا طراحی کرد و طی پنج سال در صنعت رایانه ” پیشرو “ گردید، موقعیتی که تا امروز نیز حفظ کرده است.
شکستهای غیر قابل انتظار نیز می توانند منابع مهمی بریا ایجاد فرصتهای نوآوری باشند. همگان از شکست فوردادسل بعنوان بزرگترین شکست در تاریخ اتوموبیلهای جدید اطلاع دارند. آنچه که فقط افراد کمی از آن خبر دارند این است که شکست ادسل باعث موفقیتهای بعدی شرکت شد. فورد،اتوموبیل ادسل را که تا آن زمان دقیق ترین ماشین در تاریخ اتوموبیل سازی آمریکا بود برنامه ریزی کرد تا بتواند خط تولید انبوهی را به شرکت ارائه نماید که قابل رقابت با جنرال موتورز باشد. زمانی که علی رغم همه برنامه ریزیها، پژوهشهای بازار و طراحیهایی که بر روی ادسل انجام گرفته بود،با شکست مواجه شد، فورد تشخیص داد که در بازار اتوموبیل، اتفاقاتی رخ داده است که بر خلاف پنداشتههای اصلی جنرال موتورز و سایر شرکتها یی است که در حال طراحی و بازار یابی اتوموبیل هستند. چندی بعد، تقسیم بازار که اوایل بر مبنای گروههای درآمدی انجام می شد،بر اساس اصل جدیدی انجام گرفت که امروزه ”سبک زندگی “ نامیده می شود. پاسخ فورد،ساخت ماشین جدید موستانگ بود. ماشینی که باعث شد شرکت محبوبیت خاصی پیدا کرده، مجددا در صنعت پیشرو گردد.
موفقیتها و شکستهای غیرمنتظره منابع مهمی برای ایجاد فرصتهای نوآوری هستند. چراکه اکثر موسسات به انها بی توجه بوده، حتی از انها هراسان می شوند. دانشمند آلمانی که در سال ۱۹۰۵ نووکائین را که اولین داروی مخدر است ساخت، قصد داشت از آن بریا اعمال جراحی بزرگ نظیر جراحی قطع دست استفاده شود. با این وجود، جراحان ” بیهوشی عمومی “ را برای چنین عملهایی ترجیح دادند،کاری که اکنون نیز ادامه دارد. در عوض نووکائین شاهد درخواست فوری از داندانپزشکان بود. مخترع این دارو سالها ی آخر عمرش را صرف مسافرت بین دانشکدههای دندانپزشکی نمود،برا ی اینکه از این اختراع عالی استفاده نادرست نشده و در راهی که وی قصد نداشته مورد استفاده قرار نگیرد.
تمسخر آمیز به نظر می رسد، لیکن باید پذیرفت که نگرش مدیران به رویدادهای غیر منتظره عبارت است از :” آن نباید اتفاق می افتاد“، سیستمها ی گزارش دهنده نیز این واکنش را تشدید می کنند. چراکه آنها نسبتا به امکانت پیش بینی نشده بی توجه هستند. گزارشههای ماهانه یا هفتگی نیز در صفحه اول خود، فهرستی از مشکلات را درج می کنند که بیانگر حوزههایی است که در آنجا نتایج در حد انتظار نیست. البته چنین اطلاعاتی ضروری است و از وخامت اوضاع جلوگیری می کند،ولی موجب به تعویق افتادن شناخت فرصتهای جدید می شود. اولین شناخت
از فرصت احتمالی، معمولا در جایی صورت می گیرد که شرکت در آن بودجه بیشتری صرف کرده است. بنابراین تلاشهای کارآفرینی حقیقتا دو ” صفحه “ دارند: یک صفحه مشکل و یک صفحه فرصت و مدیران باید بریا هر دو زمان یکسانی صرف کنند.
ناسازگاریها
لابراتوار الکان یکی از نمونههای موفق دهه ۱۹۶۰ است و این بدین خاطر است که بیل گانر، موسس شرکت، از یک ناسازگاری در تکنولوژی پزشکی بهره برداری کرد. عمل آب مروارید چشم، سومین یا چهارمین جراجی مرسوم در جهان است. طی سیصد سال پزشکان به این نتیجه رسیده بودند که تنها پس از رسیدن کامل آب مروارید،با بریدن یک رباط آنرا از چشم بیرون آورند. جراحان چشم لزوم بریدن این رباط را آموخته و با موفقیت کامل انجام می دادند. ولی این شیوه با سایر روشها ی جراحی تفاوت بسیار داشت و اغلب از آن هراس داشتند. این نمونه ای از یک ناسازگاری بود. مدت پنجاه سال بود که پزشکان آنزیمی را می شناختند که می توانست این رباط را بدون نیاز به بریدن و عمل جراحی حل کند.. آل کانر یک ماده افزودنی به این ماده اضافه کرد که باعث شد ماندگاری آن به چند ماه برسد. جراحان چشم به خوبی از این ترکیب جدید استفاده کردند و الکان عرضه کننده انحصاری جهانی این دارو شد. پنجاه سال بعد،نستل این شرکت را با قیمت اعجاب آوری خریداری کرد.
این نوع ناسازگاریها، در روند منطقی یا دوره ای یک فرآیند، تنها یکی از راههایی است که می تواند فرصتهای نوآوری را افزایش دهد.
ناسازگاری بین انتظارات و نتایج نیز می تواند راهی بریا نوآوری باشد. پنجاه سال بعد از شروع این قرن، شرکتهای کشتی سازی و دست اندرکار در صنعت کشتی، بطور جدی به دنبال ساخت کشتیهایی با سرعت زیاد و سوخت کمتر بودند. با این وجود، حتی شرکتهایی که توانستند چنین کشتیهایی بسازند با رکود اقتصادی کشتیهای بارکش اقیانوسی مواجه شدند. از سال ۱۹۵۰ و بعد از آن، بارکشهای اقیانوسی در حال از بین رفتن بودند،اگرچه هیچ زمانی بطور کامل از بین نرفتند. به هر حال، همه اشتباه در این بود که بین مفروضات صنعت و واقعیات ناسازگاری وجود داشت. هزینه واقعی ناشی از انجام کار روی دریا نبود،بلکه ناشی از انجام ندادن کار(بیکار نشستن در بندر ) بود. آن زمان که مدیران پی بردند،هزینه دقیقا در کجا قرار دارد،نوآوری شکل گرفت :کشتی نقاله دار و کشتی کانتینر دار. این راه حل جدید، همان تکنولوژی قدیمی بود که ۳۰ سال در راه آهن و حمل و نقلهای کامیونی استفاده می شد. در اینجا یک تغییر در نگرش و نه تغییر در تکنولوژی، اقتصاد کشت ی نوردی اقیانوسی را بطور کامل تغییر داد و انرا به یکی از بزرگترین صنایع رشد یافته در بیست یا سی سال گذشته تبدیل کرد.
نیازهای فرآیندی
هرکس در ژاپن زندگی کرده باشد می داند که این کشور سیستم مدرن بزرگراهی ندارد. جادهها هنوز هم همان راههایی هستند که در قرن دهم ساخته شده بود. آنچه باعث شد این سیستم بتواند برای اتوموبیلها و کامیونها قابل استفاده شود،نصب و استفاده از منعکس کنندههایی بود که در بزرگراهها ی آمریکا استفاده می شد. از اوایل دهه ۱۹۳۰ با نصب این منعکس کنندهها. هر اتوموبیل می تواند اتوموبیلهای دیگر زا در هر کدام از جهتها ی شش گانه ببیند. این نوآوری کوچک که موجب کاهش بار ترافیک و حوادث گردید، ناشی از یک نیاز فرآیندی است.
آنچه اکنون ما آنرا رسانههای گروهی می نامیم از دو نوع نوآوری سرچشمه گرفته است که حدود سالهای ۱۸۹۰ در پاسخ به یک نیاز فرآیندی بوجود آمد. نوآوری نخست، ماشین چاپ مرجنتالر است که چاپ روزنامههایی با تیراژ و سرعت زیاد را ممکن ساخت. نوآوری اجتماعی دیگر، استفاده از شیوه جدی تبلیغات(آگهیها ) است که اولین ناشران واقعی روزنامه یعنی آدولف اوچز از روزنامه نیورک تایمز و جوزف پولیترز از نیویورک ورد و ویلیام راندولف هرست آنرا ابداع کردند. این آگهیها موجب شد ناشران بتوانند اخبار را بطور رایگان و با سود حاصل از تبلیغات انتشار دهد.
تغییرات صنعت و بازار
شاید مدیران معتقد باشند که ساختارهای صنعتی تغییر ناپذیرند. ولی این ساختارها می توانند و اغلب نیز همین طور است که یک شبه تغییر می کنند. این تغییر فرصتهای زیادی را برای نوآوری بوجود می آورد.
یکی از نمونههای بسیار موفق در تجارت آمریکا در دهههای اخیر،شرکت دلالی و کارگزاری دونالد سون، لوفکین و ژنرت است که اخیرا مورد پذیرش انجمن تضمین زندگی منصفانه قرار گرفته است.
دی. ال. جی در سال ۱۹۶۰ توسط سه مرد جوان که هر سه فارغ التحصیل مدرسه بازرگانیهاروارد بودند تاسیس گردید. آنها پی بردند که هر زمانی که سرمایه گذاران بر امور زیر بنایی تسلط یابند،ساختار بازار مالی نیز تغییر می یابد. این مردان که در واقع نه سرمایه ای داشتند و نه جایی مرتبط بودند،در طی چند سال، شرکت آنها به رهبری صنعت رسید و تبدیل به یکی از کارگزاران موفق و فعال در وال استریت گردید و سپس بین المللی شد.
به طور مشابه، تغییر ساختار صنعت نیز، فرصتهای فراوان نوآوری را برای تامین کنندگان لوازم خدمات بهداشتی آمریکا بوجود آورد. در طی ۱۰ یا ۱۵ سال گذشته،کلینیکهای جراحی و روانپزشکی و مراکز اورژانس مستقلی در سراسر این کشور بوجود آمد. فرصتهای مشابهی نیز از طریق ارتباطات از راه دور هم در تجهیزات (از طریق شرکتهایی نظیر رولم ) و هم در حمل و نقل (از طریق شرکتهای ام. سی. آی ) و اسپیرنیت با این تحول صنعتی همراه بودند.
هنگامی که یک صنعت به سرعت رشد می کند، بطوری که در حالتهای بحرانی رشد ۴۰ درصد، طی ۱۰ سال یا کمتر داشته باشد، ساختار آن نیز تغییر می کند. شرکتهای مسلط در بازار، به جای این که شرکتهای تازه وارد را مورد تهاجم قرار دهند، از آنچه تاکنون به دست آورده اند. دفاع می کنند. در واقع، هنگامی که ساختارهای صنعت یا بازار را که رشد سریع داشته اند از نظر فراموش می کنند. فرصتهای جدید،بندرت در نگاه بازار قرار گرفته،تعریف شده و برای خدمت رسانی مورد سازماندهی قرار می گیرند. بنابراین این نوآوران شانس خوبی دارند تا به مدت زیاد بدون رقیب باشند.
تغییر ویژگیهای جمعیت
( منبع دیگری است که درخارج شرکت فرصت نواوری راایجاد میکند.)
ویژگیهای جمعیت از معتبرترین منابع خارجی فرصت نوآوری است. وقایع جمعیتی،اتفاقات آینده را تعیین می کنند. از آنجا که خط مشی گزاران بسیاری از ویژگیهای جمعیت را فراموش می کنند،افرادی که به این ارقام توجه نمایند و از آن بهره برداری کنند پاداشهای کلانی دریافت خواهند کرد.
ژاپنیها در صنعت روبوت سازی پیشرفت کردند چرا که به ویژگیهای جمعیت توجه داشتند. همه می دانستند در طی سالهای ۱۹۷۰ و بعد از آن در کشورها ی توسعه یافته، دو انفجار،در جمعیت و تحصیلات رخ می دهد و نیم یا بیشتر جوانان تحصیلات عالیه خواهند داشت. در نتیجه فقط افراد معدودی برای کارها ی معمولی کارگری باقی می مانند و این تعداد در سالهای ۱۹۹۰ ناکافی است. همه این موضوع را می دانستند،ولی تنها ژاپنیها بودند که بر اساس آن عمل کردند و اکنون نزدیک به ۱۰ سال است که در صنعت روبوت سازی پیشرو هستند.
نمونه مشابه دیگر، موفقیت باشگاه مدیترانه در صنعت سیاحت و گردشگری است. در سال ۱۹۷۰ تنها ژرف اندیشان می توانستند ظهور بخش عظیمی از جوانان ثروتمند و تحصیل کرده را در اروپا و آمریکا پیش بینی کنند. اینان با آن نوع تعطیلات که والدینشان در برایتون و آتلانتیک سیتی می گذارندند ارضا نمی شدند. این نسل در سن ۱۰ تا ۱۹ سالگی مشتریان ایده آلی بودند،در جستجوی یک مکان زیبا و رویایی.
مدت زمانی طولانی است که مدیران به این جنبههای جمعیتی پی برده اند،لیکن همواره فکر می کنند تغییرات ویژگیهای جمعیت به کندی صورت می گیرد و حداقل در این قرن انجام نمی شود. در واقع تغییر در تعداد افراد و به دنبال آن توزیع سن، تحصیلات، شغل و محل جغرافیایی آنها، در زمره مهمترین عواملی است که فرصتهای نوآوری را بوجود می آورد و حداکثر نتیجه و حداقل ریسک را در نیل به کارآفرینی دارد.
۱۰عامل مهم شکست نوآوری
در حالی که به احتمال زیاد قادر به محاسبه دقیق درصد شکست نوآوریهای تجاری نیستیم ولی توافق عمومی براین است که می توانیم چنین فرضی را بپذیریم. پس از چندین سال تحقیق و مشاهده، دلایل مشابهی برای به نتیجه نرسیدن نوآوریها به دست آمده است. در اینجا ۱۰ عامل مهم شکست نوآوری ذکر می شود:
نبود فرهنگی که از نوآوری حمایت کند؛
احساس مالکیت نکردن و از آن خود ندانستن سازمان توسط مدیران؛
فقدان یک فرایند گسترده و فراگیر جهت نوآوری؛
! تخصیص ندادن منابع کافی برای این فرایند؛
عدم ارتباط بین پروژهها و طرحها با استراتژی سازمان؛
صرف نکردن زمان و انرژی کافی برای رفع ابهامات سازمانی؛
ایجادنکردن تنوع در فرایندها (عقاید مختلف و متضاد)؛
توسعه نـدادن ابـزارها و سنجشهـای انـــدازه گیری پیشـرفت؛
عدم وجود مربیان و مدیران توانا در تیمهای نوآوری؛
فقدان یک سیستم ایده پرداز مدیریتی.
فرهنگ : فرهنگ به عنوان بستر نوآوری ایفای نقش می کند. در صورتی که فرهنگ حاکم، برای ایدهها و ایده پردازیها ارزش قائل نبوده و به آن ارج ننهد، هر نوآوری قبل از بروز در نقطه خفه می شود. در چنین حالتی، فرهنگ به مانند سیستم ایمنی بدن عمل می کند و وظیفه اش از بین بردن هر تازه وارد است، قبل از آنکه به بدن آسیب برساند. فرهنگ می تواند تغییر یابد اما این تغییر در یک فرایند کند رخ می دهد.
مالکیـت : هنگامی که یک ایـده بزرگ شکل می گیرد، ایده پرداز در صورت دارابودن امکانات، آن را به مرحله اجرا در می آورد. در چنین حالتی مدیر واحد تجاری خود صاحب یک ایده بوده و وقت، منابع کمیاب و بودجه را جهت اجرایی ساختن پروژه جدید به کار گرفته است. اگر چنین مدیری بودجه کافی برای اجرایی ساختن ایده خویش نداشته باشد، معمولاً موفق نمی شود.
مدیران واحدهای تجاری نیازمند این هستند که خریدار ایدههای جدید، افراد تازه وارد باشند تا به آنها فرصت اجرایی شدن بدهند.
فرایند : هنگامی که سازمانها تصمیم می گیرند تا نوآوریهای جدید را بپذیرند، اغلب آموزشها، ابزار و تکنیــکهایی را فراهم می بینند.
آنها تیمهای نوآوری ایجاد می کنند، جهت برگزاری جلسات طوفان مغزی برنامه ریزی می کنند و در نهایت حدود شش هفته پس از انجام این اقدامات می فهمند که نوآوری کار نمی کند. در جهان امـروز که افـراد با مشغلـــههای زیادی روبرو هستند، اگر بخواهیم از سطوح عملیاتی نتیجه گیری کنیم، نگاه خرد به نوآوری کارایی کافی نخواهد داشت. نوآوری نیازمند فرایندی است که دید افراد را بر چالشهای مهم و درست متمرکز کند و آنها را در یک فرایند سازمانی هدایت کند، نوآوری را تشخیص دهد و ارزیابی کند، به گونه ای که عقاید مناسب به سمت اجرایی شدن به حرکت درآید.
منابع : اغلب اوقات اعضای هیئت مدیره در جایگاه سخنران سالانه اظهار می دارند: ما نیازمند نوآوری بیشتری هستیم و پس از آن به سایر مباحث مورد نظر خویش می پردازند. نوآوری نیازمند صرف زمان، انرژی و منابع مالی است. افراد باید فرصتی را برای فراغت از کار جاری و تفکر در زمینههای موجود و قابلیتهای جدید داشته باشند. آنها همچنین نیازمند مهارتهای جدید و سیستمهایی هستند که اندیشه و همکاری را مورد پشتیبانی قرار دهد. نوآوری امری حیاتی برای بقا در آینده است، اما چنین چیزی به سرمایه گذاری امروز ما در این مورد بستگی دارد.
استراتژی : در جایی که افراد فکر می کنند باید بدون هیچ چارچوبی بیندیشند، مشکل ایجاد می شود. افراد کم کم باور می کنند که هیچ قانونی، هیچ حدومرز و هیچ محدودیتی نباید برای تفکر وجود داشته باشد. این باور با دیدگاه تولیدگرا (تفکر در راستای تولید) در تناقض است و عقاید جدا از هم که هیچ مقصودی را دنبال نمی کند، ایجاد می کند. البته یک در میلیون ممکن است ایدههای مولدی نیز پدید آیند اما از لحاظ صرفه اقتصادی توجیه پذیر نخواهند بود.
اگر بخواهیم به گونه ای اثربخش تر عمل کنیم باید بر خلاقیت در داخل محدوده استراتژی تعریف شده سازمان تمرکز کنیم. البته، چنین استراتژی علاوه بر تبیین ماموریت اصلی سازمان باید محیط مناسب و وسیع برای بروز افکار بیشتر در محدودههای مرتبط باشد.
کنکاش همه جانبه: عقاید بیان نشده بسیاری در سازمان وجود دارد که منتظر ظهور هستند. باوجود این، برای یافتن خلاقیتهای جدید و صحیح، سازمانها باید به خلق یک پیشرفت چشمگیر بپردازند. این پیشرفت نیازمند فرایندی است که خارج و داخل، مشتریان، فراهم کنندگان مواد اولیه و رقبا، تغییرات جمعیت شناختی، روندها، محیط اقتصادی، قوانین و مقررات و محیط سیاسی را مورد بررسی قرار دهد. ابداعی که با جلسات طوفان مغزی داخلی انجام می شود هیچگاه به بروز نتایج مفیدی فراتر از محدوده مکانی خویش منجر نخواهد شد.
تنوع و تفاوت : تنوع، تفاوتی است که بین افراد مختلف وجود دارد و اینکه عجب این فکر تا به حال به ذهن من نرسیده بود. در گذشته ای نه چندان دور، تیمهای چندوظیفه ای به تنوع و تفاوت منجر می شدند. امروزه، آنها اهمیت سابق را در ایجاد تنوع ندارند و ایجاد تنوع و تفاوت از طریق تمرکز داوطلبانه بر روشهای تفکر مخالف و متفاوت، تجربههای سازمانی، ارائه دیدگاهها و نظرات تخصصــی در مورد یک فرصت یا مسئله چالشی، مورد تاکیـد است. فرایند نوآوری باید شامل همکاری واحدهای وظیفه ای، تمامی جنسیتهـا، ســـــنهای مختلف، نژادهای گوناگـون، تمامی روشهای تفکر، همین طور سهامداران، مشتریان، فراهم کنندگان مواد اولیه و رقبا شود.
ابزار و معیارهایی برای اندازه گیری پیشرفت : در یک محیط سالم برای نوآوری، ایدههای بیشتری نسبت به آنهایی ارائـه می گردد که مــی توانند اجرایی شوند و به کار آیند. این موضوع می تواند به بار اضافی و بروز اشکال در کار تیم منجر گردد مگر آنکه سازوکاری برای منظم سازی و اولویت بندی ایدهها وجود داشته باشد. ایجاد معیارهایی راهنما برای سنجش قبل از ورود به حالت ایــده پردازی می تواند ابزاری منطقی و عقلایی جهت ارزیابی ایدهها در کنارگذاردن ایدههای نامناسب که با معیارها مطابقت ندارند را فراهم سازد.
آموزش و مربیگری : اشتباهی که سازمانها اغلب مرتکب می شوند این است که فرض می کنند تیمها همانند سایر تیمهای پروژه ای هستند. در بررسی صورت گرفته اخیر توسط شبکه نوآوری، نتایج حاکی از آن بود که افراد به طور متوسط ۳/۷ مورد نوآوری در پروژهها برحسب سال داشته اند. باوجود این، تنها ۲۱ درصد پاسخگویان در مورد چگونه مشارکت در یک تیم نوآوری آموزش دیده بودند و کمتر از ۱۰درصد آموخته بودند که واقعاً عضوی از یک تیم نوآوری هستند. تعجبی ندارد که بالغ بر ۷۰ درصد از پروژهها با شکست روبرو می شوند.
نوآوری نیازمند راههای جدیدی برای تفکر و مهارتهای تازه است.
ایجاد یک فرایند یادگیــری و آموزش به روز، به موقع و فعال می تواند کسب نتایج مطلوب به صورت کارا و اثربخش را از تیمهای نوآوری تضمین کند، مانند آموختن هر نوع مهارت جدید. صلاحیت نوآوری در طول زمان در حالی که فرد با طرحهای واقعی کار می کند بارور و شکوفـا می شود. مربیگری جزء حیاتی و کلیدی توسعه این صلاحیت است.
سیستم مدیریت ایدهها: بسیاری از طرحهای نوآوری در مرحله اول به صورت نصب در دیوارها و یاجاگرفتن در گوشه کتابخانه متوقف می شوند چرا که مشارکت کنندگان (ایده پردازان) قدرت کافی جهت پیگیری و اجرای آنچه که پیشنهاد کرده اند را ندارند. وجود سیستمی اثربخش که ایدهها را اخذ و تعدیل کرده و افراد را درگیر فرایندهای اجرایی سازد و ارزیابی کند یک جزء اساسی و حیاتی در فرایند نوآوری است.
DNA نوآوری
تشخیص بهترین عملکردها، روشی عمومی برای شبیه سازی و بهبود توسعه سازمانی است. باوجود این، چند اشکال در این کار وجود دارد: گاهی اوقات عملکردهای اصلی از یک سازمان به سازمان دیگر منتقل نمی شود و گاهی آنها به خوبی در سازمان دیگر به اجرا در نمی آیند. این مسئله باعث می شود تا افراد متعهد شوند که ما آن را آزمایش و سعی خود را کردیم اما جواب نداد اغلب اوقات، آنها این اشکالات را به مواردی نظیر نوآوری، کیفیت و نظایر آن تعمیم می دهند.
جایگزینی برای تمرکز بر بهترین عملکردها این است که نگاهی بر اصول نوآوری بیندازیم. برای مثال، اگر شما به این مطلب واقف شوید که اکثر سازمانهای خلاق از طریق تیمهای چندوظیفه ای فعالیت می کنند، شما می باید تصمیم بگیرید که این کار را در سازمان خود نیـز انجام دهید.
باوجود این، مــی توان فرض کرد که به چندین دلیل (مانند وجود حالت استبدادی در سازمان، سلسله مراتب و ساختار سازمانی)، این عمل با شکست روبرو شود. این ناکامی باید به تشویق تلاشهای نوآوری در آینده منجر شود. اگر شما بر اصول تمرکز می کردید و می دانستید که همکاری در بــروز نوآوری مهم است، سعی می کردید تا راههایی بیابید که همکاری را در جو سازمانی و فرهنگ شما امکانپذیر سازد. آگاهی از اصول زیربنایی بهره وری می تواند به سازمان کمک کند تا شایستگی خود را گسترش دهد، عاملی که از بروز تغییرات نامطلوب در سیستمها یا فرهنگ به نحوی که اثر معکوس بر توانایی نوآوری سازمان داشته باشد، جلوگیری می کند.
چندین سال قبل، به عنوان بخشی از کار افراد در دانشگاه، تصمیم گرفتیم تا چارچوبی را برای اصول نوآوری ایجاد کنیم. عوامل به دست آمده برای حیات نوآوری مهم هستند، آنها با طرحی که از ما خواستـه شده بود مرتبط بود و به عنوان یک استعاره جهت ایجـاد چارچوب به کار گرفته شد. در نهایت این موارد تحت عنوان DNA نوآوری لقب گرفت. (یک ساختار عمومی، به عنوان یک استعاره و مثالی برای حیات). نتایج به صورت DNA نوآوری مطرح شد که می توان آن را از سایت WWW.THINKSMART.COM دریافت کرد.
DNA نوآوری شامل هشت جزء اساسی عمل کننده است که به عنوان زمینه فرهنگی ایفای نقش می کنند و به وسیله زمینه جهانی احاطه شده اند. عوامل عملیاتی عبارتند از:
چالش ؛ نیروی جلوبرنده نوآوری: نوآوری، طبق تعریف به معنای انجام کار به صورت متفاوت، یافتن محدودههای جدید و ریسک کردن است. دلیلی برای تکانهای شدید یک قایق وجود دارد، بینشی که چه کار باید انجام دهیم و یا ترس عمیقی که چیزی تغییر نکند، این یک چالش است. هرچه یک چالش بزرگتر باشد و تعهد به انجام آن از عهده ما بالاتر باشد، تلاشهای نوآوری، انرژی بیشتری می طلبد.
ما معمولاً موارد شگفت انگیزی نظیر فرودآمدن بشر بر روی کره ماه و یا طراحی نقشه ژنی انسان را به عنوان چالـــش در نظر می گیریم اما هر سازمانی می تواند چالشهای نوآوری منحصر به فرد خود را برای پیشرفت آتی مشتریان و کارکنان خود دارا باشد.
استراتژیها به صورت به هم پیوسته و منسجم شکل نمی گیرد. سرمایه یک شخص، عامل مهمی در جذب مشتریان است مگر اینکه علائق آنها تغییر کند و قبا شروع به برانگیختن آنها به سوی خود کنند. بنابراین، آنها باید مسیر را عوض کنند. گزارش سالیانه ۱۹۹۶ بیان مـــی دارد که بسیاری از فرصتهای تجاری ما دارای عمر کوتاهی هستند. ما باید بسیار سریع حرکت کنیم و آنها را به کار گیریم قبل از آنکه از بین بروند و ناپدید شوند.
تمرکز بر مشتری؛ نیروی هدایت کننده نوآوری: تمامی نوآوران باید برارزش خلاقیت برای ارضای نیاز مشتری تاکید داشته باشند، از آنجایی که مشتری هم داخلی و هم خارجی است. تعامل با مشتریان و فهم نیازهای آنها یکی از بهترین راههای کشف فرصتها و قابلیتهای جدید و انگیزه برای اجرایی ساختن آنهاست.
در شرکت داتکس لوهمودا، تولیدکننده محصولات پزشکی، بخشی از فعالیتهای نوآوری تحت عنوان اکتشاف نامیده می شود. این فعالیتی است که کارکنان را تشویق می کند تا مشاهدات مکرر و منظمی از رفتار مشتریان داشته باشند. روس وارد – مدیر برنامه ریزی – توضیح می دهد هنگامی که افراد سازمان کاربرد محصولات ما را در شرایط واقعی مــــی بینند، می توانند از وضعیت هوشیاری عادی خود گامی فراتر نهند. آنها مشکل و نیازهای مشتری را به گونــــه ای جدید در مـی یابند و یاد می گیرند چگونه به راههای جدیدی بیندیشند.
خلاقیت؛ مغز نوآوری: همه چیز از یک اندیشه آغاز می شود و سازمانهای نوآور دریافته اند که اندیشهها می توانند از هر جایی برخیزند. این سازمانها به جای تاکید بر مالکیت بر ایدهها، سعی می کنند تا نتایج را مالک شوند. روزی، در سال ۱۹۹۵، متخصصان اندیشمند در واحد اکتشافات و فرصتهای شرکت AT&T شاهد سخنرانـی روسای یک فروشــگاه بودند که مـی گفتند: چه می شد اگر هزینه رفتن (خدمات رسانی) به دوردستها برای ما هیچ بود، این امر موجب شد چندین ایده جدید در مورد آینده سرمایه گذاری بر فرصتهای فواصل دور ایجاد گردید. (امروزه این شرکت در زمینه فناوری مودم و اینترنت فعالیت می کند – م)
ارتباطات؛ شریان حیات نوآوری: جریان آزاد اطلاعات، عقاید و احساسات، شریان حیات نوآوری است. هم زیرساختهای نوآوری و هم حمایت و پشتیبـانی از آن بایستی در سازمانها به وجود آید تا جریان باز اطلاعات تقویت شود. اطلاعات به هنگام، اساس توانمندی است که امکان اخذ تصمیمات عالی را برای مدیران عملیاتی فراهم می سازد.
همکاری؛ قلب نوآوری: نوآوری یک فرایند گروهی است. غذای این فرایند تعامل اطلاعات و قدرت تیمی است. نوآوری به وسیله ساختارها و سیاستهای نامناسب و همچنین سیستم پاداش دهی که تنها به تلاشهای فردی پاداش می دهد دچار شکست می شود. شرکت IBM کد آلفا را در دسترس عموم جهانیان (تا جایی که امکان داشت) قرار داد.
این کار از طریق ایجاد وب سایتی تحت عنوان؛ کار آلفا؛ صورت گرفت. این فرایند همکاری باز، موجب شد تا ۲۰۰ متخصص فناوری یک همکاری مجازی را در سراسر دنیا ایجاد کنند و کد را ارزیابی کرده و آن را توسعه دهند و علائق بازار را مورد بررسی قرار دهند.
تکمیل؛ عضلات نوآوری: نوآوریهای جدید پروژه&am
فصل پنجم:
ریسک پذیری
اشخاص عادی با تجربه اولین شکست دست از تلاش برمیدارند
به همین دلیل است که درزندگی با انبوه اشخاص عادی و
تنها یک «ادیسون» روبرو هستیم.
«ناپلئون میل»
۱٫ ریسک پذیری
۲٫ ریسکهای سازمانی
1)سوانح وریسکهایوابسته به ان برای یک سازمان
2)چارچوب مدیریت ریسک
3)یک استراتژی جامع
ریسک پذیری
ریسک پذیری:از ویژگیهای کلیدی کارافرینی است ومحافظه کاری منجربه عملکرد منفعل وتقلید از دیگران خواهد شد. گام برداشتن در اینده ای نامطمئن وحرکت در تاریکیها،فرصتهایی رابه کارافرین نشان می دهد که شایدبه راحتی برای دیگران قابل درک نباشد۰
موفقینت درکارآفرینی به واسطه دونشانه عمده قابل شناسایی است:۱)دستیابی به اهدافی که کارآفرینان برای شرکت خود تعریف می کنند۰ ۲)سودآوری ریسکی
شرکتهایی بااین نشانههای موفقیت،نمایشگرویژگیهای خاصی هستند:
الف) درشروع کار متحورانه خود،منابع خویش رابه ریسک میگذارند۰
ب) نقاط قوت وضعف خودرا درموقعیتهای متحورانه می شناسند
ج) ارزشهای عمومی متحورانه درشرکت دارند۰
آرتورلیپر دراشاده به یکی ازنگرشهای فکری لازم برای کارآفرینی می نویسد:« ازدست دادن پول وفرصتهای شناخته شده،بخشی از فرآیندکارآفرینی است۰وآخردنیابه حساب نمیآید۰
بنابراین کارافرینی مستلزم ریسک بوده ومنابع سازمانی یافرد کارآفرین دائماًدرخطر باختن قراردارد واین زیان زمانی که مقدمۀپیروزیهای بعدی قرارگیرد،جزئی ازکارآفرینی به حساب می آید۰سودآوری به عنوان یکی ازنشانههای موفقیّت سازمانهای کارآفرین،ازبازده بالا به دست می آید۰دریک دنیای رقابتی،بازده بالا مستلزم ریسک بالا است۰وریسک پذیری کارآفرین وقدرت تحمّل خطرات وشکستهای احتمالی است که به وی قدرت میدهد به فعالیتهای ریسکی بابازده بالا بپردازد۰
سوانح و ریسکهای وابسته به آن برای یک سازمان:
شد سوانح و خطرات، وسایل، شرایط با فعالیتهایی هستند که قابلیت ایجاد ضرر برای سازمان را دارند. سوانح و خطرات میتوانند خودر ا برای یک سازمان بصورتهای مختلف نشان دهند. یک سازمان ممکن است بوسیله مجموعهای از اتفاقات کوچک و یا یک اتفاق بزرگ مورد آسیب قرار گیرد. این ضررها ممکن است راجع به سلامت کارکنان، ماشینآلات، وسایل یا کل تأسیسات یک کارخانه، محیطزیست، محصول و یا داراییهای مالی باشد و نیز میتواند شامل داراییهای غیرمشهود مثل لطمه زدن به اعتبار و پرستیژ یک سازمان باشد.
اثرات این ضررها ممکن است باعث وقفه در امر فعالیت تجاری، از بین رفتن موجودی انبار، از دست دادن اعتبار نزد مردم و مشتریان، بازار و روحیه در کارکنان باشد،و درنهایت تمام اینها بطور مستقیم و یا غیرمستقیم باعث ضررهای مالی برای سازمان خواهد شد.
ریسکهای واقعی و ریسکهای تجاری:
در سخنرانیهای عادی روزمره، معمولاً کلمه سانحه و ریسک به جای یکدیگر بکار برده میشود، ولی ریسک بیشتر از وجود فیزیکی یک سانحه است. ریسک شامل ابعاد احتمالی در معرض قرار گرفتن یک سانحه، تکرار و طول مدت سانحه است و احتمالات ریاضی و اتفاق افتادن یک واقعه خواسته یا ناخواسته را در نظر میگیرد.
همچنین لازم است بین ریسک واقعی و ریسک تجاری تفاوت قائل شد و آنها را از یکدیگر متمایز کرد. ریسک واقعی معمولاً مربوط به سانحهای میباشد مثلاً در امر بهداشت، ایمنی، محیطزیست و امنیت در محیط کار که بهترین راه برای کنترل اینگونه ریسکها جلوگیری از وقوع چنین حوادثی است. ولی ریسک تجاری مربوط به بازرگانی، مالی و یا سرمایهگذاری میباشد که موفقیت در کنترل آن همیشه نسبی است و بستگی به کل اقتصاد، بازاری که در آن فعالیت میکنید و رقبای تجاری شما دارد.
ریسکهای وابسته و ریسکهای ناوابسته:
ریسکهای سازمانی را به دو گروه دیگر نیز میتوان تقسیم کرد. یکی ریسکهایی که مربوط به صنعت خاصی میباشند و دیگری ریسکهایی که اصلاً به صنعت خاصی مربوط نبوده، بلکه ریسکی است که کل بازار با آن مواجه است. مثلاً اگر نرخ سود بانکی در یک کشور بالا رود و یا در پول رایج یک مملکت، نسبت به ارزهای خارجی نوساناتی ایجاد شود، کلیه صنایع را دربرمیگیرد و فقط مختص به صنعت خاصی نخواهد بود. ولی اگر بطور مثال برای حفاظت از محیطزیست و افزایش لایههای اوزون در جو، محدودیتی در مورد استفاده از گازهای C.F.C ایجاد گردد، این محدودیت فقط برای صنایعی ایجاد دردسر خواهد کرد که در تولید محصولات خود از گاز C.F.C استفاده میکنند. مدیریت ریسک باید هر دو گروه از ریسک را به خوبی بشناسد و درصدد برطرف کردن آنها برآید.
ریسکهای استراتژیک:
بطور کلی، ریسکهای استراتژیک ریسکهایی هستند، که اگر اتفاق بیافتد، بطور جدی استراتژی تجاری شرکت و یا بنیان وجودی آنرا به خطر میاندازد.
برمبنای این تعریف ریسکهای استراتژیک نه تنها شامل ریسکهای واقعی و تجاری میباشد، بلکه ریسکهای وابسته و ناوابسته را نیز دربرمیگیرد.از طرف دیگر این را نیز باید در نظر داشت که گاهی اوقات ریسکهای تجاری و ریسکهای واقعی بر روی هم اثر میگذارند. بطور مثال وقوع سانحه آتشسوزی یا انفجار در تأسیسات یک کارخانه نه تنها مانع فعالیت تجاری میشود و دارایی اصلی شرکت را از بین میبرد، بلکه ممکن است سهامداران را نیز وادار به فروش سهام کند. تصمیم به ساخت یک کارخانه جدید محصولات پتروشیمی، نه تنها ریسک عمر مفید سرمایهگذاری را همراه دارد بلکه مطمئناً ریسک آلودگی و یا وقوع یک سانحه دلخراش را نیز در برخواهد داشت.
یکی از مباحث مهم که میتواند به خوبی رابطه بین ریسک تجاری و ریسک واقعی را نشان دهد همین بحث «مدیریت کیفیت» است. این روزها بازار برای محصولات تولیدی، جهانی شده است و رقابت بین تولیدکنندگان چنان شدت گرفته است که هر کدام سعی میکنند با استفاده از فاکتورهای مختلف، مثل طراحی، مرغوبیت، تکنولوژی، قیمت و فراوانی کالا، به طریقی از رقیب خود پیشی گیرند. نشان دادن کیفیت عالی کالاها، وسیلهای شده است تا کارخانه بتواند در بازارهای داخلی و خارجی بر رقیب خود غلبه یابند.اگر سازمانی بتواند نشان دهد که تمام فعالیتها و فرآیندی که به کیفیت کالا کمک میکند مثل طراحی، تولید، بازاریابی، ایمنی، فروش، منابع انسانی و مالی در حداکثر کارآیی و اثربخشی که میکند. آنوقت میتواند ادعا کند که شانس بیشتری نیز برای موفقیت تجاری دارد.یکی از عوامل مهمی که به بهبود کیفیت کالا کمک میکند داشتن مدیریت موثر و کارا میباشد. بخشی از استانداردهای بینالمللی ISO 9000 دقیقاً به ضرورت داشتن یک «سیستم مدیریت کیفیت» اشاره دارد و خیلی از سازمانها درخواست کردهاند تا مورد حسابرسی این سازمان قرار گیرند تا موفق به دریافت درک آن شوند. داشتن چنین مدرکی، فروش محصولات کارخانه را به مشتریانی که شرط اصلی خرید آنها داشتن این استاندارد بینالمللی است آسانتر میکند. ولی باید در نظر داشت که ISO 9000 در این لحظه زمانی فقط مدرک تأیید در مورد رعایت «حداقل روشهای اجرائی مناسب» میدهد و به مسأله کیفیت کالا توجهی ندارد. ارائه محصولات با کیفیت پائین هنوز ریسکی است که عواقب آن باید بوسیله خریدار و فروشنده در نظر گرفته شود.
چارچوب مدیریت ریسک:
مدیریت ریسک استراتژیک سه معنی مختلف استراتژیک را دربرمیگیرد:
اول: همان شناخت ریسکهای استراتژیک است (که در بالا به آن اشاره شد)
دوم: روش برخورد استراتژیک با مسأله ریسک و مدیریت آن است (یعنی تدوین استراتژیهای لازم)
سوم: مدیریت ریسک در بالاترین رده سازمان یعنی رده استراتژیک
روش برخورد استراتژیک با مدیریت ریسک، که معمولاً به خاطر سیاست انجام کار، در بالاترین رده سازمانی انجام میگیرد بیشتر شامل انتخاب بهترین مجموعه از استراتژیهای زیر میباشد:
۱- اجتناب از ریسک (بطور مثال جلوگیری از انجام یک فعالیت ریسکپذیر)
۲- کاهش ریسک یا کنترل زیان حاصل از آن (که معمولاً شامل در نظر گرفتن ریسکهای خطرناک در سازمان و برنامهریزی مناسب برای کاهش آنها تا آنجایی که امکان داشته باشد).
۳- نگهداری یا ابتقاء ریسک (قبول کنید که این ریسک چه بخواهید یا نخواهید وجود دارد و باید آنرا یا از طریق بیمه محدود، بیمه کنید و یا ضررهای آن ریسک را بپذیرید.
۴- انتقال ریسک (از طریق بیمه کردن ریسک، مثل ریسک مسوولیت کارفرما، ریسک مسوولیت در مقابل جامعه و ریسک حاصل از فروش محصولات شرکت).
۵- پخش کردن ریسک (که این موضوع بیشتر در مورد مدیریت سرمایهگذاری صدق میکند)
در رده عملیاتی، مدیران معمولاً با در نظر گرفتن چارچوب استراتژی کلی سازمان، حق دارند به اندازه اختیارات محلی، از تکنیکهای اجتناب از ریسک، کاهش ریسک و کنترل زیان حاصل از ریسک استفاده کنند.
ریسک، همیشه با شناخت سوانح یا خطرات و تجزیه و تحلیل آنها بر مبنای میزان اثرگذاری بر سازمان شروع میشود و سپس بر مبنای اطلاعات جمعآوری شده و آگاهی، به ارزیابی ریسک از طریق انجام فرآیند اصلی زیر میپردازیم:
۱- تخمین یا برآورد میزان ریسک (اندازهگیری ریسک)
۲- سنجش ریسک (چقدر این ریسک نسبت به ریسکهای دیگر بزرگتر است؟)
۳- تصمیمگیری در مورد ریسک (آیا این ریسک با در نظر گرفتن معیارهای متداول روز قابل قبول است؟)
۴- اقدام لازم در مورد ریسک (چه مجموعهای از استراتژیهای لازم را بایداز بین استراتژیهای ذکر شده در بالا انتخاب کرد؟)
معمولاً برای تجزیه و تحلیل، ارزیابی و یافتن وسایل لازم برای کنترل ریسک نیاز به تجربه، تخصص و اطلاعات کافی میباشد.
یک استراتژی جامع
در نظر گرفتن این موضوع که ریسکهای مدیریتی و تغییرات سازمانی، از مدیریت ریسک و مدیریت تغییرات جداشدنی نیست، خیلی مهم است. در دنیایی که دائماً در حال تغییر و پیشرفت است. رفته رفته داشتن یک استراتژی جامع و کامل برای کنترل مجموعهای از ریسکهای مختلف که در بالا به آن اشاره شد، لازم میباشد.
اگر نگوئیم بقاء یک سازمان، باید قبول کرد که حداقل موفقیت آن، همان قدر که توسط یک نوع از ریسک خاص ممکن است مورد خطر قرار گیرد میتواند بوسیله هر ریسک دیگری نیز مورد خطر واقع شود (خواه آن ریسک واقعی، تجاری، وابسته و یا ناوابسته باشد).
بنابراین برای اطمینان از درک و پاسخگویی صحیح از سوانح و ریسک، روش جامع و متصل برخورد با ریسک بهتر از روش منقطع و منفصل با آن است.
فصل ششم:
خوش بینی
انچه را که کرم پروانه ترادژی می نامد،
خداوند پروانه می خواند.
«ریشارد باخ»
۱٫ دلیل علمی خوش بینی
۲٫ قدرت چشم انداز مثبت
۳٫ آموختن بهره گیری از گرفتاری
۴٫ امیدواری را عادت خود ساختن
خوش بینی (دیدگاه و نگرش مثبت)
کارآفرینان افرادی هستند که به مسائل با دیدگاه مثبت می نگرند ودرواقع نیمه پرلیوان را می بینند۰ همین امر سبب می شود دربرخورد بامشکلات وسختیهای مسیر کاملاً امید خودشان رااز دست ندهند۰دراینجا این سئوال مطرح میشود که چرا برخی دیگر اینگونه نیستند؟ وآیا خوش بینی رامی توان به طریق علمی توجیه نمود؟
دلیل علمی خوش بینی:
زمینه داغ جدیدی درپژوهشهای علوم رفتاری بنام روانشناسی مثبت وجود دارد که ثابت می کند نگرش برعملکرد دقیقاًاثر می گذارد۰بیشتر عمر میمنند وعلاوه برآن پس از عدمخ اطمینان وتغییر بهتر برمی آیند۰
بسیاری ازمردم فکر می کنند که این نظربسیارجسوارانه است۰اما دلیل قاطع آن از پژوهش مو شکافانه جدیدی بدست آمده است۰این پژوهش برقدرت الگوی فکری ما تأکید می کند،وتأثیرگسترده خوش بینی برکارایی شخصی،شادکامی وسلامت کلی رانشان میدهد۰
درحال حاضردادههای عملی محکمی بدست آورده ایم۰علم ثابت مس کند که خوش بینی موهبتی است سترگ برای افراد ومی توان از آن به عنوان خصیصه ای فرهنگی که ازمیان کل نظام می گذرد۰
تفسیرخوش بینان ازاتفاقات بد:
پژوهشگران جنبه اصلی فضای فکری خوش بینی رامشخص کرده اند۰برای مثال،خوش بینان وقتی به مشکلی برخورد می کنند به طورطبیعی گرایش دارند که این مشکل رابرای خودشان موقتی توصیف کنند۰آنها هم مانند دیگران ناامیدی راتجربه می کنند،اما انتظار موقتی بودن آنرا دارند۰
اتفاقات بد رابه عنوان چیزی که احتمالاً گذراست تعبیر می کنند که درپی آن حتماً زمانهای بهتری خواهدآمد۰خوش بینان به جای اینکه درتنگناها متوقف شوند،خودرا از شر دشواریها خلاص میکنند وبه راه خود ادامه میدهند۰
خوش بینان به جای اینکه خودشان رابه خاطرآشفتگیها وشکستها سرزنش کنند،درجستجو یافتن چگونگی تأثیراحتمالی سایرعوامل یا شرایط دراین مشکل هستند۰عزت نفس این افراد محکم باقی می ماندزیرا باسرزنش کردن به خودشان ضربه نمی زنند،آنها درپی وجود خارجی دادن به مشکلات هستند۰
این افراد عادت کرده اند که پیرامون ترسها وشکستهایشان مرزی قراردهند ومشکل را در همان محدودۀ طبیعی خودش ببینند،یعنی به آن به عنوان مشکلی خاص یامنحصربه درشرایط خاص نگاه کنند ومایل نیستند که اثرمخرب آن رابه همه چیز تعمیم دهند۰این کارباعث ساده شدن مشکلات می شود،درنتیجه خوش بینان چیزهای بدرا درمحدودۀ خودش نگاه می دارند ونمی گذارند فراترازآن رود
بااین نگاه اتفاقات بد گذرا،بیرونی وخاص همان شرایط اند،دقیقاً زندگی امیدوارکننده به نظرمیرسد۰ خوش بینان به دلیل اینکه دنیایشان تهدید کننده به نظرنمی آید به خودشان امتیازمیدهند۰
قدرت چشم انداز مثبت:
دیریازود همه مابامشکلات برخورد می کنیم که دید خوش بینانه به ماکمک میکند برمشکلات فائق آییمهرکسی درمعرض فرصتهای زیادی قرار می گیرد۰
می تواند اینطور باشد که فرصت بزرگ شما درپیش چشم همه بدرخشد۰
ممکن است فرصتهای درخشان زیرسطحی خشن ازشکست وناامیدی پنهان یاانیکه آینده درخشانتان زیرابرعدم اطمینان تارشده باشد۰
بدون توجه به چشم انداز،خوش بینی احتمال موفقیت شما را برای بهره گیری ازموقعیت بیشتر می کند۰
آموختن بهره گیری ازگرفتاری:
ارزیابی ماازشرایط،مثبت یامنفیِ،دقیقاً درشکل گیری آینده مان درآن مسیر
مؤثر است۰همانگونه که «جورج دی» درکتاب جذابش « ذهن اجدادی» آورده است۰
” تمام چیزها برای افرادی که بهترین روش تبدیل چیزها را ایجاد میکنند،
بهترین تبدیل می شود۰″
امیدواری راعادت خود ساختن:
پژوهشهای روانشناسی نشان می دهد که امید به مردم کمک میکند تااز پس مشاغل دشواربرآیند،تحمل بیماریهای سخت راداشته باشند،ازافسردگی اجتناب کنند
وازدرزندگی موفق شوند۰
چگونه میتوان به طورسنجیده امید راپرورش داد:
اشتباه اکثریت این است که روی امید به عنوان چیزی که به راحتی اتفاق می افتد حساب بازمیکنند۰ماتوجه نمی کنیم که امید نظمی ذهنی است که می توان آن رابه کار بست۰اما امید خیلی فراترازآن است که دراختیارشانس قرارداده شود۰ماباید آگاهانه روی آن کارکنیم تاامیدواری بحش فعالی از روند فکری روزانه مان شود۰
اساساً امیدعمل تمرکز ذهنی است۰روح مثبت،وقتی ایجاد میکند که توجه تان را به سمت موارد زیرهدایت کنید:
ــ به کارهایی که می توانید انجام دهید تا کارهایی که نمیتوانید۰
ــ به کارهایی که می توانید کنترل کنید تا کارهایی که نمی توانید۰
ــ به چگونگی به کار گرفتن قدرت ومنابع خودتان به بهترین وجه۰
ــ به جنبههای مثبت زندگیتان، مانند موارد مؤثرآن ۰
ــ به امکانات تا محدودیتها۰
به امید امکان مبارزه دهید ومهار شکست،آرزوها ونیازهایتان را دراختیارش قرار دهید۰بگذارید نقش مفیدی درشکل گیری واکنشتان نسبت به هرچیزی که زندگی دربرابرشما قرار میدهد،ایفا کند۰
فصل هفتم:
سایر ویژگیها
افسانههاهیچ وقت حقیقت ندارند
و غیر ممکن یک افسانه است
« نورمن وینسنت پیل»
۱٫ قدرت تحمل ابهام
۲٫ کانون کنترل
۳٫ پشتکار
۴٫ صبر و شکیبایی
۵٫ استقلال طلبی
۶٫ هدفمندی
۷٫ توانایی ایجاد ارتباط
۸٫ اعتماد به نفس
۹٫ احساس مسئولیت
قدرت تحمل ابهام:
قدرت تحمل ابهام : عبارتست از پذیرفتن عدم قطعیت به عنوان بخشی از زندگی، توانایی ادامه حیات با دانشی ناقص درباره محیط و تمایل به آغاز فعالیتی مستقل بی آن که شخص بداند موفق خواهد شد یاخیر.
قدرت تحمل ابهام تا اندازه ای در گرو داشتن ویژگی مخاطره پذیری است.
ارتباط ریسک پذیری و قدرت تحمل ابهام در سطح فردی :
تا اندازه ای هر مدیری خیلی از تصمیمات را با اطلاعات نادرست و نا مشخص اتخاذ می کند. اما کارآفرینان ممکن است با ابهام بیشتری مواجه شوند، به خاطر اینکه ممکن است برخی از کارها را برای اولین بار انجام دهند از این رو همیشه در زندگی مخاطره را می پذیرند.
ارتباط ریسک پذیری و قدرت تحمل ابهام:
سازمانهایی که قدرت تحمل ابهام را ندارند به محافظه کاری روی می اورند..فعالیت کار آفرینان در سازمانهایی با جومحافظه کارانه، اجازه انجام کارهای متهورانه را ازآنها سلب می کند، و این خود، عامل مهمی درکاهش انگیزش آنهاست. به نظر بارینجر وبلودورن “۱۹۹۹” برای اینکه سازمان کارآفرین باشد، و برای نتیجه بخشی فعالیت افراد کارآفرین سازمان باید دائما با شناخت فرصتهای جدید وانجام اقدامات لازم برای شکار این فرصتها وبه دنبال آن کنترل بیشتر بر محیط، سودآوری خودرا افزایش دهد. ولی سازمانهای محافظه کار دربرنامه ریزی خود هرگز به فرصتهای جدید،نمی اندیشند. با وجود اینکه برنامه ریزی استراتژیک ممکن است در سازمانهای محافظه کار به اندازه سازمان کارآفرین پیچیده باشد، با وجود این در این سازمانها تاکیدی برشناخت فرصتها و مناسب بودن ایدههای جدیدنمی شود.
تغییر و تحول، ریسک از دست دادن قدرت را برای صاحبان آن در سازمان به دنبال دارد. ارائه ایدههای جدید و به دنبال آن شناخت فرصتهامی تواند منجر به تغییراتی گردد که آینده مشخصی ندارد. بنابراین سازمانهای موفق به دلیل ابهام نسبت به آینده تغییر، ایدههای جدید راسرکوب می کنند. این عامل بازدارنده کارآفرینی،فرایند نوآوری در سازمان را سرکوب می کند،مگر اینکه جو حاکم بر سازمان جوی ریسک پذیربوده و افراد حاضر باشند برای امتحان ایدهها وفرصتهای جدید، تن به خطر دهند. در چنین جوی است که سازمان می تواند افراد کارآفرین رادر خود بپروراند.
کانون کنترل :
عقیده فرد به اینکه وی تحت کنترل وقایع خارجی می باشد را مرکز کنترل می نامند.
یکی از خصوصیات بارز افراد کارآفرین اینست که آنان معتقدند شانس یا سرنوشت زندگیشان را کنترل نمی کند بلکه خود فرد زندگیش را هدایت می کند.
کارآفرینان اگر در رسیدن اهداف دچار مشکلاتی می شوند و با شکست روبرو می شوند این شکست را ناشی از اشتباهات خود می دانند و معتقدند که خودشان راه را درست طی نکرده اند و هرگز تقدیر و سرنوشت را عامل این شکست نمی پندارند.
« جان اولیویه » در این مورد می گوید:
مردم اشتباهات زندگی خود را رویهم می ریزند و از آن غولی می سازند که نامش « تقدیر» است.
کارآفرینان تمایل دارند فکر کنند خودشان راه و روش هر چیزی را میدانند و برای رسیدن به آن تلاش می کنند. از شکست نمی هراسند و سعی دارند در فصل شکست بذر موفقیت را بکارند.
پشتکار
هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و بدون تغییر به دست نمی آید. هنگامی که مشکلی سر راهتان قرار گرفت یا در رسیدن به اهدافتان موفق نشدید، باید در به نتیجه رساندن ایدهها، عقاید و خواستههایتان پشتکار داشته باشید و سخت کار کنید و بر نیل به موفقیت تمرکز کنید، با صبر و پشتکار نتایج دلخواه بدست خواهد آمد.
به خاطر مشکلات و موانع موجود بر سر راه اقدامات کارآفرینانه، پشتکار و استقامت بسیار در خلق محصول، فرآیند یا شرکت جدید از ملزومات موفقیت کارآفرین به حساب می آید.
موفقیت بعضی از کارآفرینان وحتی در مواردی موفقیت افسانه ای آنان ناشی از استقامت در تحلیلهایی از ریسک و بازده است که بنا بر دیدگاه کارآفرین بر توقف فعالیتهای وی تاکید می کند.
صبر و شکیبایی
صبر و تعهد در کنار هم قرار می گیرند و کارآفرینان که با شکیبایی تمام روزها و ساعات متمادی کار می کنند، هنگامی که موفقیت به رویشان لبخند زد، مزد این مقاومت و شکیبایی را خواهند گرفت.
استقلال طلبی
از ویژگیهایی است که به عنوان یک نیروی بسیار برانگیزاننده مورد تاکید واقع شده است. تمایل به استقلال یک نیروی انگیزشی برای کارآفرینی معاصر است. لذا آزادی عمل، پاداش دیگر کارآفرینی است. در واقع نیاز به استقلال، عاملی است که سبب می شود تا کارآفرینان به اهداف و رویاهای خود دست یابند. کارآفرینان متکی به خود هستند، به دنبال شرایط آماده
برای انجام کارهایشان نیستند، سعی می کنند شرایط محیطی را آن طور که خود می خواهند تغییر دهند و از این طریق به ایده آلهایشان برسند.
هدفمندی
کارآفرینان افرادی هدفمند هستند و برای رسیدن به اهدافشان تمام نیروهایشان را بکار می گیرند. تنها عاملی که باعث می شود در مواقع شکست و ناکامی دوباره امیدشان را بدست آورند و به تلاش ادامه دهند هدفی است که فراسوی خود می بینند و هر مانعی را هر چند عظیم از بین می برند.
«هامیلتون مابی » در این مورد می گوید:
موانع چیزهایی وحشتناکی است که هر گاه چشمهایتان را از هدف دور نگاه می دارید آن را می بینید
معمولاٌ احساس نیاز فرد را به سوی هدف سوق می دهد. احساس نیاز به استقلال، نیاز به موفقیت، نیاز به ثروت و… عواملی هستند که کارآفرینان در حرکت و رسیدن به هدف ترغیب می کنند. اگر هدف در زندگی وجود نداشت شاید هرگز کارآفرینی به وجود نمی آمد.
توانایی ایجاد ارتباط:
زمانی که شما تجارت خودتان را آغاز کردید و آماده اید تا به جهان یا همسایگان خود را نشان دهید وقت آن است که روابط عمومی را به فهرست مهارتهای کارآفرینی خود بیفزایید. درک نقش روابط عمومی و مسایل مربوط به آن از عوامل ضروری موفقیت است.
روابط عمومی در واقع روابط بین انسانهاست و یک… جنبه انتقادی در پیشرفت تجارت شما محسوب میشود. این در واقع تصویر هر روزه شماست که با هر کسی مواجه میشوید. این در رابطه با شما و شرکت شمااست که بر اساس نظم خاصی به نیرویی در انظار عمومی تبدیل میشود.
روابط عمومی که بر عهده خود شماست میتواند عامل اساسی در پیشرفت تجارت شما محسوب شود و کمک تان کند بدون متحمل شدن هزینه گزاف خود را به دیگران بشناسانید.
پیشرفت در رقابت و حرفه تان شامل ۶ مرحله اساسی میباشد:
مرحله اول: شامل این است که دریابید شما چه کسی هستید، چه کاری انجام میدهید و چگونه این را به جالب ترین و کوتاه ترین روش ممکن بیان میکنید. ممکن است موقعیتهایی نظیر شبکه سازی وجود داشته باشد جایی که شما فقط ۳۰ ثانیه وقت دارید تا خودتان را معرفی کنید. تا آن جایی که لازم است وقت صرف تمرین برای معرفی خود کنید تا این که از شیوه مثبت، قوی و مطمئن پیروی کنید.
اگر در رابطه با چیزی که باید پیشنهاد دهید اطمینان داشته باشید این اطمینان در دست دادن، طرز نگاه و تن صدای تان (حتی در ارتباط تلفنی) دیده میشود. به همین نسبت کیفیت و تصویر از هر مطلبی که شما به صورت اعلامیه، نامه و کارت تجارت ارایه میکنید مهم است چرا که به خاطر داشته باشید که موفقیت میآورد و اولین تاثیرات عمده آن این است که در رابطه با شما و تجارت تان بسیار صحبت خواهد شد.
مرحله دوم:که برای مشخص کردن شنوندگان و بینندگان شما و به وجود آوردن فهرست رسانههای گروهی است. فهرست شما حتما باید به وسیله نوع محصول و سرویس دهی تعیین شود. این که آیا شما یک شرکت محلی، ملی یا بین المللی هستید؟ و در چه بازارهایی برای رشد خود تاکید میورزید؟ اگر شما یک شرکت محلی باشید سعی میکنید بر روی رسانههای محلی متمرکز شوید. از طرفی دیگر، اگر رشد ملی را دنبال میکنید شما بیشتر مایلید تا به بررسی روزنامههای مهم دیگری از قبیل روزنامه وال استریت ژورنال، انتشارات کارآفرینی از قبیل فورچون، یا INC یا مجلات ویژه ای از قبیل خانه داری خوب یا سلامت بشر بپردازید. مجلات مربوط به فروش و تجارت منبع خوب دیگری برای حرفه و تخصص تان میباشد. همچنین منابعی نیز برای تهیه فهرست رسانههای گروهی از قبیل بیکن در شیکاگو و United way وجود دارد. این مهم است تا با همه رسانههای گروهی که شما با آنها در ارتباطید آشنا شوید.
در مرحله سوم:وقت آن میرسد تا مطلب مطبوعاتی را به طور ساده در یک صفحه و در ۳ تا ۴ پاراگراف بیاوریم که مطلب شما را به روشنی بیان میکند و این مهم باید خوب انجام پذیرد تا بتوانیم به سرعت توجه رسانههای گروهی را جلب کنیم. پاراگراف اول حاوی عناصر خبری مانند چه کسی، چه چیزی، کی، کجا، چرا و چگونه شروع شده و در پایان پاراگراف اول با عبارت «برای کسب اطلاعات بیشتر با… تماس بگیرید» همراه است. تکنیکهای جلب توجه شامل دادن آماری است که نشان میدهد که شنوندگان و خوانندگان آنها به این اطلاعات نیاز دارند که موجب ارتباط آنها با حوادث اخیر یا اخبار تجاری میباشد.
پاراگراف دوم ممکن است شامل این باشد که زندگی نامه ای را به صورت سریعی بگوید و یا شامل اطلاعات اضافی باشد. پاراگراف سوم شامل نقل قولی از بهترین منبعی که میتوانید پیدا کنید میباشد. همیشه بهتر است به منظور ستودن خود از گفتههای شخص دیگری استفاده کنید. بعضی اوقات نشریات فقط از پاراگراف اول استفاده میکنند بنابراین باید شامل تمام اطلاعات مناسب باشد.
مطالب مطبوعاتی باید در بالای صفحه نوشته شود. در قسمت بالای ستون سمت چپ باید «برای منتشر کردن فوری» نوشته شود. در قسمت فوقانی سمت راست باید اطلاعات در رابطه با تماس نگاشته شده باشد و نام و شماره تلفن روزنامه نگار شما «یا خود شما» در آن جا ذکر شود. قطعا مطمئن باشید که صددرصد از لحاظ دستور زبان،…، تلفظ، هجی کردن و اسمها صحیح… است.
مرحله چهارم: شامل خلق ابزار کار رسانه گروهی است که حاوی یک نسخه از مطالب مطبوعاتی علاوه بر اطلاعات دیگر میباشد. این به منظور به وجود آوردن علاقه برای مطبوعات به کار میرود تا رسانهها یک مطلب کامل بسازند و یا شما را در صحنه تلویزیون یا رادیو نشان دهند. مهم است تا بدانید که هر کدام از انواع رسانههای گروهی نیازها و خوانندگان و بینندگان ویژه خودش را دارد. واضح است که تهیه کنندگان تلویزیون از شگرد ابتکاری تصویری جهت جلب توجه مخاطبان استفاده کنند و بنابراین شما باید از تصاویر واضح و تصاویری که به راحتی قابل تولید میباشد استفاده کنید.
رادیو بیشتر علاقه مند است تا با استفاده از شگرد ابتکاری لفظی به بیان مطالب شما بپردازد. همان طور که شما در آغاز رقابت روابط عمومی تان بر روی پیام کوتاه مدت خود کار کرده اید حالا نیازمندید تا بر روی بهره برداری بهینه از تصویر کار کنید. چه طور مطالب خودتان رابه بهترین نحو ممکن بیان میکنید؟ تا هر بیننده ای بتواند خودش را جای شما بگذارد و به وسیله آن شناخته شوند و آن را در زندگی شخصی خودشان به کار گیرند؟ این امر همچنین باید جالب باشد و برای خوانندگان و بینندگان سود و ارزشی فراهم آورد. همچنین باید بروشوری از سابقه شرکت به…همه گزارشهای که با قلم شما نوشته شده و هرگونه مطالب دیگری در رابطه با روابط عمومی باشد برای معرفی خود تهیه کنید.
جلب توجه امیر ضروری است. این مهم نیازمند انتخاب دقیق رنگهای جذاب برای پوشه علاوه بر محتوای آن میباشد. کیفیت بسیار مهم بوده، بنابراین نباید آن را دست کم گرفت. باید توجه داشته باشید که باید دارای جلدی برجسته بوده و یا از برچسب آرم استفاده شود. یک پوشه با ضمیمه بیزنس کارت انتخاب کنید و متنی واضح که به راحتی قابل خواندن باشد و همچنین کیفیت کاغذ را انتخاب کنید.
مرحله پنجم: از قرار معلوم شما فهرست رسانههای گروهی را تهیه کرده اید. اکنون به بحرانی ترین قسمت آمده اید. آن را… پیگیری کنید، پیگیری کنید، پیگیری کنید. چرا که ممکن است تلفن زنگ نزند. این بستگی به شما دارد که تماس بگیرید. با گفتن «سلام، اسم من…» آغاز کنید و صحبت خودتان را در عرض ۱۰ ثانیه شروع کنید. شگرد ابتکاری خود را به خاطر داشته باشید و آن را در ۳۰ ثانیه و یا کمتر بیان کنید چرا که شما خبرساز هستید. قاعده عملی مناسب در تماسهای follow up برای شرکتهای ملی، مدت یک هفته و برای شرکتهای محلی ۳ تا ۴ روز و یا یک یا دو روز برای ایمیل زدن میباشد. ممکن است شما بخواهید یک خلاصه یک صفحه ای بنویسید تاوقتی که تماس میگیرید از آن به عنوان راهنما استفاده کنید. این نوشته باید شامل این باشد که شما که هستید، چرا خبرساز شده اید و چه طور محصول و خدمت شما به مردم سود و منفعت میرساند؟ مرحله ششم: شامل هفت مورد تذکر زیر میباشد که به شما کمک میکند تا در ۳۶۵ روز سال تبلیغ موثری بیافرینید. اگر نکات زیر را دنبال کنید در جلب توجه رسانههای گروهی موفق عمل خواهید کرد:
_ هر چند دفعه که ممکن است تماسهای خصوصی برقرار کنید.
_ همواره بیزنس کارت و اسناد و مطالب را به همراه خود داشته باشید.
_ بدانید که چه چیز خاصی در مورد شما وجود دارد که برای رسانهها مهم است و شما از رسانههای گروهی چه استفاده ای میکنید.
_ آن رسانه ای که شما با آن صحبت میکنید را بشناسید. همیشه قبل از این که به این کار بپردازید برنامه ای را از سوی آن رسانه ببینید یا بشنوید.
_ برای مصاحبه آماده باشید. ممکن است قبل از این که شما با آنها تماس بگیرید آنها با شما تماس بگیرند.
_ تصویر خودتان را ثابت نگه دارید و مطمئن باشید که تمام مطلب شما منعکس کننده تصویری است که شما میخواهید به تصویر بکشید.
_ در فعالیتهای اجتماعی و شهری شرکت داشته باشید و به دیگران کمک کنید تا با استفاده از شبکه، تجارتی را آغاز کنند.
کایلی جنر Kylie Jenner چگونه جوان ترین میلیاردر دنیا شد؟ کایلی جنر Kylie Jenner یکی از موفق ترین و ثروتمندترین جوان های هالیوودی است که در سن کم ثروت بسیاری به دست آورد. در این مقاله رازهای موفقیت او را بررسی میکنیم
۹ مهارت در محیط کار ۲٫۶۷/۵ (۵۳٫۳۳%) ۳ امتیازs افراد بی حاشیه در محیط کار راحت تر می توانند پیشرفت کنند، کارفرمایان برای مهارت های کارکنان خود ارزش قائل هستند، توانایی ها و ویژگی های زیادی در افراد باعث می شود که یک کارمند […]
حالِ خوب ما وابسته به اتفاقاتی است که یا در گذشته برایمان رخ دادهاند یا حالا با آنها روبهرو هستیم. گاهی فقط در هراسها و مشکلات گم میشویم و حالمان بد میشود، در حالی که میتوانیم سرزندهتر و خوشحالتر باشیم.
۱۲ مهارت خود توسعه ای ۴٫۰۰/۵ (۸۰٫۰۰%) ۲ امتیازs آیا میدانید برای بهبود مهارتهای خودتوسعهای باید چه فعالیتهایی انجام دهید؛ فعالیتهایی که شما را در مسیر درستی قرار دهند تا به بهترین نتایج دلخواه دست یابید؟
۹ توصیه ناب از زبان ۱۰۰ ساله ها ۳٫۰۰/۵ (۶۰٫۰۰%) ۲ امتیازs برای اینکه بدانیم یک زندگی خوب چه ویژگیهایی دارد، تصمیم گرفتیم از افراد ۱۰۰ساله و حتی مسنتر کمک بگیریم. ابتدا ۹ درس مهم زندگی که این عزیزان به شما یاد میدهند را […]
با رعایت یکسری نکات مهم میتوان به خوشبختی و رضایت از زندگی دست یافت. در این مطلب موانع دستیابی به این هدف معرفی میشوند.
به نکات زیر توجه کنید