توبه و جایگاه بلند آن در عرفان ۱٫۴۷/۵ (۲۹٫۳۳%) ۳۰ امتیازs
آنگاه که جان و جهان در سکوت نیستی و پوچی خزیده بود طنین نخستینی که در فضاهای عدم کاینات پیچیده سایش قلم بود بر لوح آفرینش خداوندی.
و دستان نقاش خالقی که پهنه هزار نقش خلقت را به تصویر می کشید، اول آفریده را قلمی تراشید که بر آنچه می سرایید و می نوشت، سوگند گفته بود که:«نْ وَالْقَلَمِ وَ مَا یَسْطُرُون»
آنگاه که سنگ های حراء، متبرک به گامهای هاشمی مردی شد که به خلوت نبوت کردگار می شتافت، نوایی از افلاک، آسمان تیره از جهل خاک را شکافت … و پیامبری در آغوش وحی به خواندن و آموختن تلکم کرد که: «اِقْرَأَ بِاْسْمِ رَبِکَّ الَّذِی خَلَقَ»
و رشحه قدس احدیت، اعجاز آخرین دین را به صفحه صحفه کتابی نگاشت تا مسلمین آیینش بدانند که تعبد و تسلیم در تعلم است…
توبه و جایگاه بلند آن در عرفان(۱)
یکىاز مباحث مهم درعرفان عملى و مقاماتالعارفین توبه است. توبه گرچه در نظر مفسران، علماى علماخلاق، متکلمان و محدثان از جایگاهى بلند و ارزشى والا برخوردار است اما عارفان و صوفیان توجهاى خاص و عنایتى ویژه به آن مبذول داشتهاند. سیرى اجمالى در آثار مشایخ بزرگ به وضوح نشانگر این معنى است. از آثار ارزشمند آنان چنین بدست مىآید که تقریبا همه اینها توبه را از مهمترین مقامهاى سالک راه حق مىدانستهاند. بعنوان نمونه در آثار مختلف پیر هرات از کشف الاسرار گرفته، منازل السائرین و صد میدان و… این مطلب با اهمیتخاصى طرح شده است. (۱) محیىالدین عربى، چهره برجسته عرفان اسلامى باب مفصلى را در دایرهالمعارف بزرگ خود(الفتوحات المکیه) (۲) به این امر اختصاص داده است.
نجمالدین رازى در «مرصادالعباد» (۳) دو مبحثبسیار مهم در این مورد دارد. مولوى افزون بر طرح مسئله توبه در «مثنوى معنوى» به مناسبتهاى مختلفى، توبه نصوح را بطور جالب، جامع و مشروح بیان فرموده است. (۴) بلبل گلستان شعر و عرفان، حافظ شیرازى در حد قابل توجهى مسئله را مدنظر داشته و در سى و دو بیت از دیوان خود به بیان توبه پرداخته است، (۵) ابن فارض شبسترى، و نسفى هر کدام بنوبه خود بر اهمیت این موضوع اصرار ورزیدهاند. ما بعنوان نمونه سخنى از خواجه عبدالله انصارى را در ارزش والاى توبه نقل مىکنیم: «…توبه نشان راه است، و سالار بار، و کلید گنج، و شفیع وصال، و میانجى بزرگ و شرط قبول و سر همه شادى.» (۶)
از نشانههاى اهمیت توبه، تاریخ دیرینه آن است; زندگى آدم ابوالبشر (۷) در این ناسوت خاکى با آن آغاز مىشود، پیام آوران بزرگى همانند ابراهیم، اسماعیل، (۸) یونس، (۹) موسى (۱۰) و پیامبر بزرگ اسلام – صلىالله علیه وآله – هموار در حال توبه و در طلب توبه الهى بودهاند. (۱۱) امیرالمومنین علىابن ابى طالب – علیهالسلام – که همه صوفیان و عارفان بوجودش افتخار مىکنند و وى را مرشد مرشدان و… مىدانند – و فرزندان معصومش – بویژه امام زینالعابدین – علیهالسلام – رهنمودهایشان و خصوصا نیایشهایشان مملو از توبه و استغفار است و سلوک معنوى بسیارى از ستارههاى درخشان آسمان عشق و عرفان مانند رابعه عدویه، (۱۲) ابراهیمبن ادهم (۱۳) و فضیل عیاض (۱۴) و… با توبه آغاز مىگردد و بسیارى از عارفان بزرگ آن را نخستین گام سالک در راه سازندگى مىدانند.
از دیدگاه قرآن هم که بىگمان از مهمترین منابع عرفان است، دهها آیه به این امر خطیر اختصاص داده شده است، واژه «توبه» و مشتقاتش نود و دو بار و «استغفار» و مشتقاتش چهل و پنج مرتبه در کتاب خداى عزوجل استعمال شده است. افزون بر اینکه در آیات متعدد و مختلف دیگر هم بدون ذکرى از این واژهها این مسئله مطرح شده است. مفسران کتاب خدا نیز با عنایتى خاص به شرح و بسط و تفصیل معناى این واژه کوتاه اما پر محتوا پرداختهاند; تاملى اندک در تفاسیر شیعه و سنى بویژه تفاسیر عرفانى به روشنى این واقعیت را نشان مىدهد بعنوان نمونه پیر هرات در تفسیر ارزشمند خود ذیل اکثر آیات توبه و استغفار، در ابعاد گوناگون توبه سخن رانده است و آهنگ کلام وى نشانگر این است که گاه آنقدر تحت تاثیر نورانیت قرآن قرار گرفته که عنان اختیار از کف داده و مطالب والا و گرانقدرى که سرشار از سوز، شیفتگى و عشق است، براى ما بیادگار گذاشته است. علامه طباطبایى نیز افزون بر تفسیر این آیات بحث مفصلى در ذیل آیات ۱۷ و ۱۸ سوره توبه طرح فرموده است. (۱۵)
اخبار و روایات بسیار زیادى نیز در این باره وارد شده است که بىگمان مورد استفاده و استشهاد عرفا در این مبحثبوده است; مرحوم مجلسى مجموعهاى از این روایت را در «بحارالانوار» گرد آورده است. (۱۶)
خواجه نصیر طوسى – رضوانالله تعالى علیه – در تجرید نیز بابى را بعنوان توبه گشوده است و شارحان کتاب وى هم مطلب را مورد شرح و تفصیل قرار دادهاند (۱۷) از مجموع اینهانتیجه مىگیریم که:
توبه در عرفان، اخلاق، (۱۸) قرآن، حدیث و کلام از جایگاه والا و ارزش گرانقدرى برخوردار است.
به هرحال،توبه یکى از مقامات العارفین است، قبل از شروع بحث، به توضیح معناى مقام و سلوک مىپردازیم.
معناى سلوک و مقام
هدف عارف وصول به حق و رسیدن به محبوب است واین مهم جز از راه سلوک و طى مقامات بس دشوارى میسرنمىگردد، و توبه یکى از این منازل و مقامها است. از اینرو از باب مقدمه اشارهاى به معناى سلوک و مقام نموده و در این مورد به نقل کلام تنى چند از عارفان بزرگ بسنده مىنماییم.
شیخ محمود شبسترى در توضیح معناى سلوک و مقام چنین مىفرماید: «سلوک سالک سفرى معنوى است و در این سفر مراحلى قطع مىکند و از منازلى مىگذرد در هر مرحله مقامى است که سالک به آن در مىآید و پس از اینکه در یک مقام به کمال رسید به مقام برتر مىرود، مقام مرتبهاى از مراتب سلوک است که به سعى و کوشش و اراده و اختیار سالک بدست مىآید. روانباشد از مقام خود اندر گذرد بىآنکه حق آن مقام بگذارد. در جریان آمدن به این مقامات وگذار از آنها آیینه دل سالک صفا مىپذیرد و از جهان معنوى به او فیضها مىرسد… سالک در قدم اول به توبه متصف مىگردد.» (۱۹)
و عزالدین کاشانى در«مصباحالهدایه» مىفرماید:«مقامات در اصطلاح صوفیان اقامتبنده است در عبادت از آغاز سلوک به درجهاى که به آن توسل کرده است و شرط سالک آنست که از مقامى به مقام دیگر ترقى کند. و در تعریف آن آوردهاند مراد از مقام مرتبهاى است از مراتب سلوک که در تحت قدم سالک آید و محل استقامت او گردد و زوال نپذیرد.» (۲۰)
تعداد و ترتیب مقامات
در تعداد منازل و مقامات و ترتیب و نظم آنها عبارات عارفان مختلف است. بعنوان مثال: ابونصر سراج (متوفى ۳۷۸) مراحل سلوک را هفت مقام مىداند که به ترتیب عبارتند از: توبه و… ابومحمد الکلاباذى (م ۳۸۰) در کتاب «التعرف لمذهب اهل التصوف» از باب ۳۵ تا ۶۱ تالیف خود به ذکر پارهاى (۲۱) از مقامات پرداخته و از توبه آغاز و به توحید ختم کرده است. (۲۲)
عزالدین کاشانى (م ۷۳۵) در مصباح الهدایه مقامات را ده مرحله دانسته است و از مقام توبه آغاز و به رضا ختم کرده است. به روایت هجویرى در کشفالمحجوب اول کسى که اندر ترتیب مقامات و بسط احوال خوض کرد «ابوالحسن سرى بن المفلس السقطى» استاد و دایى جنید بغدادى (۲۳) بود مىگوید هر کدام از انبیا مقامى دارند پس مقام آدم توبه بود. (۲۴) و حاصل سخن آنکه: سخن بزرگان عرفان و تصوف در تعداد منازل و مقامات مختلف است ، برخى تعداد آنها را هفت، و برخى ده و برخى چهل، روزبهان اصفهانى هزارویک ، پیرهرات (خواجه عبدالله انصارى) صد و… دانسته اند.
در چینش و نظم و ترتیب آنها نیز بهمان اندازه سخن عارفان مختلف است. در هرحال بسیارى از شخصیتهاى برجسته عرفان، توبه رامقام اول و نخستین منزل سیر صعودى و سفر روحانى سالک دانستهاند.
توبه اولین مقام و منزل عارفان
بى گمان، سالک راه حق براى وصول به سرمنزل مقصود باید منازل و مقاماتى را طى کند و توبه اولین مقام و منزل سالکان راه حق است. کسى که مىخواهد به سوى او سیر کند باید روى از دنیا، خود و هرچه غیراوست، برتابد و باتمام وجود متوجه حق شود و این جز با انقلابى بزرگ از درون که دیو منیت و هواهاو شهوتهارا از تحتسیطره وسلطنت دل برافکند، ممکن نیست و این است که زمینه ساز اجابت دعوت خدا و استفاضه از فیض او و نخستین پله نردبانى است که آنسویش دریاى بى کران وجودالهى است. و به بیانى دیگر: براى اینکه عارف واصل شود، باید مقامات و منازل بس دشوارى رابپیماید و این پیمودن مراحل و مراتب منظمى دارد که نخستین آنها توبه است; چرا که این حرکتى است که با فضل خدا آغاز شده، براى او وبسوى او و توام با عشق او است و براى اینکه راه این سیر صعودى هموار گردد،باید سالک طریق حق، آتش، در دل افکند و آن آتش شعله برکشد و شعلهها فروزان شود تا ریشههاى گناه و آثار و تبعات غفلتها، ترک اولىها و… سوخته شود ودل شیفته شیدا را آماده حرکتبسوى او کند و این همان توبه است که البته پس از یقظه (۲۵) و بیدارى حاصل مىشود. بنابراین، سائرالى الله قبل از هر چیز به توبهاى حقیقى بپردازد و تمام توان و تلاش خود را به منظور کمال آن مبذول دارد که توبهاى کامل و نصوح وار، زمینه ساز مقام بعدى. و به قول پیرهرات: «میدان دوم، میدان مروت است، از میدان توبه، میدان مروت زاید.» (۲۶) و عارفان بزرگ و عالیقدر به این واقعیت تصریح فرمودهاند که نمونههایى از آن به شرح زیر است:
«میدان اول مقام توبه است و توبه بازگشتن استبه خداى… توبه نشان راهست و سالار بار و کلید گنج، و شفیع وصال، و میانجى بزرگ، وشرط قبول و سرهمه شادى.» (۲۷)
عزالدین کاشانى مىگوید:«اساس جمله مقامات و مفتاح جمیع خیرات واصل همه منازل و معاملات قلبى و قالبى، توبه است.» (۲۸)
هجویرى در کشف المحجوب مىگوید: اول مقام سالکان طریق حق، توبه است. (۲۹) دکتر سید محمد دامادى در کتاب «شرحى برمقامات العارفین» مىگوید:
توبه را بابالابواب گویند، زیرا اول چیزى است که طالب سالک به سبب و وسیله آن چیز به مقام قرب حضرت خداوند وصول مىیابد، توبه است.» (۳۰)
از موارد متعددى از کتاب مشارقالدر استفاده مىشود که توبه مقام اول عارفان است. (۳۱)
در مرصادالعباد مىفرماید: «چون مرید به خدمتشیخ پیوست و… باید به بیست صفت موصوف باشد تا داد صحبتشیخ بتواند و سلوک این را ه بکمال او را دست دهد. اول مقام توبه استباید که توبتى نصوح کند که بناى جمله اعمال بر این اصل خواهد بود و اگر این اساس بخلل باشد در نهایت کار خلل آن ظاهر شود و جمله باطل گردد وآنهمه رنجها حبط شود.» (۳۲)
شبسترى در گلشن راز مىفرماید:
به توبه متصف گردد درآندم
شود در اصطفاء ز اولاد آدم
و لاهیجى مىفرماید: «بدانکه در طریق سیر الىالله و سیر رجوعى، اول مقامى که سالک سائر برآن عبور مىنماید، مقام توبه است.. . اشاره براین معنى است که: در هنگام توجه به جانب علیین ابرار و شروع در سلوک طریقتبه توبه…. متصف گردد و توبه صفت وى شود. (۳۳)
مرحوم میرزا جواد ملکى تبریزى در رساله لقاءالله پس از بیانات سودمند و جامعى در اثبات لقاءالله یعنى امکان رسیدن بهمقام بلند عرفانى و معنوى از طریق مجاهده، مىفرماید: «آرى بعد از اینک مقصود معین شد آن وقت دامن همتبه کمر بزند و بگوید:
دست از طلب ندارم تاکام منبرآید
یاجان رسد به جانان یاجان زتن برآید
توبه صحیحى از گذشتهها بکند…» (۳۴) در مصباحالشریعه مىفرماید: «التوبه حبل الله و مدد عنایته ولابد للعبد من مداومه التوبه على کل حال.» (۳۵)
در میدان عمل نیز بسیارى از مشایخ بزرگ عرفان و تصوف از توبه آغاز کردهاند که بذکر نمونههایىاز آنان مىپردازیم.
توبه اولین منزل رابعه عدویه
شاید عطار نیشابورى اولین کسى باشد که قسمتهاى اول شرح زندگى رابعه عدویه را نوشته است، علىرغم مسلک شعرى و عرفانى عطار وتلاش گسترده ایشان در جهتبزرگ نشان دادن چهره عارفان، عطار داستان توبه رابعه را بسیار مجمل و کوتاه و با شتابى تمام نقل کردهاست. و احتمال دیگرى را درباره وى تقویت نمودهاست، عبارت وى دراین باره چنین است… «و گروهى گویند در مطربى افتاد آنگاه بردستحسن توبهکرد و در ویرانه ساکن گشت…» (۳۶)
عبدالرحمن بدوى پس از تاملى عمیق در عبارت عطار و بیان علتشتابزدگى وى در توبه «رابعه» ضمن تحلیل نسبتا مفصلى همین روایت عطار را صحیح دانسته و اولین منزل رابعه را توبه مىداند. (۳۷)
توبه،اولین منزل ابراهیم ابنادهم و فضیل عیاض
اولین منزل ابراهیم ابنادهم، عارف بزرگ جهان اسلام توبه است. (۳۸) حرکت عرفانى فضیل عیاض نیز با انقلابى کامل و جامع از درون (توبه) آغاز مىشود. (۳۹) معنویت و عرفان «بشرحافى» نیز از توبه آغاز مىگردد. (۴۰)
البته همانگونه که اشاره کردیم همه عرفا در این مورد اتفاق نظر ندارند و برخى از آنان مقام اول را توبه نمىدانند، بعبارت دیگر در مورد اینکه نخستین منزل سالک چیست؟ اختلاف است و در اینجا این مبحث رابه کلام محىالدینابن عربى در مورد اختلاف ختم مىکنیم:
«میان اصحاب ،در مورد اولین مقام عارف و سالک اختلاف است; برخى از آنان فرمودهاند: اولین مقام «یقظه است و برخى فرمودهاند: اولین منزل «انتباه» است و برخى فرمودهاند: نخستین گام «توبه» است.» (۴۱)
مفهوم توبه
توبه در لغت: توبه از ماده «توب» به معناى «رجع» (بازگشت) است. ابن فارس متوفاى ۳۹۵. ه در «معجم مقاییس اللغه» مىگوید: «توب» التاء والباء والواو کلمه واحده تدل على الرجوع یقال تاب من ذنبه اى رجع عنه، یتوب الى الله توبه ومتابا…» (۴۲)
ابنمنظورلغوى معروف مىگوید: «التوبه الرجوع منالذنب… و تاب الى الله یتوب توبا و توبه و متابا اناب و رجع عن المعصیه الىالطاعه… و تاب الله علیه وفقه لها والله تواب یتوب على عبده.» (۴۳)
راغب اصفهانى مىگوید:«توبه ترک گناه به بهترین وجه است و آن رساترین شکل پوزشخواهى است زیرا اعتذار سه قسم است و قسم چهارمى ندارد:
۱- اینکه پوزش خواه بگوید این کار را انجام ندادهام. (کار را از اساس منکر شود.)
۲- بگوید آنرا بدین دلیل انجام دادهام. (عذرى براى کارش بتراشد.)
۳- این کار را انجام دادهام وگناه کردهام و از بن و بیخ آن را ترک مىکنم.
توبه در اصطلاح: آنچه در عرفان مهم استحقیقت توبه است اما بد نیستبعنوان مقدمه به ذکر پارهاى از تعاریف توبه که در گوشه و کنار کتب عرفانى آمده استبپردازیم.
الف: جرجانى مىگوید:«…و در اصطلاح شرع پشیمانى از گناهان است و صوفیان مىگویند: توبه رجوع به خداى تعالى استبراى گشودن گرهامتناع از قلب وبرخاستنبه تمام حقوق پروردگار.» (۴۴)
ب: عبدالرزاق کاشانى در شرح منازل السائرین پیر هرات مىگوید: «توبه بازگشت از مخالفتحکم حق استبه موافقت او پس تا زمانى که مکلف حقیقت گناه را نشناسد و نداند که فعلى که از او صادر مىشود مخالف حکم خدا استبراى آن مکلف رجوع از گناه صحیح نیست» (۴۵)
ذوالنون مصرى: «توبه عوام، از گناه است وتوبه خواص،از غفلت.» گفت: «بر هر عنصرى، توبهاى است توبه دل،نیت کردن استبر ترک شهوات حرام و توبه چشم،از محارم بر هم نهادن، و توبه دست، ترک گرفتن دست ازمناهى و توبه پاى،نارفتن به مناهى.» (۴۶)
سهلبن عبدالله: «اول توبه،اجابت است. پسانابت است، پس توبه است، پس استغفار. اجابتبه فعل بود و انابتبه دل و توبه به نیت و استغفار از تقصیر… (۴۷) اول چیزى که مبتدى را لازم آید توبه است و آن ندامت است و شهوات را از دل برکندن و از حرکات مذمومه به حرکات محموده نقل کردن و دست ندهد بنده را توبه تا خاموشى را لازم خود نگرداند و…» (۴۸)
جنید بغدادى:«توبه را سه معنى است: اول ندامت، دوم عزم بر ترک معاودت. سوم خود را پاک کردن از مظالم و خصومت.» (۴۹)
خواجه نصیرطوسى (ره):«معناى توبه رجوع از گناه باشد و اول باید دانست گناه چه باشد.» (۵۰)
دکتر قاسم غنى:«صوفیه توبه را به این شکل تعریف کردهاند که بیدارى روح است از غفلت و بىخبرى به طورى که گناهکار از راههاى ناصوابى که مىپیماید، خبردار شود و از گذشته بد خود منزجر گردد ولى فقط تذکر و تنبه کافى نیست که تائب شمرده شود مگر آنکه توبه کار بکلى آن معصیتیا معاصى را که مرتکب بوده و متذکر شده رها نماید و مصمم شود که بار دیگر به آن معاصى برنگردد تا به قول شیخ عطار در منطق الطیر:
تو یقین مىدان که صد عالم گناه
از تف یک توبه برخیزد ز راه (۵۱)
لاهیجى:…بتوبه – که بازگشتن بجانب حق است و ترک ماسوى الله – متصف گردد. (۵۲)
غزالى در احیاءالعلوم، نراقى در جامع السعادات و فیض در محجهالبیضاء در تعریف توبه مىفرمایند: «توبه عبارتست از سه امرى که مترتب بر یکدیگرند و هر کدام علت دیگرى است و آن سه عبارتند از: ۱- علم به مضرات گناه و اینکه سبب دورى از حق تعالى مىگردد. ۲- ندم و پشیمانى. ۳- تصمیم و اراده به عمل. کیفیت ترتب این سه امر به این صورت است که آگاهى از زبان گناه لتحالت ندامت و پشیمانى از آن مىگردد و هنگامى که بخوبى این ندامتبر انسان مستولى گردد تصمیم مىگیرد گناهان گذشته راجبران کند و در زمان حال گناه نکند و تصمیم مىگیرد در آینده نیز مرتکب گناه نگردد. (۵۳)
توبه و جایگاه بلند آن درعرفان(۲)
اشاره
گذشت که: توبه در عرفان، جایگاهى بلند و ارزشى والا دارد و براىاینکه سالک به حق واصل شود باید مقاماتى را طى کند که نخستینآنها توبه است.
سخنان چهره هاى برجسته عرفان اسلامى در تعریف حقیقتتوبه نقل شد و اینک قسمت دوم آن مقال را پى مىگیریم
حقیقت توبه
حقیقت توبه چیست؟ آنچه تحت این عنوان نخستین گام سالکراه حق است ماهیتش از چه قرار است؟ آیا همان تعاریف پیشینتعریفهایى از واقعیت توبه است؟ بىگمان چنین نیست اینتعریفها، همانطور که محیىالدین مىفرماید، حد واقعى نیستبلکه جان مطلب چیز دیگرى است و آن اینکه:
هنگامى که انسان متوجه مىشود که غفلتها و گناهها حجابىمیان او و محبوبش ایجاده کرده که نمىتواند به او نزدیک شود وبه سویش حرکت کند; وقتى متذکر مىگردد که ظلمتبار گناه ولغزش بر دل و جانش آن چنان سایه افکنده است که هیچ پرتوىاز نور حق بر آن نمىتابد و او تنگ دل و سنگ دل شده است که«ویل للقاسیه قلوبهم»، پشیمان مىگردد، متالم مىشود و اینآتش پشیمانى وتالم سراسر وجود، روح و جانش را فرا مىگیرد، شعله مىکشد و شعلههایش فروزان و فروزانتر مىشود واینشرارهها است که تمامى آثار شوم، ریشههاى گناه، پردهها وحجابها را مىسوزاند و خاکستر مىکند و دیوارههاى دل آدمى راهمانند تنورى داغ که شرارههاى آتش بر آن تابیده و آن را سفیدکردهاست، آماده چسباندن خمیرایمان مىکند و مهم این استکه هیزم این آتش ندامت ریشهها، شاخهها و برگهاى گناه استکه در دل جاى خوش کرده است. خداى مى فرماید:«الا من تابو امن و عمل صالحا فاولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات و کان اللهغفورا رحیما.» (۱)
چند ازاین الفاظ واضمار ومجاز سوز خواهم سوز،با این سوز ساز هر آن دل راکه سوزى نیست دل نیست دل بىسوز غیر از آب و گل نیست
در واقع توبه انقلاب است، انقلابى درونى، حرکتى در جان تاآزاد گردد و به سوى حق سیر کند. توضیح این که از دیدگاهعارفان، گناهان، غفلتها و… حجابهایى است که گوهر جان رازندانى نموده است و بر آن حکومت مىکند و سالک باید درنخستین گام بیدار شود، علیه این سلطه بپاخیزد و با انقلابى ازدرون، جان را آزاد کند تا بتواند بهسوى حق پرواز نماید و اینهمان توبه است و چون حجابها و پردهها نسبى و تشکیکىاست، این معنا در همه مراتب توبه وجود دارد، چه حجاب ازظلمتباشد. و چه از نور، باید انقلاب درونى و آتش ندامتجان را بلرزاند، متزلزلش کند و با یک دگرگونى و زیر و رویىزمینه سیر روحانى عارف را فراهم آورد. به نظر ماحقیقت توبههمین است و شرایط و ارکانى که براى آن ذکر شده استیامقدمه و یا از آثار و شرایط توبه است. جان و روح توبه همانسوز، درد، انقلاب درونى و آتش ندامت است. رسول خداصلوات الله علیه مىفرمایند:«الندم من الذنب توبه» (۲) و علىعلیهالسلام مىفرماید:«الندم علىالخطیئه استغفار» (۳) و در جاىدیگر نیز مىفرماید:«الندم احد و باز مىفرماید:«الندم على الخطیئه یمنع عن معاودتها» (۵) و مىفرماید «من ندم فقدتاب» (۶) و امام باقر علیهالسلام مىفرماید «کفى بالندم توبه» (۷) وروایات دیگرى به همین مضمون که همگى دلالتبر این داردکهتوبه همانآتش ندامت جانسوزاست.بسیارى از شخصیتهاىبرجسته عرفان هم، همین نظر را دارند و بهنظر ما تعریف صحیحتوبه در همه مراتب، همین است.
پیرهرات در کشف الاسرار مىگوید:
«حقیقت توبهپشیمانى است که در دل پدید آید، دردى که ازدرون سینه سر بزند، آتش حجل در دل وى افتد آب حسرت ازدیده فرو ریزد نه بینى که شاخى از یک سرآن آتش زنى و از آندیگر سر،آب قطرهقطره مىچکد مصطفى صلىالله علیه و آلهگفت: «من اذنب ذنبا فندم علیه فهو توبه» فضیل عیاض به راهزنىمعروف بود، پیوسته با صد مرد در کمین مکابره نشسته بود.شبى بر سر سنگى نماز مىکرد،ناگاه از کمین گاه غیب این تیر قهرکه: «الم یعلم بان الله یرى» برجان و دل او زدند فضیل را چناناسیرکرد که در نماز نعره بزد و بیفتاد و کارش بجایى رسید که پیرعالمى گشت.» (۸)
نجمالدین رازى در مرصادالعباد مىفرماید:
…او برمثال جوز بود که در وى مغزایمان بود اماپوست طلخاعمال فاسده داشت ضربتى چندان برپوست دوم زنند که حاملپوست اول بود و آن طفل مغز را از رحم پوستخلاص دهند،پوست را غذاى آتش کنند که «کلمانضجت جلودهم» (۹) مغز را درپوست لطایف حق پیچند… این صفت آن طایفه است که در حقایشان فرمود و «آخرون مرجون لامرالله امایعذبهم و امایتوبعلیهم» (۱۰) و اگر فضل ربانى و تایید آسمانى او را دریابد و پیشاز مرگ اگر همه بهیک نفس باشد نسیم نفخات الطاف خود بهمشام جان او رساندتا از دل شکسته و جان خسته او این نفسبرآید و از سر درد این دوبیتبسراید.
باد آمد و بوى زلف جانان آورد وآن عشق کهن ناشده ما نو کرد. اى باد تو بوى آشنایى دارى زنهار بگرد هیچ بیگانه مگرد.
در حال دردى در نهاد وى پدید آید، آتش ندامت در خرمنمعامله او زند تا آنچه به سالهاى فراوان دوزخ از او بخواستسوخت، آتش ندامتبه یک نفس بسوزد و او را در رحم مادرهوا که هاویه صفتبود بزاید که «الندم توبه» (۱۱)
و شیخ شبسترى مىگوید:
و حقیقت توبه چیزى جز روى گرداندن و روى کردن نیست«حقیقت توبه آن است که سالک راه اله را از هرچه مانع وصولبه محبوب حقیقى است از مراتب دنیا و عقبى اعراض نموده وروى توجه به جانب حق آورد و جمیع موانع صورى و معنوىرا «فنبذوه وراء ظهورهم» گردانیده مطلقا نظر به غیر حق نیندازد.بنیاد مقام توبه قسمى دگرگونى است و آغاز زندگانى تازهاىاستیعنى چنان است کهآدمى زندگانى هر روزه و عادى خویشرا بى ارزش ببیند، کمر شوق بر میان مىبندد و به راهى قدممىنهد که هر شبنمش صد موج آتشین است.» (۱۲)
و مولوى در مثنوى چنین گوید:
«توبه عبارتست از یک نوع انقلاب حال و تحولى در طالبو ابتداى حیات تازهاى است. براى مثال در مورد ابواسحقابراهیم ادهم بلخى متوفاى (۲ – ۱۶۱) گفته شده است که در ابتدااز امراى بلخ بوده است وشبى بر تخت آرمیده بود و هاى هویىبر بام قصر شنیدو چون از سبب جویا شده، گفتهاند: شترگمکردهایم و در بام قصر مىجوییم. ابراهیم با تعجب پرسید کهچگونه شترگم گشته را بربام قصرمن جست و جو مىکنید؟مىگوید: تو چگونه برتخت، ملاقات خدا مىطلبى؟! سرانجاماز سرتاج وتختبرخاست و به وادى فقر و سیرسلوک قدم نهادو در این راه چندان کوشا وگرم سیر بود که بهمقامات و درجاتعالى نایل آمد مولوىاین داستان عرفانى رابهتفصیل آوردهاست:
بر سرتختى شنید آن نیکنام طقطقى وهاى هویى شب ز بام گامهاى تند بربام سرا گفتبا خود چنین زهرهکرا؟! بانگ زد بر روزن قصراوه که کیست؟ این نباشد آدمى ماناپریست سرفرو کردند قومى بوالعجب ماهمى کردیم شب بهر طلب هین چه مىجویید؟گفتند اشتران گفت:اشتربام برکى جست هان پس بگفتندش که تو برتخت جاه چونهمى جویى ملاقات اله (۱۳)
و مرحوم طبرسى در «مجمع البیان» ذیل آیه شریفه «الاالذینتابوا» مىفرماید: «اى ندموا على ما قدموا» (۱۴)
ممکن است مراد غزالى دراحیاءالعلوم (۱۵) و فیض درمحجهالبیضاء (۱۶) نیز همین باشد. بدین معنى که علم و آگاهى ازمضرات و زیانهاى گناه را مقدمه توبه و تصمیم بر ترک گناه را درآینده از نتایج آن بدانند.
اما در «جامع السعادات» مرحوم نراقى از بعضى علما نقلمىکند که ندامت و تالم قلبى حقیقت توبهاست که خود مقدورنیست گرچه تحصیل مقدماتش مقدور است. و عجیب ایناست که در همین صفحهاز بعضى الاعاظم نقل مىکند که ندامتو پشیمانى خارج از حقیقت توبه است. (۱۷) بیان مرحوم علامهطباطبایى در «المیزان» قابل بازگشتبه همین معنى است. (۱۸) امامحیىالدین تصریح مىکند که توبه عوام سه رکن دارد و توبهاهل الله همان اعتراف و دعا است، نه تصمیم بر ترک گناه (۱۹) وتصریح مىکند که «الندمتوبه» مانند «الحج عرفه» هست، بله اگرمىفرمود: «الندمالتوبه» دلالت داشت که توبه همان ندامتاست. (۲۰) مرحوم میرزا جواد ملکى تبریزى در «لقاء الله» توبه رابه همین معنى دانسته و نمونههایى براى آن ذکر کرده است. (۲۱)
فضیلت توبه
در فضیلت توبه همین بس که توبه کننده محبوب خداوند است.«ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین» (۲۲) و پیامبر بزرگ اسلاممىفرماید: «لیس شیىء احب الى الله من مؤمن تائب اومؤمنهتائبه» (۲۳)
پیرهرات در فضیلت توبه مىگوید:
«اى جوانمرد صدهزاران ما هرویان فردوس از راه نظاره دربازار کرم منتظر ایستادهاند مگر عاصىاى از پرده عصیان بیرونآید و قدم بربساط توبه نهد تا ایشان جانها و دلها را در صدق قدموى برافشانند و بشارت به سمع وى رسانند که: «وبشرالذین انلهم قدم صدق عند ربهم» (۲۴)
شیخ نجمالدین در مرصادالعباد مىفرماید:
«…توبه نصوح،بهیک دماو را چنانپاککندکهگویى هرگز بدانآلایش ملوث نبودهاست.که «التائب منالذنب کمن لاذنب له»چون در وى نصیبه دوزخ نماند، چون بر دوزخ گذر کنداز دوزخفریاد برخیزد که «جزیا مؤمن فقد اطفا نورک لهبى»… و نور توبه کهازانوار صفت توابى است در دل تو جاى گرفت، فریاد بر درکاتدوزخ و جود بشرى افتاد که «جزیاتائب» که تواکنون محبوبحضرتى که «انالله یحبالتوابین و انالله یحب المتطهرین.»
گفتار و سخنان عارفان و عالمان و مربیان اخلاق در فضیلتتوبه بسیار است و مابه همین مقدار اکتفا مىکنیم.
توبه برخاسته از فضل خدا است
ازدیدگاه عارفان مسلمان، توبه فضل و عنایت و محبت الهىاست، توبه هنگامى میسور و ممکن مىگردد که انسان از سوىحقتعالى مورد توجه قرار گیرد و خداى بهاو رجوع کند، وقتىانسان مىتواند به خداى باز گردد و اولین گام سفرمعنوى وسلوک مقدس الهى را بردارد که حقتعالى توبه برانسان کند وبذل توجهى فرماید. مشایخ بزرگ عرفان براین نکته اصرارورزیدهاند.
محیىالدین عربى مىگوید:«توبه یا محبتخدا به انسانتائب آغاز مىشود، خداى به او محبتى مىکند و او توبه مىکندآنگاه دوباره به او محبتى مىکند و توبه او را مىپذیرد و در واقعتوبه عبد میان دو محبت قرار گرفته است. » (۲۵)
علامه طباطبایى – قدسالله سره – نیز نظرى مشابه دارد. آنبزرگوار مىفرماید: ما بارها گفتیم که توبه انسان محفوف به دوتوبه خدااست، بنابراین نخست این خداوند است که به انسانتوفیق مىدهد، اسباب توبه را براى او فراهم مىکند تا بتواند ازبند و زنجیر اسارتبار پلیدیهاى دنیا برهد و روبه سوى حق آردو آنگاه که بنده به خدا توجه کرد وتوبهنمود دوباره خدا به او برمىگردد و غفران و عفو و بخشش را شامل او خواهد فرمود.»
بنابراین توبه بافضل و عنایت الهى شروع مىشود.
نجمالدین رازى در «مرصادالعباد» مىفرماید: «اگر فضلربانى و تایید آسمانى اورا دریابد و پیش از مرگ اگر همه به یکنفس باشد نسیم نفحاتالطاف خود بهمشام جان اورساند تا ازدل شکسته و جان خسته او این نفس برآید و از سر درد ایندوبیتبسراید.
باد آمد و بوى زلف جانان آورد وان عشق کهن ناشده مانوکرد اى باد تو بوى آشنایى دارى زنهار بگرد هیچ بیگانه مگرد (۲۶)
و فضیلعیاض (۲۹) با فضل و عنایتخداوند آغاز شدهاست، عبدالرحمنبدوى در کتاب «رابعه، شهید راه عشق» توبه این عارف بزرگرانیز چنین تبیین مىکند (۳۰) در مورد توبه نصوح هم کهبهذکر آنخواهیم پرداخت مولوى چنین اعتقادى دارد، مىفرماید:«نصوح به نزدعارفى بزرگ رفت و از او خواست در حق وى دعاکند تا خدایش توفیق توبه دهد و دعاى آن پیرعارف بود کهسبب فضل الهى و توفیق توبه شد.
رفت پیش عارفى آن زشت کار گفت مارا در دعایى یاد آر سر او دانست آن آزاد مرد لیک چون حلم خدا پیدانکرد سستخندید وبگفت اى بدنهاد زآنچه دانى ایزدت توبه رهاد آندعاازهفتگردوندرگذشت کارآنمسکینبآخرخوب گشت یک سببانگیخت صنعذوالجلال کهرهانیدشزنفریندوبال (۳۱)
در اینجا سخن را با عبارتى کوتاه و جامع از پیرهرات(خواجه عبدالله انصارى) ختم مىکنیم. مىفرماید:
«توبه از فضل خدااست نه استحقاق انسان» (۳۲) و این مطلببا کتاب و سنت موافق است در بسیارى از آیات قرآن «توبه» بهخدا نسبت داده شده است و علامه طباطبایى در ذیل آیه شریفه«انماالتوبه على الله…» مىفرماید: «این آیه درصدد بیان توبه خدابربنده یعنى توجه خدابه بندهاش و رجوع رحمتحق براواستنه در مورد توبه بنده…» (۳۳)
امام صادق علیهالسلام مىفرماید:
«التوبه حبلالله و مدد عنایته…» «توبه ریسمان خداوندبزرگ است و یارى و کشش عنایت و لطف اوست.» (۳۴)
شرایط توبه
درپیش گفتیم که توبه همان آتش ندامت است که درجان سالکشعله مىکشد و شرارههایش حجابها را مىسوزاند. امااین توبهشرایطى دارد که باید کاملا مورد توجه باشد.
علامهطباطبایى در ذیل آیه ۱۷و۱۸ سوره نساء مىفرماید: (۳۵)
«قبول توبه دو شرط دارد:۱- اینکه گناه از روى لجاجت واستعلاء و برترىجویى بر خدا نباشد.۲- اینکه توبهقبل از موتو رؤیتسفیرمرگ باشد زیرا توبه بازگشتبنده بهخداى تعالىاست که توجهخداى را بر او، در پى دارد و با ظهور نشانه های مرگ دیگر فرصتى براى این نیست و منتفى به انتفاء موضوعاست.»
فیض کاشانى در محجهالبیضاء و غزالى در احیاءالعلومشرایطى را ذکرکردهاند که مافشرده سخن فیض را مىآوریم:
توبه داراى چهار شرط است:
۱- حقوق مردم را که بنا حق ضایع کرده است، چه مالى وچهجانى بهآنان برگرداندهمانطور که مولا على علیهالسلاممىفرماید: «ان تؤدى الى المخلوقین حقوقهم» (۳۶)
۲- واجباتى راکه ترک کردهاست قضاءنماید على علیهالسلاممىفرماید: «الرابع:ان تعمدالى کل فریضه ضیعتهاتودىحقها.» (۳۷)
۳- با ریاضت، خون و اندوه و چشانیدن درد والم طاعت، آثارلذت معصیت را از بین ببرد و به فرموده على علیهالسلام «انتذیق الجسم الم الطاعه کمااذقته حلاوه المعصیه» (۳۸) «به بدندرد و سختى طاعت را بچشاند همانگونه که شیرینى گناه راچشیده است»
۴- با ریاضت و حزن و اندوه باید تمام گوشتهاى بدنت را آبکنى تا گوشت جدیدى در بدنت پیدا شود. به قول علىعلیهالسلام :«الخامس ان تعمدالى اللحم الذى نبت على السحتفتذیبه بالاحزان حتى تلصق الجلد بالعظم و ینشابینهمالحمجدید.» (۳۹)
و خواجه عبدالله انصارى مىفرماید:
«توبه نشان راه است… اول پشیمانى در دل است پس عذر برزبان پس بریدن از بدى و بدان در خبرآید که هرکه توبه کند ورفیقان بد… شرط توبه آنست که از همه موجودات دل برگیرد وروى در حق آرد، هرخون و گوشت که برهفت اندام دارد بهریاضت فرو گذارد…» (۴۰)
و در «منازل السائرین» مىفرماید:«شرایط توبه سه چیز است:
۱- ندامت و پشیمانى ۲- اعتذار وپوزش خواهى ۳- اقلاع و برکندن.» (۴۱)
مرحوم عارف کامل حاج شیخ محمدبهارى همدانى ازشاگردان ملاحسینقلى همدانى مىگوید: «بدانکه لااشکال دراینکه خداوند متعال توبه را قبول مىفرماید به شرط آنکه به آبچشم بشورى کثافات معاصى را از قلب پس از برانگیزاندن آتشندم در دل و هر مقدار تاثیر آتش پشیمانى در قلب بیشتر استاسباب امید برتکفیر ذنوب و علامت صدق است چهاینکه بایدحلاوت تشهیات معاصى مبدل به تلخى ندم گرددتانشانه تبدلسیئات برحسنات باشد آیا نشنیدى قضیه پیغمبرى از بنىاسرائیل این که سؤال نمود از حضرت بارى تعالى قبول توبهبندهاى را بعداز اینکه سالها جد و جهدى در عبادت نموده بودآن بنده. جواب آمد: قسم به عزت خودم اگرشفاعت کند در حقاو اهل آسمانها و زمین، توبه او را قبول نخواهم کرد و حال آنکهحلاوت گناهى که از آن توبه کرده در قلب اواستباید گوشتهایىراکه از حرام گرفته بریزد که آنها فاسد شدهاند و گوشتهاى صحیح را هم فاسد مىنماید» (۴۲) و مرحوم میرزا جواد جوادآقا ملکى تبریزى چند مثال براى توبه جامع شرایط مىزند از جمله توبه بهلول نباش«قبرکن»که توبه او طورى بوده است که همه این شرایط را داشته است. (۴۳)
توبه و جایگاه بلندآن در عرفان(۳)
گذشت که:توبه در عرفان جایگاه بلند و والا دارد، نخستین گام سالکبراى وصول بهحق،توبهاست.دراین زمینه سخنان چهرههاى برجسته عرفان را نقل کردیم; آنگاه پیرامون حقیقت توبه و فضیلت و شرایط آن بهتفصیل سخن گفتیم، واینک آخرین قسمت ازاین مقال را پى مىگیریم.
مراتب توبه
توبه داراى مراتب و درجاتى است، همه باید توبه کنند و توبه هرکس مناسب مرتبه ومقام معنوى اواست، زیراتوبه همان سوز و آتش ندامت و انقلابى از درون استبراى از میان برداشتن حجابها. و حجابها داراى انواعى است: حجاب ظلمت و حجاب نور، و هرکجا که حجاب باشد توبه هم هست، از اینرو همان ملاکى که براى توبه گناهکار است، براى توبه یک پیامبر هم هست، و خداى سبحان مىفرماید: «توبوا الىالله جمیعا ایهاالمومنون لعلکم تفلحون» (۱)
گرچه در سخنان عارفان دراین مورداندک اختلافىبهنظر مىرسد، اماتقریبا بلکه تحقیقا همه آنان اتفاق دارند که توبه داراى مراتب است و همه باید توبه کنند. و اختلاف، در تعداد مراتب و کیفیت توبه هر مرتبه است.
ملاهادى سبزاورى در منظومه مىفرماید: «توبه داراى سه مرتبه است:
۱- توبه عام: که همان توبه عوام از گناهان و معاصى مىباشد.
۲- توبه خاص: که توبه از ترک اولى است مانند: حضرت آدم علیهالسلام و…
۳- توبه اخص: و آن عبارت است از توبه کردن از توجه به غیر خدا، مانند توبه پیامبر صلىالله علیه وآله که مىفرماید: «انىاتوب الىالله فى کل یوم ماه مره» (من در هر روز صد بار به درگاه خدا توبه مىکنم.)
و توبه عم و خص و اخص
والعم بالذنب و خصها یخص
بترک الاولى. والاخص التوب
من توجه بغیر حق فلازکن (۲)
و در مصباحالهدایه مىفرماید:
«در طریق صوفیان توبه درجاتى دارد و برسه مرتبت منقسم آید، عام، خاص و خاص الخواص… توبه عام: رجوع از معاصى، به معناى استغفار به زبان و ندامتبه دل، و دلیل اینکه استغفار توبه است قول خداست «فاستغفروالذنوبهم» اما توبه خاص، رجوع است از طاعتخویش به معناى تقصیر دیدن و به منتخداى نظاره کردن که هرفعلى بیاورد آن فعل، سزاى خداوند نبیند و از آن طاعت همچنان عذرخواهد که عاصى از معصیت، و استغفار انبیاء را معنى این است چنانکه خداوند فرمود مصطفى را – علیهالسلام – «واستغفرلذنبک» و او را ذنب و عصیان نبود لکن در گذاردن حق خدا لامحاله مقصربود، از آنکه هیچ بندهاى حق خداوند خویش به تمامى نمىتواند گذاردن.
اماتوبه خاص خاص: رجوع است از خلق به حق به معناى نادیدن منفعت و مضرت از خلق چنانکه گفت: «لاتدع دون الله مالاینفعک ولایضرک» و باایشان آرام ناگرفتن و بر ایشان اعتماد نکردن و عجز خلق در جنب قدرت حق دیدن و فقر ایشان در جنب غناى حق دیدن» (۳)
سعیدبن فرغانى پس از ذکر مراحل اولیه عشق و طى آن مراحل مىگوید:
«پس از رسیدن به این مرحله تمام مرحله اول عشق را گناه شمرد و از آن توبه کند، چنانکه موسى در آن افاقت از انبساط و طلب رویت توبه کرد و قرآن از او حکایت کرد «قال انى نبت الیک» اى رجعت عماظننت و توهمتبالاشتغال بک و بحبک و طلب حظوظها و لذاتها منک وانا اول المومنین.» (۴)
در جاى دیگرى از همین کتاب ارزشمند پس از نقل روایت مشهور که انى لاسغفرالله… همین مطلب را مىگوید (۵) و در توضیح شعر ابن فارض که:
وفى صعق رکى الحس خرت افاقه
لى النفس قبل التوبه الموسویه.
مطلب را به خوبى توضیح مىدهد که جهت مراعات اختصار از نقلش صرف نظر مىکنیم. (۶)
و پیرهرات مىفرماید:
توبه عامه، از فراوان کردن طاعت است و آن به سه چیز دعوت مىکند: این که بنده از شر گناه و از نعمت مهلت پاداش چشم بپوشد; براین ادعا که بر خدا حق دارد; (از این دورى بجوید) خود رابىنیاز نشمارد که آن عین جبروت و سرکشى از خدا است.
و توبه متوسطان : توبه کردن از کم انگاشتن و کوچک شمردن معصیت وگناه است و آن عین گستاخى و سرکشى است. و محض آراستن استخود رابه حمیت. وتن دادن به خود را از بندگى خدا بریدن است.
و توبه خاصه: توبه از ضایع کردن وقت است، و ضایع کردن وقت، فرو افتادن در نقیصه مىباشد و نور مراقبت را خاموش مىکند و عین صحبت را مکدر مىسازد و مقام توبه کامل نمىشود مگر با انتهاى توبه از هرچه پایینتر از حق است و سپس رؤیت نقصان آن توبه و سپس توبه از رؤیت آن علت.» (۷) براى کمال بحثسخنى دیگر از این بزرگ نقل مىکنیم:
«… توبه عوام از ذلت، و توبتخواص از غفلت، و توبه خاص خاصان از ملاحظه اوصاف بشریت است . توبه عوام به آن است که از معصیتبه طاعتبرگردند و توبه خواص، که از رؤیت طاعتبه رؤیت توفیق آیند و طاعتخود را نبینند بلکه همه را توفیق حق بینند. حد نظر عوام به افعال است، و میدان نظر خواص به صفات. محل نظر خاص خواص جلال ذات است. عوام گوید: «خداوندا من از عقاب تو، به عفو تو پناه مىبرم.» خواص مىگوید: «خداوندا من از خشم تو، به رضاى تو پناه مىبرم.» خاص خواص گوید: «خداوندا من از تو به خودت پناه مى برم.» (۸)
امام صادق علیهالسلام مىفرماید: «بنده باید پیوسته و در همه حال، در حال توبه باشد و براى هر فرقه و طایفه، توبهاى مخصوص است پس، توبه پیامبران از مضطرب شدن باطن و بهم خوردن حالت اطمینان است; و توبه اولیاء از عوارض رنگارنگ و تلون خاطر است که بر خلاف ثبوت و استقامت است و فراغت; و توبه اصفیاء و برگزیدگان حق از استراحت و فراغت و غفلت و کدورت مىباشد که برخلاف دوام توجه است. و توبه افراد خاص و بندگان مخصوص از مشغول بودن به غیر پروردگار است، که توجه به غیر خدا پیدا کرده وسرگرم آنها باشد; و توبه عوام و عموم مردم از گناهان و معاصى و خلافها است. و براى هرکدام از این اصناف و طبقات، نسبتبه موضوع توبه مخصوص خود و نتیجه توبه و هدف و برنامه خود، معرفت و علم مخصوصى است که به دیگرى صدق نمىکند… (۹)
عزیزالدیننسقىمىگوید:«اماثوابىکهموعوداستدرآخرت زاهدان و تائبان را،آن زاهدىاست که روىازدنیابه کلى برگردانیده وآن تائبىاستکه روىازمعاصىبه کلىگردانیده باشد. (۱۰)
تاملى در مراتب توبه
در هر حال، بىگمان بحث از مراتب توبه از مهمترین مسایل توبه از دیدگاه عارفان است، از نظر آنان هرکسى در هر مقامى و مرتبهاى که هستباید توبه کند و همیشه باید در حال توبه باشد، و حتى از این توبه خود هم توبه کند، و این مطلب بسیار خطیر است تا آنجا که محیىالدین عربى، امامالعارفین پس از بحث توبه، بابى را براى توضیح (ترک) «التوبه من التوبه» گشوده است و به تفصیل در آن سخن گفته است. (۱۱) آیات قرآنى و سنت پیامبر وائمه معصومین(س) نیز موید این معنى است – چنان که نمونهاش از مصباحالشریعه گذشت – در قرآن، هم توبه گناهکاران مطرح است و هم توبه پیامبران.
تحلیل علامه طباطبایى: علامه، تحلیلى دقیق از مسئله ارائه مىدهد و آن این که توبه به معناى رجوع به خدا براى قرب به اوست و بىگمان، معناى قرب و بعد، نسبى و تشکیکى است. بندهاى که درمقامى قرار دارد گرچه نسبتبه برخى از مقامات، داراى قرب است، امانسبتبه سایرمقامات داراى بعد است. از اینرو مقربان درگاه خدا و بندگان شایسته او همواره باید براى رهایى از بعد نسبى و صعود به مقامى والاتر و بالاتر و مقربتر بهکوشند واین مصداق توبه است و به قول شارح مصباحالشریعه (۱۲) – رضوان الله تعالى علیه – این، به مراتب دشوارتر است از توبه از گناه، و مرحوم علامه توبه پیامران را چنین تفسیر و توجیه مىفرماید. (۱۳)
براساس آنچه ما از تعریف توبه ارائه دادیم نیز، این مساله کاملاقابل تبییناست. ماگفتیم توبه همان آتش ندامتاست که در جان سالک افتاده وشعلههایش دردى و سوزى توصیف ناپذیررا در درون وى ایجاد کرده است، این حالت هم مىتواند در مورد بنده گناهکار خداوند باشد و هم درباره پیامبرى بزرگ. باتوجه به اهمیت مطلب به ذکر مثالى مىپردازیم که شامل توبه جمعى گناهکار وسیه دل، وپیامبرى ازپیامبران بزرگ خدا(یونس) است:
یونس سالها در میان قومش به انجام وظیفه و تبلیغ رسالتخویش مشغول بود، اما قوم ناسپاس او نه تنها ایمان نیاوردند بلکه استهزاء و اذیت و آزار او را به اوج خود رسانیدند تا آنجا که پیامبرخدا (یونس ) از هدایت آنان نومید شد و از خدا درخواست کیفرى سختبراى آنان کرد. «روبیل» مردى دانشمند بود که در میان آنان مىزیست و به یونس ایمان آورده بود، هنگامى که نشانههاى عذاب شدید خدا نمایان شد، او در صدد توبه مردم برآمد عارف کامل و واصل، میرزا جواد ملکى تبریزى – رضوان الله تعالى علیه – صحنه را چنین به تصویر مىکشد:«… که آن حکیم تربیتشده خانواده نبوت، جناب «روبیل» چه حال براى آنان یاد داد که خود را به آن حال انداختند و بلاى نازل را برگرداندند و حال آن که دیده نشده بود که بعد از نزول بلا، توجه ثمرى بدهد. ولى روبیل به آنان یاد داد که بچه را از مادران جدا ساختند و برههارا از میشها جداکرده، گوسالههارا از ماده گاوها گرفتند، مادهها را بالاى کوه بردند بچههایشان را در ته دره انداختند، مردها پلاس پوشیده، روى خاک افتاده، خاک بر سر ریختند، حیوانات مادرها را به جهت علف صدا مىکردند اطفال خودشان، به جهتشیر و به جهت مادرها، گریه مىکردند خودشان از ترس عذاب و شدت هول که از زرد شدن خورشید (اصفرارشمس ) و وزیدن بادهاى عذاب و سیاهى رنگشان که مىدیدند، نالههاى جانسوز به (ربنا ظلمنا انفسنا وان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین) ونداى «یاارحم الراحمین» به اوج فلک رسانیده، خلاصه محشرى به پاکردند تا آن که دعوت و نفرین پیامبرشان بعد از نزول عذاب را برگرداندند، دریاى رحمت ارحمالراحمین به جوش آمد، حضرت اسرافیل را امر رسید که قوم یونس را بخشیدم ایشان را دریاب، بلا را از ایشان دورکن…» (۱۴) قوم یونس توبهاى واقعى مىکنند چنان شعلههاى آتش ندامتشان فروزان و سوزان است که قبل از این که آتش عذاب الهى برسد، جانشان را مىسوزد و دیگر جاى براى آن نمىگذارد اما قصه بر اینجا ختم نمىشود، زیرا یونس که در انتظار کیفرى سختبر این مردم نادان و ناسپاس بود پس از موعد مقرر برگشت تا آثار عذاب الهى رامشاهده کند، اما باکمال شگفتى دید مردم به زندگى معمولى خود با نشاطى افزون، ادامه مىدهند. او ناراحتشد و در یک لحظه غافل شد که خداى بالا سر او است و جز از سر حکمت تصمیم نمىگیرد، علیرغم دعوت قومش مصمم شد به جاى دیگرى رود. به کنار دریا آمد، سوار قایق و یا لنجى شد، نهنگى عظیم الجثه ظاهر شد: درآن زمان معمول بود که براى نجات سرنشینان لنجیاقایق، به قید قرعه یک نفر را انتخاب و به کام نهنگ مىانداختند و قرعه بنام او در آمد، دیدند مرد خوبى است، از نو قرعه کشیدند، بازهم بهنام او درآمد … و بالاخره یونس را به کام نهنگ انداختند. هنگامى که او در ظلمات درون شکم نهنگ قرار گرفتبا خود گفت : شگفتا: خداوند توبه این بندگان گنهکار را که به پیامبرش ستم کردند مىپذیرد، آیا توبه مرا نمىپذیرد؟ چرا غافل شدم و پس از قبول توبه آنان، رهایشان کردم. و احتمالا افکار واندیشههایى از این قبیل منشا انقلاب درونى یونس شد، آتش پشیمانى جانش را فرا گرفت و شعله کشید، شعلههایش فروزان و فروزانتر شد، فریاد زد: اى خداى زیباى بى عیب و نقص من، جز تو محبوب و معشوقى نیست ، توخوبى ، همه وجودت جلال و جمال است، و این منم که برخود ستم کردم.
«وذاالنون اذهب مغاضبا فظن ان لننقدر علیه فنادى فىالظلمات ان لااله الاانتسبحانک انى کنت من الظالمین». (۱۵)
خداى سبحان او را نجات مىدهد، همانگونه که قومش را و هر مؤمنى که راه وى را بهپیماید. «فاستجبناله ونجیناه من الغم و کذلک ننجى المؤمنین» (۱۶)
و نتیجه سخن آنکه: توبه قوم یونس و خود او، که دو مرتبه کاملا متفاوت از یکدیگر است، همان سوز و گداز و آتش و انقلاب درونى است، اما هرکدام متناسب با موقعیتخود. وکلام را باشعرى از سوختهاى شیدا و شیفتهاى عاشق یعنى «فیض کاشانى» ختم کرده و زینت مىدهیم.
زهرچه غیریا استغفرالله
زبود مستعار استغفرالله
دمىکانبگذردبىیاد رویش
از آن دم بى شماراستغفرالله
زبانکانتوبهذکردوستنبود
زسرش الحذر استغفرالله
سرآمد عمرویکساعت زغفلت
نگشتمهوشیار استغفرالله
جوانى رفت وپیرىهمبیامد
نکردم هیچکار استغفرالله
نکردمیک سجودى درهمهعمر
که آید آن بکار استغفرالله
خطابودآنچهگفتمآنچهکردم
ازآنهاالفرار استغفرالله
زکردار بدم صدبار توبه
زگفتارم هزار استغفرالله
شدمدورازدیاریاراىفیض
منمهجورزاراستغفرالله (۱۷)
توبه نصوح
توبه نصوح چه توبهاى است؟ چه ویژگى دارد که عارفان و عالمان همواره بهآن تشویق مىکنند و آن را الگوى کامل و جامع توبه مىدانند.
نجمالدین رازى در مرصادالعباد (۱۸) از آن یاد مىکند. عطار نیشابورى (۱۹) در تذکرهالاولیاء مىگوید: ابراهیم ادهم توبه نصوح کرد. در «کشاف اصطلاحات الفنون» مىگوید:… واصح توبه، توبه نصوح است (۲۱) وبالاخره خداوند تبارک و تعالى فرمان مىدهد که توبه نصوح کنید «یاایهاالذین آمنو توبوا الى الله توبهنصوحا» (اى مومنان همانند نصوح توبه کنید، توبه نصوح کنید) از امام صادق علیه الصلوه والسلام از معناى آن سؤال مىشود امام صادق علیهالسلام در پاسخ مىفرماید:
«توبه نصوح این است که بنده خدا طورى توبه کند که تاآخر عمر به گناه باز نگردد “یتوبالعبدثم لایرجع منه”.» (۲۲)
پیرهرات (خواجه عبدالله انصارى) در کشفالاسرار، معانىاى براى آن ذکر کرده است (۲۳) اما مولوى با الهام از حدیث فوق و باتوجه به معنایى که از توبه ذکر کردیم ،توبه نصوح را چنین به تصویر مىکشد.
نصوح مردى بود زن نما، چهرهاى بسان رخسار زنان داشت و مردى خود را پنهان مىکرد و در حمام دلاک دختر شاه بود واز این راه شهوترانى مىکرد.
بودمردىپیشازایننامشنصوح
بد ز دلاکى زنان اورافتوح
بود روى او چو رخسار زنان
مردى خود راهمى کردى نهان
او بحمام زنان دلاک بود
درنما و حیله بس چالاک بود
دختران خسروآنرا زین طریق
خوش همى مالید ومىشست آن عشیق
اندرآنحمامپرمىکردطشت
گوهرى از دخترشه یاوه گشت
گمشدن گوهر دختر شاه سبب شد در حمام رابستند ابتدا میان رختها را جستند و سپس شروع کردند به تفتیش زنان یکى پس از دیگرى
پس در حمام بربستند سخت
تابجویند اول اندر بیخ رخت
درشکاف فوق وتحت وهر طرف
جستجوکردند در از هر صدف
بانگ آمد که همه عریان شوید
هرکه هستند از عجوزوازلوند
یک بیک را حاجیه جستن گرفت
تاپدید آید گهر بنگر شگفت
زنان را لخت کرده و کاملا مىجستند و نصوح را از روى احترام مجبور به عریان شدن نکرده بودند امااو احساس مىکرد خطر در بیخ گوش اوست و هرلحظه ممکن است نوبت اوبرسد، آبرویش بریزد و رسواى کوچه و بازار گردد و این بحثسبب شد که انقلابى در درونش ایجاد شود وآتش ندامت در جانش افتد و خالصانه به درخانه خدا رود.
آننصوح ازترس شد در خلوتى
روى زرد و لب کبوداز خشیتى
پیش چشم خویشتن مىدید مرگ
سخت مىلرزیدبرخودهمچوبرگ
گفتیارب بارها برگشتهام
توبههاو عذرها بشکستهام
کردهام آنها که ازمن مىسزد
تا چنین سیل سیاهى در رسید
نوبت جستن اگر در من رسد
وه که جان من چه سختى هاکشد
درجگر افتادهاستم صدشرر
درمناجاتم ببین خون جگر
اى خداآن کن که ازتو مىسزد
که زهرسوراخ مارم مىگزد
جان سنگین دارم ودل آهنین
ورنه خون گشتىدرایندردوحنین
وقت تنگ آمد مرا ویک نفس
پادشاهى کن مرا فریاد رس
گر مرا این باستارى کنى
توبه کردم من زهرناکردنى
توبهام بپذیراین باردگر
تاببندم بهر توبه صدکمر
اوهمى زارید وصد قطره روان
کاندر افتادم بجلاد و عوان
اى خدا و اى خدا چندان بگفت
کان در و دیوار بااوگشت جفت
و دراین حال که شرارهاى جانسوز آتش ندامت قلبش را مىسوخت و شعلههاى این آتش سوزنده و سازنده اوج گرفته بود، وى را صدا زدند که بیا، همه را گشتیم و درگران قیمت پیدا نشد اینک نوبت تو رسیده است و این امر سبب شد که این سوز و ساز به اوج خود برسد.
جمله را جستیم پیش آى اى نصوح
گشتبیهوش آن زمان پرید روح
همچو دیوارى شکسته درفتاد
هوش وعقلش رفتشد همچون جماد
چونکه هوشش رفت از تن آنزمان
سر او باحق بپیوست از نهان
چو ن تهى گشت و خودى او نماند
باز جانش را خدا در پیش خواند
چون شکست آن کشتى او بىمراد
در کنار رحمت دریا فتاد
جان بحق پیوست چون بىهوش شد
موج رحمت آن زمان در جوش شد
و اینجابود که توبه حقیقى کامل بوقوع پیوست و خداوند وى را از هلاکت نجات داد
بانگ آمد ناگهان که رفتبیم
شد پدید آن گمشده در یتیم
ونکته برجسته توبه او این بود که دیگر گناه را تکرار نکرد و به آن باز نگشت
بعد از آن آمد کسى کز مرحمت
دختر سلطان ما مىخواندت
دختر شاهت همى خواند بیا
تاسرش شویى کنون اى پارسا
گفت رو، رو دست من بیکار شد
وین نصوح توکنون بیمار شد
بادل خود گفت ازحد رفت جرم
ازدل من کى رود آن ترس و کرم
من بمردم یک ره و بازآمدم
من چشیدم تلخى مرگ و عدم
توبه کردم حقیقتبا خدا
نشکنم تا جان شود از تن جدا
بعدازاین محنت که را بار دگر
یا رود سوى خطر الا که خر (۲۴)
________________________________________

به نکات زیر توجه کنید