بازدید
خبرگزاری فارس:نرخ فقر در مراکز شهرها بیش از دو برابر حومهشهرهاست و در پارهای مادرشهرها این تفاوت حتی بیشتر است. برای نمونه در شیکاگو وفیلادلفیا نرخ فقر مرکز شهر حدود چهار برابر نرخفقر در حومههای شهر است. توزیع نژادی فقر درمراکز شهرها ۱ر۳۱ درصد برای سیاهپوستان و ۱۲درصد برای سفیدپوستان است
اگرچه مردم فقیر را در هر یک از بخشهای جامعه میتوان مشاهده کرد اما تمرکز و فراوانی آن در میان زنان، کودکانو اقلیتهای نژادی و مراکز شهری بزرگ (در مقابل حومهها یا حوزه آماری کلانشهرها) بیشتر است. این مقاله کاوشی است درباره تداوم و ماندگاری فقر در مراکز شهری ایالات متحد، جدایی نژادی، مسکن فقرا و بالاخره بیکاری و علل آن.
کلید واژهها: فقر شهری در آمریکا، تعریف فقر شهری، بودجه فقر، مراکز شهری، حوزههای آماری مادرشهر، سیاستمسکن، فقر و جدایی نژادی و ناموزنی فضایی2.
چکیده:
واقعیتهایی در باره فقر
دولت ایالات متحد امریکاخانواده فقیر راخانوادهای تعریف میکند که “مجموع درآمدهایآن کمتر از مقداری است که برای رفع نیازهایحداقل خانوار ضروری است”. برای محاسبه
“بودجه فقر” نیز حداقل هزینه غذایی خانوار را درسه ضرب باید کرد، بدین ترتیب خانوارهای بادرآمد کمتر از این مقدار (بودجه فقر)۳ فقیرمحسوب میشوند. در سال 1997 میلادی بودجهفقر برای خانوار چهار نفره امریکایی 16400 دلار
سه نفره 12802 دلار و یک نفره 8183 دلار تعیینو محاسبه شده است.
فقیر کیست و کجا زندگی میکند
۱٫ نژاد
اگر چه تعداد فقرای سفیدپوست دو برابر فقرایسیاهپوست و چهار برابر فقرای اسپانیایی زبان تباراست اما نرخ فقر در میان سیاهان و اسپانیایی زبانتبارها به مراتب بالاتر است. در میان اسپانیاییزبان تبارها نرخ فقر پورتوریکوئی تبارها با ۳۶درصد و مکزیکی تبارها ۳۱ درصد از بقیه بیشتراست، در حالی که کوبایی تبارها با نرخ 18 درصددر پایینترین مرتبه قرار دارند. نرخ فقر برای آسیاییتبارها ۱۴ درصد و تقریبا نزدیک به 3ر۱۳ نرخ کهمتوسط ملی در امریکا است.
۲٫ فقر سالمندان
یکی از موفقیتهای مبارزه با فقر پایین آمدن نرخ فقرسالمندان است که در فاصله بین سالهای 1959 تا۱۹۹۷ از ۳۵ درصد به 5ر۱۰ کاهش یافت وقسمت اعظم این بهبودی نتیجه گسترش تامیناجتماعی طی این دوره بوده است.
۳٫ کودکان
در سال 1997 در ایالات متحد ۱۶ (۶ر۱۶ درصد)کودکان در فقر زندگی میکردند و این در حالیاست که نرخ فقر کودکان اقلیتها به مراتب بالاتربوده است.
۴٫ محل زندگی
نرخ فقر در خارج از حوزههای مادرشهر تقریبا ۱۳بیشتر از حوزههای مادرشهری در امریکاست. نرخفقر در مراکز شهرها دو برابر بیشتر از نرخ فقر درنقاط غیرمرکزی شهرهاست.
۵٫ نوع خانوار
نرخ فقر برای خانوارهای با سرپرست زن شش برابراز خانوارهایی که در آنها زن و مرد مشترکاسرپرستی خانوار را بر عهده دارند بیشتر است.علل بالا بودن این نرخ فقر عبارتاست از:
الف) زنان سرپرست خانوار باید دائما بین اشتغالو مسئولیتهای خانوادگی در نوسان باشند.
ب) به طور متوسط حقوق و دستمزد زنان از مردانکمتر است.
ج) تعداد زیادی از خانوارهای با سرپرست زن ازحمایت و کمک پدر غایب فرزندانشان محرومهستند.
د) آموزش
نرخ فقر و سطح آموزش رابطهای معکوس با همدارند. نرخ فقر در میان افراد زیر دیپلم دو برابردارندگان دیپلم متوسطه و ده برابر فارغالتحصیلانآموزش عالی است.
نوع اشتغال فقیران
بیش از نیمی از خانوارهای فقیر آنهایی هستند که(سرپرست خانوار.م) کار نیمه وقت دارد و تنها ۱۵آنها کار تمام وقت دارند. در صورتی که مزد هرساعت کار کمتر از ۲۰ر۸ دلار باشد، یک خانوارچهار نفری نیز حتی با کار تمام وقت هم ممکناست به خانواده فقیر تبدیل شود. بدین ترتیبشغل تمام وقت به تنهایی برای برون رفت از فقرکافی نیست مگر اینکه درآمد سرپرست خانوار ازحداقل دستمزد کمی بالاتر و بیش از یک نفر درخانوار شاغل باشد. در واقع تعداد زیادی ازخانوارهایی که از دایره فقر بیرون هستند و فرد اولخانواده ساعتی کمتر از ۲۰ر۸ دلار میگیرد ازاشتغال نفر دوم بهرهمند هستند.
فقر در مراکز شهرها
نرخ فقر در مراکز شهرها بیش از دو برابر حومهشهرهاست و در پارهای مادرشهرها این تفاوتحتی بیشتر است. برای نمونه در شیکاگو وفیلادلفیا نرخ فقر مرکز شهر حدود چهار برابر نرخفقر در حومههای شهر است. توزیع نژادی فقر درمراکز شهرها ۱ر۳۱ درصد برای سیاهپوستان و ۱۲درصد برای سفیدپوستان است، در حالی که تنها۵ر۱۹ درصد فقیران سیاهپوست و ۶ر۶ درصدسفیدپوستان حومهنشین هستند.
انزوای محل اقامت یا جدایی نژادی
یکی از ویژگیهای شهرهای ایالات متحد جدایی وانزوای نژادی محلات است. نماد این واقعیت ایناست که بیش از ۲۳ (قریب 70%) سیاهانی که درمادرشهرها زندگی میکنند در مناطق مرکزیشهرها اقامت دارند و تنها ۱۳ سفیدها در این مناطقاقامت دارند. به عبارت دیگر تنها ۱۳ سیاهان درمناطق حومهای شهرهای بزرگ اقامت دارند، یعنیدو برابر کمتر از سفیدپوستان. خواهیم دید کهتمرکز سیاهان در مراکز شهرها یکی از دلایلمحرومیت آنها از دسترسی به مشاغل حومهها ونرخ بالای فقر در مراکز شهرهاست.
واقعیتهایی در باره انزوای محلات نژادی
یکی از راههای کمی کردن میزان جدایی و انزواینژادی شاخص یا نمایه ناهمگنی است. اینشاخص نشانگر سهم عددی یک گروه نژادی استکه باید برای رسیدن به یک پیکربندی کاملا همگناز نظر فضایی جا به جا شوند یا دوباره اسکانیابند; شاخصی که در هر سرشماری ترکیب نژادیحوزههای کلانشهری را به طور کلی ترسیم کند. درسال 1990 به طور متوسط شاخص ناهمگنیبرای حوزههای کلانشهری امریکا رقم 69 درصدبوده است که بدان معناست که برای دستیابی بههمگنی کامل 69 درصد سیاهپوستان (یاسفیدپوستان) باید دوباره اسکان یابند.
همان طور که نمودار (۱) شاخصهایناهمگنی حوزههای مادرشهری نشان میدهد اینشاخصها برای حوزههای مختلف تفاوت زیادی رانشان میدهند. این تفاوت هر چه حوزه مادرشهریبزرگتر باشد بیشتر است. این نمودار همچنینناهمگنترین شهرها را در مقیاس ملی نشانمیدهد، مضافا اینکه این شهرها در ایالتهایشمالی مرکزی قرار دارند و طی چندین دهه گذشتهمیزان انزوای نژادی در آنها تغییر زیادی نکردهاست.
علل انزوا و جدایی نژادی محلات
علل جدایی نژادی محلات چیست؟ عواملگوناگونی در این امر دخیل هستند وتفکیک اثرهایآن به صورت روشن کار مشکلی است.
۱٫ رفتارهای نژادی و تنش. سیاهپوستان وسفیدپوستان در رابطه با ترکیب همسایگان علایق
۱۰۰
۹۰
۸۰
۷۰
۶۰
۵۰
۴۰
۳۰
۲۰
۱۰
۰
شاخصهای ناهماهنگی
حوزههای مادرشهری در آمریکا۶۹
حوزههای مادرشهری آماری بزرگ (بالای یک میلیون)74
حوزههای مادرشهری آماری متوسط (بین 500 هزار تا یک میلیون)64
حوزههای مادرشهری کوچک (کمتر از ۵۰۰ هزار نفر)۵۷
دیترویت88
شیکاگو۸۶
کلیولند۸۵
میوواکی83
نیویورک82
سنلوئیس77
فیلادلفیا۷۷
ایندیاناپولیس74
نمودار ۱ شاخصهای ناهمگنی نژادی (The inddex of dissimilarity) در حوزههای آماری مادرشهرهایامریکا، منبع اداره سرشماری امریکا ۱۹۹۸٫
متفاوتی را از خود بروز میدهند (کاین، ۱۹۸۵ وکلارک، ۱۹۹۱). در حالی که اکثر سیاهان الگویهمسایگی همگن را ترجیح میدهند سفیدها غالبا
خواهان جدایی نژادی هستند. علاوه بر اینسفیدها و سیاهها از الگوی همسایگی همگن تلقیمتفاوتی دارند: از دیدگاه یک خانوار سیاهپوست،الگوی همسایگی همگن الگویی است که در آنسفیدها و سیاهها به صورت برابر تقسیم شدهباشند. در حالی که الگوی مورد درخواست تعدادمعدودی از سفیدها الگویی است که 80 درصدساکنان سفید و تنها ۲۰ درصد بقیه سیاه باشند.تنشهای نژادی در نواحی مسکونی حومههاموجب شده است که جز تعدادی از سیاهان،”پوست کلفت”20 بقیه آنجا را ترک کنند (میلز ولوبوئل، ۱۹۹۷).
۲٫ تفاوت درآمد. به طور متوسط درآمدخانوارهای سیاهپوست از سفیدپوستان کمتر استو اینکه خانههای درون شهر ارزانتر هستند (همانمنبع). اگر چه پارهای از خانوارهای سیاهپوستخانههای ارزان قیمتتر مراکز شهری را ترجیحمیدهند اما این پدیده به طور کامل بیانگر درجهجدایی نژادی نیست. مطالعهای که گابریل وروزنتال در سال 1989 انجام دادهاند حاکی ازآناست که خانوارهای سیاهپوست با درآمدی برابرسفیدها و سایر ویژگیهای مشترک علاقه کمتری بهحومهنشینی از خود نشان میدهند. کاین (1985)این سؤال را طرح کرده است که اگر تصمیم درانتخاب محل اقامت مبتنی بر عوامل غیرنژادی(مثل درآمد، نوع خانوار، سن رییس خانوار) بود،چه تعداد خانوار سیاهپوست حومهها را برای محلسکونت انتخاب میکردند؟ پاسخ او این بود که6ر۳ میلیون خانوار یعنی دو برابر تعداد موجود(در سال 1985).
۳٫ تبعیض نژادی در بازار مسکن. تحقیقیدر باره پیدا کردن خانه از طریق بنگاههای معاملاتملکی نشان میدهد که دو نفر که، به استثنای نژاد،در شرایط یکسان باشند (مثل درآمد، سطحتحصیلات، تعداد اعضای خانواده) در بنگاه بهطور یکسان مورد استقبال قرار نمیگیرند. یینجر(۱۹۹۸) بر اساس این تحقیق نشان میدهد کهرفتار و برخورد با سیاهان و اسپانیایی زبان تبارهادر مقایسه با سفیدپوستان کاملا متفاوت است، بهاین معنا که به غیر سفیدپوستان تعداد کمتری منزلمعرفی میشود، آنها را به مناطق خاصی راهنماییمیکنند و مشاوره کمتری به آنها میدهند. برایمثال از میان ده مشتری سیاه خواهان اجاره منزلتنها یا نفر شانس کسب اطلاعاتی را دارد که به یکسفیدپوست عرضه میشود، همچنین سیاهان تنهایک چهارم سفیدپوستان از وجود خانههای خالیخبردار میشوند.
۴٫ منطقهبندی21 حذفی در جوامع حومهنشین. مقامات محلی در حومهها از سازوکارمنطقهبندی برای حذف خانوارهای کم درآمداستفاده میکنند. تعدادی از این سازوکارهایحذفی عبارتاند از معیارهای: حداقل مساحتزمین، ممنوعیت واحدهای مسکونی چندخانواری، حداکثر تراکم، گاراژ برای دو اتومبیل وهزینههای روزمره عمومی (شارژ). منطقهبندیحذفی تا حدودی ناشی از ملاحظات مالی است،مثلا اگر یک خانوار کم درآمد هزینه خدماتعمومی-محلی خود را نپردازد شهرداری یامقامات محلی میتوانند او را بیرون کنند. از آنجاکه در مجموع خانوارهای سیاهپوست درآمدکمتری از سفیدپوستان دارند منطقهبندی حذفیتاثیر زیادتری در اسکان سیاهپوستان دارد.
۵٫ سیاستهای مسکن. از نظر تاریخیسیاستهای خانهسازی دولت فدرال در جهتتشویق اسکان فقرا در مراکز فقیرنشین شهرها بودهاست. اکثر برنامههای خانهسازی دولتی در مناطقفقیرنشین اجرا شده وتا همین اواخر مجوزهایحمایتی برای اجاره خانه در همان مناطق صادرشده است. اخیرا مجوزهای قابل انتقال به جاهایدیگر بیشتر شده وتعداد افرادی که میتوانند درحومهها خانه اجاره کنند بیشتر شده است.
عواقب انزوا و جداسازی نژادی
سؤالی که مطرح میشود ایناست که آیا شهرهاییکه جدایی نژادی در آنها شدیدتر است برای محلزندگی سیاهپوستان بهتر است یا غیر آن؟ مطالعاتاخیر (کاتلر و گلاسر، ۱۹۹۷) نشان میدهد کهجوانان سیاهپوست (20 سالهها) در شهرهای بانرخ جدایی نژادی بالاتر وضعشان به مراتب بدترمیشود; یعنی درآمد کمتری دارند، کمتر تحصیلخود را به پایان میرسانند، کمتر به بازی گرفتهمیشوند (چه در مدرسه و چه در محیط کار) واحتمال اینکه به مادرـ سرپرست خانوار تبدیلشوندبیشتر است.
چرا جدایی نژادی اماکن شهری چنینعواقبی را ایجاد میکند؟ یک علت ایناست کهجوانان در چنین محیطی با درجه بالای جدایینژادی و درآمد کم ارتباط کمتری با الگوهای مثبت(مثل اشخاص موفق و تحصیل کرده) دارند و درنتیجه به موفقیت خود علاقه زیادی نشاننمیدهند (منبع پیشین). نبود ارتباط با الگوهایموفق و مثبت بسامدی عدم موفقیت را بالا میبرد.
تحصیلات، جداسازی نژادی و فقر
بررسی زندگی جوانان سیاهپوست شهری توسط”دفتر ملی تحقیقات اقتصادی” نشان میدهد که باافزایش میزان تحصیل (مدت زمان صرف شده درمدرسه) و کیفیت تحصیل (با معیار مدرک دریافتشده) حقوق و مقدار ساعات کار افراد افزایش یافتهاست (فریمان و هولزر، ۱۹۸۶). بخشی از تفاوتنرخ فقر در نواحی حومه و مراکز شهرها را باید درتفاوت میزان تحصیلات ساکنان این مناطقجستجو کرد.
وضعیت تحصیلی در مراکز شهر غمانگیزاست. میزان ترک تحصیل دانشآموزان دبیرستانیدر این مناطق دو برابر دانشآموزان حومهنشیناست. در مورد کیفیت آموزش نیز آموزش سیاهانمقطع دبیرستان در مراکز شهر بهندرت در سطحهمتاهای ترک تحصیل کرده خود در حومهها قراردارد (شیلر، ۱۹۹۵). در مدارس نواحی شهریخیلی فقیر (یعنی نواحی با حداقل 40 درصدجمعیت زیر خط فقر) معدل آزمونهای استانداردخیلی پایین است. در کلاس چهارم تنها ۳ درصددانشآموزان از پس امتحان ریاضی برمیآیند وهمچنین تنها ۵ درصد در امتحان خواندن موفق
میشوند (انستیتوی نژاد و فقر، ۱۹۹۸). درکلاسهای بالاتر نتایج به این شرح است: درجهموفقیت کلاس هشتمیها در آزمون ریاضی 6درصد و در خواندن 9 درصداست: درجه موفقیتکلاس دوازدهمیها نیز همین مقدار است.
چرا دستاوردهای تحصیلی در مدارسمرکزی شهر پایینتر است؟ یکی از دلایل وجود فقردر میان خانوادههاست (اورفیلد، ۱۹۹۸).
مدارس خیلی فقیر مجبورند زمان بیشتر ونیروی بیشتری صرف خانواده، بیماری وامنیت بکنند; بچههایی که به مدرسهمیآیند زبان انگلیسی را درست حرفنمیزنند، مشکلات روانی دارند، وسایلآموزشی در منزل در اختیار ندارند وبالاخره از نظر پایه ضعیف هستند.
پارهای تجربیات طبیعی تفاوت بینمدارس حومهها وشهرها را آشکار ساختهاند:برنامهای در شیکاگو به نام گوترو۲۲ امکانجابهجایی ساکنان خانههای عمومی شهری را بهخانهای ارزان قیمت در حومهها فراهم کرد. در میاندانشآموزان دبیرستانی این خانوادههای نقل مکانکرده نرخ ترک تحصیل به یک چهارم میزان قبلکاهش یافت. همچنین نرخ ورود به دانشگاه اینگروه دو برابر ساکنان شهری شد (اورفیلد، ۱۹۹۸).در نورفولک ویرجینیا، دانشآموزان مدارسمختلط (از نظر نژادی) نمرات بهتری در مقایسه بادانشآموزان مدارس کاملا یکدست از نظر نژادیکسب کردند (ملدرام و ایتون، ۱۹۹۴).
ناموزونی فضایی
جدایی نژادی چه تاثیری بر درآمد و امکاناتاشتغال سیاهان شهری دارد؟ همچنانکه دیدیمتقریبا نیمی از مشاغل در کارخانهها و اداراتنواحی حومه شهرها یافت میشود. از طرف دیگرچون تنها یک سوم کارگران سیاه در این مناطقزندگی میکنند دسترسی آنها به فرصتهای شغلیمحدود است. بر اساس “نظریه ناموزونی فضایی23″،استقرار سیاهان در قالب جدایی نژادی در شهرها وبه دور از مناطق عرضه شغل در حومهها از جملهدلایل فقر آنهاست. نخستین گواه اعتبار این نظریهرا کاین (1968) مطرح میکند. طبق برآورد اوجدایی نژادی در شیکاگو باعث از دست رفتن20000 فرصت شغلی شده است.
تحقیقات جدیدتر حاکی از آناست کهرشد اشتغال در جاهایی صورت میگیرد که ازدسترسی کارگران سیاه خارج بوده است (رافائل،۱۹۹۸). بر اساس مطالعات رافائل تغییرات نرخاشتغال در دهه 1980 در سانفرانسیسکو – اوکلند -سنخوزه به قرار زیر است: برای کل این منطقهمادرشهر میزان اشتغال 21 درصد افزایش را نشانمیدهد و این در حالی است که در مناطقسفیدپوست نشین (یعنی مناطق با جمعیت کمتراز ۲۰ درصد سیاهپوست) نرخ افزایش اشتغال 23درصد بوده است. در مقابل در نواحی سیاهپوستنشین (یا حداقل 20 درصد سیاه) کل افزایش نرخ
اشتغال فقط ۲ درصد گزارش شده است. اشتغالصنعتی نواحی سفیدپوست مذکور ۱ درصد و نرخنواحی سیاهپوست نشین منفی 21 درصد بودهاست. بیش از نیمی از کارگران کم تخصص سیاه دربخشهای حمل و نقل، کارخانهای، ارتباطات،ساختمانسازی، ادارات دولتی ومغازهداریمشغول بهکار بودهاند. رشد اشتغال این بخشها درکل منطقه مادرشهر مورد بحث 4 درصد و براینواحی سفیدپوست نشین 9 درصد ثبت شده استکه در مقام مقایسه نواحی سیاهپوست نشین 14درصد رشد منفی داشتهاند.
معنای دیگر جدایی نژادی ایناست کهمدت زمان سفر روزانه منزل-محل کار برایسیاهان نسبتا طولانیتر از سفیدپوستان است.متوسط زمان سفر برای کارگران فقیر سفید و سیاهدر سال 1990 عدد ۲۶ دقیقه در برابر ۳۰ دقیقهثبت شده است (اورگان و کوئیگلی، ۱۹۹۸).گابریل و روزنتال با در نظر گرفتن عوامل گوناگونیچون میزان درآمد، قیمت مسکن و امتیازاتهمسایگی به این نتیجه رسیدهاند که زمان سفرروزانه کارگران ماهر دارای دیپلم دبیرستانسیاهپوست در مقایسه با سیاهپوستان 22 درصدطولانیتر است. مدت زمان سفر طولانی یعنی کمشدن دریافتی خالص سیاهپوستان از طریق تقلیلزمان کار و سایر فعالیتها.
جدایی نژادی و در نتیجه سفر طولانیتربرای رسیدن به محل کار موجب پایین آمدن درجهاشتغال کارگران سیاهپوست میشود.سهژوکویست و ایهلندفلد۲۴ (۱۹۹۰) با استفاده ازدادهها و اطلاعات منطقه مادرشهر فیلادلفیا نشانمیدهند که هزینه بالاتر سفرهای روزانه تاثیر منفیدر اشتغال دارد. هم برای سیاهان و هم برایسفیدپوستان، یکی از دلایل نرخ اشتغال پایینترجوانان سیاه نسبت به سفید در فیلادلفیا (۲۶درصد سیاه در برابر ۴۹ درصد سفید) ایناست کهزمان سفر روزانه این دو گروه 26 دقیقه برایسیاهان و ۱۹ دقیقه برای سفیدپوستهاست. درواقع، این تفاوت زمان سفر روزانه منجر به تفاوتیدر حدود ۵ر۳ برابر در نرخ اشتغال میشود.
اگر چه ساکنان سیاه مراکز شهری میتوانندبا سفر روزانه به کار در حومهها بپردازند(همچنانکه خیلیها چنین میکنند) اما این گونهسفرهای روزانه “بر خلاف جریان” هم زمانبرهستند و هم گران. دو دلیل عمده در این رابطهوجود دارد; نخست اینکه سیستم حمل ونقلاساسا برای انتقال مسافران از حومه به مراکز شهرطراحی و زمانبندی شده است و مناسب انتقالشاغلان مرکزنشین به حومه نیست و دیگر اینکهبهطور نسبی تعداد زیادی از خانوارهای فقیراتومبیل شخصی ندارند. طبق مطالعات اورگان وکوئیگلی (1998) 45 درصد کارگران سیاهپوستیکه در شهرها زندگی میکنند دسترسی به اتومبیلشخصی ندارند. داشتن اتومبیل زمان قابل توجهیرا ذخیره میکند. برای کارگران سیاهپوستی که ازمرکز شهر به حومهها از طریق وسایل نقلیهعمومی میروند دسترسی به اتومبیل یعنی صرفوقتی در حدود ۱۹ دقیقه در روز
نداشتن اتومبیل به صورتی دیگر بر اشتغالتاثیر میگذارد. مطالعه مورد نظر در مورد کارگرانماهر در دیترویت نشان میدهد که داشتن اتومبیلیعنی استفاده از حوزه وسیعتری برای پیدا کردنکار. مطالعه دیگری در همین رابطه داشتن اتومبیلرا پیششرط پیدا کردن کار و آموزش حرفهایارزیابی میکند. این مطالعه در چهارچوب “برنامهآموزش پدران بچههای تحت پوشش تامیناجتماعی” قرار دارد و بر آناست که به جایسیاست حمایتی باید به سوی اشتغال رویآورد….
اطلاعات ما در باره نظریه ناموزونیفضایی چقدر است؟ سهکوژوسیت و ایهلندفلد(۱۹۹۱) فرضیههای ناموزونی را در ۵۰ منطقهمادرشهر آزمایش کردهاند که نتایج آن به قرار زیراست.
۱٫ در جمعبندی کلی نرخ اشتغال سیاهپوستان وسفیدپوستان تفاوتی بین 24 تا ۲۷ درصد به نفعسفیدپوستان دارد. این شکاف برای اسپانیایی زبانتبارها و سفیدها بین 29 تا ۳۴ درصد در نوساناست.
۲٫ ناموزونی فضایی در حوزههای مادرشهریاهمیت بیشتری پیدا میکند. در شهرهای کوچکتفاوت نرخ اشتغال سیاه و سفید تنها ۳ درصد و درشهرهای متوسط ۱۴ درصد است، در حالی که درشهرهای بزرگ این رقم به یک چهارم هم میرسد.
این مجموعه مطالعات حاکی از آناست کهناموزونی فضایی یکی از چند عاملی است کهمنجر به افزایش نرخ فقر در شهرها (نسبت بهحومهها) شده است.
فقر شهری ویژگی خاصی دارد که به طور فزاینده ای به دور از چشم دولت ها رشد می کند
در کشورهای در حال توسعه نقش زنان در جریان مهاجرت افزایش یافته این عمل مهاجرت های فصلی مردان را به اسکان دایم تبدیل نموده است
احمدنیارئیس کارشناس ارشد مدیریت شهری
توسعه شهرنشینی ابزاری است که نه تنها دولت ها بلکه جهان را تهدید می کند و سازمان های جهانی برای کنترل آن برنامه استراتژیکی را به منظور اجرا در آینده طراحی می نمایند.
اداره آمار سازمان ملل در سال ۱۹۹۱ دریافت که ۶۴ درصد جمعیت آمریکای لاتین، ۳۵ درصد آفریقا و ۳۴ درصد آسیا حاشیه نشینانی هستند که شهرها را در قرن آینده می بلعند.
حدود ۵۰ درصد جمعیت قاره آفریقا در سال ۲۰۱۰ به شهرهارو می آورند و این عمل یعنی تهدید فقیرترین قاره دنیا.
دولت ها نیز یا باید خود برای آینده برنامه استراتژیک طراحی نمایند و یا آنهایی که توان ندارند از سازمان های جهانی مدد جویند. تصور حضور مردان و زنانی که هنوز شکل زندگی نخستین بشر را در قبایل دورافتاده آفریقایی حفظ کرده اند و انتظار ورود به جامعه مدرن شهری را دارند طبل هایی را به صدا درآورده که هر لحظه با نزدیک شدن، بلند و بلندتر شنیده می شوند که اگر پیش بینی لازم به عمل نیاید با سبک قبیله ای خودشان وارد جامعه شهری خواهند شد.
اینگونه گزارش ها اهمیت توجه به شهر را در دهه اخیر افزایش داده و تحقیقاتی که در مراکز اسکان سازمان ملل به عمل آمده به پنج مورد مهم اشاره دارد:
۱. کشورهای در حال توسعه بیشتر مشکلاتشان با شهرها به ویژه مرکز کشور ارتباط مستقیم دارد.
۲. فقر شهری ویژگی خاصی دارد که به طور فزاینده ای به دور از چشم دولت ها رشد می کند و به دلیل وابستگی به عوامل متعدد محتاج برنامه ریزی درازمدت است اما در این گونه کشورها مسائل روزمره دیده می شود و تاکتیک جای استراتژی را گرفته است.
در صورت استراتژی مدون شهری مشکلات به صورت ریشه ای مرتفع و در غیر این صورت منجر به فحشا، اعتیاد و جرم خواهد شد و ترکیب فساد به همراه فقر دولت ها را تهدید می کند.
۳. در کشورهای در حال توسعه نقش زنان در جریان مهاجرت افزایش یافته، این عمل مهاجرت های فصلی مردان را به اسکان دایم تبدیل نموده و حضور آنان در جوامع شهری شکل زندگی خانواده را تغییر داده است. اگرچه اثرپذیری شهرنشینان بر مهاجران بیشتر است اما در مرحله گذر از بدویت به شهری نیازمند آموزش و کنترل مهاجران توسط دولت ها هستیم در غیر این صورت به دلیل پیروی از سبک گذشته و به مبارزه طلبیدن سبک جدید دورنمای آینده اجتماع مشخص نبوده و در صورت فائق آمدن تنش ها بر قوانین حاکم، امنیت شهرها با بحران مواجه خواهد شد.
۴. مناطق شهری نقش مهمی را در روند قدرت ایفا می نمایند و سرعت مهاجرت اگر بیش از ظرفیت باشد ترکیب جمعیت شهری و حضور مهاجران در دوایر حکومتی، دولت را متاثر نموده و تصمیمات آنها در بودجه، عمران و برنامه های کلان از ریسک بالایی برخوردار است.
توسعه هماهنگ به توسعه بخشی مبدل می گردد لذا این موضوع می تواند آرامش جوامع بین المللی را تهدید کند.
در کشورهای آسیایی و آفریقایی گاه برنامه های استراتژیک دولت در سطح خارجی، توسعه صنعتی و کشاورزی به خوبی پیش رفته است اما عدم توجه به شهرها در زمان هایی که دولت ها موفقیت خود را جشن می گیرند با بحران های شهری روبه رو می شوند. این عمل سبب شده تا برنامه ریزی شهری در اولویت توسعه قرار گیرد.
۵. مهاجرت نباید ارتباط بین توسعه اقتصادی و شهرنشینی که درواقع حلقه روستا – شهر است را قطع کند. تحقیقات نشان می دهد تغییر در درآمدها و الگوهای هزینه شبکه های اجتماعی شهری را تهدید می کند. موجب اسکان پر ازدحام جمعیت شده، بهداشت شهر را به خطر می اندازد، مسکن را از حالت استاندارد خارج می نماید و خدمات زیربنایی تعادل خود را از دست می دهد لذا شهرها روش تحریم اجتماعی را در پیش می گیرند یعنی ایجاد محدودیت در بهره برداری.
این عمل در ترکیه، کنیا، نامیبیا و نروژ بررسی شد، نتیجه گیری گردید تحریم های اجتماعی، فقر فرهنگی، اقتصادی ایجاد می کنند و به هر حال جمعیت از چرخه شهرنشینی خارج نمی گردند.
آنچه می تواند بر مشکلات غلبه کند توجه به این امر است که ما برای داشتن سلامت اجتماعی، حفظ محیط مناسب مجبور به توسعه هستیم و برای داشتن توسعه مطلوب نیاز به مدیریت داریم، مدیریتی که با یک چشم مراقب توسعه کشور و با چشم دیگر مراقب شهرها باشد. که البته هر دو چشم می بایست به یک اندازه دید داشته باشند. کشورهای اروپایی در رویارویی طرح های آینده همه جوانب را در نظر می گیرند. آنها با تحقیق در آفریقا اولویت های خود را بازنگری می کنند.
تحقیقات آنها به جز در مورد فقر و سرپناه بقیه از قبیل تهیه آب، بهداشت عمومی، مدیریت شهر و اقتصاد غیررسمی توان آژانس توسعه را افزایش می دهد.
به نظر می رسد نروژی ها به عنوان یک اصل در آینده جهان مشکلات شهری را در اولویت می بینند و سعی دارند با استفاده از تحقیقات و تجربه راهکارهای موثر در آینده سفیران بین الملل خود را جهت ساماندهی شهرها اعزام نمایند. در آینده حساسیت و ضعف ها در گروه های شهری آشکارتر است.
گروه های فقیران، معلولین، بچه ها و زنان در موقعیت شهری آسیب پذیرترند و از طرفی شهرها فرصت هایی را برای استقلال اجتماعی و اقتصادی شهروندان فراهم می آورند. در صورت عدم وجود فرصت در محیط های شهری شرایط برای بهره برداری از توانایی های منفی ایجاد شده و بزهکاری را افزایش می دهد.
در شهرها مفاهیم شکل گسترده تری به خود می گیرد و موجب افزایش آگاهی شهروندان می شود اما در پاره ای اوقات بهره برداری از آگاهی سال ها زمان می برد و افراد به دلیل گرفتار شدن در شبکه باطل، شانس بازگشت را از دست می دهند.
توجه به شهرها در دنیای امروز از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
به عنوان مثال مرکز مطالعات توسعه در لندن، مرکز مطالعات جامع تورنتو کانادا، مرکز URBANISM آمریکا حتی توسعه شهری در زامبیا، ترکیه و بسیاری از کشورهای دیگر نیاز آینده را ارزیابی و برای رسیدن به نیازها، برنامه ریزی می نمایند.
سرآمد برنامه ها با محوریت ترافیک، فرهنگ سازی و اسکان در آینده است. هجوم جمعیت به شهرها شبیه حمله گروهی بازیگران به سمت یک توپ است و نقش مدافعان شهر شبیه بازیگری است که توپ را در چنگ دارد و همه بر روی آن افتاده اند. لذا راهکارهای گذشته در دهه جدید پاسخگو نیست.
آنها برای بهره برداری بیشتر از شهرها نیاز به آموزش شهروندان دارند. در برنامه ریزی آینده تنها ساخت بزرگراه و خیابان دیده نشده بلکه چگونگی کاهش سفر از طریق سیستم های هوشمند در حال بررسی است. از طرفی حداقل زمان سفر با توسعه خطوط مترو طراحی شده است. فرهنگسازی شهری با استفاده از جراید و رسانه های همگانی امکانپذیر است و اسکان جمعیت با احداث شهرهای جدید اقماری نه ساخت و ساز داخل شهری.
اگر نگاهی اجمالی به برنامه فوق داشته باشیم و وضعیت خود را در آن ببینیم از نظر ترافیک، تهران به سمت افزایش وسایط نقلیه خصوصی پیش می رود.
خوشبختانه مترو پس از سال ها بحث و انتظار راه اندازی شد و شروع خوبی را سپری نمود، اما استقبال زیاد مردم به دلیل افزایش قیمت کرایه های تاکسی در سطح شهر باجه های فروش بلیت را مبدل به صف های طولانی نموده که البته با استقبال مردم از سرویس دهی کارتی قابل جبران است. این عمل علاوه بر ارزانتر بودن از اتلاف وقت مسافران جلوگیری می نماید. در صورت تکمیل خطوط مترو تا سال ۲۰۱۰ تهران از جمله شهرهایی خواهد بود که در لیست شهرهای با استاندارد ترافیک جهانی قرار خواهد گرفت. از طرفی آموزش همگانی در راستای فرهنگ شهرنشینی، استفاده از ابزارهای لازم، رعایت مقررات و درک محیط زیست، فضای سبز، حفظ آثار احداث شده و. . . را به ارمغان می آورد .
اخیراً توجه صدا و سیما و برخی جراید به آن بیشتر شده است اما اسکان همچنان در انتظار برنامه ای جامع و گسترده است. راهکارهای کابردی موفق تاکنون احداث شهرهای جدید اقماری و انتقال جمعیت با سیستم حمل و نقل مترو به مرکز شهر بوده است یا ایجاد شبکه چند طبقه حمل و نقل ریلی در زیر و روی زمین با بافت متراکم ساخت و ساز که در کشورهایی که از اقتصاد قوی و فضای کمی برخوردارند شکل گرفته است.
هنوز مشخص نیست کدام استراتژی اسکان مورد نظر شهرهای ماست، روند فعلی نشان از توسعه در دو جهت به صورت ضعیف دارد.
توسعه پایدار و توسعه پایدار شهری :
تاکنون از توسعه پایدار تعاریف گوناگونی به دست داده شده است اما در مجموع ، توسعه پایدار را می توان تلاش انسان برای آشتی میان پیشرفت و توسعه و حفاظت از محیط زیست و منابع موجود در جهان دانست .
نظریه توسعه پایدار از یک سو ریشه در نظریات ”توسعه”و از سوی دیگر ریشه در “محیط گرایی”دارد. به سخن دیگر ، توسعه پایدار را می توان برآوردن نیازهای نسل حاضر بدون لطمه زدن به منابع مورد استفاده نسل های آینده در جهت برآوردن نیازهای طبیعی شان دانست.
در این میان شهرسازی ما به تبعیت از الگوی کلاسیک توسعه و پیروی کورکورانه از مدلهای کلیشه ای توسعه شهری که نسبت به شرایط و خصوصیات بومی بی اعتنا است ، نه تنها شرایط ناپایداری را در شهرها پدید آورده ، بلکه ناپایداری مناطق اطراف را به دنبال داشته است.
اما شهری پایدار است که درصد حرکت به سوی کارائی بیشتر در استفاده از منابع ، کیفیت زیست محیطی ،عدالت اجتماعی و سرزندگی بوده و در عین حال تلاش کند از وابستگی به اتومبیل ، مصرف منابع تجدید ناپذیر ، تولید مواد زائد خطرناک و نابرابری بکاهد.
توسعه پایدار شهری ، پدیده ای است که دارای ابعاد پیچیده اقتصادی ، اجتماعی و زیست محیطی می باشد. پایایی توسعه در یک جامعه شهری یعنی تامین حد مطلوبی از رشد تولید اقتصادی و نرخ اشتغال ، رفاه اجتماعی و محیطی سالم وپاک.
توسعه پایدار شهری ، پدیده ای با ابعاد گسترده و پیچیده است. تکیه بر یک عامل منفرد ،شکل دهی به توسعه پایدار ، اقدامی سنجیده و آگاهانه محسوب نمی گردد. بهترین عاملهایی که باید در تکوین این پدیده در شهرسازی مورد توجه قرار گیرد؛عبارتند از : عوامل اقتصادی ، اجتماعی و زیست محیطی .
بسیاری از دانشمندان ، تحلیلگران و حتی سیاستمدران معتقدند که تغییر وضعیت کنونی شهرها به سوی پایداری مستلزم یک تحول در تفکر با یک تغییر بنیادی در نحوه فکر و عمل ما است . لیکن کمتر کسی پا را از این فراتر گذشته و خصوصیات و راههای عملی چنین تحولی را بیان کرده است.
پایایی توسعه در یک جامعه شهری هنگامی تضمین می گردد که شهرسازی قادر باشد ؛ سطح تولید اقتصادی و نرخ اشتغال را در حد مطلوب تامین نماید ، رفاه اجتماعی سطح بالای زندگی در شهر شکل می گیرد ، و زندگی سالم پاک و سبز وبه دور از دغدغه آلودگیها و با کیفیت مطلوب جریان داشته باشد. آنگاه است که می توان مدعی شد؛ توسعه شهری پایا و پویایی اقتصادی – اجتماعی ، محیطی رخ نموده است.
به نظر می رسد مفاهیم توسعه پایدار با اهداف و مقاصد شهرسازی نوین سازگار باشد و بنابراین بتوان به عنوان وسیله موثری برای تحقق اهداف پایداری از آن استفاده به عمل آورد.
بطور کلی موضوع تفکر برانگیز و عالمانه در توسعه پایدار ناشی از نظریات زیر است:
نگهداری ,همبستگی و انسجام اکولوژیک
یکپارچگی و حفاظت محیطی در امر توسعه
ایجاد سازگاری و همبستگی متقابل (شمال و جنوب)
تامین حداقل نیازهای اساسی برای همگان
توجه به همه نسل ها ، درون نسل ها و بین گونه ها
تاکید بر بکارگیری علم در حل مسائل توسعه
پذیرش رشد اقتصادی در چارچوب محدودیتها
پذیرش شیوه بلند مدت توسعه
به هم پیوستن ارزش های مربوط به محیط طبیعی و محیط فرهنگی (اخلاقیات توسعه)
در مجموع ، اندیشه جدید توسعه پایدار مبتنی بر آن است که بر پایه تفکر سیستماتیک و نظام یافته , همه چیز را در محیط زیست در پیوند با یکدیگر مد نظر قرار دهیم . از این رو لازم است هر پدیده توسعه در ابعاد اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی و زیست محیطی متاثر از هم مورد برسی قرار گیرد.
هدف اصلی توسعه پایدار ، تامین نیازهای اساسی , بهبود و ارتقا سطح زندگی برای همه ، حفظ و اداره بهتر اکوسیستم حال و آینده های امن تر و سعاتمند تر ذکر شده است. این هدف خود متضمن تناقضی است که بسیاری آن را از خصوصیات اصلی واژه توسعه پایدار می دانند: تامین رشد لازم برای بهبود سطح زندگی عموم و آینده مرفه تر و در عین حال حفظ اکوسیستم ها. لیکن موضوع این است که با تغییراتی که بشر در محیط و بستر طبیعی خود پدید آورده است به چنان مرحله بحرانی از تاریخ رسیده است که با ادامه حیات سالم در کره زمین را مستلزم تجدید نظر در فرضیات قرار می دهد که مدلهای رایج برنامه ریزی و توسعه بر پایه آنها قرار گرفته اند.
بحث توسعه پایدار را می توان بر پایه دیدگاه جدید شبکه پیچیده ارتباطات درونی بین موضوعات ، زمینه ها , رشته ها و عوامل مختلف در نظر گرفت .چنین تصویر جامع و بین رشته ای که بر اساس استعاره اکولوژیکی جهان به عنوان یک نظام اورگانیک قرار دارد, می تواند کاربرد عمده ای در شهرسازی داشته باشد. برای مثال مفهوم مطلب فوق این است که متخصصین که با حمل و نقل ، کاربری زمین ، مسکن ، توسعه شهری ، توسعه اقتصادی و حفاظت از محیط زیست سرو کار دارد, نباید بطور منفک و جدا از هم فعالیت کنند، بلکه حتی هنگامیکه یک فعالیت خاص انجام می گیرد ، حتی المقدور بطور منسجم و هماهنگ باشند. ایجاد هماهنگی بین اهداف اقتصادی ، زیست محیطی و اجتماعی در درون شهرسازی نیز ضروری است.
توزیع خدمات شهری :
بدون تردید یکی از مهمترین کارکردها در شهرهای امروزی در قالب فرایند خدمات رسانی نمود یافته است. در این میان تعادل بین مراکز خدمات رسان و افراد با حوزه های بهره مند از خدمات از ویژگیها و عناصر مهم محسوب می شود که در واقع شریانهای حیاتی یک شهر را به پراکندگی آنها به نحوی باشد که حداقل هزینه را برای استفاده کنندگان داشته باشد.
در حال حاضر، یکی از مهمترین مشکلات موجود در شهرهای کشور ما استقرار نامناسب فضاهای ورزشی در میان سایر کاربری های شهری می باشد.به نحوی که بسیاری از افراد جامعه به علت عدم دسترسی به آنها نمی توانند از مکانهای ورزشی بصورت مطلوب استفاده نمایند و حل آنها به برنامه ریزی و مدیریت در زمینه مکان یابی و سامان دهی فضاهای ورزشی نیاز دارد.
به دلایل مختلفی طرح های شهری در ایران کاملا خشک و غیر قابل انعطاف و تهیه می شوند و هیچ شانسی برای شهروندان در انتخاب باقی نمی گذارد. به علاوه تحولات و تغییرات ونیز ویژگیهای اراضی بر اثر بخشی بر طرح هیچگونه امکانی نمی یابند ، بنابراین این گونه طرح ها با شکست روبرو می شوند. و اگر به احتمال بسیار ضعیف اجرا هم بشوند، موفق و کارا نخواهد بود.
در الگوی جدید طرح های شهری ، مبانی کاربری زمین از جمله تفکیک کاربری ها عمده تقسیمات کالبدی و مصنوعی ، تثبیت کاربری ها و مانند اینها, با تحولات اساسی روبرو شده است . با پیدایش دیدگاه های جدید در برنامه ریزی شهری مثل توسعه پایدار ، گسترش رفاه اجتماعی ، سالم سازی محیط، اعتلای کیفیت زندگی شهری و غیره ، همچنین با توسعه نهاد ها و مقررات زیست محیطی , بهبود مدیریت شهری و غیره ، موضوع مکان یابی و ساماندهی فضاهای ورزشی و خدمات شهری نیز تحول کیفی پیدا کرده است.
هر فعالیت اقتصادی و اجتماعی ، جایگاهی فیزیکی یا مکانی دارد و تحقق آن در خلا میسر و ممکن نیست . این جایگاه زمین نام دارد و محل اصلی به پاسخگویی به کلیه نیازهای انسانی اعم از غذا و پوشاک و مسکن است. مجموعه فعالیت های مختلف به جهت پرهیز از برخی از تاثرات منفی از یکدیگر ، بایستی با یکدیگر هماهنگ شوند تا از این طریق تعادل ها ی منطقه و اکولوژی ایجاد گردد.
انتخاب مکان استقرار در داخل شهر یا روستا که در بر گیرنده برنامه ریزی کالبدی که با مقررات شهری و ضوابط منطقه بندی ارتباط می یابد. معمولا ضوابط منطقه بندی ، شرایط استقرار انواع فضاهای ورزشی را در اطراف آن تعیین می کند. که در این میان معیارهای مربوط به خصوصیات ورزشی و اثرات بیرونی و یا مشخصات طبیعی و کالبدی اراضی شهر مثل شیب ، جهت ورزش باد ، شبکه ارتباطی و غیره نقش تعیین کننده ای در انتخاب مکان مشخص برای فعالیت مشخص دارد.
پراکنش فضاهای ورزشی در سطح شهر و مناطق مختلف آن می تواند در الگوی مطلوب و کارایی عملکردی شهر تاثیر مستقیم داشته باشد. از سوی دیگر، تنوع و توزیع مناسب و کامل کاربری ورزشی باعث افزایش اختیار و قدرت انتخاب و استفاده از فضاهای ورزشی می شود و در نتیجه مطلوبیت زندگی در شهر افزایش می یابد.
فقر جهانی؛ انباشت سرمایه و توسعهی فقر
نویسنده: سمیر امین
چکیده:
سمیر امین یکی از منتقدان سرشناس مکتب نوسازی و نئومحافظهکاری محسوب میشود. او در این نوشتار به تحلیل تأثیرات اقتصادی ـ اجتماعی جهانی شدن سرمایهداری بر کشاورزان، تولیدات کشاورزی و تغییر ترکیب طبقات اجتماعی میپردازد. از نظر نویسنده، مهمترین دگرگونی اجتماعی که نیمه دوم قرن بیستم را برجسته میکند آن است که نسبت طبقات اجتماعی پایین از کمتر یک چهارم به بیشتر از یک دوم جمعیت افزایش یافته است. بنابراین جهانی شدن به تشدید نابرابریها و «توسعه فقر» میانجامد و باید به جستوجوی سیاستهای بدیل «آزادسازی اقتصادی» پرداخت. از نظر او جنبشهای اجتماعی که اخیراً در منازعات اجتماعی درگیر شده و هدفشان تلاش برای ایجاد «جهانی دیگر» و جستوجو برای یک «جهانیسازی بیبدیل» است، باید برای درافکندن یک گفتوگوی تئوریک اصل، ابتدا خود را از حصارهای ویروس لیبرالیسم آزاد کنند.
امروزه گفتوگو دربارهی «فقر» و ضرورت کاهش گستردهی آن، به گفتمانی رایج تبدیل شده است اما به شناخت مکانیزمهای اجتماعی و اقتصادی که باعث تولید فقر میشوند توجهی نمیشود، هر چند ابزارهای علمی و تکنولوژیکی ریشه کن کردن آن هم اکنون نیز در دسترس است.
سرمایهداری و مسأله کشاورزی
تمامی جوامع ماقبل مدرن، جوامع کشاورزی بودهاند. تولید این جوامع به وسیلهی نظامهایی معین و منطقی ـ اما نه منطق حداکثر سازی بازگشت سرمایه که بر سرمایهداری در جوامع تجاری حاکم است ـ قاعدهمند شده بود. در حال حاضر، کشاورزی سرمایهداری مدرن که شامل هر دو خانوادهی ثروتمند و بزرگ کشاورزان و شرکتهای کشت و صنعت کشاورزی با حملهای گسترده، وارد جنگ با تولیدات کشاورزی جهان سوم شده است میشود.
چراغ سبز این حمله، در نشست سازمان تجارت جهانی (WTO) در نوامبر ۲۰۰۱ میلادی در دوحهی قطر داده شده بود. حملهای با قربانیان بسیار زیاد که بیشترین آنها را کشاورزان جهان سومی تشکیل میدهند که هنوز نیمی از جمعیت جهان هستند.
کشاورزی مدرن به وسیله بازگشت بخش اعظم سرمایه که تقریباً به طور انحصاری به شمال آمریکا، اروپا و استرالیا و دماغهی جنوب آمریکای لاتین محدود میشود، به تنهایی، حدود دهها میلیون کشاورز را برای مدتی کوتاه به استخدام خود درمیآورد. با توجه به مکانیزه شدن شدید و وسعت زیاد زمینهای کشاورزی زیر نظر یک کشاورز، تولیدات آنان عموماً به ازای هر کشاورز بین ۱ تا ۲ میلیون کیلوگرم غلات (۲ تا ۵/۴ میلیون پوند) نوسان میکند. با یک مقایسه دقیق روشن میشود، که هم اکنون ۳ بیلیون کشاورز، درگیر کشاورزی «خرده مالکی» هستند که زمینهای آنها را میتوان با مقیاسهایی از قبیل میزان تولید، ویژگیهای اجتماعی و اقتصادی و سطوح مختلف بازدهی، به دو بخش متمایز تقسیم کرد:
بخش اول از طریق تولید چرخشی انواع علوفه، مصرف کودهای شیمیایی، سموم دفع آفات و بذرهای اصلاح شده و برخورداری از کشاورزی مکانیزه، توانایی سودآوری دارند. تولید چنین زمینهایی بین ۱۰ تا ۵۰ هزار کیلوگرم [۲۰ تا ۱۱۰ هزار پوند] غلات به ازای هر سال در نوسان است. اگرچه میزان تولید محاسبه نشدهی سالیانهی کشاورزانی که از این تکنولوژیهای جدید به دست میآید، به ازای هر کشاورز در حدود هزار کیلوگرم غلات تخمین زده میشود.
نسبت بیشترین تولید کشاورزی سرمایهداری پیشرفته جهان به فقیرترین آن که در سالهای قبل از ۱۹۴۰میلادی در حدود ۱۰ به یک بوده است، امروزه به ۲۰۰۰ به یک میرسد! این بدان معناست که در برخی نواحی، تولیدات کشاورزی و محصولات غذایی نسبت به نواحی دیگر به طرز شدیداً نابرابری توسعه یافته است. به طور همزمان، این تحول به کاهش نسبی قیمتهای محصولات غذایی [نسبت به دیگر خدمات و تولیدات صنعتی] به یک پنجم قیمتهای ۵۰ سال گذشته منجر شده است. مسأله جدید کشاورزی، متوجه این توسعهی نابرابرو نتایج آن است.
نوسازی (Modernization) همواره ابعاد ساختاری مختلفی را از قبیل انباشت سرمایه و افزایش تولید، همراه با وجوه مخرب کاستن شأن کارگران به مثابهی اجناس عرضه شده در بازار، تخریب بیشتر بنیادهای زیست محیطی مورد نیاز برای بازتولید محصولات و دو قطبی کردن توزیع ثروت در سطح جهانی را با یکدیگر تلفیق کرده است. نوسازی، برخی امور از قبیل گسترش بازارهای تولیدکنندهی مشاغل جدید و طرد کسانی را که با از دست دادن موقعیت خود در نظام اقتصادی گذشته با مشاغل ضروری جدید هماهنگ نشدهاند، به طور همزمان شکل داده است.
توسعهی جهانی سرمایهداری در مرحلهی صعودی خود جریانهای منزوی زیادی را در خود هضم کرده است، اما اکنون توسعه جهانی سرمایهداری در جوامع کشاورزی جهان سوم، در حال به حاشیه راندن تعداد بسیار زیاد مردمی است که زمانی از نظر جمعیتی نسبتاً کم بودند.
سؤالی که در این جا موضوعیت مییابد، آن است که آیا این تمایل به جهانی شدن سرمایهداری با توجه به این که سه بیلیون انسان که هنوز تولیدکنندهی محصولات کشاورزی هستند، در جوامع کشاورزی در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین زندگی میکنند، ادامه خواهد یافت؟
اگر مانند آنچه که عمدتاً در اجلاس سازمان تجارت جهانی (WTO) در نوامبر ۲۰۰۱در قطر تصویب شد، کشاورزی و تولیدات مواد غذایی، مانند دیگر اشکال تولیدات و مصنوعات، به قواعد رقابتی در یک بازار آزاد و بیقاعده گردن نهد، به راستی چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا چنین مقرراتی ممکن است موجب افزایش تولید شوند؟ چه کسی میتواند تصور کند که غذای عرضه شده به بازار به وسیله سه بیلیون کشاورز امروزی، ممکن است روزی به وسیله تولیدات ۲۰ میلیون کشاورز مدرن نوین جایگزین شود. چگونگی موفقیت چنین جایگزینی، ممکن است شامل موارد زیر گردد:
۱ـ انتقال مهمترین بخشهای بهترین زمینها به کشاورزان سرمایهدار جدید [چنین زمینهایی ممکن است از مالکیت جمعیتهای کشاورزی کنونی خارج شوند.]
۲ـ سرمایه [خرید محصولات و تجهیزات].
۳ـ دستیابی به بازارهای مصرفکنندگان.
به راستی در نتیجهی اجرای این طرح، چه اتفاقی ممکن است برای این میلیونها کشاورز بیفتد؟
تحت چنین شرایطی، موافقت با اصل عمومی رقابت آزاد برای تولیدات کشاورزی و مواد غذایی ـ به نحوی که به وسیلهی WTO تحمیل شده است ـ به معنی پذیرش حذف بیلیونها کشاورز تولیدکنندهی غیررقابتی در ظرف زمانی ـ تاریخی کوتاهتر از چند دهه خواهد بود. بر سر زندگی میلیونها انسان ـ اکثریتی که تقریباً فقیرانی در میان دیگر فقرا هستند و همچون آنان با مرارت بسیار برای خود غذا تهیه میکنند ـ چه خواهد آمد؟ در یک دورهی زمانی پنجاه ساله توسعه صنعتی، حتی با فرضیه خیالی نرخ رشد مداوم هفت درصد در سال، نمیتواند حتی یک سوم این میلیونها انسان را جذب کند.
بحث اصلی ارائه شده برای مشروعیت بخشیدن به «دکترین رقابت» سازمان تجارت جهانی (WTO) آن است که چنین توسعهای در اروپا و آمریکای قرن ۱۹ و ۲۰ اتفاق افتاد و جامعهای مدرن، ثروتمند، صنعتی، شهری و پساصنعتی شده، با توانایی کشاورزی نوین برای تهیه غذا برای همهی مردم این کشورها و حتی صدور آن ایجاد کرد. چرا نباید چنین الگویی در کشورهای معاصر جهان سوم تکرار شود؟
این بحث با ملاحظهی دو عامل اصلی که بازآفرینی این الگو در کشورهای جهان سوم را تقریباً غیرممکن میکند، عقیم میشود. اولین عامل عبارت است از مدل اروپایی توسعه که در سراسر یک قرن و نیم، با کار شدید تکنولوژی صنعتی همراه است. تکنولوژیهای مدرن از کارگران کمتری استفاده میکنند و تازهواردان از جهان سوم باید خود را با آنها انطباق دهند تا صادرات صنعتیشان امکان رقابت در بازار جهانی را پیدا کند.
دومین عامل عبارت است از آن که در طول دورهی طولانی گذار، اروپا از مهاجرت وسیع جمعیت مازاد به آمریکا سود برد. این ادعا که سرمایهداری واقعاً «مسأله زمین» را در مراکز توسعه یافتهی خود حل کرده است، به وسیلهی بخشهای زیادی از جریان چپ پذیرفته شده بود. به عنوان مثال، این موضوع در کتاب مشهور «کارل کائوتسکی» (مسأله زمین) که قبل از جنگ جهانی اول نوشته شده، مطرح شده است. ایدئولوژی شوروی (سابق) این دیدگاه را به ارث برد و بر مبنای این ایدئولوژی، برنامهی مدرنیزاسیون شوروی در سراسر دوران اشتراکی سازی استالین پیگیری شد که البته با نتایج ضعیفی همراه بود.
آنچه در این میان همواره از آن غفلت میشد، نظام سرمایهداری بود. زمانی که سرمایهداری «مسأله زمین» را در «مراکز» خود حل کرد، آن را به عنوان مسأله بزرگ زمین در محیط «پیرامون» خود بازتولید کرد، به نحوی که امروزه این مسأله تنها در صورت قتل عام نیمی از انسانها قابل حل است.
در حوزهی تحلیلهای سنت مارکسیستی، تنها مائوئیسم بود که اهمیت این چالش را درک کرد. بنابراین آنهایی که مائوئیسم را به «انحراف دهقانی» متهم کردند، به وسیلهی این انتقاد شدید نشان دادند که فاقد توانایی ارائه تحلیلی هستند که طی آن، سرمایهداری امپریالیستی را درک کنند. مسألهای که آنها را به صورت عمومی به گفتمانی فارغ از سرمایهداری تقلیل دادند. مدرنیزاسیون در سراسر آزادسازی بازار سرمایهداری ـ همان که به وسیله WTO و حامیان آن پیشنهاد گردید ـ در نهایت دو طرف را بدون حتی ترکیب اجباری دو جز آن در کنار هم و در یک ردیف قرار میدهد. این دو جز عبارتند از:
۱ـ تولید غذا در مقیاس جهانی به وسیله کشاورزان رقابتی جدید که بیشتر در شمال مستقر هستند، اما احتمالاً در آینده میتواند در بعضی نقاط جنوب هم تولید شود و ۲ـ نادیده گرفتن، محروم کردن و هر چه بیشتر تحلیل بردن بنیهی مالی اکثریت سه بیلیون کشاورز کنونی جهان سوم و در نهایت، محدود کردن تولید آنها به برخی اجناس خاص.
از این رو، سیاست آزادسازی، طرفداران مدرنیزاسیون را با گفتمان غالب و مؤثر مدرنیته و به وسیلهی خطمشیهای حفظ شرایط فرهنگی ـ بومی تلفیق میکند و به قربانیان خود اجازه میدهد تا در این وضعیت وخیم مادی زنده بمانند. این دو جز ممکن است به جای کشمکش با هم، مکمل یکدیگر شوند.
آیا نمیتوان جایگزینهای دیگری را تصور کرد و باعث اندیشیدن و مباحثه گسترده پیرامون آنها در سطح جامعه شد؟ یکی از این راهحلهای پیشنهادی که ممکن بود در سراسر آیندهی قبال رؤیت قرن بیست و یکم از کارگران کشاورزی حمایت کند، آن بود که کشورها به طور همزمان درگیر یک فرایند پیشرفت اجتماعی و تکنولوژیکی مداوم شوند. مطابق این راه حل، تغییرات اقتصادی باید با سرعت مشخصی صورت میگرفت که اجازه انتقال مرحلهای کشاورزی و هدایت آنها به مشاغل غیرروستایی و غیرکشاورزی را بدهد. مانند مجموعهی اهداف استراتژیکی که سیاست ترکیبی پیچیدهای را در سطوح ملی، محلی و جهانی با آن درگیر میکند.
این برنامه در سطح ملی، ناظر به سیاستهای کلانی است که برای محافظت تولیدات غذایی کشاورزان از رقابت نابرابر کشاورزان مدرنیزه شده و شرکتهای کشت و صنعت کشاورزی در سطوح ملی و بینالمللی اعمال میشد.
این سیاست، به تضمین قابل قبول قیمتهای مواد غذایی داخلی که به بازارهای بینالمللی نپیوستهاند، کمک میکند. بدیهی است که قیمتهای بازارهای بینالمللی براساس رعایت یارانه برای کشورهای شمال ثروتمند پایهگذاری شدهاند. پیگیری چنین اهداف سیاسی در کشورهای مرکز، الگوهای صنعتی و شهری توسعه را که کمتر بر مبنای جهتگیری صادرات پیرامون پایهگذاری میشدند [به عنوان مثال، پایین نگه داشتن دستمزدها بر قیمتهای پایین مواد غذایی دلالت میکند] و بیشتر به توسعه متوازن اجتماعی بازار داخلی توجه میکردند، زیر سؤال میبرد.
این موضوع، همزمان، یک الگوی فراگیر از خطمشیهایی که امنیت ملی غذایی را تضکین کند، شامل میشود. بدیهی است برای این که یک کشور عضو فعالی از جامعهی جهانی باشد، امنیت غذایی و بهرهمندی از بودجهی احتیاطی ضروری برای حفظ حاکمیت ملی مبتنی بر استقلال سیاسی و اقتصادی و توانایی چانهزنی در رابطه با دیگر کشورها، یک شرط اجتنابناپذیر محسوب میشود. این برنامه در سطوح محلی و جهانی بر توافقات و خط مشیهای بینالمللی دلالت میکند که از اصول عمده آموزههای لیبرالیستی که سازمان تجارت جهانی آنها را رواج میدهد، جدا شده و فراتر از آن، به دنبال جایگزین کردن این اصول با پاسخهای خلاق و مشخصی برای مناطق مختلف میرود. این پاسخهای غیرلیبرالی تلاش میکند راهحلهای ارائه شده، با وضعیتهای اجتماعی و تاریخی آن مناطق مرتبط باشد و ملاحظات منطقهای را در نظر بگیرد.
مسأله کارگران جدید
امروزه جمعیت شهری کره زمین در حدود نیمی از انسانها را شامل میشود، به جز یک درصد آماری بیاهمیت، حداقل سه بیلیون نفرانسان به همراه روستاییان کشاورز، نیم دیگر این جمعیت را تشکیل میدهند. اطلاعات آماری مربوط به این جمعیت به ما اجازه میدهد، میان آنچه طبقه متوسط و آنچه طبقات پایین مینامیم، تمایز قایل شویم.
در مرحلهی جاری تکامل سرمایهداری، طبقات مسلط که شامل مالکان رسمی ابزارهای عمده تولید و مدیران ارشد میشوند، با ورود به بازی نمایندگی تنها بخش بسیار کوچکی از جمعیت جهانی، با یکدیگر متحد میشوند. این طبقات با وجود آن که تنها بخش کوچکی از جمعیت جهانی هستند، سهم بسیار بالایی از «درآمدهای جاری» جوامعشان را در اختیار دارند. به این طبقه، متوسط را در اصطلاح مفهومی گذشتهی آن (افراد دارای مشاغل آزاد، مالکان شرکتها و مؤسسات کوچک، مدیران میانی و به طور کلی کسانی که لزوماً از حیث موقعیت اقتصادی در حال افول نیستند)، اضافه میکنیم. پس از آن، تودههای عظیم کارگران در قسمتهای پیشرفته تولیدی قرار دارند که شامل کلیه کارگران حقوق بگیری میشوند که اکنون بیش از چهار پنجم جمعیت شهری مراکز توسعه یافته را تشکیل میدهند. این جمعیت عظیم کارگری، خود حداقل به دو دسته تقسیم شده است. مرز بین این دو دسته، هم برای یک ناظر بیرونی و هم برای کسانی که فعالانه و آگاهانه در میان آنها زندگی کردهاند، قابل رؤیت است.
دستهای از این کارگران، افرادی هستند که ما میتوانیم آنها را در زمرهی «طبقات پایین با ثبات» دستهبندی کنیم، به این معنا که این دسته از کارگران، به طور نسبی دارای امنیت شغلی هستند و جای بسی خوشبختی است که تواناییهای حرفهای آنها قدرت چانهزنی با کارفرمایان را به آنان میدهد. از این رو غالباً سازماندهی شده و حداقل در بعضی از کشورها دارای اتحادیهای قدرتمند کارگری هستند. در تمام موارد، این تودهی انبوه کارگری مسوولیت سیاسی هم ۰۰۰ بر عهده دارد که قابلیت چانهزنی آن را افزایش میدهد.
دستهی دوم این کارگران، «طبقات پایین متزلزل» را تشکیل میدهند که به خاطر قابلیتهای پایین آنها در چانهزنی با کارفرمایان، در معرض بیکار شدن قرار دارند. ضعف سطوح مهارتی این کارگران، منجر به کاهش شأن و اعتبار اجتماعی آنها میشود و با آنها به مثابه افراد روستایی شهری نشده برخورد میشود و در معرض انواع تبعیضهای ناشی از جنسیت و قومیت قرار میگیرند و در نهایت مانند بیکاران و فقرا در بخشهای غیررسمی فعالیت اقتصادی قرار میگیرند. از آن جا که این کارگران نیز کاملاً در منطق عمومی سرمایهداری ـ که خواهان انباشت سرمایه است ـ ادغام شدهاند، ما ترجیح میدهیم آنها را به جای این که «طبقات منزوی» یا «طبقات نامنسجم» بنامیم، به عنوان «طبقات پایین متزلزل» دستهبندی کنیم.
نگاهی به ترکیب طبقات شهری پایین در نیم قرن گذشته ـ بعد از جنگ جهانی دوم ـ نشان میدهد، ابعادی که در گذشته ساختار طبقات پایین را ترسیم میکردند، از آنچه امروز این طبقه را مشخص میکند، بسیار متفاوت بودند.
برخلاف امروزه که دو سوم جمعیت جهان سوم شهری شدهاند، در آن زمان، جمعیت شهری جهان سوم از نصف کل جمعیت فراتر نرفته بود (در حدود یک بیلیون نفر) و کلان شهرهایی که امروزه عملاً در تمام کشورهای جنوب میبینیم، هنوز به وجود نیامده بودند و تنها در برخی کشورهای چین، هند و آمریکای لاتین به نحو چشمگیری وجود داشتند. در کشورهای مرکز (توسعه یافته) طبقات پایین از موقعیت استثنایی که در طول دورهی پس از جنگ ایجاد شده بود، سود بردند. این موقعیت استثنایی بر یک توافق تاریخی بنا شد که به وسیله طبقات کارگری بر سرمایهداری تأثیر گذاشت. این مصالحه به اکثریت کارگران اجازه داده تا در اشکال سازمانهای کارگری تثبیت شوند، آنچه در ادامه، به نظام کارخانهای «فوردیسم» معروف شد.
در کشورهای پیرامون، با این که طبقات پایین متزلزل همواره از طبقات مشابه خود در کشورهای مرکز بزرگتر بودند، با این حال نسبت آنها از نیمی از جمعیت طبقات شهری پایین فراتر نرفت. [امروزه بر عکس، بیش از ۷۰% جمعیت را تشکیل میدهند.] نیمهی دیگر این جمعیت، هنوز بخشی شامل حقوق بگیران ثابت در قالبهای اقتصادی استعمار جدید و جامعهی جدید میشوند و بخشی دیگر در شکلهای قدیمی صنایع دستی فعالیت میکنند.
میتوان مهمترین دگرگونی اجتماعی که نیمهی دوم قرن بیستم را برجسته میکند، در یک بحث آماری خلاصه کرد:
در طول نیمهی دوم قرن بیستم، نسبت طبقات پایین متزلزل از کمتر از یک چهارم به بیش از یک دوم جمعیت شهری جهان افزایش یافت و این پدیدهی «فقیرسازی»، در مقیاس مهمی در خود مراکز توسعه یافته مجدداً ظاهر شده بود. این جمعیت شهری بیثبات در طول نیم قرن، از کمتر از یک چهارم یک بیلیون نفر به بیش از یک بیلیون و نیم افزایش یافته بود. نمودار چنین نرخ رشدی، آنهایی که توسعه اقتصادی، رشد جمعیت یا فراینده شهری شدن را به خودی خود برجسته میکنند، پشت سر میگذارند.
اصطلاح بهتری به جز «توسعه فقر» برای نامگذاری تمایل تکاملی که در طول نیمهی دوم قرن بیستم جریان داشت، وجود ندارد. با این همه، این واقعیت (فقیرسازی) به خودی خود تشخیص داده میشود و در گفتمان مسلط جدید مجدداً تأیید میشود.
«کاهش فقر» نیز موضوعی تکراری در میان دیگر اموری است که سیاستهای دولتی ادعای تحقق آن را میکنند. بنابراین فقر به عنوان یک مسأله، صرفاً در قالب یک واقعیت اندازهگیری شده تجربی یا بسیار سادهانگارانه به وسیله توزیع درآمد (خطوط فقر) یا به روشی کمتر ناشیانه به وسیلهی شاخصهای ترکیبی مطرح شده است، (شاخصهای ترکیبی مانند شاخصهای توسعه انسانی که به وسیله برنامه توسعه سازمان ملل پیشنهاد میشود) بدون آن که حتی اندکی به مکانیسمها (سازوکارها) و ابزارهای منطقی که باعث تولید و ایجاد فقر میشوند، پرداخته شود.
تحلیل ما از این واقعیتها مشابه فراتر میرود، چرا که این تحلیل، عیناً به ما اجازه میدهد تا تبیین روند تکامل این پدیده (فقیرسازی) را آغاز کنیم.
طبقات متوسط، طبقات پایین باثبات و طبقات پایین متزلزل، همگی در چنین نظام تولید اجتماعی ادغام شدهاند و تماماً کارکردهای متمایزی در داخل آن جامعه بر عهده دارند. با این حال، بعضی از این طبقات از مزایای رفاهی چنین نظامی محروم شدهاند. این طبقات محروم از رفاه، بخش زیادی از این نظام را تشکیل میدهند، در حالی که نادیده گرفتن ساختاری آنها به معنای عدم ادغام کارکردی آنها در نظام سرمایهداری جدید نیست.
امروزه «فقیرسازی یا توسعه فقر» پدیدهی جدیدی نیست و به هیچ وجه قابل تقلیل به «فقدان درآمد کافی برای ادامهی حیات» نیست. این پدیده، در واقع نوسازی فقر و بدبختی است که بر تمام ابعاد زندگی اجتماعی، اثرات ویرانگری به جای میگذارد.
در طول عصر طلایی ـ در خلال سالهای ۱۹۷۵ ـ ۱۹۴۵ ـ مهاجرانی که از گوشه و کنار کشورهای صنعتی به مراکز شهری میآمدند و تمایل داشتند که به عنوان کارگران کارخانه استخدام شوند، به خوبی در طبقات پایین باثبات ادغام شدند.
اکنون فرزندان آن دسته از مهاجرانی که اخیراً به آرزوی خود رسیدهاند، در حواشی نظام اصلی تولید سرمایهداری مستقر شدهاند و به دنبال ایجاد موقعیتهای مساعدی برای جایگزینی آگاهی طبقاتی به عنوان عامل همبستگیهای منطقهای هستند. در این میان، زنان بیشتر از مردان به خاطر بیثباتی اقتصادی که منجر به وخامت اوضاع اجتماعی و مادی آنها شده است، قربانی شدهاند. بدون شک جنبشهای فمینیستی در طول سالها به پیشرفتهای مهمی در تغییر دیدگاههای نظری و رفتارهای عملی که در حوزهی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی با زنان صورت میگیرد، نائل شدهاند، اما از مزایای چنین پیشرفتهایی، مطمئناً زنان طبقات فقیر پایین، بلکه تقریباً به طور انحصاری، زنان طبقه متوسط بهرهمند میشوند.
بنابراین اعتبار و مشروعیت دموکراسی، به خاطر ناتوانیاش در مهار و کنترل تباهی رو به رشد وضعیت طبقات پایین به زیر سؤال رفته است.
فقیرسازی یا توسعهی فقر پدیدهای است که از دو قطبی شدن در مقیاس جهانی تفکیکناپذیر است ـ میراث ناشی از توسعهی زندگی واقعاً سرمایهداری ـ به همین دلیل نیز ما باید آن را ذاتاً پدیدهای امپریالیستی و خطرناک بدانیم.
فقیرسازی در میان طبقات شهری پایین، به صورت تنگاتنگی با برنامههای مختلف توسعه که کشاورزان جهان سومی را قربانی میکند، پیوند خورده است. اطاعت این جوامع از تقاضاهای بازار برای توسعه هر چه بیشتر سرمایهداری، از اشکال جدید دو قطبی شدن اجتماعی حکایت میکند. توسعه بازار نیز به طور فزایندهای سهم کشاورزان را در دسترسی سودمند از زمین کاهش میدهد و کشاورزانی که بنیهی مالیشان تحلیل رفته است یا زمینهای کشاورزی خود را از دست دادند، به حلبی آبادها مهاجرت میکنند. در این جا نرخ مهاجرت به این حلبی آبادها حتی از نرخ رشد جمعیت بیشتر است.
تا این جا تمامی این تحولات [ناشی از توسعه سرمایهداری] بدتر شدن اوضاع جهانی را (مادامی که اصول لیبرالیستی قابل مناقشه نباشند)، نشان میدهند. طبیعی است وقتی که این اصول غیرقابل خدشه تلقی شوند، هیچ خط مشی اصلاحی در ساختار لیبرالی، نمیتواند گسترش عوارض منفی را کنترل کند.
اخیراً جنبشهایی در منازعات اجتماعی درگیر شدهاند که هدفشان تلاش برای ایجاد «جهانی دیگر» و جستوجو برای یک «جهانیسازی بدیل» است که به تنهایی قادر خواهد بود که پیشرفتهای اجتماعی مهمی را ایجاد کند. برای درافکندن یک گفتوگوی تئوریک اصیل در این راستا، در ابتدا این جنبشها باید خود را از حصارهای ویروس لیبرالی آزاد کنند. این جنبشها در طول سالها از این بیماری نجات پیدا نکردهاند. جنبشهای اجتماعی که حتی در بهترین گسترهی مفهومی در آن قید و بند حصارهای تفکرات رسمی محبوس باقی خواهد ماند و زندانی پیشنهادات اصلاحی بیهودهی خود خواهند شد. جنبشهایی که همواره با لفاظی «نگرانی در باب کاهش فقر» تغذیهی فکری شدهاند.
برای گشودن این گونه مباحثات، باید تحلیلی که اجمالاً در بالا شرح داده شد، در سطح جامعه عرضه گردد. به این دلیل که این بحث، دوباره حلقهی ارتباطی میان «انباشت سرمایه» در یک طرف و «توسعه فقر اجتماعی» را در طرف دیگر مطرح میکند. صد و پنجاه سال پیش نیز کارل مارکس آلمانی، تحلیل ابتکاری و جدیدی از سازوکارهای پنهان این حلقهی ارتباطی ارائه کرد که از آن زمان تا کنون، هیچ گاه در مقیاس جهانی مورد توجه قرار نگرفته است.
-
قوانین معاشرت در جمع
قوانین معاشرت در جمع ۲٫۳۳/۵ (۴۶٫۶۷%) ۳ امتیازs مودب و فهیم بودن یک مهارت اجتماعی مهم است که میتواند به شما کمک کند تا دوستان جدید پیدا کنید، در حرفهی خود موفق شوید و محترم شمرده شوید.
در آغاز ازدواج، شاید انقدر همهچیز جدید و هیجانانگیز است که نگهداشتن هیجان و شور یک رابطه، کار دشواری نباشد.
تهاجم فرهنگی از نوعی دیگر/ تهاجم فرهنگی از نوعی دیگر/ زمان در کشورمان خیلی سریع میگذرد ایران صد سال پیش خیلی با ایران امروز فرق دارد خیلی چیزها وارد ایران شد که ما مجبور شدیم فرهنگ خودمان را با آن هماهنگ کنیم مانند تلفن […]
وضعیت حجاب در جامعه امروز ما ۲٫۶۹/۵ (۵۳٫۸۵%) ۱۳ امتیازs وضعیت حجاب در جامعه امروز ما/ وضعیت حجاب در جامعه امروز ما/ اینکه وضعیت حجاب در جامعه به این صورت درآمده است و روز به روز کم رنگ تر می شود، به این دلیل […]
پدیده شوم تکدی گری ۴٫۵۰/۵ (۹۰٫۰۰%) ۲ امتیازs پدیده شوم تکدی گری/ پدیده شوم تکدی گری/ دست طمع چو پیش کسان می کنی دراز پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش تکدی گری، عوارض و مخاطرات زیادی دارد. بخشی از مطالعات مقطعی و […]
قوانین آداب معاشرت/ قوانین آداب معاشرت/ زیگموند فروید میگوید: «نمیتوان این مسئله را نادیده گرفت که تمدن تا چه حد بر پایهی چشمپوشی از غریزه بنا شده است.» همواره میان اینکه چقدر باید غرایز خود را دنبال کنیم و چقدر باید تسلیم قراردادهای اجتماعی […]
به نکات زیر توجه کنید