جستجو در تک بوک با گوگل!

تابعيت پايگاه تك بوك از قوانين جمهوري اسلامي ايران

روزه و رمضان

393

بازدید

مقدمه
هر عبادتی یک ظاهر و یک باطن دارد . احکام واجب و مستحب ظاهر آن را ترسیم
می کنند و اراده و نیَت هم باطن آن را ترسیم می کند . و قرآن کریم ، همه ما را به ظواهر عبادات دعوت کرده است ، و همه را به اسرار عبادات آشنا فرموده است . در جریان روزه گرفتن همانطور که اصل روزه گرفته و ماه و ساعت شروع و ختم روزه و خصوصیات آن را تبیین کرد ، فرمود : مَن شهد منکم الشًََهر فَلیصمه . اگر کسی شاهد ماه مبارک رمضان بود باید روزه بگیرد (سوره ی بقره آیه ۱۸۵).در جای دیگر فرمود : و اََتموا الصیام الی الیل . تاشب روزه بگیرید .(سوره ی بقره آیه ۱۸۷) و آغاز روزه را هم به این صورت بیان فرمود : حتی یتبین لکم الخیط الاسود من الخیط الابیض من الفجر . سر روزه گرفتن را هم فرمود :لعلکم تتقون و لعلکم تفلحون . روزه بگیرید تا قوی پیدا کنید . تقوی را هم که مدار کرامت می داند و هرانسانی با تقوی ، کریم است و هر که تقوای او برتر است اکرم است پس باطن روزه گرفتن انسان را کریم می کند و کرامت هم از اوصاف برجسته ی فرشتگان است .
                                                  

درباره ماه مبارک رمضان
تعریف روزه
 روزه آن است که شخص مکلف ، با قصد قربت یعنى براى انجام دادن فرمان خداوند ، از اذان صبح ( طلوع فجر صادق ) تا اذان مغرب از کارهاى دهگانه اى که بعداً شرح داده مى شود وبه آن مفطرات روزه مى گویند، خوددارى کند .
قبل از وارد شدن در شرح و تفصیل احکام باید بدانیم روزه بر چه کسانى واجب است  : کسانى مکلف به روزه هستند که شرایط وجوب روزه و شرایط صحت روزه در آنها موجود باشد ، مگر عده اى که بعداً اسثنا مى کنیم که مجاز به خوردن روزه هستند .
واژه رمضان و معناى اصطلاحى آن
رمضان از مصدر «رمض‏» به معناى شدت گرما، و تابش آفتاب بر رمل… معنا شده است، انتخاب چنین واژه‏اى براستى از دقت نظر و لطافت‏خاصى برخوردار است. چرا که سخن از گداخته شدن است، و شاید به تعبیرى دگرگون شدن در زیر آفتاب گرم و سوزان نفس و تحمل ضربات بى امانش،زیرا که رمضان ماه تحمل شدائد و عطش مى‏باشد، عطشى ناشى از آفتاب سوزان یا گرماى شدید روزهاى طولانى تابستان.
و عطش دیگر حاصل از نفس سرکشى که پیوسته مى‏گدازد، و سوزشش براستى جبران ناپذیر است. در مقایسه این دو سوزش، دقیقا رابطه عکس برقرار است، بدین مفهوم که نفس سرکش با چشیدن آب تشنه‏تر مى گردد، وهرگز به یک جرعه بسنده نمى‏کند، و پیوسته آدمى را در تلاش خستگى ناپذیر جهت ارضاى تمایلات خود وا مى‏دارد. و در همین رابطه است که مولوى با لطافت هرچه تمامتر این تشبیه والا را به کار مى‏گیرد و مى‏گوید:
آب کم جو تشنگى آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست تا سقا هم ربهم آید جواب تشنه باش الله اعلم بالصواب زین طلب بنده به کوى حق رسید درد مریم را به خرما بن کشید
اما از سوى دیگر، عطش ناشى از آفتاب سوزان سیرى پذیر است، و قانع کننده.
                        

 
شناخت ماه خدا
نخستین کارى که باید در ارتباط با ((ماه مبارک)) انجام گیرد، بدست آوردن نگاه صحیح نسبت به آن مى باشد، نگاهى برگرفته از آنچه که کتاب خدا و پیشوایان راستین الهى به انسان ارایه کرده اند. بدین ترتیب انسان مومن، در آغاز و پیش از انجام هرگونه رفتار و برخورد با این ماه، در تب و تاب به دست آوردن آگاهى از ((چیستى ماه رمضان)) وکسب معرفت لازم درباره مقام، موقعیت و جایگاه آن است.
آن گونه که امام زین العابدین (ع) این آگاهى ومعرفت راملتمسانه از پروردگارش طلب مى کند:
((اللهم صل على محمد وآل محمد والهمنا معرفه فضله واجلال حرمته…))۶خدایا بر محمد و آل او درود فرست و شناخت فضیلت ماه رمضان و بزرگداشت حرمتش را به ما الهام فرما.
شناخت ماه رمضان تعیین کننده نحوه برخورد با آن پى بردن به ماهیت و موقعیت ماه مبارک رمضان و آگاهى از چیستى آن،ضمن آنکه خود نعمتى بزرگ و موهبتى سترگ است، راه گشاى کیفیت برخورد و چگونگى رفتار با آن نیز مى باشد. در پرتو شناسایى موقعیت و شناخت جایگاه ماه خدا است که انسان مومن هنگام حلول و تشریف فرمایى آن،مى تواند استقبال شایسته از آن به عمل آورد. در حقیقت با این شناسایى و شناخت، راه چگونگى برخورد با این ماه و نوع رفتار با آن هموار مى گردد. در این باره این گزارش ((انس بن مالک)) شنیدنى است: ((لما حضر شهر رمضان قال النبى (ص): سبحان الله, ماذا تستقبلون وماذا یستقبلکم قالها ثلاث مرات.))۷ هنگامى که ماه رمضان فرا مى رسید پیامبر (ص) مى فرمود: منزه است خدا، بنگرید که به استقبال چه مى روید و چه به شما روى مىآورد و این جمله را سه بار تکرار فرمود.
در سایه ى این شناخت و شناسایى است که نقش بى بدیل، تاثیر شگرف و آثار و فواید ارجمند آن،هویدا مى گردد و تلاش و تقلاى انسان مومن براى شرف یابى به محضر آن،رعایت وظایف و آداب،بهره مندى از برکات و کوشش براى نگهدارى و از دست نرفتن لحظات و ساعت آن را برمى انگیزد. چنانچه در روایت ((ابى مسعود انصارى)) از پیامبر اکرم (ص) مى خوانیم: ((لو یعلم العبد ما فى رمضان لود ان یکون رمضان السنه))۸ اگر بنده, از آنچه که در ماه رمضان قرار داده شده آگاهى داشت،با تمام وجود دوست مى داشت که همه ى سال، ماه رمضان باشد.
شناخت و درک ماه رمضان موجب شکر پروردگار
برخوردارى از درک درست از ماه مبارک رمضان, زمینه و موجبات به دست آوردن مواهب و برکات الهى و هدایا و عطایاى ربانى در این ماه را فراهم مى نماید.
نعمتى بسیار بزرگ و موهبتى بسیار عظیم است که بى تردید هر کس با بهره مندى از آن نیکبختى خود را رقم زده،قله سعادت و ظفرمندى را فتح کرده و مدال پر افتخار رستگارى را نصیب خود مى کند. نعمتى که از شدت گرانقدرى و ارجمندى نمى توان براى آن قیمت و بهایى تعیین کرد. از این رو سزاوار است،کسى که از این نعمت بزرگ بهره مند گردید خداوند را شکر فراوان و سپاس بسیار گوید; ((لو علمتم ما لکم فى شهر رمضان لزدتم الله تعالى ذکره شکرا))۹ اگر آنچه را که در ماه رمضان براى شما قرار داد شده مى دانستید فراوان شکر خدا مى گذاشتید.
گفت پیغمبر که نفحت هاى حق اندر این ایام مىآرد سبق گوش و هش دارید این اوقات رادر ربایید این چنین نفحات را پیامبر فرمود، بوهاى خوش الهى, عنایت و رحمت ها و دم مبارک خداوندى در این ایام بیشتر است و پى درپى مىآید. یعنى در تمام اوقات و در همه ساعات نفحات الهى درمى رسد و بر دیگر نفحات سبقت مى گیرد. اى کسانى که نفحات الهى را طالب هستید این اوقات را که نفحه حق به شما مى رسد با گوش هوش, غنیمت شمرید و این ساعات لطیف و شریف را دریابید.
شناسایى و شناساندن ماه رمضان
به مدد و توفیق الهى این نوشتار بر آن است که به منظور ارایه نگاه صحیح درباره ((چیستى ماه رمضان))، به بررسى و بیان ویژگیها, اوصاف و اسامى آن در آیات، روایات و ادعیه بپردازد. هرچند با توجه به فراوانى این اوصاف وویژگى ها همه آن ها در این مقاله نمى گنجد و ناگزیر به بیان چند ویژگى اکتفا مى شود.
 
ماه مبارک
یکى از اوصاف ماه رمضان که در برخى از روایات و ادعیه بدان تصریح شده است ، صفت ((مبارک)) است،اینک تعدادى از آنها را با هم مرور مى کنیم:
قال رسول الله (ص): ((قد جائکم شهر رمضان, شهر مبارک, شهر فرض الله علیکم صیامه…))۱۰ رسول خدا (ص) فرمود: ماه رمضان به سوى شما آمد, ماه مبارک، ماهى که خداوند روزه اش را بر شما واجب کرده است..
عن الامام على (ع) قال: ان رسول الله (ص) خطبنا ذات یوم فقال: ((ایها الناس انه قد اقبل الیکم شهر الله بالبرکه والرحمه والمغفره…))۱۱ از امام على (ع) روایت شده که فرمود: روزى رسول خدا (ص) چنین فرمود: مردم، ماه خدا همراه با برکت و رحمت و مغفرت به شما روى آورده است…))
عن سلمان الفارسى قال: خطبنا رسول الله (ص) فى آخر یوم شعبان فقال: ((قد اظلکم شهر رمضان شهر مبارک، شهر فیه لیله القدر خیر من الف شهر…))۱۲ در گزارشى از سلمان فارسى آمده است: رسول خدا (ص) در آخرین روز ماه شعبان براى ما سخنرانى کرد و چنین فرمود:ماه رمضان،ماهى مبارک،ماهى که در آن ماه،شب قدر که از هزار شب برتر است، سایه خود را بر شما گسترده است…
عن رسول الله (ص) انه کان یدعو اول لیله من شهر رمضان: ((الحمد الله الذى اکرمنا به ایها الشهر المبارک…))۱۳ از رسول خدا (ص) روایت شده که آن حضرت همیشه در شب اول ماه رمضان این گونه دعا مى خواند: حمد و سپاس خدایى را که ما را به تو اى ماه مبارک کرامت بخشید…
عن الصادق (ع) انه کان یقول فى آخر لیله من شعبان واول لیله من شهر رمضان: ((اللهم ان هذا الشهر المبارک الذى انزلت فیه القرآن وجعلته هدى للناس وبینات من الهدى والفرقان قد حضر…))۱۴ از امام صادق (ع) روایت شده که آن حضرت در آخرین شب ماه شعبان و در نخستین شب ماه رمضان این دعا را مى خواند: بارالها! این ماه مبارک را که در آن قرآن، براى راهنمایى مردم، نشانه هدایت و جداکننده حق و باطل فرو فرستاده شد،فرا رسید…
فراوانى اطلاق عنوان ((مبارک)) بر ماه رمضان در متون دینى موجب شده است که این عنوان جزو مشهورترین اوصاف و عناوین این ماه شناخته گردد.
معنى برکت و مبارک
علماى لغت واژه ((برکت)) را به فزونى و رشد۱۵ همراه با ثبات و دوام معنى کرده اند.
در کتاب لسان العرب به نقل از ابن عباس آمده است: ((معنى برکت فراوانى در هرچیز خیر است)).۱۶ راغب اصفهانى نیز آن را به معناى ثبوت و استقرار خیرالهى درچیزى مى داند، چنانچه برکه ((چیزى شبیه حوض)) به جایى که آب در آن مجتمع و مستقر مى گردد،گفته مى شود.۱۷
اما مبارک، به آنچه که در آن خیر فراوان وجود دارد و از او بروز و صدور مى یابد اطلاق مى گردد. زجاج مى گوید: ((مبارک آن چیزى است که از آن خیر فراوان برآید))۱۸ راغب نیز مى نویسد:)) به آنچه که خیر و فایده الهى در آن ثبوت و استقرار داشته باشد مبارک گفته مى شود)).۱۹
آداب وشرایط روزه
روزه فقط امساک از اکل و شرب نیست، بلکه شرائطى دیگر هم همراه آن است، تعهد و مسؤولیتهاى انسان در برابر روزه، این فریضه الهى زیاد است.
روزه چهار گروه مقبول نیست
حضرت صادق(علیه السلام) فرمود: لا صیام لمن عصى الامام، و لا صیام لعبد آبق حتى یرجع، و لا صیام لامراه ناشزه حتى تتوب، و لا صیام لولد عاق حتى یبر، (۱) روزه نیست‏براى کسى که امام و پیشواى خود را نافرمانى کند و از او اطاعت ننماید، و صحیح نیست روزه عبد فرارى، تا مراجعت کند و به خدمت‏باز نگردد، و روزه زن ناشزه درست نمى‏باشد تا توبه کند و در اختیار همسرش قرار گیرد و همچنین روزه فرزند عاق شده پدر و مادر تا خوب نشود و اصلاح نگردد، مورد قبول قرار نمى‏گیرد،و روزه به حساب نمى‏آیدبلى یکى ازابعاد سیاسى این حدیث‏شریف، اطاعت و فرمانبرى پیروان و رهروان مسلمان از راهبر و پیشواى مذهبى است. فاطمه (سلام الله علیها) در آداب صائم سخن مى‏گوید .
حضرت فاطمه (علیها السلام) سیده نسوان عالم در آداب روزه‏دار مى‏فرماید: عن جعفر بن محمد عن آبائه عن فاطمه (علیهم السلام): «انها قالت: ما یصنع الصائم بصیامه اذا لم یصن لسانه و سمعه و بصره و جوارحه‏» (2) .
جعفر بن محمد (علیهما السلام) از آباء گرامش از فاطمه دخت گرام رسول الله (صلى الله علیهم اجمعین) روایت مى‏نماید: که حضرت زهرا (علیها السلام) فرمود: صائم با روزه خویش کارى نکرده (یعنى حق روزه را ادا نکرده) هرگاه زبان و گوش و چشم و جوارحش را از (آنچه که بر آنها حرام است) حفظ نکرده باشد.
یعنى روزه یک مسماى واقعى از حفظ شکم از کل خوردنیها و نوشیدنیها و مبطلات دیگر و خلاصه‏اى از اجتناب از گناهان و معصیت‏خداوند مى‏باشد، زیرا روزه‏دار بدون پرهیز از تمامى محرمات روزه واقعى را در خویش تحقق نبخشیده است.
پنج‏خصلت موجب افطار روزه و بطلان وضوء مى‏شود.
اگرچه امروز فقهاى عالى مقام این موارد را مبطل روزه و وضوء نمى‏دانند زیرا کمتر کسى است در زمان ما و فرهنگ طاغوت زده و غرب زده ما از این اوصاف رذیله بپرهیزد، آن خصال پنج گانه از بیان پیامبر گرامى اسلام چنین است: «خمس خصال یفطرن الصائم، و ینقضن الوضوء الکذب، و الغیبه و النمیمه، و النظر بشهوه، و الیمین الکاذبه‏» (3)
پنج صفت است که روزه را باطل و وضوء را مى‏شکند، دروغ و غیبت و سخن چینى و نظر شهوت انگیز، و قسم دروغ.
این اوصاف زشت براستى اثر معنوى و روحانى روزه و وضوء که یک عبادت است در اسلام خنثى مى‏کند، و اجر و ثواب روزه و وضوء را نابود مى‏نماید.
کیفیت روزه دارى از صحف ادریس علیه السلام
درصحف ادریس (علیه السلام) است: «اذا دخلتم فى الصیام فطهروا نفوسکم من کل دنس و نجس و صوموا لله بقلوب خالصه صافیه منزهه عن الافکار السیئه و الهواجس المنکره فان الله سیحبس القلوب اللطخه و النیات المدخوله و مع صیام افواهکم من الماکل، فلتصم جوارحکم من الماثم فان الله لا یرضى منکم ان تصوموا من المطاعم فقط لکن من المناکیر کلها و الفواحش باسرها» (4) حضرت ادریس پیامبر (علیه السلام) در صحف خویش فرمود: هرگاه وارد ماه صیام شدید، پس خویشتن را از هر پلیدى و ناپاکى پاک سازید، (درون خود را براى پذیرش عبادت ویژه خداوند پاکسازى نمائید) و روزه بگیرید براى خداوند با قلبى خالص و نورانى و پاک از فکرهاى بد، و صداهاى نامفهوم و بى معنى و زشت، زیرا خداوند حبس مى‏نماید دلهاى ناپاک و نیتهاى غیر خالص شما را و دهنهاى شما نباید فقط با امساک از خوردنیها صائم و روزه‏دار باشد. بلکه باید جوارح شما از گناهان نیز روزه باشد (یعنى اعضاء شما هم باید از معصیت‏خدا امساک نماید) و همانا خداوند راضى نمى‏گردد و خشنود نمى‏شود از شما به اینکه فقط از خوردنیها پرهیز کنید، بلکه از کل منکرات و زشتیها باید پرهیز نمائید تا آنجا که تغییر حالت پیدا کنید.
اثرات منفى غیبت و نمامى در روزه
امام رضا علیه السلام فرمود: «اجتنبوا الغیبه غیبه المؤمن، و احذرو النمیمه، فانهما یفطران الصائم و لا غیبه الفاجر و شارب الخمر و اللاعب بالشطرنج و القمار» (5)
از غیبت مؤمن اجتناب کنید، و از نمامى بپرهیزید، براستى که غیبت و نمامى روزه صائم را باطل مى‏نماید، (و اثرات و ثواب روزه را زایل مى‏گرداند)، ولى از فاجر و شارب الخمر و شطرنج‏باز و قمار باز غیبتى نیست، (یعنى آنان از خود هتک حرمت نموده‏اند،و آبرو از خویش برده‏اند).
روزه حجاب زبان و گوش و چشم از گناه است
از فقه الرضا (علیه السلام) روایت‏شده که حضرت رضا (علیه السلام) در رابطه با شرائط روزه و روزه‏دارى چنین فرمود: «و اعلم یرحمک الله ان الصوم حجاب ضربه الله عزوجل على الالسن و الاسماع و الابصاروسائر الجوارح لما له فى عاده من شره و طهاره تلک الحقیقه حتی یستربه من النار، و قد جعل الله على کل جارحه حقا للصیام فمن ادى حقها کان صائما و من ترک شیئا منها نقص من فضل صومه بحسب ما ترک منها» (6) .
بدان (اى روزه‏دار) خداى رحمتت کند، که براستى روزه ستر و حجابى است، که خداوند او را بر زبانها و گوشها و چشمها و سایر جوارح زده است، هرگاه معتاد بر زشتیها و شروفسادباشند، (چون زبان و گوش و چشم و سایر جوارح هرگاه تحت کنترل دقیق ایمان و دین شخص باشند، از شر آنان کاملا در امان مى‏باشد) که طهارت (و حجاب صوم) بر اسماع و ابصار و غیره، او را از آتش جهنم مى‏پوشاند و حجابى محکم از آتش براى او خواهند شد. به تحقیق خداوند بر هر «آدم‏» خسته‏اى براى روزه گرفتن حقى مقرر فرموده است، پس اگر آن حق را اداء کند (و به خوبى حق روزه‏دارى را به جاى آورد) هرآینه صائم و روزه‏دار است، (یعنى به جاى آورده حق روزه را) و هر کس بعضى از آن شرایط را ترک نموده، از فضیلت و ثواب روزه‏اش به قدر و بحسب آنچه ترک کرده کاسته است.
فلسفه و حکمت روزه
روزه از نظر بهداشت جسم و سلامت‏بدن و ابعاد دیگر داراى فواید فراوانى است، روزه در سلامت معده و پاکسازى آن از انواع غذاها که موجب انواع بیمارى‏ها اثرات فوق العاده‏اى دارد.
مرکز بیمارها ، معده است
پیامبر خدا فرمود: «المعده بیت کل داء، و الحمئه راس کل دواء» (1)
معده مرکز و خانه هر دردى است، و پرهیز و اجتناب (از غذاهاى نامناسب و زیاد خورى) اساس و راس هرداروى شفابخش است.
پیامبر(ص) سه باب از علوم بروى ما گشود
پیامبر عظیم الشان اسلام در یک بیانیه کوتاه، اثرات و فواید سه چیز را به این شرح بیان مى‏فرماید: «اغزوا تغنموا، و صوموا تصحوا، و سافروا تستغنوا» اول، جنگ و جهاد کنید تا مستغنى شوید، که غنائم جنگى باعث استغنا مى‏باشد، دوم، روزه بگیرید تا صحت و سلامتى خویش را تضمین کنید، سوم، سفر کنید تا مالدار شوید، زیرا مسافرت و حمل کالاى تجارتى از شهرى به شهر دیگر یا از کشورى به کشور دیگر باعث رفع نیازمندى‏هاى جامعه و عمران کشورها مى‏گردد، در این سه جمله پیامبر(صلى الله علیه و آله) سه باب از درهاى علم: جهاد (که خود باعث تمکن و امکانات مالى مى‏شود)، بهداشت جسم و اقتصاد جامعه را بر روى ما مى‏گشاید.
امام على(ع) در فلسفه روزه چه مى‏فرماید؟
ما اگر پویاى فلسفه روزه و حکمت تشریع آن باشیم و از خواص و فواید آن بخواهیم اطلاعات بیشترى پیدا کنیم و به اشکال تراشیهاى منتقدین پاسخ اقناع کننده بدهیم به سخنان حکیمانه و ارزشمند حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه گوش فرا مى‏دهیم در قسمتى از این خطبه امام مى‏فرماید: «و مجاهده الصیام فى الایام المفروضات، تسکینا لاطرافهم، و تخشیعا لابصارهم، و تذلیلا لنفوسهم و تخفیضا لقلوبهم، و اذهابا للخیلاء عنهم لما فى ذلک من تعفیر عتاق الوجوه بالتراب تواضعا و التصاق کرائم الجوارح بالارض تصاغرا و لحقوق البطون بالمتون من الصیام تذللا» (2) امیرمؤمنان علیه السلام به دنباله مطالب ارزشمندى مى‏فرماید: از خدا بترسید و از کیفر تباهکارى در دنیا، و از زیان ستمگرى در آخرت … و خداوند بندگان مؤمنش را حفظ مى‏فرماید،به وسیله نمازها و زکاتها، ( و سپس فواید و پاره‏اى از علل و فلسفه روزه را بیان مى‏فرماید) و کوشش در گرفتن روزه در روزهاى واجب، براى آرام ماندن دست و پا و اندام و دیگر ایشان (از معصیت و نافرمانى) و چشم به زیر انداختنشان و فروتنى جانهاشان، و زبونى دلهاشان، و بیرون کردن کبر و خودپسندى از آنان، چون در نماز است مالیدن رخسارهاى نیکو براى فروتنى، و (هنگام سجده نمودن) چسبانیدن اعضاء شریفه (هفت موضع) را به زمین براى اظهار کوچکى و «ذلت‏به پیشگاه با عظمتش‏» و در روزه رسیدن شکمها به پشتها براى خضوع و ناچیز دانستن خویش که روزه و نماز و زکات فلسفه‏اش سازندگى و تزکیه، و تذلل و تقلل به پیشگاه حضرت حق است، و از چیزهائى است که مى‏تواند آدمى را از چنگ شیطان نجات بخشد، و از انواع بیماریهاى ظاهرى و باطنى برهاند، و مخصوصا درس مقاومت و مبارزه را عملا یاد آدمى دهد، مخصوصا روزه است که از امتیازات بخصوص برخوردار است، که پاداش آن فقط به خداوند بزرگ واگزار شده است. که امیرالمؤمنین(علیه السلام) درجائى دیگر مى‏فرماید:«و الصیام ابتلاء لاخلاص الخلق‏» (3)
روزه براى آزمایش اخلاص مردم است
خداوند روزه را براى آزمایش اخلاص مردم واجب فرموده است، که روزه در اخلاص عمل بسیار مؤثر است، یعنى کسى که روزه مى‏گیرد و تمامى روز را با همه امکان بخوردنیها و آشامیدنى‏هایى که در اختیار دارد، در عین حال امساک مى‏نماید، جز اخلاص به پیشگاه حضرت حق مفهومى دیگر ندارد، و در قسمتى از نهج البلاغه مى‏فرماید: «و صوم شهر رمضان فانه جنه من العقاب‏» (4) و یکى از دلائل وجوب روزه این است که روزه ی ماه رمضان سپر است از عقاب الهى، یعنى روزه موجب غفران و آمرزش گناهان و معاصى انسان است، که به وسیله روزه نجات از آتش جهنم و عقوبت پروردگار به دست مى‏آید.
خدایا از گرسنگى بتو پناه مى‏آوریم
فواید کم خورى از نظر بهداشت و تندرستى جسم و روح، درست است که آدمى تاب گرسنگى زیاد را ندارد، و اسلام هم نخواسته است که انسان خود را در زحمت تحمل گرسنگى زیاد قرار دهد، بلکه در بعضى روایات رسیده است: «اللهم اعوذبک من الجوع‏» (5) خدایا از گرسنگى به تو پناه مى‏برم، ولى در عین حال باید متوجه بود، که مقدارى از گرسنگى براى انسان لازم است! و فواید بسیارى در بردارد، و بر عکس پورخورى و سیری بیمارى زیادى به همراه مى‏آورد. از نظر بهداشت و تندرستى، باید غذا کمتر مصرف شود، و هنوز اشتهاء تمام نشده، دست از غذا خوردن بکشد، به تجربه ثابت‏شده است. افرادى که کم مى‏خورند، از کسانى که همیشه سیر مى‏خورند سالم‏تر مى‏باشند، و تن درست‏ترند. ابعادى در فلسفه روزه از بیان امام صادق(ع) هشام بن حکم از رئیس مذهب تشیع حضرت جعفر بن محمد (علیهما السلام) مى‏پرسد از علت و فلسفه روزه، امام مى‏فرماید: «انما فرض الله الصیام لیستوى به الغنى و القیر و ذلک ان الغنى لم یکن لیجد مس الجوع، فیرحم الفقیر، لان الغنى کلما اراد شیئا قدر علیه، فاراد الله تعالى ان یسوى بین خلقه، و ان یذیق الغنى مس الجوع و الالم لیرق على الضعیف و یرحم الجائع‏» (6) حضرت صادق(علیه السلام): براستى خداوند روزه را واجب کرد، تا به وسیله او بین اغنیاء و فقراء مساوات و برابرى به وجود آید، و این براى آن است که ثروتمندانى که هرگز درد گرسنگى را احساس نکرده‏اند، به فقراء ترحم نمایند، زیرا اغنیاء هرگاه (خوردنى و آشامیدنى را) اراده نمودند (و هوس هر نوع ماکولات و مشروبات کردند) برایشان میسر است، پس خداوند متعال «روزه را واجب نموده‏» که تا بین بندگانش از فقیر و غنى، برابرى به وجود آورد، و اینکه سرمایه داران مسلمان الم جوع و گرسنگى را لمس نمایند، تا بر ضعفاء رقٌت آوردند، و بر گرسنگان عالم ترحم نمایند، (و این تنها شعار اسلام است، آرى تنها مکتبى که به حال گرسنگان عالم ترحم نمایند، (و این تنها شعار اسلام است، آرى تنها مکتبى که به حال گرسنگان و محرومان مى‏اندیشد اسلام است. خصال هفتگانه مخصوص روزه‏داران در حدیثى طویل حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله) چنین نقل مى‏فرماید که پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمود: «ما من مؤمن یصوم شهر رمضان احتسابا الا اوجب الله تبارک و تعالى له سبع خصال: اولها یذوب الحرام من جسده، و الثانیه یقرب من رحمه الله عزوجل، و الثالثه قد کفر خطیئه ابیه آدم، و الرابعه یهون الله علیه سکرات الموت و الخامسه امان من الجوع و العطش یوم القیمه و السادسه یطعمه الله عزوجل من طیبات الجنه، و السابعه یعطیه الله عزوجل برائه من النار، قال: صدقت‏یا محمد» (7) . هیچ مؤمنى نیست که ماه رمضان را فقط به حساب خدا روزه بگیرد، مگر آنکه خداى تبارک و تعالى هفت‏ خصلت را براى او واجب و لازم گرداند: ۱- هر چه حرام در پیکرش باشد محو و ذوب گرداند، ۲- به رحمت‏ خداى عزوجل نزدیک مى‏شود، ۳- (با روزه خویش) خطاى پدرش حضرت آدم را مى‏پوشاند، ۴- خداوند لحظات جان کندن را بر وى آسان گرداند، ۵- ازگرسنگى و تشنگى روز قیامت در امان خواهد بود، ۶-خداى عزوجل از خوراکیهاى لذیذ بهشتى او را نصیب دهد، ۷- خداى و عزوجل برائت و بیزارى از آتش دوزخ را به او عطا فرماید. (پرسش کننده در این حدیث مفصل، عالم یهودى بود) که عرض کرد راست گفتى اى محمد. فلسفه و دلائل وجوب روزه از امام رضا(ع) امام رضا(علیه السلام) در فلسفه و دلائل وجوب روزه مى‏فرماید: «انما امروا بالصوم لکى یعرفوا الم الجوع و العطش، فیستدلوا على فقر الآخره، و لیکون الصائم خاشعا ذلیلا مستکینا ماجورا و محتسبا عارفا، صابرا على ما اصابه من الجوع و العطش، فیستوجب الثواب مع ما فیه من الامساک عن الشهوات و یکون ذلک واعظا لهم فى العاجل و رائضا لهم على اداء ما کلفهم و دلیلا لهم فى الآجل و لیعرفوا شده مبلغ ذلک على اهل الفقر و المسکنه فى الدنیا فیؤدوا الیهم ما افترض الله لهم فى اموالهم‏» (8) وقتى از حضرت درباره فلسفه روزه مى‏پرسند، مى‏فرماید: همانا (مردم) مامور به روزه شدند تا بشناسند درد و ناگواریهاى گرسنگى و تشنگى را، و آنگاه استدلال کنند بر سختیهاى گرسنگى و تشنگى و فقر آخرت، (که پیامبر صلى الله علیه و آله در خطبه شعبانیه مى‏فرمود:  و اذکروا بجوعکم و عطشکم جوع یوم القیمه و عطشه، یاد آورید از گرسنگى و تشنگى روزه داریتان گرسنگیها و تشنگیهاى روز قیامت را، که این یادآورى انسان را به فکر تدارک قیامت مى‏اندازد که تا سعى کند، جد و جهد بیشترى در کسب رضاى خداوند و کمک به مخلوق ضعیفش بنماید و آنان را از امکانات مادى و غیر مادى خویش بهره‏مند سازد). (آنگاه امام علیه السلام خصوصیات صائم را این چنین توصیف مى‏فرماید) و هر آینه روزه‏دار باید (به پیشگاه خداوند) بنده‏اى خاشع و ذلیل و داراى استکانت و وقار باشد، (و خود و عمل خویش را) مأجور و مثاب دانسته، (و بداند که اعمال و زحماتش) به حساب مى‏آید، (و نادیده گرفته نمى‏شود) و در همه حال به آنچه که انجام مى‏دهد از عبادات عارف باشد، و بر آنچه که از گرسنگى و تشنگى به او مى‏رسد صبر کند، و در آن هنگام با امساک از شهوات (و پیروى نکردن از نفس اماره بسوء) مستوجب ثواب فراوانى مى‏شود، (و خداوند اجر و ثواب عبادت روزه‏داریش را به او مرحمت‏خواهد فرمود) و این اوصاف حمیده (که براى صائم ذکر شد) واعظ خوبى براى روزه‏داران در دنیا خواهد شد، (که اثرات وضعى این اوصاف کاملا در چهره و اعمال و رفتار آنان مشهود خواهد گشت) و رائض و راغب است‏بر روزه‏داران بر اداء آنچه که مکلف به آنند و راهنماى خوبى براى آنان است در عالم عقبى، و آنان باید بشناسند شدت و اهمیت مشکلات فقرا و بیچارگان را که تا رحمت آورند بر فقراء و مساکین در دنیا، سپس اداء نمایند حقوق آنان را که خداوند در اموالشان مقرر فرموده است. (یعنى اینطور نباشد که خود خوب بخورند و بپوشند و دیگران گرسنه باشند). شاعر عرب «حاتم بن عبد الله طائى‏» مى‏گوید: و حسبک داء ان تبیت‏ببطنه و حولک اکباد تحن الى القد! (۹) یعنى: این درد براى تو بس است که شب با شکم پر بخوابى و در گردت جگرها باشد که قدح پوستى را آرزو کنند (و براى آنان فراهم نشود چه جاى آنکه طعام داشته باشند). بحثى دیگر در فلسفه روزه از امام رضا(ع) امام رضا (علیه السلام) در یک پرسش دیگر از فلسفه روزه چنین مى‏فرماید: «عله الصوم لعرفان مس الجوع و العطش لیکون العبد ذلیلا مستکینا ماجورا محتسبا صابرا فیکون ذلک دلیلا على شدائد الآخره، علت روزه از براى فهمیدن الم و درد گرسنگى و تشنگى است، تا بنده ذلیل و متضرع و مأجور و صابر باشد و بفهمد شدائد آخرت را، مع ما فیه من الانکسار له عن الشهوات و اعظاله فى العاجل دلیلا على الآجل لیعلم مبلغ ذلک من اهل الفقر و المسکنه فى الدنیا و الآخره‏» (10) علاوه بر این که در روزه انکسار شهوات و موعظه هست از براى امر آخرت تا بداند حال اهل فقر و فاقه را در دنیا و عقبى. بلى این است قسمتى از فلسفه روزه از بیان حضرت رضا علیه آلاف التحیه و الثناء. بلى روزه از افضل طاعات است، زیرا که روزه مشتمل بر انکسار شهوات بهیمیه است که شریعت آسمانى و احکام الهى نیامده مگر براى تعدیل شهوات و توقیف و مهار آنها که در حد اعتدال انجام گرفته، و براى تزکیه و طهارت نفس و تصفیه آن از اخلاقیات رذیله، زیرا مقصود از صوم مجرد امساک از اکل و شرب و مباشرت با نسوان نیست، بلکه غرض نهائى آن کف نفس و نگهدارى آن از شهوترانى‏هاى حیوانى است، چنان که رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: الصوم جنه فاذا صام احدکم فلا یرفث و لا یجهل و ان امرء جادله او شاتمه فلیقل انى صائم: که روزه سپرى است از براى شخص، زیرا یکى از شما اگر روزه گرفت‏سخن زشت نگوید، و کارهاى بیهوده نکند، و اگر کسى با وى مجادله کند یا او را شماتت نماید، او بگوید من روزه هستم، مراد از این حدیث‏شریف نبوى (صلى الله علیه و آله) این است: که روزه وقایه‏اى است که نگه مى‏دارد آدمى را از انحرافات و لغزشها، که به واسطه آن از دشمنانى بزرگ چون شیطان نفس، دشمن درونى، خلاصى مى‏جوید، پس نفس را کنترل مى‏نماید از شهوات نابجا، و شیطان را از خود دور مى‏نماید. مجراى نفوذ شیطان را با روزه ضیق نمائید بر این مبنا رسول الله (صلى الله علیه و آله) فرمود: «ان الشیطان لیجرى من ابن آدم مجرى الدم فضیقوا مجاریه بالجوع‏»، که شیطان جریان مى‏یابد و نفوذ مى‏کند در فرزندان آدم، مانند جریان خون در بدن پس مجارى شیطان را در وجود خود به واسطه گرسنگى یعنى روزه تنگ نمائید، (۱۱) و الحق، که روزه بدون اثر چه فایده و ثمرى دارد؟ آرى فایده و اثرى ندارد که آدمى غذاى ناهار خویش را به افطار تاخیر اندازد، و از امساک و اجتناب از یک سرى مبطلات روزه، انواع تهمتها و دروغها و غیبتها و شهوترانى‏ها و هتک حرمت‏خلق الله و حفظ نکردن ناموس خویش از نامحرمان و سوء تربیت فرزندان و سرعت غضب به حادثه کوچکى و ایجاد ضرب و شتم و صدها گناه دیگر مرتکب شود و بگوید من روزه هستم خیر؟ این نوع روزه اثرى و فایده‏اى ندارد، باید روزه قدرت ساختن و اصلاح نفس داشته باشد و روزه این قدرت را دارد، لکن این ماییم که ارزش و اهمیت او را تشخیص ندادیم، و از این نوع روزه‏هاى بى اثر ثمرى جز گرسنگى و تحمل تشنگى عاید ما نمى‏شود، و چه فایده‏اى است از براى روزه‏دار که فریضه‏اى اداء کند و کبیره‏اى مرتکب گردد، و با خیانت‏بر بندگان خدا در مال و عرض ایشان تجاوز نماید. روزه رابطه مستقیم با اخلاص دارد خلاصه کنم و این بخش را «فلسفه روزه و حکمت مشروعیت‏» به سخن مولاى متقیان (علیه السلام) مزین نمایم که امام علیه السلام در آنجا که فلسفه پاره‏اى از احکام را تشریح مى‏فرماید: «و الصیام ابتلاء لاخلاص الخلق‏» (12) خداوند، روزه را براى آزمایش اخلاص مردم مقرر و فرض فرموده است، و کسى که به پیشگاه حضرت حق اخلاص ورزد، تمامى اوصافى که در فلسفه روزه بیان شده است‏شامل حالش مى‏شود، و روزه کاملا با اخلاص روزه‏دار، در رابطه است. برخی از آثار روزه  1-اراده ی نیرومند  به دست آوردن ارزش های اخلاقی و تامین سعادت آخرت همراه با تحمل ناگواری
هاست . حضرت علی ( ع ) می فرماید : المکارم بالمکارم , ارزشهای والای انسانی با ناگواری ها به دست می آید . کسی که می خواهد به قله ی تقوا صعود کند , باید همتی عالی و اراده ای پولادین داشته باشد که با روزه گرفتن تا اندازه ی زیادی از آن برخوردار می شود .  2-عزت نفس  کسی که نزد دیگران خوار و ذلیل است  چشم طمع به دیگران دوخته است برای رسیدن به آب و نان برده ی این و آن می شود ، و یا به حقه بازی و فریب دیگران روی می آورد ، او هرگز نمی تواند به سوی قله ی تقوی حرکت کند .او چون کبوتری است که در دست این و آن اسیر است .انسان با روزه گرفتن، تا اندازه ای قلبش صاف و زلال می شود و به عظمت خود پی می برد و به خوبی در می یابد که نباید بنده ی شکم بود . باید عزت و شکوه خود را نگه داشت و از تنگناهای مالی با تحمل گرسنگی و سختی ها پیروز و سربلند بیرون آمد . ۳ -فروتنی    برای رسیدن به قله ی تقوی باید از پرتگاه های خود بزرگ بینی و غرور و تکبر دور شد . انسان مغرور ، همیشه تنهاست ،هیچ کس دوست ندارد با او رفت و آمد کند چرا که کسی حاضر نیست فخر فروشی او را تحمل کند و خود را در نزد او کوچک نماید .  انسان مغرور چون کسی است که از جمع قله پیمایان کناره گرفته و به عقب بر می گردد و حرف هیچ کس را گوش نمی دهد . او هرگز قله را فتح نخواهد کرد . روزه او را از غرور دور و به سوی کمال و قله ی پرهیز گاری رهنمون می سازد .
 4-دوری از گناه
در مسیر قله ی تقوی راهزنان کمین کرده اند تا قله پیمایان را با وعده های شیرین و کاذب خود از مسیر برگردانند . راهزنان قله ی تقوی , شیطان ، هوای نفس و دوستان ناباب هستند که راهیان قله ی تقوی را به گناه دعوت می کنند . کسی که می خواهد به قله ی تقوی برسد باید از شیرینی ها و لذت ها ی زود گذر گناهان به راحتی صرف نظر کند و روح پاک خود را نیالاید .

روزه ازنظر قرآن
سوره بقره، آیات ۱۸۵-۱۸۳ یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم لعلکم تتقون.
(۱۸۳) ایاما معدودات فمن کان منکم مریضا او على سفر فعده من ایام اخر و على الذین یطیقونه فدیه طعام مسکین فمن تطوع خیرا فهو خیر له و ان تصوموا خیر لکم ان کنتم تعلمون.(۱۸۴) شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن هدى للناس و بینات من الهدى و الفرقان فمن شهد منکم الشهر فلیصمه و من کان مریضا او على سفر فعده من ایام اخر یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر و لتکملوا العده و لتکبروا الله على ما هدیکم و لعلکم تشکرون.(۱۸۵)  ترجمه آیات  اى کسانى که ایمان آورده‏اید روزه بر شما واجب شده همانطور که بر اقوام قبل از شما واجب شده بود شاید با تقوا شوید(۱۸۳).  و این روزهایى چند است پس هر کس از شما مریض و یا مسافر باشد باید ایامى دیگر بجاى آن بگیرید و اما کسانى که به هیچ وجه نمى‏توانند روزه بگیرند عوض روزه براى هر روز یک مسکین طعام دهند و اگر کسى عمل خیرى را داوطلبانه انجام دهد برایش بهتر است و اینکه روزه بگیرید برایتان خیر است اگر بناى عمل کردن دارید(۱۸۴).  و آن ایام کوتاه ماه رمضان است که قرآن در آن نازل شده تا هدایت مردم و بیاناتى از هدایت و جدا سازنده حق از باطل باشد پس هر کس این ماه را درک کرد باید روزه‏اش بگیرد و هر کس مریض و یا مسافر باشد بجاى آن چند روزى از ماههاى دیگر بگیرد خدا براى شما آسانى و سهولت را خواسته و دشوارى نخواسته و منظور اینست که عده سى روزه ماه را تکمیل کرده باشید و خدا را در برابر اینکه هدایتتان کرد تکبیر گفته و شاید شکرگزارى کرده باشید(۱۸۵).
ویژگى‏هاى بیانى آیات تشریع روزه
سیاق این سه آیه دلالت دارد بر اینکه: اولا هر سه با هم نازل شده‏اند، براى اینکه ظرف (ایام)در ابتداى آیه دوم متعلق به کلمه(صیام)در آیه اول است و جمله(شهر رمضان)در آیه سوم یا خبر است‏براى مبتدائى حذف شده که عبارت است از ضمیرى که به کلمه(ایاما)بر مى‏گردد، و تقدیر جمله(هى شهر رمضان)است و یا مبتدائى است‏براى خبرى که حذف شده و تقدیرش”شهر رمضان هو الذى کتب علیکم صیامه”است و یا بدل از کلمه صیام در جمله (کتب علیکم الصیام)در آیه اول است، و به هر تقدیر جمله(شهر رمضان)بیان و توضیحى است‏براى روشن کردن جمله(ایاما معدودات)ایام معدوده‏اى که روزه در آنها واجب شده.
پس به دلیلى که ذکر شد آیات سه‏گانه مورد بحث‏به هم متصل، و نظیر کلام واحدى است که یک غرض را دربردارد، و آن غرض عبارت است از بیان وجوب روزه ماه رمضان.
و ثانیا دلالت دارد بر اینکه قسمتى از گفتار این سه آیه به منزله توطئه و زمینه‏چینى براى قسمت دیگر آن است، یعنى دو آیه اول به منزله مقدمه است‏براى آیه سوم، چون در آیه سوم تکلیفى واجب مى‏شود که صاحب کلام، اطمینان ندارد از اینکه شنونده از اطاعت آن سرپیچى نکند، براى اینکه تکلیف نامبرده تکلیفى است که بالطبع براى مخاطب، شاق و سنگین است، و به این منظور، دو آیه اول از جملاتى ترکیب شده که هیچ یک از آنها از هدایت ذهن مخاطب به تشریع روزه رمضان خالى نیست، بلکه در همه آنها به تدریج ذهن شنونده را به سوى آن توجه مى‏دهد، و به این وسیله استیحاش و اضطراب ذهن او را از بین مى‏برد، و در نتیجه علاقمند به روزه مى‏کند، تا با اشاره به تخفیف و تسهیلى که در تشریع این حکم رعایت‏شده، و نیز با ذکر فواید و خیر دنیوى و اخروى که در آن است، حدت و شدت دلخواهى و استکبار او را بشکند.و به همین جهت‏بعد از آنکه در جمله: “یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام”، مسئله وجوب روزه بر مسلمانان را خاطرنشان کرد، بلافاصله فرمود: “کما کتب على الذین من قبلکم” و فهمانید که شما مسلمانان نباید از تشریع روزه وحشت کنید، و آن را گران بشمارید، چون این حکم منحصر به شما نبوده، بلکه حکمى است که در امٌت هاى سابق نیز تشریع شده بود.(لعلکم تتقون)، یعنى علاوه بر اینکه عمل به این دستور، همان فایده‏اى را دارد که شما به امید رسیدن به آن ایمان آوردید، و آن، عبارت است از تقوا، و علاوه بر این، این عمل که گفتیم در آن، امید تقوا براى شما هست، همچنان که براى امت هاى قبل از شما بود، عملى نیست که تمامى اوقات شما را و حتى بیشتر اوقاتتان را بگیرد، بلکه عملى است که در ایامى قلیل و معدود انجام مى‏شود، (ایاما معدودات)
آرى نکره(و بدون الف و لام)آمدن کلمه(ایاما)دلالت‏بر ناچیزى ایام دارد، و در اینکه ایام را به وصف معدود توصیف کرد، خود اشاره اى است‏به اهمیت نداشتن آن، همچنان که همین توصیف در آیه: “و شروه بثمن بخس دراهم معدوده” (۱) مى‏فهماند که یوسف(ع) را به چند درهم ناچیز فروختند.
علاوه بر اینکه ما در تشریع این حکم رعایت اشخاصى را هم که این تکلیف برایشان طاقت‏فرسا است کرده‏ایم، و اینگونه افراد باید به جاى روزه فدیه بدهند، آن هم فدیه مختصرى که همه بتوانند بدهند، و آن عبارت است از طعام یک مسکین.
“فمن کان منکم مریضا او على سفر – تا جمله – فدیه طعام مسکین”و وقتى این عمل هم خیر شما را دربردارد، و هم تا جایى که ممکن بوده رعایت آسانى آن شده خیر شما در این است که بطوع و غبت‏ خود روزه را بیاورید، و بدون کراهت و سنگینى و بى‏پروا انجامش دهید، “فمن تطوع خیرا فهو خیر له”براى اینکه عمل نیک را بطوع و رغبت انجام دادن بهتر است، از اینکه به کراهت انجام دهند.
بنابر آنچه گفته شد زمینه گفتار در دو آیه اول مقدمه است‏براى آیه سوم که مى‏فرماید: “فمن شهد منکم الشهر فلیصمه”الخ، و بنا بر این پس جمله: “کتب علیکم الصیام”در آیه اول جمله‏اى است‏خبرى که مى‏خواهد از تحقق چنین تکلیفى خبر دهد، نه اینکه در همین جمله تکلیف کرده باشد، آنطور که در آیه شریفه: “یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم القصاص فى القتلى” (۲) و آیه”کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیرا الوصیه للوالدین و الاقربین” (۳) تکلیف کرده چون هر چند در هر سه آیه تعبیر به(کتب علیکم)آمده، لیکن بین قصاص در مورد کشتگان – در آیه دوم – و وصیت‏به والدین و اقرباء – در آیه سوم، و بین مساله صیام – در آیه مورد بحث فرق است، و آن این است که قصاص در قتلى امرى است‏سازگار با حس انتقامجوئى امرى است که دلهاى صاحبان خون تشنه آن است، صاحبان خون به حکم غریزه و طبیعت نمى‏توانند قاتل عزیز و پاره تن خود را زنده و سالم ببینند، و نمى‏توانند این معنا را تحمل کنند که نسبت‏به جنایتى که به ایشان شده بى اعتنائى شود، و همچنین وصیت و سفارش والدین و خویشان که مطابق با حس ترحم و شفقت و رافت‏به ارحام است، آنهم در هنگامى که مى‏خواهد بوسیله مرگ براى همیشه از آنان جدا شود.
پس قصاص و وصیت دو حکم مقبول بطبع، و موافق با مقتضاى طبیعت آدمى است، و انشاء آن احتیاج به مقدمه و زمینه‏چینى ندارد، به خلاف حکم روزه که عبارت است از محرومیت نفوس از بزرگترین مشتهیات، و مهم‏ترین تمایلاتش، یعنى خوردن و نوشیدن و جماع، که چون محرومیت از آنها ثقیل بر طبع و مصیبتى براى نفس آدمى است.در توجیه حکمش ناگزیر از این است که قبلا براى شنوندگان – با در نظر گرفتن اینکه عموم مردمند و بیشتر مردم عوام و پیرو مشتهیات نفسند – مقدمه‏اى بچیند، و دلهاشان را علاقه‏مند بدان سازد، تا تشنه پذیرش آن شوند، بدین جهت است که گفتیم آیه: “کتب علیکم القصاص”الخ و آیه: “کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت”الخ، انشاء حکم است، و حاجتى به زمینه‏چینى ندارد، به خلاف آیه: “کتب علیکم الصیام”تا آخر دو آیه که مشتمل بر هفت فقره است و خبر مى‏دهد از اینکه بعدها چنین حکمى انشاء مى‏شود.
“یا ایها الذین آمنوا…”
اینگونه خطاب(اى کسانى که ایمان آورده‏اید)به منظور توجه دادن مردم به صفت ایمانشان است، و گرنه مى‏فرمود: (اى مردم)لیکن خواست‏بفهماند با توجه به اینکه داراى ایمانید باید هر حکمى را که از ناحیه پروردگارتان مى‏آید بپذیرید، هر چند که بر خلاف مشتهیات، و ناسازگار با عادات شما باشد.
در اینجا ممکن است‏ بپرسى: علت این تعبیر در آیه مورد بحث روشن شد لیکن این معنا روشن نشد که چرا همین تعبیر در ابتداى آیه قصاص آمده، ولى در آیه وصیت نیامده؟در پاسخ مى‏گوئیم: علتش این است که حکم قصاص هر چند مطابق میل و طبیعت آدمى است لیکن در عصر نزول آیه، مسیحیان با آن مخالف بودند، و آنها عفو را بر قصاص ترجیح مى‏دادند، و لذا لازم بود در توجیه حکم قصاص در میان ملت اسلام، ایمان ملت‏خاطرنشان گردد و گفته شود ایمان شما شما را محکوم مى‏کند به اینکه احکام الهى را بپذیرید، هر چند که دیگران مخالف آن باشند، و در آیه وصیت چون چنین مخالفتى در کار نبود، آن آیه به خطاب(یا ایها الذین آمنوا)آغاز نشد.
“کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم”
کلمه کتابت معنایش معروف است، لیکن گاهى کنایه مى‏شود از واجب شدن عملى، و یا تصمیم بر عملى و یا قضاى حتمى که بر چیزى رانده شده، که در آیه: “کتب الله لا غلبن انا و رسلى” (۴) کنایه از قضاء حتمى، و در آیه: “و نکتب ما قدموا و آثارهم” (۵) کنایه از عزیمت و قضاء حتمى است و در آیه”و کتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس” (۶) کنایه از وجوب و وضع قانون و جعل حکم قطعى است.
و کلمه(صیام)و کلمه(صوم)در لغت مصدر، و به معناى خوددارى از عمل است، مثلا صوم از خوردن، و صوم از نوشیدن، و از جماع و از سخن گفتن و راه رفتن و امثال آن به معناى خوددارى از آنها است، و چه بسا در معناى آن این قید را اضافه کرده باشند، که به معناى خوددارى از خصوص کارهایى است که دل آدمى مشتاق آن باشد، و اشتهاى آن را داشته باشد.
صاحب این گفتار گفته: معناى صوم در اصل لغت‏ خوددارى از خصوص چنین کارهایى بوده، و لیکن بعدها در شرع در خصوص خوددارى از کارهاى معینى استعمال شده، و آن هم خوددارى از طلوع فجر تا مغرب و توام با نیت است و منظور از”الذین من قبلکم”امٌت هاى گذشته و قبل از ظهور اسلام است، امٌت هاى انبیاء قبل، چون امت موسى و عیسى و غیر ایشان است.
چون هر جا که در قرآن کریم این کلمه به چشم مى‏خورد معبود همین معنا است، البته این به آن معنا نیست که جمله”کما کتب على الذین من قبلکم”در مقام اطلاق از حیث اشخاص است و مى‏خواهد بفرماید: تمامى تک تک امٌت ها روزه داشته‏اند و نیز به آن معنا نیست که بفهماند روزه اسلام شبیه روزه امٌت هاى پیشین است،پس آیه شریفه نه دلالت‏بر این دارد که تمامى امٌت ها بدون استثناء روزه داشته‏اند، و نه دلالت دارد بر اینکه روزه همه امٌت ها مانند روزه ما مسلمانان در خصوص رمضان و از ساعت فلان تا ساعت فلان و داراى همه خصوصیات روزه ما بوده، بلکه تنها در این مقام است که اصل روزه و خوددارى را در امٌت هاى پیشین اثبات کند، و بفرماید: امٌت هاى پیشین هم روزه داشته‏اند.
و مراد از جمله: (الذین من قبلکم)الخ امٌت هاى گذشته داراى ملت و دین است البته همانطور که گفتیم نه همه آنها، و قرآن کریم معین نکرده که این امٌت ها کدامند، چیزى که هست از ظاهر جمله: (کما کتب) الخ بر مى‏آید که امتهاى نامبرده اهل ملٌت و دین بوده‏اند که روزه داشته‏اند، و از تورات و انجیل موجود در دست‏یهود و نصارا هیچ دلیلى که دلالت کند بر وجوب روزه بر این دو ملت دیده نمى‏شود، تنها در این دو کتاب فرازهایى است که روزه را مدح مى‏کند، و آن را عظیم مى‏شمارد.
و اما خود یهود و نصارا را مى‏بینیم که تا عصر حاضر در سال چند روز به اشکالى مختلف روزه مى‏گیرند، یا از خوردن گوشت و یا از شیر و یا از مطلق خوردن و نوشیدن خوددارى مى‏کنند.
و نیز در قرآن کریم داستان روزه زکریا و قصه روزه مریم از سخن گفتن آمده است.
و در غیر قرآن مساله روزه از اقوام بى دین نیز نقل شده، همچنانکه از مصریان قدیم و یونانیان و رومیان قدیم و حتى وثنى‏هاى هندى تا به امروز نقل شده، که هر یک براى خود روزه‏اى داشته و دارند، بلکه مى‏توان گفت عبادت و وسیله تقرب بودن روزه از امورى است که فطرت آدمى به آن حکم مى‏کند، که بحثش خواهد آمد ان شاء الله.
و بعضى گفته‏اند که مراد از جمله(الذین من قبلکم)یهود و نصارا و یا انبیاى سابق است، که بر طبق هر یک از این دو قول روایاتى هم آمده، ولى روایاتى است که خالى از ضعف نیست.
“لعلکم تتقون”
و سنى‏ها(همانطور که اشاره شد)به منظور تقرب و ارضاى آلهه خود و در هنگامى که جرمى مرتکب مى‏شدند به منظور خاموش کردن فوران خشم خدایان روزه مى‏گرفتند، و همچنین وقتى حاجتى داشتند به منظور برآمدنش دست‏به این عبادت مى‏زدند و این قسم روزه در حقیقت معامله و مبادله بوده، عابد با روزه گرفتن احتیاج معبود را بر مى‏آورده تا معبود هم حاجت عابد را برآورد، و یا او رضایت این را به دست مى‏آورده، تا این هم رضایت او را حاصل کند.
ولى در اسلام روزه معامله و مبادله نیست، براى اینکه خداى عزوجل بزرگتر از آن است که در حقش فقر و احتیاج و یا تاثر و اذیت تصور شود، و سخن کوتاه آنکه خداى سبحان برى از هر نقص است، پس هر اثر خوبى که عبادتها داشته باشد، حال هر عبادتى که باشد تنها عاید خود عبد مى‏شود، نه خداى تعالى و تقدٌس، همچنانکه اثر سوء گناهان نیز هر چه باشد به خود بندگان برمى‏گردد”ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها” (۷) این معنایى است که قرآن کریم در تعلیماتش بدان اشاره مى‏کند، و آثار اطاعتها و نافرمانى‏ها را به انسان بر مى‏گرداند انسانى که جز فقر و احتیاج چیزى ندارد، و باز قرآن در باره‏اش مى‏فرماید: “یا ایها الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى” (۸) .
و در خصوص روزه، همین برگشتن آثار اطاعت‏به انسان را در جمله: (لعلکم تتقون) بیان کرده، مى‏فرماید: فائده روزه تقوا است، و آن خود سودى است که عاید خود شما مى‏شود، و فائده داشتن تقوا مطلبى است که احدى در آن شک ندارد، چون هر انسانى به فطرت خود این معنا را درک مى‏کند، که اگر بخواهد به عالم طهارت و رفعت متصل شود، و به مقام بلند کمال و روحانیت ارتقاء یابد، اولین چیزى که لازم است‏بدان ملتزم شود این است که از افسار گسیختگى خود جلوگیرى کند، و بدون هیچ قید و شرطى سرگرم لذت‏هاى جسمى و شهوات بدنى نباشد، و خود را بزرگتر از آن بداند که زندگى مادى را هدف بپندارد، و سخن کوتاه آنکه از هر چیزى که او را از پروردگار تبارک و تعالى مشغول سازد بپرهیزد.
و این تقوا تنها از راه روزه و خوددارى از شهوات بدست مى‏آید، و نزدیک‏ترین راه و مؤثرترین رژیم معنوى و عمومى‏ترین آن بطوریکه همه مردم در همه اعصار بتوانند از آن بهره‏مند شوند، و نیز هم اهل آخرت از آن رژیم سود ببرد، و هم شکم‏بارگان اهل دنیا، عبارت است از خوددارى از شهوتى که همه مردم در همه اعصار مبتلاى بدانند، و آن عبارت است از شهوت شکم از خوردن و آشامیدن، و شهوت جنسى که اگر مدتى از این سه چیز پرهیز کنند، و این ورزش را تمرین نمایند، به تدریج نیروى خویشتن‏دارى از گناهان در آنان قوت مى‏گیرد و نیز به تدریج‏بر اراده خود مسلط مى‏شوند، آن وقت در برابر هر گناهى عنان اختیار از کف نمى‏دهند، و نیز در تقرب به خداى سبحان دچار سستى نمى‏گردند، چون پر واضح است کسى که خدا را در دعوتش به اجتناب از خوردن و نوشیدن و عمل جنسى که امرى مباح است اجابت مى‏کند، قهرا در اجابت دعوت به اجتناب از گناهان و نافرمانى‏ها شنواتر، و مطیع‏تر خواهد بود، این است معناى آنکه فرمود: (لعلکم تتقون).
“ایاما معدودات”
منصوب آمدن کلمه(ایام)بنابر ظرفیت و به تقدیر کلمه(فى)است، و این ظرف(در ایامى معدود)
متعلق است‏به کلمه(صیام)، و ما در سابق هم گفتیم که نکره آمدن ایام و اتصاف آن به صفت(معدودات) براى این است که بفهماند تکلیف نامبرده ناچیز و بدون مشقت است، تا به این وسیله مکلف را در انجام آن دل و جرات دهد، و از آنجا که ما در سابق گفتیم آیه”شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن”الخ بیان ایام است، قهرا مراد از ایام معدودات همان ماه رمضان خواهد بود.
بعضى از مفسرین گفته‏اند: که مراد از ایام معدودات روزه مستحبى سه روز در هر ماه و روز عاشورا است، و بعضى دیگر گفته‏اند: ایام البیض یعنى سیزده و چهارده و پانزدهم هر ماه، و نیز روزه عاشوراء است، که مسلمانان و رسولخدا ص در این ایام روزه مى‏گرفتند، آنگاه آیه شریفه”شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن”الخ نازل شد، و روزه‏هاى چند روز نامبرده نسخ گردید، و براى همیشه روزه رمضان واجب گشت.
صاحبان این دو قول هر کدام به یک دسته روایات وارده از طرق اهل سنت و جماعت تمسک کرده‏اند، روایاتى که صرفنظر از سند، در بین خود تعارض دارند، و بهمین جهت قابل اعتماد نیستند.
دلیل عمده‏اى که ضعف این قول را روشن مى‏کند دو چیز است.
اول اینکه: روزه همانطور که دیگران هم گفته‏اند یک عبادت عمومى و همگانى است، و اگر منظور از آیه شریفه مورد بحث آن بوده باشد که اینان گفتند، قطعا تاریخ آن را ضبط مى‏کرد، و دیگر اختلافى در ثبوتش پدید نمى‏آمد و بهمین دلیل نسخ آن نیز ثابت مى‏شد و کسى در آن اختلاف نمى‏کرد و مى‏بینیم که اینطور نیست، و در هر دو قسمت اختلاف شدید هست.
علاوه بر اینکه ملحق شدن عاشورا به سه روز در هر ماه و وجوب یا استحباب روزه آن بعنوان یک عید از اعیاد اسلامى از بدعت‏هائى است که بنى امیه(لعنهم الله)آن را ابداع کردند، بدین جهت ابداع کردند که در آن روز در واقعه کربلا ذریه رسول خدا ص و اهل بیت او را از بین بردند، مردانشان را کشتند و زنان و ذرارى ایشان را به اسارت برده اموالشان را غارت کردند، و از خوشحالى و مسرت آن روز را مبارک شمرده، براى خود عید گرفتند، و روزه آنرا تشریع کردند تا از روزه گرفتن آن روز رکت‏بگیرند.
و باز بهمین منظور براى روزه آن روز فضائلى جعل کردند، و برکاتى تراشیدند، و احادیثى(به این مضمون که عاشورا یکى از اعیاد اسلامى است، و بلکه از اعیاد عامه‏اى است که حتى مشرکین جاهلیت و یهود و نصارا هم از زمان بعثت موسى و عیسى آن را پاس مى‏دارند)جعل کردند، در حالیکه هیچ یک از این مضامین درست نیست، نه یهود عاشورا را عید مى‏دانسته و نه نصارا، و نه مردم جاهلیت و نه اسلام، چون عاشورا نه یک روز ملى بوده تا نظیر نوروز و مهرگان عید ملى و قومى بشود، و نیز در آن روز هیچ واقعه‏اى از قبیل فتح و پیروزى براى ملت اسلام اتفاق نیفتاده، تا نظیر مبعث و میلاد رسولخدا ص روزى تاریخى براى اسلام باشد، و هیچ جهت دینى هم ندارد تا نظیر فطر و قربان عیدى دینى باشد، پس عزت و احترامى که بنى امیه براى عاشورا درست کرده‏اند عزتى است‏بدون جهت.
دلیل دوم: بر ضعف این قول این است که آیه سوم از آیات مورد بحث‏یعنى آیه: (شهر رمضان)الخ سیاقى دارد که با نازل شدنش جداى از دو آیه دیگر نمى‏سازد، تا ناسخ آیه‏هاى قبل باشد: چون ظاهر سیاق این است که جمله(شهر رمضان)خبر باشد براى مبتدائى که حذف شده، و یا مبتدائى باشد براى خبرى که حذف شده، که توضیحش گذشت در نتیجه بیانى خواهد بود براى جمله: (ایاما معدودات)و با در نظر گرفتن این معنا هر سه آیه کلام واحدى خواهد بود، که غرض واحدى را دنبال مى‏کند، و آن عبارت است از واجب بودن روزه ماه رمضان.
و اما اینکه کلمه(شهر رمضان)مبتداء و جمله: “الذى انزل فیه القرآن”خبر آن باشد، هر چند نظریه‏اى است که آیه شریفه را مستقل از ما قبل مى‏کند، و بنابر آن، آیه شریفه صلاحیت آن را دارد که به تنهائى نازل شده باشد، لیکن صلاحیت آن را ندارد که ناسخ آیه قبلش باشد، براى اینکه میان ناسخ و منسوخ باید منافاتى باشد، و میان این آیه و آیه قبلش هیچ منافاتى نیست، تا این ناسخ آن باشد با اینکه گفتیم در نسخ باید منافات و تباینى در بین باشد.
ضعیف‏تر از این قول، گفتار جمعى دیگر است، که از کلماتشان بر مى‏آید که خواسته‏اند بگویند آیه دوم یعنى آیه: (ایاما معدودات)الخ ناسخ آیه اول، یعنى آیه: (کتب علیکم الصیام)است، به این بیان که قبل از اسلام روزه بر نصارا نیز واجب بود، ولى نصارا در آن کم و زیاد کردند، تا بالاخره بر عدد پنجاه روز قرار گرفت، آنگاه خداى تعالى براى مسلمین روزه رمضان را تشریع کرد، پس رسولخدا ص و مسلمانان در صدر اسلام و قبل از تشریع روزه رمضان همان روزه پنجاه روز مسیحیان را مى‏گرفتند، و آیه اول هم همین را تشریع کرده، مى‏فرماید شما مسلمانان نیز همان روزه مسیحیان را بگیرید، ولى آیه دوم وقتى نازل شد حکم آیه اول را نسخ کرد، چون فرمود روزه در چند روز معینى واجب است.
و وجه ضعیف‏تر بودن این قول از قول قبلى این است که همه ایرادهائى که به وجه قبلى وارد بود بر آن وارد است، علاوه بر اینکه متمم بودن آیه دومى براى اولى روشن‏تر از متمم بودن سومى براى دومى است، و نیز روایاتى که این قائل قول خود را مستند به آنها کرده جعلى بودن و مخالفتش با قرآن و با سیاق آیه روشن‏تر از مخالفت روایات قول اول با آیه است.
“فمن کان منکم مریضا او على سفر فعده من ایام اخر”
حرف فاء در ابتداء آیه مى‏فهماند که مطلب آیه نتیجه و فرع آیه قبل است، که مى‏فرمود: (کتب علیکم) الخ، و نیز(ایاما معدودات)الخ، و معناى مجموع آن چنین مى‏شود: روزه بر شما واجب شده، و نیز عدد معینى در آن رعایت‏شده، و همانطور که از اصل روزه رفع ید نمى‏شود، از عدد آن نیز صرفنظر نمى‏شود، پس اگر در ایام رمضان عارضه‏اى چون مرض و سفر پیش آید که حکم وجوب روزه را در آن ایام معدوده یعنى ایام رمضان بردارد از این ایام معدوده صرفنظر نمى‏شود، و باید به همان عدد در سایر روزها روزه گرفت، و این همان حقیقتى است که آیه سوم(و لتکملوا العده)الخ متعرض است، پس جمله: (ایاما معدودات)الخ همانطور که به بیان گذشته معناى تحقیر و ناچیز بودن ایام را افاده مى‏کند، این معنا را هم افاده مى‏کند، که همین عدد ناچیز رکنى است که در غرض و حکم روزه ماخوذ شده است.
کلمه(مرض)به معناى خلاف صحت و سلامتى است و کلمه(سفر)از ماده(س – ف – ر)گرفته شده، که به معناى کشف است و گویا سفر را از این جهت‏سفر مى‏خوانند که مسافر براى بیرون شدن از وطن از خانه‏اش منکشف و ظاهر مى‏شود، و گویا اینکه فرمود: (او على سفر)و مانند کلمه(مریضا) نفرمود(مسافرا)، براى اشاره به این معنا بوده که آن مسافرى روزه‏اش شکسته مى‏شود که در حال حاضر مسافر باشد، نه در گذشته، (مثل کسى که در سفر ده روز در محلى اقامت کرده است، که چنین کسى قبلا مسافر بوده، و فعلا مقیم است، و روزه‏اش صحیح است)و نه در آینده(مثل کسى که مى‏خواهد بعد از ظهر حرکت کند که چنین کسى روزه آن روزش صحیح است).
بیشتر دانشمندان و علماى اهل سنت گفته‏اند: از آیه: “فمن کان منکم مریضا او على سفر فعده من ایام اخر”الخ، استفاده مى‏شود که مسافر مى‏تواند روزه نگیرد، نه اینکه روزه گرفتن برایش حرام است، پس مریض و مسافر، هم مى‏توانند روزه بگیرند، و هم اینکه افطار نموده به همان عدد از روزهاى دیگر سال روزه بگیرند.
لیکن این حرف صحیح نیست، زیرا گفتیم ظاهر جمله: (فعده من ایام اخر)(کسى که مریض و مسافر باشد باید چند روزى در ایام دیگر سال روزه بگیرد)عزیمت است، نه رخصت، یعنى از ظاهر آن بر مى‏آید که مریض و مسافر نباید در رمضان روزه بگیرند، و این معنا از ائمه اهل بیت ع نیز روایت‏شده، و مذهب جمعى از صحابه از قبیل عبد الرحمان بن عوف، و عمر بن خطاب، و عبد الله بن عمر، و ابى هریره، و عروه بن زبیر، نیز همین است، پس جمله نامبرده حجتى است علیه علماى نامبرده از اهل سنت.
ایشان براى توجیه نظریه خود چیزى در آیه تقدیر گرفته گفته‏اند، تقدیرش”فمن کان مریضا او على سفر فافطر فعده من ایام اخر”است، یعنى هر کس مریض یا مسافر باشد، و به همین جهت افطار کرده باشد به همان عدد از روزهاى دیگر روزه بگیرد.
و این تقدیر دو اشکال دارد، اول اینکه اصولا همانطورى که گفته‏اند تقدیر گرفتن خلاف ظاهر است، (وقتى گوینده‏اى سخن مى‏گوید تمامى کلماتى که در افاده منظورش دخالت دارد در کلام خود مى‏آورد، و چیزى را نگفته نمى‏گذارد)مگر آنکه به اتکاء قرینه‏اى که در کلامش هست‏یک کلمه را حذف کند، چون یقین دارد خواننده یا شنونده با وجود آن قرینه مى‏فهمد که فلان کلمه حذف شده است و اما بدون قرینه دست‏به چنین حذفى نمى‏زند.
اشکال دوم اینکه: به فرضى که تسلیم شویم و قبول کنیم که کلمه(فافطر)در آیه حذف شده، تازه این کلام هم دلالتى بر رخصت ندارد، (کدام شنونده‏اى از عبارت”و هر کس مریض یا مسافر باشد، و افطار کرده باشد در ایامى دیگر روزه بگیرد”، مى‏فهمد روزه در سفر و مرض جایز است؟)آرى نهایت چیزى که از عبارت”فمن کان مریضا او على سفر فافطر”، در این مقام(که به گفته سایر مفسرین نیز مقام تشریع است)استفاده مى‏شود، این است که افطارش گناه نبوده چون جایز بوده، البته جواز به معناى اعم از وجوب و استحباب و اباحه، جوازى که با وجوب و استحباب و اباحه مى‏سازد، و اما اینکه به معناى سومى یعنى الزامى نبودن افطار باشد به هیچ وجه لفظ آیه بر آن دلالت ندارد، بلکه باز هم بر خلاف آن دلالت مى‏کند، چون قانونگذار حکیم در مقام تشریع خود، هرگز در بیان آنچه باید بیان کند کوتاهى نمى‏کند، و این خود روشن است.
“و على الذین یطیقونه فدیه طعام مسکین”
کلمه(یطیقون)از مصدر اطاقه است، و اطاقه همانطور که بعضى گفته‏اند به معناى به کار بستن تمامى قدرت در عمل است که لازمه آن این است که عمل نامبرده آنقدر دشوار باشد، که همه نیروى انسان در انجامش مصرف شود، در نتیجه معناى جمله”و على الذین یطیقونه” این است که هر کس روزه برایش مشقت داشته باشد، و کلمه(فدیه)به معناى بدل و عوض است و در اینجا به معناى عوض مالى است، که همان طعام مسکین یعنى سیر کردن یک مسکین گرسنه است از غذائى که خود انسان مى‏خورد، البته نه آن غذاى ساده‏اى که گاهى مى‏خورد، و نه آن غذاى لذیذى که باز گاه گاه مى‏خورد، بلکه از غذاى متوسطى که غالبا استفاده مى‏کند، و حکم این فدیه نیز مانند حکم قضاى روزه مریض و مسافر واجب است، چون تعبیر(و على الذین)تعبیرى است که وجوب تعیینى را مى‏رساند، نه تخییرى و نه رخصت را.
بعضى از مفسرین گفته‏اند جمله نامبرده نیز رخصت را مى‏رسانده و سپس نسخ شده چون خداى سبحان در اول، همه مردم را که مى‏توانند روزه بگیرند مخیر کرد بین روزه گرفتن و کفاره دادن از هر روز به طعام یک مسکین، چون مردم در آن ایام عادت به روزه نداشتند، بعدها که رفته رفته عادت کردند، این آیه به وسیله آیه: “فمن شهد منکم الشهر فلیصمه”الخ نسخ شد.
(کتب علیکم الصیام)روزه بر شما واجب شده، دنبالش مى‏گوید آنهائى که مى‏توانند روزه بگیرند مى‏توانند افطار نموده به جاى آن طعام دهند، و در آخر مى‏گوید: روزه بر همه شما واجب است تا حکم آخرى ناسخ حکم فدیه نسبت‏به خصوص قادران باشد، و حکم فدیه نسبت‏به غیر قادران به حال خود باقى بماند، با اینکه در آیه شریفه بنا بر این تصویر حکم غیر قادرین اصلا بیان نشده است.
مگر اینکه کسى بگوید کلمه(یطیقونه)قبل از نسخ شدن به معناى قدرت داشتن است، و بعد از نسخ به معناى قدرت نداشتن، و این پیدا است که چقدر بى‏پایه است. و سخن کوتاه اینکه بنا بر این باید جمله: “و على الذین یطیقونه”الخ که در وسط آیات قرار گرفته ناسخ جمله: (کتب علیکم الصیام)در اول آیات باشد، که با آن تنافى دارد، آن وقت این سؤال پیش مى‏آید که چرا بدون هیچ علتى حکم ناسخ را مقید به کسانى کرده که توانائى ندارند.
و نیز لازمه این تفسیر این است که جمله: “فمن شهد منکم الشهر فلیصمه”تنها ناسخ حکم کسانى باشد که قادر بر روزه‏اند، نه آنهائى که از روزه عاجزند با اینکه ظاهر عبارت ناسخ مطلق است، هم قادر را شامل مى‏شود و هم عاجز را، علاوه بر اینکه اصلا منسوخ شامل حکم عاجز نبود، تا ناسخ بخواهد آن حکم را براى عاجز باقى بدارد، و این تالى فاسدها فاحش‏ترین تالى فاسدهایند.
حال اگر علاوه بر نسخهائى که از آقایان براى تو خواننده عزیز نقل کردیم، نسخ‏هاى دیگرى که در باره این سه آیه ذکر کرده‏اند اضافه کنى، آن وقت تفسیرى عجیب خواهى دید، و آن نسخ‏ها این است که گفته‏اند جمله: (شهر رمضان)ناسخ جمله: (ایاما معدودات)الخ است، و جمله(ایاما معدودات)هم ناسخ جمله(کتب علیکم الصیام)است.
(بد نیست دوباره نسخ‏هائى را که آقایان در سه آیه قرآن قائل شده‏اند بشماریم، تا بازیگرى با کلام خدا بر ایمان روشن‏تر بشود:
۱ – جمله: (و على الذین یطیقونه)الخ ناسخ جمله: (کتب علیکم الصیام)است.
۲ – جمله: (فمن شهد منکم الشهر فلیصمه)ناسخ حکم(و على الذین یطیقونه)است.
۳ – جمله: (شهر رمضان)ناسخ جمله(ایاما معدودات)است.
۴ – جمله: (ایاما معدودات)الخ ناسخ(کتب علیکم الصیام)است.(مترجم)
“فمن تطوع خیرا فهو خیر له”
کلمه تطوع از ماده(ط – و – ع)است.و معناى طوع مقابل معناى کراهت است، و یا بگو به این معنا است که انسان کارى را به رضا و رغبت‏خود انجام دهد، آنگاه همین طوع وقتى به باب تفعل مى‏رود و به صورت تطوع در مى‏آید.معناى داوطلب بودن هم بر آن اضافه مى‏شود پس تطوع به معناى این است که انسان خودش داوطلبانه کارى را انجام دهد که اطاعت‏خدا هم هست، بدون اینکه در انجام آن کراهتى داشته باشد، و اظهار ناراحتى و گرانبارى کند، حال چه اینکه آن عمل الزامى و واجب باشد.و چه غیر الزامى و مستحب.
این معناى اصلى کلمه تطوع بوده، پس اگر مى‏بینیم که فعلا در خصوص افعال مستحب استعمال مى‏شود یک اصطلاحى است جدید، که بعد از نزول قرآن در بین مسلمانان رائج گشته، و منشاش هم این بوده که معمولا عمل نیکى که یک مسلمان داوطلبانه انجام مى‏دهد عمل مستحب است، و اما عمل واجب هر چه هم که بطوع و رغبت انجام شود باز بوئى از اکراه و اجبار در آن هست.
و سخن کوتاه آنکه کلمه(تطوع)همانطور که دیگران هم گفته‏اند دلالتى بر خصوص استحباب ندارد، نه ماده‏اش(ط – و – ع)و نه هیاتش(تفعل)، در نتیجه مى‏توان گفت‏حرف (فاء)که در آغاز جمله آمده جمله را فرع و نتیجه معنائى مى‏کند که از کلام سابق استفاده مى‏شد، و معناى مجموع کلام – و خدا داناتر است – این مى‏شود: روزه بر شما واجب شده است، و در آن خیر و صلاح شما رعایت‏شده، علاوه بر اینکه با داشتن این فریضه شما هم جزء امتهائى مى‏شوید که قبل از شما بودند، با این تفاوت که در این فریضه تخفیف و تسهیلى براى شما منظور شده است، پس آن را بطوع و رغبت‏بیاورید، نه با کراهت چون هر کس عمل خیر را بطوع بیاورد بهتر است تا همان عمل را به کره بیاورد.
از اینجا روشن مى‏شود که جمله: (فمن تطوع خیرا)از قبیل به کار بردن سبب در جاى مسبب است، ساده‏تر بگویم در این جمله سخن از خصوص روزه نشده بلکه سخن از مطلق تطوع خیر شده، که سبب تطوع در روزه است، نظیر آیه: “قد نعلم انه لیحزنک الذى یقولون فانهم لا یکذبونک و لکن الظالمین بایات الله یجحدون” (۹) یعنى غم مخور و صبر کن که علت تکذیب ایشان انکار آیات خدا است، چون در این آیه نیز سبب تکذیب در جاى تکذیب نشسته.
بعضى از مفسرین گفته‏اند جمله مورد بحث‏یعنى”فمن تطوع خیرا فهو خیر له”مرتبط به جمله قبل است، که مى‏فرمود: “و على الذین یطیقونه فدیه طعام مسکین”الخ، و معناى مجموع آن دو جمله این است که کسى که بیشتر از طعام یک مسکین فدیه بدهد، مثلا براى یک روز روزه دو نفر مسکین را طعام دهد و یا طعام دو مسکین را به یک نفر بدهد برایش بهتر است.
اشکالى که بر این تفسیر وارد است همانست که گفتیم: کلمه(تطوع)اختصاص به مستحبات ندارد علاوه بر اینکه بنا بر این تفسیر فاء تفریع بى‏معنا مى‏شود چون در نتیجه قرار گرفتن تطوع به آن معنا(بیش از طعام یک مسکین دادن)بر حکم فدیه هیچ نکته معقولى بنظر نمى‏رسد، علاوه بر اینکه اصولا کلمه(تطوع بخیر)هیچ دلالتى بر تطوع به زیادتر دادن ندارد.
“و ان تصوموا خیر لکم ان کنتم تعلمون”
این جمله متمم جمله قبلى است، و معنایش به حسب تقدیر – به آن بیانى که گذشت – این مى‏شود با روزه‏اى که بر شما واجب شده تطوع کنید، و آن را داوطلبانه بیاورید، که تطوع به کار خیر بهتر است، و روزه هم که خیر شما است پس تطوع به روزه هم خیرى علاوه بر خیر دیگر است.
و بعضى از مفسرین گفته‏اند: جمله مورد بحث‏یعنى(و ان تصوموا خیر لکم)خطاب به کسانى است که از روزه گرفتن معذورند، نه عموم مؤمنین که در جمله(روزه بر شما واجب شده)مخاطب بودند، چون ظاهر عبارت نامبرده رجحان روزه است، و معلوم است که رجحان با ترک هم مى‏سازد، در نتیجه عبارت ظاهر در استحباب روزه مى‏شود نه وجوب که منافى با ترک است، و چون مى‏دانیم روزه واجب است ناگزیر عبارت نامبرده را حمل مى‏کنیم بر رجحان و استحباب روزه براى کسانى که از ناحیه شرع مجاز در ترک آنند، مانند مریض و مسافر که مى‏گوئیم روزه‏اى که بر همه واجب است‏بر مریض و مسافر مستحب است، و بهتر آن است که آنها نیز روزه را بر افطار ترجیح دهند، و در عین حال قضاى آنرا هم بگیرند.
اما این تفسیر به خاطر اشکالاتى که بر آن وارد است صحیح نیست.
اشکال اول اینکه: دلیلى بر طبق آن نیست.
اشکال دوم اینکه: اگر مراد از جمله: (و ان تصوموا خیر لکم)استحباب روزه براى مریض و مسافر بود، با در نظر گرفتن اینکه در جمله: (فمن کان منکم مریضا)الخ مریض و مسافر غایب به حساب آمده‏اند، جا داشت در جمله بعدى هم غایب به حساب آمده، در باره‏شان بفرماید: (و ان یصوموا خیر لهم)مریض و مسافر اگر روزه بگیرند بر ایشان بهتر است، ولى فرمود:
(اگر روزه بگیرید برایتان بهتر است)پس معلوم مى‏شود در جمله دوم روى سخن با خصوص مسافر و مریض نیست.
اشکال سوم اینکه: جمله اولى به خوبى دلالت دارد بر اینکه مریض و مسافر مختارند در گرفتن و نگرفتن روزه، نه اینکه گرفتن روزه رجحان داشته باشد، بلکه جمله بعدیش که مى‏فرماید: (فعده من ایام اخر)صریح در این است که حتما باید در روزهاى دیگر روزه بگیرند، آن وقت چطور مفسرین نامبرده مى‏توانند بگویند آیه در صدد بیان رجحان روزه بر ترک آن است.
اشکال چهارم اینکه: اگر جمله اولى(فمن کان منکم)الخ در صدد بیان ترخیص روزه براى مسافر و مریض باشد، و بگوید گرفتن و نگرفتن روزه براى معذورین یکسان است، البته جا داشت در جمله بعدى بفرماید بلکه گرفتن آن بهتر است، تا یک طرف تخییر را ترجیح داده و بیانگر رجحان آن باشد، ولى جمله اولى در مقام بیان روزه رمضان و روزه ایام دیگر سال است، و با چنین زمینه‏اى دیگر ممکن نیست تنها از جمله: (و ان تصوموا خیر لکم)و بدون هیچ قرینه‏اى در کلام استفاده کنیم که مى‏خواهد روزه رمضان را بر روزه غیر رمضان ترجیح دهد.
اشکال پنجم اینکه: مقام آیات، مقام بیان حکم نیست، تا ظهور رجحان از جمله (فمن کان)با حکم وجوبى منافات پیدا کند، بلکه مقام، همانطور که در سابق هم گذشت مقام بیان ملاک تشریع است، و اینکه اگر شارع اسلام حکمى را صادر مى‏کند خالى از فلسفه و حکمت و خیر و نیکوئى نیست، و عینا نظیر آیه: “فتوبوا الى بارئکم فاقتلوا انفسکم ذلکم خیر لکم” (۱۰) ، و آیه: “فاسعوا الى ذکر الله و ذروا البیع ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون” (۱۱) ، و آیه:
“تؤمنون بالله و تجاهدون فى سبیل الله باموالکم و انفسکم ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون” (۱۲) است که در هر سه آیه مى‏فرماید، حکمى که شده براى شما خیر است و آیات در این باب بسیار است.
“شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن هدى”
ماه رمضان نهمین ماه از ماههاى سال قمرى و عربى است، که بین ماه شعبان و شوال واقع است، و در قرآن کریم از ماههاى دوازده‏گانه غیر از ماه رمضان نام هیچ ماه دیگرى نیامده.
و کلمه نزول به معناى پائین آمدن و وارد شدن از نقطه بلند است، و فرق میان انزال و تنزیل این است که انزال به معناى نازل کردن دفعى و یک پارچه است، و تنزیل به معناى نازل کردن تدریجى است، و کلمه(قرآن)اسم کتابى است که خداى تعالى آنرا بر پیامبر گرامیش محمد ص نازل کرده، و به این جهت آن را قرآن نامیده که(قبلا از جنس خواندنیها نبود، و به منظور اینکه درخور فهم بشر شود نازلش کرد و در نتیجه کتابى)خواندنى شد، چنانکه فرمود: “انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون” (۱۳) و این کلمه هم بر مجموع قرآن اطلاق مى‏شود و هم بر اجزاى آن.
و این آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه قرآن یک پارچه در ماه رمضان نازل شده، از سوى دیگر ظاهر آیه شریفه: “و قرآنا فرقناه لتقراه على الناس على مکث، و نزلناه تنزیلا” (۱۴) دلالت دارد بر اینکه قرآن کریم به تدریج و در مجموع مدت دعوت رسولخدا ص یعنى در مدت تقریبا بیست و سه سال نازل شده، تاریخ هم مؤید این معنا است، و از همین جهت‏بعضى گمان کرده‏اند که آیه مورد بحث‏با این آیه منافات دارد.
و بعضى دیگر در پاسخ گفته‏اند: قرآن کریم دو بار نازل شده، یک بار در ماه رمضان بطور یک پارچه به آسمان دنیا نازل شد و بار دیگر از آسمان دنیا به تدریج‏بر زمین نازل شده، و این پاسخى است که مفسرین نامبرده آنرا از روایات گرفته‏اند که بعضى از آنها را در بحث روایتى آینده نقل خواهیم کرد.ان شاء الله ولى بعضى دیگر به این مفسرین اشکال کرده‏اند، که در آیه مورد بحث که تعبیر به انزال – یعنى نازل شدن یک پارچه – فرموده دنبالش فرموده: “هدى للناس و بینات من الهدى و الفرقان”به این منظور نازل شده که باید هدایتگر مردم و فارق میان حق و باطل باشد، و دلائلى روشن از هدایت ارائه دهد، و این معنا با نازل شدن به آسمان دنیا نمى‏سازد، چون بنا بر این تفسیر قرآن کریم سالها در آسمان دنیا بود، در حالى که هدایتگر براى مردم نبود.
بعضى دیگر از این ایراد پاسخ داده‏ اند به اینکه هدایت‏بودن قرآن البته به این معنا که مى‏تواند هادى مردم باشد و مردم را از ضلالت نجات دهد و فارق میان حق و باطل باشد، معنائى است که منافات ندارد با اینکه چند سالى در آسمان دنیا بدون هدایت فعلى و خلاصه راکد مانده باشد، تا وقتى زمان به کار افتادنش رسید از آسمان به زمین نازل گردد، و نظائر آن بسیار است، مانند قوانینى که از مجلس قانونگذارى گذشته تا هر وقت زمان بکار بردن فلان ماده‏اش رسید آنرا به کار ببرند، و از قوه به فعلیت در آورند.
این بود پرسش و پاسخهائى که پیرامون آیه کرده‏اند، و لیکن حق مطلب این است که حکم قوانین و دستورات با حکم خطاباتى که متوجه اشخاص مى‏شود فرق دارد، در خطابات باید قبل از صدور خطاب مخاطبى باشد، هر چند به مدتى اندک آنگاه به او خطاب کنند، و معنا ندارد خطاب از مقام تخاطب جلوتر باشد، و در قرآن کریم از این خطابها بسیار است، مانند خطاب در آیه: “قد سمع الله قول التى تجادلک فى زوجها و تشتکى الى الله و الله یسمع تحاورکما” (۱۵) .
و خطاب در آیه: “و اذا راوا تجاره او لهوا انفضوا الیها و ترکوک قائما”. (۱۶) و آیه: “رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه، فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر، و ما بدلوا تبدیلا”. (۱۷) که در این سه آیه و امثال آن خطابها متوجه مخاطبینى است که قبل از خطاب وجود داشته‏اند.
علاوه بر اینکه در قرآن کریم ناسخ و منسوخ هست و معنا ندارد که ناسخ و منسوخ هر دو در یک زمان نازل شوند.
بعضى از مفسرین پاسخ داده‏اند که مراد از نزول قرآن در ماه رمضان نزول آن قسمتى از قرآن است که در رمضان نازل شده.
ولى این جواب هم درست نیست، براى اینکه مشهور در نزد مفسرین این است که رسولخدا ص که مبعوث به قرآن بوده در روز بیست و هفتم از ماه رجب مبعوث شده، و بین رجب تا رمضان بیش از یک ماه فاصله است، آن وقت چگونه ممکن است در این مدت بعثت آن جناب از نزول قرآن خالى باشد.
از اینهم که بگذریم آیه‏هاى اول سوره”علق”شهادت مى‏دهد که این سوره اولین سوره‏اى بوده که نازل شده، و در اولین روز بعثت نازل شده، و همچنین سوره”مدثر”شهادت مى‏دهد که در روزهاى اول دعوت نازل شده، و به هر حال بسیار بعید است که اولین آیه نازل، در ماه رمضان باشد علاوه بر اینکه جمله مورد بحث که مى‏فرماید: “شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن” دلالت صریحى ندارد بر اینکه مراد از قرآن اولین قسمت نازل آن باشد، پس حمل آیه بر اولین جزء نازل آن حملى است‏بدون دلیل.
و نظیر این آیه در دلالت‏بر اینکه قرآن در یک زمان نازل شده آیه: “و الکتاب المبین اناانزلناه فى لیله مبارکه انا کنا منذرین” (۱۸) و آیه: “انا انزلناه فى لیله القدر” (۱۹) مى‏باشدچون که از این آیات بر مى‏آید همه قرآن در یک زمان نازل شده، و ظاهر آنها نمى‏سازد با اینکه منظور نزول اولین قسمت نازل آن باشد، و یا منظور اولین روز انزال آن باشد، قرینه‏اى هم در کلام نیست که بخاطر آن قرینه بتوانیم دست از ظاهر آن برداریم.
و آنچه از تدبر در آیات کتاب بر مى‏آید مطلبى دیگر غیر از همه این مطالب است، چون در آیاتى که مى‏گوید قرآن در ماه رمضان و یا در شبى از شبهاى آن نازل شد تعبیر به انزال آمده، که دلالت‏بر نازل کردن یکپارچه قرآن دارد، و در هیچ یک از آنها تعبیر به تنزیل نیامده، مثلا یکجا فرموده: “شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن” (۲۰) جاى دیگر فرموده: “حم و الکتاب المبین انا انزلناه فى لیله مبارکه” (۲۱) ، و در جاى دیگر فرموده: “انا انزلناه فى لیله القدر” (۲۲) .
و این تعبیر و نازل شدن یکپارچه به دو اعتبار مى‏تواند باشد، یکى به اعتبار اینکه مجموع و روى هم رفته قرآن و یا بعضى از آن یکپارچه و یک دفعه نازل شده هر چند که تک تک آیاتش به تدریج نازل شده باشد، همچنان که در مورد باران با اینکه قطره قطره نازل مى‏شود، ولى به اعتبار اینکه مجموع بارانها و قطرات مفید فایده بوده تعبیر مى‏کند به اینکه”کماء انزلناه من السماء” (۲۳) و نیز بهمین اعتبار فرموده: “کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته” (۲۴) .
دوم به اعتبار اینکه کتاب ماوراى آنچه ما با فهم عادى خود از آن مى‏فهمیم، که معلوم است فهم عادى ما مستلزم آن است که آیاتش را جدا جدا تدبر کنیم، و خود هم جدا جدا و به تدریج نازل شود، حقیقت دیگرى دارد که به لحاظ آن حقیقت امرى واحد و غیر تدریجى است، و نزولش به انزال – یک دفعه – است، نه تنزیل(نزول بتدریج).
و همین اعتبار دومى از آیات کریمه قرآن استفاده مى‏شود مانند آیه: “کتاب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر” (۲۵) چون کلمه”احکمت”از احکام است و احکام در مقابل “تفصیل”است، و تفصیل عبارت است از اینکه کتاب را فصل فصل و قطعه قطعه کنند، در نتیجه احکام به معناى آن است که به نحوى باشد که جزء جزء نداشته و اجزایش از یکدیگر متمایز نباشد، چون همه‏اش به یک معنا بر مى‏گردد، که آن معنا جزء و فصل ندارد و آیه شریفه صریح است در اینکه این تفصیل که ما امروز در قرآن مشاهده مى‏کنیم تفصیلى است که بعدها به قرآن داده شده، و گرنه در آغاز محکم و بدون جزء و فصل بوده.
از این آیه روشن‏تر، آیه”و لقد جئناهم بکتاب فصلناه على علم هدى و رحمه لقوم یؤمنون.هل ینظرون الا تاویله یوم یاتى تاویله یقول الذین نسوه من قبل قد جاءت رسل ربنا بالحق” (۲۶) .
و آیه”و ما کان هذا القرآن ان یفترى من دون الله، و لکن تصدیق الذى بین یدیه و تفصیل الکتاب لا ریب فیه من رب العالمین”تا آنجا که مى‏فرماید: “بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یاتهم تاویله” (۲۷) چه از این آیات و مخصوصا آیه شریفه سوره یونس به خوبى استفاده مى‏شود که مساله تفصیل و جداسازى امرى است که بعدها بر کتاب خدا عارض شده است و قبلا به این صورت نبوده.
پس کتاب به خودى خود چیزى است، و تفصیلى که عارض بر آن شده چیزى دیگر، و کفارى که کتاب را تکذیب کردند تکذیبشان مربوط به تفصیل کتاب است، و ناشى از این است که فراموش کردند این تفصیل به چه چیز برگشت مى‏کند و به زودى در قیامت مى‏فهمند و جز فهمیدن چاره‏اى ندارند، آن وقت پشیمان مى‏شوند در حالى که پشیمانى سودى برایشان نداشته، و راه گریزى هم ندارند، و این آیه اشعارى هم به این معنا دارد که کتاب اصلى تاویل کتاب خواندنى یعنى قرآن است.
از آیه مورد بحث روشن‏تر این آیه شریفه است: “حم و الکتاب المبین، انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون و انه فى ام الکتاب لدینا لعلى حکیم” (۲۸) چون این آیه ظهور در این معنا دارد که قرآن قبلا در کتاب مبینى بوده که خواندنى و عربى نبوده، و بعدها خواندنى و عربى شده، و لباس الفاظ آنهم به واژه عربیت پوشیده، تا مردم آن را بفهمند و گرنه همین کتاب قبلا در “ام الکتاب”، که نزد خدا مقامى بلند داشته است، بوده مقامى که دست‏خرد بدان نمى‏رسد، کتابى که حکیم است، یعنى مانند کتاب قرآن آیه آیه و سوره سوره نیست.
و آیات شریفه”فلا اقسم بمواقع النجوم، و انه لقسم لو تعلمون عظیم، انه لقرآن کریم، فى کتاب مکنون، لا یمسه الا المطهرون، تنزیل من رب العالمین” (۲۹) نیز در سیاق آیه سوره زخرف است، چون از ظاهر آن به خوبى بر مى‏آید، قرآن کریم در کتاب مکنون و پنهان از دید بشر قرار داشته، در کتابى که جز پاکان کسى با آن تماس ندارد، و از آن کتاب که نزد رب العالمین است نازل شده است، و اما قبل از نازل شدن موقعیتى در کتاب مکنون داشته، مکنون از اغیار همان که در آیه سوره زخرف ام الکتابش خوانده، و در سوره بروج لوح محفوظش نامیده و فرموده: “بل هو قرآن مجید فى لوح محفوظ” (۳۰) بلکه این لوح از این جهت محفوظ است که دگرگونگى در آن راه ندارد، و معلوم است قرآنى که باید به تدریج نازل شود(چون به عالمى نازل مى‏شود که زمان و تدرج بر همه آن حاکم است)هرگز از ناسخ و منسوخ و از تدریج‏خالى نیست و این تدرج خود نوعى تبدل است، پس کتاب مبین که اصل قرآن است و خالى از تفصیل و تدرج است، امرى است غیر این قرآن نازل شده، و قرآن به منزله لباسى است‏براى آن امر.
و همین معنا یعنى اینکه قرآن، نازل شده و بشرى شده کتاب مبین(که ما آن را حقیقت کتاب مى‏نامیم)باشد، و به منزله لباسى باشد براى اندام صاحب لباس، و مثال باشد براى حقیقت و نیز به منزله مثل باشد براى غرض صاحب کلام، خود مصحح آن است که احیانا آن حقیقت را هم قرآن بنامیم همچنانکه در آیه شریفه: “بل هو قرآن مجید فى لوح محفوظ” (۳۱) و آیاتى دیگر این تعبیر آمده، و همین نکته باعث مى‏شود که آیه: “شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن” (۳۲) ، و آیه”انا انزلناه فى لیله القدر” (۳۳) ، و آیه”انا انزلناه فى لیله مبارکه” (۳۴) را که دلالت دارند بر اینکه قرآن یک دفعه نازل شده حمل کنیم بر نازل شدن حقیقت قرآن، یعنى کتاب مبین، بر قلب رسولخدا ص در یک شب، همچنانکه همین قرآن بعد از آنکه بشرى و خواندنى و مفصل شد، تدریجا در مدت بیست و سه سال دعوت نبویه نازل شده است.
این نزول تدریجى از آیات زیر استفاده مى‏شود: “و لا تعجل بالقرآن من قبل ان یقضى الیک وحیه” (۳۵) و آیات: “لا تحرک به لسانک لتعجل به، ان علینا جمعه و قرآنه، فاذا قراناه فاتبع قرآنه ثم ان علینا بیانه” (۳۶) چون از این آیات بر مى‏آید که رسولخدا ص مى‏دانسته چه آیه‏اى بر او نازل مى‏شود، و به همین جهت قبل از آنکه وحى آیه‏اى تمام شود او از پیش، آیه را مى‏خوانده، و خداى تعالى از این کار نهیش فرمود، که ان شاء الله توضیحش در جاى مناسب خواهد آمد.
و سخن کوتاه آنکه: اگر کسى در آیات قرآنى تدبر و دقت کند هیچ چاره‏اى جز این ندارد که اعتراف کند به اینکه آیات قرآنى دلالت دارد بر اینکه این قرآنى که تدریجا بر رسول خدا ص نازل شده متکى بر حقیقتى است متعالى و بس بلند که عقول عامه بشر قاصر از درک آن، و دست افکار ملوث به لوث هوسها و قذارتهاى ماده‏شان از رسیدن به آن حقیقت کوتاه است، و اینکه نخست این حقیقت‏بر رسولخدا ص نازل شده بود و به وى تعلیم داده بود که منظورش از کتاب(که بعدا تدریجا نازل مى‏شود) چیست.و ما ان شاء الله در بحث پیرامون تاویل و تنزیل در تفسیر آیه شریفه: “هو الذى انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات” (۳۷) باز در این باره سخن خواهیم گفت.
این آن مطلبى است که گفتیم با دقت و تدبر از آیات کریمه قرآن به دست مى‏آید بله محدثین که کارشان تنها نقل حدیث است و نیز علماى علم کلام و همچنین علماى مادى این عصر از آنجا که منکر ماوراى ماده و محسوساتند ناگزیر شده‏اند این آیات و نظائر آن را که دلالت دارند بر اینکه مثلا قرآن هدایت و رحمت و نور و روح و مواقع نجوم و کتاب مبین است، و یا در لوح محفوظ و نازل از ناحیه خدا است، و یا در صحف مطهٌره است، و یا تعبیرات دیگرى که از قرآن شده، همه را حمل کنند بر اقسامى از استعاره و مجازگویى، و با این عمل خود قرآن را همپایه یک کتاب شعرى کرده‏اند، (که به قول معروف هر چه گزافى‏تر و دروغ‏تر باشد شیرین‏تر و شیواتر است).
بعضى دیگر از اهل بحث و تحقیق در معناى اینکه چگونه ممکن است قرآن در ماه رمضان نازل شده باشد؟ گفتارى دارد که خلاصه‏اش از نظر خواننده مى‏گذرد.
هیچ شکى نیست در اینکه بعثت رسولخدا ص قرین و توام با نزول اولین بخش آن بوده، و در آن بخش به وى دستور داده که مردم را تبلیغ و انذار کن، از سوى دیگر در این نیز هیچ شکى نیست که بعثت و نزول اولین بخش قرآن، در شب اتفاق افتاده، براى اینکه آیه شریفه:
“انا انزلناه فى لیله مبارکه انا کنا منذرین” (۳۸) ، صریحا مى‏فرماید: که قرآن در شب نازل شده، و باز شکى نیست که آن شب از شب‏هاى رمضان بوده، براى اینکه در سوره بقره آیه ۱۸۵ مى‏فرماید: “شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن”.
پس تا اینجا هیچ شکى نیست تنها گفتگو در این است که منظور این آیات تمام قرآن است‏یا بعضى از آن؟
در پاسخ از این سؤال مى‏گوئیم: گو اینکه همه قرآن در یک شب نازل نشده، اما همینکه سوره حمد که مشتمل بر بسیارى از معارف قرآن است در یک شب نازل شده، مثل این است که همه قرآن در یک شب نازل شده باشد، و بهمین اعتبار مى‏شود گفت: (ما قرآن را در فلان شب نازل کردیم).
پاسخ دیگرى که مى‏توان گفت اینکه: کلمه قرآن همانطور که بر همه آیات بین دو جلد اطلاق مى‏شود، بر بعض از آن نیز اطلاق مى‏گردد، همانطور که بر سایر کتب آسمانى از قبیل تورات و انجیل و زبور نیز اطلاق مى‏گردد، و این خود اصطلاحى است از قرآن کریم.
آنگاه اضافه کرده: که اولین بخشى که نازل شده”اقرء باسم ربک الذى خلق…” (۳۹) است که در شب بیست و پنجم رمضان نازل شد، در حالى که رسول خدا ص در وسط بیابان بود، و به طرف خانه خدیجه مى‏آمد، همینکه این آیات به وى وحى شد به خاطرش رسید از جبرئیل بپرسد: چگونه پروردگار خود را یاد کند، دوباره جبرئیل خود را به وى نشان داد و تعلیمش داد که بگوید: “بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین”تا آخر سوره حمد، و سپس کیفیت نماز را به او یاد داد، و از نظرش غائب شد، رسول خدا ص به خود آمد در حالى که اثرى از جبرئیل نیافت، تنها از آنچه دیده بود، تعبى و کوفتگى در خود احساس کرد، تعبى که همواره بعد از دیدن جبرئیل به او دست مى‏داد، و چون اولین بار بود که به چنین منظره‏اى بر مى‏خورد و نمى‏دانست که از طرف خدا مبعوث به نبوت و هدایت‏خلق شده، لذا وقتى به خانه درآمد از شدت خستگى آن شب را تا به صبح خوابید، صبح آن شب مجددا فرشته وحى نزد او برگشت و این سوره را بر او نازل کرد: “یا ایها المدثر قم فانذر”. (۴۰) آنگاه مفسر نامبرده مى‏گوید پس معناى نازل شدن قرآن همین نازل شدن سوره حمد است، که در ماه رمضان و مصادف با شب قدر نازل شده، و اما آنچه در کتب شیعه دیده مى‏شود که بعثت در روز بیست و هفتم رجب بوده، روایاتى است که علاوه بر اینکه جز در بعضى از کتب شیعه که تاریخ تالیفش جلوتر از قرن چهارم هجرت نیست، یافت نمى‏شود مخالف کتاب خدا نیز هست، چون متوجه شدید که کتاب خدا نزول قرآن را در ماه رمضان دانسته. سپس اضافه مى‏کند: که در این میان روایات دیگرى هست مؤید آن روایات که مى‏گوید معناى نزول قرآن در ماه رمضان این است که قرآن قبل از بعثت رسولخدا ص یک جا از لوح محفوظ به بیت المعمور نازل شد، و جبرئیل آن را در بیت المعمور به ملائکه املاء کرد، تا آنکه بعد از بعثت‏به تدریج‏بر رسول خدا ص نازل شد. و این روایات اوهامى است‏خرافى که دست اجانب آنها را با روایات اسلام آمیخته کرده و به چند جهت مردود است، ۱ – مخالف کتاب خدا هستند ۲ – لوح محفوظ را جزء ماوراى طبیعت دانسته در حالى که لوح محفوظ عبارت است از عالم طبیعت و بیت المعمور عبارت است از کره زمین، که با سکونت‏بشر معمور و آباد گشت، این بود خلاصه گفتار آن مفسر.
مؤلف: من نمى‏دانم کدام یک از جملات این مفسر که سراسر آن فاسد است قابل اصلاح است تا به وجهى از وجوه با حق و حقیقت منطبق شود، چون در چنین صورتى قضیه شبیه مثل معروف مى‏شود که مى‏گویند وصله از خود جامه بیشتر است.
زیرا اولا این افسانه که وى از پیش خود در باره بعثت درست کرده و یا اینکه گفته اولین بخش نازل شده چیست”اقرء باسم ربک”وقتى نازل شد که رسول خدا ص در راه بود، و بعد از آن سوره حمد نازل شد، و آنگاه نماز را به آن جناب تعلیم داده و آن حضرت داخل خانه شد و از خستگى به خواب رفت، و صبح آن شب سوره مدثر نازل شده، امر به تبلیغش نمود همه اینها مطالبى است که نه آیه محکمه دلالت‏بر آن دارد، و نه سنت قائمه، بلکه تنها و تنها قصه‏اى است تخیلى که نه با کتاب موافق است و نه با حدیث، و بیان ناسازگاریش خواهد آمد.
و ثانیا وى گفته: که بطور مسلم بعثت و نزول قرآن و امر به تبلیغ هر سه مقارن هم اتفاق افتاد، و در مقام تفسیر و توضیح این سخن گفته است: نبوت با نزول قرآن آغاز شد و رسول خدا (ص) تنها در یک شب نبى و غیر رسول بود، و صبح همان شب به مقام رسالت هم رسید، چون سوره”مدثر”او را امر به تبلیغ نمود، ولى این مفسر هرگز نمى‏تواند بر طبق گفته‏هاى خود دلیلى از کتاب یا سنت‏بیاورد، و عجب اینجا است که مساله را از مسلمات گرفته، در حالى که چنین نیست اما از نظر سنت مسلم نیست‏براى اینکه کتب سنت چه آنها که علماى اهل سنت تالیف کرده‏اند، و چه آنها که علماى امامیه تالیف کرده‏اند، همه بعد از دو قرن و بیشتر از عصر رسولخدا ص تدوین شده‏اند، هر چند که مفسر نامبرده این اشکال را منحصرا به کتب شیعه وارد دانسته، ولى تمامى کتب عامه نیز اینطور بوده‏اند، اگر در روایات شیعه دسیسه شده باشد.در روایات عامه نیز شده است و اما کتب تاریخ علاوه بر اینکه متعرض این جزئیات نشده احتمال دسیسه در آنها بیشتر است، و اگر بیشتر هم نباشد حداقل مانند کتب حدیث در معرض آن بوده است.
و اما کتاب خدا که براى هر اهل فنى روشن است که دلالت آیات آن بر مسئله بعثت قاصرتر از دلالت روایات است، بلکه مى‏توان گفت آیات قرآن بر خلاف آنچه مفسر نامبرده در مساله بعثت گفته دلالت دارد، و رسما افسانه و بافته‏هاى او را تکذیب مى‏کند، چون سوره علق بطوریکه اهل حدیث گفته‏اند و به شهادت پنج آیه اول آن اولین سوره‏اى بوده که بر رسول خدا (ص) نازل شده،و احدى ازمفسرین نگفته وحتى احتمالش را هم نداده که تکه تکه نازل شده باشد،و حداقل احتمال مى‏دهیم که یک باره نازل شده باشد ، مشتمل بر این نکته است که رسول خدا (ص) در انظار مردم نماز مى‏خوانده، و بعضى از مردم او را از این کار نهى مى‏کردند، و در مجالس قریش از او بدگوئى مى‏کرده‏اند، و اگر قبل از سوره علق قرآن بر آن جناب نازل نشده بود، پس رسول خدا ص چگونه نماز مى‏خوانده، و در نمازش چه مى‏گفته؟ سوره علق هم از نماز به غیر از امر سجده که دستورى دیگر نداده، پس معلوم مى‏شود آن جناب قبل از سوره علق نمازى داشته و کسانى بوده‏اند که آن جناب را از نماز نهى مى‏کرده‏اند، و از نهى خود ست‏بردار نبوده‏اند، مگر اینکه بگوئى منظور از این نمازگزار شخصى دیگر غیر از رسولخدا ص است، و این حرف بطلانش روشن است، براى اینکه در آخر سوره به خود آن جناب خطاب نموده مى‏فرماید: ” کلا لا تطعه”آن کسى را که به تو مى‏گوید نماز مخوان اطاعت مکن، بلکه همچنان خدا را سجده کن، و به او نزدیک شو.
اینک آیاتى از همین سوره که دلالت‏بر بطلان قول مزبور دارد: “ارایت الذى ینهى عبدا اذا صلى ارایت ان کان على الهدى.او امر بالتقوى.ارایت ان کذب و تولى.ا لم یعلم بان الله یرى؟.کلا لئن لم ینته لنسفعا بالناصیه.ناصیه کاذبه خاطئه.فلیدع نادیه.سندع الزبانیه.
کلا لا تطعه و اسجد و اقترب.” (۴۱) پس از این سوره استفاده مى‏شود که رسولخدا ص قبل از نازل شدن اولین سوره از قرآن هم نماز مى‏خوانده، و خود بر طریق هدایت‏بوده و احیانا دیگران را هم امر به تقوا مى‏کرده، و این همان نبوت است، ولى رسالت نیست، و بهمین جهت این وضع آن جناب را انذار ننامیده، پس آن جناب قبل از بعثت هم نبى بوده، و نماز مى‏خوانده، با اینکه هنوز قرآن بر او نازل نشده بود، و سوره حمد که جزء نماز است نیامده، و مامور به تبلیغ نشده بود.
و اما سوره حمد، مدتها بعد از بعثت نازل شد، و اگر نزولش بلا فاصله بعد از سوره علق بود، و بقول این مفسر در قلب رسولخدا ص خطور کرده بود جا داشت‏بفرماید: “قل بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین…”و یا بفرماید: “بسم الله الرحمن الرحیم قل الحمد لله رب العالمین…”.
مترجم: (چون سوره علق به عبارتى آغاز شده که معناى”قل”را مى‏دهد اگر سوره حمد هم بلا فاصله با آن سوره نازل شده بود باید کلمه”قل”و یا”اقرء”در اول آن قرار مى‏داشت).
و نیز لازم بود که در این سوره گفتار در جمله”مالک یوم الدین”تمام شود زیرا بقیه سوره از غرض بیگانه است از طرفى ختم شدن سوره در جمله”مالک یوم الدین”از نظر بلاغت قرآن شریف مناسب‏تر و لایق‏تر بود.
بله در سوره حجر که به شهادت مضامین آیاتش از سوره‏هاى مکى است و بیانش خواهد آمد فرموده: “و لقد آتیناک سبعا من المثانى و القرآن العظیم” (۴۲) و مراد از کلمه”سبع مثانى” سوره حمد است که در آیه شریفه در مقابل قرآن عظیم قرار گرفته و این منتها درجه تجلیل و تعظیم از سوره حمد است و لیکن با همه این احوال سوره حمد قرآن نامیده نشده بلکه هفت آیه از آیات قرآن معرفى شده به دلیل اینکه آیه: “کتابا متشابها مثانى” (۴۳) همه قرآن مثانى خوانده شده و در آیه سوره حجر سوره حمد هفت عدد از آن مثانى خوانده شده.
و با این حال از آنجا که سوره حجر مشتمل بر نامى از سوره حمد است معلوم مى‏شود سوره حمد قبل از سوره حجر نازل شده.
و نیز از آنجائى که سوره حجر مشتمل بر آیه”فاصدع بما تؤمروا عرض عن المشرکین انا کفیناک المستهزئین…” (۴۴) مى‏فهمیم که رسول خدا (ص) مدتى دست از انذار کشیده بود و در این آیه مجددا مامور بدان شده که مى‏فرماید: “فاصدع”پس از سوره حجر دو چیز استفاده شد یکى ترک انذار و دیگر نزول سوره حمد قبل از آن و شما از کجا ثابت مى‏کنید که نزول حمد قبل از ترک انذار بوده؟.
و اما سوره مدثر و مطالبى را که مشتمل است چون آیه”قم فانذر”اگر گفته شود همه آن یک باره نازل شده حال آیه: “قم فانذر”حال آیه: “فاصدع بما تؤمر”در سوره حجر است و نیز حال جمله”و اعرض عن المشرکین”در سوره حجر حال جمله”ذرنى و من خلقت وحیدا”در سوره مدثر است و هر دو مضمونى نزدیک به هم دارند، از هر دو فهمیده مى‏شود اولا کسانى مزاحم دعوت رسول خدا ص بوده‏اند و در ثانى رسول خدا ص مدتى انذار را تعطیل کرده بود.
و چنانچه سوره مدثر قطعه قطعه نازل شده باز از سیاق آن بر مى‏آید که تنها صدر آن در آغاز رسالت نازل شده و بقیه بعد از تعطیل انذار آمده است.
و ثالثا اینکه مى‏گوید: (روایاتى که مى‏گوید قرآن قبل از بعثت و یکپارچه در شب قدر از لوح محفوظ به بیت المعمور نازل شده و بعد از بعثت‏به تدریج از بیت المعمور بر رسول خدا ص نازل مى‏شده روایاتى است جعلى و خرافى چون مخالف کتاب است و مضمونى مستقیم ندارد، بلکه مراد از لوح محفوظ عالم طبیعت و مراد از بیت المعمور کره زمین است)گفتارى است‏خطا و افتراء و به دلیل اینکه اولا: ظاهر هیچ آیه‏اى از آیات قرآن مخالف با این روایات نیست و بیانش از نظر خواننده گذشت.
و ثانیا: در روایات نامبرده نفرموده‏اند: قرآن قبل از بعثت، یک جا به بیت المعمور نازل شد، و کلمه یک جا را مفسر نامبرده در اثر دقت نکردن در روایات اضافه کرده و ثالثا: تفسیر لوح محفوظ به عالم طبیعت تفسیرى است‏بسیار زشت و خنده‏آور، و ما نمى‏دانیم بنا به گفته وى به چه مناسبت عالم طبیعت در کلام خدا لوح محفوظ خوانده شده؟، آیا از این جهت است که عالم طبیعت از تغیر و دگرگونى محفوظ است؟که عالم طبیعت جاى همه دگرگونى‏ها است چون عالم حرکات است و ذوات موجودات سیال و صفاتشان هر لحظه در تغییر است.
و یا از این جهت لوح محفوظ خوانده شده که تکوینا و یا تشریعا از فساد و تباهى محفوظ است؟که این نیز خلاف واقع است، براى اینکه عالم طبیعت عالم کون و فساد است.و یا بدین جهت‏بوده که از اطلاع اغیار محفوظ است‏یعنى غیر اهل اطلاع کسى از اسرار آن آگاه نیست همچنانکه آیه شریفه: “انه لقرآن کریم فى کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون” (۴۵) خبر مى‏دهد؟که این نیز صحیح نیست‏براى اینکه ادراک هر صاحب ادراکى نسبت‏به عالم طبیعت ‏یکسان است.
و بعد از همه این اشکالات اشکال مهمى که به وى وارد است این است که این مفسر در توجیه نازل شدن قرآن در ماه رمضان هیچ وجه صحیحى که هم در جاى خود صحیح باشد، و هم لفظ آیه آن را بپذیرد، نیاورده، چون خلاصه گفتارش این شد که معناى جمله”انزل فیه القرآن”این است که”کانما انزل فیه القرآن”یعنى گویا قرآن در ماه رمضان نازل شده و معناى آیه”انا انزلناه فى لیله””کانا انزلناه فى لیله” است، یعنى گویا ما قرآن را در یک شب نازل کردیم، و حال آنکه نه اهل لغت چنین معنائى از چنین عبارتى مى‏فهمد، و نه اهل عرف و آشناى به سیاق کلام.
و اگر جایز باشد کسى بگوید نزول قرآن در شب قدر به خاطر نزول سوره حمد است، که مشتمل بر رئوس مطالب قرآن است، باید جایز باشد که دیگرى بگوید معناى نزول قرآن نزول همه آن، یعنى اجمال معارف آن است‏بر قلب رسولخدا ص، و هیچ مانعى هم ندارد که کسى این حرف را بزند و بیانش در سابق گذشت.
البته در گفتار مفسر نامبرده اشکالهاى دیگرى نیز هست، که چون بیرون از غرض ما بود متعرض آنها نشدیم.
“هدى للناس و بینات من الهدى و الفرقان”
کلمه ناس – که عبارت است از طبقه پائین افراد جامعه که سطح فکرشان نازلترین سطح است، بیشتر در همین طبقه اطلاق مى‏شود چنانکه آیه: “و لکن اکثر الناس لا یعلمون”
(۴۶) و آیه: “و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون” (۴۷) اطلاق گردیده، معلوم مى‏شود ناس معنائى اعم از علما و غیر علما دارد.
و این اکثریت همانهایند که اساس زندگیشان بر تقلید است و خود نیروى تشخیص و تمیز در امور معنوى به وسیله دلیل و برهان را ندارند، و نمى‏توانند از راه دلیل میان حق و باطل را تشخیص دهند، مگر آنکه کسى دیگر ایشان را هدایت نموده حق را بر ایشان روشن سازد، و قرآن کریم همان روشنگرى است که مى‏تواند براى این طبقه حق را از باطل جدا کند، و بهترین هدایت است.
اما خواصى از مردم که در ناحیه علم و عمل تکامل یافته‏اند، و استعداد اقتباس از انوار هدایت الهیه و اعتماد به فرقان میان حق و باطل را دارند، قرآن کریم براى آنان بینات و شواهدى از هدایت است، و نیز براى آنان جنبه فرقان را دارد، چون این طبقه را به سوى حق هدایت نموده، حق را برایشان مشخص مى‏کند، و روشن مى‏کند که چگونه باید میان حق و باطل فرق گذاشت، همچنانکه فرمود: ” یهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام، و یخرجهم من الظلمات الى النور باذنه و یهدیهم الى صراط مستقیم”. (۴۸)
از اینجا علت اینکه چرا میان”هدى”و میان”بینات من الهدى”مقابله انداخت؟روشن مى‏گردد، چون مقابله میان آن دو مقابله میان عام و خاص است، قرآن براى بعضى افراد هدایت، و براى بعضى دیگر بیناتى از هدایت است.
“فمن شهد منکم الشهر فلیصمه”
کلمه”شهادت”به معناى حاضر بودن در جریان، و اطلاع یافتن از آن است، (وقتى مى‏گوئیم من در وقوع فلان امر شاهد بودم، یعنى حاضر بودم، و در نتیجه حضورم از جریان اطلاع یافتم)، و شاهد ماه رمضان بودن، به این معنا است که انسان همچنان زنده و هوشیار بماند، تا ماه رمضان فرا رسد، و آدمى از فرا رسیدنش آگاه شود، و این شهادت هم نسبت‏به تمامى ماه صادق است، و هم نسبت‏به بعضى از آن، (مانند اینکه آدمى در اوائل ماه، مسافر باشد و در اواخر آن حاضر شود) و اما اینکه مراد از شهود شهر این باشد که انسان شاهد رؤیت هلال رمضان باشد در حالى که مسافر هم نباشد، صحیح نیست چون دلیلى در لفظ آیه بر آن نیست، بله از راه ملازمه آنهم در بعضى از اوقات و به کمک قرائن مى‏توان چنین معنائى را بر آیه تحمیل کرد، و لیکن در آیه هیچ قرینه‏اى بر این معنا وجود ندارد.
“و من کان منکم مریضا او على سفر فعده من ایام اخر” وارد ساختن این جمله در آیه مورد بحث از قبیل تکرار به منظور تاکید و غیره نیست، چون قبلا هم گفتیم دو آیه قبلى در مقام بیان حکم نبودند، و تنها در مقام زمینه‏چینى بودند، و فقط آیه سوم حکم را بیان مى‏کند، پس آیه سوم مشتمل بر جمله تکرارى نیست.
“یرید الله بکم الیسر، و لا یرید بکم العسر، و لتکملوا العده”
کانه این جمله مى‏خواهد مجموع مطالب آیه را تعلیل کند، هم استثنا شدن مریض و مسافر و افطار کردن آن دو در ماه رمضان را، و هم روزه گرفتن در ایام دیگر سال را، چیزى که هست اینکه جمله اول مطلب اول را تعلیل مى‏کند و مى‏فرماید چون خدا سهولت را برایتان خواسته، و جمله آخر یعنى”و لتکملوا العده”مطلب بعد را و مى‏فرماید اینکه گفتیم به همان عدد از روزهاى دیگر سال را روزه بگیرید براى این بود که تکمیل سى روز امرى واجب است.
و حرف”لام”در جمله”و لتکملوا العده”الخ لام غایت است، و جمله عطف است‏بر جمله: “یرید”الخ، چون آن جمله نیز مشتمل بر معناى غایت‏بود، و تقدیر کلام این است که:
اگر ما شما را دستور دادیم که در سفر و مرض روزه را بخورید براى این بود که بار تکلیف شما را سبک کنیم، و هم براى اینکه عدد سى روزه را تکمیل کرده باشیم، و بعید نیست که ایراد جمله: “و لتکملوا العده”باعث‏شده که دیگر مانند آیه قبلى حکم آن صورت را که روزه طاقت‏فرسا باشد بیان نکند چون هم بیان آیه قبلى براى اینجا نیز کافى بود و هم کلمه(سختى بر شما نخواسته)دلالت‏بر آن مى‏کرد.
“و لتکبروا الله على ما هدیکم و لعلکم تشکرون…”
ظاهر دو جمله مورد بحث‏بطوریکه لام غایت(البته غایت‏به معناى غرض که آن نیز اصطلاح دیگرى است)اشعار دارد، این است که مى‏خواهند غایت و نتیجه اصل روزه را بیان کنند، نه حکم استثناى مریض و مسافر را چون وقتى مى‏بینیم جمله”شهر رمضان”را مقید کرد به جمله: “الذى انزل فیه القرآن.. .”، مى‏فهمیم که میان وجوب روزه رمضان و نازل شدن قرآن در رمضان یک نحوه ارتباط و پیوستگى وجود دارد، در نتیجه برگشت معناى غایت‏به این مى‏شود که تلبس و اشتغال به روزه براى اظهار کبریائى حق تعالى است‏به خاطر اینکه قرآن را بر ایشان نازل فرمود، و ربوبیت‏خود و عبودیت‏بندگان را اعلام داشت، و نیز بدین منظور بود که در مقابل اینکه به سوى حق هدایتشان فرموده و با کتاب خود برایشان حق را از باطل جدا کرده شکرش را بجاى آرند.
و چون روزه وقتى متصف به این صفت مى‏شود، یعنى وقتى شکر نعمت‏هاى خدا مى‏شود که مشتمل بر حقیقت معناى روزه باشد، یعنى از روى اخلاص انجام شود، و روزه‏دار از آلودگیهاى طبیعت پاک باشد، و از بزرگترین مشتهیات نفس چشم بپوشد، لذا دنبال آیه نفرمود:
“و لیتشکروا الله”، چون شکر تنها با روزه واقعى محقق مى‏شود، بلکه در مقابل فرمود: “و لتکبروا الله على ما هدیکم”براى اینکه تکبیر و بزرگداشت‏خدا با صورت روزه هم انجام مى‏شود، چه اینکه این صورت، حقیقت هم داشته باشد و یا نداشته باشد،وبه همین جهت مسئله شکر را با کلمه”لعل امید است” ، از تکبیر جدا کرد، و فرمود، “و لتکبروا الله على ما هدیکم، و لعلکم تشکرون”همانطور که در اول آیات، در باره روزه فرمود: “لعلکم تتقون”.
دانلود کتاب






مطالب مشابه با این مطلب

    فضائل و خواص تلاوت سوره طه

    فضائل و خواص تلاوت سوره طه ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۲ امتیازs آثار و برکات خواندن سوره طه/ فضیلت و خواص آیات قدرتمند سوره طه : این سوره،اوّلین سوره ای است که ماجرای حضرت موسی علیه السلام را به تفصیل بیان نموده و حدود هشتاد آیه […]

    راه هایی برای کاهش فشار قبر

    راه هایی برای کاهش فشار قبر ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۱ امتیاز راه هایی برای کاهش فشار قبر/ چطور فشار قبر کمتری داشته باشیم؟ منظور از مرگ تنها قرار دادن بدن در یک تکه زمین کنده شده نیست بلکه انتقال انسان به عالم برزخ است. اولین […]

    چگونگی خواندن نماز والدین

    خواندن نماز والدین یکی از حقوقیست که والدین چه در زمان حیات و چه پس از وفات شان بر گردن فرزندان خود دارند. این نماز را بخوانید تا هم والدینتان را شاد کنید و هم فرزندانتان بعدها برای خودتان بخوانند.

    چرا امام حسین جنگ را از تاسوعا به عاشورا انداخت ؟

    چرا امام حسین جنگ را از تاسوعا به عاشورا انداخت ؟ ۴٫۱۳/۵ (۸۲٫۵۰%) ۸ امتیازs چرا امام حسین جنگ را از تاسوعا به عاشورا انداخت ؟ در تاریخ آمده است که حضرت ابا عبدالله وقتی لشکر عمربن سعد در روز تاسوعا قصد شروع جنگ […]

    سریع الاجابه ترین دعاها

    سریع الاجابه ترین دعاها ۳٫۸۳/۵ (۷۶٫۶۷%) ۱۲ امتیازs استجابت دعا، مانند هر پدیده‌ی دیگری، قوانین ، آداب و شروطی دارد که با وجود آن آداب و شرایط است که دعا به اجابت می‌رسد .

    دعاهای مجرب برای رفع گرفتاری مختلف

    دعاهای مجرب برای رفع گرفتاری مختلف ۴٫۰۰/۵ (۸۰٫۰۰%) ۳ امتیازs عرفا و بزرگان دین دستورالعمل ها و اذکار مختلفی را پیرامون دعا برای رفع مشکلات و گرفتاری های دنیوی و سلوکی و نیز برآورده شدن حاجت بیان نموده اند که در ادامه بررسی می […]




هو الکاتب


پایگاه اینترنتی دانلود رايگان كتاب تك بوك در ستاد ساماندهي سايتهاي ايراني به ثبت رسيده است و  بر طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند و به هیچ ارگان یا سازمانی وابسته نیست و هر گونه فعالیت غیر اخلاقی و سیاسی در آن ممنوع میباشد.
این پایگاه اینترنتی هیچ مسئولیتی در قبال محتویات کتاب ها و مطالب موجود در سایت نمی پذیرد و محتویات آنها مستقیما به نویسنده آنها مربوط میشود.
در صورت مشاهده کتابی خارج از قوانین در اینجا اعلام کنید تا حذف شود(حتما نام کامل کتاب و دلیل حذف قید شود) ،  درخواستهای سلیقه ای رسیدگی نخواهد شد.
در صورتیکه شما نویسنده یا ناشر یکی از کتاب هایی هستید که به اشتباه در این پایگاه اینترنتی قرار داده شده از اینجا تقاضای حذف کتاب کنید تا بسرعت حذف شود.
كتابخانه رايگان تك كتاب
دانلود كتاب هنر نيست ، خواندن كتاب هنر است.


تمامی حقوق و مطالب سایت برای تک بوک محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.


فید نقشه سایت


دانلود کتاب , دانلود کتاب اندروید , کتاب , pdf , دانلود , کتاب آموزش , دانلود رایگان کتاب

تمامی حقوق برای سایت تک بوک محفوظ میباشد

logo-samandehi