بَرْف، از پدیدههای جوی که اغلب طبیعىدانان قدیم، در چگونگى پیدایش آن سخنانى گفتهاند. در این مقاله نخست آراء یونانیان، با تکیه بر الا¸ثار العلویه، نوشته ارسطو، و رسالهای به همین نام از تئوفراستوس و نیز الا¸راء الطبیعیه منسوب به پلوتارک که امروزه آن را از آئتیوس آمدی مىدانند، نقل، و سپس تأثیر آنها بر نظرات دانشمندان مسلمان بررسى شده است.
آناکسیمنس گمان داشت که هرگاه باران یخ بزند، برف پدید مىآید و اگر در این هنگام با آب و هوا آمیخته شود، تگرگ تولید مىشود («الا¸راء…»، ۱۴۵؛ ظاهراً وصف این دو پدیده جابهجا شده است). در ضمنِ نظریهای که به فیثاغورس و پیروان او منسوب شده، آمده است که هوای پدید آورنده برف و باران سردتر از هوای پدید آورنده تگرگ است، در حالى که محل پدید آمدن آنها گرمتر از محل تولد تگرگ است (ابن رشد، ۶۹ -۷۰؛ قدما عموماً این نکته را قبول داشتند). به گفته ابن رشد، اسکندر افرودیسى این مطالب را از الا¸ثار العلویه ارسطو نقل کرده، ولى ارسطو در این کتاب چنین مطلبى را از آنها یاد نکرده است. ارسطو خود، بارش باران، برف و تگرگ را پىآمدِ سرد شدن ابر مىدانست (ص .(77 ابن بطریق در ترجمه این سخن ارسطو افزوده است که آب تنها در جایى که ابر وجود دارد، یخ مىزند (ص 38) و ابن رشد همان کلمات را به ترتیبى دیگر ذکر کرده است (ص 67).
به نظر ارسطو برف و شبنمِ یخزده دارای علتى مشابهند؛ تنها تفاوت میان آنها در درجه و مقدار [ماده] (تفاوت کمّى) است، زیرا برف بر اثر یخ زدن ابر (بخار بسیار) و شبنم یخزده بر اثر یخ زدن بخار [اندک گرد آمده در یک روز]، یعنى شبنم، تولید مىشود. از اینرو، برف نشانه سرزمین یا فصل سرد است. همین رابطه میان باران (ه م) و شبنم برقرار است، زیرا ابرها تا زمانى که گرمای خیزاننده بخارات از آنها بیرون نرفته باشد، و پیش از غلبه سرما بر آنها، یخ نمىزنند(همانجا؛ نیز: المپیدُروس، ۱۰۰-۱۰۱؛ قس: حنین، ۳۵). ابن بطریق کم و بیش مفهوم کلى سخن ارسطو را رسانده است؛ اما چند خطا و کاستى و فزونى، از جمله نکاتى درباره نرمى دانههای ابر و سختى دانههای شبنمِ یخزده، در ترجمه دیده مىشود (ص 38-39). ابن رشد نیز کم و بیش از ابن بطریق پیروی کرده است (ص 67 – 68).
ارسطو همچنین آورده است که عموماً بارشهای شدید تگرگ در نواحى معتدلتر و بارشهای شدید برف در نواحى سردتر رخ مىدهد (ص .(77-81 تئوفراستوس شاگرد ارسطو مىپنداشت که اگر ابر، پیش از آنکه بر اثر سرما به آب تبدیل شود (منعقد شود)، یا [پس از تبدیل آن به آب، اما] پیش از گرد آمدن قطرات آب و پیوستن آنها به یکدیگر و در حالى که هوا میان قطرات بسیار ریز آب فاصله انداخته، یخ بزند، آنگاه برف تشکیل خواهد شد؛ زیرا درون برف هوای بسیاری به دام افتاده است. چون برف بسیار نرم است و اگر با دست فشرده شود، حجمش کم مىشود و اگر آن را به آب تبدیل کنیم، از مقدار بسیاری برف، تنها مقداری اندک آب حاصل مىشود؛ علت سفیدی برف نیز بسیاری هوا در آن است، زیرا همه اجسامى که هوای بسیار در آنها به دام افتاده است، سفیدند، مانند کف و مخلوط همزده روغن و آب. علت سفیدی شبنم یخزده نیز همین است، زیرا همان چیزی که در بخش بالایى سپهر موجب پدید آمدن برف مىشود، در پایین موجب پدید آمدن شبنم یخزده مىگردد (ص 139-142؛ حسن بن بهلول، ۳۱۵-۳۱۷، نکته اخیر از معدود مواردی است که او بر نظر ارسطو صحه گذارده است).
در کتاب سر الخلیقه و صنعه الطبیعه، منسوب به آپولونیوس تیانایى نظر مؤلف درباره برف چنین آمده است: «هرگاه بخار از پایین زمین به بالا برسد و سرما بر آن چیره گردد و گرمایى که آن را بدان بالا رسانده است، از آن بگریزد، اگر بادها آن بخارات را نپراکند و بفشارد، به صورت آب ] به سوی زمین] بازمىگردد؛ اما به سبب بیرون رفتن گرما از آن سنگین مىشود و باز به صورت بخاری انبوه در مىآید که برخى اجزاء آن به برخى دیگر مىپیوندد و اگر سرمای هوا بر این بخار بسیار گردد، آن بخار را در حالى که به سوی پایین روان است، جامد مىکند و این بخار جامد همان برف است» (ص 218). المپیدروس نیز در تفسیر الا¸ثار العلویه ارسطو درباره برف چنین گفته است: علت پدید آمدن برف، همان علت پیدایش باران است. فرق میان برف و باران آن است که باران بر اثر استحاله بخار به آب به سبب سرمایى اندک پدید مىآید؛ در حالى که برف بر اثر انجماد بخار پیش از تبدیل شدن به آب، پدید مىآید که ناشى از سرمای بسیار است؛ و اگر بخار جامد شود، سنگین مىشود و چون سنگین شد، به سوی پایین مىرود. نقش شدت سرما در پدید آمدن یکى از این دو پدیده از آنجا معلوم مىشود که باران در جاهای سرد که سرمای آن شدید نیست، مىبارد. در این مواضع برف یا بسیار اندک مىبارد، یا اصلاً نمىبارد؛ اما برف مختص مواضع بسیار سرد است. وی همچنین بر آن بود که غالباً برف در جاهای بسیار سرد، ولى تگرگ در مناطقى که هوای غالباً صاف دارد، مىبارد (ص 100-102).
آراء طبیعىدانان مسلمان: ابن ربن مىپنداشت که اگر بخارِ ترِ گرد آمده در هوا [هنگام فرایند بارش باران] با هوایى سخت سرد برخورد کند، این باران برف خواهد شد (ص 24). کِندی نخست علت بارش باران، برف و تگرگ را انبوه شدن بخارات موجود در جو (نزد او معمولاً همان هوا) بر اثر «اسباب علوی و سفلى» خوانده، و سپس درباره برف چنین گفته است: «هرگاه سرمای جوی که از هوای میان زمین و ابر بارانزا بالاتر (بالای ابر) است، بسیار شود، و باران ابر را به شدت فرو چکاند، آنگاه جو سرد (هوای زیر ابر) را در تبدیل آن (ابر یا قطرات باران؟) به برف یاری مىدهد و پیش از آنکه [قطرات] از جو سرد بگذرند، سرما آنها را جامد مىکند و به سان قطراتى فرو مىنشینند. اندازه این ذرات جامد متناسب اندازه قطرات است، هنگامى که هوای نزدیک سطح زمین گرم است، اگر دانههای جامد بزرگ باشند، مىتوانند پیش از آب شدن از این ناحیه عبور کنند و به صورت برف به زمین برسند؛ و اگر برای این کار ضعیف باشند، پیش از آنکه به زمین برسند، ذوب مىگردند و باران مىشوند…» (ص 84 – 85).
حنین بن اسحاق در گزیدهای که از الا¸ثار العلویه ارسطو فراهم کرده، در این باره آورده است: اگر سرمایى شدید بر بخاری اندک هجوم آورد، آن بخار را به شبنم یخزده (جلید) تبدیل مىکند و اگر بخار برخاسته بسیار و سرمایى که بر آن مىزند، بسیار شدید باشد، آن بخار به برف بدل مىگردد (ص 35؛ نیز نک: مقدسى، ۲/۳۱؛ حسن بن بهلول، ۲۹۱؛ هر دو این سخن را از حنین نقل کردهاند). پس فرق میان شبنم یخزده و برف دو خصلت است: یکى بسیاری یا کمى بخار، همانگونه که تفاوت میان باران و شبنم نیز همین است؛ تفاوت دیگر آنکه شبنم یخزده از بخار یخزده در هوا، و نه در ابر، پدید مىآید؛ در حالى که برف از ابری که در هوا یخ مىزند، تولید مىشود (حنین، همانجا). مقدسى تنها بخش نخست سخن حنین درباره برف و شبنم یخزده را تکرار کرده (همانجا)، اما حسن بن بهلول علاوه بر تکرار همین بخش، به آراء تئوفراستوس درباره برف و شبنم یخزده نیز اشاره کرده است (ص 291، ۳۱۵-۳۱۷؛ قس: حنین، همانجا؛ تئوفراستوس، ۱۳۹-۱۴۲).
اخوانالصفا برآن بودند که اگر سرما مفرط باشد، قطرات ریز در ابر بارانزا یخ مىزند و از این فرایند جَلید و برف پدید مىآید (گویا اخوانالصفا برخلاف دیگر مؤلفان عربى نویس، جلید را مترادف ثَلْج (برف) و نه مترادف صَقیع (شبنم یخزده) به کار بردهاند)؛ زیرا سرما اجزاء آبى را جامد مىکند و آنها را با اجزاء هوایى مىآمیزد، پس به نرمى پایین مىآید و از اینرو، برخلاف تگرگ (بَرَد) و باران فرود برف سریع نیست ( رسائل…، ۲/۷۴؛ نیز نک: قزوینى، ۸۷).
ابن سینا آورده است که اگر قطرات خرد آب پیش از فشرده شدن و تبدیل به [قطرات درشت] آب، یخ بزند، دانههایى ایجاد مىکند که همان برف است. وی همچنین بر آن بود که سرمای شدید زمستان اجازه نمىدهد که ابر بارانزا به آب و سپس به تگرگ تبدیل گردد، بلکه مستقیماً به برف تبدیل خواهد شد ( الشفاء، ۳۶-۳۷، نیز نک: دانشنامه…، ۶۷، النجاه، ۳۱۰). او نیز به پیروی از ارسطو بر آن بود که نسبت باران به برف مانند نسبت شبنم به شبنم یخزده است و باد در ایجاد برف و شبنم یخزده مؤثر است ( الشفاء، ۳۸).
اسفزاری مؤلف رساله فارسى آثار علوی، بر آن بود که هرگاه بخاری از آب گرم برخیزد (اغلب قدما، تقریباً جز ابوریحان بیرونى، به پیروی از ارسطو بر آن بودند که این بخار زودتر از بخار برخاسته از آب سرد، یخ مىبندد، در این باره، نک: کرامتى، ۲۰۹، ۲۳۰، ۲۴۲، ۲۵۲-۲۵۳، ۲۶۲- ۲۶۳)، و به هوای سرد رسد و سرما چندان شدید باشد که این بخار پیش از تبدیل شدن به آب منعقد گردد، برف پدید مىآید. وی همچنین نخستین کسى است که به اشکال منظم بلورهای برف توجه داشته است (ص 12- 13). اُلاوس ماگنوس، اسقف اعظم اوپسالا (سوئد) نخستین دانشمند اروپایى بود که در ۱۵۵۵م درباره شکل منظم بلورهای برف سخن گفت ( بریتانیکا، ماکرو، .(XVI/911 اما اسفزاری حدوداً ۴۵۰ سال پیش از وی در این باره چنین گفته است: «اختلاف اشکال از چند سبب بود: یکى آنکه اجزاء صغار تولد کند، و باد مر آن اجزاء را به هم پیونداند و چون به هم بپیوندد، جملت بر زمین آید، و چون برودت بر قدری از بخار مستولى شود، و آن بخار را ببنداند، جرم آن بخار کمتر شود، و نقصان که اندرو پدید آید، آن جوهر را متشنج گرداند. اگر آن تشنج او از ۳ جانب بود، شکل آن برف مثلث گردد و اگر از ۴ جانب بود، مربع گردد و اگر از ۶ جهت بود، مسدس گردد و به هیچ وجه مخمس نشود و آن را سبب طبیعى است و این جایگه جای بیان آن نیست و اگر چنان است که این تشنج از همه جوانب یکسان بود، شکل آن برف گِرد (مانند چند ضلعى منتظم) آید و اگر تشنج از همه جوانب یکسان نبود و از بعضى جوانب زیادت باشد، بر حسب آن اختلاف شکل آن برف مضرّص آید و برف را بیرون از این اشکال نباشد» (همانجا). وی همچنین افزوده است که اگر سرما بسیار شدید باشد، بخاری که نزدیک زمین است، مىبندد و مانند برف تنک بر زمین مىنشیند که آن را به عربى جلید و به پارسى پَشَک مىخوانند (ص 15). او همچنین علت برفگیر بودن نواحى مرتفع، به ویژه قلل کوهها را نزدیکى بیشتر این نواحى به مرکز زمهریر دانسته است (ص 37).
گفتنى است که شهمردان بن ابى الخیر رازی در دانشنامه فارسى خود موسوم به نزهتنامه علایى تمامى کتاب اسفزاری را بى کم و کاست آورده است. ابن سهلان در رساله فارسى السنجریه تقریباً همان نظریه اسفزاری را در نهایت اختصار نقل کرده است (ص 21). مسعودی مروزی ریاضىدان و طبیعىدان نامى ایرانى در این باره کم وبیش نظریه اسفزاری را بازگو کرده است؛ با این تفاوت که وی مىپنداشت باد در پیدایش برف یا بزرگتر شدن دانههای آن نقشى اساسى دارد. وی درباره شکل برف نیز همان سخن افزاری را (البته نه به طور کامل) تکرار کرده است (ص 93-94). زکریای قزوینى نیز بر آن بود که اگر سرما مفرط باشد، بخار را در ابر بارانزا مىفشرد و به برف تبدیل مىکند، زیرا «اجزاء مائى منجمد شود و به اجزاء هوایى مختلط شود، پس به آهستگى فرود آید، به خلاف باران و تگرگ» (ص 87). وی همچنین بر آن بود که در جایى که برف مىبارد، رعد و برق پدید نمىآید، زیرا شدت سرما بخار دخانى را (که پدید آورنده رعد و برق است) فرو مىنشاند (ص 90). آراء دانشمندان بعدی اغلب تکرار همین آراء است. گفتنى است که در احکام نجوم، اتصال ماه یا خورشید به زحل نشانه «باران و برف آرمیده» بوده است (بیرونى، ۴۹۹).
خواص دارویى: در برخى مآخذ پزشکى و تاریخى، به برخى درمانهای غیرمعمول با بهرهگیری از برف اشاره شده است. به طور مثال اسحاق بن عمران (ه م) با خوراندن برف بسیار به ولى نعمت خود، شیری را که نزدیک بود ریههای او را پر کند، منجمد کرد و سپس بیرون آورد (ابن جلجل، ۸۵). اما در مأخذ داروشناسى دوره اسلامى کمتر درباره خواص دارویى برف سخن رفته، و در اغلب آنها نیز مضرات خوردن برف به مراتب بیش از فواید آن یاد شده است. ابن بیطار در ذیل مدخل «ثلج و جلید» به نقل از جالینوس آورده است که خوردن برف و نوشیدن برفاب برای بیرون آوردن زالویى که به حلق چسبیده باشد، سودمند است (1/151). رازی نیز به نقل از ابن ماسه آورده است که برف به ویژه برای پیرمردان و کسانى که معدههای سرد دارند، مضر است؛ در مفاصل دردهای دیرپا (عسره الانحلال) پدید مىآورد، با حبس کردن بخارات بدن و سپس سرد نمودن آنها موجب از بین رفتن گرمای غریزی و در نتیجه تشنگى مىگردد؛ برای اعصاب نیز ضرر دارد. رازی خود بر آن بود که باید از برف پرهیز کرد (۲۰/۲۲۵-/۲۲۶).
ابن ماسویه آبى را که با برف سرد شده باشد (و نه برفاب)، بهتر از برف مىدانست و بر آن بود که هرگاه کسى ناچار به خوردن آن شود، باید پیوسته به گرمابه رود و روغن سوسن و نرگس به تن خود بمالد (نک: ابنبیطار، همانجا). ابن سینا نیز تقریباً تمامى آنچه را رازی در الحاوی آورده است، با اندکى تغییر یاد کرده، و افزوده است که برف برای کسانى که بدنشان اخلاط سرد تولید مىکند، مضر، و برفاب برای درد دندان گرم سودمند است ( القانون، ۱/۴۵۰). ابن بطلان درباره برف و یخ آورده است: سرد به طبع و خشک به عرض است و برف هرچند سرد و خشک است، بر حسب تأثیر حکم باید کردن، زیرا که وقت بود که ترطیب دهد (خاصیت تری داشته باشد). بهترینش آن است که از آبى خوش باشد، هضم طعام را سودمند و بَرْ و سینه را بد است. دفع مضرتش به ریاضت و گرمابه باید کرد، [دردِ] مفاصل و تشنج تولد کند؛ برای مزاجهای گرم و جوانان مفید است. در تابستان و شهرهای جنوبى مفید است. بدترین برف و یخ آن است که بر معادن و جایگاههای پلید نشسته باشد. او درباره برفاب نیز چنین گفته است: طبعش سرد، و بهترینش برف پاک با آب روان است، هضم طعام را منفعت دارد و سرفه را مضرت، دفع مضرتش به اندک اندک خوردن باید کرد. سردی تولد کند و مزاج گرم و خشک و جوانان را نیک باشد. هر که عادت کرده باشد که آبهای سرد خورد، چون آب مزمل و آب چشمههای سرد، او را به برف حاجت نباشد. و آن به که گرد برف نگردد، چه اگر برف در حالْ اثرِ بد خویش ظاهر نکند، در ابتدای پیری مضرتهای آن پیدا شود، خاصه مبتلایان به نقرس را و کسانى را که آلات شکم ایشان ضعیف بود (ص 110-113).
داوود انطاکى نیز در این باره به برخى نکات تازه اشاره کرده است. به گفته وی برف سرد از درجه سوم و خشک از درجه دوم است. برفى که زمانى دراز بر زمین مانده باشد، به سبب گرمای عَرَضى موجود در آن (ناشى از بخارات برخاسته از زمین) تشنگى بسیار مىآورد، در تبهای گرم، جَرَب، خارش و ضعف معده ناشى از گرمى، بسیار سودمند است. همه جانوران، جز آدمى را فربه مىکند، مصلح آن قرنفل و عسل است (1/101). عقیلى نیز افزون بر گردآوری همه آراء یاد شده، افزوده است که نهادن ضماد برف بر پیشانى موجب قطع رعاف (خون دماغ) مىشود (ص 286).
بَرْف، از پدیدههای جوی که اغلب طبیعىدانان قدیم، در چگونگى پیدایش آن سخنانى گفتهاند. در این مقاله نخست آراء یونانیان، با تکیه بر الا¸ثار العلویه، نوشته ارسطو، و رسالهای به همین نام از تئوفراستوس و نیز الا¸راء الطبیعیه منسوب به پلوتارک که امروزه آن را از آئتیوس آمدی مىدانند، نقل، و سپس تأثیر آنها بر نظرات دانشمندان مسلمان بررسى شده است.
آناکسیمنس گمان داشت که هرگاه باران یخ بزند، برف پدید مىآید و اگر در این هنگام با آب و هوا آمیخته شود، تگرگ تولید مىشود («الا¸راء…»، ۱۴۵؛ ظاهراً وصف این دو پدیده جابهجا شده است). در ضمنِ نظریهای که به فیثاغورس و پیروان او منسوب شده، آمده است که هوای پدید آورنده برف و باران سردتر از هوای پدید آورنده تگرگ است، در حالى که محل پدید آمدن آنها گرمتر از محل تولد تگرگ است (ابن رشد، ۶۹ -۷۰؛ قدما عموماً این نکته را قبول داشتند). به گفته ابن رشد، اسکندر افرودیسى این مطالب را از الا¸ثار العلویه ارسطو نقل کرده، ولى ارسطو در این کتاب چنین مطلبى را از آنها یاد نکرده است. ارسطو خود، بارش باران، برف و تگرگ را پىآمدِ سرد شدن ابر مىدانست (ص .(77 ابن بطریق در ترجمه این سخن ارسطو افزوده است که آب تنها در جایى که ابر وجود دارد، یخ مىزند (ص 38) و ابن رشد همان کلمات را به ترتیبى دیگر ذکر کرده است (ص 67).
به نظر ارسطو برف و شبنمِ یخزده دارای علتى مشابهند؛ تنها تفاوت میان آنها در درجه و مقدار [ماده] (تفاوت کمّى) است، زیرا برف بر اثر یخ زدن ابر (بخار بسیار) و شبنم یخزده بر اثر یخ زدن بخار [اندک گرد آمده در یک روز]، یعنى شبنم، تولید مىشود. از اینرو، برف نشانه سرزمین یا فصل سرد است. همین رابطه میان باران (ه م) و شبنم برقرار است، زیرا ابرها تا زمانى که گرمای خیزاننده بخارات از آنها بیرون نرفته باشد، و پیش از غلبه سرما بر آنها، یخ نمىزنند(همانجا؛ نیز: المپیدُروس، ۱۰۰-۱۰۱؛ قس: حنین، ۳۵). ابن بطریق کم و بیش مفهوم کلى سخن ارسطو را رسانده است؛ اما چند خطا و کاستى و فزونى، از جمله نکاتى درباره نرمى دانههای ابر و سختى دانههای شبنمِ یخزده، در ترجمه دیده مىشود (ص 38-39). ابن رشد نیز کم و بیش از ابن بطریق پیروی کرده است (ص 67 – 68).
ارسطو همچنین آورده است که عموماً بارشهای شدید تگرگ در نواحى معتدلتر و بارشهای شدید برف در نواحى سردتر رخ مىدهد (ص .(77-81 تئوفراستوس شاگرد ارسطو مىپنداشت که اگر ابر، پیش از آنکه بر اثر سرما به آب تبدیل شود (منعقد شود)، یا [پس از تبدیل آن به آب، اما] پیش از گرد آمدن قطرات آب و پیوستن آنها به یکدیگر و در حالى که هوا میان قطرات بسیار ریز آب فاصله انداخته، یخ بزند، آنگاه برف تشکیل خواهد شد؛ زیرا درون برف هوای بسیاری به دام افتاده است. چون برف بسیار نرم است و اگر با دست فشرده شود، حجمش کم مىشود و اگر آن را به آب تبدیل کنیم، از مقدار بسیاری برف، تنها مقداری اندک آب حاصل مىشود؛ علت سفیدی برف نیز بسیاری هوا در آن است، زیرا همه اجسامى که هوای بسیار در آنها به دام افتاده است، سفیدند، مانند کف و مخلوط همزده روغن و آب. علت سفیدی شبنم یخزده نیز همین است، زیرا همان چیزی که در بخش بالایى سپهر موجب پدید آمدن برف مىشود، در پایین موجب پدید آمدن شبنم یخزده مىگردد (ص 139-142؛ حسن بن بهلول، ۳۱۵-۳۱۷، نکته اخیر از معدود مواردی است که او بر نظر ارسطو صحه گذارده است).
در کتاب سر الخلیقه و صنعه الطبیعه، منسوب به آپولونیوس تیانایى نظر مؤلف درباره برف چنین آمده است: «هرگاه بخار از پایین زمین به بالا برسد و سرما بر آن چیره گردد و گرمایى که آن را بدان بالا رسانده است، از آن بگریزد، اگر بادها آن بخارات را نپراکند و بفشارد، به صورت آب ] به سوی زمین] بازمىگردد؛ اما به سبب بیرون رفتن گرما از آن سنگین مىشود و باز به صورت بخاری انبوه در مىآید که برخى اجزاء آن به برخى دیگر مىپیوندد و اگر سرمای هوا بر این بخار بسیار گردد، آن بخار را در حالى که به سوی پایین روان است، جامد مىکند و این بخار جامد همان برف است» (ص 218). المپیدروس نیز در تفسیر الا¸ثار العلویه ارسطو درباره برف چنین گفته است: علت پدید آمدن برف، همان علت پیدایش باران است. فرق میان برف و باران آن است که باران بر اثر استحاله بخار به آب به سبب سرمایى اندک پدید مىآید؛ در حالى که برف بر اثر انجماد بخار پیش از تبدیل شدن به آب، پدید مىآید که ناشى از سرمای بسیار است؛ و اگر بخار جامد شود، سنگین مىشود و چون سنگین شد، به سوی پایین مىرود. نقش شدت سرما در پدید آمدن یکى از این دو پدیده از آنجا معلوم مىشود که باران در جاهای سرد که سرمای آن شدید نیست، مىبارد. در این مواضع برف یا بسیار اندک مىبارد، یا اصلاً نمىبارد؛ اما برف مختص مواضع بسیار سرد است. وی همچنین بر آن بود که غالباً برف در جاهای بسیار سرد، ولى تگرگ در مناطقى که هوای غالباً صاف دارد، مىبارد (ص 100-102).
آراء طبیعىدانان مسلمان: ابن ربن مىپنداشت که اگر بخارِ ترِ گرد آمده در هوا [هنگام فرایند بارش باران] با هوایى سخت سرد برخورد کند، این باران برف خواهد شد (ص 24). کِندی نخست علت بارش باران، برف و تگرگ را انبوه شدن بخارات موجود در جو (نزد او معمولاً همان هوا) بر اثر «اسباب علوی و سفلى» خوانده، و سپس درباره برف چنین گفته است: «هرگاه سرمای جوی که از هوای میان زمین و ابر بارانزا بالاتر (بالای ابر) است، بسیار شود، و باران ابر را به شدت فرو چکاند، آنگاه جو سرد (هوای زیر ابر) را در تبدیل آن (ابر یا قطرات باران؟) به برف یاری مىدهد و پیش از آنکه [قطرات] از جو سرد بگذرند، سرما آنها را جامد مىکند و به سان قطراتى فرو مىنشینند. اندازه این ذرات جامد متناسب اندازه قطرات است، هنگامى که هوای نزدیک سطح زمین گرم است، اگر دانههای جامد بزرگ باشند، مىتوانند پیش از آب شدن از این ناحیه عبور کنند و به صورت برف به زمین برسند؛ و اگر برای این کار ضعیف باشند، پیش از آنکه به زمین برسند، ذوب مىگردند و باران مىشوند…» (ص 84 – 85).
حنین بن اسحاق در گزیدهای که از الا¸ثار العلویه ارسطو فراهم کرده، در این باره آورده است: اگر سرمایى شدید بر بخاری اندک هجوم آورد، آن بخار را به شبنم یخزده (جلید) تبدیل مىکند و اگر بخار برخاسته بسیار و سرمایى که بر آن مىزند، بسیار شدید باشد، آن بخار به برف بدل مىگردد (ص 35؛ نیز نک: مقدسى، ۲/۳۱؛ حسن بن بهلول، ۲۹۱؛ هر دو این سخن را از حنین نقل کردهاند). پس فرق میان شبنم یخزده و برف دو خصلت است: یکى بسیاری یا کمى بخار، همانگونه که تفاوت میان باران و شبنم نیز همین است؛ تفاوت دیگر آنکه شبنم یخزده از بخار یخزده در هوا، و نه در ابر، پدید مىآید؛ در حالى که برف از ابری که در هوا یخ مىزند، تولید مىشود (حنین، همانجا). مقدسى تنها بخش نخست سخن حنین درباره برف و شبنم یخزده را تکرار کرده (همانجا)، اما حسن بن بهلول علاوه بر تکرار همین بخش، به آراء تئوفراستوس درباره برف و شبنم یخزده نیز اشاره کرده است (ص 291، ۳۱۵-۳۱۷؛ قس: حنین، همانجا؛ تئوفراستوس، ۱۳۹-۱۴۲).
اخوانالصفا برآن بودند که اگر سرما مفرط باشد، قطرات ریز در ابر بارانزا یخ مىزند و از این فرایند جَلید و برف پدید مىآید (گویا اخوانالصفا برخلاف دیگر مؤلفان عربى نویس، جلید را مترادف ثَلْج (برف) و نه مترادف صَقیع (شبنم یخزده) به کار بردهاند)؛ زیرا سرما اجزاء آبى را جامد مىکند و آنها را با اجزاء هوایى مىآمیزد، پس به نرمى پایین مىآید و از اینرو، برخلاف تگرگ (بَرَد) و باران فرود برف سریع نیست ( رسائل…، ۲/۷۴؛ نیز نک: قزوینى، ۸۷).
ابن سینا آورده است که اگر قطرات خرد آب پیش از فشرده شدن و تبدیل به [قطرات درشت] آب، یخ بزند، دانههایى ایجاد مىکند که همان برف است. وی همچنین بر آن بود که سرمای شدید زمستان اجازه نمىدهد که ابر بارانزا به آب و سپس به تگرگ تبدیل گردد، بلکه مستقیماً به برف تبدیل خواهد شد ( الشفاء، ۳۶-۳۷، نیز نک: دانشنامه…، ۶۷، النجاه، ۳۱۰). او نیز به پیروی از ارسطو بر آن بود که نسبت باران به برف مانند نسبت شبنم به شبنم یخزده است و باد در ایجاد برف و شبنم یخزده مؤثر است ( الشفاء، ۳۸).
اسفزاری مؤلف رساله فارسى آثار علوی، بر آن بود که هرگاه بخاری از آب گرم برخیزد (اغلب قدما، تقریباً جز ابوریحان بیرونى، به پیروی از ارسطو بر آن بودند که این بخار زودتر از بخار برخاسته از آب سرد، یخ مىبندد، در این باره، نک: کرامتى، ۲۰۹، ۲۳۰، ۲۴۲، ۲۵۲-۲۵۳، ۲۶۲- ۲۶۳)، و به هوای سرد رسد و سرما چندان شدید باشد که این بخار پیش از تبدیل شدن به آب منعقد گردد، برف پدید مىآید. وی همچنین نخستین کسى است که به اشکال منظم بلورهای برف توجه داشته است (ص 12- 13). اُلاوس ماگنوس، اسقف اعظم اوپسالا (سوئد) نخستین دانشمند اروپایى بود که در ۱۵۵۵م درباره شکل منظم بلورهای برف سخن گفت ( بریتانیکا، ماکرو، .(XVI/911 اما اسفزاری حدوداً ۴۵۰ سال پیش از وی در این باره چنین گفته است: «اختلاف اشکال از چند سبب بود: یکى آنکه اجزاء صغار تولد کند، و باد مر آن اجزاء را به هم پیونداند و چون به هم بپیوندد، جملت بر زمین آید، و چون برودت بر قدری از بخار مستولى شود، و آن بخار را ببنداند، جرم آن بخار کمتر شود، و نقصان که اندرو پدید آید، آن جوهر را متشنج گرداند. اگر آن تشنج او از ۳ جانب بود، شکل آن برف مثلث گردد و اگر از ۴ جانب بود، مربع گردد و اگر از ۶ جهت بود، مسدس گردد و به هیچ وجه مخمس نشود و آن را سبب طبیعى است و این جایگه جای بیان آن نیست و اگر چنان است که این تشنج از همه جوانب یکسان بود، شکل آن برف گِرد (مانند چند ضلعى منتظم) آید و اگر تشنج از همه جوانب یکسان نبود و از بعضى جوانب زیادت باشد، بر حسب آن اختلاف شکل آن برف مضرّص آید و برف را بیرون از این اشکال نباشد» (همانجا). وی همچنین افزوده است که اگر سرما بسیار شدید باشد، بخاری که نزدیک زمین است، مىبندد و مانند برف تنک بر زمین مىنشیند که آن را به عربى جلید و به پارسى پَشَک مىخوانند (ص 15). او همچنین علت برفگیر بودن نواحى مرتفع، به ویژه قلل کوهها را نزدیکى بیشتر این نواحى به مرکز زمهریر دانسته است (ص 37).
گفتنى است که شهمردان بن ابى الخیر رازی در دانشنامه فارسى خود موسوم به نزهتنامه علایى تمامى کتاب اسفزاری را بى کم و کاست آورده است. ابن سهلان در رساله فارسى السنجریه تقریباً همان نظریه اسفزاری را در نهایت اختصار نقل کرده است (ص 21). مسعودی مروزی ریاضىدان و طبیعىدان نامى ایرانى در این باره کم وبیش نظریه اسفزاری را بازگو کرده است؛ با این تفاوت که وی مىپنداشت باد در پیدایش برف یا بزرگتر شدن دانههای آن نقشى اساسى دارد. وی درباره شکل برف نیز همان سخن افزاری را (البته نه به طور کامل) تکرار کرده است (ص 93-94). زکریای قزوینى نیز بر آن بود که اگر سرما مفرط باشد، بخار را در ابر بارانزا مىفشرد و به برف تبدیل مىکند، زیرا «اجزاء مائى منجمد شود و به اجزاء هوایى مختلط شود، پس به آهستگى فرود آید، به خلاف باران و تگرگ» (ص 87). وی همچنین بر آن بود که در جایى که برف مىبارد، رعد و برق پدید نمىآید، زیرا شدت سرما بخار دخانى را (که پدید آورنده رعد و برق است) فرو مىنشاند (ص 90). آراء دانشمندان بعدی اغلب تکرار همین آراء است. گفتنى است که در احکام نجوم، اتصال ماه یا خورشید به زحل نشانه «باران و برف آرمیده» بوده است (بیرونى، ۴۹۹).
خواص دارویى: در برخى مآخذ پزشکى و تاریخى، به برخى درمانهای غیرمعمول با بهرهگیری از برف اشاره شده است. به طور مثال اسحاق بن عمران (ه م) با خوراندن برف بسیار به ولى نعمت خود، شیری را که نزدیک بود ریههای او را پر کند، منجمد کرد و سپس بیرون آورد (ابن جلجل، ۸۵). اما در مأخذ داروشناسى دوره اسلامى کمتر درباره خواص دارویى برف سخن رفته، و در اغلب آنها نیز مضرات خوردن برف به مراتب بیش از فواید آن یاد شده است. ابن بیطار در ذیل مدخل «ثلج و جلید» به نقل از جالینوس آورده است که خوردن برف و نوشیدن برفاب برای بیرون آوردن زالویى که به حلق چسبیده باشد، سودمند است (1/151). رازی نیز به نقل از ابن ماسه آورده است که برف به ویژه برای پیرمردان و کسانى که معدههای سرد دارند، مضر است؛ در مفاصل دردهای دیرپا (عسره الانحلال) پدید مىآورد، با حبس کردن بخارات بدن و سپس سرد نمودن آنها موجب از بین رفتن گرمای غریزی و در نتیجه تشنگى مىگردد؛ برای اعصاب نیز ضرر دارد. رازی خود بر آن بود که باید از برف پرهیز کرد (۲۰/۲۲۵-/۲۲۶).
ابن ماسویه آبى را که با برف سرد شده باشد (و نه برفاب)، بهتر از برف مىدانست و بر آن بود که هرگاه کسى ناچار به خوردن آن شود، باید پیوسته به گرمابه رود و روغن سوسن و نرگس به تن خود بمالد (نک: ابنبیطار، همانجا). ابن سینا نیز تقریباً تمامى آنچه را رازی در الحاوی آورده است، با اندکى تغییر یاد کرده، و افزوده است که برف برای کسانى که بدنشان اخلاط سرد تولید مىکند، مضر، و برفاب برای درد دندان گرم سودمند است ( القانون، ۱/۴۵۰). ابن بطلان درباره برف و یخ آورده است: سرد به طبع و خشک به عرض است و برف هرچند سرد و خشک است، بر حسب تأثیر حکم باید کردن، زیرا که وقت بود که ترطیب دهد (خاصیت تری داشته باشد). بهترینش آن است که از آبى خوش باشد، هضم طعام را سودمند و بَرْ و سینه را بد است. دفع مضرتش به ریاضت و گرمابه باید کرد، [دردِ] مفاصل و تشنج تولد کند؛ برای مزاجهای گرم و جوانان مفید است. در تابستان و شهرهای جنوبى مفید است. بدترین برف و یخ آن است که بر معادن و جایگاههای پلید نشسته باشد. او درباره برفاب نیز چنین گفته است: طبعش سرد، و بهترینش برف پاک با آب روان است، هضم طعام را منفعت دارد و سرفه را مضرت، دفع مضرتش به اندک اندک خوردن باید کرد. سردی تولد کند و مزاج گرم و خشک و جوانان را نیک باشد. هر که عادت کرده باشد که آبهای سرد خورد، چون آب مزمل و آب چشمههای سرد، او را به برف حاجت نباشد. و آن به که گرد برف نگردد، چه اگر برف در حالْ اثرِ بد خویش ظاهر نکند، در ابتدای پیری مضرتهای آن پیدا شود، خاصه مبتلایان به نقرس را و کسانى را که آلات شکم ایشان ضعیف بود (ص 110-113).
داوود انطاکى نیز در این باره به برخى نکات تازه اشاره کرده است. به گفته وی برف سرد از درجه سوم و خشک از درجه دوم است. برفى که زمانى دراز بر زمین مانده باشد، به سبب گرمای عَرَضى موجود در آن (ناشى از بخارات برخاسته از زمین) تشنگى بسیار مىآورد، در تبهای گرم، جَرَب، خارش و ضعف معده ناشى از گرمى، بسیار سودمند است. همه جانوران، جز آدمى را فربه مىکند، مصلح آن قرنفل و عسل است (1/101). عقیلى نیز افزون بر گردآوری همه آراء یاد شده، افزوده است که نهادن ضماد برف بر پیشانى موجب قطع رعاف (خون دماغ) مىشود.

به نکات زیر توجه کنید