جستجو در تک بوک با گوگل!

تابعيت پايگاه تك بوك از قوانين جمهوري اسلامي ايران

عزت نفس

4,106

بازدید

عزت نفس ۳٫۵۷/۵ (۷۱٫۴۳%) ۷ امتیازs
مقدمه
در جوامع کنونی و بویژه با ورود به قرن بیست و یکم اکثریت قریب اتفاق افراد به اصول بهداشتی مربوط به ابعاد مختلف جسمانی خویش آگاهی دارند به والدین از طریق رسانه های گروهی و به فرزاندان از طریق آموزشگاهها این مهم توصیه و سفارش می شود.
ولی اکثریت جامعه متاسفانه به امر بسیار مهم بهداشت روانی خود و فرزندان اهمیت نمی دهند و بهتر آنکه بیان نمائیم آگاهی ندارند. در حالی که بر حسب آمارهای کشورهای مختلف تعداد افراد مبنی بر مشکلات و معضلات روانی رو به فزونی است.
در این میان یکی از مباحث مهم در امر بهداشت روانی عزت نفس یا همان خود بزرگواری می باشد. که یکی از خصوصیات مهم و اساسی شخصیت هر فردی را تشکیل می دهد و به طور حتم روی سایر جنبه های شخصی انسان اثر می گذارد. و کمبود یا فقدان آن باعث عدم رشد سایر جنبه های شخصیت یا ناموزونی آنها خواهد شد و حتی ممکن است پایه گذار بیماریهای روانی گوناگون مانند افسردگی، کمرویی، پرخاشگری، ترس و … شود (بیابان گرد، ۱۳۷۳،ص ۱۰) عزت نفس عبارت است از ارزشی که اطلاعات و اعتقادات خود فرد در مورد تمام یا چیزهایی که از او ناشی می شود به دست می دهد (شاملو، سعید، ص ۷۰).
عزت نفس و منبع کنترل از جمله مفاهیمی هستند که در چند دهه اخیر مورد توجه بسیاری از روانشناسان و پژوهشگران قرار گرفته اند، اما قدمت تاریخی این موضوع در مباحثی که علماء و فلاسفه تعلیم و تربیت در گذشته داشته اند نیز به چشم می خورد در طول صد سال گذشته نیز بسیاری از روان شناسان این نظر را پذیرفته اند که انسان دارای یک نیاز به عزت نفس می باشد (مانند آدلر  1930، آلپورت  1937، راجرز  1959، سالیوان   1953، طارن هورنی   1937، جیمز   1890 ، مازلو ، ۱۹۷۰) از میان افراد طارن هورنی ۱۹۳۷ روشی را که افراد تلاش می کنند بواسطه آن یک خود پنداره مطلوب از خود بدست آورده و از آن محافظت و دفاع نمایند را مورد بحث قرار داده است.
فرنچ  (1968)  و ارگو  (1972) از عزت نفس به عنوان یک سپر فرهنگی در مقابل اضطراب نام می برند. کوپراسمیت(۱۹۶۷) در تحقیق خود به این نتیجه رسید که کودکان با عزت نفس بالا افرادی هستند که احساس اعتماد به نفس، استعداد، خلاقیت و ابراز وجود می کنند و به راحتی تحت تاثیر عوامل محیطی قرار نمی گیرند.
افزایش پیشرفت تحصیلی، افزایش تلاش فرد در کسب موفقیت، داشتن اعتماد به نفس، متکبر و پرخاشگر بودن، تمایل به داشتن سلامتی بهتر، افزایش پیشرفت تحصیلی، افزایش تلاش فرد در کسب موفقیت، داشتن اعتماد به نفس، متکبر و پرخاشگر بودن، تمایل به داشتن سلامتی بهتر، لذت بردن از روابط با دیگران، پیش بینی مثبت نسبت به موفقیتهای بعدی، ارتباط تنگاتنگ در بین عزت نفس و ابراز وجود، از نشانه های بارز سطوح عزت نفس بالا در افراد است.
جورج کلی  1955 در کتاب روانشناسی ساخت های شخص این نظریه را مطرح کرده است، انسان در پی آن است که محیط خود را پیش بینی و کنترل کند. کلی پیشنهادی کرده است که هر فرد بشر ساخت ها برای خود تدوین کرده که از طریق آنها رویدادهای جهان را ملاحظه و تفسیر می کند و از این راه می تواند رویدادها را پیش بینی و کنترل کند. وی خاطر نشان کرد «ساخت ها تجاربی هستند که پویش های ذهنی در آن جریان دارند. این ساخت ها انتظار توام با پیش بینی تغییر در رویدادها را ممکن می سازند». کلی خاطر نشان می سازد که وقتی ساخت های شخص در ایفای نقش شکست می خورند، فرد احساس تهدید، گناه، خصومت و پرخاشگری می نماید (جورج کلی، کتاب روانشناسی ساخت های شخصیت، ۱۹۵۵، ص ۳-۲)
در بین نظریه پردازان یادگیری اجتماعی جولیان راتر (۱۹۵۴) پایه فرضیات و منطق علمی خود را تحت تاثیر نظریات طانتور قرار داده و کاربرد نظریات وی در زمینه یادگیری اجتماعی متاثر از نظریات آدلر است.
فرض راتر بر این است که: وقوع فردی نه تنها ناشی از ماهیت و اهمیت هدف ها برای فرد بدنبال دارد. در نظریه ی یادگیری راتر (۱۹۵۴) نیروی بالقوه رفتاری که در یک موقعیت خاص روی می دهند تابعی است از انتظاری که فرد از رفتار خو در مقابل پاداش مناسب دارد و همچنین ارزش آن پاداش برای فرد.
یکی از مفاهیم ویژه و پر اهمیت در نظریه یادگیری اجماعی راتر منبع یا مکان کنترل است. این مفهوم دارای دو بعد کنترل درونی و بیرونی است. بنابر فرضیات راتر، افرادی که دارای کنترل بیرونی هستند دارای ادراک مثبت یا منفی از حوادث و رویدادهایی هستند که ارتباطی با رفتار فرد ندارد و قوای کنترل فردی است. راتر این افراد را معتقد به شانس یا برونی فرض می کند در بعد دیگر کنترل درونی قرار دارند. این کنترل فردی است راتر این افراد را معتقد به مهارت یا درونی فرض می کند (راتر، ۱۹۷۲، ص ۲۸).
ایستین و کوموریت (۱۹۷۱) با انجام تحقیقی دریافتند که آزمودنیهایی که عزت نفس پایین و متوسط داشتند هر دو بطور معنی داری دارای منبع بیرونی کنترل، و آنهایی که دارای عزت نفس بالا بودند دارای منبع درونی کنترل هستند .
آنچه در ادامه می آید پژوهشی است که پیرامون ارتباط منبع کنترل با عزت نفس در بین دانشجویان یکی از دانشگاه ها انجام شده است.

عزت نفس:
 مقدار ارزشی که ما به خود نسبت می دهیم عزت نفس نامیده می شود به عبارت دقیق تر، عزت نفس مقدار ارزشی است که ما فکر می کنیم دیگران برای ما به عنوان یک شاخص قائل هستند (ساندفرد ، فرانک ، ۱۹۵۶)
 عزت نفس مولفه ای است که آزمون عزت نفس کوپراسمیت آن را می سنجد.

نظریه ی روانشناسان و جامعه شناسان درباره عزت نفس
جامعه شناسان و روان شناسان بصیرت ها و رهنمودهای عمده ای را برای مطالعه عزت نفس ارائه داده اند و عزت نفس را یک مورد مهم می دانند بر نظرات برخی از آنها به طور اختصار اشاره می کنیم.
۲-۱-۱- نظریه ی جیمز 
کوپراسمیت در رابطه با نظریه جیمز (۱۹۶۷) می نویسد:
«جیمز (۱۸۹۲) از اولین کسانی است که در مورد عزت نفس نگاشته است به اعتقاد وی آرزوها و ارزشهای انسان نقش اساسی در تعیین اینکه آیا او خود را مطلوب می پندارد یا نه دارند. احساس  فرد در این دنیا کاملاً به آنچه می خواهد باشد یا انجام دهد بستگی دارد.
وی می پنداشت که قضاوت فرد در مورد ارزش خود تابعی است از موقعیتها و کمالات وی نسبت به آنچه ادعا یا آرزوی خوب انجام دادن آن را دارد».
بنابراین بر اساس نظریه جیمز فردی که توانائی موسیقی اش بیشتر نسبت به توانایی ریاضی اش می بالد چنانچه در یک کنسرت بد عمل نماید در مقایسه با عملکرد در امتحان ریاضی عزت نفس وی بیشتر از تحت تاثیر قرار خواهد گرفت.
اگر فرد به هیچ وجه به ریاضیات خود نبالد عملکرد ضعیف در امتحان ریاضی عزت نفس او هیچ تاثیری نخواهد گذاشت. جیمز این موضوع را با طرح کلی فرمول عزت نفس ابراز نموده است.
عزت نفس =     موقعیت / آرزوها یا انتظارات 
بر اساس فرمول فوق اگر در زمینه ارزشمند پیشرفت به آرزوها نزدیک باشد یا به آن زمینه دست یابیم نتیجه آن عزت نفس بالاست. اگر اتلاف زیادی بی پیشرفت و آرزوها وجود داشته باشد، خود را ضعیف می دانیم. (کوپر اسمیت، ۱۹۶۷).
رومهاودی (۱۹۸۶) می نویسد: «جیمز در ادامه نظریه اش پیشنهاد می کند که شخص
می تواند عزت نفس خود را از طریق افزایش پیشرفت و یا کاهش آرزوهایش افزایش دهد».
۲-۱-۲- نظریه ی مید
کوپر اسمیت   (1967) درباره ی نظریه مید می گوید «او به عنوان جامعه شناس توجه اش به فرآیندی بود که در اثر آن فرد عضو سازگار اجتماعش می شود. مید نتیجه می گیرد که در جریان این فرآیند فرد ایده ها و نگرش های ابراز شده توسط افراد مهم زندگی اش را درونی می نماید. اعمال و نگرش های آنها را مشاهده می کند و آنها را اغلب بدون شناخت پذیرشته و مثل اینکه از آن خویش می دارد. او نگرش خودش را کسب می کند که با نگرش هایی که افراد مهم در زندگی او ابراز کرده اند هماهنگ است و با درونی کردن واکنش دیگران نسبت به خودش آنگونه که آنان برای او ارزش قائل اند برای خودش ارزش قائل می شود». و خودش را تا حدی که آنها او را طرد کرده نادیده گرفته و باور می کند چیزهایی را که دیگران به او نسبت می دهند.
از گفته های مید می توان نتیجه گرفت که عزت نفس تا حدی از ارزیابی منعکس شده دیگران ناشی می شود.
هیچ انسانی در ارزیابی از خود یک جزیره ی تنها نیست که فقط خودش باشد. او در درون خود آئینه منعکس کننده گروه اجتماعیش را حمل می کند. اگر او ارزش زیادی برای خودش قائل است، افرادی در زندگی او بوده اند که با توجه به احترام با او رفتار نموده اند و اگر او خود را دست کم می گیرد افراد مهم دیگر بصورت یک شی با او رفتا نموده اند. تفکر و نحوه ی رفتار افراد مهم کلید اصلی نظریه مید در مطالعه عزت نفس است.
۲-۱-۳- نظریه ی کولی
گی ریشه  (1989) درباره ی نظریه کولی می نویسد: «او همانند مید از دید جامعه شناسی به فرد نگاه می کند و نقش محیط را بسیار مهم می داند. او خود را جنبه ی اجتماعی شخصیت توصیف می کند. و در بحث مفهوم خود بیان می نماید که اصولاً خود و جامعه دو پدیده همانند هستند که در یک ارتباط متقابل شکل می گیرند.
آگاهی شخصی از خودش بازتاب افکار دیگران است.
آلبرخت(۱۹۸۶) می گوید از نظر کولی از طریق پاسخ ها یا بطور متداولتر تعبیر و یا تفسیر پاسخ هایی که شخصی از دیگران دریافت می کند شکل می گیرد. درست همان طور که ما چهره مان را درآیند می بینیم خومان را در آیینه اجتماعی تحت تاثیر واکنش دیگران به وجودمان صحبت هایمان و نیازهایمان می بینیم و این همان است که کولی آئینه خود نامیده است.
به اعتقاد وی سرگام در رشد آئینه خود نما وجود دارد.
۱-    تصویر ظاهر شخص در نظر دیگران(آیا مرا چاق می بینید یا لاغر)
  2-تصویر قضاوت دیگران از آن ظاهر (آیا ظاهر مرا مثبت ارزیابی می کند یا منفی)
  3-نتایجی که در آن مورد احساس می کند (غرور، خجالت، تحقیر)
بنابراین اگر ما احساس کنیم دیگران به طور منفی به ما پاسخ می دهند این می تواند به شدت به مفهوم خود ما تاثیر بگذارد مگر اینکه دیگران تصویب و پذیرش را به ما بدهند.
۲-۱-۴- نظریه ی روزنبرگ
پترسون   (1977) درباره ی نظریه ی روزنبرگ می گوید او با ابراز موضعی شبیه جیمز فرض می کنند که فرآیند قضاوت فرد درباره ارزش خود را می توان طی سه گام مورد تحلیل قرار داد.
اول، خرد ابعادی را که بر اساس آن درباره ی خود قضاوت می نماید انتخاب می نماید.
(مثلاً قضاوت در مورد یک توانایی ورزشی یا تحصیلی)
دوم: فرد خودش را در این ابعاد ارزیابی می نماید.
(مثلاً من یک ورزشکار بد و یا دانش آموز ضعیف هستم).
سوم: اینکه فرد این ارزیابی را بر حسب ارزش خود تفسیر می نماید. (مثلاً من یک ورزشکار و یا دانش آموز ضعیف هستم اما با وجود این یک انسان ارزشمند هستم).
کوپر اسمیت (۱۹۶۷) در این باره می گوید: روزنبرگ مطالعات وسیعی در مورد پیشایندهای عزت نفس انجام داده است.
تحقیق او گامی مهم در روشن کردن بسیاری از شرایط اجتماعی همراه با افزایش یا کاهش عزت نفس نشان می دهد اطلاعات او از یک مطالعه ارزیابی که بر روی بیش از ۵۰۰۰ دانش آموز دبیرستانی انجام شد به دست آمده است.
۲-۱-۵- نظریه ی سالیوان
 کوپراسمیت (۱۹۶۷) با تحقیق بر روی نظریه سالیوان بر این باور است که او یکی از اجزاء مهم شخصیت انسان را نظام خویشتن می داند که از طریق رابطه با اشخاص مهم رشد می کند از نظر سالیوان خویشتن منشاء اجتماعی دارد.
او تفسیر مید از آبشخورهای اجتماعی شخصیت را می پذیرد. و سپس به یک تحلیل گسترده تری از فرآیندهای بین فردی می رسد.
پترسون (۱۹۷۷) می گوید: «سالیوان از عزت نفس بر اساس نیاز به امنیت بین فردی نظر می دهد. طبق این نظریه ارزش خود با احساس توان فرد برای اجتناب از ناامنی بین فردی بالا می رود.»
اسمیت (۱۹۷۷) عنوان می کند که سالیوان معتقد است فرد بطور مداوم در مقابل از دست دادن عزت از خود دفاع می کند. زیرا این فقدان اضطراب ایجاد می نماید در واقع فرد نیازمند است. دفع اضطراب کند. زیرا اضطرابی را که در اثر تهدیدات بر عزت نفس (از طریق طرد یا ارزیابی منفی دیگران) حاصل شده است دفع نماید.
زیرا اضطراب که یک پدیده فردی است. هنگامی اتفاق می افتد  که فرد انتظار طرد یا تحقیر شدن به وسیله دیگران را دارد یا واقعاً بوسیله خود یا دیگران طرد یا تحقیر می شود.
سالیوان همچنین در مورد اینکه فرد چگونه یاد می گیرد که تهدید به عزت نفس خود را تقلیل دهد یا بی اثر نماید صحبت نموده است.
افراد می آموزند که با سبک های مختلف و درجات مختلف با چنین تهدیدهایی رویاروی شوند.
توانایی اجتناب با کاهش از دست دادن عزت نفس در حفظ سطح نسبتاً بالا و مطلوب عزت نفس مهم می باشد. گرچه سالیوان ر مورد اینکه این توانایی چگونه به وجود می آید. بحثی به عمل نمی آورد ولی می پندارد که تجربیات اولیه خانوادگی اش نقش مهمی را ایفاد می نماید. او بر بنیان بین فردی عزت نفس یعنی اهمیت ویژه والدین و خواهران و برادران و اهمیت روش های کاهش دهنده حوادث تحقیر کننده تاکید کرده است.
به اعتقاد پروین  (1994) تاکید سالیوان بر تاثیرات اجتماعی از نظریه های او در مورد رشد انسان مشهود است.
این نظریات در تاثیرات بین فردی و در تاکید بر مراحل مهم رشد بعد از عقد ادیپ به اریکسون است. مخصوصاً تاکید سالیوان بر دروه ی نوجوانی و قبل از نوجوانی شایان ذکر است.
در خلال مرحله نوجوانی تجارب کودک با دوستان و معلمان خو با تاثیرات والدین رقابت می نماید.
مقبولیت اجتماعی اهمیت پیدا می کند، اعتبار کودک در میان دیگران منبع مهمی برای عزت نفس با اضطراب می شود.
۲-۱-۶- نظریه ی هورنای  
در ارتباط با نظریه ی هورنای کوپراسمیت(۱۹۹۶) می نویسد:هورنای (۱۹۵۲-۱۹۶۵) نیز به فزاینده بین فردی و طرق دور کردن احساس خود تحقیری تاکید دارد. او فهرستی از عوامل گوناگون که احساس بی پناهی و انزوا را ایجاد می نماید به دست می دهد و معتقدات اضطراب اساسی، منبع عمده ناشادمانی و کاهش کارآمدی شخصی می باشد.
کوپراسمیت(۱۹۶۷) در این باره می نویسد: شرایطی را که هودنای برای ایجاد اضطراب نام می برد و معتقد است این شرایط احتمالاً موجب اضطراب می شوند عبارت می داند از:
تسلط، بی تفاوتی، فقدان احترام، توهین، فقدان نخستین، فقدان گرامی، انزوا و تبعیض. او بیان می دارد اگر چه فهرست عوامل ویژه ممکن است انتهایی نداشته باشد اما پیشامد مشترک تمام این شرایط اختلال در روابط بین کودک و والدین است که عموماً با خودمداری والدین صورت می گیرد.
هورنای در بحث دفاع در مقابل احساس اضطراب بر عزت نفس تاکید می کند. اما در مورد دفاع ها می گوید که یک روش رویایی با اضطراب تشکیل تصویر آرمانی از ظرفتهای افراد است. در واقع فرد برای غلبه بر اضطراب باید عزت نفس، خود را تقویت نماید و برای تقویت عزت نفس باید تصویر آرمانی بسازد.
این تصویر آرمانی بهردلیل عالی و بلند پایه بودن اثر تقویت و عزت نفس را دارد.
اما چنانچه این تصویر آرمانی غیر واقع بینانه باشد و به آن نرسد منجر به نارضایتی
می شود.
بدینسان تصویر آرمانی نقش مهمی در اینکه فرد خود را چگونه ارزیابی می نماید دارد. تصویر آرمانی هورنای از آرزوهای جیمز متفاوت است. زیرا تصویر آرمانی (هورنای) ضرورتاً ناشی از احساسات منفی است. ولی آرزوها(جیمز) ممکن است از احساسات مثبت یا منفی برخیزد.
در هر دو مورد نتیجه می گیریم که سطح قابلیت انعطاف آرمان، یک جزء اساسی در ارزشیابی خود است.

۲-۱-۷- نظریه ی آدلر
آدلر   (1956-1927) در مقایسه با دیگر نظریه پردازان بر اهمیت ضعیف و ناتوانائیهای واقعی که منجر به عزت نفس پایین می شود تاکید بیشتری نموده است.
کوپر اسمیت(۱۹۶۷) درباره ی نظریه ی آدلر می گوید: او در ابتدای کار تصور می نماید که احساس حقارت در حول و حوش اعضا یا الگوهای مشخصی از رفتار که واقعاً نقص دارند به وجود می آید این نقص های واقعی (مثل کوری، ضعف جسمانی و …) ممکن است احساس ناکفایتی را بوجود آورند.
اما بعداً آدلر این نقایص و ناتوانائیها را حقارت عضوی نامیده از تعریف اجتماعی و فردی احساس حقارت متمایز می نماید.
آدلر به شرط و پیشایند را که ممکن است پیامدهای تاسف باری در رشد عزت نفس داشته باشد ذکر می کند.
اول حقارت های عضوی و تفاوتهای اندازه و قدرت این اشرایط تا حد زیادی غیر قابل اجتناب می باشد اما به علت اینکه اثرات برانگیختگی دارند می توانند منجر به نتیجه مطلوب گردند.
او مفروض می دارد که احساس حقارت ناگزیر در تجربیات دوران کودکی هر فرد بوجودمی آید.
مقایسه بین قدرت و اندزاه که کودکان انجام می دهند آنها را بر این نتیجه گیری وا می دارد که در حقیقت ضعیف و ناقص می باشند و نتیجه آن احساس مقاومت و نابسندگی است که کودک را در رسیدن به شایستگی بیشتر تحریک می کند.
پیشایند دوم که مهم نیز می باشد عبارت از عدم دریافت میزان مناسب پذیرش و حمایت و تشویق از والدین و دوستان نزدیک می باشد.
کودکان دارای حقارت عضوی با دریافت پذیرش و حمایت می توانند ضعفها را جبران و به قوت تبدیل نمایند اما آنها بدون چنین حمایتی ناامید و پریشان می شوند.
پیشایند سوم افراط زیاد در حمایت و پذیرش است. در صورتیکه آدلر معتقد به اثرات سودمند حمایت و پذیرش می باشد ولی در مورد اثرات تخریبی افراط زیاد اخطار می دهد او معتقد است که کودکان نازپرورده به میزان غیر واقع بینانه ای از ارزش دست خواهند یافت.
آنها خود محور و طلبکار می باشند و خواهان شرکت در روابط دو جانبه اجتماعی نیستند و یا آمادگی آنرا ندارند.
ایزدی (۱۳۵۱) در این باره می نویسد:
آدلر چهار موقعیت خانوادگی را مولد احساس حقارت دانسته است.
مراقبت افراطی، کمال طلبی والدین یا خرده گیری بیش از حد آنها، طرد شدن از طرف والدین، ناپروردگی.

نظریه راجرز
راجرز  در نظریه ی خویش درباره ی مفهوم خود و خود ایده آل عقیده ای مشابه عقیده ی جیمز دارد پترسون   (1977) معتقد است تفاوت جیمز و راجرز در آن است که جیمز توجه اش نسبت به واقعی و خود آرمانی و راجرز توجه اش به ناهماهنگی خودهای واقعی و خودآرمانی به عنوان تعیین کننده عزت نفس است.
به نظر راجرز هر چه ناهماهنگی بین خودهای واقعی و آرمانی بیشتر باشد عزت نفس کمتر و میزان ناسازگاریی بیشتر خواهد بود.
کوپر اسمیت (۱۹۶۷) در این باره می گوید:
راجرز در مورد منشاء عزت نفس مستقیماً صحبت نکرده ولی بحث او در مورد شرایطی  که خویشتن پذیری را تسهیل و تعارض را کاهش می دهد در شناخت ما از آن موضوع سهم است.
راجرز مفروض می دارد که تمام افراد خودانگاره ای از خود شکل می دهند که به حفظ سازگاری به دنیای خارج کمک می نماید. چون این خوانگاره در اثر تعادل یا محیط رشد می کند، قضاوت ها ، ترجیحات و کمبودهای موقعیت خانوادگی و اجتماعی خاص را منعکس می کند راجرز اثرات مهلک محیط هایی را که در مورد فرد به عنوان یک موجود بد قضاوت می نمایند را نشان می دهد این قضاوت های تند و خرد کننده فرا را از پذیرش خود باز می داغرد و بدینسان می تواند باعث رنجش شده و با تهدید ارزشمندی و شایستگی او اثر تخریبی داشته باشد.
وی (راجرز) معتقد است یک جو آسان گیرد. بیان آرزو و عقاید و عاطفه را ممکن ساخته و به مقایسه ها و ارزشیابی تند مکرر متوسل نمی شود خرد را قادر به شناخت و خویشتن پذیری می کند.
شاملو (۱۳۶۸) می نویسد: بنابراین می توان گفت بر اساس نظریه ی راجرز احساس عزت نفس در اثر نیاز به نظر مثبت به وجود می آید.
نیاز به نظر مثبت دیگران شامل بازخوردها یا رفتار گرم و محبت آمیز، احترام، صمیمیت، پذیرش و مهربانی از طرف محیط و بخصوص اولیاء کودک می شود.
راجرز معتقد است که کودک از همان اول کودکی احتیاج به محبت و مهربانی دارد.
اگر اولیاء به طفل محبت بدون قید و شرط نشان دهند بعدها از چنان عزت نفسی برخوردار می شود که لزومی در طرد کردن تجارب واقعی نمی بیند لیکن اگر اولیاء به کودک به طور مشروط محبت کنند و یا نظر مثبت بدهند کودک تجربه هایی را که با مفهوم خودش هماهنگ نباشد طرد و انکار می نماید.
به عبارت دیگر انسان اصولاً موجودی فعال و خود شکوفا است و به عنوان بخشی از فرآمند خود شکوفایی در جستجوی حفظ و نگهداری همخوانی بین خویشتن و تجربه است.
پروین  (1372) در این باره می گوید البته به دلیل تجربیات گذشته در مورد توجه مثبت مشروط ممکن است مواردی که عزت نفس را تهدید می کند انکار یا تحریف شود نتیجه حالتی از ناهمخوانی است که در آن اضطراب و عدم انعطافی را تجربه می کنیم که با نحوه تثبیت شده ای از ادراک و تجربه همراه است.
پروین در ادامه می گوید مطالعات بسیاری در حمایت از این نظریه که سلامت روانی و عزت نفس زمانی با یکدیگر همبسته اند که بین خویشتن اصلی و خویشتن آرمانی تفاوت زیادی وجود نداشته باشد.
به عبارت دیگر عزت نفس و رضایت از زندگی می تواند به عدم تشابه با خویشتن مطلوب مربوط شود تا شباهت با خویشتن آرمانی.

۲-۱-۹- نظریه ی مزلو
به نظر مزلو   (1989)همه افراد جامعه ما (به جزء برخی از بیماران) به یک ارزشیابی ثابت و استوار و معمولاً عالی از خودشان به احترام به خود یا عزت نفس یا به احترام به دیگران تمایل و یا نیاز دارد.
امروز اهمیت محوری نیاز به عزت نفس به طور فزاینده ای مورد توجه روانکاوان و نیز روانشناسان بالینی قرار گرفته است.
پروین در ارتباط با نظریه ی مزلو در ۱۹۹۲ می نویسد:
نظریات مزلو به دو جهت ارزش داشته است. اولاً در انگیزش انسان نظری ارائه می کند که در آن بین نیازهای زیستی مانند گرسنگی، خواب، تشنگی و نیازهای روان شناختی همچون عزت نفس، و تعلق، تفاوت قائل می شود. ما نمی توانیم به عنوان یک ارگانیسم روان شناختی و بدون ارضاء نیازهای دیگر به طور کامل رشد کنیم.
مزلو بر این اعتقاد است که روانشناسان بیشتر به نیازهای زیستی پرداختند و نظریه هایی در شخصیت ارائه کرده اند که در اساس آن انسان فقط به کمبود پاسخ می دهد و در جستجوی کاهش تنش است.
۲-۱-۱۰- نظریه آلپورت
 آلپورت  در سال (۱۹۶۱) هفت مرحله رشد را معرفی می کند که در مراحل اولیه احساس شخص نسبت به خویشتن شکل می گیرد.
مراحل او شامل:
۱-    مرحله ی کودکی
۲-    مرحله خویشتن جسمانی
۳-    مرحله خود هویتی
۴-    مرحله عزت نفس
۵-    مرحله بسط مفهوم خویشتن
۶-    مرحله معامله گر منطقی
۷-    مرحله تلاش شخصی
او در توضیح مرحله  4که مرحله عزت نفس است می گوید: عزت نفس به عنوان قدردانی شخصی از اعمال و رفتارش است. یعنی تائید او بر دیگران برای او پاداش است و عزت نفس را افزایش دهد.
۲-۱-۱۱- نظرات دیگر روانشناسان در ارتباط با عزت نفس
پروین (۱۹۹۲) در مورد نظرات دیگر روانشناسان چنین می نویسد : اپستین معتقد است افراد با عزت نفس بالا آستانه تحمل پائینی نسبت به شکست نشان می دهند و بر عکس افراد با عزت نفس پایین خود را همواره تحقیر می کنند و تحمل شکست را ندارند.
نظریه پردازان کمال نفس بالا را جنبه ی مهم خود پنداره می دانند که با سازگاری فرد ارتباط دارد.
همچنین در نظریه های کمال خودپذیرشی به ادراک رضایت از خویشتن استناد می کند. در واقع رهبران مذهبی نیز عشق به خویشتن را رد نمی کنند اما معتقدند که شخص سالم علاوه بر علاقه بر خویشتن به دیگران هم علاقمند است.
به طور کلی ارزش گذای نسبت به خویشتن را می توان عزت نفس نامید. اسمیت هارتر و روزنبرگ عزت نفس را عنصری از خود پنداره می دانند که به قضاوت ما نسبت به توانائیهای بالقوه و بالفعل دلالت دارد.
و فردی که عزت نفس بالایی دارد خود پذیرا و خود ارزشمند است. روانشناسان اجتماعی عزت نفس را ارزیابی مثبت و منفی فرد از خود می دانند. به طور کلی فرض می شود عزت نفس تا حدودی با ثبات است .همچنین به افزایش عزت نفس اهمیت زیادی می دهند. برخی از عوامل به تفاوتهای فردی در میزان عزت نفس بالا اشاره دارد مثلاً در بین کودکان ۴-۱۰ ساله قهرمان ورزش بودن در افزایش عزت نفس تاثیر بسزایی دارد.
در حالیکه عزت نفس بین جوانان تحت تاثی روابط عاشقانه قرار می گیرد (هوستر ۱۹۸۶) این تاثیر پذیری بستگی به زمان دارد و در دوران مختلف رشد شخصیت متفاوت است. یکی دیگر از افرادی که در زمینه عزت نفس تحقیقات وسیعی انجام داده و نظراتی را ارائه داده است کوپراسمیت می باشد. پروین (۱۹۹۴) در این باره ابراز می دارد که اسمیت (۱۹۶۷) مطالعه ای در زمینه ی عزت نفس انجام داده است و عزت نفس را یک ارزشیابی فردی معرفی کرده است که معمولاً با توجه به خویشتن حفظ می شود. به این ترتیب عزت نفس عبارت است از قضاوتی فردی از شایستگی که ویژگی عام شخصیت است نه یک نگرش لحظه ای یا اختصاص برای موقعیت های خاص.
س. گوردون (۱۹۶۸) متوجه شد ۴۰ تا ۷۰ درصد از اصطلاحاتی که افراد برای توصیف خویش به کار می برند، از یک بار سنجش و ارزشی برخوردار هستند. یعنی این اصطلاحات از معانی ضمنی خوب یا بد برخوردارند. این امر حاکی از آن است که یک قسمت با اهمیت از نحوه ی نگریستن ما به خودمان عبارت است از ارزیابی مثبت و منفی راجع به خودمان.
هاماچک (۱۹۷۸) پیشنهاد کرده است میان حقایقی که معتقدیم درباره ی ما صدق می کنند و شیوه ی ارزیابی ما از این حقایق فرق قایل شویم به عنوان مثال، ممکن است دو نفر خود را در ورزش بی کفایت تلقی کنند، اما نتیجه این امر برای آن دو می تواند متفاوت باشد. اولی ممکن است این مسئله را دال بر بی ارزشی خود بداند. در حالی که نفر دوم این بی کفایتی را مسئله بی اهمیتی تلقی می کند. هاما چک ارزیابی حقایق تصور شده درباره خود را عزت نفس می نامد. به گفته اس.اپستاین «افراد برخوردار از عزت نفس بالا در درون یک والد مهربان حمل می کنند که به موفقیت آنها افتخار کرده و پشت به شکست های او صبور و شکیباست. »
بر عکس، کسی ک عزت نفس پایینی دارد در درون خود یک والد ناراضی حمل می کنند که در برابر شکستهایشان بسیار خرده گیر عمل کرده و در هنگام موفقیت صرفاً یک لذت کوتاه مدت و گذرا ارائه می دهد.»

۲-۱-۱۲- عزت نفس و غرور
 به نظر راجرز و سایر نظریه پردازان خودشکوفایی، عزت نفس بالا جنبه مهمی از خود پنداره است است و با سازگاری فرد ارتباط دارد.
به گفته آنها، افراد برخوردار از کارکرد آرمانی، خود را با تمامی نقاط قوت و ضعف می پذیرند اما این دیدگاه ممکن است عده ای را دچار و دردس سازد. ضرب المثل «خواره چون بالارو و سرنگون شود». حاکی از آن است که عزت نفس مفرط می تواند چیز نابخردانه ای باشد. برخی از مذاهب و ادیان غرور را گناه شمرده اند.
ما از کسانی که خودپسند هستند بدمان می آید. و ممکن است در مورد اینکه خویشتن پذیری بیش از حد مانع تغییرات مورد نیاز در زندگیمان شود. نگران باشیم پس اجازه دهید این موضوع را دقیقتر بررسی کنیم.
«غروری» که نویسندگان کهن آن را هشدار می دادند با مفهوم هدبریس (یک واژه یونانی)، یعنی غرور توهین آمیز و گستاخانه ای که در نتیجه یک فرد فناپذیر خود را با خدایان یکی می دانست رابطه دارد. اما خویشتن پذیری مطلوب در میان نظریه پردازان کمال عبادت است از ادراک درست خویشتن، که طبعاً شامل نقاط ضعف او نیز می شود.
رهبران مذهبی در واقع علیه عشق محمن به خود هشدار داده اند. همانگونه که نظریه پردازان کمال می گویند، «خویشتن پذیری» بدان معنا نیست که این گونه افراد هرگز تغییر نمی کنند. بر عکس آنها نسبت به بسیاری از دیگر افراد دو برابر تغییر گشوده تر عمل می کنند. زیرا نواقص و معایب خود را به درستی تشخیص داده و در عین حال آنقدر خود را با ارزش می دانند که تغییر کنند.
خویشتن پذیری در این معنا صرفاً به متوله ی آن است که شما از خودتان به خاطر ناکامل بودن ناامید نمی شوید و اظهار نارضایتی نمی کنید.
شما خودتان را به رغم معایبی را دارید فردی اساساً با ارزش تلقی می کنید(همان منبع)
عزت نفس بالا و عزت نفس پائین:
کوپر اسمیت (۱۹۶۷) در زمینه ی موضوع عزت نفس بالا و پائین می نویسد:
عزت نفس بالا همراه است با کلمات دیگری نظیر احترام به خود، برتری، خودپذیری، غرور و … و عزت نفس پائین اغلب برابر با حقارت، ترس، تنفر از خود .و…. بوده است.
برخی عز نفس بسیار بالا را با خودبینی، خودپسندی و غرور همراه دانسته و ارزش منفی برای آن قائل هستند.
فردی که نظر متعادلی در مورد خویشتن دارد ممکن است شخص دارای متولت و متواضع یا بر عکس شکست خورده ، حقیر و … در نظر گرفته شود (کوپراسمیت ۱۹۶۷)
ظاهراً ارزشهای مثبت و منفی که به سطح معینی از عزت نفس داده می شود نشانگر ارزشها و عقاید شخصی است. تا داده های عینی و مستحکم گرچه بعضی اوقات عزت نفس بالا با ویژگیهایی نظیر خود بزرگ بینی و تکبر همراه بوده است. اما هیچ الزام اجتماعی و مدرک عینی و تکبر برای چنین رابطه ای وجود ندارد.
پاپ (۱۹۸۸) ابراز می دارد به طور کلی عزت نفس بالا یعنی داشتن نظر مثبت خود، فردی که عزت نفس بالایی دارد بطور واقع بینانه به نقایص و کمبودهای خود توجه کرده اما نسبت به آنها حساسیت شدید ندارد.
چنین فردی خود را به نحو مثبت ارزیابی نموده و احساس خوبی در مورد نقاط قوت خود دارد معنای احساس رضایت از ویژگی های خود این است که فرد به هیچ وجه تمایل به متفاوت بودن ندارد. بر عکس یک فرد مطمئن از خود برای بهبود نقاط ضعیفش تلاش زیادی می نماید.
معذالک زمانی که رسیدن به اهدافش کوتاهی نماید خود را می بخشد.
فرد دارای عزت نفس پایین مکرراً یک نگرش خود ثبت مصنوعی را به دیگران نشان
می دهد اما ممکن است بطور ناامیدانه تلاش کند تا به خود و دیگران ثابت نماید که فرد
بی کفایتی است.
یا از طرد و تحقیر دیگران از تماس با آنان خوداری کرده و در ادراک خود فرو رود.
فرد دارای عزت نفس پایین فردی است  که مباهات به خود کم بینی دارد. شاملو(۱۳۶۸) و باک(۱۹۸۸) معتقدند افراد با عزت نفس بالا افرادی هستند که احساس اعتماد به نفس، استقلال و خلاقیت نموده و براحتی تحت تاثیر و نفوذ عوامل محیط قرار نمی گیرند.
کوپراسمیت(۱۹۶۷) در این باره می گوید: افراد با عزت نفس بالا ارزیابی نسبتاً ثابت از توانایی ها و و ویژگی هایشان دارند. آنها نقش فعالی را در گروه های اجتماعی داشته و همیشه بطور کارآمد دیدگاه های خود را بیان می نمایند.
مک نال  (1977) پروین  (1994)، اتکینسون   (1975) در این رابطه می نویسند:مطالعات کوپراسمیت (۱۹۶۸) نشان داده اند اندک افراد دارای عزت نفس بالا به دلیل ابراز وجود مشهود بوده و قادرند در گروه نفوذ و تاثیر داشته و تا حدی جهت آن را تعیین کنند این افراد مستقل از اجتماع نظراتی دارند و قادرند حتی با فشارهای اجتماعی، استقلال فکری خود را حفظ کنند. از این رو همرنگی را تنها در صورتی می پذیرند که مطابق با مشاهدات شخصی آنها باشد. اینان کمتر دچار احساس اضطراب بوده و به ادراکات و واکنش های خود اعتماد دااشته و اطمینان دارند که می توانند تلاشهایشان را به نتیجه مطلوبی برسانند افراد با عزت نفس بالا در هر دو جنبه تحصیلی و اجتماعی تمایل به موفقیت داشته و با این انتظار که به خوبی پذیرفته خواهند شد به افراد دیگر نزدیک می شوند.
این خوش بینی ناشی از تخلیات نبوده بلکه بیشتر بر اساس یک ارزیابی ثابت از توانائیها ، مهارتهای اجتماعی و خصوصیات فرد است. آنها خود پسند نبوده با مشکلات شخصی مشغولیت ذهنی نداشته و در مقایسه با افراد دارای عزت نفس پائین کمتر دچار ناراحتیهای روان تنی نظیر بی خوابی، خستگی، سردرد و … می شوند.
کوپراسمیت(۱۹۶۷) معتقد است، که ظاهراً افراد دارای عزت نفس بالا کمترین ترس و تعارض و با کمترین شک به خود و کمتری اختلال شخصیت به طور مستقیم و واقع بینانه به سوی اهداف شخصی گام بر می دارند.
مطالعات وی نشان داد افراد عزت نفس پائین به خویشتن اعتماد نداشته و در مورد ابراز ایده های غیر معمول بیمناک هستند آنها از ابراز وجود شانه خالی می کنند، از خشمگین کردن دیگران می ترسند و به انتقاد حساس هستند آنان در سایه گروه اجتماعی زندگی می کنند و آرامش و انزوا را به تبادل مشارکت ترجیح می دهند. از عوامل دخیل در گوشه گیری این افراد می توان از کم رویی و مشغولیت فکری با مشکلات درونی نام برد. این مشغولیت فکری نه تنها احساس ناراحتی آنان را تشدید می کند. بلکه موجب محدود شدن مراودات اجتماعی و روابط دوستانه که چنین افرادی به آن نیاز دارند جدا می سازد. افراد دارای عزت نفس پایین تصویری از یاس و ناامیدی را نشان می دهند. آنها احساس انزوا نموده و در ابراز یا دفاع از خود رویارویی و غلبه بر نقایصتان احساس ضعف و ناتوانی می کنند. (اتکینستون ۱۹۷۵)
کوپراسمیت (۱۹۶۷) بعد از بررسی نظرات مختلف در زمینه عزت نفس می گوید: «نظرات نظریه پردازان و محققین پیشین ما را به این نتیجه می رسانند که چهار عامل اساسی در رشد عزت نفس دخیل داشت:
۱-    میزان دریافت رفتارهای احترام آمیز، پذیرا و علاقمندی است که شخص از افراد مبهم زندگیش دریافت می دارد. در نتیجه ما خودمان را همانگونه که رزیابی میشویم می شویم ارزیابی می کنیم. 
۲-    تاریخچه موفقیتها و همچنین پایگاه و مقامی است که مزد در جهان دارد.
۳-    شیوه تغییر تجارب و موفقیتها که بر اساس ارزشها و آرزوهای فرد صورت می پذیرد.
۴-    نحوه پاسخ فرد به از دست دادن می باشد. افراد ممکن است امحال تحقیر کننده دیگران و یا شکست های خود را کاهش یا تحریف یا کاملاً سرکوب کنند. ممکن است حتی قضاوت دیگران را را رد کرده یا کاهش دهند و یا بر عکس ممکن است به قضاوتهای افراد دیگر بسیار حساس باشند. این توانایی دفاع از عزت نفس تجربه اضطراب را کاهش داده و به حفظ تعادل شخصی کمک می کند.
به نظر راتمین   (1984) به طور کلی اعتقاد بر این است که عزت نفس کاملاً ثابت بوده و افراد تمایل دارند که در زمانهای مختلف احساس نارضایتی خوب یابد از خودشان داشته باشند.
ماسن  (1983) معتقد است که کوپراسمیت(۱۹۶۷) قویترین دلیل برای اثبات عزت نفس را بر اساس همبستگی ۷% بین نمرات عزت نفس در مدت سه سال ارائه داده است به نظر می رسد که وی با استناد به این همبستگی نتیجه می گیرد که عزت نفس یک قضاوت نسبتاً پایدار از جانب کودک است او در این باره می گوید: یافته های ما این فرض را به میان می آورد که در زمان کودکی فرد به یک ارزشیابی کلی از ارزش خود می رسد که نسبتاً ثابت است.
هامن (۱۹۸۳) بر خلاف کوپراسمیت معتقد است که عزت نفس همیشه ثابت نیست او ادعا می کند که آزمونهای کوپراسمیت بچه های دبستانی ۱۲-۱۰ ساله بودند و این دوره ای است که مفهوم خود نسبتاً پایدار به نظر می رسد. مثلاً تحقیقات مختلف نشان داده اند که بین سنین ۱۱  تا ۱۳ سالگی عزت نفس کاهش می یابد.
البته لازم به ذکر است کوپراسمیت(۱۹۶۷) نیز به این تغییرات موقتی در عزت نفس اشاره می نماید او معتقد است که عزت نفس کلی در یک دوره چندین مساله نسبتاً ثابت می ماند و احتمالاً این ارزیابی می تواند تحت تاثیر وقایع و تغییرات خاص محیطی قرار گیرد. اما ظاهراً وقتی شرایط مسیر طبیعی و معمول خود را از سر می گیرند. عزت نفس به سطح عادی خود بر گشت می نماید. در تحقیقی که توسط وارنی در سال (۱۹۸۶) انجام گرفت. یافته های تحقیق نشان داد که والدین، معلمان، دوستان از عوامل تعیین کننده عزت نفس هستند. و به طور کلی عزت نفس یکی از مهمترین نشانه ها جهت تشخیص افسردگی است.
از جمله عوامل موثر در عزت نفس تعارض والدین می باشد. دی و جاناتان در سال ۱۹۹۳ طی تحقیقی نشان دادند که تعارض والدین به عزت نفس کودکان آسیب می زند.

۲-۱-۱۳- نقش خانواده در شکل گیری عزت نفس:
در بحث منشأ عزت نفس به نقش ارزیابی دیگران در شکل گیری عزت نفس اشاره شده در اینجا به دلیل اهمیت ارزیابی های والدین و نقش خانواده در شکل گیری عزت نفس به توضیح آن می پردازیم.
پلهام  (1988) در این باره می نویسد: روان شناسان تحول بر نقش قاطع تجارب عاطفی اولیه به ویژه رابطه مادر با کودک در تعیین احساسات و هیجانات خود تاکید دارند.
به اعتقاد آنان قبل از اینکه نظام شناختی نود و افکار مربوط به ارزشمندی خود تکوین یابد پذیرش کودک بر عزت نفس تاثیر می گذارد.
رومهاری   (1986) نیز در این باره می گوید: راجرز کسی که اصطلا ح پذیرش با توجه مثبت غایر مشروط را به کار برد. اولین کسی است که مستقیماً در مورد نقش روابط خانوادگی در شکل گیری مفهوم خود و عزت نفس صحبت نموده است. راجرز مفروض داشت که عزت نفس بالا از محیط خانوادگی که محبت را به اطاعت یا موفقیت فرد مشرو نمی کند ناشی می شود. والدین کودکان با عزت نفس بالا به طور غیر مشروط و فقط به خاطر کودکان به آنان محبت و عشق می ورزند و آنها را به همه ویژگیهایی که دارند می پذیرند.
پروین نیز معتقد است که (۱۹۸۹) همچنان که بیشتر نظریه پردازان اتفاق نظر دارند زیر بنای عزت نفس در خانواده نخستین سالهای زندگی بر اثر نگرش و از رفتار والدین نسبت به کودک ایجاد می شود. حال سوال مهم این است که کدام یک از رفتارها و نگرشهای والدین در شکل گیری عزت نفس موثر است. به نظر می رسد که تعادل والدین و کودک در سه زمینه از اهمیت ویژه ای برخوردار است. اولین حیطه به میزان پذیرش، علاقه و عاطفه و گرمی ابراز شده نسبت به کودک مربوط می شود.
به طور کلی اکثر نظریه پردازان نظر دارند که پذیرش یا توجه مثبت غیر شرطی پیش نیاز اصلی عزت نفس مثبت است.
حوزه حساس دوم در تعادل والدین و فرزندان بر آسان گیری و تنبیه مربوط است. اطلاعات موجود نشان می دهد که والدین کودکان عزت نفس بالا خواسته های مشخصی و روشنی دارند که با عزم راسخ اعمال می شود.
والدین کودکان با عزت نفس پایین بر خلاف این الگو کمتر راهنمایی می کنند و معمولاً به جای پاداش از تنبیه استفاده می کنند.
حوزه حساس سوم در تعامل والدین و کودکان در مورد اعمال رویه های دموکراتیک است والدین کودکانی که عزت نفس بالایی دارند مجموعه قوانین گسترده ایی برقرار
می کنند و اشتیاق زیادی به عمل آنها دارند. ولی این رفتارها در محدوده تعیین شده غیر اجباری و با پذیرش حقوق و عقاید کودک همراه است. والدین کودکان با عزت نفس پایین محدویتهای نامشخصی را تعیین می کنند. در روشهای متفاوت مستبد، سلطه جو، طرد کننده و سازشی ناپذیر هستند.
اتکینسون  (1967) می گوید کوپراسمیت از مطالعه نوجوانان به این نتیجه می رسد که علاقه عمیق به کودکان و پذیرش آنها مشخص کردن دقیق محدود اعمال آنها و راهنمایی بر اساس قوانین روشن، آزادی در اعمال فردی که در این محدوده مشخص قرار دارد. رفتار غیر تنبیهی و احترام به عقاید کودکان تا حد زیادی در رشد عزت نفس بالا دخیل است.
چابرت   (1991) نیز در این باره می نویسد: در یک مطالعه کردار رابطه با عزت نفس و رفتار انضباطی والدین در ۵۰ پسر و ۸۴ دختر بررسی شد. پسرانی که نمرات  بالاتری در عزت نفس گرفتند گزارش کردند که مادرانشان با محبت بوده، به فعالیت های آنها علاقه داشته و سوء استفاده کلامی کمتری داشته اند دختران با عزت نفس بالا گزارش کرده بودند که والدینشان هر دو به فعالیتهای آنها علاقه مند بوده، تحسین بیشتری به کاربرد و سوء استفاده کلامی پرهیز کرده اند همچنین این دختران بیان کرده اند که مادرانشان با محبت بوده و آنان را به استقلال بیشتری ترغیب کرده و دخترانی که پدرانشان را سخت گیر گزارش کرده اند نمرات عزت نفس پایین تری داشته دانستند.

۲-۱-۱۴- نقش پدر خانواده و تاثیر آن بر عزت نفس کودکان:
خانواده نخستین محیط اجتماعی است که کودک را زیر سرپرستی و مراقبت قرار می دهد. از این رو بیش از تمام محیط های اجتماعی در رشد و تکامل فد تاثیر می گذارد، خانواده اولین محیطی است که الگوی جسمی – روانی فرد در آن شکل می گیرد. ریشه بروز بسیاری از فضائل و رذایل انسانی در خانواده است. از آنجا است که مبارزه، عشق، نفرت، اعتماد، بی اعتمادی و … زاده می شود.
آدامز (۱۹۹۲) در این باره می گوید: محققین در این مورد که پدر یا مادر کدامیک بیشترین تاثیر را بر روابط آینده نوزاد می گذارند. اختلاف نظر دارند. بولبی (۱۹۸۵) روابط مادر نوزاد به مثابه پیش الگوی تمام روابط خود معرفی می کند. در صورتیکه به نظر میرلو(۱۹۸۶) پدر پل روابط بین کودک و دنیای وسیع بیرونی بوده و الگویی برای بسیاری از روابط اجتماعی وی خواهد شد. از نظر سالیوان (۱۹۷۲) عدم همدلی پدر با فرزند مذکر موجب می شود که وی وابستگی شدیدی نسبت به مادر خود پیدا کند.
۲-۱-۱۵- کمک تخصصی برای افزایش عزت نفس:
بندورا (۱۹۸۶) می گوید از آنجایی که عوامل متنوع و فراوانی در عزت نفس نقش دارند رویکردهای مختلفی نیز می توانند در افزایش عزت نفس به کار روند و نیز این امکان وجود دارد که برای هر کس رویکرد قضاوتی مناسب تر باشد. برای عده ای لازم است با آموزش مهارتهای جدید بر کفایت واقعی آنها افزوده شود. در مورد عده ای دیگر، لازم است معیارها و ملاکهای مبهم و غیور واقع بینانه حذف شود و به جای آن معیارهای اختصاصی تر و دست یافتنی تر جایگزین گردد. در برخی نیز، فرد باید یاد بگیرد که بر تحسین و تمجید از خود پرداخته و یا به موفقیتهای خود به اندازه شکستهایش توجه داشته باشد. شواهد حاکی از آن است که تمامی این رویکردها می توانند موجب افزایش عزت نفس شوند. هر چند درمانهایی که هدف آنها تغییر فرآیند خود ستمی است . معمولاً کارآمدتر  از درمانهایی هستند که هدفشان افزایش مهارتهاست. (رم، ۱۹۸۲).
در بسیاری از درمانهای روان شناختی به ظاهر متفاوت، از چندین رویکرد استفاده
می شود. درمانگران غالباً بر درمانجو کمک می کند تا معیارها و ملاک های غیر واقع بینانه را شناسایی و جایگزین کنند. موفقیتعا و دستاوردهای خود را بشناسند و به تحسین و تمجید خویشتن بپردازند، در راههای موثرتری را برای کنار آمدن با جهان اتخاذ کنند. همچنین درمانیگران غالباً یک فضای گرم و پذیرنده فراهم می آورند که به واسطه آن، درمانجوی می تواند معیارهای مشخصی را در خود پرورش دهد. این معیارهای درونی باعث می شود که درمانجو به تائید دیگران نیاز کمتری داشته باشد. لذا، تعجبی ندارد که در بسیاری از پژوهشها معلوم شده است . روان درمانی عزت نفس را بالا می برد.(بندار  و کال ، ۱۹۷۸، پرسل ، برویک ، و بایگل ، ۱۹۷۴؛ وارن  و داریس ۱۹۷۲).

منبع کنترل
کسی که برای اولین بار در این مورد نظریه ای بیان کرده جولین راتر بوده است راتر مفهوم منبع کنترل را برای انکار نمودن تفاوتهای شخصیت در عقاید ما نسبت به منبع تقویمان معرفی نمود. قبلاً اشاره شد که مردم در ادراک خود از اینکه آیا واقعه خاصی تقویت کننده می باشد با یکدیگر فرق دارند. پژوهش راتر نشان داده است که برخی از مردم معتقدند تقویت وابسته به رفتار خود آنهاست. دیگران فکر می کنند که تقویت توسط نیروهای بیرونی کنترل شده است.
مردمی که با متغیر شخصیت مکانی درونی کنترل مشخص شده اند، اعتقاد دارند تقویتی که دریافت می دارند نتیجه رفتارها و ویژگیهای آنها می باشد مردمی که دارای منبع کنترل بیرونی هستند معتقدند که تقویت توسط مردم یگر کنترل شده است. آنها متقاعد شده اند که در مقابل این نیروهای بیرونی ناتوان هستند.
نظریه های بسیاری در این مرود بیان شده که یکی از آنها دیدگاه یادگیری در این مورد است
این دیدگاه از نظریه یادگیری اجتماعی منشاء گرفته است. مقصود این است که تاریخچه تقویت زندگی هر فرد به اعتقادات کلی و انتظارات وی شکل می دهد. آیا رفتار فرد در رسیدن به خواسته های مطلوب او موثر است؟ یا اینکه کنترل وقایع از عهده او خارج است؟ افرادی که دارای کنترل بیرونی هستند. معتقدند که می توانند به منابع هم تقویت تاثیر و کنترل داشته باشند و خود را حاکم بر سرنوشت خویش بدانند. 
۲-۲-۱- رویکرد ها و نظریه های متفاوت درباره وضع کنترل:
نظریه ها درباره ماهیت رفتار انسان و موضوع کنترل شخصی اظهارات متفاوتی دارند. رویکردهای انسان گرا  در رفتار اجتماعی معتقدند که آدمیان موجوداتی هشیار و معقول هستند که توسط نیروهای ناهشیار یا تجربیات گذشته کنترل نمی شوند و در نظام انسان گرایی تمایلات و ارزشهای انسانی در درجه اول اهمیت قرا دارند.انسان گرایی بر توانمندی ها و آرزوهای انسان ارداده آزاد،هشیار و تحقق بخشیدن به استعدادهای انسان تاکید می ورزند. آدمیان به طور کامل توانایی دارند که رفتارشان را کنترل کند.
راجرز معتقد است که ما موجوداتی هشیار و معقول هستیم و شخصیت را تنها از طریق رویکرد پدیدار شناختی می توان از دیدگاه فرد، بر اساس تجربیات ذهنی او تصور می کرد که شخصیت را تنها می توان از دیدگاه خود مشخص، بر پایه تجربیات ذهنی او درک کرد و توانایی متغییر کردن و کنترل رفتار و بهتر شدن شخصیت بر خود شخص متمرکز است.
طرفداران رویکرد شناختی مانند جرج کلی معتقد بودند که هر یک از ما درباره محیط خود سازه های مشخصی را به وجود می آوریم منظور دی وی این بود که مابه وسیله سازه های شخصی ، رویدادها و روابط اجتماعی زندگی خود را بر حسب یک نظام یا الگو، تعبیر می کنیم و سازمان می دهیم و در واقع رفتار و جنبه های شخصیت توسط فرآیندهای شناختی کنترل می شوند.
در نظریه روانکاوی فروید بر خلاف سایر رویکردها (انسان گرایانه، شناختی) بر نیروی ناهشیار تاکید شده یعنی غرایض و امیال جنسی (غریزه زندگی و پرخاشگری) با پایه زیستی و تعارض های اجتناب ناپذیر دوران کودکی مخصوصاً پنج ساله اول شکل دهنده رفتار گرایان که از نیت واتسون پیروی می کند، مخصوصاً اسکینر اعتقاد دارد که کل رفتار (را می توان توسط پیامدهای آن یعنی آنچه به دنبال دارد)تعیین کرد.
رفتار می آید، کنترل کرد. رفتار توسط محرکهایی محیطی رفتار توسط محرکهای محیطی کنترل می شود. هر موجودی را نمی توان برای انجام رفتار تربیت کرد و این رفتار توسط اندازه و محیط تقویتهایی که بعداز آن می آید تعیین می شود هر کس که تقویت کننده ها را کنترل می کند، قدرت کنترل کردن رفتار انسان را نیز دارد (گنجی، ۱۳۷۵)
تاریخچه، نظریه راتر:
نظریه راتر قویاً تحت تاثیر کارهای آدمی بوده است. وی مانند اسکینر و تدورا اعتقاد دارد که بیشتر رفتارها آموختنی است. اما با نظر اسکینر در این مورد که رفتار صرفاً بوسیله متغیرهای بیرونی شکل داده می شود مخالف است وی همچنین از روش مطالعه اسکینر که روش فک آزمونی معروف است انتقاد می کند و معتقد است که روش او نماینده یادگیری در جهان واقعی یعنی محیطی که ما در آن واکنش متقابل و تعامل داریم، نیست همین طور مطالعات اسکینر روی حیوانات را مورد انتقاد قرار می دهد و معتقد است که چنین پژوهشهایی تنها باید به عنوان نقطه آغاز برای ترک رفتار پیشینه انسان تلقی شود به همین جهت راتر و پیروانش تحقیقات خود را صرفاً روی آزمودنی های انسان متمرکز کرده اند. (کریمی، ۱۳۷۵، ص ۱۹۸).
راتر گسترده تر از بتدورا در فرآیندهای شناختی می پردازد. برخی از روانشناسان می گویند که راتر دارای رفتارهای «شناختی شده» می باشد. (کانتور، و زیر کل ۱۹۹۰، ص ۱۳۷).
وی پیشنهاد می کند که ما خود را به صورت موجوداتی هشیار که قادر به تاثیرگذاری و تجربیاتمان هستیم و تصمیماتی می گیریم که زندگیمان را تنظیم میکنددرک می نماییم(سیدمحمدی، ۱۳۵۷، ص ۴۵۱).
۲-۲-۲- مفاهیم اساسی نظریه یادگیری اجتماعی:
راتر برای این که کارکرد شخصیت را شرح دهد، چهار مفهوم اساسی را معرفی کرد. توان رفتار، انتظار، ارزش تقویت، موقعیت روانی، این مفاهیم به صورت زیر به هم مربوط می شوند. وقوع توان رفتار در هر موقعیت به خصوص حاصل انتظار منجر شدن آن رفتار به تقویتی خاص در آن موقعیت و ارزش آن تقویت است. (راتر، ۱۹۷۵،ص ۵۷).
 1-2-2-2- توان رفتار:
توان رفتار یعنی احتمال که در تمام رفتارهایی که می توانیم در یک موقعیت معین انتخاب کنیم و آنها را نشان دهیم. یک رفتار یا پاسخ خاص داده خواهد شد.
گزینش یک رفتار دیگر بر پایه برداشت ذهنی ما از موفقیت قرارداد بنابراین توان رفتار نه تنها تحت تاثیر موقعیت محرک قرار دارد. بلکه گزینش هشیار ما از این چهره های رفتاری موجود با در نظر گرفتن ادراک ذهنی ما از موقعیت نیز بر آن تاثیر دارند. دیدگاه راتر با دیدگاه اسکینر تفاوت دارد، در حالیکه اسکینر به رویدادهای پرداخت که به صورت عینی قابل مشاهده باشند. توصیف راتر هم اعمال آشکار و هم اعمال ناآشکار را در بر دارد. اعمال ناآشکار، فرآیندهای شناخی درونی ما هستند، که نمی تواند به طور مستقیم مشاهده شوند. برای راتر فرآیندهای شناختی، دلیل تراشی، سرکوب، در نظر گرفتن چاره ها و برنامه ریزی را شامل می گردد. یعنی متغیرهایی که رفتار گرایان اسکینری آنها را رفتار نمی دانند (سیدمحمدی، ۱۳۷۷، ص ۴۹۱).
مفهوم توان رفتاری راتر، نسبی است. او می کوشند که احتمال وقوع یک رفتار خاص را در ارتباط با رفتارهای دیگر که مرد می تواند در آن موقعیت به نمایش بگذارد پیش بینی کند. توان رفتاری نه فقط تحت تاثیر آنچه در بیرون است (رویدادهای محرک یا موقعیت بیرونی) قرار می گیرند.
بلکه همچنین، به وسیله آنچه در درون است (انتخاب هشیار از میان شقوق رفتاری مختلف بر مبنای درک ما از موقعیت) تحت تاثیر واقع می شود(دوان شولتز ۱۳۷۷، ص ۵۳۵).
۲-۲-۲-۲- انتظار  :
انتظار اشاره دارد به عقیده ما درباره اینکه اگر در یک موقعیت معین به ویژه خاصی رفتار کنیم: می توانیم پاداشی را که به دنبال آن خواهد آمد، پیش بینی نماییم. با این عقیده یا این انتظار را بر حسب احتمال وقوع صفر تا ۱۰۰ در حد تقویت کننده تشکیل می دهیم. این درجه انتظار عمدتاً توسط دو عامل تعیین می شود.
۲-۲-۲-۳- تقویت گذشته و تعمیم
عامل اول: ماهیت تقویت گذشته برای رفتار کردن به شیوه خاص در آن موقعیت است آیا تقویت فقط یکبار رخ داد چند بار؟ آیا دیروز اتفاق افتاد یا یکسال قبل؟ به این طریق، تقویت قبلی بر انتظارات ما درباره تقویت آینده تاثیر می گذارد.
دومین عامل : این است که انتظار به درجه تعمیم از موقعیت های مشابه، ولی نوعین هم بستگی دارد باید از خودمان بپرسیم که آیا ترتیب های رفتار گذشته که تقویت به دنبال داشتند به موقعیت های دیگر موجود در زندگی ما مربوط هستند. انتظارهای تعمیم یافته به خصوص زمانیکه ما با موفقیت های جدید روبرو می شویم. اهمیت پیدا می کنند زیرا اگر قبلاً هرگز در آن موقعیت خود را بر پایه پاسخ های گذشته مان به رویدادهای مشابه قرار دهیم. (سیدمحمدی، ۱۳۷۷، ص ۴۹۲).
۲-۲-۲-۴- ارزش تقویت
اغلب مردم با فعالیت های مختلفی مواجه می شوند که مجبورند تا از میان آنها یکی را انتخاب کنند. معمولاً هر کدام از این فعالیت ها، نتایج متفاوتی دارند، بدین معنی که بر حسب پیامدشان دارای یک تقویت کننده متفاوتی هستند. این که فرد کدام یک از این فعالیت ها را انتخاب می کند، بستگی به این دارد که کدام یک از این تقویت کننده ها را ترجیح می دهد؛ معینی، به ارزش تقویت ذهنی خود بستگی دارد. همیشه ارزش هر تقویت در ارتباط با سایر تقویت کننده های قابل دسترسی است که دارای احتمالی برابر هستند، مشخص می شود.
ارزش تقویت به درج ترجیح یک تقویت به تقویت دیگر اطلاق می شود. ترجیح تقویت های مختلف از تجربه های ما در تداعی تقویتهای فعلی که انتظارات ما برای تقویت های آینده از آنها بر می خیزد مشق می شود.

 
۲-۲-۲-۵- موقعیت روان شناختی 
موقعیت روان شناخی چهارمین مفهوم اصلی نظریه یادگیری اجتماعی راتر را تعیین کننده های هم رفتار است. راتر معتقد است که ما به طور مداوم هم به محیط بیرونی خود واکنش نشان می دهیم به علاوه هر یک از محیطها همواره دیگری را تحت تاثیر قرار
می دهد. ما نه تنها به محرکهای بیرونی، بلکه به محرکهای درونی نیز پاسخ می دهیم. این پیوستگی از سوی راتر موقعیت روان شناختی قلمداد شده است. زیرا ما به آن بر حسب ادراکهای خود از محرکهای بیرونی واکنش نشان می دهیم. راتر عقیده دارد که رفتار تنها از طریق دانش ما از موعقیت روان شناختی می تواند پیش بینی شود. نه از طریق آنچه بعضی از نظریه پردازان شخصیت آن را هسته شخصیت می نامند در روش هسته ای، پیش بینی رفتار، مبتنی بر فرض عناصر ثابت شخصیت نظیر انگیزه ها و خصایص است.
راتر و همکاران تاکید دارد که هر رفتارها در یک موقعیت روانی به وقوع می پیوندد: موقعیتی که در آن فرد در سه حالت ذهنی بحث شده در آن قرار دارد، موقعیت روی رفتار اثر عمده ای دارد. ارزش تقویت برای هر فردی به نتایج مختلفی نسبت داده می شود و همیشه انتظارات فرد از تقویت بستگی به موقعیتی دارد که در آن قرار می گیرد (لارنس ۱۳۷۵، ص ۱۹۶).

۲-۲-۲-۵-۱-آزادی حرکت:
به درجه انتظاری اطلاق می شود که یک شخص برای به دست آوردن تقویت معینی به خاطر انجام رفتارهای خاص دارا است. یک انتظار بالا، منجر به آزادی حرکت زیاد
می شود و یک انتظار پایین منجر به آزادی حرکت محدود، آزادی حرکت کم به حالت دفاعی داشتن مربوط می شود. وقتی آزادی حرکت ضعیف در برابر هدف والایی قرار داشته باشد تعارض حاصل می شود و می تواند رفتارهای اجتنابی مختلفی ایجاد کند.
۲-۲-۲-۵-۲- کمترین سطح هدف:
به پایین ترین سطح تقویت بالقوه در یک موقعیت خاص که شخص آن را رضایت بخش تلقی می کند اطلاق می شود انتخاب سطح هدف غیر واقع بینانه می تواند برای سلامت عاطفی ما زیان آور باشد. (کریمی، ۱۳۷۷،ص ۲۰۴).
۲-۲-۳- تفاوتهای فردی:
راتر از این جهت به جای موقعیت، موعقیت روانی را مطرح می کند. تا تاکید کند که یک دسته از وقایع عینی دارای اثر متفاوتی روی افراد مختلف هستند که به علت راتر از این جهت به جای موقعیت، موقعیت روانی را مطرح می کند که به علت اختلاف زمینه های شخصی، تجارب قبلی و وضعیت فعلی آنهاست. بنابراین، شبیه توان رفتار، ارزش تقویت و انتظار یک موقعیت روانی یک مفهوم کاملاً فردی است. به علت اینکه هر چهار مفهوم از فردی به فرد دیگر، برای هر فرد از زمانی به زمان دیگر تغییر می کند، درک این مطلب آسان است که این چهار مفهوم اساسی، نقش فوق العاده ای با شرح اختلافهای فردی که نظریه راتر بر اساس آن طراحی شده بازی می کنند.
۲-۲-۴- کنترل:
چه چیزی تعیین کننده موفقیت یا شکست شما در رسیدن به هدفی است که برای به دست آوردن آن تلاش می کنید؟ برخی از مردم بدین سئوال این طور جواب می دهند که تلاش و جدیت خودشان موجب این نتایج شده است و برخی دیگر به این شکل بدین سوال جواب می دهند که نتیجه بستگی به این دارد که شانس با آنها بوده یا نه، تفات موجود بین این دو گروه از مردم ، نمونه ای از انتظارات تعمیم یافته در مورد مرکز کنترل در نتیجه اعمالشان است. آنهایی که موفقیت و عدم موفقیت را به تواناییها و تلاشهای خودشان نسبت می دهند. انتظار دارند تا منبع کنترل درونی باشد.
یک جزء مهم در نظر راتر، موضوع منبع کنترل تقویتهاست. مقصود این است که تاریخچه تقویت زندگی هر فرد در رسیدن به خواسته های مطلوب او موثر است یا اینکه کنترل وقایع خارج از کنترل اوست به پیش از این اشاره شد که ادراک یک رویداد ویژه به عنوان عامل تقویت ، تقویتهای مردمی وجود دارد.
بنابراین مفهوم کنترل به عنوان بخش از نظریه یادگیری اجتماعی راتر بیانگر انتظار تعمیم یافته است. در مورد عامل موثر بر پاداش و تنبیه در زندگی انسان در یک طرف این تفاوت، کسانی قرار دارند که بر توانایی خود در مهار کردن رویدادهای زندگی، یعنی منبع داخلی کنترل باور دارند و در انتهای دیگر، افرادی هستند که معتقدند رویدادهای زندگی مانند پاداش و تنبیه و در نتیجه عوامل خارجی همچون تصادف ، شانس یا تقدیر، یعنی خارجی منبع کنترل به وجود می آیند.
۲-۲-۵- واکنش در برابر از دست دادن کنترل:
هر چند بیشتر ما مایلیم باور کنیم که روی رویدادها کنترل داریم اما، همیشه امکان پذیر نیست، غالب اوقات ما با موقعیتهایی مواجه هستیم که به نظر می رسد در آنها کس دیگر یا چند چیز دیگری کنترل سرنوشت ما را به دست دارد و آزادی انتخاب ما شدیداً محدود است. در بعضی موارد، این احساس کنترل دیگری ممکن است ناخوشایند باشد. به عنوان مثال، عالم اجتماعی معروف هیلز نقشهای زندگی اجتماعی را در جامعه معاصر آمریکا بررسی کرده و به این نتیجه رسید که چندین قاعده اجتماعی ظالم در آنجا وجود دارد، که یکی از آنها قاعده زیر است.
هر وقت که واقعاً میل دارید جایی بروید، دعوتی به آنجا نشده اید بر عکس هر وقت که دعوت شده اید به جایی بروید احساس می کنید میل دارید در خانه بمانید در این مورد، اگر چه اعتقاد به کنترل از سوی دیگران چندان قوی نیست با وجود این می تواند یک منبع ناراحتی دلخوری باشد.
در موارد دیگر، این ادراک که دیگران روی زندگی ما کنترل دارند. ممکن است به مراتب ناراحت کننده تر باشد؛ مثلاً مردمانی که در کشورهای دیکتاتوری زندگی می کنند، ممکن است احساس کنند که کنترل کسی روی فعالیتهای روزمره خود، مکالمات و حتی افکار خود را دارند
بیماری نیز ممکن است سبب ایجاد احساس عدم کنترل شود، یکی از دلایل افسردگی شدید بعد از بیماری های حاد نظیر حمله قلبی، این است که شخص احساس می کند که کنترل خود را بر زندگی از دست داده است.
یک حمله قلبی، مثال غم انگیزی است. از رویدادی که هم نامطلوب است و هم به مراتب ساده تر از حمله ی قلبی است. می توانند منجر به افسردگی و ایجاد احساس عدم کنترل شوند. چگونه مردم از عهده چنین احساس احساس از دست دادن کنترل بر می آیند به طور کلی این واکنش ها را به دو دسته مقاومت در مقابل از دست دادن کنترل و تقسیم شدن به آن می توان تقسیم کرد.
۲-۲-۶- منبع کنترل:
منبع کنترل به میزان اعتقاد فرد در مورد کسب پاداش از طریق کوشش شخصی اطلاق می شود. افرادی که از منبع کنترل درونی برخوردارند بر این باورند که اداره سرنوشت آنها در دست خودشان است. دانشجویانی که این خصوصیت را دارند ، معتقدند که غرامت آنها بستگی به عادات مطالعه خودشان دارد. افرادی که از منبع کنترل بیرونی برخوردارند، بر این باورند که سرنوشتشان در دست دیگران است. دانشجویانی که این ویژگی را دارند، معتقدند که نمرات آنها بسته بخت و اقبال یا حال و هوای مدرس است.
مفهوم منبع کنترل دقیقاً معادل مفهوم اراده و آزادیست. این امکان وجود دارد که فرد معتقد باشد اعمالش اموری آزاد و عاری از جبر است و دومین حال، تمامی آن اعمال ناموثر واقع خواهد شد.  با وجود این منبع کنترل درونی با احساس مهار هشیار بر زندگی ارتباط مشخص و آشکاری دارد.
۲-۲-۶-۱- منبع کنترل درونی:
افرادی که دارای متغیرهای شخصیتی موسوم به منبع کنترل درونی هستند، معتقدند که تقویت ، تاثیر و کنترل داشته باشند و خود را حاکم بر سرنوشت خود ببینید اینان به توانایی خود در مهار کردن رویدادهای زندگی یعنی منبع داخلی نظارت و کنترل باور دارند.
افراد دارای منبع کنترل درونی، اعتقاد دارند که کنترل کافی بر زندگی خود و رویدادهای آن داشته و مطابق همین باور رفتار می کنند. تحقیق نشان داده است که آنها در تکالیف خود عملکرد بهتری دارند. کمتر تحت نفوذ دیگران قرار می گیرند و برای مهارت ها و پیشرفت های خود ارزش والاتری قائل هستند. اینان نسبت به قرنیه های محیطی که می توانند برای هدایت رفتار خود از آنها استفاده کنند. هشیارترند به علاوه آنها بیشتر از افراد دارای منبع کنترلی بیرونی برای قبول مسئولیت اعمال خود آمادگی دارند. تحقیقات مقدماتی حاکی از آن است که افراد دارای منبع کنترل درونی از بهداشت روانی، بهتری برخوردارهستند (کریمی، ۱۳۷۶،ص ۱۲۷)
همچنین این افراد در تکالیف آزمایشگاهی در سطح بالاتری عمل نموده و کمتر مسعد تلاش هایی در تاثیر گذاشتن به آنها می باشند. آنها اضطراب کمتر و عزت نفس بیشتری گزارش می کنند، آمادگی بیشتری برای پذیرفتن مسئولیت جهت اعمالشان دارند و از سلامت روانی بیشتری برخوردارند (کریمی، ۱۳۷۶،ص ۱۲۷).
آیا منبع کنترل درونی همیشه مطلوب است؟ پژوهشگران حوزه منبع کنترل نگران آن هستند که تمایز درونی – بیرونی صرفاً به عنوان اصطلاحی برای بیان خوب و بد یا با کفایت و بی کفایت به کار برود. با وجود این، در بسیاری از تحقیقات معلوم شده است که درونی ها کارکرد بهتری نسبت به بیرونی ها دارند. شاید یک علت آن باشد که بسیاری از پژوهش ها در زمینه هایی انجام شده که فرد بر آنچه برایش اتفاق افتاده تا حدودی کنترل دارد(مثلاً دانشجویان می توانند با تغییر عادات مطالعه خود بر نمره هایشان اثر بگذارند). در چنین موقعیت هایی، اعتقاد به مهار شخص می تواند درست و انطباقی باشد، اما موقعیت هایی نیز هستند که فرد کنترل اندکی بر آنها دارد. در برخی مشاغل خاص، کسانی که سخت کار می کنند به همان میزانی حقوق دریافت می کنند که افراد فراری از کار دریافت می کنند. در یک حکومت استبدادی، در اکثر موارد امکان آن وجود ندارد که به حکومت و دولت تاثیر گذاشت. در چنین موقعیت هایی، اعتقاد به مهار شخص ممکن است موجب پریشانی فرد شود(حسین شاهی، ۱۳۷۹، ص ۷۰).
۲-۲-۶-۲- منبع کنترل بیرونی
 افرادی که دارای متغیرهای شخصیتی موسوم به منبع کنترل بیرونی هستند تصور می کنند که دریافت تقویت آنها وابسته به مردم دیگر، تقدیر و یا شانس است این افراد معتقدند که بر آنچه بر ایشان روی می دهد کنترل ندارند و رویدادها را به منابع بیرونی از خود مثل شانس، سرنوشت و صاحبان قدرت نسبت می دهند. در واقع این افراد فکر می کنند که دریافت تقویت آنها وابسته به لطف دیگران و یا شانس است. مردم دارای منبع کنترل بیرونی معتقدند که تقویت توسط مردم دیگر کنترل شده و آنها را مقابل این نیروهای بیرونی ناتوانند. (سیدمحمدی، ۷۷، ص ۵۰۵).
منبع کنترل ما تاثیر مهمی بر رفتارمان خواهد داشت اشخاصی دارای منبع کنترل بیرونی که معتقدند رفتارها یا مهارت های آنها در تقویت هایی که دریافت می دارند اثری ندارد، در نتیجه در کوشش برای بهبود موقعیت خود فایده ای نمی بینند. آنها به منبع کنترل زندگی خود در زمان حال یا آینده باور چندانی ندارند. (کریمی، ۱۳۷۶، ص ۲۰۷).
افراد معتقدند به منبع کنترل بیرونی ارزش ناچیزی برای هرگونه تلاش جهت بهبود بخشیدن به شرایط خود قائل می باشند. برای این افراد زندگی بیشتر نوعی بازی شانس است و به نظر آنها موفقیت بیشتر شانس یا لطف دیگران بستگی دارد(گنجی، ۱۳۵۷، ص ۴۸).
بنابراین در می یابیم که منبع کنترل درونی – بیرونی یک بعد شخصیتی است و بطور کلی بیشتر مردم بین این دو حد افراطی قرار می گیرند. میزان درونی یا بیرونی بود فرد یک رشته پیامدهای رفتاری خواهد داشت. انتظار می رود که درونی ها در انواع بسیاری از فعالیت ها سلطه جویی و کارآمدی نشان دهند. در حالیکه بیرونی ها بیشتر منفعل هستند و احتمال رفتار زیاد در آنها کمتر است. جای تعجب نیست که افراد مستضعف و گروه های اقلیت، شدیداً به بعد بیرونی نزدیک ترند (کریمی و جمهری، ۱۳۷۴، ص ۸۷).
۲-۲-۶-۳- ویژگی های افراد با منبع کنترل درونی
اشخاص با منبع کنترل درونی از لحاظ رفتاری و شخصیتی دارای ویژگی های زیر می باشند:
۱-کنترل کافی بر زندگی خود دارند، یعنی به توانایی خود در مهار کردن رویدادهای زندگی باور دارند.
۲-در تکالیف خود عملکرد بهتری دارند و در انواع بسیاری از فعالیت ها سلطه جویی و کارآمدی نشان می دهند.
۳-کمتر تحت نفوذ دیگران قرار می گیرند و حس انتخاب شخصی بیشتری را تجربه می کنند.
۴-برای مهارت ها و پیشرفت های شخصی خود ارزش والاتری قائلند.
۵-نسبت به قرنیه های محیطی که می توانند برای هدایت رفتار خود از آنها استفاده کنند هشیارترند.
۶-بیشتر افراد دارای کنترل بیرونی برای قبول مسئولیت اعمال خود آمادگی دارند.
۷-با احتمال بیشتری درگیر خیال پردازی های زیادتری درباره  پیشرفت می باشند و خیال پردازی های کمتری درباره شکست دارند.
۸-اطلاعات بیشتری را در موقعیت های متفاوت کسب نموده و پردازش می نمایند.
۹-احتمال کمتری دارد که مشکلات هیجانی داشته باشند و الکلی بشوند.
۱۰-در کنار آمدن با ناراحتی های روانی توانایی بهتری دارند.
۱۱-عزت نفس بیشتری دارند و به شیوه های ماهرانه اجتماعی تری عمل می کنند.
۱۲- با همسالانشان مردمی ترند و جذب مردمی می شوند که می توان آنها را دستکاری کرد.
۱۳- این افراد گرایش به کسب نمرات بیشتری در مدرسه دارند در آزمون های پیشرفت تحصیلی استاندارد نمرات بالاتری به دست می آورند.
۱۴- در تلاش برای قانع سازی و زورگویی مقاوم تر، زیرک تر و کنجکاوترند.
۱۵- احتمال دارد این اشخاص از نظر جسمانی سالم تر از افراد بیرونی باشند و نیز گرایش کمتری به بیماریهای فشار خون،حملات قلبی دارند.
۱۶- افراد دارای منبع کنترل درونی در ورزش کردن و ترک سیگار از احتمال بیشتری برخوردارند (کریمی و جمهری، ۱۳۷۴)

دانلود کتاب






مطالب مشابه با این مطلب

    ازدواج هایی که عاقبت خوشی ندارند

    ازدواج هایی که عاقبت خوشی ندارند ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۱ امتیاز بسیاری از رابطه‌ها و ازدواج‌ های امروزی به علت برخی ویژگی‌های اخلاقی طرفین و نداشتن شناخت کافی نمی‌تواند موفقیت آمیز باشد.

    بیشتر با وجدان هستید یا روشن فکر؟

    بیشتر با وجدان هستید یا روشن فکر؟ ۲٫۶۷/۵ (۵۳٫۳۳%) ۳ امتیازs شخصیت شما بر هر چیزی، از دوستان‌تان گرفته تا کاندیدی که به او رای می‌دهید تاثیرگذار است؛ اما با این حال خیلی از افراد وقت زیادی را صرف فکر کردن به ویژگی‌های شخصیتی‌شان […]

    شیوه های پاداش به کودکان

    شیوه های پاداش به کودکان ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۱ امتیاز قبل از هر چیز باید تعریفی صحیح از پاداش داشته باشیم . قانون اثر در روانشناسی بیان می کند که وقتی به دنبال یک رفتار اتفاق خوشایندی روی می دھد احتمال تکرار شدن آن رفتار […]

    مهم ترین نشانه های تفاهم زوجین

    در مورد عشق از یکدیگر سوال نمی کنند می‌دانید که طرفتان را دوست دارید و او هم دوستتان دارد و هیچ شکی درمورد هیچکدام از اینها در ذهنتان نیست. کاملاً احساس امنیت می‌کنید و از رابطه‌تان خوشحالید. و حتی اگر ذاتاً آدم نگرانی باشید، […]

    نکته هایی برای خواندن صورت اطرافیانتان

    نکته هایی برای خواندن صورت اطرافیانتان ۳٫۳۶/۵ (۶۷٫۲۷%) ۱۱ امتیازs نکته هایی برای خواندن صورت اطرافیانتان/ جهانی بودن حالات صورت و رواج آن در بین انسانهای سراسر جهان نشان می دهند که این حالات در بیولوژی ذاتی ما انسانها ریشه دارند و حاصل میلیونها […]

    اختلال سلوک در کودکان

    اختلال سلوک در کودکان ۴٫۰۰/۵ (۸۰٫۰۰%) ۵ امتیازs اختلال سلوک چیست؟ این اختلال وضعیتی است که کودکان و نوجوانان دچار آن می‌شوند. کودکان درگیر این اختلال از آزاررساندن به مردم و انجام‌دادن کارهای ناشایست لذت می‌برند.




هو الکاتب


پایگاه اینترنتی دانلود رايگان كتاب تك بوك در ستاد ساماندهي سايتهاي ايراني به ثبت رسيده است و  بر طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند و به هیچ ارگان یا سازمانی وابسته نیست و هر گونه فعالیت غیر اخلاقی و سیاسی در آن ممنوع میباشد.
این پایگاه اینترنتی هیچ مسئولیتی در قبال محتویات کتاب ها و مطالب موجود در سایت نمی پذیرد و محتویات آنها مستقیما به نویسنده آنها مربوط میشود.
در صورت مشاهده کتابی خارج از قوانین در اینجا اعلام کنید تا حذف شود(حتما نام کامل کتاب و دلیل حذف قید شود) ،  درخواستهای سلیقه ای رسیدگی نخواهد شد.
در صورتیکه شما نویسنده یا ناشر یکی از کتاب هایی هستید که به اشتباه در این پایگاه اینترنتی قرار داده شده از اینجا تقاضای حذف کتاب کنید تا بسرعت حذف شود.
كتابخانه رايگان تك كتاب
دانلود كتاب هنر نيست ، خواندن كتاب هنر است.


تمامی حقوق و مطالب سایت برای تک بوک محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.


فید نقشه سایت


دانلود کتاب , دانلود کتاب اندروید , کتاب , pdf , دانلود , کتاب آموزش , دانلود رایگان کتاب

تمامی حقوق برای سایت تک بوک محفوظ میباشد

logo-samandehi