بازدید
فرهنگ و توسعۀ فرهنگی در جوامع
درآمد
در جامعه شناسی واژگان فرهنگ، توسعۀ فرهنگی در کنار مفاهیم چون توسعه سیاسی، توسعه اقتصادی و توسعه اجتماعی به شکل گسترده قابل بحث است.
مفهوم توسعه فرهنگی در اواخر قرن هفدهم از طرف یونسکو(سازمان فرهنگی جهان) در مباحث توسعه گنجانیده شد. توسعۀ فرهنگی نسبت به توسعۀ اجتماعی، سیاسی، اقتصادی از گستردهگی و پویایی بیشتری برخوردار است.
پایینبودن سطح سواد در جوامع، از دلایل اصلی توسعه نیافتگی محسوب میشود؛ از سوی دیگر، رشد فکری- فرهنگی جوامع، از جملۀ شاخصههای بنیادین توسعه یافتگی است.
جامعهشناسان معتقد هستند که اگر فرهنگ یک جامعه به پویایی و پختگی لازم و شایسته نرسیده باشد، پیشرفت، انکشاف و توسعۀ اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و … آن جامعه میسر نخواهد بود.
بنابراین مهمترین چالشهایی که فراروری توسعه فرهنگی در جوامع بشری قرار دارد عبارت است از شکافها و تعارضات قومی- مذهبی، پایینبودن سطح سواد و بعضاً ارزشها و هنجارهای ضد توسعۀ فرهنگی را میتوان برشمرد.
عوامل گوناگون در بازدارندهگی توسعه فرهنگی در یک جامعه نقش دارد. قسمی که پیشر اشاره شد، ضدوبندها گروهی، قومی، منطقهیی سبب تقسیم و تجزیۀ جمعیت و شکلگیری گروه بندیها و قومیتهای خاص میگردد و این گروه بندیها ممکن است تشکلهای قومی- مذهبی باشد و یا یک تشکل سیاسی. در بررسی شکافهای اجتماعی؛ باید به تنوعات جغرافیایی و تنوعات تاریخی ملتها توجه داشت، زیرا نوع و شمار و نحوۀ صورت بندی شکافهای اجتماعی بر حسب عوامل گوناگون از جامعۀ به جامعه دیگر و از زمانی به زمانی دیگر در درون یک کشور نیز متفاوت است.
فرهنگ و توسعۀ فرهنگی
به طور کلی میتوان اهمیت فرهنگ را از دو بعد مورد بررسی قرار داد: یکی جایگاهی که فرهنگ در هویت و موجودیت جامعه دارد و دوم نقشی که فرهنگ در پیشرفت جوامع ایفا میکند. جنبۀ اول را میتوان اهمیت و جایگاه فرهنگ در موجودیت جامعه پنداشت و وجه دوم را میتوان اهمیت و نقش فرهنگ صحیح در حرکت به سمت اعتلا یا انحطاط جوامع دانست. در زمینه نقش فرهنگ در موجودیت جامعه باید گفت: حوزه نفوذ فرهنگ به همه ابعاد زندگی بشر کشیده شده است و همه ویژگیهای غیرفزیکی و متمایزکننده انسانها از یکدیگر و نیز همه ویژگیهای متفرقۀ جوامع در فرهنگ آنها نهفته است. بدون شک بالاترین و والاترین عنصری که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل میدهد. و به صورت کل فرهنگ است که ویژگیهای مشترک به وجود آورندۀ یک ملّیت یا یک ملت را شکل میدهد و بدون وجود یک فرهنگ واحد، شهروندان یک کشور را نباید یک ملّت نامید. لذا میتوان گفت پایۀ اساسی و محوری شکلگیری یک ملت فرهنگ است. چنان چه میبینیم همه ابعاد علوم، فنون، ادبیات، هنر، اخلاق، ارزشها، باورها، اعتقادات و … جوامع را در حیطۀ فرهنگ جای میدهند. بدیهی است ویژگیهای متفرقه جوامع نیز همینهاست. کل تمدن بشری از این مجموعه ساخته شده است. هر جامعۀ نیز مرهون این ابعاد زندگی اجتماعی خود است. زیرا همه پیشرفتهای یک جامعه در پیشرفت علوم و اعتقادات و ارزشهای آن منعکس میشود و بشر بدون ابعاد فرهنگی، حیات بشری بدوی و عقبمانده خواهد بود که در جوامع امروزی تصور وجود آن نیز مشکل است. میتوان گفت: «فرهنگ مبدأ همه خوشبختیها و بدبختیهای ملت است.» زیرا تمام خوشبختیها و بدبختیهای جوامع، بستگی به بهرهمندی از پیشرفت علوم و فنون و عملکرد اعتقادات، اخلاق، ارزشها، هنر و … در زمینههای مختلف اجتماعی دارد. با عملکرد صحیح این ابعاد فرهنگ و نیز بهرهمندی از نتایج پیشرفت علوم و فنون، جوامع میتوانند به خوشبختی برسند. میتوان گفت همه امور جوامع بستگی تام به فرهنگ آنها دارد. لذا «اگر مشکلات فرهنگی و آموزشی به صورتی که مصالح کشور اقتضا میکند حل شود، دیگر مسایل به آسانی حل میگردد.» همچنان نه تنها فرهنگ، سازنده خوشبختی ملتهاست بلکه انحطاط ملتها نیز در گرو فرهنگ جامعه است. زیرا پایههای اعتقادی، اخلاقی، علمی و هنری جوامع که موجب خوشبختی ملتها هستند با انحراف فرهنگ، مضمحل میشود و انسانها به انحطاط کشیده میشوند. «اگر فرهنگ ناصالح شد، جوانانیکه تربیت میشوند به این تربیتهای فرهنگ ناصالح، اینها در آتیه، فساد ایجاد میکنند … وقتی فرهنگ فاسد شد، جوانانیکه زیربنای تأسیس همه چیز هستند، از دست ما میروند و ناسالم بار میآیند.» فرهنگ نه تنها انسانها را به انحطاط میکشد بلکه میتواند موجب انحطاط و پوچی و در نهایت اضمحلال جوامع شود. علمای توسعه فرهنگ، بیش از هر زمان دیگری به این باور رسیدهاند که تا فرهنگ یک جامعهای موافق با توسعه نباشد، پیشرفت و توسعه آن جامعه میسر نخواهد بود. زیرا انسانها به عنوان عاملان محوری توسعه باید برای عمل خود تمایل داشته باشند. این تمایل که با قدرت انتخاب همراه است و در عمل پس از انتخاب به منصه ظهور میرسد، باید شرایط ایجاد تمایل در انسان را داشته باشد. تمایلهای افراد نیز از طریق ارزشها و باورهایشان ایجاد میشود. با این وجود ممکن است این تمایلها در انتخاب با محدودیتهایی که برای فرد وجود دارد مواجه شود و در نهایت تمایلات، ارزشها و امکانات مختلف فرد و جامعه، فرد را به انتخاب در عمل وادار میکند و این انتخاب عملی فرد است که میتواند در جهت توسعه جامعه یا برخلاف آن باشد. میبینیم که عمل افراد متکی به ارزشها، اعتقادات و باورهای افراد و نیز امکانات فرد و جامعه از جهات مختلف علمی، هنری و نیز مادی دارد. بر این اساس میتوان گفت فرهنگ مبدأی است که اعمال انسانها و به تبع آن مسیر تکاملی جامعه از آن نشأت میگیرد. چنان چه اگر جامعهیی فرهنگ ضد توسعه داشته باشد، این فرهنگ موجد اعمالی از سوی اعضای جامعه خواهد شد که نه تنها در جهت توسعه و پیشرفت جامعه عمل نخواهند کرد، بلکه راه پیشرفت را نیز سد میکنند و موجب انحطاط جامعه میشوند. لذا برای تحقق پیشرفت و توسعه جامعه، ضرورت دارد فرهنگ آن جامعه موافق با توسعه باشد. با این توضیحات میتوان گفت، بستر و مسیری که اصلاح امور باید طی کند، بستر فرهنگ است. یعنی جامعه تنها در بستر فرهنگی مناسب است که میتواند به توسعه و پیشرفت دلخواه دست یابد. بدیهی است که اگر این بستر نامناسب باشد، توسعه نیز تحقق نخواهد یافت و یا حداقل به صورت دلخواه نخواهد بود. بر این اساس: «راه اصلاح یک مملکتی، فرهنگ آن مملکت است. اصلاح باید از فرهنگ شروع شود … اگر فرهنگ درست شود یک مملکت اصلاح میشود.» در اینجاست که ضرورت تحول فرهنگی ایجاد میشود. زیرا اگر بخواهیم جامعهای پیشرفت کند و به طرف تعالی حرکت کند، باید زمینههای آن در مجریان این پیشرفت و حرکت ایجاد شود و گفتیم که این زمینهها نیز چیزی جز فرهنگ جامعه نیست. بنابراین ضرورت تحول فرهنگی برای دستیابی به توسعه نمایان میشود. درتحول فرهنگی دیدیم که پیشرفت در همه شؤون اقتصادی، سیاسی و اجتماعی زندگی یک جامعه، متکی به فرهنگ آن جامعه است و تا زمانی که فرهنگ جامعهای موافق با پیشرفت و توسعه نباشد، پیشرفت آن جامعه میسر نخواهد بود. بر این اساس میتوان گفت : اگر فرهنگ جامعهای موافق توسعه (به معنی عام آن) نباشد، برای دستیابی به توسعه در ابعاد گوناگون باید به اصلاح فرهنگ در جهت توافق آن با توسعه همت گماشت.
فرهنگهای سالم که در واقع رهیافت مردم در تطابق با محیط را بیان می کند امروزه جز اولویتهای جامعه داری است، که می بایست گسترش یابد. زیرا فرهنگ شکل دهنده به محیط و زمینه ساز تحولات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و حتی تکنولوژیکی است. دگرگونیهای فرهنگی است که مسیر جوامع را هدایت می کنند. لذا انتقال فرهنگ گذشته به آیند ه گان و نیز نوآوری فرهنگی از مهم ترین اقداماتی است که می تواند از زوال یک جامعه جلوگیری نماید.
عوامل فرهنگی
در تقسیم بندی عوامل دگرگونساز جوامع عوامل محیطی، سیاسی و فرهنگی از اهمیت ویژهیی برخوردارند. که پراثرترین آنها عوامل فرهنگی است.
این عوامل شامل مذهب، شیوههای تفکر و آگاهیهای عمومی میباشد. بنابراین می توان چهار تکلیف اساسی هر نظام را چنین برشمرد که بقای هر جامعه در گرو آنها خواهد بود:
– تطبیق:۱
هماهنگ ساختن خود با موقعیت و محیط و نیز هماهنگ ساختن محیط با نیازهای خود
– دستیابی به اهداف مورد نظر::۲
هر نظام به دنبال اهدافی است که کسب آنها سبب افزایش اعتماد مردم و تصویرگر آینده بهتر خواهد بود
– یکپارچهگی و وحدت: ۳
هر نظام می بایست گونه ای عمل نماید که روابط متقابل افراد با یکدیگر و اجزای سازنده ی آن را تنظیم نماید
یعنی هر نظام می باید با ایجاد یک الگوی فرهنگی مشترک انگیزه ها، هنجارها و ارزش های افراد را جهت دهد و یا آفریننده و نگهدارنده ارزش های ایجاد شده و مقبول افراد باشد
توسعه فرهنگی و تکنولوژی:
دستاوردهای بشری در قالب تکنولوژی در ۳۰۰ سال گذشته،تأثیر مهمی برتوسعه فرهنگ مادی و معنوی جوامع گذاشته است. تکنولوژی مجموعهیی از روشها و تجربیات و علوم عملی است که مردم برای تسلط بر محیط و حل مشکلات مربوط به رابطه شان با محیط به کار می برند. تکنولوژی مناسب آن است که با بنیانهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه ای که از آن استفاده میکند سازگار باشد؛تکنولوژی مناسب برای توسعه فرهنگی جامعه چندین مزیت دارد:«1- هرچه دستاوردهای بشری با نظام اجتماعی جامعه سنخیت بیشتری داشته باشد، این مسئله خود منجربه تقویت تکنولوژی شده و موجب کاهش ازهم گسیختگی فرهنگی در جامعه گردیده است. ۲- تناسب تکنولوژی با فرهنگ موجود یک جامعه آسایش مردم منطقه را تضمین میکند.» ( یونسکو،۱۳۷۹: ۲۰) غالباً توسعه تکنولوژی مناسب با فرهنگ یک جامعه باعث رشد و آگاهی درآن فرهنگ شده، هرچه تکنولوژی و دستاورد بشری در ابعاد متوسط و کم هزینه برای یک جامعه تولید شود تأثیرات منفی کمتری بر زندگی فرهنگی افراد جامعه می گذارد. ۲- در کشورهای فقیر به دلیل اینکه به تکنولوژی در مقیاس وسیع ترکمتردسترسی دارند، به همین دلیل به سمت استفاده بهینه از تکنولوژی مناسب گرایش پیدا کرده اند.۳- تکنولوژی مناسب برای حل مشکلات کشور های در حال توسعه عامل بسیار خوبی برای کشف و ابداع علمی است. به نظر “دان” هدف فرهنگی تکنولوژی مناسب درکشور های در حال توسعه، این است که با آرزوها،فرهنگ و سنت های اجتماعی سازگار باشد و موجب از هم گسیختگی اجتماعی نگردد.
توسعه فرهنگی و سرمایه فرهنگی:
در هر جامعه ای سرمایه فرهنگی هر فردی که ارتقاء یابد کمک موثری بر بسط توسعه فرهنگی داشته است. سرمایه فرهنگی به نظرپیر بوردیو به سه شکل وجود دارد،۱- در حالت متجسد، یعنی به شکل خصائل دیرپای فکری و جسمی، ۲- در حالت عینیت یافتگی به شکل کالاهای فرهنگی( در قالب کتب،تصاویر،لغت نامه،ادوات و ماشین آلات و…)۳- در حالت نهادینه شده،چون مدارک تحصیلی و سایر مدارک تخصصی که ضمانت کننده سرمایه فرد است. بوردیو آن ها را بررسی کرده است.
توسعه فرهنگی از طریق حالت متجسد به دنبال اشاعه و بسط رفتارها و شیوه های تربیتی که در یک فرهنگ و جود دارد، تجسد می بخشد، و به صورت جزئی از کالبد در آمدن، به کالبدپیوستن و جزئی از آن شدن است. این فرایند را باید اکتسابی در جامعه در نظر داشت،در حالت عینیت یافتگی باید به اشیای مادی، و رسانه هایی چون نوشته ها،نقاشی ها،بناهای تاریخی،ابزار ها، و غیره که عینیت دارند، توجه کرد؛ در این حالت کالاهای فرهنگی را می توان هم به طور مادی به تملک در آورد، که مستلزم سرمایه اقتصادی است و هم به طور نمادین- که مستلزم سرمایه فرهنگی است. در حالت نهادینه شده، سرمایه فرهنگی به شکل و مدارج آموزشی و امتیازات ضمانت شده همراه است،که نقش موثر در بسط توسعه فرهنگی دارد. بوردیو در این سه وجه اشاره به تمایلات و گرایشات روانی افراد، میزان مصرف کالاهای فرهنگی و ارتقاء مدارک، مدارج تحصیلی و علمی- فرهنگی افراد جامعه می کند که در سنجش هویت فرهنگی و توسعه پایدار فرهنگی جوامع نقش بسزایی دارد.
توسعه فرهنگی و جهانگردی:
یکی از راه های گسترش توسعه فرهنگی در جوامع شناخت میراث فرهنگی و ارزش های بومی و محلی آن جامعه است، گردشگری از لوازم این شناخت می باشد. در توسعه توریسم به مسئله فرهنگ توجه خاصی می شود، آثار باستانی و کهن هر کشور معرف فرهنگ خاص همان کشور است، این آثار دارای ارزش های معنوی بسیار زیادی است که برای آن قوم به طور اخص و جاذبه های برای دیگران به طور اعم دارد،که در نتیجه باعث جلب و جذب دیگران جهت بازدید و شناخت آن جاذبه ها و آثار می گردد. در شناخت رابطه توسعه فرهنگی و توریسم دو نکته حائز اهمیت است،« یکی فرهنگ انفرادی و دیگری فرهنگ همگانی. فرهنگ انفرادی، آموزش ها و مهارت های فردی است، یعنی یک نفر با کمک مهارت و استعداد فردی خود اثری به وجود می آورد، که در فرهنگ قوم و یا جماعتی مشخص اثر بارز و ارزنده ای محسوب می گردد. فرهنگ همگانی از تکامل تریجی افکار و پیشرفت همگانی یک اجتماعی به وجود میآید… رابطه توسعه فرهنگی و جهانگردی فقط به رابطه مردم و اشیاءو یا انواع فرهنگ ها و آثار کهن و نظایرآن محدود نمی شود. بلکه به بسط نوعی رابطه معنوی فرهنگ که شامل آگاهی از روش ها و کردارها و به طور خلاصه هنر و نحو زندگی و روابط انسانی اقوام مختلف و مسافرت مردم جهت آگاهی از آنچه که در دنیایی امروز می گذرد نقش بسیار مهم و ارزنده ای در بسط توسعه فرهنگی ملل مختلف ایفاء مینماید.
نتیجهگیری:
توسعه فرهنگی منجربه خود باوری جامعه شده است، و توانایی های بالقوه و خلاق انسان را در زمینه فرهنگی شکوفا ی کند؛ و این مساله خود در شکلگیری و هویت فرهنگی جامعه نقش مهمی را ایفاء مینماید. در واقع ترکیب توسعه و فرهنگ در جامعه و در بخشی از اندیشههای ای علوم انسانی، به دنبال این است که با توجه به فرایند مدرنیته و مدرنیزاسیون با یک رویکرد درونی و بومی و بهره مندی از پیامدهای موثر بیرونی توسعه، به شناخت عمیق باورها و ارزش های ملی و محلی جامعه خود بپردازد. توسعه فرهنگی در قالب اهمیت دادن به ارزش های محلی و ملی، باید بتواند از طریق برنامه ریزیهای فرهنگی و اجتماعی به نیازهای معنوی و مادی افراد جامعه خود پاسخ دهد، تا از این طریق ایده ها ، افکار، و آداب و رسوم ملی – بومی جامعه خود را در قالب ارتباطات نمادین فرهنگی و نشانه های ملی و بومی در عصر حاضر همپای سایر فرهنگ جوامع موثر در جهان اشاعه دهد.
از بُعد دیگر در حوزه مطالعاتی توسعه فرهنگی باید توجه به ارتباط بین فرهنگ و تکنولوژی کرد؛ در هر نظام اجتماعی بخشی از یافته ها و دستاوردهای بشری در قالب تکنولوژی قابل توسعه و آموزش فرهنگی است ، تکنولوژی مناسب برای توسعه فرهنگی جامعه چندین مزیت دارد: ۱- این پدیده منجربه تقویت تکنولوژی شده و ازهم گسیختگی فرهنگی را در جامعه کاهش داده است. ۲- تکنولوژی مناسب با فرهنگ موجود یک جامعه و آسایش مردم منطقه ارتباط دارد. غالباً توسعه تکنولوژی مناسب با فرهنگ یک جامعه باعث رشد و آگاهی درآن فرهنگ شده، هرچه تکنولوژی و دستاورد بشری در ابعاد متوسط و کم هزینه برای یک جامعه تولید شود، تأثیرات منفی کمتری بر زندگی فرهنگی افراد جامعه میگذارد.
توسعه فرهنگی در هر جامعهیی بخشی از راهبردهای عملی خود را از طریق بسط صنایع و تحول سنتهای فرهنگی و محتوای فرهنگ قرار داده است، این بُعد بیشتر اشاره به حفظ رویکردهای ملی و بومی جامعه نسبت به صنایع و دستاورد های فرهنگی می کندکه بی ارتباط با مساله تکنولوژی هم نیست. جهانگردی و توسعه فرهنگی هم به نوعی در رشد هویتهای فرهنگی بومی و ملی موثر است، بخش دیگری از عناصر و لوازم توسعه فرهنگی جوامع از طریق جهانگردی و گردشگری شکل میگیرد.
-
قوانین معاشرت در جمع
قوانین معاشرت در جمع ۲٫۳۳/۵ (۴۶٫۶۷%) ۳ امتیازs مودب و فهیم بودن یک مهارت اجتماعی مهم است که میتواند به شما کمک کند تا دوستان جدید پیدا کنید، در حرفهی خود موفق شوید و محترم شمرده شوید.
در آغاز ازدواج، شاید انقدر همهچیز جدید و هیجانانگیز است که نگهداشتن هیجان و شور یک رابطه، کار دشواری نباشد.
تهاجم فرهنگی از نوعی دیگر/ تهاجم فرهنگی از نوعی دیگر/ زمان در کشورمان خیلی سریع میگذرد ایران صد سال پیش خیلی با ایران امروز فرق دارد خیلی چیزها وارد ایران شد که ما مجبور شدیم فرهنگ خودمان را با آن هماهنگ کنیم مانند تلفن […]
وضعیت حجاب در جامعه امروز ما ۲٫۶۹/۵ (۵۳٫۸۵%) ۱۳ امتیازs وضعیت حجاب در جامعه امروز ما/ وضعیت حجاب در جامعه امروز ما/ اینکه وضعیت حجاب در جامعه به این صورت درآمده است و روز به روز کم رنگ تر می شود، به این دلیل […]
پدیده شوم تکدی گری ۴٫۵۰/۵ (۹۰٫۰۰%) ۲ امتیازs پدیده شوم تکدی گری/ پدیده شوم تکدی گری/ دست طمع چو پیش کسان می کنی دراز پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش تکدی گری، عوارض و مخاطرات زیادی دارد. بخشی از مطالعات مقطعی و […]
قوانین آداب معاشرت/ قوانین آداب معاشرت/ زیگموند فروید میگوید: «نمیتوان این مسئله را نادیده گرفت که تمدن تا چه حد بر پایهی چشمپوشی از غریزه بنا شده است.» همواره میان اینکه چقدر باید غرایز خود را دنبال کنیم و چقدر باید تسلیم قراردادهای اجتماعی […]
فرهنگ جامعه = برآیند فرهنگ تک تک افراد جامعه. فرهنگ هر شخص در محیط خانواده پایه ریزی می شود، در محیط های عمومی اطراف خود؛ مانند بازی در پارک؛ مهدکودک؛ کمی متأثر می شود؛ محیط مدرسه می تواند اثر زیادی روی تغییر فرهنگ کودک داشته باشد؛ فرهنگی که طی ۷ سال در محیط خانواده کسب کرده می تواند طی ۴=۳÷۱۲ سال محیط آموزشی(چون تمام مدت در مدرسه نیستند)، جهت دیگری به خود بگیرد؛ و یا اینکه دوستان اطراف خود را مجذوب فرهنگ منفی/مثبت خود سازد. پس از سن بلوغ نوجوانان حرف شنوی بسیار کمی از اطرافیان خواهند داشت؛ و فرهنگ پذیر نیستند، زیرا با اندک توانائی که در تسلط بر محیط اطراف کسب کرده اند؛ گرفتار غرور شده؛ فکر می کنند که همه چیز را می دانند؛ و به نصایح؛ تذکرات؛ … اطرافیان توجه نمی کنند؛ زیرا باورشان شده که دیگر خودشان همه چیز را می فهمند. اگر با نظراتشان مخالفتی بشود، طرفشان را بی مغز؛ تصور می کنند، و راه خود را می روند. در این دوره از زندگیشان است که مرتکب بالاترین درصد اشتباهاتِ زندگیشان می شوند. البته اشتباه اگر جانی نباشد و به سلامتِ بدن صدمه نزند، مفید نیز هست؛ و او را کم کم اصلاح می کند؛ اما زمانیست که از دست رفته؛ و صرفِ اختراع دوبارۀ چرخ کرده اند. این زمان باعثِ صدمات روحی و عصبی، به خود و اطرافیان نزدیکش می شود. در سنین بالاتر هم فرهنگ شخصی به سختی اصلاح می شود، مشکلاتی مانند مشغلۀ کاری؛ بیماری های گاه و بیگاه؛ فشارهای زندگی؛ کاهش ساعات مفید روزانه بعلت افزایش سن؛ … زمان اندیشیدن و انتقاد از خود را بسیار کاهش میدهد.
بنابراین برای فرهنگ سازی جامعه باید فرهنگ کودکان را نظم داد؛ برای اصلاح خیلی ها شاید تنها فرصت باشد. چون متأسفانه همۀ خانواده ها قادر نیستند فرهنگ درست را به کودکانشان بیاموزند، بچه های دبستانی شرور نیز به محیط مدرسه راه می یابند، که طی ۴=۳÷۱۲ سال محیط آموزشی می تواند اثرات مخربی روی دیگر بچه ها داشته باشد. این مدت(یعنی ۴ سال کاری) آخرین مهلت برای فرهنگ سازی و اصلاح فرهنگ های مخرب اینگونه بچه هاست؛ که در اختیار مسئولین آموزش و پرورش کشور و معلمین قرار دارد. ما والدین دو سوم این آخرین مهلت(یعنی ۸ سال) را در اختیار داریم اما از آن می توانیم حداکثر برای اصلاح فرزندان خود استفاده کنیم؛ و در مورد اصلاح آن بچه های شرور قدرت انجام کوچکترین کاری را هم نداریم، آنها در خانوادۀ دیگری هستند؛ که ما حتی نمی توانیم بدانیم چه کسانی هستند. البته قابل ذکر است که چون بچه ها دنبال علاقه های خود هستند؛ معمولا بیشتر جذب عقاید آن بچه های شرور می شوند تا دستوراتِ خشک و سختِ ما.
محیط مدرسه آخرین مهلت برای اصلاح فرهنگ جامعه است، و در عین حال بچه های شرور می توانند فرهنگ بچه های خوب را نیز تغییر دهند. پس بهترین زمان و بهترین مکان برای اصلاح فرهنگ جامعه، همان زمان های حضور بچه ها در مدرسه و محیط درسی است. اما بهترین روش چیست؟ آیا کشوری وجود دارد که روش مؤثری برای اصلاح فرهنگ جامعه یافته باشد؟ در اینجا نکته ای که بسیار مهم است را عنوان می کنم؛ شاید فرجی حاصل آید.
بهترین روش را باید از همان بچه های شرور بیاموزیم ! بچه های شرور دو مزیت نسبت به معلمین و مسئولین آموزش و پرورش دارند، که علت اصلی موفقیت نسبی آنهاست. بله آنها همواره موفق تر هستند؛ این را تعداد رو به افزون پرونده های دعاوی حقوقی در جامعه تأیید می کند. همچنین حذف شدن کتاب و مطالعه از زندگی مردم، این شکستِ محیطِ مدرسه، در نسل قبل را نشان می دهد.
مزیت اول : بچۀ شرور به سبب رابطۀ نزدیک با بچه ها از تمامی علایق هم کلاسی های خود با خبر است؛ با خود می اندیشد و از تک تک چیزهائی که دیگر بچه ها دوست دارند، برای پیشبرد خواسته های منفی خود استفاده می کند. گاهی موفق و گاهی ناکام می ماند، اما او چهار سال کاری (در محیط مدرسه) وقت در اختیار دارد و در مجموع متأسفانه موفقیت های زیادی کسب می کند؛ و فرصتهای بی شماری را از والدین و معلمین می رباید، فرصت های بی شمار برای اصلاح فرهنگ بچه های شرور و حتی برای اصلاح بچه های خوب قبل از مدرسه. در این بین نه تنها آن بچه های شرور اصلاح نشده اند؛ به تعداد آنها اضافه هم می شود؛ متأسفانه.
مزیت دوم : مدت زمانی که بچه ها(در طی روز) برای خود آزاد هستند را نیز چهار سال کاری در نظر بگیرید؛ زمانی که برای استراحت و بازی در اختیار دارند. بچه های شرور برای بخشی از این زمان برنامه ریزی می کنند، با توجه به علایق دوستان خود که به خوبی از آنها با خبر است؛ پیشنهاد انجام برنامه هائی را در وقت استراحت و بازی آنها مطرح می کند؛ او می داند پیشنهاداتش پذیرفته می شود، و با خیال راحت نحوۀ استفادۀ خود از آن برنامه ها را طراحی می کند. بچه ها نیز دنبال کردن علاقۀ خود را، به اجرای دستورات و تذکرات والدین ترجیح می دهند، و راهی برای انجام برنامه های پیشنهاد شده، پیدا می کنند. حتی در بیشتر موارد بعلت اینکه عکس العمل نزدیکان خود را می داند به آنها برنامۀ پیشنهادی را نمی گوید؛ متأسفانه.
حتی بچه های شرور نیز قابل تغییر هستند، بخصوص وقتی می بینند اکثریت بچه ها که حرف شنو هستند؛ دارند برنامه های سرگرم کننده و جالبی را انجام می دهند؛ روی علائق آنها نیز اثر گذاشته و کم کم جذب برنامه های مدرسه و معلمین می گردند. اما این اتفاق وقتی می افتد که مسئولین مدارس بتوانند علائق غالب بچه های کلاس را تشخیص داده و بر مبنای آن برنامه های مفرح و آموزنده و مفید را برای گروه بچه ها تدارک ببینند، و اجرا کنند. این برنامه ها می تواند تغییر در نحوۀ آموزش یک درس و تبدیل آن به یک بازی گروهی؛ طراحی مسابقاتِ دوره ای؛ بازدید گروهی از طبیعت و آموزش گیاهان؛ … یا هر گونه برنامۀ مفیدی که بر مبنای علاقۀ اکثریت افراد کلاس تدارک دیده شده، باشد. این برنامه ها باید صبح اول وقت و با اطلاع رسانی قبلی به والدین اجرا گردد. در مراحل کامل تر میتواند برنامه یک روزه یا دوروزه انجام شود؛ که البته نیاز به تدارکات و پشتوانۀ مالی خواهد داشت و در عوض اثربخشی مؤثرتری به دنبال خواهد داشت. در مورد موضوعاتِ فوق برنامه بهتر است، از تجربیات کشورهای دیگر مثل کشور ژاپن استفاده نمود.
بهترین زمان برای درج این برنامه ها دوران ابتدائی است که حرف شنوی شخص در حد نرمال است، اما چون تعداد این برنامه ها بسیار زیاد و قابل درج در این ۹ سال نیستند، باید موضوعات با توجه به نیاز جامعه اولویت بندی شوند و در برنامه آموزش و پرورش قرار گیرند، بطوریکه کارآئی جوانان در جهت مورد نیاز جامعه قرار داشته باشد. انجام درست این کار و تعیین سیلابست و موضوعات درسی کاری بسیار تخصصی؛ تجربی؛ و گروهی است، لذا باید از تجربیات مفید دیگر کشورها نیز استفاده شود. اگر این کار درست و مؤثر انجام نشود؛ و اگر علاقۀ جوانان به موضوعات سالم جذب نشود؛ موضوعات را علاقۀ دانش آموزان بانفوذ در مدارس تعیین می کنند، و آنها هستند که هم دوره ای های خود را با موضوعاتِ کژ آموزش می دهند، که جامعۀ آتی را به انحراف می کشانند. ریشۀ فرهنگ کشورها در همین مدارس پایه گذاری می شود، اگر متخصصین جامعه نتوانند با تدوین موضوعات درسی سالم کنترل را بدست گیرند، علاقۀ دانش آموزانِ با نفوذ؛ فرهنگ جامعۀ آتی ما را پایه گذاری می کند، که نتیجه ای کاملاً تصادفی (Random)؛ با برآیندِ منفی، در پی خواهد داشت. برخی موضوعات کلی و سالم در زیر ذکر میشود، تا مفهوم بهتر منتقل شود.
مثلا با وجود پیشرفت IT و کامپیوتر در اکثر مشاغل جامعه در طی سالیان اخیر، شاید بهتر باشد زبان انگلیسی را که پیش نیاز و پایۀ آموزش کامپیوتر است، از اواخر دبستان به دانش آموزان بیاموزیم و سپس کامپیوتر را به آنها بیاموزیم، بطوریکه در ۹ سال اول تحصیلات کامپیوتر را حداقل مانند یک کارمند بانک بدانند. برنامه نویسی با کامپیوتر می تواند اوقات فراغت دانش آموز را پر کند؛ و او را از گرفتار شدن در اثراتِ منفی برنامه های بچه های شرور باز دارد. استفاده روز افزون کامپیوتر نیاز دارد آموزش زبان انگلیسی از کلاس ابتدائی به بچه ها آموزش داده شود، تا قبل از کلاس ششم خواندن؛ نوشتن؛ و تلفظ کلمات انگلیسی؛ را، آموزش دیده باشند. پس از آموزش طراحی آلگوریتم برنامه نویسی، می توانند آموزش یک زبان برنامه نویسی کامپیوتری؛ مانند VBA یا BASIC یا C++ یا … را شروع کنند. پیشنهاد می شود آموزش طراحی آلگوریتم را آموزش و پرورش به عهده بگیرد(۵۰ تا ۷۵ درصدِ کار)، و آموزش برنامه نویسی را فقط بچه های علاقمند، با کلاس های خصوصی تکمیل کنند. برنامه ریزی باید طوری باشد که آموزش طراحی آلگوریتم در سنین ۱۰ تا ۱۲ سالگی؛ و آموزش برنامه نویسی کامپیوتر در سنین نوجوانی(بخصوص ۱۰ تا ۱۵ سالگی)، قابل اجرا باشد؛ و به پایان برسد. در سیستم کنونی؛ بعد از دیپلم امکان یادگیری برنامه نویسیی کامپیوتر برای جوانان فراهم می شود، که بسیار دیر است، و عملاً فرصتِ تربیتِ برنامه نویس در سطح کشور؛ از دست می رود. بعد از دیپلم دوران بلوغ اتفاق می افتد؛ و جوانان درگیر جستجوی شغل و انتخاب همسر و اینگونه نیازهای اساسی می شوند؛ فکرشان از ۵۰ تا ۸۰ درصد اشغال می شود. باید با هر آنچه که آموخته اند؛ شغل و حرفه ای برای خود فراهم کنند، تا بتوانند ازدواج کنند. بعد از ازدواج هم … تا چهل الی پنجاه سالگی عموماً نمی توانند به آموزش هیچ حرفه ای بصورتِ جدی بپردازند. نیاز به برنامه نویسان مُجرب در دنیا بصورتِ چشمگیری رو به افزایش است. دلیل عملی من پیشرفت چشمگیر هندوستان در نرم افزار نویسی؛ و صدور نرم افزار به دیگر کشورها است. در کشور هندوستان همه بچه ها زبان انگلیسی را بلدند و کامپیوتر را در کلاس های ابتدائی آموزش می بینند؛ و حتی با کامپیوتر امتحاناتِ خود را پس می دهند. کلاً بچه ها به بازی های کامپیوتری علاقۀ زیادی نشان می دهند؛ از این علاقه باید برای آموزش آلگوریتم کامپیوتری؛ و سپس آموزش یک زبان برنامه نویسی کامپیوتر به آنها استفاده کنیم. نیاز به اپراتور و برنامه نویس مجرب در کامپیوتر، روز به روز در دنیا بیشتر می شود. این روزها کسی که کامپیوتر بلد نیست، نمیتواند خیلی از کارهای روزمره را نیز بدون کمک دیگران انجام دهد.
موسیقی از ندرت مواردی است که؛ همه به آن نیاز دارند، و باید هر روز از آن استفاده کنند. حال آنکه آموزش الفبای موسیقی و نواختن یک ساز در هیچ زمانی جزو دروس ابتدائی قرار نگرفته است. این زنگ خطری استکه انحراف سیستم آموزش و پرورش را نشان می دهد، همچنین نشان میدهد؛ کسی اهمیت موضوعات درسی ۹ سال تحصیل و عواقب آن را باور ندارد. تبحر در نواختن موسیقی با یک ساز می تواند اوقات فراغت دانش آموز را پر کند؛ و او را از گرفتار شدن در اثراتِ منفی برنامه های بچه های شرور باز دارد. بعلاوه کار روزانه و مستمر با آلات موسیقی مانند پیانو؛ سنتور؛ دُمبک؛ که هر دو دست را باهم بکار می گیرد، باعث فعال شدن هر دو نیکرۀ مغز می شود، و فعال شدن هر دو نیمکرۀ مغز توانائی مغز را ۵ برابر می کند نه ۲ برابر؛ چون ارتباط بین دو نیمکرۀ مغز نیز تقویت می شود. هر پدر و مادری که این مطلب را درک کرده؛ خودش با کلاس خصوصی این نقیصه را برطرف می کند؛ که البته تعدادِ آنان بسیار کم است. نواختن آلاتی که از هر دو دست استفاده شود؛ اولویت دارد، مانند: پیانو یا اُرگ؛ سنتور؛ تنبک.
آموزش چرتکه و شورتکاتهای ریاضی، بخاطر اثرات مثبتش روی آموزش ریاضیاتِ پایه، و جذب علاقۀ دانش آموز نیز؛ باید از نظر اولویت بندی و نیاز جامعه بررسی شود. مسلماً همه معلمین با تجربه و نیز متخصصین جامعه شناسی و … نیز باید در تعیین اولویت بندی نیاز جامعه شرکت داشته باشند. کار با چرتکه می تواند اوقات فراغت دانش آموز را پر کند؛ و او را از گرفتار شدن در اثراتِ منفی برنامه های بچه های شرور باز دارد.
نکته مهم: در سنین بازنشستگی و پیری نیز باید آموزش افراد ادامه یابد. اما نه توسط آموزش و پرورش بلکه توسط نهاد دیگری مانند سازمان بازنشستگی کشوری. موضوعات آموزشی لازم نیست اولویت بندی شود، بلکه علاقۀ شخص باید تعیین کننده باشد. مثلا ممکن است یکنفر به یک ساز موسیقی علاقمند باشد؛ یکنفر به کار با چرتکه؛ یکنفر به شطرنج؛ کوهنوردی؛ … اما نکتۀ مهم گردهم آوردن، هدایت، و دادن انگیزه به مردم در این سنین است.
کیومرث نمیرانیان
ببخشید میشه مقاله رو کامل بانام منابع و نوینده معرفی کنید.متشکرم
سلام. ببخشید نویسنده این مقاله چه شخصی هست؟ واسه منابع پایان نامم به اسمشون احتیاج دارم. ممنونم