جستجو در تک بوک با گوگل!

بازدید
پس از اینها گام جدی که برای آشنایی ایرانیان با فلسفه جدید غرب برداشته شد توسط محمد علی فروغی بود. وی برای آشنایی ایرانیان با فلسفه غرب کتاب سیر حکمت در اروپا را نگاشت و ترجمان رساله گفتار در روش دکارت را در اینکتاب گنجاند و این مقدمه ای بود برای آشنایی ایرانیان با فلسفه غربی روشمند. پس از آن با ورود فلسفه به دانشگاه تهران ساحت تازه ای برای تفکر فلسفی در ایران آغاز شد که ادامه ی آن را امروز شاهدیم.
چهره ی فلسفه در جامعه ایرانی معاصر
چهره ی فلسفه در ایران معاصر پیش از آنکه بخواهد سیمایی ایرانی- اسلامی داشته باشد گرایشی غربی دارد و بخصوص متاثر از فلاسفه قرن ۱۹ و ۲۰ غرب است و پیش از آنکه بخواهد مولد باشد بیشتر جنبه تطبیقی پیدا کرده است. عقب ماندگی فلسفی در ایران با این اندیشه آغاز می شود که ملاصدرا را خاتم الفلاسفه می شمارند همچنین پیوند دینی و الوهی که حکمت متعالیه به فلسفه داده است روند فلسفه را در این سالها به سوی شرح و حاشیه برده است تا اینکه بخواهد به روز شود یا کسی اندیشه ای نو بیافریند در مقابل در غرب فلاسفه نه تنها فلسفه را پایان یافته نمی دانند بلکه با شاخ و برگ دادن و بروزرسانی آن با مسائل روز و گسترش فلسفه در شاخه های مضاف، آن را هرچه بیشتر زنده نگاه داشته اند.
از طرفی دیگر برخورد دینی با فلسفه رویکردی تازه در آن بوجود آورده است که اساسا نباید آن را با ذات فلسفه هم سو و یکسان پنداشت، دین در بستر خود فلسفه ای جدا دارد و این کاملا روشن است اما باید مرز قائل شد میان آنچه که فلسفه است و آنچه فلسفه دین است. خلط این دو موضوع سبب بسیاری از عقب ماندگی ها شده است باید تمایز قائل شد میان هدف این دو؛ فلسفه می تواند به ماغیر دین نیز بپردازد. دین بستری است که برای تمامی مسائلی که فلسفه برایشان پرسش طرح می کند و به چیستی آن با روشی عقلانی می پردازد پاسخ هایی داده است که توسط انسان و عقل انسانی واگویه نشده است بلکه همواره جنبه الهی و ماورائی داشته در حالی که فلسفه جنبه ای زمینی وعقل- انسانی دارد. قرار گیری فلسفه در بستری فارغ از واقعیت تفکر فلسفی که ذیلا ذکر شد سبب فراموشی فلسفه در ایران گشته است و از همین روی است که نوفلسفه پویان همه به غرب و فلسفه های نوینش روی می آورند.
از طرف دیگر جایگاه اجتماعی فلسفه و البته بخش اعظم رشته های علوم انسانی با توجه به تاکید جامعه بر رشته های پزشکی و مهندسی بسیار در سطحی پایین تر از دیگر رشته ها قرار گرفته است و این دوری از فرهنگ و روی آوردن به ثروت در بلند مدت خطرناک به نظر می رسد که البته آسیب های آن مشهود است. توجه بیش از حد به علوم کاربردی عاملی دیگر است برای فراموشی فلسفه.
علی رغم کاربردی نبودن –البته دید عمومی این است- خود جامعه نیز توجهی به اهالی فلسفه و اندیشه نداشته است یعنی در مسائلی که درحوزه ی فلسفی قرار می گیرد نیز به اهل فلسفه مراجعه نمی شود؛ به طور مثال وقتی سخن از خانواده و یا نوع حکومت می شود باید فیلسوف اظهار نظر کند در حالیکه در جامعه ما اسلام پاسخگو است پس وقتی حکومت اسلامی داریم یا خانواده در چارچوب اسلام تعریف شود فلسفه و فیلسوف جایگاهی ندارد مگر آنکه این فیلسوف و فلسفه مبتنی بر فلسفه ورزی اسلامی باشد که دیگر اسم آن متکلم است نه فیلسوف.
بدین ترتیب وقتی برای اهل فلسفه کاری در نظر گرفته نشود و وظیفه آنها تنها حفاظت از میراث اندیشوران گذشته باشد حقوق اجتماعی آنها کمتر از دیگر مشاغل خواهد بود. به طورمثال اگر روزی پزشکان دست به اعتصاب زنند جامعه مختل می شود پس باید حقوق بیشتری داشته باشند و در مقابل اگر اهل فلسفه از فلسفه ورزی کناره بگیرند باری از جامعه برداشته خواهد شد.
از سوی دیگر برخورد مدارس و خانواده ها با رشته علوم انسانی در دوره دبیرستان سبب می شود که هرکس که درس خوان است و اهل درس به سوی رشته های پزشکی و مهندسی هدایت شود و نگاه جامعه به دانش آموزان رشته علوم انسانی این باشد که دسته ای که سطح درسی ضعیفتری دارند باید وارد این رشته شوند؛ مطمئنا نگاه جامعه در نوع نگاه مردم موثر است.
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم
سستی اساتید فلسفه دلیل دیگری است که می تواند فلسفه را در ایران به فراموشی سپارد،استادی که نه از روی علاقه که از روی ناچاری و کم علاقگی به فلسفه روی آورده است مسلم است که نمی تواند جایگاهی در تاریخ فلسفه و فلسفه ورزی داشته باشد و مطمئنا دانشجویی هم که به ناچار به رشته فلسفه روی آورده است عاملی برای بی انگیزگی استاد خواهد شد. سوال اساسی دانشجویان فلسفه این است که فلسفه چیست و در آینده به چه کاری مشغول خواهند شد عدم تامین مالی این رشته می تواند نگران کننده باشد و دانشجو را از مسیر تحقیق و تفحص و فلسفه ورزی دور می دارد چراکه نسبت حقیقت و فلسفه را فراوان غریب می بیند.
در جوامع مدرن غربی تنها صنعت رشد نمی کند بلکه در حوزه ی آموزش، خانواده، حقوق، اقتصاد، دین و مذهب نیز رشد دارد و این فیلسوفان هستند که صاحب اندیشه هستند در این حوزه ها،پس آنها جایگاه اجتماعی دارند و از حقوق برخوردار هستند. وقتی ما در هیچ موردی به فلاسفه رجوع نمی کنیم پس نباید به این فکر کنیم که دانش آموزان حاضر باشند در دانشگاه فلسفه بخوانند و همچنان از روی تقدیر سازمان سنجش وارد این رشته شوند. در ایران چندین موسسه –اندک- هستند که به فلسفه می پردازند حال تصور کنید که اینها نباشند آیا تغییری در جامعه ایجاد خواهد شد؟
آنچه تا به اینجا گفته شد چالشهای بیرونی(اجتماعی) فلسفه است، اما حال باید بپردازم به آنچه در درون آن در دانشگاه ها وجود دارد. متاسفانه برخورد سلیقه ای اهل دانشگاه با فلسفه سبب شده است که حقیقت آن پنهان ماند، استادی که علاقمند به هایدگر است و استاد دیگری که به کانت علاقه دارد، در این میان اگر کسی به ویتگنشتاین علاقه ای نداشته باشد دیگر این شخصیت فراموش می شود. و البته پرداخت به فلاسفه در چارچوب چند واحد در هر ترم آیا می تواند پاسخگو باشد؟ نکته دیگر اینکه تمایز فلسفه و تاریخ فلسفه هنوز در دانشگاه های ما درک نشده است.
دو مقوله اساسی در آموزش فلسفه فلاسفه وجود دارد یکی آموزش دادن و دیگر قبولاندن یک موضوع به دانشجو است ؛ افلاطون در رساله گرگیاس به طرز جالبی تفکیک قائل می شود میان مفهوم دانستن و معتقد شدن؛ بیشتر ما در طی دوران تحصیل معتقد می شویم تا اینکه بخواهیم بدانیم و آگاه شویم. اینکه من بخواهم به کسی کمک کنم تا مطلبی را بداند و یا اینکه او را وادار کنم مطلبی را بپذیرد کاملا متفاوت است چراکه با پیشینه اعتقادی مطلبی را بیان کردن تفاوت دارد با اینکه بخواهیم مطلب را به مخاطب بدون هیچ غرض شخصی بیاموزیم.
دانشجو اگر آنچه را که می آموزد را فارغ از زندگی خود ببیند از آن دل زده می شود مثلا اگر او صرفا جنبه های نظری فلسفه را دریباد و نسبتی میان واقعیت زندگی و دغدغه هایش نیابد مطمئنا علاقه ای برای ادامه دادن نخواهد داشت این سخن به این معنا نیست که فلسفه را وارد حوزه های عمومی و روزمرگی کنیم بلکه مقصود این است که به جنبه های حیاتی و بنیادین ذهن بشر باید بیشتر در فلسفه توجه شود تا حوزه های صرفا نظری و الفاظ که وهله نخست اینکه فلسفه در بستر عمومی ظاهر شده است، نه سقراط مدرک دکتری داشت و نه افلاطون و ارسطو؛ و دیگر اینکه فلسفه در بسترهای نخستین خود با توجه به طبیعت و زندگی شروع می شود.
فلسفه چیست؟
دوستداری دانش ؟ در دنیای امروز بیش از صدها رشته علمی در دانشگاه ها وجود دارد و بس شگفت آور است که مراد از فلسفه ، دوستداری هیچ یک از این دانش ها نیست.لفظ فیلوسوفیا زمانی از فلسفه به دست داده شد که دانشها این همه گسترده نبود،و حد و مرز مشخصی برای دانشها وجود نداشت اما با گذشت زمان دانشها هم پیشرفت کردند و به شیوه ای تخصصی از هم جدا شدند.
اما با این وصف باید در دنیای معاصر تعریفی تازه از فلسفه داشته باشیم -البته در کتب آموزشی فلسفه در ایران هنوز هم از تعریفی که گذشت برای فلسفه استفاده می شود- باید در دنیای امروز فصلی برای فلسفه قائل شویم. فلسفه، دانش نمی تواند باشد چراکه ویژگی هایی که می توان برای دانش متصور بود در فلسفه وجود ندارد، در دانش خصلت انباشتی و برهم افزایی وجود دارد حال آنکه در فلسفه چنین چیزی وجود ندارد.
فضیلت در فلسفه ی ارسطو ۴٫۲۳/۵ (۸۴٫۵۷%) ۳۵ امتیازs ارسطو مانند افلاطون، به عالم بر حسب غایات، مقاصد یا وظایف و نقش ها نظر می کند. در طبیعت، غایت دانه ی بلوط این است که درخت بلوط شود. در عالم انسانی، غایت معماری ایجاد […]
مقاله درونگرایی و برونگرایی در معرفت شناسی ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۱ امتیاز مقاله درونگرایی و برونگرایی در معرفت شناسى معاصر منازعه بر سر ماهیت معرفت و تعیین شرایط لازم و کافى حالات مثبت معرفتى فاعل شناسا به دو گونه نظریهپردازى درونگرایانه و برونگرایانه انجامیده است […]
فلسفه برای کودکان ، کودکان برای فلسفه ۲٫۸۰/۵ (۵۶٫۰۰%) ۵ امتیازs از آنجا که طبق تعریف یونسکو «Children» به افرادی اطلاق میشود که کمتر از ۱۸ سال دارند، از این رو بنده سعی کردهام در ترجمههایم آن را «فلسفه برای کودکان و نوجوانان» ترجمه […]
اندیشه ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۲ امتیازs مقالهاى که با عنوان «اندیشه» در اینجا ترجمه شده یکى از مقاله هاى مهم و تاثیرگذار فرگه است. فرگه این مقاله را در ۱۹۱۸ یعنى حدود شش سال پیش از مرگش نوشت و منتشر کرد. منظور فرگه از اندیشه، […]
فلسفه سیاسى افلاطون و ارسطو ۴٫۰۰/۵ (۸۰٫۰۰%) ۲ امتیازs افلاطون و ارسطو را مى توان به عنوان پدران فلسفه سیاسى غرب باستان قلمداد کرد. حتى اگر بگوییم که فلسفه سیاسى معاصر هم متأثر از آن ها بوده، ادعاى گزافى ابراز نکرده ایم. با توجه […]
فلسفه و تعلیم و تربیت ۴٫۱۰/۵ (۸۲٫۰۳%) ۵۹ امتیازs فلسفه بر وضوح، قصد، انتقاد و توجیه به عنوان ارزش هاى مهم براى مربیان تأکید دارد. متقن ترین نمونه فلسفه تعلیم و تربیت از سوى جان دیویى و در عصر ما نیز از سوى پائولو […]
به نکات زیر توجه کنید