بازدید
(بمانسوا) سبب آنکه فراموش کردند (یوم الحساب ) روز شمار و جزای کردار و اعراض نمودند از ذکر آن یعنی به جهت مخالفت حق و ملازمت هوای مشعرو نسیان …..
(همانا ما خالص گردانیم ایشان را به خالص کردن یاد انسرای) یعنی قرار دادیم آنان را خالص برای خودمان به اینکه برای ایشان یاد آن سرا خالص باشد.
برهان رحمت که حد وسط آن رحمت خداست ، معنایش این است که رحمت خدا یک وصف عاطفی و انفعالی نیست (ربنا وسعت کل شی رحممه و علما) رحمت خدا ، رحمت انعطافی و انفعالی نیست. رحمت عبارت از عطا کردن هر کمال به هر مستعد و آماده است. هر مستعدی که پذیرای کمال باشد ، مقتضای رحمت الله این است که آن کمال را به این مستعد عطا کند.
این جمله حکایت متن استغفارملائکه است ، ملائکه قبل از در خواست خود نخست خود را به سئه رحمت و علم ستودهاند و اگر در بین این صفات خداوندی رحمت را نام برده و آن را با علم نصیحت کردند، بدین جهت است که خدا را با رحمت خود بر هر محتاجی انعام میکند و با علم خود احتیاج هر محتاجی و مستعد رحمت را تشخیص میدهد.
لذا در سوره انعام جریان معاد را مطرح میکند و میگوید :(کتب علی نفسه الرحمه لیجمعکم الی یوم القیمه لا ریب فیه) چون رحمت را بر خودش تثبیت کرد ، حتما با بشر رحیمانه رفتار میکند و معنای رحمت او هم این است که هر کمالی را به مستعد و آماده آن کمال اعطا میکند و جان انسانی آماده کمال ابدی است و عالم جاوید کمال بشریت است. خدا آن کمال را به بشر اعطا خواهد کرد.
برهان عدالت
خدا عادل است و چون خدا عادل است ظلم در آفرینش نخواهد بود ، و اگر کسی ستم کرد و به کیفرش نرسد ظلم است. اگر کسی خدمت کرده به پاداشش نائل نشود ظلم است. اگر بد و خوب یکنواخت به سر بردند ظلم است، اگر زشت و زیبا یکسان قرار گیرند ظلم است و این با عدل خدا سازگار نیست. خدا چون عادل است یک موطن حسابرسی دارد که به حسابها رسیدگی میکند و در آن محکمه حسابرسی ، در برابر خوبیها پاداش میدهد و در برابر زشتیها کیفر میکند که این باید روشن شود.
قرآن خدا را به عنوان عادل معرفی کرد و ظلم را به عنوان یک وصف سلبی از خدا سلب کرد که: (ولا یظلم ربک احدا) خدا بر احدی ستم نمی کند.
خدای تو بر کسی ظلم نکند. حق او باز نگیرد و نقصان نکند و به گناه کسی دیگر را نگیرد و بار کسی بر کسی دیگر ننهد.
(وما ربک بظلام للعبید ) خدا هرگز به احدی ستم نمی کند چون اگر خدا بخواهد یک ذره ظلم کند آن مقدار اندک فراگیر میشود ، چون یک ذره بی نظمی ، رشته هماهنگ جهان آفرینش را از هم میگسلد و این شیرازه گسیخته میشود و به مرز همه تجاوز میشود ، لذا اگر خدا معاذالله یک لحظه و یا یک ذره ظلم صادر شود ، خدا میشود ظالم. به تعبیر علامه طباطبایی رضوان الله علیه در تفسیر قیم المیزان میفرماید قرآن که فرمود: خدا ظلام نیست نه به این معناست که خداوند زیاد ظلم نمی کند ، زیرا او اصلا ظلم نمی کند ، چه کم و چه زیاد زیرا اگر یک ذره ظلم کند میشود ظالم. چون ظلم یعنی تجاوز از حد وتعدی از مرز اگر یک لحظه مرز بعضی از موجودات آسیب ببیند آن اسیب به همه سرایت میکند ، زیرا آن رشته منسجم و آن رشته هماهنگ اگر یک گوشه اش لطمه ببیند ، همه گوشهها آسیب میبیند. خدا اصلا ظلم نمی کند و عادل است.
وضعیت پروردگار تو ستم کننده (للعبید) مر بندگان را فراخور مکافات نکند و ثواب طاعت کسی را بغیر دهد و بجهت معصیت شخص غیری را عقوبت فرماید.
آن خدایی که ما را به عدل و قسط دعوت کرده است (قل امر ربی بالقسط) به پیامبرش فرمود: بگو پروردگار من مرا به قسط و عدل دعوت کرده است.
بر رسول گرامی (ص) خطاب نموده که حکم فطری دین اسلام را برای جامعه مسلمانان بیان نماید. هم چنانکه پروردگارمردم را در آیه گذشته از هر عمل ناپسند و ستم نهی فرمود به عدالت و میان روی نیز در همه امور تاکید فرموده است.
آن خدایی که هدف رسالت پیام آوران را قسط و عدل مردم میداند (لیقوم الناس بالقسط) هرگز خود ستم نمی کند.
و ما در جهان مییابیم که مردم دو نوعند گروهی عادل و گروهی ظالماند گرچه انبیا اهلی در طی تلاشها موفق شدند عده ای را پارسا و وراسته کنند و عده را به فضائل اخلاقی برسانند و در حیات آنها علم و عدل روشن باشد، ولی متاسفانه در برابر انبیا همواره گروهی بودند که موضع گیری سخت میکرند و سخنان آنها را نادیده میگرفتند و در برابر آنها به مبارزه بر میخواستند. تا جایی که (تقبلون النبیین بغیر الحق) به کشتن ظالمانه انبیا دست درازی کردند. پس مردم در برابر ره آورد انبیا دو دستهاند همانطور که قرآن هم اینها را به دو گروه تقسیم کرد. اگر حساب و جزا و پاداش نباشد، اگر بررسی و رسیدگی نباشد، اگر نیکان هم با مرگ نابود شوند بدان هم با مرگ از بین بروند و حساب و کتاب و پاداش و کیفری نباشد، ظلم لازم میآید زیرا آنکس که برای حفظ قسط و عدل تا مرز شهادت پویا بود و کوشید و آنکه برای از بین بردن قسط و عدل تا کشتن انبیا هم دست و پنجه اش به خون آلوده شد نباید یکسان باشند. پس باید بین اینها امتیازی باشد. این اصل اول مطلب بود اصل دوم آنکه این امتیاز بین پارسا و تبهکار کجاست؟ آن عالمی که بین زشت و زیبا جدایی میاندازد آنجا که به حساب همه میرسند کجاست؟ آیا در همین دنیاست که حقش در کنار باطل زشتش در کنار زیبا تقوایش در برابر نفاق موجود است؟ نه اینجا دار عمل است نه دار جزا اینجا جای امتحان است نه جای داوری، اینجا محل آزمایش است نه موطن مجازات. احیانا گوشههایی از جزا و پاداش و کیفر، در جهان طبیعت رخ نشان میدهد ولی این نشاه عالم جزا نیست. زیرا در این دنیا عصیان کتمان، تحریف و هر گونه خلافی ممکن است، چون عالم عالم امکان و عالم حرکت و عالم تکلیف است. پس دنیا دار مجازات نخواهد بود. دار جزا داری است غیر از دار دنیا، روی همین اصل نه میشود موطن جزا را قبل از مرگ دانست و نه میشود موقف جزا را بعد از مرگ در همین دنیا به صورت تناسخ دانست. چون گذشته از اینکه تناسخ محال است، دنیا نمی تواند ظرف مجازات باشد، زیرا دنیا ظرف آزمایش است. هر آسیبی که میرسد انسان در مقابل میتواند عکس العمل خوب داشته باشد. پس دنیا نمی تواند ظرف مجازات باشد، زیرا دنیا ظرف آزمایش است. هر آسیبی که میرسد انسان در مقابل میتواند عکس العمل خوب داشته باشد. پس دنیا نمی تواند دار جزا باشد. طبق این اصول که باید بین بدان و خوبان فرقی باشد، نیکان باید به پاداششان و بدان باید به کیفرشان برسند و از طرفی دنیا نمی تواند دار جزا باشد گرچه به نحو تناسخ محال باشد، پس عالمی لازم است که در آن عالم به تمام اعمال و به اعمال همه انسانها برسند و در آن روز چیزی کتمان نشود و عصیان در آن روز راه نداشته باشد، و آن روز روز فراموشی نباشد، روز ظهور عدل و حق باشد و عمل را با حق بسنجند تا به پاداش نیکان و کیفر بدان رسیدگی کنند. خدا از این معنا به عنوان یک امر ضروری یاد میکند که در اثر عدل الهی روز معاد ضروری است چون خدا عادل است پس قیامت ضروری است اصل طرح قیامت در نظام کلی هستی ضروری است. و ممکن نیست روز حساب و روز پاداش و کیفر محقق نشود و این نقشه پیاد ه نشود. زیرا نه مانعی از درون جان است و نه مزاحمی از بیرون. درجان آفرینش چیزی نیست که جلوی اعمال عدل الهی را بگیرد نه جوامع انسان که باید به محکمه عدل احضار شوند و نه موجودات دیگری فرض میشود که جلوی ظهور عدل خدا را بگیرند. اگر خدا عنی عن العالمین است در اجرای عدالت نیازی به احدی ندارد. و اگر خدا واحد و قهار است در قلمرو نفوذ اراده خدا احدی نفوذ ندارد. خدا در اجرای عدلش نه به غیر نیاز دارد و نه غیر میتواند مزاحم کار خدا باشد.
و میکشتند پیغمبران را بدون آنکه با اعتقاد ایشان مستحق قتل شده باشند و چون اخلاف راضی با فعال اسلاف خود میباشند بنابر این دلیل جزیه یهودان این زمان را انکار آیات و قتل انبیا گردانید.
در اثر غوطه وری در شهوات و کفر بایات پیامبران و مصلحین عالی قدر را که بدستگیری و هشیاری آنان میشتابند چون معارض با هواها و شهوات آنها هستند بناحق میکنند و اگر هم بظاهر نکشند پیوسته دعوت و صدای آنها را خاموش میکنند.
غیری در جهان نیست، چون خداست و اسماء حسنای خدا و آیات الهی که (کل اتوه داخرین) همه خاضع و خاشع پیشگاه الهی اند.
و همه مردمان آیندگان بموقف بعد از نفخه ثالثه و حفظ استو خواند بصیغه جمع ماضی بمعنی مستقبل یعنی همه بیایند به عرصه گاه و یا راجع شود به امر او. در حالی که خوارشدگان باشند و مطیع و منقاد و ذلیل او.
روی این دو معنا و دو امر ، تعبیر بلند قرآن کریم درباره قیامت این است (ان الساعه الاتیه لا ریب فیها) قیامت آمدنی است شک بردار نیست.
(و ان ساعته آتیه) و ایراد این دلایل بواسطه آن است که تا بدانند این معنی را که قیامت آینده است . لاریب فیها، هیچ ریبی و شکی در آمدن آن نیست.
همانطور که وجود خدا و در وحی حدا تردیدی نیست (ذلک الکتاب لاریب فیه) در حقانیت قیامت و حتمی بودن معاد هم تردید و شکی نیست.
ذلک از اسمای اشاره مفرد مذکر است و اسم اشاره ذا و کاف برای خطاب و لام برای تاکید است و این اسم اشاره برای بعید است چنانچه ذاک برای متوسط و هذا برای اشاره به غریب میباشد. و در قرآن هم اسم اشاره بعید بر قرآن اطلاق شده مانند همین آیه و اسم اشاره غریب مانند هذا (کتابنا ینطق علیکم بلحق و شاید از جهت علو مقام و عظمت شان و رفعت درجه قران به اشاره بعید از آن تعریف نموده و به واسطه وصول و نزول به فهم مسلمانان به اشاره قریب اشاره نموده است.
در برهان حقیقت آنجا که حد وسطش ظهور حق و حقیقت بود این مطلب مبسوطا بیان شد که اگر خدا قیامت را به عنوان روز حق معرفی کرد (ذلک الیوم الحق فمن شاء اتخذ الی ربه مابا) به این معنی است که تمام واحدهای تشکیل دهنده روز قیامت حقند ، یعنی ترازو حق است و عمل را با حق میسنجند.
ذلک الیوم الحق یعنی این روز حق است و شکی در وقوع و وجود آن که قیامت است نیست، فمن شا اتخذ الی ربهی معابا پس هر کس بخواهد که به سوی پروردگار خود مرجعی بگیرد یعنی برای طاعت خدا و معنایش این است پس هر کس بخواهد عمل صالح انجام دهد که به سوی پروردگار خود برگردد پس البته علتها برطرف و راهها اشکار و پیغمبران تبلیغ رسالت نمودند.
عملی که حق بود سنگین است و عملی که بی حقیقت بود سبک است مرد متحقق سنگین است و انسان بی حقیقت سبک (و افئدتهم هواء ) دلهای برخی تهی است و زیرا در دلهایشان اندیشههای باطل انباشته شد و در آخرت که جای باطل نیست ، همه اندیشههای باطل رخت بر میبندد و اینها باید حق را میدیدند همانطور که در آن برهان مشهود شد ، در این برهان هم مشروحا بیان میشود.
اگر قیامت روز ظهور تام عدل است تمام واحدهای آن روز، عدالتند عدالت داشتن دشوار است بر مسیر عدل زندگی کردن سخت است همانطور که رفتن بر راهی که با باریکی مو و تیزی شمشیر است دشوار است عادل بودن بدانگونه هم سخت است که انسان هر چه برای خود میخواهد برای دیگران هم بخواهد و هر چه برای دیگران میپسندد برای خود بپسندد، هر چه برای خود نمی پسندد برای دیگران هم نپسندد که خود را با دیگری با یک دید به بیند، حب نفس در داوریهای او سو اثر نگذارد. گذر از صراط در آنجا دشوار است، میزان در آنجا حق است. درآنجا چیزی به نام باطل راه ندارد، در آنجا ظلمی نمی شود و احدی به احدی در آن موطن ستم نمی کند زیرا روز ظهور عدل خداست. خدای عادل در آن روز، بطور کامل ظهور مینماید قیامت مجلای عدل خداست در آن روز ظلم راه ندارد، آتش قیامت بیش از اندازه ای که ماموریت دارد، احدی را نمی سوزاند. فشارهای صفحه قیامت بیش از اندازه لازم نخواهد بود. و دلهای ایشان خالی باشد از فهم و خرد به واسطه غلبه دهشت و حیرت. یا دلهای ایشان خالی است از خیر که اعتقاد حقه است و سعید جبیر در تفسیر این آیه فرموده که دلها مرتفع شده باشد بلحوق ایشان که بیرون نیاید و عود به اماکن خود نکند. مانند شی که در میان هوای ساده باشد و به جهات مختلفه نرود.
سرزمین قیامت ساهره است ، بیدار است (فاذاهم بالساهره ) و چون آن عالم ، عالم حیات است(و ان الدار الاخره لهی الحیوان) و عالم دنیا جز تمتع و لذت زودگذر چیزی نیست پس اگر عالم زنده است ، همان عالم آخرت خواهد بود این زنده ای که حق و عدل است ، باطل نمی پذیرد و ظلم را تحمل نمی کند. (و لتجزی کل نفس بما کسبت و هم لایظلمون) در قیامت هرگز ظلمی نسبت به احدی فرض ندارد. این برهان عدالت، طبق نکاتی که گذشت معاد را ثابت میکند و قیامت را ضروری میداند ولی قلمرو و نفوذ برهان عدالت محدود است. با برهان عدالت حشر فرشتهها و حشر موجودات مجرد کامل را نمی شود اثبات کرد ، زیرا حد وسط برهان این بود که در قرار دادها ، در امر و نهیها ، در تکلیفها و در دستورالعملها به نام دین بعضی افراد مطیعاند و بعضی عاصی ، باید به حساب آنها رسید پس جایی که تکلیف نیست ، جایی که امر و نهی تشریعی نیست ، جایی که اطاعت و عصیان اعتباری نیست ، جایی که فقط خضوع تکوینی هست ، تمرد و طغیان نیست. جایی که حضور است ، غیبت نیست. جایی که شهود است ، غفلت نیست خلاصه جایی که عدل است، ظلمت اصلا نیست.
بستگان و فامیل و اقربا که در دنیا عشیرهاند و با یکدیگر معاشرت میکنند ومانوس و محشورند همین عشیرهها و معاشرین در قیامت میشوند فصیله (و فصیله التی تویه) چون زندگی قیامت ، زندگی فردی است نه اجتماعی ، اعضای یک عشیره از هم منفصل خواهند شد و این بحثی جدا است ، بعد از اینکه تثبیت شد قیامت ضروری است و معاد حق است، نحوه زندگی افراد در قیامت مطرح میشود که آیا در آنجا همانند دنیا زندگی تعاونی و اجتماعی لازم است یا زندگی در آنجا فردی است ، هرکسی مهمان افکار و اخلاق و اعمال دنیای خودش است.
و فصیلته و عشیره و خویشان نزدیک خود را که از ایشان مفصول گشته و بوجود آمده التی تویه آن عشیره ای که جای داده باشند او را در دنیا از نزد خود یعنی پناگاه وی بوده باشد یا به او منضم بوده باشند در شب.
هر چه بخواهد با اراده انجام میگیرد و هر چه هم که در دنیا عمل کرد طبق آن اراده میکند. بنابراین نیازی به همکاری نیست این بحث جدایی میخواهد که: (و لقد جئتمونا فرادی ) در قیامت هر انسانی فرد خواهد بود، زندگی دسته جمعی ندارد .
و بدرستیکه آمدید به حساب و جزای ما در حالی که منفرید و یکتا نه مال با شماست نه فرزند و از خدوم و هشم و یار و مددکار خبری نیست.
در آن روز عشیره فصیله میشود یعنی معاشرتها عوض میشود گر چه اهل بهشت انسهایی دارند. انس داشتن (و هم فی شغل فاکهون) غیر از زندگی جمعی و اجتماعی است. غیر از تعاون و معاضدت است، غیر از آن است که هر کسی کاری بکند در برابرش دیگری معادل آن کار دیگر انجام بدهد .
(ان اصحال الجنه الیوم) بدرستیکه اهل بهشت در آن روز (فی شغل) در شغلی باشند که آن ازاله بکارت دخترانست (فاکهون) بازی کنان با آن دختران .
اصحاب بهشت در این روز در لذات بهشت متفرقند و خود و زنانشان در زیر سایههای درختان و تختها تکیه دادهاند و از جانب پروردگان مهربان به مومنان فرمان تهیت و سلامتی در میرسد.
در آن روز به وجد و نشاط مشغول میباشند و آنها و همسرانشان در سایه درختان بهشت بر تختهای عزلت تکیه کردهاند برای آنها میوههای گوناگون و آنچه دلخواه ایشان باشد مهیا و آماده است.
و چون قیامت روز جدایی زشتی از زیبایی است و روز زشتیها را نابود کردن و زیبائیها را نگهداشتن است میگوید: (وامتازو الیوم ایها المجرمون) خطاب به تبهکاران میگوید در دنیا که با مومنان یکجا بودید درونتان مشخص نشده بود زشتیهایتان از زیبائیهای دیگران جدا نمی شد .
در روز قیامت خدا به گناهکاران خطاب کرده فرماید ای گنهکاران در چنین روزی از مومنین جدا شوید. خلاصه ۱- روز قیامت اشخاص مومن از کافر جدا خواهند شد ۲- نیک و بد نمی تواند همزیستی کند.
اکنون روز فصل و روز عدل است صفها را جدا کنید، (و امتتازوا الیوم ایها المجرمون) این ندا آنچنان اثر میکند که صفهای آنها از صفوف مومنین جدا خواهد شد. این اصل برهان عدل است و آن هم ضرورت تحقق قیامت است. برای اینکه احدی مانع از ضهور عدل تام خداوند نخواهد بود و البته نتیجه آن چنانچه قبلا بیان شد در قلمرو نفوذ برهان عدل است وعدل از اوصاف الهی است مانند رحمت، حکمت و مانند آن که توسط آنها ضرورت معاد بیان شد و در حقیقت ما با اوصاف حق ضرورت قیامت را اثبات کردیم یعنی اسما حسنای حق و صفات برجسته حق را بررسی کردیم و هر یک از این اوصاف را برای برهان معاد حد وسط قرار دادیم پس از راه معرفت خدا ضرورت معاد را تبیین کردیم و راه هم این چنین است. یعنی اگر کسی خدا را بشناسد واوصاف الهی را بررسی کند یقینا به معاد اعتقاد پیدا میکند. آنها که منکر معادند دو طایفهاند عده ای اصلا خدا را نپذیرفتند و عده ای از خدا پذیرفتند، ولی درست نشناختند.
انسان مادی که انسانیت را بین میلاد و مرگ خلاصه میداند میگوید بشر همین است که روزی به دنیا میآید و روزی از بین میرود و دیگر هیچ مبدا جهان را نپذیرفت و پایان جهان را هم باور نکرد میگوید: ( ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا) قیامتی نیست که این انکار معاد است )
(و مایهلکنا الاالدهر) طبیعیت و روزگار است که ما را تدریجا فرسوده میکند و از بین میبرد و از بین میرویم .
این انکار مبدا است قران منطق اینگونه از مادیین را با این تعبیر نقل کرده که میگویند: زندگی جز دنیا چیز دیگری نیست (ماهی الا حیاتنا الدنیا) (نموت ونحیا) عده ای میمیرند و عده ای زنده میشوند و قیامتی نیست. چه اینکه مبدا و آفریدگاری نیست. مارکسیست و کمونیست عقیده اش این است) انسان مادی نیز چنین میپندارد و میگوید (وما یهلکنا الا الدهر) دهر فرساینده است که ما را از بین میبرد. با این تعبیر مبدا و معاد هر دو را منکرند اما دیگران مانند بت پرستان که مبدا را پذیرفتند به وجود خدا ایمان آوردند، ولی خدا را نشناختند و به اوصاف الهی پی نبردند تا به مسئله معاد اعتقاد پیدا کنند.
در نتیجه منکر معاد شدند و گفتند : (مانحن بمبعوثین) قرآن منطق منکرین معاد را با این تعبیر نقل میکند که اینها میگویند: (پایان زندگی هر فردی به مرگ اوست و بعد از مرگ خبری نیست پس اگر انسان متفکری درباره الله درست بیاندیشد خدا را بپذیرد واوصافش را بشناسد یقینا به معاد پی میبرد و ایمان خواهد آورد. انکار معاد در اثر نشناختن مبدا است و نیز انکر توحید هم در اثر نشناختن مبدا است.
مشرکین که چنین ادعا میکنند همان اشخاصی هستند که در دنیا روز قیامت را منکر بودهاند و میگفتند حیات و زندگی همین است که در دنیا داریم و دوباره زنده نمی شویم.
و گفتند زندگی جز همین حیات دنیوی ما چیز دیگری نیست ما هرگز پس از مرگ زنده نخواهیم شد.
انکار صریح معاد از مشرکان و گناه و جنایت را بر آنها اسان کرده است .
خدا در سه بخش قرآن این سه مسئله را مطرح میکند و میگوید: آنها که معاد را منکرند (ماقدروا الله حق قدره) خدا را آن طور که باید نشناختند، آنها که وحی و نبوت را منکرند
ای پیامبر این مردم خدا را توصیف و تعظیم نکردهاند آنطور که حق توصیف و تعظیم اوست و حال آنکه در روز قیامت زمین وآنچه بر آن است یک قبضه اوست و آسمانها مانند لوله کاغذ در هم پیچیده به دست قدرت اوست خدا منزه است از توصیفات کوته نظران و برتر است از آنچه با او شریک قرار میدهند.
و بزرگ نشمردند خدا را چنانچه حق و بزرگواری اوست و آنکه زمین در روز رستاخیز در قبضه قدرت اوست. تخریب عالم آسان ترین کار برای اوست. و آسمانها گرد آمده و پیچیده به قوه اوست و منزه است خدا و برتر و عالی تر است از آنچه به او نسبت میدهند و شریک و نظیر و مثیلی برای او قرار میدهند.
(و ما قدرو الله حق قدره ادقالوا ما انزل الله علی بشر من شی) یعنی اینها اگر الله را درست میشناختند به وحی و نبوت ایمان پیدا میکردند
رد برمالک (سرحلقه اخبار یهود) و یهود خدا را تعظیم نکردند چنانچه سزای تعظیم اوست زیرا گفتند خدا نفرستاده است و بر هیچ بشری و هیچ چیز (از وحی و احکام و شرع هیچ پیامبری) ای پیامبر بگو چه کسی کتاب تورات را فرستاد (همان کتابی که موسی آن را آورد در حالی که آن کتاب نور است و راهنماست برای مردم شما یهود آن را بر هم زده اید) به صورت صحفهها (طومارها و ورقهای پراکنده) در آوردید ای پیامبر پس یهود را وابگذار در اواطیل و خرافاتشان در حالی که بازی میکنند.
و همچنین آنها که منکر وحدانیت حقند، اصل مبدا را میپایرند ولی توحید را نپذیرفته و باور نکرده اند، درباره آنها هم میفرماید:( ما قدروا الله حق قدره) این سه بخش باید تحلیل و باز بشود که اگر کسی خدا را بشناسد چگونه شناخت خدا همان است و اعتقاد به وحدانیت او همان. اگر کسی خدا را درست بشناسد چگونه به وحی و نبوت پیام آوران او اعتقاد پیدا میکند و اگر خدا را درست بشناسد چگونه به قیامت و ضرورت معاد ایمان پیدا میکند. نتیجه اینکه چون خدا عادل است و جزا در دنیا میسر نیست، و تناسخ محال است قیامت ضروری و حق است. غفرالله لنا و لکم.
خدا را آنچنان که باید و شاید تعظیم نکردند و نشناختند زیرا این بتهای ناچیز را شریک او شناختند.
خدا را آنگونه که سزای شناختن است (مشرکان) نشناختند البته خدا نیرومند و غالب است.
در ادامه بحث جا دارد که به گوشههایی از ضرورت معاد از جنبه حکمت نظری بپردازیم.
خدا در قران در سوره جاثیه میفریماد: آسمانها و زمین را با لعب و بازیگری نیافریدیم (و ما کنا لاعبین) خدا بازیگر نیست. و چون جهان از مبدا حکمت پیدا شد هدفی دارد عالم بی هدف نخواهد بودو چون خدا میرود خدا خود هدف است، چه اینکه خدا مبدا است همان خدائی که مبدا و اول است همان خدا هدف و آخر است (هو الاول و الاخر) چون جهان به سمت خدا در حرکت است پس خدا هدف است نه هدفدار.
همانطور که جهان از خدا نشات گرفت، پس خدا مبدا است و دیگر مبدئی برای خدا نیست. غنی محض نه نیازی به فاعل دارد نه محتاج به هدف است چه اینکه جهان از غنی محض صادر میشود و به سور غنی محض در حرکت و تلاش و کوشش است وقتی قآن خرمندان را معرفی میکند آنهائی را که اهل لب و خرد و مغز و عقلند میستاید، میفرماید اینها وقتی آسمانها و زمین را مینگرند (یتفکرون فی خلق السموات و الارض) میگویند( ربنا ما خلقت هذا باطلا) ( آن فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب) آنهائی را که دارای لب و مغزند لبیب و خرمندند چنین معرفی میکند: (الذین یذکرون الله قیاما و قعوداو علی جنوبهم) آنها که دائما به یاد الله هستند در تمام حالات ایستاده نشسته، به پهلو آرمیدهاند آنها که نماز را اگر نتوانستند ایستاده بخوانند نشسته میخوانند و اگر نتوانستند نشسته بخوانند در بستر بیماری به پهلو یا به پشت میارمند و نماز میخوانند (یتفکرون فی خلق السموات و الارض). و درباره آفرینش نظام محسوس میاندیشند.
قرآن کریم نقش معاد را در انقلاب اسلامی بیان و اعتقاد به قیامت را در مسئله جهاد تبیین کرد در حساسترین مقطعهای انقلابی فرمود: یاد قیامت است که انسان را به جبه میبرد، تنها یاد معاد است که انسان را رزمی میکند و تنها اشتیاق به آن عالم است که انسان را به دفاع از حق ترغیب میکند خدا صفی را که چون بنیان مرصوص است دوست دارد. عده ای در نبرد تابستانی بهانه میگرفتند که هوا گرم است و دیگران به آنها میگفتند در هوای سوزان تابستان جبهه نروید دشوار است، (قالوا لاتنفروا فی الحر) ضد انقلابها مخالفین جاد و فداکاری و مرزداری در اسلام و افراد فریب خورده میگفتند: در هوای گرم و در حرارت سوزان به جبههها کوچ نکنید. خدا فرموده به اینها بگو: (قل نار جهنم اشد حرا) شمااگر از حرارت زودگذر تابستان هر اسناکید بدانید که حرارت آتش جهنم گدازنده تر است. در سوره توبه این مطلب را کاملا بیان کرد. آنچه که میتواند رزمندهها را به جبه اعزام کند مسئله اعتقاد به معاد و یاد قیامت و جریان حساب آن روز است. فرمود: اینها گرچه میگویند که: ( لاتنفروا فی الحر) هوا گرم است نروید، اما باینها بگویید این حرف شما در اثر فراموشی قیامت است. آنکس که جهنم را فراموش به فکر تابستان دنیاست. آنکس که قیامت را فراموش کرد به فکر تن پروری است ولی کسی که به یاد معاد است هرگز چنین سخنی نمی گوید: (قل نار جهنم اشد حرا لو کانوا یفقهون) نتیجه آن که برهان حکمت میگوید چون خدا بی نیاز محض است خودش هدف است پس هدفی ندارد، چون خود کمال است و کمال نامحدود هدف است بنابر این نمی تواند هدف داشته باشد پس فاعل هدف ندارد. گرچه فعل بی هدف نیست و رسیدن فعل به آن هدف ضروری است، زیرا نه مانع داخلی فرض میشود نه عامل بیرونی است تاجلوگیری کند در نتیجه معاد ضروری خواهد بود. لذا قرآن فرمود قیامت (لاریب فیه) است و نقش معاد را در سازندگی و تهذیب نفس یافتیم که فرمود آنها که حاضر نیستند در راه خدا فداکاری کنند و جان و مال نثار نمایند در اثر فراموشی قیامت است. اگر قیامت را فراموش نمی کردند چنین سخنی را نمی گفتند چه کمکهای مالی و چه کمکهای جانی ، محصول یاد قیامت است لذا قر آن آنهائی را که به یاد قیامتند میستاید و علی ابن ابی طالب سلام الله علیه میفرماید: (ذهب المتذکرون و بقی الناسون او المتناسون) آنها که بیاد خدا و قیامت بودند، اصحاب خاص رسول الله که به یاد معاد بودند رخت بربستند. عده ای ماندند که قیامت از یادشان رفت یا قیامت را از یاد خود میبرند و حاضر نیستند به یاد معاد باشند.
نتیجه گیری
یعنی مرگ طلیعه قیامت است مرگ دالان ورودی به جهان دیگر است قرآن، هم از نظر حکمت نظری به جریان قیامت بها میدهد، هم از نظر حکمت عملی نقش سازنده قیامت را تبیین میکند قرآن وقتی بزرگان جوامع بشری را معرفی میکند میگوید: آنها در اثر یاد قیامت به این مقام رسیدند چون یاد صفحه حساب، انسان را از هر گونه تبهکاریها و تباهیها حفظ میکند. منشا همه تباهیها فراموشی معاد است چه اینکه فرمود: آنها گرفتار عذاب شدید خواهند بود: (بما نسوا یومالحساب) چون روز حساب را فراموش کردند. بهترین نعمت یاد قیامت است.
-
فضائل و خواص تلاوت سوره طه
فضائل و خواص تلاوت سوره طه ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۲ امتیازs آثار و برکات خواندن سوره طه/ فضیلت و خواص آیات قدرتمند سوره طه : این سوره،اوّلین سوره ای است که ماجرای حضرت موسی علیه السلام را به تفصیل بیان نموده و حدود هشتاد آیه […]
راه هایی برای کاهش فشار قبر ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۱ امتیاز راه هایی برای کاهش فشار قبر/ چطور فشار قبر کمتری داشته باشیم؟ منظور از مرگ تنها قرار دادن بدن در یک تکه زمین کنده شده نیست بلکه انتقال انسان به عالم برزخ است. اولین […]
چگونگی خواندن نماز والدین ۴٫۰۰/۵ (۸۰٫۰۰%) ۱ امتیاز خواندن نماز والدین یکی از حقوقیست که والدین چه در زمان حیات و چه پس از وفات شان بر گردن فرزندان خود دارند. این نماز را بخوانید تا هم والدینتان را شاد کنید و هم فرزندانتان […]
چرا امام حسین جنگ را از تاسوعا به عاشورا انداخت ؟ ۴٫۲۲/۵ (۸۴٫۴۴%) ۹ امتیازs چرا امام حسین جنگ را از تاسوعا به عاشورا انداخت ؟ در تاریخ آمده است که حضرت ابا عبدالله وقتی لشکر عمربن سعد در روز تاسوعا قصد شروع جنگ […]
سریع الاجابه ترین دعاها ۴٫۰۰/۵ (۸۰٫۰۰%) ۱۵ امتیازs استجابت دعا، مانند هر پدیدهی دیگری، قوانین ، آداب و شروطی دارد که با وجود آن آداب و شرایط است که دعا به اجابت میرسد .
دعاهای مجرب برای رفع گرفتاری مختلف ۴٫۰۰/۵ (۸۰٫۰۰%) ۳ امتیازs عرفا و بزرگان دین دستورالعمل ها و اذکار مختلفی را پیرامون دعا برای رفع مشکلات و گرفتاری های دنیوی و سلوکی و نیز برآورده شدن حاجت بیان نموده اند که در ادامه بررسی می […]
به نکات زیر توجه کنید