جستجو در تک بوک با گوگل!

بازدید
محمدرضا خصوصی به من گفت، همین رئیس ساواک و معاون او ومدیران ارشد، همه شان با آمریکائیها ارتباط دارند و برای حفظ ظاهرمی آیند و از من اجازه میخواهند، درحالی که قبل ازکسب اجازه اطلاعات مورد نیاز را به آمریکا وانگلیس رد کرده اند!
کشورهای دیگروشخصیتها ومعاریف وبزرگان ازهرقسم وهرصنف به ایران میآمدند ومن آنها را میدیدم ) حالا یا درضیافتها بود یا درمراسم معرفی و امثالهم( درآنها دقت میکردم، میدیدم نه تنها برتری نسبت به رجال ما ندارند، بلکه گاها ضعیف ترهم بودند. علی الخصوص آنهائی که از اروپا غربی وآمریکا میآمدند خیلی دربرابر پول وهدایا و زنها وم ظاهرمادی و زندگی دنیوی ضعیف بودند.
این آقایان راکفلرها که ازقدیم الایام با محمدرضا رفاقت وهمکاری و در امور بازرگانی و تجارت مشارکت داشتند یک نمونه ازحرص مال اندوزی بشریت هستند. با آن همه ثروت که فقط یک آسمانخراش کوچک آنها درمنهاتان نیویورک صد وخردهای طبقه دارد! وقتی می آمدند به ایران میرفتند بازار و عدل عدل گلیم وفرش وزیلو وامثالهم میخریدند که ببرند درآمریکا بفروشند و استفاده ببرند!
همین آقای « ژیسکاردستن» رئیس جمهور فرانسه ازموقعی که وزیر دارایی بود پایش به ایران باز شد ومتصل به بهانههای مختلف به ایران میآمد تا از دربار قالیچه هدیه بگیرد!
محمد رضا به همه این خارجیها قالی و قالیچه و اسباب خرده ریزمی داد. به زنهایشان النگو وگردنبند میداد ومی گفت فرهنگ غربی براساس مادیات است. برای یک نفرغربی هیچ چیزمعنی ندارد الا پول! ما فکرمی کنیم رجال ما مال اندوزومادی بودند وبس! خیر. این فقط مختص به ما نیست.
علی امینی
یک مخبر روزنامه از علی امینی وقتی میخواست به ایران برگردد پرسیده بود هدف شما از بازگشت به ایران چیست؟ و علی امینی که قبلا سفیر ایران درآمریکا بود و به ایران دعوت شده بود تا درکابینه عضو شود گفته بود من هدفی را برای خودم ندارم الا خدمت به مردم ایران!
این حرف مرا به خنده انداخت. چون خانواده امینی از جمله مادرش خانم فخرالدوله از ملاکین بزرگ بودند که خیلی به رعیتهای خود ظلم میکردند. همین خانم فخرالدوله آن موقع که تهران کوچک بود نصف تاکسیهای تهران را در تملک خودش داشت.
سالها این جمله علی امینی یادم بود تا یک روز که نخست وزیر شد و برای دست بوسی آمده بود به اوگفتم اگر راست میگویی و هدفت خدمت به مردم است اول کاری که میکنی برو و زمینهایت را بین رعیتها تقسیم کن.
گفت: علیاحضرت پهلوی )مرا اکثررجال به این عنوان خطاب میکردند( میدانند که سیاستمداران خیلی حرف میزنند و خیلی کم عمل میکنند!
از من قبول کنید که اصولا نوع انسان اخلاقا و فطرتا، یا به قول فرنگیها بطور ژنی )ژنتیک( قبل ازهر چیز به منافع شخصی خود و خانواده اش فکر میکند و هرکس غیر این بگوید دروغ گفته است. شما چند تا شازده را سراغ دارید که اموال خانوادگی خود را بین مستمندان تقسیم کرده باشند؟ رضا (شاه( همیشه میخندید و می گفت: «هرکه از پول بگذرد خندان بود!» گاهی هم میگفت: « پول است نه جون است که راحت بتوان داد!»
اینهمه جنگهای عالم هم که ازدوران باستان تا به امروزروی داده است همه به خاطرمال اندوزی و قدرت طلبی و افزایش قدرت و حب جاه و مال و منال بوده است.
یک پزشک صاحب نامی درتهران بود به نام دکترعدل که خیلی هم ثروت داشت. رفته بودند یک مقدار اندکی از او مالیات بگیرند. نامه داده به محمدرضا و تقاضا کرده بود او را از مالیات معاف کنند! حالا چقدرمالیات خواسته بودند؟ مثلا سالی دویست هزار تومان در آمد از ناحیه مطب وبیمارستان داشت. گفته بودند دو هزار تومان مالیات بده! اگر بدانید چه نامه رقت انگیزی نوشته بود و چه عجز و لابهای کرده بود!
گاهی اوقات جشن و مراسم میهمانی و سور و ساتی برقرار می شد و مثلا شب نشینی بود یا میهمانی شام بود به خاطرسالروز تولد ولیعهد و یا میهمانی شام بود به خاطر ورود فلان پادشاه خارجی.
خوب شما میدانید که در این میهمانیها رجال طراز اول دعوت داشتند. نخست وزیر، وزراء، وکلا، وامرای درجه اول ارتش و صاحبان ثروت مثل حبیب آقای ثابت و یا علی آقای رضایی و امثالهم.
قاشق وچنگال وکارد و وسائل روی میز یا طلا و مطلا بودند یا نقره اصل! حالا من اگربگویم که درهرمیهمانی، ازاین قبیل اغلب وسایل روی میزمفقود میشد چه میگوئید؟! این رجال که از مال دنیا غنی وبینیاز و از افراد طبقه اول مملکت بودند موقع شام قاشق و کارد و چنگال را میدزدیدند! یک دفعه مچ یک سپهبد ارتش را موقع گذاشتن قاشق وچنگال درجیبش گرفته بودند و او گفته بود به خاطریادگاری جشن امشب تصمیم به این کارگرفته است!
وقتی ملاحظه شد میهمانان دستشان کج است دربار دستور داد در میهمانیها هرکدام از میهمانان که مایل هستند یادگاری داشته باشند از وسائل روی میز هر چه مایل هستند بردارند!
خوب شما میدانید که قبل ازآنکه سازمان امنیت ) ساواک( درست شود، ارتش از زمان رضا ) شاه ( دستگاه اطلاعاتی نام داشت. این دستگاه اطلاعاتی مرتبا” خبرمی آورد که فلان سپهبد یا فلان فرمانده لشکر جیره سربازها را دزدی میکند! به یک آقای تیمسار خانه میدادند. اتومبیل آمریکائی میدادند، حقوق بالا میدادند، مسافرت خارجی میفرستادند و تازه میرفت از جیره سربازها هم دزدی میکرد! رضا ) شاه( هم با آن ید و بیضا نتوانست جلوی این دزدها را بگیرد تا چه برسد به محمدرضا. در یک کلمه بگویم همه دزد بودند فقط شدت و ضعف داشت!
من یک خانه در داخل شهرداشتم که گاهی اوقات برای دوربودن از تشریفات کاخ و برای دور بودن از محیط دربار به آنجا میرفتم و با دوستانم مثل آدم های معمولی نشست و برخاست میکردم.یکدفعه این خانه را دزد زد و مقداری از اموال گرانبها را برد. آن موقع سرهنگ بهزادی رئیس آگاهی بود. مدتها ازاین قضیه گذشت وعلیرغم فشارما دزد پیدا نشد که نشد.
یک روز در این مورد از او سئوال کردم و جواب داد آن موقع دربین جوانها عضو حزبهای نامدار شدن یک نوع مد بود. خیلی ازدانشجویان ایرانی مقیم خارج ازکشور می رفتند عضو احزاب اروپا میشدند وبرایشان هم نوع حزب مهم نبود، فقط اینکه یک کارت عضویت در جیب داشته باشند و پز آن را بدهند برایشان کافی بود!
محمدرضا که به زمین و زمان مشکوک بود میگفت این آدم ازهمان جوانی که در اروپا بوده به استخدام سازمانهای جاسوسی درآمده وعضویتش در حزب کمونیست لهستان هم یک نوع ماموریت بوده و بس!
البته هویدا خیلی مورد حمایت دولتهای آمریکا، انگلستان و فرانسه بود و علی الخصوص دربین اسرائیلیها فوق العاده محبوبیت داشت. درواقع باید بگویم که یک قهرمان برای یهودیهای فلسطین بود. چون در موقع جنگ از لهستان که خیلی یهودی داشت تعداد زیادی یهودی را به فلسطین قاچاق کرده بود. خودش یک ماجراهایی را تعریف میکرد که از صد تا فیلم سینما هیجان آورتر بود.
محمدرضا میگفت اوعضو یک سازمان قوی مربوط به یهودیها بوده است. من اسم این سازمان را نمی دانم اما همین سازمان بود که مملکت اسرائیل را درست کرد.(صهیونیسم)
آن ایام درایران آدمهای درس خوانده و زبان دان زیاد نداشتیم. هویدا هم به زبان عربی مسلط بود وهم به زبانهای فرانسه و انگلیس و آلمانی. درواقع هویدا یک هدیه با ارزش برای وزارت امورخارجه ایران محسوب میشد.
حسنعلی منصور- پسرارشد منصورالسلطنه بود و همه میدانند که علی منصور)منصورالسلطنه( به واسطه آنکه در مواقع بحرانی چند بار به خانواده ما خدمات ارزندهای ارائه کرده بود، مورد توجه رضا )شاه( و محمدرضا ) شاه( قرار داشت و از همین روی پسر او را هم خیلی دوست داشتیم.
حسنعلی منصور در آمریکا بزرگ شده و درس خوانده و یک نمونه از ایرانی آمریکائی شده بود. چطوربگویم. ایرانی آمریکائی شده یا آمریکائی ایرانی الاصل. یه همچی چیز!
وقتی هم رئیس دولت شد میخواست ادای آمریکائیها را دربیاورد و در ایران به سبک آمریکا حزب راه بیندازد و همان کارهای زمان علی امینی را به نوعی دیگر تکرار کند که اجل امانش نداد. یادتان هست که کانون مترقی درست کرد. همان که بعدا شد حزب ایران نوین.
هویدا هم همین اداها را داشت و می گفت به سبک آمریکا باید دو تا حزب داشته باشیم که با هم رقابت کنند و درانتخابات عدد حکومت کند و هر کس از حزب رای بیشتری داشت کابینه تشکیل بدهد و از اینجور حرفها که درایران کار بردی نداشت. من حالا روی هویدا چندان اصرار ندارم اما حسنعلی منصور با یک سری برنامهها و طرحهایی که آمریکاییها دستش داده بودند آمده بود تا شاه ایران را مثل پادشاه انگلستان بیقدرت و تشریفاتی کند.
خیلی از وقایع زندگی وحوادث ایام وحتی ماجراهای عجیب وغریب تاریخ از روی حادثه و به موجب یک واقعه تصادفی بوده وهست. هویدا هم به سادگی آمد نشست روی صندلی قوام السلطنهها ومصدق السلطنهها. تاریخ ایران صدراعظمهائی داشته مانند امیرکبیر، مانند احمد قوام، مانند مصدق.
اول ایراد من به هویدا این بود که خیلی جلف تشریف داشت. مرد باید مردانگی داشته باشد. علی الخصوص وقتی نخست وزیرمملکت است نباید پیراهن قرمزگلدار بپوشد و حرکات سخیف بکند.
گاهی به محمدرضا میگفتم به این مرتیکه هویدا بگو ادای جوانهای پانزده – شانزده ساله را درنیاورد. محمدرضا میگفت ولش کن مادر بگذار هرطور میل دارد عمل کند.
بعضی وقتها هم که مثلا سالگرد تولد من بود و برای عرض تبریک میآمد و یا عید بود یا جشن و سوری برپا بود و ملاقاتی روی میداد اصلا ملاحظه مقام خودش را نمی کرد و خیلی لودگی مینمود. من ازلودگی او میخندیدم و پنهان نمی کنم که حرکات و وجناتش مایه نشاط بود، اما شما میدانید که لازمه یک نخست وزیر این است که اخلاق بزرگان را داشته باشد! تا زمان هویدا هیچ نخست وزیری درایران نیامده بود که بتواند رضایت محمدرضا و برادران و خواهرانش را یکجا جلب کند ومورد توجه فرح و فامیل او هم باشد. اینکه یک آدم بتواند رضایت همه را یکجا جلب کند البته ازهنرهای اوست . هویدا میگفت هیچ امری بدون اطلاع و صلاحدید لندن صورت نمی گیرد!
خدمت شما عرض کنم دکترمصدق دراوایل ظهورشوهرمرحوم جزو طرفداران او درآمد ورضا هم او را دوست داشت و میگفت مصدق السلطنه درس خوانده ومتجدد است. گاهی اوقات هم او را صدا میکرد وبا هم ناهار میخوردند و رضا از اوضاع و احوال فرنگ سئوالاتی از مصدق میکرد. در تمام جریانات بعدی مانند جمهوری خواهی و خلع احمد شاه و رای مجلس به رضا جزو طرفداران شوهرم بود و البته الان صدها کتاب تاریخی درمملکت چاپ شده و نویسندگان از زمان کودتای حوت ۱۲۹۹ تا به امروز را مشروحا نوشته اند.
وقتی مصدق نخست وزیر شد، دوسه نفر از معتمدین ما که جزو نزدیکان مصدق بودند اغلب شبها پیش ما میآمدند و گزارش امور را میدادند. ما که میگویم یعنی من و رضا و اشرف و گاهی بعضی از دیگر برادران و خواهران محمدرضا. حسین علاء هم که خیلی دوستان در آمریکا داشت برای ما اخبار میآورد و ما میدانستیم که کشمکش آمریکا و انگلستان قریب الوقوع است. جنگ تمام شده بود و آلمان شکست خورده و مستملکات و مستعمرات خود را از دست داده بود.
قدرتهای اروپائی دیگرمثل فرانسه و بلژیک هم یک دو سه مورد بیاهمیت در آفریقا و نقاط پرت و دور افتاده را حفظ کرده بودند. آنچه که ما نمی دانستیم این بود که نحوه رویارویی آمریکا و انگلستان در ایران چطوری خواهد بود.
یک مرتبه حرفهای جدیدی در ایران شروع شد و یک دستجاتی پیدا شدند که حرف از دمکراسی و ملیت و اینجور چیزها میزدند. قوام السلطنه که به سیاست انگلیسیها نزدیک بود و حسین علاء که به سیاست آمریکاییها نزدیک بود هردو پیش من آمدند و ما با هم صحبت زیاد میکردیم.
ازاین صحبتها معلوم شد که آمریکا دستجاتی درست کرده و میخواهد عرصه را به انگلیسیها و سیاست آنها درایران تنگ کند.
آدمهایی هم که جزو پیش قراولان این دستجات بودند مثل الهیارصالح و امثالهم همه سابقه کار و زندگی درآمریکا داشتند و قوام السلطنه آنها را متهم میکرد که درموقع اقامت درآمریکا جذب آمریکاییها شده اند.
آدمهای دیگری هم بودند که حالا اسم همه آنها یادم نیست. گاهی اوقات محمد رضا اینها را میخواست ومن هم بودم وگاها اشرف هم بود و بعضی از نزدیکان هم بودند ومجادله و بحث میکردیم.
این آدمها میگفتند که در دنیا بعد از جنگ بیطرفی معنی ندارد. تازه چه فایدهای ازبی طرفی برما مترتب است؟ مگرما درجنگ بیطرف نبودیم. نیروهای متفقین بیطرفی ما را نادیده گرفتند و مملکت ما را متصرف شدند.
ازاین حرفها میزدند وبعد نتیجه میگرفتند که برای ایجاد موازنه میان دو قدرت قاهر یعنی شوروی و انگلستان که هر دو کشور در ایران سابقه مداخله گرانه دارند باید به یک نیروی سوم متوسل شد که همانا آمریکا است!
حتی یادم هست که الهیارصالح و یک نفردیگرکه دانشگاهی بود وعلی الخصوص دکترمتین دفتری که فامیل مصدق بود خیلی از آمریکا تبلیغ میکردند و برای اینکه ما را تحت تاثیر قرار دهند سیاست رضا ) شاه( را مثال میزدند و می گفتند اعلیحضرت فقید هم دنبال یک نیروی سوم میگشت تا در برابر روسیه و انگلستان علم کند و به همین دلیل بود که به آلمان نزدیک شد.
البته این حرف کاملا درست بود و رضا برای خلاص کردن ایران ازنفوذ روسیه وانگلیس به آلمان نزدیک شده بود. یک حقیقت تاریخی بزرگ دیگر را هم به شما باید بگویم و آن مربوط به حزب توده است. یادتان باشد حتما درجای خودش سئوال کنید. بهرحال اوضاع سیاسی مملکت در یک طرفه العینی دستخوش شلوغی شد و روزی چند تا حزب وگروه سیاسی تاسیس میشد و خیلی هم روزنامه درمی آوردند.
حرف و حدیثها همه درمورد آزادی خواهی و ملیت خواهی و آرمانخواهی و چیزهای قلمبه سلمبه از این قبیل بود. اما به مصداق آنکه گفته اند: « مقصود توبی کعبه وبتخانه بهانه!» هدف یک چیزو فقط یک چیز بود و آنهم ماده سیاه و بد بوی نفت!
یک مطلب مهم دیگرهم بگویم وآن روش متفاوت آمریکا با روسیه بود. روسیه شوروی درآن موقع با تحمل کشتههای زیاد که میگفتند بالغ بر۲۷ میلیون نفوذ بوده است آلمان نازی را شکست داده پیروزشده بود. خیلی به ارتش سرخ افتخارمی کرد و اسم ارتش سرخ که میآمد لرزه برتن ممالک دیگر میافتاد. آمریکا نمی خواست مثل شوروی قوا وارد ممالک دیگرکند و همانطوری که شوروی ممالک اروپائی را تا نیمه آلمان ضبط کرده بود او هم با زورارتش کشور گشائی کند.
تازه این کارهم پرخرج بود و آمریکاییها با روحیه کاسبکاری که داشتند درهمه چیز حساب سود و زیان را میکردند و هم باعث تلفات جانی میشد که مقبول طبع آمریکائیهای خوشگذران نبود.
ازهمه مهم تراینکه آمریکائیها درحالی که شوروی را به کشورگشایی و لشکرکشی متهم میکردند میخواستند ازخودشان یک چهره بیشتر دوست و مخالف لشکرکشی نشان بدهند.
حزب توده ایران
درمجلس فراکسیون حزب توده موضع ملی شدن نفت را دنبال میکرد. اگربخواهیم حقیقت را بدون هیچگونه آلودگی بیان کنیم باید با شهامت اقرارکنیم که حزب توده اصلی، یعنی توده ایهای بالشویک مذهب ازبیخ و بن خواستارملی شدن نفت ایران و اخراج انگلیسیها از ایران بودند و سران آنها که گاهی پیش محمدرضا میآمدند حرفهای شیرینی میزدند و برای اینکه محمدرضا را با خودشان همراه کنند میگفتند فراموش نکنید که همین انگلیسیها بودند که پدرتان را با آن وضع بد ازمملکت به تبعید فرستادند!
توده ایها خیلی نفوذ در بین کارگرهای صنعت نفت داشتند و آبادان آن روز معروف شده بود به استالینگراد ایران! من چون درجریان خیلی حوادث بوده ام حالا میخواهم آن مطلب را که به شما یاد آوری کردم وگفتم حتما درمورد حزب توده ازمن بپرسید برایتان شرح بدهم.
وقتی حزب توده ایران قوت گرفت هم ما به وحشت افتادیم وهم دوستان انگلیسی و آمریکائی و حتی منطقهای ما! بادم هست که مرحوم ملک فیصل پادشاه عراق برای محمدرضا پیغام داد که اگر فکری برای حزب توده نکنید برای ما هم در داخل عراق مشکل درست خواهد شد. چون از زمانی که حزب توده درایران محبوب القلوب شده است در عراقی هم حرب اشتراکیون راه افتاده که نسخه عربی حزب توده شما در ایران است!
اینجا بود که انگلیسیها که خیلی مارمولک هستند پولتیک خوبی انجام دادند و پنهانی یک حزب توده (تقلبی) درست کردند که بعدها به تودهای – نفتی معروف شد.
کاراین حزب توده بدلی این بود که صد پله ازحزب توده اصلی تندتر شعار بدهند و با اغفال مردم آنها را ازپشت سرحزب توده اصلی به پشت سرخودش بکشاند!
البته درحزب توده اصلی هم اشخاص خوبی بودند که با ما همکاری داشتند و میآمدند به محمدرضا اعلام وفاداری میکردند. حتی دکتر فریدون کشاورز که آدم آبله روی زشتی بود آمد دست مرا بوسید و گفت اگرعلیاحضرت پهلوی بفرمایند من همین الساعه از حزب توده خارج میشوم. ما به اشخاص حکم میکردیم که داخل حزب بمانند و برای ما اخبار بیآورند و منویات ما را که همانا سعادت ملک وملت بود درداخل حزب اجرا کنند.
خیلیهای دیگر هم بودند که اسامی آنها را فراموش کرده ام. افرادی بودند که مثل استوارعباس شاهنده اول تودهای بودند بعد رفتند از اطرافیان قوام السلطنه شدند بعد دوباره تغییرمسلک دادند و رفتند دور و بر مصدق. مردم مرتبا دلیل این اعوجاج مسلک را میپرسیدند و بیچارهها نمی دانستند که این آدمها در واقع آدم ما هستند که به صورت نفوذی و مامور دربارعمل میکنند!
افراد دیگرهم مثل استوارمکی و یا آن یارو کی بود؟ آها یادم آمد.مظفربقایی. یا جعفرشاهید ووو… صدها نفربودند.
یک روز یادم هست که سرمیزشام بودیم. مصدق هم بنا به دعوت قبلی آمده بود. همراهان جمع بودیم. محمدرضا به مصدق گفت:
حضرت اشرف آمدیم وهمین فردا انگلیسیها آبادان وخرمشهررا تخلیه و اداره نفت را به دست ما سپردند. آیا ما متخصصین وکارگران وکارکنان و اهل فن به مقدارلازم داریم که جریان صدورنفت تعطیل نشود؟!
مصدق گفت: باید دو نکته را خاطرنشان کنم.
اول اینکه روسیه شوروی دربغل گوش ما با یک ارتش قوی بنیه ایستاده و اگر اراده کند میتواند درعرض چند ساعت کل مملکت ایران را به تصرف خود دربیاورد.
دوم اینکه مردم ایران ازمداخلات انگلیس وسابقه استعماری انگلستان در ایران فوق العاده عصبانی هستند وانگلیسیها را دشمن حریت واستقلال مملکتشان میدانند.
سوم اینکه ممکن است شورویها ازنارضایتی مردم ایران سوء استفاده کنند و همان طوری که مملکت اروپائی را متصرف شده اند ایران را هم متصرف شوند.
۴- الان نارضایتی دربین مردم زیاد شده واگرما بخواهیم دربرابر خواسته مردم بایستیم آنها ما را کنارزده ومی روند دنبال توده ایها که شعارهای تند میدهند. بنا براین ما باید خودمان رهبری مخالفین را عهده دارشویم.
ازاینجا مصدق برای آنکه اطمینان خاطربه ما بدهد فاش ساخت که درمسافرت خودش به واشنگتون امریکائیها به او محرمانه قول داده اند درصورتی که انگلیسیها از ایران بیرون بروند آنها حاضرهستند به عنوان مستخدم دولت ایران بیایند و اداره نفت را عهده دارشوند و نفت ایران را به قیمت بالاتراز انگلیسیها خریداری کنند! خوب حالا فهمیدید پشت قضیه نفت چه بود؟
آمریکائیها به دست مصدق نفت را ازانگلیسیها گرفتند! البته بعد دیدند پسرعموهای انگلیسی آنها خشمگین هستند یک سهمی هم مجددا به آنها دادند.
این قضیه خیلی مفصل است. اما لپ مطلب همین است که گفتم. دعواهای مصدق با آقای کاشانی و آن ماجراهایی که بعدا پیش آمد هم ادامه دعوای آمریکا و انگلیس بود. مشت آمریکا از آستین مصدق و مشت انگلیس از آستین رقیب مصدق بیرون آمده بود.
مصدق به ما خیلی بد کرد. حتی موقعی که نخست وزیربود به خاطرخوش آمدن عوام و رعایا ما را ازمملکت خودمان بیرون کرد. موقعی که من و دخترانم درخارج بودیم حقوق قانونی و مقرری ما را قطع کرد. وقتی اشرف به تهران برگشت او را گرفت و تحت الحفظ به فرودگاه فرستاد تا دوباره به خارج برگردانند. اما علیرغم همه این بدیها که به ما کرد من باید یک حقیقت را بگویم و آن اینکه برعکس همه آن مطالب که تا به حال نوشته شده است مصدق اصلا و ابدا مخالف سلطنت پهلوی نبود و هیچوقت درصدد تعطیل سلطنت برنیامد.
بعد از۲۸ مرداد ۱۳۳۲ فضل الله زاهدی (وزیرکشور دولت مصدق و عامل کودتا) او را گرفت، اما محمدرضا به دادستانی ارتش دستور داد درمورد مصدق سخت نگیرند. خودش تقاضا کرده بود به دیدن ما بیاید. آمد پیش من ومحمدرضا وازهمه ما حلالیت طلبید و گفت با توجه به قول وقسم که در برابر رضا شاه ادا کرده بوده است نه تنها در صدد تعطیل سلطنت برنیامده، بلکه ازهمکاری با توده ایها برای اعلام جمهوری واعلام انحلال سلطنت پهلوی خودداری کرده است. راست هم میگفت.
خدمت مصدق و بلکه خدمت بزرگ مصدق این بود که آمریکا را در امورات ایران دخیل کرد. امریکاییها به عکس انگلیسیها که فقط بلد بودند نفت ایران را بارکنند و ببرند اهل کمک بودند. آنها آمدند به ایران و اول کاری که کردند مملکت ما را سمپاشی کردند. درایران مالاریا بیداد میکرد. بخصوص درنواحی گرم و مرطوب شمال و جنوب ایران مالاریا قاتل بیامان مردم ایران بود. این آمریکائیها بودند که سم د.د. ت آوردند و کارشناس آوردند و با تحمل خرج زیاد مالاریا را در ایران نابود کردند.
پس از۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ آمریکا کمکهای نظامی و اسلحه و مهمات و تجهیزات پیشرفته به ایران فرستاد و مستشاران آمریکائی آمدند ارتش ما را نو سازی و بازسازی ومدرن کردند. یعنی میخواهم بگویم اینکه گفته اند: «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد!»
بعد ازآنکه فضل اله زاهدی نخست وزیر شد وقت زیادی صرف آرام کردن مملکت گردید. اول ازهمه حزب توده را غیرقانونی اعلام کردند و افراد آن را که درهمه ارکان مملکت نفوذ داشتند پاکسازی کردند و کنار گذاشتند.
کارنامه تحصیلی احمد شاه قاجار در ۱۳ سالگی + عکس ۲٫۰۰/۵ (۴۰٫۰۰%) ۱ امتیاز احمد شاه آخرین پادشاه سلسلۀ قاجار بود که در سال ۱۲۸۸ شمسی در ۱۲ سالگی به سلطنت رسید و در سال ۱۳۰۴ با رای مجلس شورای ملی از سلطنت خلع […]
خارجیان علاقه خاصی به نظام قضایی ایران داشتند؛ زیرا تا سال ۱۳۴۷ه.ق/ ۱۹۲۸م از حقوق ویژه کاپیتولاسیون استفاده میکردند.
عکس هایی رمزآلود از بناهای متروکه ۱٫۰۰/۵ (۲۰٫۰۰%) ۱ امتیاز یک هنرمند و عکاس فرانسوی به نام دیمیتری، در صفحه اینستاگرام خود دست به کار جالبی زده است. او که یک طراح گرافیک است، به تاریخ و بقایای بناهای تاریخی بسیار علاقه دارد.
نظریه ویل دورانت درباره عشق/ ویل دورانت در کتاب لذات فلسفه قسمت چهارم، بحثهای بسیار مفصل و جامعی در زمینه مسائل جنسی و خانوادگی به عمل آورده است.
تحلیل شخصیت شمر ۳٫۷۰/۵ (۷۴٫۰۰%) ۱۰ امتیازs تحلیل شخصیت شمر/ تحلیل شخصیت شمر/ یکی از افراد مقابل ابا عبدالله الحسین علیه السلام، شمر بن ذی الجوشن است. از فرماندهان سپاه امام علی در جنگ صفین و جانباز امیر المومنین کسی که در میدان جنگ […]
رمزگشایی از یک جراحی شیطانی/ رمزگشایی از یک جراحی شیطانی؛ جمجمههایی که سوراخ میشدند: هزاران سال پیش، یک شیوه خاص جراحی به نام (Trepanation) وجود داشت که در آن جمجمه سر بیمار را بوسیلهی نوعی مته بخصوص سوراخ میکردند. مردم دنیای باستان از این […]
به نکات زیر توجه کنید