دانلود کتاب آرامش جان خسته

مقدمه از مهدی رضایی؛ نویسنده و مدرس داستان نویسی:
در این داستان با سرگذشت پرفراز و نشیب دختری جوان روبه رو هستیم که به شیوه ای ساده و جذاب و با نثری روان و گویا روایت می شود.
روایت علاوه بر سرگرم کننده بودن داستان، مقابله با سختیها، امید داشتن را به مخاطب منتقل می کند. روایت مادری که در هراس است چگونه به دخترش بگوید که چرا دو نام خانوادگی دارد.

بخشی از داستان :

زنی از دور خود را به ما رساند و گفت :
« گناه داره این جور بچه را می زنی ! »
مادر دختر گفت : « ندیدی چطور موهای پریوش را می کشید . اصلا نمی دونم این بچه ی کیه ؟ »
زن گفت : با خاتون زندگی میکنه
مادر پریوش گفت : آهان همین بی پدر و مادره ؟
زن لبش را گزید و گفت : استغفرالله
تا خانه گریه کردم . به حیاط که رسیدم کنار باغچه نشستم . از شیر آب خوردم . صورتم را شستم .
خاتون پرسید : دستت چی شده ؟
گفتم : از روی آتیش پریدم جرقه روی دستم افتاد .
خاتون گفت : روش روغن بمال خوب میشه .
کمی روغن روی جای سوختگی مالیدم . سوزش کمتر شد . درد آرام گرفت . اما هنوز مادر پریوش در سرم فریاد می زد : بی پدر و مادر !
خیرالنسا چند تکه لباس آورد که برای مهناز کوچک شده بود . خاتون لباس ها را زیر و رو کرد . گفت : دستت درد نکنه خواهر . خودم می خوام برای عید افسانه یه پیرهن بدوزم .
او با وجب اندازه گیری کرد . به قول خودش خیاط وجبی بود .
دست هایش روی شانه هایم مثل دست های مادرم گرم بود . وقتی پیراهن را پوشیدم ، خودم را در آینه نگاه کردم . خیلی زیبا شده بودم .

توجه : کتاب ” آرامش جان خسته ” را مقدمه نویس آن ” مهدی رضایی ” در فضای مجازی به اشتراک گذاشته .

دانلود کتاب آرامش جان خسته ، از لینک زیر :