دانلود کتاب رمان آخرین نیمکت - دانلود داستان کوتاه - دانلود داستان کوتاه آخرین نیمکت

کتاب رمان آخرین نیمکت

دانلود کتاب داستان کوتاه

کتاب آخرین نیمکت داستانی کوتاه و ترسناک از مهرداد مراد، در مورد آخرین نیمکت مدرسه‌ای که نزدیک به پنجره‌ای مشرف به قبرستان است و هرکس روی آن نشسته مرده‌ای را دیده که از پشت پنجره به او خیره می‌شود.
در صفحه ۴ این داستان می خوانیم :
دست و رویی آب زدم و لباس پوشیدم . مادرم تازه پا شده بود . کلی سرش غر زدم و بیرون رفتم . اول با خودم فکر کردم که ول بگردم و از خیر مدرسه رفتن بگذرم اما دیدم وسط این سرما کجا بروم ؟ آخرش که همه می فهمند و باز هم پدرم تنبیهم می کند . تازه آن موقع ، شاید آقا معلم هم لج کند و به جای یک روز مجبورم کند تا یک هفته روی نیمکت آخر جا بگیرم .
خلاصه سرم را انداختم پایین و یکسر رفتم توی کلاس . آقا معلم تا چشمش افتاد به من، درس دادن را قطع کرد و نوک ترکه را گرفت به سوی ته کلاس. دستم که به علامت اجازه بالا رفته بود، آوردم پایین و حرکت کردم به آن سمت. در همان حال به صورت بچه‌ها نگاه می‌کردم. موذی‌ها بهم لبخند می‌زدند و در گوش هم پچ پچ می‌کردند. می‌دانستم لبخندشان چه معنی می‌دهد. آخر خودم هم بارها همین کار را تکرار کرده بودم. تنها کسی که در آن وضعیت ترسناک بهم دلداری داد، حسن بود. دوست صمیمی و همسایه دیوار به دیوارمان. قبلاً که آقا معلم چنین قانونی نگذاشته بود، با هم می‌رفتیم مدرسه اما حالا تک تک می‌رفتیم و دوتایی برمی گشتیم. حسن در گوشم زمزمه کرد: چیزی نیست، نترس. همه‌اش الکیه.
به گفتن آسان بود . وقتی نشستم روی نیمکت آخر ، سگ لرز گرفته بودم . از پنجره به بیرون نگاهی انداختم . آسمان لاله زار آبی و آفتابی بود . برف مثل یک ملافه سفید همه جا را پوشانده بود …
برای دانلود کتاب رمان آخرین نیمکت ، به لینک زیر بروید .