دانلود کتاب داستان شورنای سُرُج - دانلود کتاب رمان - دانلود کتاب داستان - داستان شورنای سُرُج

دانلود کتاب داستان شورنای سُرُج

دانلود کتاب داستان شورنای سُرُج

سرزمین ژیناس چنان در دل رشته کوههایی بلند جا خوش کرده، که گویی نوزادی است در آغوش مادرش.
قله ها و نقاط خیلی مرتفع، همیشه پوشیده از برف بود و پایین تر در دامنه وسیع آن رشته کوه مدور، چشمه ها، بیشه ها، دشتهای سرسبز و خانه های زیبا، نگاهت را مسحور خویش می ساخت.
بویژه باغات “سیته” با شکوفه های نارنجی رنگش.
من در بهشت ژیناس، یک شورناگر بودم.
شورناگری به نام “سُرُج”….
عشق و علاقه ام به خانم الماسچی را هنوز هم می توانم توی واژه های ساده انشایی که در کلاس پنجم ابتدایی نوشتم ، حس کنم .
” شخصیتی که بیشترین تاثیر را در زندگیتان داشته است توصیف کنید ” بیشتر همکلاسی هایم از پدر و مادرشان نوشتند ، اما من با این که پدر و مادرم را خیلی دوست داشتم ، از معلمم نوشتم .
از خانم الماسچی .
آن انشا را تا به امروز در کیف مدارکم حفظ کرده ام ، چرا که اولین عشق زندگی ام خانم الماسچی بود .
من خانم معلمم را دوست دارم پس درسهایم را خوب می خوانم تا او هم من را دوست داشته باشد…
هفته پیش وقتی او دیکته می گفت ؛ من به جای دیکته به او نامه نوشتم …
مه لقا خاله پنج سکه ی یک تومانی نذر دخترش بهار کرده بود . او خیلی مریض بود . هیچ کس اسم مریضی دختر خاله ام بهار را به من نگفت . بدن بهار قرمز و سیاه شده بود . او خیلی کوچک است . من از خانم معلم خواهش کردم بهار را نجات دهد . همان روز بعد از مدرسه خانم معلم به خانه ی ما آمد و بهار را به بیمارستان برد . بهار دیروز صحیح و سالم از بیمارستان به خانه آمد .
مه لقا از خوشحالی خیلی گریه کرد زیرا خانم معلم الماسچی بهار را نجات داده بود .
راستش هنوز هم در یاد و خاطره ام کلای پنجم ابتدایی بخاطر داشتن معلمی چون او ، مقطعی بسیار مقدس است . اما حالا اگر همان انشاء را قرار باشد بنویسم ، از ” جوزی ” می نویسم …
این کتاب داستان را مولف آن « عباس عباس زاده » به وبسایت تک بوک اهدا نموده اند .
برای دانلود کتاب داستان شورنای سُرُج ، به لینک زیر بروید .