دانلود کتاب نمایشنامه چراغ آخر - دانلود نمایشنامه - دانلود رایگان نمایشنامه - نمایشنامه چراغ آخر

دانلود کتاب نمایشنامه چراغ آخر

دانلود کتاب نمایشنامه چراغ آخر

آدم های بازی :
هومن
گلی
اسی
دنیا
و مسعود ( که بی هیچ کلامی در نمایش جاری است و آن را پیش می برد )
در بخشی از نمایشنامه می خوانیم : جمعه بود . شب قبلش برنامه ریختیم صبح اسکی ، شب شام بیرون . سر شب بود یک این طورها بهم مسیج زد که برنامه فردا کنسل . تابلو بود باز هم حال و حوصله نداره . زیاد پاپی نشدم . یه ok دادم همین . تازگی ها زیاد می شد که بی حوصله باشه . فرداش دو و سه ظهر بود که زنگ زد گفت می آد دنبالم . نیم ساعت بعد پایین بود . فهمیدم اعصاب نداره ، به اصرار من رفتیم درکه که یه ذره حال و هواش عوض شه . دعوا شده بود کار هر روزشون . هر روز جنگ اعصاب داشتن اما عرضه نداشتن تمومش کنن . هر روز دعوا و اعصاب خوردی ، بعدش آشتی و فرداش روز از نو . هر چی حرف می زدم هیچی نمی گفت . همیشه همین جوری بود . وقتی عصبانی می شد می رفت رو سایلنت . ناهار رو همون جا خوردیم ، جفتمون دانشجوییم . من به زور کلاس کنکور اما اون نه ، بی کلاس دو رقمی . بعد ناهار رفتیم بام ، آخرین جایی که رفتیم همون جا بود . زنگ خور گوشیش بالا بود . دنیا بود . تو درکه هم چند بار زنگ زده بود ، هر بار که دنیا زنگ می زد از عصبانیت تا مرگ می رفت . بهش می گفتم وقتی حالت این جوریه جواب نده بدتر می شه . شروع کرد به داد و بیداد و فحش و فحش کاری . بد جوری لجبازی می کردن با هم . رابطه ی اشتباه رو از همون اول نباید شروع کرد . این دوتا به جای آرامش دادن به هم بدتر آرامش همدیگه رو می گرفتن .
بالاخره راه رو کج کرد سمت خونه . دو سه تا چراغ داشتیم تا خونه . جفتمون ترافیک رو دوست داشتیم . بعضی وقت ها ترافیک تنها جایی که می شه یه ذره به خودت فکر کنی . رسیدیم به چراغ آخر …
برای دانلود کتاب نمایشنامه چراغ آخر ، به لینک زیر بروید .