دانلود کتاب داستان کوتاه منسوخ - دانلود داستان کوتاه - دانلود کتاب داستان کوتاه منسوخ

دانلود کتاب داستان کوتاه منسوخ

دانلود کتاب داستان کوتاه منسوخ

کتاب منسوخ شامل شش داستان بسیار کوتاه از محمد جوانبخت می باشد ، داستان های : تفنگ بادی ، خاکستری ، منسوخ ، ذکر ، مرز ، پاریس .
در داستان مرز می خوانیم :
حدود بیست سال پیش بود ، از بیماری سرطان به شدت رنج می بردم ، تمامی پزشکان از بهبودِ من ناامید شده بودند . همه ی اطرافیانم به شدت دلشان برایم می سوخت و از این که در سن بیست سالگی باید به طرز وحشتناکی می مُردم احساس افسردگی می کردند . خودم هم روز و شبم تیره و تار بود . شب ها تا صبح از درد می خواستم زمین را گاز بگیرم و از صبح تا شب هم به خاطر تاثیر داروهای مسکن حالت خماری و منگی داشتم . مدت شش ماه با مرگ دست و پنجه نرم کردم تا این که آن شب فرا رسید . برخلاف شش ماه گذشته که شب ها حتی یک ثانیه هم از درد آسایش نداشتم ، آن شب تمام ذرات وجودم آسوده بود و مانند یک پر ، سبک شده بودم و سنگینی جسمم را احساس نمی کردم از درد تهی شده بودم و حالت عارفانه ای داشتم . کم کم پلکهایم سنگین شد انگار به آن ها وزنه آویخته باشند . به محض این که چشمانم را روی هم گذاشتم صدای طوفانی مهیب در گوشم پیچید ، مثل کابوس بود ،خواستم از خواب بیدار شوم اما هر چه تلاش کردم بیهوده بود ، فریاد می کشیدم اما صدایی از حنجره ام بیرون نمی آمد . تا آین که زمزمه ای آرام گفت : ” بیهوده تلاش مکن ! تو باید با من بیایی ! من فرشته ی مرگ هستم ” چشمانم را باز کردم پیکری روبه رویم ایستاده بود صورتش را با نقاب مشکی پوشانده بود و شنلی بر سرش انداخته بود که همراه باد موج می زد در کویری بی کران بودم و هوای گرگ و میش سردی بود . بسیار وحشت آور بود ، موبه تنم سیخ می شد . زمزمه کنان گفت : منتظر چه هستی با من بیا . زندگی تو به پایان رسیده و مقاومت فایده ای ندارد …
برای دانلود کتاب داستان کوتاه منسوخ ، به ادامه مطلب بروید .