دانلود کتاب داستان امید و آرزو, دانلود کتاب داستان, دانلود کتاب رمان, دانلود داستان قدیمی

دانلود کتاب داستان امید و آرزو

دانلود کتاب داستان امید و آرزو

دکتر محمد حسین میمندی نژاد جزو ۱۰۰ چهره برتر تاریخ دانشگاه تهران است و در طول حیات خود بیش از ۱۰۰ کتاب در رشته های ادبیات و نمایشنامه، حکمت، علمی (دامپزشکی)، تحلیلی و روزنامه نگاری نگاشته است. ایشان دکتری خود را در فرانسه دریافت کرده و پس از بازگشت به میهن علاوه بر ایجاد اولین کتب تخصصی در رشته ی دامپزشکی و تقدیم به جامعه ی علمی آن دوران، اقدام به تاسیس بزرگترین کتابخانه ی استان کرمان نمود.
کتاب داستان امید و آرزو اثر محمد حسین میمندی نژاد ، در ۱۸۱ صفحه تدارک دیده شده . داستانی سرگرم کننده و جالب هست که به یکبار خواندنش می ارزد . داستان اینگونه آغاز می شود :
امید و آرزو ! دو کلمه ای که بشر را زنده نگاه میدارد . کوشش و سعی برای رسیدن به آرزوها بشر را به حرکت می آورد . آرزو داشتم از شهر خود فرار کنم و برای ادامه تحصیل به تهران بیایم ، به این امید و برای رسیدن به این آرزو تمام کوشش خود را نمودم و وقتیکه موفق شدم و در راه تهران اتومبیل که بحرکت افتاد بخواب رفتم . این خواب خوش ، این خوابی که تمام خستگی های حاصله از تلاش چندین ماهه را میبایست از تنم خارج کند دوامی نیاورد ، حرکات ناموزون اتومبیل که در ابتدا شبیه بحرکت گهواره بود برای من که اولین مرتبه سوار اتومبیل شده بودم ناراحتی ایجاد کرد ، مثل این بود دستی اندرونم را مالش می داد . بوی بنزین و روغن گیجم کرده بود . صدای منظم ماشین که در ابتدا شبیه به صدای لالائی بود اندک اندک گوشخراش و ناموزون شده بود . یک حرکت شدید ماشین بیدارم کرد . صدای تق تق ماشین توأم با خروج بخار بشدت از رادیاتور حول و هراسی در من ایجاد کرد ، گرد و خاک چهره سرنشینان اتومبیل را مستور کرده بود ، قیافه های شادابی که صبح دیده بودم به مردگانی که از قبر فرار کرده اند شبیه شده بود … شبانه وارد شهری شدیم و در آنجا بیتوته کردیم . آنها برای استراحت به مهمانخانه ای رفتند ولی من از اتومبیل دور نشدم زیرا می ترسیدم حیران و سرگردان بمانم و آنها بروند . صبح خیلی زود براه افتادیم ، آب و خوراک کافی برداشتند . می گفتند ۱۲ فرسخ مسافت را باید طی کنیم که در تمام طول آن نه آب است و نه آبادی . پس از یکی دو ساعت طی طریق به این بیابان رسیدیم ، آفتاب بالا آمده بود ، گفته بودند در آنجا آب و آبادی نیست ولی من تمام دشت را پر از آب می دیدم . بجاده توجه کردم در چندین قدمی آب بود ولی همینکه اتومبیل می رسید ، زمین خشک و خالی نمایان می شد و پس از طی چند صد قدمی همان زمین در پشت ماشین به دریا مبدل می شد … برای دانلود کتاب داستان امید و آرزو با ما همراه باشید .