دانلود کتاب حکیم فارابی, رمان تاریخی, داستان تاریخی, دانلود رایگان کتاب حکیم فارابی

دانلود کتاب حکیم فارابی

دانلود کتاب حکیم فارابی

این داستان نخست به سفارش موسسه‌ی سینمایی فارابی نوشته شد و دستمایه‌ی نوشته شدنِ فیلمنامه‌ای قرار گرفت که دوست و استاد گرامی آقای حسین ترابی بر مبنای آن تهیه کرد و قرار بود سریالی تلویزیونی بر اساس آن ساخته شود. بخشهای داستان بعدتر که قرار و مدار ما پ‍ایان یافت، بعد از هماهنگی با بنیاد از فارابی در قالب رمانی در هم ترکیب شد و به صورت متن کنونی در آمد. متنی که پیشتر هم به صورت الکترونیکی بخشهایی از آن منتشر شده بود و حالا در قالب رمانی تاریخی به علاقمندان پیشکش می‌شود . برگهایی از این کتاب را با هم مرور می کنیم :
بخش نخست : راهزنان
دو روز بود که راه می سپردند . بریدگی های برف گرفته و مرتفع کوهستانی را در سحرگاه روز قبل پشت سر گذاشته بودند و از آنجا به راهی سرسبز و زیبا وارد شده بودند که از میان مرتعی پرگل و گسترده ، در دل فراز و نشیب زمین پیش می رفت . بوی بهار از زمین و زمان برمی خواست و همگان سرمست منظره ی ابرهای سپیدی بودند که با بادهای تند بهاری بر فراز سرشان می آمدند و می رفتند . برخی از مردمان خوارزم که همسفرشان بودند ، گاه با دیدن رعد و برق هایی که از دور در ابرها می درخشید ، دسته جمعی سرود می خواندند و در آن خدای بادهای خوش ، ” وای ” بزرگ را می ستودند . محمد ، یکی از کاروانیان بود . هنوز پانزده سال بیشتر نداشت ، اما به خوبی شعرهای خوارزمیان را می فهمید و گاه زیر لب همراه با آن ها زمزمه می کرد . همه ی همشهری هایش که از فاراب می آمدند ، از استعداد عجیبش برای یادگیری زبان آگاه بودند و از این رو وقتی می دیدند با همسفران خوارزمی اش به زبان خودشان سخن می گوید ، تعجب نمی کردند . محمد در آن هنگام گذشته از زبان فارسی دری و پهلوی که زبانهای مادری اش بودند ، ترکی و خوارزمی را نیز آموخته بود و گهگاه که غم و غصه اش را فراموش می کرد ، سرخوشانه با دسته ی خوارزمی ها همنوا می شد و به همراهشان آواز می خواند . صدایی زیبا داشت و ….. لازم به ذکر است این کتاب در سایت سوشیانس ( شروین وکیلی ) آپلود شده . برای دانلود کتاب حکیم فارابی ، به ادامه مطلب بروید .