دانلود کتاب رمان نفس من | دانلود رایگان کتاب رمان نفس من | کتاب رمان نفس من | رمان نفس من | داستان ایرانی | رمان ایرانی | رمان نفس من

دانلود کتاب رمان نفس من

اضافه شدن “نفس” در سن ۴ سالگی به خانواده “شکوهی”، زندگی “امین” دستخوش تغییراتی بزرگ می شود.او با اینکه فقط ۸ سال دارد اما برعکس برادر بزرگ خود اسحاق و پدر و مادرش باباحاجی و مامان مونس که از سر وظیفه یا اجبار و یا هر حس دیگری این دختر کوچولو را در جمع خود می پذیرند، او را به عنوان عضوی واقعی می پذیرد اما این پایان کار نیست. در گذر سالها آن دو نیز بزرگ و بزرگتر می شوند و رابطه بیش از حد صمیمی شان سبب می شود که همه با حساسیت آن دو را زیر نظر بگیرند اما…
چشمهای ” نفس ” از خوشحالی برق می زدند . ساک لباس های خود و دخترش ” فرشته ” را روی زمین گذاشت ، دستهایش را از هم باز کرد و همان طور که معلوم بود حسابی از دیدن آپارتمان هفتاد و پنج متری نوساز و مبله ای که برای او خریده بودم لذت می برد ، چرخی در فضای پذیرایی آن زد . گفتم : – خوشت اومد نفس من ؟
– خیلی قشنگه . دستت درد نکنه …
اما ناگهان اخم هایش در هم رفتند و به سمت من برگشت :
– امین… پول اجاره همچین خونه ای … اونم نزدیک مرکز شهر حتما …
– قلبم اومد توی دهنم . دختره دیوونه ! گفتم چی شده که خنده از اون صورت قشنگت پاک شد .
با دست اشاره ای به کل آپارتمان کرده و با سواستفاده از بی اطلاعی او در مورد املاک ، ادامه دادم :
– انگار باید دوباره توضیح بدم . یکی از مشتریام می خواست اینجا رو اجاره بده . وقتی بهش گفتم خونه رو برام کنار بذاره قبول کرد و فقط با ماهی صد و شصت تومن و یه پول پیش جزیی قرارداد بستیم . خوبیش اینه که لازم نیست هیچ وسیله ای با خودت بیاری . یخچال..فرگاز..تلویزیون..لباسشویی . قالی ها رو هم خودم برات آوردم . همه چی داره . حالا خیالت راحت شد؟ شک نداشتم اگر به ” نفس ” می گفتم که آپارتمان و تمام اسباب و اثاثیه را برایش خریده ام و سندش را هم به نام زده ام قبول نمی کرد برای همین مجبور شدم دروغ بگویم . بعد از اندکی مکث دوباره خندید و من هم که از خنده اش شاد شده بودم با لذت او را که این طرف و آن طرف می خرامید و جاهای مختلف خانه را ورانداز می کرد نگاه می کردم . مثل همیشه … برای دانلود کتاب رمان نفس من ، با ما همراه باشید.