جستجو در تک بوک با گوگل!

تابعيت پايگاه تك بوك از قوانين جمهوري اسلامي ايران

ایران باستان پایه گذار گفت گوی تمدنها

1,291

بازدید

ایران باستان پایه گذار گفت گوی تمدنها ۴٫۶۷/۵ (۹۳٫۳۳%) ۳ امتیازs
ایران باستان پایه گذار گفت گوی تمدنها
 

ایران باستان به‌گواهی‌اسناد، سنگ نبشته ها ودیگر یادمان ‌های تاریخی، بنیان‌‌گذار گفت گوی تمدن‌ها بوده است. کورش بزرگ نخستین آموزگار آموزش گا‌ه‌ها‌ی اخلاقی، سیاسی و  روش کشور‌داری است، که مکتب ایران کهن را برپایه حقوق بشر و علاقه‌های  انسانی استوارنمود. آزادی فردی، دادگری اجتماعی، قدرت ارتش، امنیت کشور، نگاهبانی از مرزها، اعتماد واحترام به فرمانروای کشورها، آزادی اندیشه ودین ، تساوی حقوق و احترام به اقلیت‌ها ، احترام به حقوق وتقدس های ملت‌های تابعه ، پاس داشتن تعهدها و روابط بین الملل … همه این‌ها جزو برنامه‌های کوروش بوده است. “مهم ترین انگیزه از دیدگاه نخستین بنیان گزار این شاهنشاهی، تشکیل دولتی نیرومند با مرزهای ایمن وقابل کنترل بدون صرف نیروهای نظامی بیش از حد ویا هزینه های خارج از اندازه بود بدین ترتیب برای نخستین بار در تاریخ توجه به استراتژی و مرزهای تضمین شده طبیعی برای جلوگیری از تخریب های وسیع و کشت وکشتارهای بی رحمانه به وسیله کورش پدید می اید وکم وبیش تا پایان دولت هخامنشی به جز مرزهای متزلزل دریای اژه از استواری وقدرت دفاعی واستراتژیک برخوردار  می شود. دوران کوتاه شاهنشاهی کورش پیش از ان که صرف کشور گشایی وجنگ های بی حاصل گردد صرف ایجاد مرزهای طبیعی واستراتژیک برای ایجاد یک شاهنشاهی وسیع مبتنی بر عدالت – بر اساس معیارهای جهان کهن- گردید ونخستین شاهنشاهی در جهان سرانجام جان خویش را بر سر این کار نهاد”(۱)  برای هرایرانی جای بسی سرافرازی است که امروز پس از چندین سده، نخستین اعلامیه حقوق بشر، برسردرکاخ سازمان ملل چشم همه بینندگان رابه خود جلب می کند. (۲ ) ویادر بسیاری از کشورها و از جمله در میدان اصلی سیدنی مجسمه کورش ( به دست یاری سرور گرامی هومر ابرامیان سرپرست بنیاد فرهنگ ایران در استرالیا )سرافرازانه وجاوید بر پاداشته می شود . باید یاد اور شد که غرب به پیروی و تاسی از یادمان کورش ، نخستین مجموعه حقوق بشرش را که دارای ۳۰ ماده بود در سال۱۹۴۸تنها سه سال پس از جنگ دوم جهانی  نوشت.
ترجمه وانتشار فرمان کورش پرده از نادانسته‌های بسیار برداشت و به زودی به عنوان « منشور آزادی» و«‌نخستین منشور جهانی حقوق بشر» شهرتی عالمگیر یافت و نمایندگان و حقوق‌دانان کشورهای گوناگون جهان درسال ۱۳۴۸خ (۲۵۲۸کورشی )با گردهمایی درکنار آرامگاه کوروش از او به نام نخستین بنیان گزار حقوق بشرجهان یاد کردند و او را ستودند. (۳)
 این اعلامیه نمونه آشکاری از اندیشه‌ای والا، روح انسانی  و عظمت فکری که به صورت فرمان سیاسی به نام آزادی بشر ، احترام به باورها ورسوم ملت ها از هرقوم و دسته ، از هررنگ ، نژاد و دین درآن دوران است که هنوز نیمی ازبشریت  در تاریکی مطلق به سرمی بردند.(۴) ویل دورانت در کنار تحریف های تاریخ مربوط به ایران اعتراف می کند به این که کورش باورها و اندیشه ملت ها را پاس می داشت ولی شرط پذیرفتن ان ها در گستره پادشاهیش این بود که در نیایش گاه های خویش قربانی کردن جانداران به ویژه قربانی انسان نداشته باشند .  این استوانه فرمان کوروش بزرگ را باستان شناسی کلدا نی به نام هرمزد رسام در ۱۸۷۹م که گروه باستان‌شناسی انگلیسی دربابل کاوش‌هایی می‌کرد درمیانه ویرانه‌ها یافت و اکنون اصل آن درموزه بریتانیا نگهداری می شود. متن استوانه کورش را« ا.ل اُپنهایم » درسال ۱۹۵۵ با نهایت ژرف نگری  برگردان  کرده که در کتاب متن خاورمیانه باستان چاپ شد. البته پیش از او«راولینسن/ralinson» – کاشف رمز نبشته میخی فارسی باستان، «ویسباخ» ، «ریختر» و پس از ان نیز بسیاری دیگر متن را تکرار و کامل‌تر کردند. 
اهمیت گسترش  این منشور هنگامی روشن می شود که سنگ نوشته ‌های پادشاهان و فرمانروایان همزمان او از جمله آشورِبانی پال پادشاه آشور بررسی شود، در  سنگ نگاره  اشور بانی پال ا مده : …. من زیگورات شوش را که با آجرهایی از سنگ لاجورد لعاب شده بود شکستم ، معابد ایلام رابا خاک یکسان کردم و خدایان و الهه‌هایشان رابه باد یغما دادم… ندای انسانی و فریاد‌های شادی به دست من از آنجا رخت بربست پادشاهان عرب راکه به اسارت من درآمدند به ناو کشی وگل کشی وادار نمودم و کلاه بیگاری برسرآنها نهادم .(۵) منشورکورش هخامنشی پیش کشی است از سرزمین ایران برای جهانی که از جنگ و خشونت خسته است و از آن رنج می‌برد. مشهورترین بخش منشور کورش بزرگ بدین گونه آغاز می‌شود: “منم کورش، پادشاه جهان، پسرکمبوجیه پادشاه بزرگ ، نواده کورش شاه انشان، نبیره چیش پیش شاه بزرگ، آنگاه که من مانند یک دوست بدون جنگ و پیکار به بابل پای گذاشتم همه مردم گام‌های مرابا شادمانی پذیرفتند. ودر بارگاه پادشاهان بابل  برتخت شهریاری نشستم ، من هرگز پادشاهی خویش را بر هیچ ملت تحمیل نخواهم کرد  مردوک سرور بزرگ دل های پاک مردم بابل  را متوجه من کرد  زیرا من او را ارجمند داشتم  .ارتش بزرگ من با اشتی و ارامش به بابل  شدند ، من به هیچ کس اجازه ندادم که سرزمین سومر واکد را دچار هراس کند . نگذاشتم رنج وازاری به مردم این شهر وارد اید.   وضع داخلی بابل و جایگا‌ه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد، من برای اشتی کوشیدم، من برده داری را برانداختم  وبه بدبختی آنها پایان بخشیدم، فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهررا گزندی نرساند، من تا روزی که به یاری مزدا پادشاهی می کنم نخواهم گذاشت که مردان و زنان رابه عنوان  غلام و کنیز بفروشند و نخواهم گذاشت کسی مال غیرمنقول  یا منقول دیگری را با زور یا به‌نحو دیگر بدون پرداخت بهای آن وجلب رضایت صاحب مال تصرف نماید. من فرمان دادم که همه مردم در اندیشه و باور و در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. پادشاهانی که درهمه ممالک عالم بودند و پادشاهان غرب همگی هدایای زیادی آوردند و در بابل مرا بزرگ داشتند. من همه شهرهایی راکه ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیا‌یش گا‌ه‌ها‌یی که بسته شده بودند را بگشایند. همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند رابه جایگا‌ه‌ها‌ی خود برگرداندم و خانه‌های ویران را آباد کردم، همه مردم رابه همبستگی فراخواندم، پیکره خدایان سومر و اکد را بی‌آسیب به درگاه ‌ها‌ی ‌آنان که شادی دل نام دارد بازگرداندم. باشد دل‌ها شاد گردد، بشود، خدایانی که آنان رابه جایگاه‌های ورجاوند نخستین شان باز گرداندم هرروز درپیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستارباشند. بشود که سخنان پر برکت و نیک خوا‌هانه برایم بیابند. بشود که آنان به سرور من مردوک بگویند: برای کورش ، پادشاهی که ترا گرامی می‌دارد و پسرش کمبوجیه ، جایگاهی در« سرای سپند» آرزوکن. من تلاش کردم برا ی همه مردم جایگا هی آرام فراهم سازم وآشتی وآرامش را به تمامی مردم بخشش کنم.” (۶)                                                                       

ادامه بخش اول مطلب : روح باستانی ایران: شکوهی که الهام بخش ملت مدرن است

اعراب آمدند و ایران به اسلام گروید و “در نهایت شیعه شدیم که از اعراب که سنی هستند متفاوت است.” آنها مسلمان بودند ولی عرب نبودند. “ما ایرانی بودیم.” در حقیقت اولین چیزی که همه ی کسانی که با آنها دیدار داشتم و وقتی از آنها پرسیدم که چه چیزی را می خواهند جهان در باره آنها بداند، گفتند می خواهیم بدانند که “ما عرب نیستیم!” بلافاصله نیز می گفتند “ما تروریست نیستیم!”…و نوعی نزاد پرستی پارسی وارد گفت و گو می شود. حتی با وجودی که وضع اقتصادی آنها به خوبی برخی کشورهای عربی مانند دوبی و قطر نیست، با این همه احساس مستثنی بودن می کنند، که این طرز فکر با تجلیلی که شاه از تاریخ پارس به عمل آورد، تقویت یافت. اعرابی که ایران را فتح کردند به طور معمول به عنوان کمی بیش از بادیه نشین هایی تلقی می شوند که چادر نشین بودند و در برابر فرهنگی که ایران به آنها داد، آنها خود هیچ گونه فرهنگی نداشتند. و با حرارتی که هنوز آنها را مورد سرزنش قرار می دهند، فکر می کنی که آن اتفاق همین هفته گذشته رخ داده است نه چهارده قرن پیش !بانویی را در یک مراسم عروسی ملاقات کردم که بی شباهت به یک ستاره قدیمی سینما نبود و همسر زنده دل و شیک پوش او کتی سفید بر تن داشت و مشغول کشیدن سیگار با چوب سیگار بود، و پنج دقیقه نگذشته بود که این خانم، اعراب را به آتش کشاند.او در حالی که دست های خود را به هم گره کرد بود به طوری که گویی می خواهد گردن کسی را بشکند، گفت “بعد از آمدن آنها همه چیز خراب شد و هرگز به حالت اول برنگشتیم!” و شخصی به نام علی که معلم زبان انگلیسی بود و با او دوست شدم، در این باره سخن گفت که چگونه از دست دادن امپراطوری هنوز بر وجدان ملی سنگینی می کند. در حالی که به طرف منزل او در حومه ی شیراز می رفتیم و موتورسیکلت ها و اتومبیل های دیگر را پشت سر می گذاشتیم، او به من گفت “قبل از آمدن آنها، ما یک قدرت بزرگ و متمدن بودیم. آنها کتاب های ما را سوزاندند و به زنان ما تجاوز کردند، و به مدت ۳۰۰ سال نمی توانستیم فارسی صحبت کنیم، یا در غیر این صورت زبان مان را ازحلقوم بیرون می کشیدند.”مکتب فردوسیایرانیان در هر صورت به فارسی تکلم کردند. زبان ملی تا حدودی عربی شده ولی پارسی قدیم ریشه خود را حفظ کرده و ایران از جمله معدود کشورهای بزرگ در دنیای اسلام است که عربی صحبت نمی کند. مردی که به او امتیاز داده می شود که به تنهایی زبان و تاریخ را از فراموشی نجات داده، شاعر قرن دهم به نام فردوسی است. فردوسی، هومر ایران است. ایرانیان شاعران خود را تا حد پرستش دوست دارند که از میان بسیاری از آنها می توان از رومی، سعدی، خیام و حافظ (که گفته می شود آثار او، اگر نگوییم بیشتر از قرآن، کتاب مقدس اسلامی، می توان گفت به اندازه آن، برای هدایت در عشق و زندگی مورد تفآل قرار می گیرد) نام برد.

نفوذ فرهنگ و تمدن ایران باستان در کشور های شبه قاره

(ازهخامنشیان تا پایان دولت ساسانی)

واژگان کلیدی : هند و ایرانی، جم، هپته هیند ، پتن ها، کاسپاتیرها، پاکتیستا، باکتریا، هیداسپس، خرشتی، سلوکیان، موریاها، پاتالی توترا، پوسیا میترا، پتنه، گنداره، آشوکا، آسورامایا، اهورا مزدا، یوئه چی، آراخوزیا، هندوسیتی، پهلوها، سکاها.

تاثیر و گسترش روابط فرهنگی و سیاسی و اقتصادی ایران در حوزۀ کشورهای شبه قاره، تا قبل از دوران هخامنشیان بیشتر مربوط به مهاجرت های آریاییان و شکل گیری هند و ایرانیانی بود که در گزارش های مورخان و آثار کهن دیده می شود برای مثال، می توان به شخــصیت جمشید اشاره کرد که در آثار اوستایی از جمشید به عنوان فرمانروای زمین از جانب هرمزد و یکی از شاهان پیشدادی یاد می شود. ا ما در ادبیات باستانی هند او فرمانروای جهان مردگان، نخستین انسان و نخستین میرا است. دکتر ژاله آموز گار می نویسد :

«جم شخصیتی است هند و ایرانی یمه yima(= yama ) در هند نخستین کس از بی مرگان است که مرگ را بر می گزیند، راه مرگ را می یپیماید تا راه جاودانان را به مردگان نشان دهد. او سرور دینای گذشتگان است.»1

دکتر بهرام فره وشی دلیل مهاجرت آریاییان را در زمان فرمانروایی جمشید افزایش جمعیت و کمبود جا و نیـاز بیشـتر به چراگـاه هـای فـراخ می داند که نتیجۀ آن کوچ به سـرزمـین گـرم بزرگ هند و پاکستان می شود.۲

دکتر ژاله آموزگار درباره جدایی ایرانیان از هندیان و اقـامت در ایـران و هـند و اشـتـراک آنـها می نویسد :

«مشترکات نژادی و فرهنگی میان این دو گروه (ایرانیان و هندیان) هرگز گسسته نشد. مردم دوران باستان سرزمین ما با مردمان دوران باستان سرزمین هند همبستگی های بسیاری داشتنـد. ایـن موضـوع به خصوص در زبان، اسطوره ها و مسائل مربوط به آیین های آنها را دیده می شود که گویای همزیستی طولانی ایرانیان و هندوان آریایی نژاد است.»3

بنابـراین اولین نشـانه های تـاثیر متقابل ایران و شبه قاره را می توان در نگرش اسطوره ای دنبال کرد. حمزه اصفهانی و مـورخان دیـگر، سـرزمین هـند را سهم ایرج فرزند فریدون می داند.۴

به نظر پروفسور محمد باقر رئیس دانشکده شرق شناسی دانشکده لا هور نام هندوستان چهار بار در اوستا تکرار شده است و :

«مهم ترین و بهترین معرف پنجاب، فرگرد اول وندیدادvendidad است که درآن به شرح سرزمین پنـجاب پـرداخته است. در این کتاب از شانزده محل بسیار خوب بحث شده است که پانزدهمین بخش آن جزو «هپته هیندو » (hapta Hindu ) می باشد که از خاور تا باختر گسترش دارد. ایـن هپته هیندو سرزمین حوضه رودخانه است که از آن در اوستا راجع به پنجاب و سند نام برده است.»5

پانزدهمین جا و روستا ها که من، اهورا مزدا، بهترین بیافریدم، هفت هند است : هپته هندو. در آنجا اهریمن پر گزند به ستیزه دشمنان ناهنگام و گرمای ناهنگام پدید آورد.۶

بنابریان اولین نشانه های وابستگی های فرهنگی ایران و هند را در پرتو اساطیر می یابیم، ا ما این هند کدام سرزمین است؟ دکتر مهرداد بهار بر اساس شاهنامه، آن را بخش های شرقی افغانستان ا مروز می داند.۷

استاد سعید نفیسی درباره پاکستان می نویسد :

ایـن نام را پیـش از اسـتقلال این کشور، پیشوایان مسلمان هند که مایل به تجزیۀ هندوستان بوده انــد، پیشنهاد کـرده اند. پسوند ستان همان پسوند زبان فارسی است و کلمۀ پاک کـه شا مل پ، الف و کاف باشد، هر کدام حرف اول یک کلمه است. پ را از ا سم پتن ها گرفته اند. پتن ها مردم چادر نشین از نژاد آریایی هستند که هم در شمال پاکستان هستند و هم در جنوب افغانستان و هم در مشرق افغانستان ساکنند. آن هایی را که در پاکستان هستند، پتن یا پتان می گویند و آنهایی که در جنوب افغانستانند، پشتون می نا مند و آنهایی که در مشرق افغانستانند، پـختون می گویند. الـف را از اول کلمه اسـلام گـرفته اند و کاف را از اول نام کشمیر و به این ترتیب پ، الف و کـاف را با هم ترکیب کرده اند و اسم کشورشان را پس از استـقلال پـاکستان گذاشتند و این کلمه پاک ربطی به کلمۀ پاک و پاکیزه فارسی ندارد.۸

از نـظر تاریخی می دانـیم که کوروش کبیر سـرزمین بلخ، افغانستان، پنجاب و سند را فتح کرد که با عث پیوند فرهنگی، اقتصادی و سیاسی در شـبه قاره شـد، تا آنجا که بعد از سقوط هخا منشی این پیوند هم چنان ادا مه داشت.

داریوش اول از سال ۵۱۲ ق . م شخصی را به نام «سکیلاس skylas » در جهت کشف و تحقیق در سرزمین های تازه و در سواحل هند با ناوگانی روانۀ دریای عمان می کند که به گفت هردوت او و همراهانش از رود سند و سواحل بلوچستان و مکران به عربستان و از باب المندب به دریای سرخ می رسند.۹ بنابراین داریوش نیز به پنجاب و سند دست یافت و به گفتهدکتر محمد جواد مشکور تاریخ فتح آن سرزمین به دست داریوش مبدا تاریخ آن کشور شد.

دیاکنف دربارۀ ساتراپ نشین های دولت هخا منشی، به نقل از سنگ نوشتۀ بیستون (بین سالهای ۵۲۱ تا ۵۱۹ ق . م) از هندوستان به عنوان بیستمین ساتراپ دولت هخامنشی یاد می کند که شا مل درۀ رود سند و پنجاب بود و میزان خراج آن را ۳۰۰ تالانت گرد طلا نوشته است.۱۰

هردوت، اطلا عاتی درباره ساتراپ های دولت هخامنشی در عصر داریوش اول و مالیات سرانه آنها ارایه می کند و باره ی هندیانی که در منطقه شمالی هند در همسایگی کاسپاتیرها Caspatyrus و منطقه پاکتیسیا pactycia از طایفۀ دیگری یاد می کند که شباهت به مردم باکتریا (بلخ) داشته اند :

در میان هندی ها این عده از سایرین جنگجوترند و ایشان هستند که به جستجوی طلا می روند، زیرا که بیابان زرخیز در این قسمت هند واقع شده است.۱۱

او مستد درباره خراج هندوستان به دولت هخا منشی که سیصد و شصت قنطار خاک زر (در حدود شش میلیون تومان) بوده است، درباره نام هندوش می نویسد :

این شهرستان نام خود را از بزرگترین رودخانه اش ایندوس (سند هو) گرفت و فقط سرزمین های کرانه های رود سند و شاخه های آن را نیز در برداشت. این شهرستان در شرق به رودخانه گنگ هم نمی رسید، حتی هیداسپس، که بعدها مرز پادشاهی (تاکسیله)‌ بود، هرگز ذکر نشده است. در روزگار هردوت، مرز شرقی همان کمربند شنزار بود که ا مروز نیمۀ شمالی شبه جزیره را به هند شرقی و غربی جدا می سازد. فرمانروایی پارسی هخا منشی هرگز در جنوب شبه جزیرۀ بزرگ گسترده نشد. پس هندی که در آن زمان وصف شده محدود به دره سند بود.۱۲

هردوت به لشکریان بومی هندی در زمان حکومت خشایارشاه که فرمانده ای به نام «فرنه زاتر» فرزند ارتبات داشتند، اشاره می کند که لباس های کتانی باکمان و تیرهایی از نی با پیکان فلزی داشته اند.۱۳

دکتر اسدا… بیژن در شرح جنگ افزارهای هخا منشی، به شمشیر هندی که به گفته شاهنامه ساختۀ هند بود، اشاره می کند.۱۴

ملک زاده بیانی می نویسد :

«در دوره هخا منشی، قسمتی از ناحیه شمالی وغربی هندوستان از متصرفات ایران و تابع حکومت مرکزی بود و تمام قوانین او زان و طرز معا ملات مطابق اصول دولت شاهنشاهی هخا منشی بوده است. در این سرزمین قدیمی ترین سکه ها به صورت قطعات فلز نامنظم بود که بیشتر مستطیل شکل با نقش های متنوع حیوان، درخت و با مظاهر مذهب ومظاهر افلاک بر روی آن نقش گردیده بود و اغلب پشت سکه ها صاف و بدون علامت بود. این سکه ها مربوط به سده های پنجم با ششم ق . م است.»15

گیرشمن به نقش ایران در شبه قاره اشاره می کند :

هخا منشیان پس از پذیرفتن زبان آرا می به منزله زبان رسمی مملکت و پذیرش الفبای آن، به هند بردند و در آن تحت نفوذ زبان مزبور، خرشتی kharashti قدیمی ترین الفبای هند که شناخته شده، توسعه یافت. دانشمندان معتقدند که از تماس بین زبان پارسی و زبان اقوام جدید مجاور درۀ سند برای محاوره فا تحان و مغلوبان یک قسم لهجۀ مخلوط به سبک زبان اردو ایجاد شد.۱۶ گیرشمن از خط دیوانی هخا منشی که موجب پیدایش قدیمی ترین خط هندوستان گردیده است، یاد می کند.۱۷

روابط ایران و هند تا پایان عصر هخا منشی ادا مه می یابد به طوری که آریان در کتاب آناباسیس Anabsis می نویسد :

هندی ها با بلخی ها هم مرز بودند و همان ترتیب خود بلخی ها با سغدی ها دارای مرز مشترک بودند، به کمک داریوش آمدند. آنهایی را که هندیان کوهنورد نا میده می شدند و با خود فیل داشتند، در این سوی سند زندگی می کردند، در سپاه داریوش در گائوگمل شرکت داشتند.۱۸

سلوکوس اول زمانی به هند حمله برد که «چاندرا گوپتا» ‌سلسله موریا ها را در هند تاسیس کرده و بسیار نیرومند بود. در سال ۳۰۴ ق . م سلوکوس با چاندرا صلح می کند و سرزمین اسکندر به تصرف در آورده بود، به او واگذار می کند.

دولت باختر در بلخ به وسیله دیودوتوس اول Diodotus استقلال می یابد و سپس از پنجاب و سند به تصرف دمتریوس Demetrios در می آید. او پایتخت دولت موریا یعنی شهر «پاتالی پوترا » (= پتنه)‌ را فتح می کند. بنابراین با گشترش قدرت دمتریوس در هند، خط یونانی و هم چنین خط محلی بر روی سکه ها نوشته می شد.۱۹

دکتر مشکور به نقل از راولینسون مینویسد :

بر روی یکی از سکه های دوتریوس نقش آناهیتا دیده میشود. بر روی سکه هایی که از دمتزیوس از هند یافته شده است، پادشاه به لباس هندی به نیم رخ نشان می دهد،۲۰ سرزمینی که بیستمین ساتراپ هخا منشی بود، محل تاسیس دو سلسلۀ حکومتی موریاها و ناندا (ناین ناندا) بود. به گفته «آ. بلتیسکی» زمان حکومت ناندا بین ۳۲۴ تا ۲۰۰ ق . م بود.۲۱ سلسله موریاها توسط «چاندرا گوپاتا» پس از فروپاشی ا مپراتوری اسکندر پدید آمد که از ۴۱۳ تا ۳۲۲ ق . م ادا مه داشت. این سلسله توسط « پوسیا میترا » (موسس سلسله سونگا) پس از ۱۳۷ حکومت منقرض شد.۲۲ البته «توین بی» انقراض: این دولت را به وسیله مهاجمان یونانی باکتریایی به رهبری دمتریوس اول در دومین سده پیش از میلاد می داند که صحیح نیست.۲۳

امپراتوری هخا منشی از نظر فرهنگی و تمدن تاثیر بزرگی بر موریاها داشتند:

«در هند هنر و معماری هخا منشی آثار خود را باقی گذاشت. حفریانی که در پتنه patna) ( به عمل آمده، آشکار کرد که کاخ هایی که در زمان سلسله موریا Maurya ساخته شده، تجدید مطلعی از طرح کاخ های تخت جمشید است که نشانه ای از نفوذ هخا منشی را در هنر موریا و هم چنین در گنداره Gandhara می رساند. ۲۴

حسین شهید مازندرانی (بیژن) تاثیر گذاری هخا منشی را این گونه شرح می دهد :

۱- باقیمانده تالار صد ستون در پاتالی پوترای باستان، نزدیک شهر پتا در شرق

۲- نیایشگاه های زیر زمینی یا غار های مقدس.

۳- ستون های یادبود حامل فرمان های آشوکا و سنگ نوشته های وی بر کوه ها و سنگ نوشته های وی بر کوه ها و سنگ نوشته های دیگر آشوکا به خط خاراشتی که توسط دبیران ایرانی در هند نوشته شده است.

۴- اشیا دیگر که در کندوکاوهای باستان شناسی در تاکسیلا Taxila (در پنجاب پیرا مون راولپندی) و پاتالی پوترا به دست آمده است.

نخستین کسی که در پاتالی پوترا به جستجو پرداخت، دکتر وادل Waddel بود و سپس دکتر اسپونر spoo ner بود که تالار آپادانای پاتالی بوترا را کشف کرد. وی اثبات کرد که این بناها الگوی جز تخت جمشید نداشته و حتی مهر و نشانه هایی شبیه به مهر و نشانه های هنرمندان و سازندگان تخت جمشید را یافت و بر این باور شد که این ساختمان ها را مهندسان و معاران ایرانی طرح کرده و با یاری هنرمندان هنری ساخته اند. ایرن گجر « Iren . N. Gajjar » هنر شناس معاصر، عظمت کاخ های موریانی رد «پاتالی پوترا » با طلا کاری ها و تزیینات خیال انگیزش، تنها با تالارهای هخا منشیان و مادها در شوش و اکباتان در خور سنجش و برابر می داند.۲۵ دکتر اسپونر توصیف بناهای داده شده را در «مهابهاراتا» شبیه به هنر و معماری ایرانیان می داند و :

«در پاتالی پورتا طرح و نقشه اصلی همان طرح تخت جمشید بوده و تالاری که من (دکتر اسپونر)، یک نمونه ی ثانویه از این تالار بوده و همین تالار بوده و همین تالار است که وصفش را در مهابهارات می خوانیم، تالاری که توسط چاندرا گوپتا ساخته شد و تاریخ نویسان یونانی هم وصف آن را در نا مه های خود نوشته اند و زایران چینی نیز از آن یاد می کردند. بنابراین به خود حق می دهم که بگویم «آسورا مایا» هند انعکاسی از «اهورا مزدای » ایران است.۲۶

در کاوش های باستان شناسی در تیمورگرها Timurgarha در پاکستان نشان داد که ارتباطی قوی بین این آثار و آثار هخا منشی وجود دارد و حتی قبرهای این منطقه با قبرهای باستانی شمال ایران شباهت دارد که متعلق به سده ششم پیش از میلاد است. آتشکده های این منطقه دارای ستون های چهار گوشه که بالای هر کدام گل آفتاب گردان (که نشانه ایمان و ا عتقاد ایرانیان به خورشید بود) کنده کاری شده است.۲۷

سلسله پادشاهی موریا از نام چاندرا گوپتا گرفته شده است . ا . ح . رانی این نام را «ما اورین» Mauryan، دیاکنف « مائوری » Mauri، توین بی «ماوری »، نهرو « موریا »، هـ .ج . ولز «ماوریا» ومری بوس «موریان » نوشته اند. دکتر اسپونر به راهنمایی جایاسوال javaswal )) دانشمند هندو، دریافت که در اوستا واژه « موروا » (Mourva ) و در سنگ نوشته های هخا منشی « مارگو » Margu دیده می شود که هر دو به سرزمین مرو اطلاق می شود. در حقیقت در آثار کهن ایران و هند، از مرو نام برده شده است. بنابراین مرو جایگاهی بود که ایرانیان و هندیان با هم می زیستند. مرو گاهواره اصلی تمدن و فرهنگ هند و ایرانی است :

کلمۀ «موریا» از « موروا » ایرانی واز زبان فارسی گرفته شده است و خود من (دکتر اسپونر) این فرضیه را بدین ترتیب تکمیل می کنم که اصل و ریشه کلمه ی « مرو » که در آسیای مرکزی واقع است، نمی باشد، بلکه آن را نام جلگه ی مرغاب در فارسی مرکزی در پیرا مون تخت جمشید و پاسارگاد گرفته اند و این خود می تواند برای ما روایات تاریخ نویسان یونان و دیگر روایت ها را که می گویند کاخ های چاندرا گوپتا تقلیدی از قصرهای تخت جمشید است، توجیه کند و به ما اجازه بدهد که بگوییم خود چاندرا گوپتا نیز از همین سرزمین برخاسته بود و دست کم این سرزمین پدران و نیاکان وی بود … بنابراین باید گفت که موریاها به سرزمین مرکزی فارس، ‌حوزه رود مرغاب منسوب بوده اند وشاید هماز اولاد و احفاد هخا منشیان بوده اند. »28

در دوران اشکانی ارتباطی بین هند و ایران برقرار نبود، زیرا پارتیان بیشترین تلاش خود را در بیرون راندن سلوکیان به کار بردند و توجیهی به شبه قاره نداشتند و البته وجود سکاهای شمالی که در اثر تهاجم اقوام «یوئه . چی» به سرزمین های جنوبی تر یعنی سیستان و حوزۀ پنجاب و سند کشانده بود، دیگر مورد دل مشغولی پارتیان بود تا به سرزمین شبه قاره نیندیشند. ا ما مهرداد اول یک بار در اثر ضعف دولت باختر به سرزمین های سند و هیداسپ (جیم) یورش می برد و ساتراپ های پاروپا میزاد و آراخوزیا و زرنک را می گشاید، ا ما تهاجم سکاها به قسمت های شرقی دولت اشکانی باعث بازگشت مهرداد می شود و کار او بی نتیجه می ماند. سکاها در سده اول میلادی موفق به تشکیل چندین سلسله در شرق ایران و شمال غربی هند گردیدند :

«سکاها در هند به ویژه هند و سیتی های تحت حکومت مائواس و خاندان آرس در دره سند، به طور مستمر یرزمین هایی را که از زمان مناندر تحت تسلط هند و یونانی ها بود، متصرف شدند۲۹٫ سلسله هند و سکایی که بین ۷۲ تا ۵۰ پیش از میلاد در ناحیه ای به نام کی پین kipin در حوضۀ رود ارغنداب و سفلای سند در نزدیکی کابل حکومت داشتند، به یونانی «هند وسیتی» Indocytha شهرت دارند.

اقوام هندوسیتی (سکایی) به احتمال قوی قومی ایرانی تبار بودند که در نواحی سغد دولتی به همین نام در سده دوم پیش از میلاد توسط تخاریان یا کوشانیان که از مشرق آمده بودند، تاسیس شد. اینان پادشاهی یونانی – باختری را نابود ساختند. »30

سلسله هندو سکایی توسط مائوس دوم (= مااواس معروف به موگای کبیر) تاسیس شد. سپس به دست «ویکرا مادیتیا»، شاه مالوا منقرض شد.

سلسله آزس ین ۵۰ پیش از میلاد تا ۳۰ میلادی در بگرام توسط آزس اول تاسیس شد که تا پنجاب ورود سند گسترده بود. « کوندو فارس » شاه هند و پارتی این سلسله را منقرض کرد. پس از هندو سکایی ها ( pahlav ) یا همان هندو پارتی ها که از اختلاط پارت ها و سکاها بودند، قدرت می گیرند۳۱ و جانشین سکاها در ایالت سند می شوند که با خود گوشه هایی از فرهنگ و تمدن هلنی وارد این سرزمین می کنند.۳۲

سلسلۀ پهلوها به دو گروه تقسیم می شود : سلسله هندو پارتی که در سال ۸۸ پیش از میلاد به وسیله « وننس » (= ونونس vonones ) و به گفته دیاکنف ونن vonon پدید آمد و تا ۱۶ میلادی ادا مه داشت و به وسیله «گوندو فارس » از بین رفت :

دکتر محمد جواد مشکور می نویسد :

آنان شعبه ای از پارتیان بودند که در حوزه هیرمند و سیستان به طور پراکنده می زیستند و زمانی که سکاها وارد سکستان شدند، با آنان در هم آمیخته، قومی سکایی و پـارتی را تشکیل دادند و چون پارت ها خود را «پهلو» می گفتند، آنان نیز خود را پهلو نامیدند. ۳۳

سلسله دیگر پهلوها هستند، یعنی «هند و پارتی و سکایی» بود که به سال ۲۰ میلادی توسط «گوندوفارس» ( = کریستن سن : گوندوفر – آیرین فرانک : گندوفارنس Gondophanes ) آغاز گردید. وسعت این ا مپراتوری از سیستان تا پنجاب بود و آیرین فرانک نیز آن را تا جنوب شرقی هند ذکر کرده است. ۳۴ دکتر عبدالحسین زرین کوب از آنان به عنوان خاندان سورنا یاد کرده و می نویسد :

به وجود آوردند. از جمله ی نام آوران این خاندان در این دوره « گندفر » را باید نام برد که در نیمه ی نخست قرن اول میلادی قلمرو وی در آن سوی سند تا پنجاب و پیشاور وسعت داشت.»

دیاکونف می نویسد :

«گوندوفار نماینده و عضو خاندان ها ی سورنای سکستانی در زمان اردوان سوم، متصرفات خویش را به حساب اراضی هندی متعلق به فرمانفریان آراخوسید که مغلوب وی گشته بودند توسعه داده و خویشتن را «پادشاه بزرگ هندوستان» خواند. اردوان نیزقادر نبوده تا وی را بر جایش بنشاند و به عدم شناسایی سلطنت او اکتفا کرد. »36

در این دوره با قوم دیگری در مجاورت دولت اشکانی بر می خوریم که به گفته «رنه گروسه » در حدود شرقی ایران، بر افغانستان و قسمتی از هند شمالی و شمال غربی آن حکومت داشتند و به کوشانیان معروفند. وید راثر ارزنده ی خود، امپراتوری صحرانوردان می نویسد :

«یوئه چی های ساکن باختران در قرون اول میلادی که به زبان چینی « کوی شوانگ » kouei – chouang ] = کویی . شوآنگ kuei. shuang [ خوانده شده اند، یکی از قبایل پنجگانه بودند که در سال ۱۲۸ ق . م . باختران را بین خود تقسیم نمودند … »37

آنان یکی از قبایل عمده یو ا – چی yueh – chih بزرگ بودند که از سرزمینهای اصلی خود توسط قبیلۀ جنگجوی دیگری به نام هسیونگ – نوها ( هونها )‌ رانده شدند و در شمال بلخ نیز ساکن شدند. عده ای از جمله کریستن سن آنان را از تبار سکاها دانسته اند، ا ما ویل دورانت آنان را ترک می داند.۳۸

دکتر محمد جواد مشکور در مقاله ی « نام کوشان در کتابهای قدیم فارسی و عربی » می نویسد :

«کوشانیان اقوا می از تخاری ها بودند که از قرن اوّل ق . م . تا چهارم میلادی در مشرق فلات ایران از سغد گرفته تا افغانستان شرقی و ماوراء النهر و هندوستان غربی فرمانروایی داشتند. ۳۹

نهرو در این باره می نویسد :

«از میان قبایل “یووه چیه ” یک قبیله به نام کوشان ها برتری خود را بر قبایل دیگر مسلم ساختند و سپس آنها نیز به سوی شمال هند سرازیر شدند، ‌در اینجا هم سکاها را که تازه مستقر شده بودند، شکست دادند و از برابر خود به نواحی جنوبی هند راندند و به این ترتیب بود که سکاها به نواحی کاتیاواد و دکن رفتند. از آن پس کوشان ها امپراتوری پهناور و نیز دولتی را در تمام نواحی شمالی هند و قسمتی عمده از آسیای مرکزی به وجود آوردند … » 40

هارماتا در مقدمه کتاب «تاریخ تمدنهای آسیای مرکزی» در تشکیل حکومت کوشانیان می نویسد :

«در حدود قرن اوّل میلادی در شمال هندوکش اتحاد پنج قبیله ی تخاری تحت لوای کوشانی ها آغاز شده بود و در حدود ۵۰ میلادی پادشاه کوشانی به نام کوجولا کدفیس که خود را سالار بلخ خواند، هند و پارتی ها را بیرون کرد و ایالت هندی آنها را ضمیمه ی کشور خود کرد.»

پایتخت تابستانی این پادشاهان در « کاپیچی » kapici ( = کاپیسی یا بگرام ) و کابل و پایتخت زمستانی آنان شهر پیشاور بوده است. عصر کوشانی را به سه دوره تقسیم کرده اند :

۱- کوشانی های قدیم که زمان حکومتشان بین ۵۵ تا ۱۲۵ میلادی بوده است، توسط کوجولا کدفیس اول ( = کادفی زس یا چیو چورا chiu – chiu ) تاسیس شد. سه پادشاه از این خاندان در مجموع ۷۰ سال حکومت داشتند.

۲ – کوشان های جدید که بین ۱۲۵ تا ۲۳۰ میلادی حکومت کرده بودند، توسط – کانیشکای بزرگ تاسیس شد. وی یکی از مبلغان بزرگ آیین بودا بوده است. ۴۱دکتر مهرداد بهار این دولت را همان کشانی شاهنا مه می داند،۴۲تعداد شاهان این سلسله ده نفر بودند که در مجموع پس از ۱۰۸ سال توسط دولت ساسائی منقرض گردید. باستان شناسی، حکومت کوشانیان را شا مل سرزمین های خوارزم و تاجیکستان و ازبکستان دانسته اند. ۴۳ شاپور اوّل فرزند اردشیر بابکان به شرق تاخته و از طریق هندوکش به هندوسپس به قلمرو کوشانیان دست یافته است. پروفسور محمد باقر در مقاله «تاثیر و گسترش زبان فارسی در شبه قاره هند و پاکستان» می نویسد :

«کوشانیها نخستین کسانی از شبه قاره ی هندو پاکستان بودند که توانستند با مردم ایران ارتباط سیاسی بیشتری برقرار سازند و زبان پارسی را در سده ییکم یا دوم پس از میلاد در سرزمین شبه قاره هند و پاکستان رواج بدهند ( محیط طباطبایی فارسی هندی روزنا مه پارس شیراز، ۴ آوریل ۱۹۶۶ م) … این بیان به وسیله سنگنبشته ای که از کوشانیها با خط یونانی در – سرخ کتل sorkhkatal تخارستان که دارای کلمات تخارستان فارسی یا رومی می باشد به دست آمده است، تایید می گردد.

( تحقیقات آفریقایی و شرقی / سال ۱۹۶۰ و نشریه آسیایی ۱۹۶۱ … مانی در آن زمان برای اشاعه آیین خویش روانه شبه قاره ی هند و پاکستان شده بود … به مجرد ا عدام مانی که همزمان با سلطنت بهرام اوّل ساسانی بود، عده ای از طرفداران او از بیم جان راه شبه قاره هند و پاکستان را در پیش گرفتند و به آن نواحی روی آوردند.

قدیمیترین کتاب که در زبان پارسی از نویسندگان هند شناخته شده است، ترجمه فارسی رساله ای به نام زهر به قلم چاندرا گوپته به سال (۲۹۳ – ۳۲۲ ق . م) هنگامی که وزیر اعظم چاناکیا یا کانتیلیا chanakya or ya از kant بود تالیف نمود.

این کتاب در سده ی هشتم پس از میلاد توسط پزشک و فیلسوف معروف هندی به نام « منکه، Manaka وقتی که برای معالجه بیماری هارون الرشید به بغداد رفته بود، ترجمه شد. منکه بعدها دین خود را تغییر داد و مسلمان شد … » 44

۳- وشانیهای کوچک که شامل رتبیل ها و کیداریان است :

الف – رتبیل ها از سلاله کوشانهای کوچک بودند که در صفحات شرقی – افغانستان و ماوراء رود سند و کابل و قندهار و خصوصا در شمال وجنوب هندوکش بین ۲۲۰ میلادی تا ۲۵۸ هجری قمری (۸۷۲ م)‌ حکومت داشتند، که به کوشانهای متاخر در داشیا موسومند.

از شاهان این سلسلسه می توان از اردشیر دوّم نام برد که از خویشاوندان شاپور دوم بود، قبل از حکومتش در ایران (پس از شاپور دوم ) در کوشان حکومت داشته و دکتر زرین کوب احتمال می دهد که شاید نفوذ همین کوشانیان باعث بر تخت نشستذش بوده است.۴۵

از شاهان دیگر این سلسله می توان از شاوگ shavag و پری یوگpriyog نام برد که به کمک وستهم ( بسطام ) که در دیلم بر علیه – خسرو پرویز قیام کرده بود، آمدند. ۴۶

ب – کیداریان، سلسله دیگری از کوشانیان کوچک بودندکه در زمان تهاجم هیاطله به طرف جنوب شرقی و کابل حکومت داشتند. از آنان به عنوان هون های سفید در باختر یاد کرده اند. ریچارد فرای آنها را مردمی آلتایی زبان ۴۷ و رنه گروسه نیز از «یوئه – چی ها می داند، ا ما در بعضی منابع با نام – هفتالیان یاد شده است. از آنجا که جنگ هپتالها با بعضی از شاهان ساسانی از جمله یزدگرد دوّم در کتب تاریخی گزارش شده است و خصوصا جنگ کیدارا (مؤسس سلسله) با پیروز ( = فیروز )‌که در صحت آن مورد شک است، گویای آن است که کیداریان، همان هپتالهای دوره ی بعد بودند. دکتر محمد جواد مشکور در این مورد می نویسد :

«در اواخر حکومت یزدگرد دوّم، هجوم قبایل هون یا خیون موسوم به کیداریان به ناحیه ی طالقان واقع در مشرق، شاه ساسانی را گرفتار جنگ با آنان کرده بود » 48

آنان در حوالی ۴۳۰ م . به هندوستان هجوم آوردند. در زمان بهرام پنجم ( بهرام گور ) به ایران حمله کردند و بهرام بر آنان شبیخون زده و خاقان ایشان را کشت. حکومت کیداریان از اوایل قرن سوم میلادی شروع و تا اواخر قر مذکور در باختر ادا مه داشته است. تعداد شاهان این سلسله ۴ نفر بود این سلسله به دست هپتالیان منقرض شد.

« گوپتا ها » سلسله دیگری که در هند با ایران روابط نیکو داشتند . توین بی از آنان با نام « گوپتان » یاد کرده است. آنان از شاهان بومی هند بودند که در ماگادها بین ۳۲۰ تا ۴۷۰ میلادی حکومت داشتند . این سلسله توسط چاندرا گوپتای اول تاسیس شد . پایتخت آنان شهر پاتالی پوترا و حوزه ی حکومتشان به نقل از رنه گروسه در شط گنگ « ملوا » گجرات و شمال دکان Dekhan : دکن ، دکهان ، دخان بوده است.۴۹ تعداد شاهان این سلسله پنج نفر گزارش شده که بهمدت ۱۵۰ سال حکومت داشتند. توین بی زمان حکومت این سلسله را بین ۴۵۰ تا ۵۲۸ میلادی ذکر نموده است. این سلسله پس از انشعاب توسط هپتالها، در دیگر مناطق هند با نام گوپتاها به حکومتهای کوچک خود ادا مه دادند :

« … در پایان ا مپراتوری « کوماراگوپتا » و ابتدای پادشاهی « سکانداگوپتا » بود که هیاطله (طائفه ای از هون ها) پس از تصرف کابل از پنجاب سرازیر شدند و در حوالی دوآب یا « ملوا » به سر حدات ا مپراتوری گوپتا رسیدند. » 50

بنابریان پس از انشعاب این سلسله توسط هپتالها ، ده نفر دیگر حکومتشان را ادا مه دادند. در ارتباط با روابط فرهنگی و اقتصادی دولت گوپتاها با دولت – ایران در عصر ساسانی گیرشمن می نویسد :

«ایران مدت چند قرن روابطی بسیار نیکو با دولیت هندی – یعنی دولت گوپتا Goupta داشت. دولت مزبور عاقبت وحدت ملی ایجاد کرد و دوره ی نهضتی در هندوستان پدید آورد. ایران برای این دولت، نقش میانجی و عا مل انتقال افکار و هندهای غربی را داشت، و به وسیله ی وی این ا مور داخل کشور مجاور گردید. سابقا گفته شد که در مدت این «دوره ی طلایی » تمدن هندی به سبب دوستی و مبادلات اقتصادی و فرهنگی که بین دو دولت مذکور وجود داشت، توانست به منابع غربی دست یابد، و از آن در علوم پزشکی نجوم ، هندسه و منطق استفاده کند، و در این موارد – لااقل در بخشی از آنها – مدیون ایران می باشد. » 51

قوم دیگری که می توان در عصر ساسانی از آنها نام برد، هیاطله یا هپتالها هستند که در اوستا به نام «هی ئونه » Hyaona ( = هی اون Hyaona ) و به زبان پهلوی Hyon 52 و در بندهش ایرانی به نام «هفتالان‌‌ » و صورت هندی آن در سانسکریت « هونا »‌ هوناس و یونانی ها آنان را « افتالیت » یا نفتالیت ۵۳ و چینی ها به نام « یه تای لی ته »yetalitai یا « یه ته » yetha 54 و ریچارد فرای به صورت هیتالیان یا هیتالها ۵۵وگرگوار فرا مکین نیز به نامهای هفتالیان یا هپتالیان و چایونیت ها ۵۶ذکر کرده اند و به صورتهای هیونها و هون ها و خیون ها و هیاطله ( =‌ هیاتله ) و یفتالیان نوشته اند. رنه گروسه آنان را قومی مغولی تبار ساکن سمیرچیه semretrchie می داند :

«آنان بر ترکستان روس و سغدیان و ایران شرقی و کابل از یلدوز گرفته (شمال قره شهر) تا مرو و از بالخاش و آرال گرفته تا قلب افغانستان وپنجاب تسلط داشتند.» این قوم دارای دو سلسله حکومتی در نواحی مختلف بوده که عبارتند :

۱ـ سلسله هیاطله طخاری که بین ۴۲۵ تا ۵۰۰ میلادی در نواحی بلخ و کابل و بدخشان حکومت داشتند ،‌توسط « افتالیتو » تاسیس شد.

تقی زاده آنان را از « اتراک » دانسته ۵۷شاید به لیل سکونت این قوم در مناطق ترکستان وترکمنستان باشد، ا ما دکتر مهرداد بهار هیاطله را جانشین اقوام ایرانی ساکن آن سوی جیحون می داند ۵۸، این ها شاید همان ترکانی بوده اند که شاهنا مه در اشاره به تورانیان، واژه ی ترکان را به کار می برد.

تعداد شاهان این سلسله سه نفر بود که در مجموع پس از ۷۵ سال حکومت توسط دولت ساسانی و با همیاری ترکان غربی منقرض شد. یکی از شاهان معروف این سلسله به نام اخشنوار که فردوسی به صورت خشنواز یاد کرده است. جنگی را که مورخان بین پیروز ( = فیروز ) با کیدارا (شاه کیداریان ) ذکر نموده اند، به احتمال با همین اخشنوار بوده است، – زیرا کیدارا پادشاهی پیروز هم زمان نبود. اخشنوار در سال ۴۷۰ میلادی به حکومت گوپتاها در هند خاتمه داد و سبب پراکندگی آن خاندان گردید، و همین امر در ایجاد حکومت هیاطله در هند مؤثر افتاد.

الف) سلسله یفتالی زاولی در هند که بین ۵۰۰ تا ۵۵۰ میلادی حکومت داشتند و به هونا یا هوناس در هند معروفند. این سلسله که توسط تورا مانا Toramana تاسیس شده بود، چندان دوام نیاورد و سرانجام «هارشا واردنا » پادشاه کانداج در هم ریخته شد. تعداد شاهان این سلسله ۳ نفر بود که پس از نفوذ در زابل ( = زابلستان = زاول ) به سلاله یفتالی در زاول معروف شدند . آنان – طایفه ی دیگری از هیاطله بودند که پس از تصرف غزنه، بعضی از قسمت های هند را نیز متصرف شدند که بعدها به یفتالیان هند شهرت یافتند. طایفه مذکور به گفته رنه گروسه، پس از تصرف کابل «از پنجاب سرازیر شدند و در حوالی – دواب یا « ملوا » به سرحدات ا مپراتوری «گوپتا » رسیدند. ا ما با حملات هندیان به عقب رانده شدند. » 59

۲- آخرین سلسله در عصر ساسانی که در نواحی غربی هند حکومت داشتند، می توان از «چائو کیا» ها یاد نمود که ا مپراتوری وسیعی را به وجود آوردند به گفته ی نهرو : «پادشاهان این سلسله با پادشاهان این سلسله با پادشاهان سلسله ساسانی ایران سفیرانی مبادله نمی کردند » 60 و فردوسی در داستان بهرام گور ( بهرام پنجم ) از پادشاه هند با نام « شنگل » ( = شنکل ) یاد می کند که دکتر عبدالحسین زرین کوب معتقد است باید « شنکر »‌باشد و سپس توضیح می دهد : «‌ این شاه هند، مکران و سند را به بهرام سپرد و دختر خویش را به او داد. » 61

از شاهان معروف سلسله چائوکیا، می توان « پولیکسن دوم » polikesin را نام برد که دکتر عبدالحسین زرین کوب به نام « پولکین » یا « پولی کیسن » و دکتر محمد جواد مشکور به نام «پولاکسین» ذکر کرده اند. وی که به سال ۶۴۲ میلادی در گذشت، معاصر خسرو پرویز ( شاه ساسانی ) بود و با او نیز مزاوده داشت و سفیری به نزد خسرو همراه هدایایی بسیار فرستاد، که گزارش آن د رنوشته های – مورخان مشاهده می شود. چنانکه دکتر محمد جواد مشکور در مقاله «روابط – ایران و هند در پیش از اسلام» یاد آور می شود :

«در زمان پولاکسین دوم، «هرشه ورونه» پادشاه هند شمالی به جنوب هند و کشور وی لشکرکشی کرد و شکست خود را جبران کند، از این رو پولاکسین مصلحت دید که با پادشاه مقتدر ایران خسرو پرویز متحد شود تا اگر روزی مورد حمله قرار گیرد از یاری شاهنشاه ایران برخوردار گردد.

پروفسور عباس مهرین شوشتری ضمن گزارش مذکور در ارتباط با فرستادن هدایا همراه با نا مه ای به خسرو پرویز در سال سی و ششم حکومت خسرو می نویسد :

« … گویا وی واقعه به قتل رسیدنش را به دست پسرش شیرویه در آن نامه ذکر کرده بود. فردوسی نیز این واقعه را در شاهنامه یادآور شده است. » 63

از نشانه های روابط فرهنگی این دو کشور در عصر خسرو پرویز با پولاکسین دوم، می توان از غارهای « آجانتا » واقع در شمال غربی حیدر آباد هند یاد نمود که پرویز مرزبان در این باره می نویسد :

«… علاوه بر مقابر مزّین برجسته های هنر بودایی متعلق به ۲۰۰ ق . م ، دارای نقاشی های دیواری ( مربوط به ۶۰۰ ب . م . ) یافت شده که در یکی از آنها مجلسی از شرفیابی سفیری از دربار ایران ( احتمالا در پادشاهی خسرو دوم ) به حضور پادشاه هند بر – دیوار نقاشی شده که حایز اهمیت بسیار است. » 64

محمود تفضّلی در تایید نظریه ی فوق ، در پانویس کتاب کشف هند ( ج ۱ / ص ۲۳۶ ) می نویسد :

برجسته ترین نقش هایی که در هند از زمان ساسانیان به جا مانده – نقش هایی است در غارهای معروف اجانتا که مربوط به اوایل – قرن هفتم میلادی است. در سقف این غارها تصویر پادشاهی است به نام پولاکسین دوم که هیئت سفارت ا عزا می دربار خسرو پرویز را به حضور می پذیرد.

جا مه ها و اسلحه و زینت آلات و چهره و اندام ایرانیان در آن نقش ها به خوبی مشهود است. این نقش در دکن در جنوب هند است … »65

گیرشمن در بخش مربوط به هنر، ادبیات و علوم در عصر ساسانیان، پس از شرح چگونگی رواج و پیشرفت آن و وظیفه داشتن تبلیغ هنر و ادیان در دوره ساسانی، ارتباط آیین بودایی را درتماس با مزدیسنی توضیح داده و می نویسد :

«به نظر می رسد آیین بودایی در تماس با مزدیسنی، اصل دوگانگی (ثنویت) را در ستیزه ی بین خیر، که در بودائی منفرد تجسم یافته بود، و سپاه شر – که تحت قیادت مارا Mara بود – پذیرفته باشد. دانشمندان مایلند که در متریای ( Maitreya) بوداییان، اثر خدای منجی مزدیسنی یعنی مهر (میترا) را به بینند. » 66

در اثر گسترش روابط فرهنگی متقابل بین هند و ایران، روابط تجاری نیز گسترش یافت و زبان فارسی در شبه قاره مورد توجه بسیار زیاد قرار گرفت که در سده های بعد، کم و بیش، این تاثیر همچنان ادا مه یافت.
تاریخ ایران زمین

 گزینوفون می‌نویسد: کودکان ایرانی در مدارسشان فنون قضاوت و عدالت و اداره می‌آموزند.  معلمان در این مدارس قضایای مختلف را برای شاگردان به‌تمرین می‌گذارند، اتهامات فرضی ازقبیل دزدی و راهزنی و رشوه‌خواری و تغلب‌کاری و تعدی و اموری که معمولاً اتفاق می‌افتد را برضد برخی از دانش‌آموزان مطرح می‌کنند و از دانش‌آموزانِ دیگر می‌خواهند تا دربارۀ آنها حکم داده مرتکب چنین بزههائی را کیفر دهند. آنها همچنین یاد می‌گیرند که به‌کسانی که اتهام ناروا به‌دیگران می‌زنند نیز کیفر دهند. درنتیجۀ چنین آموزشهائی کودکانِ ایرانی از سنینِ اولیۀ عمرشان با بدیها و نیکیها آشنا می‌شوند و می‌کوشند که خودشان را به‌بهترین خصلتها بیارایند و در آینده مرتکب اعمال خلاف نشوند. آنها حتی می‌آموزند که کسی‌که توانِ انجام کار سودمندی برای دیگران دارد ولی از انجامش خودداری می‌ورزد را نیز مجازات کنند؛ زیرا خودداری از انجام کار نیک در عین توانِ انجام آن را ناشکری دربرابر نعمتهای خدا می‌شمارند، و ناشکری را درخور کیفر می‌دانند. این از آن‌رو است که آنها عقیده دارند که انسان ناشکر نسبت به ادای وظیفه‌اش در قبال پدر و مادر و اطرافیان و جامعه و کشورش سستی و اهمال می‌کند؛ و کسی‌که در انجام وظیفه‌اش اهمال کند انسان بی‌شرمی است که ممکن است مرتکب هر کار خلاف اخلاقی بشود. از دیگر آموزشهائی که در این مدارس به‌کودکان داده می‌شود تسلط بر نفس و نظارت بر خویش و نظارت بر کردارهای دیگران، و اطاعت کهتران از مهتران و کاردیدگان است. ایرانیان همچنین به‌کودکان می‌آموزند که چه‌گونه در خورد و نوشْ جانب اعتدال را مراعات کنند؛ به‌همین جهت، دانش‌آموزان نه با مادرانشان که با آموزگارانشان غذا می‌خورند، و این غذا را نیز آنها از خانه‌هایشان با خودشان می‌آورند. کودکان درکنار این آموزشها، تیراندازی و زوبین‌افکنی می‌آموزند. اینها آموزشهائی است که تا سنین ۱۵ و ۱۶ سالگی به‌کودکان و نوجوانان داده می‌شود، و پس از آن آنها وارد دوران جوانی می‌شوند و چیزهائی به‌آنها آموخته می‌شود که مخصوص بزرگسالان است
 افلاطون می‌نویسد: بزرگ‌زادگان ایرانی در هفت‌سالگی اسب‌سواری می‌آموزند؛ چهار آموزگارِ فرزانه برای آموزشِ آنها گماشته می‌شوند. خردمندترینِ آموزگار شیوه‌های خداپرستی و امور حکومتگری را از روی اوستا (به‌تعبیر افلاطون: ماگیای زرتشت) به‌آنها آموزش می‌دهد؛ درستکارترین آموزگار به‌آنها می‌آموزد که در همۀ زندگی راست‌گو و راست‌کردار باشند؛ خوددارترین آموزگار شیوه‌های حکومت بر خویشتن را به‌آنها می‌آموزد؛ و دلیترین آموزگار به‌آنها می‌آموزد که دلیر و بی‌باک باشند
 هرودوت در سخن ازخصلتهای ایرانیان می‌نویسد که ایرانیان دروغ را بزرگ‌ترین گناه می‌دانند، و وامداری را ننگ می‌شمارند، و می‌گویند وامداری از این‌رو بد و ناپسند است که کسی‌که بدهکار باشد مجبور می‌شود که دروغ بگوید؛ از این‌رو همواره از ننگِ بدهکار شدن می‌پرهیزند. ایرانیان به‌همسایگان احترام بسیار می‌گزارند، هرچه همسایه نزدیک‌تر باشد بیشتر مورد توجه است و همسایگان دور و دورتر در مراتب پائین‌تری از احترام متقابل قرار دارند. ایرانیان هیچ‌گاه در حضور دیگران آب دهان نمی‌اندارند و این کار را بی‌ادبی به‌دیگران تلقی می‌کنند؛ آنها هیچ‌گاه در حضور دیگران پیشاب نمی‌کنند و این عمل نزد آنها از منهیات مؤکد است. در میگساری تعادل را مراعات می‌کنند و هیچ‌گاه چنان زیاده‌روی نمی‌کنند که مجبور شوند استفراغ کنند یا عقلشان را از دست بدهند. ایرانیان روز تولدشان را بسیار بزرگ می‌شمارند و در آن روز مهمانی و جشن برپا می‌کنند و سفره‌های گوناگون می‌کشند، گاو و گوسفند سرمی‌برند و گوشت آنها را در میان دیگران بخش می‌کنند (خیرات و صدقه می‌دهند). آنها هیچ‌گاه در آبِ رودخانه پیشاب نمی‌کنند و جسم ناپاک در آب جاری نمی‌اندازند؛ و اینها را از آن‌رو که سبب آلوده شدن آب جاری می‌شود گناه می‌شمارند
 هرودوت می‌نویسد که ایرانیان معبد نمی‌سازند، برای خدا پیکره و مجسمه نمی‌سازند. آنها خدای آسمان را عبادت می‌کنند و میترا و اَناهیتا‌ و همچنین زمین و آب و آتش را می‌ستایند. آنها حیوانات را در جاهای پاک قربانی می‌کنند و گوشت قربانی را در میان مردم تقسیم می‌کنند و عقیده ندارند که باید چیزی از آن را به‌خدا داد، زیرا می‌گویند که آنچه به‌خدا می‌رسد و خشنودش می‌سازد روح قربانی است نه گوشت او. وقتی می‌خواهند قربانی بدهند حیوان را به‌جائی که فضای باز است می‌برند، آنگا به‌درگاه خدا دعا می‌کنند. در دعاکردن نیز رسم نیست که حسنات را برای شخصِ خود بطلبند، بلکه برای پادشاه و همۀ مردم کشور دعا می‌کنند و خودشان را نیز یکی از اینها می‌شمارند
 زرتشت می‌گوید: پروردگارا! آنگاه که تو مردم را به‌نیروی مینَویِ خویش آفریدی و قدرت درک و شعور به‌آنها دادی؛ آنگاه که تو جسم را با جان درآمیختی؛ آنگاه که تو کردار و آموزش را پدید آوردی، چنین مقرر کردی که هرکسی برطبق ارادۀ آزاد خودش تصمیم بگیرد و عمل کند. چنین است که دروغ‌آموز و راست‌آموز، یعنی هم آنکه نمی‌داند و هم آنکه می‌داند، هرکدام برطبق خواستِ درونی و ذهنیتِ خویش به‌بانگ بلند تعلیم می‌دهد و مردم را به‌سوی خویش فرامی‌خوانَد. انسان نیک‌اندیشی که در انتخاب راهش مُرَدَّد است آرمَئیتی معنویتِ راهگشای خویش را به‌او می‌بخشد تا راه درست را برگزیند
 انسانِ‌ باخردی که خردِ اندیشه‌ورِ خویش را به‌کار می‌گیرد با گفتار و کردارش عدالت‌خواهی و راست‌کرداری و نیک‌اندیشی را گسترش می‌دهد، پروردگارا، چنین کسی بهترین یاورِ تو است.
 کسی‌که با رهنمودگیری از خرد مینوی خویش بهترینها را از راه کلامِ آموزندۀ اندیشۀ نیک توسط زبانش و از راه کردارِ پارسایانه توسط دستهایش انجام دهد، اهورَمَزدا را که آفریدگارِ عدالت است به‌بهترین وجهی شناخته است.
 هرکه به‌وسیلۀ اندیشه و گفتار و کردار نیک با بدی بستیزد تا بدی را از میان بردارد و بدکاران را راهنمائی کند تا از بدی دست بکشند و به‌نیکی بگرایند ارادۀ اهورَمَزدا را به‌نحو خوشنودگرانه‌ئی تحقق بخشیده است.
 کسی که راه راستی و خوشبختی ابدی یعنی راهی که به سوی جایگاه اهورَمَزدا رهنمون باشد را در زندگیش در این جهانِ مادی به‌ما نشان دهد به‌بهترین و برترین خوشی خواهد رسید. پرودگارا! چنین کسی همچون تو پاک و آگاه و دانا است
 یک کاهن بزرگ بابلی دربارۀ کوروش بزرگ چنین نوشته است:
 در ماه نیسان در یازدهمین روز (روز ۱۲ فروردین) که خدای بزرگ بر تختش جلوس داشت… کوروش به‌خاطر باشندگانِ بابل امانِ همگانی اعلان کرد.… او دستور داد دیوارِ شهر ساخته شود. خودش برای این‌کار پیش‌قدم شد و بیل و کلنگ و سطل آب برداشت و شروع به ساختنِ دیوار شهر کرد.… پیکره‌های خدایانِ بابل، هم زن‌خدا هم مردخدا، همه را به‌جاهای خودشان برگرداند. اینها خدایانی بودند که سالها بود از نشیمنگاهشان دور کرده شده بودند. او با این کارش آرامش و سکون را به‌خدایان برگرداند. مردمی که ضعیف شده بودند به‌دستور او دوباره جان گرفتند، زیرا پیشترها نانشان را از آنها گرفته بودند و او نانهایشان را به‌ایشان بازگرداند.… اکنون به‌همۀ مردم بابل روحیۀ نشاط و شادی داده شده است. آنها مثل زندانیانی‌اند که درهای زندانشان گشوده شده باشد. به‌کسانی‌که در اثر فشارها در محاصره بودند آزادی برگشته است. همۀ مردم از اینکه او (یعنی کوروش) شاه است خشنودند.
 کاهن بزرگ مصر دربارۀ داریوش بزرگ چنین نوشته است:
 شاهنشاه داریوش، شاهِ همۀ کشورهای بیگانه، شاه مصر عُلیا و سُفلی وقتی در شوش بود به‌من فرمان داد که به‌مصر برگردم و تأسیسات حیات‌بخش پزشکی مصر را نوسازی کنم. … آن‌گونه که شاهنشاه فرمان داده بود مأموران شاهنشاه مرا از این‌زمین به‌آن زمین بردند تا به مصر رساندند. هرچه شاهنشاه دستور داده بود را انجام دادم. کارمندان را به‌خدمت گرفتم همه از خاندانهای سرشناس نه از مردم عادی. آنها را زیر دستِ کاردانان و استادان گماشتم تا پیشۀ پزشکی فراگیرند. فرمان شاهنشاه چنین بود که باید همه چیزهای شایسته و بایسته به‌آنها تحویل داده شود تا پیشۀ خود را به‌خوبی انجام دهند. من هرچه لازم بود و هر ابزاری که پیشترها در کتابها مقرر شده بود را در اختیار آنها گذاشتم. شاهنشاه چنین دستور داده بود، زیرا به‌فضیلت این علم واقف بود. او می‌خواست که بیماران شفا یابند. او اراده کرده بود که ذکر خدایان را جاوید سازد، معابد را آباد بدارد، جشنها و اعیاد دینی با شکوه بسیار برگزار شود
**********************************

از ویژگیهای فرهنگ ایرانی آن بود که هیچ انسانی دارای تقدس شمرده نمی‌شد، بلکه تقدس خاص خدا و ایَزدان و فضایل ملکوتیِ هفتگانه بود که ضمن سخن از زرتشت شاختیم. به همین سبب بوده که در تمام دوران هخامنشی و پارتی و ساسانی هیچ زیارتگاهی برای هیچ انسانی، نه برای مغان و نه آتَروَنان و نه هیربدان، ساخته نشد. و از همین‌رو است که واژه‌هائی معادل «عصمت» و همچنین «زیارت» به مفهوم مذهبیش (زیارت به‌مفهومی که ما پس از مسلمانی‌مان شناخته‌ایم) در زبان ایرانی ساخته نشده است. و از آنجائی که در فرهنگ ایرانی هیچ انسانی در هر مقامی که باشد دارای تقدس و عصمت نیست، عقیده به اینکه انسان بتواند واسطه و شفیع میان انسان و خدا شود نیز در فرهنگ ایرانی وجود نداشت. زرتشت نیز واسطۀ میان انسانها و خدا شمرده نمی‌شد بلکه آموزگاری بود که نیک‌بودن و نیک‌زیستن را به انسانها آموخته بود. انبیای قوم سامی هم در حیاتشان و هم همیشه پس از مرگشان واسطه‌های میان خدا و مریدان خویش شمرده می‌شدند، و مریدانشان به‌اندازۀ فرمانهائی که برای انبیاء و جانشینانِ انبیاء می‌بردند و به‌اندازه‌ئی که به معبد خدمت می‌کردند و ثمرۀ تلاش و کارشان را به عنوان زکات و صدقات به متولیان معبد می‌دادند انتظار داشتند که انبیاء و رهبران دینشان در زندگی‌شان و حتی پس از مرگشان برایشان نزد خدایشان وساطت کنند (شفیع بشوند) تا خدا از خطاهایشان درگذرد؛ یعنی مردگان نیز واسطه میان انسان و خدا بودند. اما در دین ایرانی هیچ‌گاه چنین باوری دربارۀ انسانهای زنده و مرده شکل نگرفت.
از دیگر ویژگی فرهنگ ایرانی آن بود که هیچ‌کدام از عیدهای ایرانی با برگزاری مراسم برای هیچ انسانی در ارتباط نبود بلکه هرکدام از عیدها (نوروزِ کوچک که اکنون نوروز گوئیم، نوروز بزرگ که اکنون سیزده‌ به‌در گوئیم، مهرگان، سده، و جشنی که اکنون چارشنبه سوران گوئیم) مراسمی بود که برای پیوند با طبیعت برگزار می‌شد و مستقیماً با تحولات طبیعی در ارتباط بود. دین ایرانی به‌ شادزیستی بهای بسیار داده بود، و از این‌رو عید ایرانی نه مراسم عبادی بلکه سور و سرود و رقص دسته‌جمعی بود و جشنهایش مراسم شادی و سور و ستایش زیبایی‌ها بود.  در فرهنگ ایرانی نه برای بزرگداشت انسانها ¬حتی زرتشت¬ مراسم دینی برگزار می‌شد و نه برای هیچ‌کدام از شخصیتهای دیگر. این از آن‌رو بود که ایرانی برای هیچ انسانی تقدس و عصمت قائل نبود تا به‌خاطرش مراسم دینی برپا کند. ایرانی برای طبیعت جشن برپا می‌کرد و همراه با طبیعت ابراز شادی و سرور می‌نمود.
نماز نیز در دین ایرانی نه همچون نمازِ ادیان سامی ستایش پیامبرشاه و انسانهای مدعیِ‌ نمایندگیِ خدا و ستایش اعضای خانوادۀ پیامبرشاه، و نه دعا و تضرع و ابراز خواری و ذلت در حضور خدا به‌خاطر جلب ترحم خدای جبّار، بلکه ستایش ارزشها و پدیده‌های سومند بود که جلوه‌های عینیِ رحمت آفریدگار شمرده می‌شدند. به‌عبارتِ دیگر، نماز در دین ایرانی مجموعه‌ئی از سرودهای ستایشِ ارزشها و پدیده‌هائی بود که در خدمت سعادت بشر بودند؛ و در میان اینها سپنتَە‌مَنیو و وهومنَە و اَرتَە از مقام والائی برخوردار بودند و در نمازها بیشتر از همه مورد ستایش قرار می‌گرفتند، به‌علاوه مهر و ناهید و باران و آبِ جاری و کشتزار و زمینِ بارور و ستورانِ سودمند و مادران و زنان ستایش می‌شدند؛ و این‌را در گفتار زرتشت دیدیم. به‌عبارت دیگر، آنچه نماز در دین ایرانی را تشکیل می‌داد سرود تلقین به‌خود برای همسان شدن با همۀ آفریدگان سودمند و خدمت‌رسان به بشریت بود. این نیایشها به‌انسان می‌آموزد که هر فردی چنانچه از این فضایل پیروی کند و اینها را در درون خویشتن بپرورد و خودیشتن را با آنها همسان سازد خواهد توانست که به‌بلندترین مرحله از تکامل انسانی رسیده خداگونه شود، و در این‌باره هیچ تفاوتی میان انسانها وجود ندارد. 
دربارۀ نظام طبقاتی دوران ساسانی در کتاب مینوی خرد چنین می‌خوانیم:
حکیم از خِرَدِ مینوی پرسید: تکلیف معین و مشخص و متمایز فقیهان و ارتشتاران و کشاورزان چیست؟
خرد مینوی پاسخ داد: تکلیف فقیهان آن است که دین خدا را نگهبانی کنند، عبادات را به شایستگی برگزار کنند، خداشناسی را به مردم یاد بدهند، مردم را با گفتار و کردار نیک آشنا کنند، راه سعادت جاویدان اخری را به مردم نشان بدهند و مردم را از نیتجۀ بدکرداری که بدبختی اخروی در پی دارد بیاگانند.
تکلیف ارتشتاران آن است که جلو دشمنان کشور را بگیرند، از مرزهای کشور پاسداری و نگهبانی کنند، و امنیت و آرامش را برای مردم کشور تأمین کنند.
و تکلیف کشاورزان آن است که زمین را با کار و فعالیت آباد کنند و برای مردم جهان ثروت و خوشی و شادی بیاورند.
حکیم از خرد مینوی پرسید: تکلیف پیشه‌وران چیست؟
خرد مینوی گفت: تکلیف پیشه‌وران آن است که به‌کاری که در آن تخصص ندارند دست نزنند، و کارهائی که در آنها تخصص دارند را به‌بهترین وجهی انجام دهند، و در قبال کارهائی که انجام می‌دهند مزد درخور دریافت کنند. کسی که کاری انجام می‌دهد که در آن تخصص ندارد آن کار را خراب می‌کند و کارش بی‌ثمر می‌ماند. چنین کسی کاری که انجام می‌دهد چونکه نمی‌تواند به‌شایستگی انجام دهد کارش به‌مثابۀ نوعی گناهکاری است
  

 
 
 
بازخوانی اندیشه‌ی اعتزالی
داستان تقابل تاریخی نواندیشی دینی و اسلام سنتی
چه‌گونگی شکل‌گیری مکتب معتزله توسط نسلهای دوم و سوم ایرانیانِ مسلمان‌شده
بررسی تلاشهای فکری ایرانی‌های مسلمان‌شده برای ارائه‌ی قرائت نوینی از اسلام که با نیازهای تمدنی بشر سازگار باشد
واشکافِ رویاروئی تاریخی تحجر با خردگرائی و نواندیشی دینی در اسلام 
بررسی سهم معتزله در گسترش آزاداندیشی و نواندیشی دینی
معتزله از همان آغاز راهشان برای خودشان مشخص کرده بودند که باید به تعریف مشخصی از خدا و انسان و دولت رسید، و برمبنای این تعریف باید کوشید که اسلام تکلیف‌اندیشِ عربی را به یک دین حقوق‌اندیش و انسان‌گرا تبدیل گردد؛ و برای این هدف بود که بسیاری از باورهای اساسی اسلامی را محتاطانه از صافی خرد عبور می‌دادند و زیرکانه به تأویل و تفسیرِ خردمدارانه ازآنها برمی‌آمدند و می‌کوشیدند که این تأویل و تفسیرها را در جامعه جابیندازند.
کاری‌ترین سلاح مخالفان معتزله برای مقابله با آنها عوام تحریک‌پذیر بودند، که آماده بودند با دریافت فتوا از فقیهِ مخالف معتزله به مساجد و تجمعات معتزله حمله کنند و جو ارعاب به وجود آورند.
چه‌گونگی پیدایش مکتب اشعری و سلطه‌ یافتنش بر اندیشه‌ی اسلامی تا امروز
تلاشی برای شناختِ ریشه‌های تاریخی نواندیشی دینی که اکنون در ایران جریان دارد
 
جنبش‌های ضد فئودالی روستائیان ایران در اوائل خلافت عباسی
در این بخش چند جنبش ضد فئودالی روستائی در ایران که در نیمه‌ی دوم قرن دوم و دودهه‌ی نخست قرن سوم هجری به راه افتاد را مورد مطالعه قرار خواهیم داد:
سپیدجامگان پیرو المقنع خراسانی در سغد،
روستائیان ایرانی پیرو مذهب مساوات‌گری خوارج در سیستان و خراسان به رهبری حمزه آذرک سیستانی،
سرخ‌جامگان درست‌دینِ مزدکی آذربیجان و همدان به رهبری بابک خرم‌دین آذربایجانی،
و نهضت استقلال‌طلبانه‌ی روستائیان گیلان و مازندران به رهبری مازیار طبرستانی.
 
فرزندان سبکتگین، زمینه‌سازان حاکمیت ترک در ایران
در این بخش، رخدادهائی که به برافتادن پادشاهی سامانی‌ها انجامید را ازنظر خواهیم گذراند، شاهد افتادن خراسان و بخشهائی از ایران به دست محمود سبکتگین خواهیم بود. جهاد محمود سبکتگین در هندوستان را از نظر خواهیم گذراند. شاهد جنایات محمود و مسعود غزنوی در ایران و نابودسازی کتابخانه‌ها و مرکز فرهنگی و اعدام فرزندانگان ایرانی به دست او خواهیم بود. رواج همجنس‌بازی و غلام‌بارگی در دربار غزنوی را نظاره خواهیم کرد. بی‌لیاقتی مسعود غزنوی در کشورداری را خواهیم دید که سرانجام ترکان سلجوقی را تشویق میکند که ایران را از دست او بگیرند و او را به هندوستان بگریزانند.
 
بسترهای تاریخی اسلامهای متعارض در جامعه‌ی قبایل عربستان
و زمینه‌های پیدایش مذاهب شیعه، سنی، خوارج و معتزله
در این نوشتار به چگونگی پیدایش سه مذهب بزرگ شیعه و سنی و خوارج توسط عربهای جهادگر از سه دسته‌بندی بزرگ قبایلی رقیب در عربستان و در پرتو باورهای سنتی قبایلی خودشان پس از فتوحات اسلامی سخن رفته، و اشاره‌ئی هم به مکتب معتزله شده که توسط ایرانی‌های مسلمان‌شده پرداخته شد و همچنین اشاره‌ئی به اسلام پنجمی رفته که اسلام پیرپرست و گنبدپرست ترکی است
 
سابقه‌ی تاریخی اسکان قبایل و عشایر عرب در خوزستان 
 
کند و کاوی گذرا در تاریخ و زبان مردم آذربایجان
با نگاهی به تاریخچه‌ی ورود چماعات ترک به‌درون ایران، جاگیر شدنشان در آذربایجان، و ترک‌زبان شدنِ مردم آذربایجان
از آترپاتیکان تا آذربایجان، آذربایجان در سلطه عرب، خودمختاری آذربایجان در خلافت عباسی، ترکان و توران، و موضوعات دیگر
 
آذری، یا زبان باستانِ آذربایجان ـ نوشته‌ی احمد کسروی
پژوهش ارزشمند شادروان احمد کسروی درباره‌ی زبان بومی مردم آذربایجان پیش از ترک‌زبان شدنشان
متن این کتاب- ظاهرا- توسط باهماد آزادگان برای نشر الکترونیک تهیه شده بوده است
من با اجازی ناگرفته از تهیه‌کنندگان کتاب که نمی‌شناسمشان، به‌خاطر خدمت به تاریخ و فرهنگ ایران زمین، آن‌را  بدون هیچ‌گونه دستکاریی‌ئی در این وبگاه منتشر می‌کنم
 
متن کامل نامه‌ی جعفر پیشه‌وری و رهبران فرقه‌ی موسوم به دموکرات در آذربایجان، به استالین
پیشه‌وری و سردسته‌های فرقه‌ی تجزیه‌طلبِ موسوم به دموکرات در آذربایجان از استالین درخواست می‌کنند که مخفیانه برایشان اسلحه بفرستد، و به‌او قول می‌دهند که نخواهند گذاشت کارگزاران دولت ایران از این موضوع اطلاع بیابد. آنها به‌استالین هشدار می‌دهند که اگر دیر بجنبد منافع اتحاد شوروی در ایران به‌خطر خواهد افتاد. به‌او اطلاع می‌دهند که مردم آذربایجان خواهان جدائی از ایران هستند ولی اگر استالین ترجیح بدهد که فعلا از ایران جدا نشوند هم همچنان برای برقرار کردن دولت سوسالیستی در ایران تلاش خواهند کرد تا کل ایران به شوروی وابسته شود.
 
متن کامل سخن‌رانی دکتر محمد مصدق در مجلس پنجم
در دفاع از قانون اساسی مشروطه و مخالفت با شاه شدن رضاخان نخست‌وزیر
 
 

 
 
 
فروپاشی شاهنشاهی ساسانی و فتوحات عرب در ایران
در این بخش که با روی کار آمدن یزدگرد سوم آغاز خواهد شد، نظاره‌گر  فروپاشی شاهنشاهی ایران خواهیم بود. خواهیم دید که چگونه قبایل عربستان در نیمه‌های سال ۱۲ هجری به صدد خزشی همه‌جانبه به بیرون از مرزهای عربستان خواهند افتاد و تا سال ۱۳ هجری درمیان آشوبهائی که ایران و دولت و ارتش ایران را فراگرفته است سرزمین حیره را از دامن عراق جدا خواهند کرد. سپس شکست ارتش یزدگرد سوم به فرماندهی رستم فرخزاد در جنگ معروف قادسیه را خواهیم دید. آنگاه نظاره‌گر سقوط پایتخت ساسانی، عراق، خوزستان و به دنبال آن مناطق غربی و مرکزی ایران خواهیم بود و رخدادهای مربوط به فتوحات عرب و فروپاشی نهایی ایران و برافتادن شاهنشاهی را دنبال خواهیم کرد، و رخدادها را تا سال ۹۹ که فتوحات عرب در ایران به نهایت خویش میرسد پی خواهیم گرفت.
  

 
 
 
نقش قزلباشان اناتولی و شاه اسماعیل صفوی درتاریخ ایران
در این بخش که با نگاهی گذرا به تصوف قرنهای هشتم و نهم هجری آغاز خواهیم کرد، شیخ صفی الدین اردبیلی و فرزندانش و نقش آنها در خانقاهداری را خواهیم شناخت. نگاهی گذرا به برآمدن عثمانی‌ها و تشکیل دولت عثمانی خواهیم داشت. نقش صوفی‌ها در آناتولی را با نگاهی گذرا مورد مطالعه قرار خواهیم داد و ضمن آن به پیدایش صوفیان بکتاشی در خاک اناتوری و گسترش آن در میان تاتارهای آناتولی نظری خواهیم افکند. آنگاه خواهیم دید که چگونه یکی از نوادگان شیخ صفی الدین اردبیلی به آناتولی تبعید میشود و با تاتارهای بکتاشی مذهب در تماس شده رهبری آنها را برعهده میگیرد و شیعۀ بکتاشی می‌شود و چند سال بعد با عقاید و افکار نوینی به ایران برمیگردد. سپس رخدادها را تا روی کار آمدن شاه اسماعیل صفوی دنبال خواهیم کرد، شاهد تحریکات قزلباشان بکتاشی صفوی در آناتولی خواهیم بود که به لشکرکشی سلطان سلیم عثمانی به ایران و فاجعۀ چالدیران خواهد انجامید و بخشی از غرب ایران به تصرف عثمانی‌ها درخواهد آمد. آنگاه وقایع را تا پایان عمر شاه اسماعیل صفوی دنبال خواهیم کرد و خواهیم دید که روی کار آمدن قزلباشان صفوی چه لطمه‌های بزرگی به تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران زده است. مطالب این بخش شاید برای بسیاری از خوانندگان این کتاب تازگی داشته باشد.
 

 
 
 
متون کلاسیک تاریخ ایران به زبان فارسی
از متن کتاب تاریخ بخارا نألیف ابوبکر نرشخی
قُتَیبَه ابن مسلم مسجد جامع بنا کرد اندر حصارِ بخارا به‌سالِ ۹۴٫ مر اهلِ بخارا را فرمود تا هر آدینه در آنجا جمع شدندی، چنانکه هر آدینه منادی فرمودی «هرکه به نماز آدینه حاضر شود دو درم بدهم.» و مردمانِ بخارا به اولِ اسلام در نمازْ قرآن به پارسی خواندندی و عربی نتوانستندی آموختن. و چون وقتِ رکوع شدی، مردی بودی که درپسِ ایشان بانگ زدی «بَکُنیتان کُنیت». و چون سجده خواستندی کردن بانگ کردی «نگونبان کنیت».
مردمان بیکند امان خواستند؛ قُتَیبَه صلح کرد و مال بستد، و ورقاء ابن نصر باهلی را بر ایشان امیر کرد، و او روی به‌بخارا آورد. … اندر بیکند مردی بود اورا دو دختر بود باجمال. ورقاء ابن نصر هر دو را بیرون آورد. این‌مرد گفت: «بیکند شهری بزرگ است؛ چرا از همه‌ شهر دو دختر من می‌گیری؟» ورقاء جواب نداد. مرد بِجَست و کاردی بزد، ورقاء را به ناف اندرآمد ولیکن کاری نیامد و کشته نشد. چون خبر به قُتَیبَه رسید بازگشت، و هرکه در بیکند اهل جنگ بود همه را بکشت؛ و آنچه باقی مانده بود بَرده کرد؛ چنانکه اندر بیکند کس نماند، و بیکند خراب شد. پس بیکند سالهای بسیار خراب بماند. و اهل بیکند بازارگانان بودند و بیشتر به‌بازرگانی رفته بودند به ولایت بلده‌ چین و جای دیگر. و چون بازگشتند فرزندان و زنان و اقرباء خویش را طلب کردند و بخریدند از عرب. و باز بیکند را آبادان کردند.
 

پیدایش ایران ـ بخش پنجم ـ نقش تمدن ایران باستان در خاورمیانه
ویژگیهای فرهنگ ایران باستان و نقش آن در تمدنسازی ـ از ویژگیهای فرهنگ ایرانی آن بود که هیچ انسانی دارای تقدس شمرده نمیشد، بلکه تقدس خاص خدا و ایَزدان و فضایل ملکوتیِ هفتگانه بود که ضمن سخن از زرتشت شاختیم. به همین سبب بوده که در تمام دوران هخامنشی و پارتی و ساسانی هیچ زیارتگاهی برای هیچ انسانی، نه برای مغان و نه آتَروَنان و نه هیربدان، ساخته نشد. و از همینرو است که واژههائی معادل «عصمت» و همچنین «زیارت» به مفهوم مذهبیش (زیارت بهمفهومی که ما پس از مسلمانیمان شناختهایم) در زبان ایرانی ساخته نشده است
از ویژگیهای فرهنگ ایرانی آن بود که هیچ انسانی دارای تقدس شمرده نمیشد، بلکه تقدس خاص خدا و ایَزدان و فضایل ملکوتیِ هفتگانه بود که ضمن سخن از زرتشت شاختیم. به همین سبب بوده که در تمام دوران هخامنشی و پارتی و ساسانی هیچ زیارتگاهی برای هیچ انسانی، نه برای مغان و نه آتَروَنان و نه هیربدان، ساخته نشد. و از همینرو است که واژههائی معادل «عصمت» و همچنین «زیارت» به مفهوم مذهبیش (زیارت بهمفهومی که ما پس از مسلمانیمان شناختهایم) در زبان ایرانی ساخته نشده است. و از آنجائی که در فرهنگ ایرانی هیچ انسانی در هر مقامی که باشد دارای تقدس و عصمت نیست، عقیده به اینکه انسان بتواند واسطه و شفیع میان انسان و خدا شود نیز در فرهنگ ایرانی وجود نداشت. زرتشت نیز واسطۀ میان انسانها و خدا شمرده نمیشد بلکه آموزگاری بود که نیکبودن و نیکزیستن را به انسانها آموخته بود. انبیای قوم سامی هم در حیاتشان و هم همیشه پس از مرگشان واسطههای میان خدا و مریدان خویش شمرده میشدند، و مریدانشان بهاندازۀ فرمانهائی که برای انبیاء و جانشینانِ انبیاء میبردند و بهاندازهئی که به معبد خدمت میکردند و ثمرۀ تلاش و کارشان را به عنوان زکات و صدقات به متولیان معبد میدادند انتظار داشتند که انبیاء و رهبران دینشان در زندگیشان و حتی پس از مرگشان برایشان نزد خدایشان وساطت کنند (شفیع بشوند) تا خدا از خطاهایشان درگذرد؛ یعنی مردگان نیز واسطه میان انسان و خدا بودند. اما در دین ایرانی هیچگاه چنین باوری دربارۀ انسانهای زنده و مرده شکل نگرفت.
از دیگر ویژگی فرهنگ ایرانی آن بود که هیچکدام از عیدهای ایرانی با برگزاری مراسم برای هیچ انسانی در ارتباط نبود بلکه هرکدام از عیدها (نوروزِ کوچک که اکنون نوروز گوئیم، نوروز بزرگ که اکنون سیزده بهدر گوئیم، مهرگان، سده، و جشنی که اکنون چارشنبه سوران گوئیم) مراسمی بود که برای پیوند با طبیعت برگزار میشد و مستقیماً با تحولات طبیعی در ارتباط بود. دین ایرانی به شادزیستی بهای بسیار داده بود، و از اینرو عید ایرانی نه مراسم عبادی بلکه سور و سرود و رقص دستهجمعی بود و جشنهایش مراسم شادی و سور و ستایش زیباییها بود. در فرهنگ ایرانی نه برای بزرگداشت انسانها ¬حتی زرتشت¬ مراسم دینی برگزار میشد و نه برای هیچکدام از شخصیتهای دیگر. این از آنرو بود که ایرانی برای هیچ انسانی تقدس و عصمت قائل نبود تا بهخاطرش مراسم دینی برپا کند. ایرانی برای طبیعت جشن برپا میکرد و همراه با طبیعت ابراز شادی و سرور مینمود.
نماز نیز در دین ایرانی نه همچون نمازِ ادیان سامی ستایش پیامبرشاه و انسانهای مدعیِ نمایندگیِ خدا و ستایش اعضای خانوادۀ پیامبرشاه، و نه دعا و تضرع و ابراز خواری و ذلت در حضور خدا بهخاطر جلب ترحم خدای جبّار، بلکه ستایش ارزشها و پدیدههای سومند بود که جلوههای عینیِ رحمت آفریدگار شمرده میشدند. بهعبارتِ دیگر، نماز در دین ایرانی مجموعهئی از سرودهای ستایشِ ارزشها و پدیدههائی بود که در خدمت سعادت بشر بودند؛ و در میان اینها سپنتَەمَنیو و وهومنَە و اَرتَە از مقام والائی برخوردار بودند و در نمازها بیشتر از همه مورد ستایش قرار میگرفتند، بهعلاوه مهر و ناهید و باران و آبِ جاری و کشتزار و زمینِ بارور و ستورانِ سودمند و مادران و زنان ستایش میشدند؛ و اینرا در گفتار زرتشت دیدیم. بهعبارت دیگر، آنچه نماز در دین ایرانی را تشکیل میداد سرود تلقین بهخود برای همسان شدن با همۀ آفریدگان سودمند و خدمترسان به بشریت بود. این نیایشها بهانسان میآموزد که هر فردی چنانچه از این فضایل پیروی کند و اینها را در درون خویشتن بپرورد و خودیشتن را با آنها همسان سازد خواهد توانست که به بلندترین مرحله از تکامل انسانی رسیده خداگونه شود، و در اینباره هیچ تفاوتی میان انسانها وجود ندارد

دانلود کتاب






مطالب مشابه با این مطلب

    قوانین معاشرت در جمع

    قوانین معاشرت در جمع ۲٫۳۳/۵ (۴۶٫۶۷%) ۳ امتیازs مودب و فهیم بودن یک مهارت اجتماعی مهم است که می‌تواند به شما کمک کند تا دوستان جدید پیدا کنید، در حرفه‌ی خود موفق شوید و محترم شمرده شوید.

    ۲۰ دلیلی که شاید ازدواج را برای شما خسته کننده بکند

    در آغاز ازدواج، شاید انقدر همه‌چیز جدید و هیجان‌انگیز است که نگهداشتن هیجان و شور یک رابطه، کار دشواری نباشد.

    تهاجم فرهنگی از نوعی دیگر

    تهاجم فرهنگی از نوعی دیگر/ تهاجم فرهنگی از نوعی دیگر/ زمان در کشورمان خیلی سریع می‌گذرد ایران صد سال پیش خیلی با ایران امروز فرق دارد خیلی چیزها وارد ایران شد که ما مجبور شدیم فرهنگ خودمان را با آن هماهنگ کنیم مانند تلفن […]

    وضعیت حجاب در جامعه امروز ما

    وضعیت حجاب در جامعه امروز ما ۲٫۶۷/۵ (۵۳٫۳۳%) ۱۲ امتیازs وضعیت حجاب در جامعه امروز ما/ وضعیت حجاب در جامعه امروز ما/ اینکه وضعیت حجاب در جامعه به این صورت درآمده است و روز به روز کم رنگ تر می ‌شود، به این دلیل […]

    پدیده شوم تکدی گری

    پدیده شوم تکدی گری ۴٫۵۰/۵ (۹۰٫۰۰%) ۲ امتیازs پدیده شوم تکدی گری/ پدیده شوم تکدی گری/ دست طمع چو پیش کسان می کنی دراز پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش تکدی گری، عوارض و مخاطرات زیادی دارد. بخشی از مطالعات مقطعی و […]

    قوانین آداب معاشرت

    قوانین آداب معاشرت/ قوانین آداب معاشرت/ زیگموند فروید می‌گوید: «نمی‌توان این مسئله را نادیده گرفت که تمدن تا چه حد بر پایه‌ی چشم‌پوشی از غریزه بنا شده است.» همواره میان اینکه چقدر باید غرایز خود را دنبال کنیم و چقدر باید تسلیم قراردادهای اجتماعی […]




هو الکاتب


پایگاه اینترنتی دانلود رايگان كتاب تك بوك در ستاد ساماندهي سايتهاي ايراني به ثبت رسيده است و  بر طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند و به هیچ ارگان یا سازمانی وابسته نیست و هر گونه فعالیت غیر اخلاقی و سیاسی در آن ممنوع میباشد.
این پایگاه اینترنتی هیچ مسئولیتی در قبال محتویات کتاب ها و مطالب موجود در سایت نمی پذیرد و محتویات آنها مستقیما به نویسنده آنها مربوط میشود.
در صورت مشاهده کتابی خارج از قوانین در اینجا اعلام کنید تا حذف شود(حتما نام کامل کتاب و دلیل حذف قید شود) ،  درخواستهای سلیقه ای رسیدگی نخواهد شد.
در صورتیکه شما نویسنده یا ناشر یکی از کتاب هایی هستید که به اشتباه در این پایگاه اینترنتی قرار داده شده از اینجا تقاضای حذف کتاب کنید تا بسرعت حذف شود.
كتابخانه رايگان تك كتاب
دانلود كتاب هنر نيست ، خواندن كتاب هنر است.


تمامی حقوق و مطالب سایت برای تک بوک محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.


فید نقشه سایت


دانلود کتاب , دانلود کتاب اندروید , کتاب , pdf , دانلود , کتاب آموزش , دانلود رایگان کتاب

تمامی حقوق برای سایت تک بوک محفوظ میباشد

logo-samandehi