بازدید
در دنیای امروز کمتر کسی است که از نگرانیهای مرموزی رنج نبرد، و علی رغم آراستگیظاهری به نوعی آشفتگی درونی گرفتار نباشد. این اضطرابها، نگرانیها، غم و اندوههای مبهمو گاهی بی دلیل، مانند طوفان وحشتناکی مرتبا روح انسان را در هم میکوبد .
بسیاری از مردم امروز با اینکه در میان تودههای عظیمی از جمعیتهای انسانی زندگیمیکنند، و دوستان و آشنایان فراوانی دارند، باز احساس تنهایی جانکاهی آنها را رنج میدهد.فکر میکنند هیچ کس نیست که وجود آنهارا درک کند اصلا مثل اینکه یک موجود زیادی دراین جهان هستند، زندگی برای آنها بی مفهوم و بی هدف است از خودشان گریزانند، ازدیگران نفرت دارند، نسبت به هر حادثه بدبینند و یا لااقل بی تفاوتند. در درون روح خودخلاء هولناکی احساس میکنند که با هیچ چیز نمیتوان آن را پر کرد.
با اطمینان باید گفت، همه این پدیدههای روحی به خاطر این است که یک واقعیت بزرگ رااز دست دادهاند، یک حقیقت مهم را فراموش کردهاند و به دنبال آن در این بیراهههای زندگیسرگردان ماندهاند.
آری با فراموش کردن او در حقیقت همه چیز فراموش میشود. انسان تنها ـ تنهای تنها ـمیگردد.
بزرگترین تکیه گاه خود را از دست میدهد. شور و شوق و نشاط او خاموش میشود.
عالم هستی منهای او، مفهومی ندارد، زندگی بدون او بی هدف مینماید.
فکر درباره خداو شناسایی او مهمترین مسئله زندگی انسانها، و اساسیترین راه پیروزی برمشکلات در همه قرون و اعصار و مخصوصا در عصر ماست و از همه بالاترفکر درباره او وشناسایی او فکر درباره بزرگترین حقیقت در عالم هستی است.
آیا جهان آفریدگاری دارد؟
همه در پی پاسخ این سؤالند، این سؤالیست که همه اشتیاق شنیدن جواب آن را دارند.
این سؤال طفل کوچک را دست بر دامن پدر میکند، و دل جوان حیران را پریشان میسازدو خواب از چشمش میرباید تا کسی را پیدا کند و پاسخی قاطع بشنود. در دل شخص سستایمان نیز راه مییابد، اما فوری استغفار میکند و از وسوسه شیطان به خدا پناه میبرد، فکر همهرا به خود مشغول میدارد مخصوصا در انکسار ضعف و بیماری و نومیدی.
در روزگاران پیشین نیز مردم این پرسش را کردهاند و با پیروی از نیروی اندیشه و درک خودگروهی به پرستش ماه و خورشید و ستارگان و گروهی به پرستش بتها و اصنام و گروهی بهپرستش پروردگار یگانه توانا گرویدهاند، گروهی دیگر نیز اسیر انکار و الحاد ماندهاند.
در آینده هم مادام که دنیا میگردد و عقل میاندیشد و بشر میبیند و درک میکند، صاحبانخرد در پی آشنایی با پاسخ این سئوال خواهند بود. پس دریافتن این معنی جزو طبیعت وسرشت ماست، ما نمیتوانیم آنی خالی از آن یا منکر آن و یا غافل از ندای آن باشیم، اعتقاد بهآفریدگار جهان در طرز تفکر و زندگی و فلسفه و نظر انسان درباره کارها و حالت نفسانی وحال و آینده بلکه هستی و وجود وی اثر بزرگی دارد.
به این سئوال با وجود این همه اهمیت، کسانی که جواب قاطع و مقنع میدهند بسیار کمهستند. کودک خردسالی که به پدر خود رجوع میکند پدر یا وی را به نرمی از این اندیشه بازمیدارد و یا به امید قانع ساختن او جوابی سرسری و بی فایده میدهد.
جوان کنجکاوی که با دوست یا مربی خود این مسأله را مطرح میسازد خیلی به ندرتاتفاق میافتد که از آنان پاسخی دریابد که دل حساس او را تسکین بخشد و عقل کنجکاو ویرا ارضاء نماید.
رجال دین نیز غالبا در پاسخ این سئوال به آیاتی از کتب آسمانی و احادیثی از کلام پیامبرانتوسل میجویند از ارزش اکتشافات علوم میکاهند و از بکار بردن روش علمی منع میکنند،بالنتیجه حیرت سؤال کننده افرونتر میشود و با خاطری آزرده از اندیشه و تفکر در اینموضوع منصرف میگردد.
در صورتیکه فرد تحصیلکردهای که در قرن بیستم پرسشی راجع به آفریدگار جهان میکندلابد میخواهد با روشها و نتایج علومی که به یافتن امور اتم و تسخیر فضا و کشف قوانینوجود و اسرار و پدیدههای آن و اکتشافات محیر العقول دائمی دیگر منجر میشود قدم برداردو برای سؤال خود جواب منطقی درستی میخواهد که در رسیدن به ایمان به پروردگار چراغیفرا راه او باشد ـ ایمانی که مبتنی بر امتناع باشد نه تسلیم حرف.
مؤلف کتاب «اثبات وجود خدا» عینا همین روش را اتخاذ کرده است. به جمعی ازدانشمندان بزرگ متخصص در رشتههای شیمی، فیزیک، زیستشناسی، نجوم، ریاضیات وغیره نامهای نوشته و از آنان پرسیده: «آیا شما بوجود خدا اعتقاد دارید؟ و در این صورتمطالعات و تجسسات علمی تان، چگونه شمارا به سوی پروردگار رهنمون شده است؟» .
دانشمندان به این سؤال پاسخهای مفصلی نوشتهاند و در آنها علل و عواملی که آنان را بهسوی ایمان به آفریدگار فرا خوانده شرح دادهاند. پاسخ چهل تن در کتاب «اثبات وجود خدا»درج شده و از این نظر که مفاهیم آنها ضمن ارائه قسمتی از افکار و اندیشههای جدید، مؤیدمطالبی است که برای اثبات آفریدگار جهان در کتب آسمانی آمده بسیار حائز اهمیت است.
این اندیشمندان بیان میکنند که قوانین دینامیک حرارتی دلالت میکند که باید جهان رابدایتی باشد و اثبات بدایت دنیا وجود مبدئی عاقل و مرید و ابدی را ایجاب مینماید. آریمبدأ و آفریدگاری که ذاتی غیرمادی داشته باشد چه ماده از ذراتی به وجود آمده که ساختمانآنها بحکم علم امکان ازلی و ابدی بودن ندارد.
این آفریدگار غیرمادی جهان باید لطیف متناهی در لطف و خبیر لانهایه لخبرته و «لا تدرکهالابصار و هو یدرک الابصار»، و هو اللطیف الخیر»باشد. برای رسیدن بوی نباید از حواسیکه جز مادیات قادر بحس نیستند توسل جست ؛ برای مشاهده وی نباید در داخل آزمایشگاه ولولههای امتحان گشت یا از ذره بین و دوربین استعانت کرد ؛ برای دیدن وی عنصری غیرمادی چون عقل و بصیرت لازم است کسی که در پی درک آیات ذات باری تعالی است بایدچشم از خاک برنگیرد و بدون تعنت و تعصب عقل خود را به کار اندازد و در آفرینش آسمانهاو زمین بیندیشد «ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولیالالباب» .
تمام رشته علوم ثابت میکند که در دنیا نظام معجزه آسایی سیادت میکند که اساس آنقوانین و سنن و لایتغیر کونی است و کوشش دانشمندان و احاطه به این قوانین امکان میدهدکه بشر از خسوف و کسوف و دیگر پدیدهها صدها سال قبل از وقوع آنها آگاه میشود.
کیست که این قوانین و سنتها را در هر ذرهای از ذرات موجودات بلکه کوچکتر از آنها دربدون خلقت به ودیعت نهاده است؟ کیست که این نظام و سازگاری و انسجام را ایجاد کردهاست؟ کیست که به ابداع آنها اراده فرموده و این چنین بجا و زیبا آفریده است؟ آیا اینها همهبدون آفریدگار پیدا شدهاند یا خود آفرینندهای دارند؟ این نظام و قانون و ابداع که در جهانمشاهده میشود دلالت میکند که در ورای آنها پروردگار دانا و توانا و آگاهی وجود دارد.
در این کتاب دانشمندان نظر کسانی را که ادعا میکنند دنیا بطور تصادفی نشأت یافته ردمیکنند و برای خواننده معنی تصادف را شرح میدهند و جهت شناساندن مدت احتمالحدوث پدیدهای به اشکال کار و قوانین مصادفه اشاره میکنند اگر ما صندوق بزرگی پر ازهزاران حرف ابجدی داشته باشیم خیلی احتمال دارد که حرف الفی پیش میم قرار بگیرد وکلمه «ام» را تشکیل دهد، اما احتمال اینکه این حروف بطور تصافی طوری پیش هم قراربگیرند که «قصیده درازی» یا «خطاب پدری به فرزندش» را ترتیب دهند بسیار بسیار ضعیفبلکه غیر ممکن است علما حساب کردهاند که احتمال اجتماع ذراتی که بتوانند جزئی از مواداولیه دخیل در تشکیل گوشت را بوجود آورند علاوه بر ماده مستعد ضروری،میلیاردها سالوقت لازم است که جهان به این پهناوری امکان آنرا ندارد. البته این برای پیدایش ترکیبی استبا آنهمه ناچیزی، با این احتمال قیاس کنید حال این همه موجودات زنده را از جانور و گیاه واجسام مرکب بیشماری و حال پیدایش حیات و ملکوت آسمانها و زمین را. عقلا محال استکه این همه بدون بصیرت و آگاهی و از راه تصادف کورکورانه نشأت یافته باشد. ناچار همهاینها آفریدگار و مبدعی داناو آگاه دارند که علم وی محیط بر تمام اشیاء است همه را آفریده وبر سنن و قوانین معین هدایت فرموده است.
این کتاب علاوه بر مطالب مزبور، مزایایی ایمان به خدا و اطمینان بوی و التجاء به گشایشاو را در تنگدستی و بیماری و هرگونه خطری که انسان را به نومیدی بیم میدهد بیان میکند.جمع کثیری از دانشمندان، حلاوت ایمان و لزوم آن برای خود و دیگران را حس کرده و باولعی تمام بدان تشبث جستهاند و بعضی حتی معتقدند که یک نیاز بیولوژیک انسان را بسویایمان به پروردگار دانا و توانا راهنمایی و جلب میکند ـ «فطره الله التی فطر الناس علیها».
مطالب کتاب بدین جا پایان نمیپذیرد بلکه شرح میدهد که چگونه ایمان به خدا ریشهتمام فضائل اخلاقی و اجتماعی و انسانی است و کسی که ایمان به خدا نداشته باشد حیوانیاست که شهوت و غفلت بر وی فرمانروایی میکند مخصوصا زمانی که پارهای از مبادی غیرانسانی دامن گیر وی شوند .
دلایل طبیعی وجود خدا
فراسیس بیکن فیلسوف و سیاستمدار مشهور انگلیسی سیصد و چند سال پیشگفتهاند:«اطلاع ساده و سطحی از فلسفه شخص را به انکار وجود خالق سوق میدهد ولیاطلاع وسیع و عمیق از فلسفه شخص را متدین و خداشناس مینماید».
مسلما حرف بیکن کاملا صحیح است میلیونها تن متفکر و دانشمند در مقابل این سؤال مهمقرار دارند: کدام حکمت عالیه و قدرت عظیم دنیا را اداره میکند و مقدرات بشر را در دستدارد؟ در ورای زندگی و تجارب انسان چه چیز وجود دارد؟
در آتیه هم بیلیونها فرد بشر همین سؤال را خواهند کرد و ما هم در این سؤال با آنها شریکیمولی انتظار نداریم که برای آن جواب کامل پیدا کنیم حقیقت مسلم این است که بشر با وجودهوش سرشار و معلومات وسیع خود هنوز خویشتن را کاملا نشناخته است افراد بشر با وجوداختلاف نژاد، مذهب و مسکن، به تنهایی و بدون تبادل نظر با دیکران پس از تفکر و مطالعهمتوجه شدهاند که فهم بیشری محدود است و اذعان کردهاند که مفاهیم زیادی وجود دارد کهبشر نمیتواند یا نتوانسته هنوز آنها را درک بکند مفهوم زندگی یعنی روح نیز یکی از آنهاست.همچنین بشر باهوش یا غریزه ذاتی خود متوجه شده که یک نظم و ترتیب و منطق در عالممادی وجود دارد که مشکل است آنرا تصادفی فرض کرد. چه ماده هوش و اراده ندارد، اینکهبشر در ماورای فهم و ادراک خود لزوم وجود صانع را درک میکند دلیل بزرگی بوجودخداوند است.
قبول وجود خداو ایمان راسخ به آن با دلایل علمی ممکن نیست بلکه هر شخص عقیده وایمان خود را از دلایل مادی و همچنین از معنویات خود بوجود میآورد و ما بین خود وخالقش رابطه بر قرار میکند این ایمان در نتیجه تلفیق اطلاعات شخص از عالم وسیع ماده بااحساسات درونی، وجدان، حس مسئولیت و سایر تجارب نفسانی وی بوجود میآید.
اگر از طرز تفکر و استدلال افراد برای اثبات وجود صانع آماری بگیریم هزاران میلیونخواهد شد که همه با وجود اختلافاتی که دارند مقنع و استوارند. در ابتدای تحصیلات علمیخود من به قدری شیفته روشهای علمی بودم که یقین داشتم که علم روزی همه چیز را کشفخواهد کرد و اسرار تمام پدیدهها فاش خواهد ساخت حتی اصل حیات مظاهر آن و هوشانسانی را روشن خواهد کرد ولی هر قدر بیشتر تحصیل و مطالعه کردم و همه چیز را از اتمگرفته تا کهکشان و از میکرب تا انسان از نظر گذراندم متوجه شدم که هنوز خیلی چیزهامجهول مانده است.
علم میتواند با موفقیت جزئیات اتم را شرح دهد و یا خواص موجودات طبیعی را بیان کندولی به تعریف روح و عقل بشر قادر نخواهد بود دانشمندان متوجهند که میتوانند کیفیت وکمیت اشیاء را مطالعه و بیان کنند ولی بیان علت وجود اشیاء و علت خواص آنها با علوممقدور نیست علوم و یا عقول بشری نمیتوانند بگویند که اتمها، کهکشانها، روح و انسان بااستعداد شگفت انگیزش از کجا آمدهاند. علوم برای ابتدای عالم میتوانند فریضه انفجار رابیان کنند که اتمها ستارگان و کهکشانها در نتیجه انفجار یک ماده اولیه تولید شده ولینمیتوانند بگویند که آن ماده اولیه و نیروی منفجر کننده از کجا آمده بود برای جواب اینسؤال هرکس عقل سلیم دارد بوجود خالق قایل میشود.
آیا خدا شخص است؟ بعضیها میگویند بلی. من تصور نمیکنم از نظر علمی چنین باشدمثلا خدا را مثل پادشاهی فرض نمود که در روی تختی نشسته و جهان را اداره میکند.
در کتب مقدسه وقتی که تعریفی از خدا میشود با همان الفاظ است که در مورد انسان به کارمیرود البته این در نتیجه ضمیق لغات است چه مفهوم خدا یک مفهوم روحی و معنوی استو انسان که فکرش در چهار دیوار ماده محصور است نمیتواند راهی بکند ذات الهی بیابد وتعبیری از مفهوم خدا بیان کند.
از نظر علم نمیتوان درباره خدا تصور مادی کرد چه وی خارج از قدرت تعریف و توصیفمادی بشر است ولی خیلی از پدیدههای مادی وجود او را ثابت میکند و آثار صنع وی روشنمیسازد که او دارای عقل و علم و قدرت نامحدودی است و چون برای بشر درک کنهپروردگار دشوار و غیر مقدور است لذا وی نخواهد توانست هرگز علت آفرینش این جهانبزرگ یا علت خلقت خویش را که جزء ناچیزی از عالم است به نیکی در یابد. آنچه مسلماست این است که بشر و سایر کائنات دفعه و خود بخود بوجود نیامدهاند بلکه خلقت بدایتیداشته و هر بدایت از وجود مبدئی ناگریز است. همچنین معلوم است که بدون دخالت کار واندیشه بشر نظم و ترتیب خاصی در عالم حکمفرماست مبدأ خلقت انسان و سایر کائناتمیباشد و نظم و ترتیب جهان رارهبری میکند .
تعریف نیروی آفرینش
من هم به عنوان یک فرد معمولی و هم شخصی که دائما با مطالعات علمی سرو کار دارد دروجود ابدأ شکی ندارم. مسلما خدا وجود دارد اما وجود او را طریقههای آزمایشگاهینمیتواند ثابت کند و تجزیه و تحلیل خدا با این روشها امکان ندارد خداموجود طبیعی ومادی نیست که بتوان آنرا تحت مطالعه آزمایشگاهی قرار دارد بلکه او یک وجود روحی ومعنوی است که قادر متعال و خالق کائنات است.
حاجت به بیان نیست که اغلب نظریهها و حقایق علمی که بعضیها در صحت آن شکندارند هنوز به اثبات نرسیدهاند. از غالب آن نظریهها در کاوش کارهای طبیعت بیش از حقایقمسلمه میشود استفاده کرد اگر شما وارد خانه تان شده و ببینید که چیزهایی از خانه شمادزدیده شده و در عین حال مردی را مشاهده کنید که از در عقبی فرار میکند شما نمیتوانیدحکم قطع به دزد بودن او بدهید ولی شواهد ظاهری او را محکوم میکند و یک قاضی قبل ازصدور حکم اهمیت دلایل و شواهد را با دقت مورد مطالعه قرار میدهد.
بعلاوه روشهای علمی نمیتوانند تمام حقایق را ثابت کنند، مثلا علوم نمیتوانند عشق را کهیکی از عواطف مهم بشری است تعریف یا تجزیه بکنند. همچنین کسی که ذوقی نداشته باشدنمیتواند زیبایی موسیقی را دریابد و با تعریفات علمی نیز نمیتوان این زیبایی را به اوفهماند ولی آیا کسی میتواند وجود عشق یا زیبایی موسیقی را منکر شود؟ اثبات وجود خدانیز مثل معنویات است یعنی حوادث طبیعی به وجود خدا دلالت میکنند ولی با روشهایعلمی نمیتوان وجود یا عدم حضور خدا را به طور قطع ثابت کرد. نخستین قسمت دلایل مادر مطالعه عالم کون است ؛ وقتی که ما میبینیم دنیایی با نیروی طبیعت به وجود آمده و با نظمو ترتیب معینی اداره میشود متوجه میشویم که این دنیا باید یک تشکیل دهنده و ادارهکنندهای داشته باشد این نظم و ترتیب به قدری مهم و دامنه دار استکه ما میتوانیم حرکتسیارات و حتی حرکات اقمار مصنوعی را بطور دقیق پیش بینی کنیم این دقت و نظم دربارهای الکتریکی واکنشهای شیمیایی کامل است و به همین جهت است که ما میتوانیمبسیاری از پدیدههای طبیعی را با معادلات ریاضی بیان کنیم.
این نظم و ترتیب که در مطالعات و تجارب بشری مشاهده میشود نتیجه نظم و ترتیبیاست که در عالم حقیقت و معنی وجود دارد وجود نظم و ترتیب بجای هرج و مرج دلیلبارزی است که این جریانات تحت کنترل قوه عاقلهای قرار دارد قسمت دیگر از دلایل درعالم حیات یعنی ساختمان وجود حیوانات و نباتات است.
یکی از موضوعات جالب برای یک نویسنده یا عالم وظایف الاعضاء پیچیدگی و ابهامبزرگی است که در ساختمان بدن انسان و حیوانات موجود است آفریدن یا ساختن یک عضوکوچک بدن انسان یا حیوان از قدرت باهوشترین و ماهرترین فرد بشر خارج است کلیه یاریه مصنوعی اگر چه کار کلیه یا ریه را انجام میدهند ولی کلیه و ریه نیستند.
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
واقعیتهایی که انسان از راه حواس خود درک می کند که مجموع آنها را جهان می نامیم ، اموری هستند که خصوصیاتی ذیل از آنها جداناشدنی است .
۱
محدودیت :
موجودات محسوس و مشهود ما ، از کوچکترین « ذره » تا بزرگترین « ستاره » ، محدودند ، یعنی به یک قطعه مکان خاص و به یک فاصله زمان خاص ، اختصاص دارند ؛ در خارج آن قطعه از مکان یا آن امتداد از زمان ، وجود ندارند .
بعضی از موجودات ، مکان بزرگتر و یا زمان طولانی تری را اشغال می کنند و بعضی مکان کوچکتر و زمان کوتاه تری را ، اما بالأخره همه محدودند به بخشی از مکان وب ه قدری از زمان .
۲
تغییر :
موجودات جهان همه متغیر و متحول و ناپایدارند . هیچ موجودی در جهان محسوس به یک حال باقی نمی ماند ، یا در حال رشد و تکامل است و یا در حال فرسودگی و انحطاط . یک موجود مادی محسوس ، در تمام دوره هستی خود یک دوره مبادله مستمر را در متن واقعیت خود طی می کند ، یا می گیرد و یا می دهد ، و یا هم می گیرد و هم می دهد ؛ یعنی یا چیزی از واقعیت اشیاء دیگر را می گیرد و جزء واقعیت خود می سازد و یا چیزی از واقعیت خود را تحویل بیرون می دهد و یا هر دو کار را انجام می دهد ، و به هر حال هیچ موجود مادی ثابت و یکنواخت باقی نمی ماند . این خاصیت نیز شامل عموم موجودات این جهان می باشد .
۳
وابستگی :
از جمله ویژگیهای این موجودات وابستگی است . به هر موجودی که می نگریم آن را « وابسته » و « مشروط » می یابیم ؛ یعنی وجودش وابسته و مشروط به وجود یک یا چند چیز دیگر است ، بطوریکه اگر آن موجودات دیگر نباشند ، این موجود هم نخواهد بود . هرگاه در متن واقعیت این موجودات دقت کنیم ، آنها را توأم با « اگر » و یا « اگرها » ی زیادی می بینیم . در میان محسوسات ، موجودی نمی یابیم که بلاشرط و به طور مطلق ( رها از قید وجودات دیگر که بود و نبود سایر موجودات برایش یکسان باشد ) بتواند موجود باشد . همه وجودهایی « مشروط » می باشند ؛ یعنی هر کدام بر تقدیر وجود یک شی ء دیگر موجود می باشند و آن دیگری نیز به نوبه خود بر تقدیر وجود یک موجود دیگر و همین طور …
۴
نیازمندی :
موجودات محسوس و مشهود ما به دلیل وابستگی و مشروط بودن نیازمندند . نیازمند به چه ؟ به همه شرایط بیشماری که به آن شرایط وابسته هستند و همچنین هر یک از آن شرایط نیز به نوبهخود نیازمند به یک سلسله شرایط دیگر می باشد . در همه موجودات محسوس موجودی نتوان یافت که « به خود » باشد ؛ یعنی از غیر خود بی نیاز باشد و با فرض نیست شدن غیر خود ، بتواند موجود بماند . این است که فقر ، احتیاج و نیازمندی سراسر این موجودات را فرا گرفته است .
۵
نسبیت :
موجودات محسوس و مشهود ، چه از نظر اصل هستی و چه از نظر کمالات هستی ، موجوداتی نسبی می باشند ؛ یعنی اگر فی المثل آنها را به بزرگی و عظمت یا به توانایی و قدرت و یا به جمال و زیبایی و یا به سابقه و قدمت و حتی به هستی و « بود » توصیف کنیم ، از جنبه مقایسه با اشیاء دیگر است . مثلاً اگر می گوییم خورشید بزرگ است ، یعنی نسبت به ما و زمین ما و ستارگانی که جزء منظومه خورشیدی ما هستند ، بزرگ است . اما همین خورشید نسبت به برخی ستارگان کوچک است . و اگر می گوییم قدرت فلان کشتی یا فلان حیوان زیاد است ، یعنی با مقایسه با قدرت انسان یا ضعیف تر از انسان . همچنین جمال و زیبایی و علم و دانایی ، حتی هستی و بود یک چیز ، نسبت به هستی و بود دیگر ، « نمود » است . هر هستی و هر کمال و هر دانایی و هر جمال و هر قدرت و عظمت و هر جلالی را که در نظر بگیریم نسبت به پایین تر از خود است ، اما بالاتر از آن هم می توان فرض کرد و نسبت به آن بالاتر ، همه این صفات تبدیل به ضد خود می شود ، یعنی نسبت به بالاتر بود ، نمود و کمال ، نقص و دانایی ، جهل و جمال ، زشتی و عظمت و جلال ، حقارت می شود .
نیروی عقل و اندیشه انسان که بر خلاف حواس ، تنها به ظواهر قناعت نمی کند و شعاع خویش را تا درون سراپرده هستی نفوذ می دهد ، حکم می کند که هستی نمی تواند منحصر و محدود به این امور محدود و متغیر و نسبی و مشروط و نیازمند بوده باشد .
این سراپرده هستی که در مقابل خویش می بینیم در مجموع به خود ایستاده است و تکیه به خویشتن دارد . ناچار حقیقت نامحدود و پایدار و مطلق و غیر مشروط و بی نیاز که تکیه گاه همه هستیها می باشد و در همه ظروف و همه زمانها حضور دارد ، موجود است و گرنه سراپرده هستی نمی توانست روی پای خود بایستد ؛ یعنی اساساً سراپرده هستی در کار نبود ، عدم و نیستی محض در کار بود .
قرآن کریم خداوند را با صفاتی از قبیل « قیوم » ، و « غنی » ، « صمد » یاد می کند و به این وسیله یادآوری می کند که سراپرده هستی نیازمند به حقیقتی است که « قائم » به آن حقیقت باشد . آن حقیقت ، تکیه گاه و نگهدارنده همه چیزهای محدود نسبی و مشروط است . او بی نیاز است ، زیرا همه چیز دیگر نیازمند است . او « پر » و کامل ( صمد ) است ، زیرا همه چیز دیگر غیر از او از دورن خالی است و نیازمند به حقیقتی است که درون او را از هستی « پر » کند .
قرآن کریم موجودات محسوس و مشهود را « آیات » ( نشانه ها ) می نامد ؛ یعنی هر موجودی به نوبه خود نشانه ای از هستی نامحدود و از علم ، قدرت ، حیات و مشیت الهی می باشد . از نظر قرآن مجید سراسر طبیعت مانند کتابی است که از طرف مؤلفی دانا و حیکم تألیف شده است و هر سطر بلکه هر کلمه اش نشانه ای از دانایی و حکمت بی منتهای مولف خود دارد . از نظر قرآن هر اندازه بشر با نیروی علم ، به شناخت اشیاء نائل گردد ، بیش از پیش به آثار قدرت و حکمت و عنایت و رحمت الهی واقف می گردد .
هر علمی از علوم طبیعت درعین اینکه از یک نظر طبیعت شناسی است ، از دیده ای دیگر و با نظری عمیق تر ، خداشناسی است .
برای آنکه با منطق قرآن درباره طبیعت شناسی به منظور خداشناسی آشنا شویم ، به عنوان نمونه یک آیه از آیات بسیار قرآن را در این زمینه ذکر می کنیم :
همانا در آفرینش آسمانها و زمین ، آمد و شد ( گردش ) شب و روز ، کشتیهایی که به سود بشر دریا را طی می کنند ، آبی که خدا از بالا فرود می آورد و بدین وسیله زمین مرده را از نو جان می دهد و انواع جاندارها را در روی زمین می پراکند ، چرخش بادها و ابر که میان زمین و آسمان به کار گماشته شده است ، نشانه هایی بر وجود خداوند برای مردمی که تعقل و تفکر می کنند وجود دارد .
در آین آیه کریمه و به جهان شناسی به طور عموم ، به صنعت کشتیرانی ، به جهانگردی و منافع اقتصادی آن ، به علم کائنات جو ، به منشأ و ریشه باد و باران و حرکت ابرها و به زیست شناسی و شناخت جانداران دعوت می کند و تدبر در فلسفه های این علوم را موجب خداشناسی می داند .
صفات خدا
قرآن کریم می گوید خداوند به همه صفات کمال متصف است : « » نیکوترین نامها و بالاترین اوصاف از آن اوست ، « » صفات والا در سراسر هستی خاص اوست ؛ از این رو خداوند حی است ، قادر است ، علیم است ، مرید است ، رحیم است ، هادی است ، خالق است ، حیکم است ، غفور است ، عادل است و بالأخره هیچ صفت کمالی نیست که در او نباشد .
از طرف دیگر جسم نیست ، مرکب نیست ، میرنده نیست ، عاجز نیست ، مجبور نیست ، ظالم نیست .
دسته اول که صفات کمالی است و خداوند به آنها متصف است « صفات ثبوتیه » نامیده می شود و دسته دوم که از نقض و کاستی ناشی می شود و خداوند از اتصاف به آنها منزه است « صفات سلبیه » نامیده می شود .
ما خدا را ، هم « ثنا » می گوییم و هم « تسبیح » می کنیم . آنگاه که او را ثنا می گوییم ، اسماء حسنی و صفات کمالیه او را یاد می کنیم و آنگاه که او را تسبیح می گوییم ، او را از آنچه لایق او نیست منزه و مبرا می شماریم و در هر دو صورت ، معرفت او را برای خودمان تثبیت می کنیم و به این وسیله خود را بالا می بریم .
یگانگی خدا
خداوند متعال مثل و مانند و شریک ندارد . اساساً محال است که خداوند مثل و مانند داشته باشد و در نتیجه به جای یک خدا ، دو خدا یا بیشتر داشته باشیم ؛ زیرا دو تا سه تا و یا بیشتر بودن ، از خواص مخصوص موجودات محدود نسبی است ؛ درباره موجود نامحدود و مطلق ، تعدد و کثرت معنی ندارد. مثلاً ما می توانیم یک فرزند داشته باشیم و هم می توانیم دو فرزند یا بیشتر داشته باشیم ؛ می توانیم یک دوست داشته باشیم و هم می توانیم دو دوست و یا بیشتر داشته باشیم . زیرا فرزند و یا دوست ، هر کدام یک موجود محدود است و موجود محدود می تواند در مرتبه خود مثل و مانندی داشته باشد و در نتیجه تعدد و کثرت بپذیرد ؛ اما موجود نامحدود ، تعدد پذیر نیست . مثال ذیل هر چند از یک نظر کافی نیست ولی برای توضیح مطلب مفید است .
درباره ابعاد جهان مادی و محسوس ، یعنی جهان اجسام که مشهود و ملموس ماست ، دانشمندان دو گونه نظر داده اند : برخی مدعی هستند که ابعاد جهان نامحدود است ، یعنی این جهان محسوس به جایی می رسد که در آنجا دیگر تمام می شود ؛ ولی برخی دیگر مدعی هستند که ابعاد جهان مادی ، نامحدود است و از هیچ طرف پایان نمی پذیرد ؛ جهان ماده ، اول و آخر و وسط ندارد . اگر ما جهان ماده و جسم را محدود بدانیم یک پرسش برای ما مطرح می شود و آن اینکه : آیا جهان مادی جسمانی یک است یا بیشتر ؟ ولی اگر جهان نامحدود باشد ، دیگر فرض جهان جسمانی دیگر غیر این جهان نامعقول است ؛ هرچه را که جهان دیگر فرض کنیم عین این جهان یا جزئی از این جهان است .
این مثال مربوط است به جهان اجسام و وجودهای جسمانی که محدود و مشروط و مخلوق آفریده شده اند و هیچ کدام واقعیت شان ، واقعیت مطلق و مستقل و قائم بالذات نیست . جهان مادی در عین اینکه از نظر ابعاد نامحدود است ، از نظر واقعیت محدود است و چون بنا به فرض از نظر ابعاد نامحدود است ، دوم برایش فرض نمی شود .
خداوند متعال وجود نامحدود و واقعیت مطلق است و بر همه اشیاء احاطه دارد و هیچ مکان و زمانی از او خالی نیست و از رگ گردن ما به ما نزدیکتر است ؛ پس محال است که مثل و مانندی داشته باشد ، بلکه مثل و مانند برایش فرض هم نمی شود .
بعلاوه ما آثار عنایت و تدبیر و حکمت او رادر همه موجودات می بینیم و در سراسر جهان ، یک اراده واحد و مشیت واحد و نظم واحد مشاهده می کنیم و این خود نشان می دهد که جهان ما یک کانونی است نه دو کانونی و چند کانونی .
گذشته از اینها اگر دو خدا و یا بیشتر می بود ، الزاماً دو اراده و دو مشیت و یا بیشتر دخالت داشت و همه آن مشیتها به نسبت واحد در کارها مؤثر می بود و هر موجودی که می بایست موجود باشد ، باید درآن واحد دو موجود باشد تا بتواند به دو کانون منتسب باشد و باز هر یک از آن دو موجود نیز به نوبه خود دو موجود باشند و در نتیجه هیچ موجودی پدید نیاید و جهان نیست و نابود باشد . این است که قرآن کریم می گوید :
اگر خدایان متعدد غیر از ذات احدیت وجود می داشت آسمان و زمین تباه شده بودند .
ادامه مطلب + دانلود...