بازدید
چگونه به فرزند خود کمک کنیم که بر ترس هایش غلبه کند؟
همه کودکان تا حدودی ترس را تجربه می کنند برخی از این ترس ها طبیعی و برخی دیگر غیر طبیعی هستند. در این موارد، والدین در اطمینان خاطر دادن به کودک خود نقش اصلی را ایفا می نمایند. چنانچه والدین این وظیفه خود را به خوبی ایفا نمایند، در زندگی حال و آینده کودک احساس ایمنی حکمفرما خواهد شد.
تعداد زیادی از ترس های کودک طبیعی و بهنجار هستند. حتی برخی از آنها برای پیشگیری از آسیب رسیدن به آنها لازمند. بسیاری از این ترس را والدین خود به فرزندشان آموزش می دهند. مثلاً به کودکان خود می آموزیم که از دویدن در خیابان شلوغ ، همراهی با غریبه ها، خوردن داروهای دیگران، بازی با کبریت و … بترسند.
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
بازدید
دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمنان نظر داری
یارب با خجالتی که دارم چه کنم با اشک ندامتی که دارم چه کنم
این بار گناه من و این عشق علی با ظرف محبتی که دارم چه کنم
من آمده ام گدای این در گردم در بحر عنایتت شناور گردم
با دست تهی آمده ام یا الله مپسند که با دست تهی برگردم
الهی بی پناهان را پناهی بسوی بی پناهان کن نگاهی
رحیمی، چاره سازی، بی نیازی کریمی، دلنوازی، دادخواهی
الهی تکه بر لطف تو کردم که جز لطفت ندارم تکیه گاهی
نهاده سر به خاک آستانت گدائی درد مندی عذر خواهی
مران از آستانت این گدا را پناه آورده سویت بی پناهی
گرفتم دامن بخشنده ای را که بخشد از کرم کوهی بد کاهی
تهی دستی که با اشک ندامت ز پا افتاده از بار گناهی
امید لطف و بخشش از تو دارد اسیری شرمساری رو سیاهی
اگر نبخشی ای خدا ز مرحمت گناه من
شود سیاه روی من زنامه سیاه من
کریم من غفور من رحیم من الله من
ببین گناه و این خطا تو را تو را زنم صدا
خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا
کجا روم کجا روم اگر مرا کنی رها
نه لایتم نه قابلم که تو مرا کنی صدا
همیشه من خطا کنم حماره تو عطا کنی
هر آنچه می کنی نکن مرا از درگهت جدا
خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا
چه سان بری به دورخم بدین امید و این رجا
چگونه رد شود کسی که با تو دارد التجا
گرفتم آنکه رد کنی کجا روم کجا کجا
که بودهن روی عجز من به درگهت ز ابتدا
خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا
مولای خوب و مهربان با صوت رحمانی عیان
گوید به جمع بندگان عبدی فاین تذهبون
من که تو را دادم پناه نادیده بگرفتم گناه
کردم سفید روی سیاه عبدی فاین تذهبون
از دست من جائی مرو مشغول غیر من مشو
تا اینکه باشم یار تو عبدی فاین تذهبون
با ذکر من دل زنده باش برگرد و بر من بنده باشد
از کار خود شرمنده باش عبدی فاین تذهبون
آخر چرا دست نیاز بر غیر من کردی دراز
گفتنی به نامحرم تو راز عبدی فاین تذهبون
آه تو را من می خرم اشک تو را من می برم
ساکن شو اندر این حرم عبدی فاین تذهبون
حیدر تو را رهبر بود زهرا تو را مادر بود
مهدی تو را بر سر بود عبدی فاین تذهبون
از من گرفتی فاصله ماندی به جا از قافله
از کار تو دارم گله عبدی فاین تذهبون
قرآن فراموشت شده عصیان هم آغوشت شده
آخر چه در گوشت شده عبدی فاین تذهبون
همرنگ دشمنها شدی هم سفره اعدا شدی
غصه خور دینا شدی عبدی فاین تذهبون
تو رحمتم را دیده ای اما ز من ببریده ای
از من جدا گردیده ای عبدی فاین تذهبون
مقدمه
(اللهم صل علی محمد و اله و میرنا الی محبوبک من التوبه واز الناعن مکروهک من الاصرار، اللهم مرمتی و فقنا بین نقصین فی دین او دنیا فاوقع النقص با سرعهما فنا واجعل التو به فی اطولها بقا)
(باز خدایا بر محمد وخاندان او درود فرست و ما را از نافرمانی به بازگشت از آن و توبه که پسندیده توست بازگران و از اصرار بر گناه که آنرا نمی پسندی دور گردان بار خدایا هر گاه بین دو زیان قرار گرفتیم یکی در دین و دیگری در دنیا پس زیان را در آنکه زود می گذرد (دنیا) و تو به را در آنکه مدتش طولانی تر است قرار بده)
توبه در آیات و روایات از منزلت خاص برخوردار بوده چرا که نجات و رهایی انسانها از امواج خطرناک و سهمگین گناهان در گرو آنست و ده ها آیه از قرآن بر این مسئله اشاره دارد. توبه یکی از ابواب بهشت است نبودن آن مساوی با هلاکت عامه اهل معصیت است توبه تنها راه نجات گناهکاران، وسیله تقرب و دوستی با خدا، تبدیل کننده سیات به خسات و مایه امید نا امیدان ونخستین مقام عارفان است.
توبه در علم کلام از جایگاه بلندی برخوردار است زیرا از موضوعات مهم کلام، عقاب و کیفر الهی است ویکی از عوامل بی چون و چرایی است که موجب بخشیدن گناه و ساقط شدن کیفر الهی می گردد توبه در فقه نیز از جایگاه خاصی برخوردار است. و می تواند در تغییر سرنوشت شخص گناهکار نقش بسزائی ایفا نماید.
انسان با آمیختگی دو بعد خود یعنی ملکوتی و ناسوتی همیشه در معرض انواع و اقسام آلام، خطرات و لغزشها می باشد توبه از اموری است که سهم بسزایی را در سازندگی و رهایی انسان از قیود مادی وارد بطوریکه فیض کاشانی و غزالی توبه را یکی از ارکان چهار گانه منجیات قرار داده اند.
هنگامی که انسان در مبارزه با هوای نفس شکست می خورد یاس و نا امیدی بر او چیره می شود و برای همیشه از رستگاری و رسیدن به هدف ناامید می گردد. انسانها هر چند گناهکار باشند از رحمت خداوند نباید نا امید گردند باید راه نجات را جستجو کنند. راه نجات توبه است توبه با الابواب، رحمت الهی است. اگر این باب رحمت بسته می شد آیا هیچگاه افرادی مانند فضیل بن عیاض و حربن زید ریاحی که پس از سالها پرده دری ها او بی حرمتی ها خود را به آن مقام رفیع نائل آیند
یکی از امتیازات اسلام اینست که هیچ گاه به بن بست نمی رسد و هیچ وقت به تا بعیین خود نمی گوید، تو را نمی پذیرم خداوند سریع الرضا است و زود آشتی می کند. خداوند منان، بارها و بارها در قرآن کریم بندگان گناهکارش را مورد لطف و محبت قرار داده و آنان را از ناامیدی برحذر داشته است. و در سوره زمر می فرماید: (بگو ای بندگان من که بر خود ستم کرده اید، از رحمت خدا نا امید نشوید که همه گناهان را می آمرزد. بدرستی که خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است و در آیه دیگر یاس و ناامیدی از رحمت خداوند به منزله کفر تلقی شده است: (از رحمت خدا نا امید نشوید، چرا که جز قوم کافر از رحمت خدا مایوس نمی گردد. بحث توبه در جهت نظارت برخود وبازسازی خویشتن است و بر مبنای معیارهای الهی است و چون توبه از گناه واجب است باید فورا انجام شود. در این فصل قبل از پرداختن به مبحث توبه ابتدا مطالبی در مورد گناه می خوانید.
امید است این تحقیق مایه تحرک و بیداری جوانان وافرادی گردد که تا بحال به عواقب اعمال بدشان ناندیشید اند و گناهان چشم ودل آنها را گور نموده را از حقیقت بدور مانده اند امید است خداوند نور امیدش را بر دلمان بتاباند و گناهنمان را با آب توبه شستشو دهد.
مرتض آرمند
دی ماه ۸۴
معنی گناه و گوناگون آن
گناه به معنی خلاف است و در اسلام هر گونه کاری که بر خلاف فرمان خدا باشد، گناه است، گناه هر چند کوچک باشد چون نافرمانی خداست بزرگ است رسول اکرم در سخنی به ابوذر فرمود: (کوچکی گناه را ننگر بلکه آنرا بنگر که از چه کسی نافرمانی می کنی).
واژه های بیانگر گناه در قرآن
در زبان قرآن و پیامبر و امامان به واژه های مختلف از گناه یاد شده است که هر کدام گویی بخشی از آثار شوم گناه پرده بر می دارد و بیانگر گوناگون بودن گناه است واژه هایی که در قرآن در مورد گناه آمده عبارتند از:
۱) ذنب: بر معنی دنباله است چون هر عمل اخلاقی یک نوع پیامد و دنباله به عنوان مجازات اخروی یا دنیوی دارد (تکرار ۳۵ بار)
۲) معصیت: به معنی سر پیچی و خروج از فرمان خدا است و بیانگر آن است که انسان را مرز بندگی خدا بیرون رفته است (تکرار ۳۳ مرتبه).
۳) اثم: به معنای سستی و کندی و واماندن و محروم شدن از پاداشهاست و بیانگر آن است که در حقیقت گناه کار خود یک فرد وامانده است، مبادا خود را زرنگ پندارد. این واژه در قرآن ۴۸ بار تکرار شده است.
۴) سیئه: به معنی کار قبیح و زشت است که موجب اندرد و نکبت گردد، در برابر حسد که به معنای سعادت و خوشبختی است این واژه ۱۶۵ بار در قرآن آمده است، و کلمه سو نیز از این واژه گرفته شده که ۴۴ بار تکرار شده است.
۵) جرم: در اصل به معنی جدا شدن میوه از درخت و یا به معنی پست است جریمه و جرائم از همین ماده می باشد. جرم عملی است که انسان را از حقیقت سعادت تکامل وهدف جدا سازد که این واژه ۶۱ بار در قرآن آمده است.
۶) حرام: به معنی منع و ممنوعیت است لباس احرام لباسی است که انسان در حج و عمره می پوشد و از یکسری کارها ممنوع می شود (تکرار ۷۵).
۷) خطیئه: غالبا به معنی گناه غیر عمومی است و گاهی گناه بزرگ نیز استعمال شده است چنانکه در آیه ۸ سوره بقره و ۳۷ سوره الحاقه بر این مطلب گواه است (تکرار ۲۲)
۸) فسق: در اصل به معنی خروج هسته خرما از پوست خود می باشد و بیانگر خروج گناهکار از مدار اطلاعات و بندگی خدا است که او با گناه خود حریم وحصار فرمان الهی را شکستد و در نتیجه بدون قلعه و حفاظ مانده است(تکرار ۵۳).
۹) فساد: به معنی خروج از حد اعتدال است که نتیجه اش تباهی و به هدر رفتن استعدادهاست (تکرار ۵۰)
۱۰) فجور: به معنی دریدگی و پاره شدن پرده حیا و آبرو و دین است که باعث رسوائی خواهد گردید (تکرار ۶).
۱۱) منکر:در اصل از انکار به معنی ناآشناست چرا که گناه به فطرت و عقل سالم هماهنگ ومانوس نیست و عقل و فطرت سالم آنرا زشت و بیگانه می شمرد (تکرار۱۶)
۱۲) فاحشه: سخن وکار زشتی است که در زشتی آن تردیدی نیست و به معنی کار بسیار زشت و ننگین و نفرت آور به کار می رود این واژه ۲۴ بار در قرآن آمده است.
۱۳) خبط: به معنی عدم تعادل در نشست و برخاست است گوئی گناهکار یکنوع حرکت نامتعادل همراه با سستی و سقوط دارد.
۱۴) شر: به معنی هر زشتی است که نوع مردم از آن نفرت دارند و بر عکس واژه خیر به معنی کاری است که نوع مردم آنرا دوست دارند.
۱۵) لمم: به معنی نزدیک شدن به گناه و به معنی اشیا و اندک است و در گناهان صغیره بکار می رود. (تکرار یک بار در نجم آیه ۳۲).
۱۶) وزر: به معنی سنگین است و بیشتر در مورد حمل گناه دیگران به کار می رود. (تکرار ۳۶).
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
و دستان نقاش خالقی که پهنه هزار نقش خلقت را به تصویر می کشید، اول آفریده را قلمی تراشید که بر آنچه می سرایید و می نوشت، سوگند گفته بود که:«نْ وَالْقَلَمِ وَ مَا یَسْطُرُون»
آنگاه که سنگ های حراء، متبرک به گامهای هاشمی مردی شد که به خلوت نبوت کردگار می شتافت، نوایی از افلاک، آسمان تیره از جهل خاک را شکافت … و پیامبری در آغوش وحی به خواندن و آموختن تلکم کرد که: «اِقْرَأَ بِاْسْمِ رَبِکَّ الَّذِی خَلَقَ»
و رشحه قدس احدیت، اعجاز آخرین دین را به صفحه صحفه کتابی نگاشت تا مسلمین آیینش بدانند که تعبد و تسلیم در تعلم است…
توبه و جایگاه بلند آن در عرفان(۱)
یکىاز مباحث مهم درعرفان عملى و مقاماتالعارفین توبه است. توبه گرچه در نظر مفسران، علماى علماخلاق، متکلمان و محدثان از جایگاهى بلند و ارزشى والا برخوردار است اما عارفان و صوفیان توجهاى خاص و عنایتى ویژه به آن مبذول داشتهاند. سیرى اجمالى در آثار مشایخ بزرگ به وضوح نشانگر این معنى است. از آثار ارزشمند آنان چنین بدست مىآید که تقریبا همه اینها توبه را از مهمترین مقامهاى سالک راه حق مىدانستهاند. بعنوان نمونه در آثار مختلف پیر هرات از کشف الاسرار گرفته، منازل السائرین و صد میدان و… این مطلب با اهمیتخاصى طرح شده است. (۱) محیىالدین عربى، چهره برجسته عرفان اسلامى باب مفصلى را در دایرهالمعارف بزرگ خود(الفتوحات المکیه) (۲) به این امر اختصاص داده است.
نجمالدین رازى در «مرصادالعباد» (۳) دو مبحثبسیار مهم در این مورد دارد. مولوى افزون بر طرح مسئله توبه در «مثنوى معنوى» به مناسبتهاى مختلفى، توبه نصوح را بطور جالب، جامع و مشروح بیان فرموده است. (۴) بلبل گلستان شعر و عرفان، حافظ شیرازى در حد قابل توجهى مسئله را مدنظر داشته و در سى و دو بیت از دیوان خود به بیان توبه پرداخته است، (۵) ابن فارض شبسترى، و نسفى هر کدام بنوبه خود بر اهمیت این موضوع اصرار ورزیدهاند. ما بعنوان نمونه سخنى از خواجه عبدالله انصارى را در ارزش والاى توبه نقل مىکنیم: «…توبه نشان راه است، و سالار بار، و کلید گنج، و شفیع وصال، و میانجى بزرگ و شرط قبول و سر همه شادى.» (۶)
از نشانههاى اهمیت توبه، تاریخ دیرینه آن است; زندگى آدم ابوالبشر (۷) در این ناسوت خاکى با آن آغاز مىشود، پیام آوران بزرگى همانند ابراهیم، اسماعیل، (۸) یونس، (۹) موسى (۱۰) و پیامبر بزرگ اسلام – صلىالله علیه وآله – هموار در حال توبه و در طلب توبه الهى بودهاند. (۱۱) امیرالمومنین علىابن ابى طالب – علیهالسلام – که همه صوفیان و عارفان بوجودش افتخار مىکنند و وى را مرشد مرشدان و… مىدانند – و فرزندان معصومش – بویژه امام زینالعابدین – علیهالسلام – رهنمودهایشان و خصوصا نیایشهایشان مملو از توبه و استغفار است و سلوک معنوى بسیارى از ستارههاى درخشان آسمان عشق و عرفان مانند رابعه عدویه، (۱۲) ابراهیمبن ادهم (۱۳) و فضیل عیاض (۱۴) و… با توبه آغاز مىگردد و بسیارى از عارفان بزرگ آن را نخستین گام سالک در راه سازندگى مىدانند.
از دیدگاه قرآن هم که بىگمان از مهمترین منابع عرفان است، دهها آیه به این امر خطیر اختصاص داده شده است، واژه «توبه» و مشتقاتش نود و دو بار و «استغفار» و مشتقاتش چهل و پنج مرتبه در کتاب خداى عزوجل استعمال شده است. افزون بر اینکه در آیات متعدد و مختلف دیگر هم بدون ذکرى از این واژهها این مسئله مطرح شده است. مفسران کتاب خدا نیز با عنایتى خاص به شرح و بسط و تفصیل معناى این واژه کوتاه اما پر محتوا پرداختهاند; تاملى اندک در تفاسیر شیعه و سنى بویژه تفاسیر عرفانى به روشنى این واقعیت را نشان مىدهد بعنوان نمونه پیر هرات در تفسیر ارزشمند خود ذیل اکثر آیات توبه و استغفار، در ابعاد گوناگون توبه سخن رانده است و آهنگ کلام وى نشانگر این است که گاه آنقدر تحت تاثیر نورانیت قرآن قرار گرفته که عنان اختیار از کف داده و مطالب والا و گرانقدرى که سرشار از سوز، شیفتگى و عشق است، براى ما بیادگار گذاشته است. علامه طباطبایى نیز افزون بر تفسیر این آیات بحث مفصلى در ذیل آیات ۱۷ و ۱۸ سوره توبه طرح فرموده است. (۱۵)
اخبار و روایات بسیار زیادى نیز در این باره وارد شده است که بىگمان مورد استفاده و استشهاد عرفا در این مبحثبوده است; مرحوم مجلسى مجموعهاى از این روایت را در «بحارالانوار» گرد آورده است. (۱۶)
خواجه نصیر طوسى – رضوانالله تعالى علیه – در تجرید نیز بابى را بعنوان توبه گشوده است و شارحان کتاب وى هم مطلب را مورد شرح و تفصیل قرار دادهاند (۱۷) از مجموع اینهانتیجه مىگیریم که:
توبه در عرفان، اخلاق، (۱۸) قرآن، حدیث و کلام از جایگاه والا و ارزش گرانقدرى برخوردار است.
به هرحال،توبه یکى از مقامات العارفین است، قبل از شروع بحث، به توضیح معناى مقام و سلوک مىپردازیم.
معناى سلوک و مقام
هدف عارف وصول به حق و رسیدن به محبوب است واین مهم جز از راه سلوک و طى مقامات بس دشوارى میسرنمىگردد، و توبه یکى از این منازل و مقامها است. از اینرو از باب مقدمه اشارهاى به معناى سلوک و مقام نموده و در این مورد به نقل کلام تنى چند از عارفان بزرگ بسنده مىنماییم.
شیخ محمود شبسترى در توضیح معناى سلوک و مقام چنین مىفرماید: «سلوک سالک سفرى معنوى است و در این سفر مراحلى قطع مىکند و از منازلى مىگذرد در هر مرحله مقامى است که سالک به آن در مىآید و پس از اینکه در یک مقام به کمال رسید به مقام برتر مىرود، مقام مرتبهاى از مراتب سلوک است که به سعى و کوشش و اراده و اختیار سالک بدست مىآید. روانباشد از مقام خود اندر گذرد بىآنکه حق آن مقام بگذارد. در جریان آمدن به این مقامات وگذار از آنها آیینه دل سالک صفا مىپذیرد و از جهان معنوى به او فیضها مىرسد… سالک در قدم اول به توبه متصف مىگردد.» (۱۹)
و عزالدین کاشانى در«مصباحالهدایه» مىفرماید:«مقامات در اصطلاح صوفیان اقامتبنده است در عبادت از آغاز سلوک به درجهاى که به آن توسل کرده است و شرط سالک آنست که از مقامى به مقام دیگر ترقى کند. و در تعریف آن آوردهاند مراد از مقام مرتبهاى است از مراتب سلوک که در تحت قدم سالک آید و محل استقامت او گردد و زوال نپذیرد.» (۲۰)
تعداد و ترتیب مقامات
در تعداد منازل و مقامات و ترتیب و نظم آنها عبارات عارفان مختلف است. بعنوان مثال: ابونصر سراج (متوفى ۳۷۸) مراحل سلوک را هفت مقام مىداند که به ترتیب عبارتند از: توبه و… ابومحمد الکلاباذى (م ۳۸۰) در کتاب «التعرف لمذهب اهل التصوف» از باب ۳۵ تا ۶۱ تالیف خود به ذکر پارهاى (۲۱) از مقامات پرداخته و از توبه آغاز و به توحید ختم کرده است. (۲۲)
عزالدین کاشانى (م ۷۳۵) در مصباح الهدایه مقامات را ده مرحله دانسته است و از مقام توبه آغاز و به رضا ختم کرده است. به روایت هجویرى در کشفالمحجوب اول کسى که اندر ترتیب مقامات و بسط احوال خوض کرد «ابوالحسن سرى بن المفلس السقطى» استاد و دایى جنید بغدادى (۲۳) بود مىگوید هر کدام از انبیا مقامى دارند پس مقام آدم توبه بود. (۲۴) و حاصل سخن آنکه: سخن بزرگان عرفان و تصوف در تعداد منازل و مقامات مختلف است ، برخى تعداد آنها را هفت، و برخى ده و برخى چهل، روزبهان اصفهانى هزارویک ، پیرهرات (خواجه عبدالله انصارى) صد و… دانسته اند.
در چینش و نظم و ترتیب آنها نیز بهمان اندازه سخن عارفان مختلف است. در هرحال بسیارى از شخصیتهاى برجسته عرفان، توبه رامقام اول و نخستین منزل سیر صعودى و سفر روحانى سالک دانستهاند.
توبه اولین مقام و منزل عارفان
بى گمان، سالک راه حق براى وصول به سرمنزل مقصود باید منازل و مقاماتى را طى کند و توبه اولین مقام و منزل سالکان راه حق است. کسى که مىخواهد به سوى او سیر کند باید روى از دنیا، خود و هرچه غیراوست، برتابد و باتمام وجود متوجه حق شود و این جز با انقلابى بزرگ از درون که دیو منیت و هواهاو شهوتهارا از تحتسیطره وسلطنت دل برافکند، ممکن نیست و این است که زمینه ساز اجابت دعوت خدا و استفاضه از فیض او و نخستین پله نردبانى است که آنسویش دریاى بى کران وجودالهى است. و به بیانى دیگر: براى اینکه عارف واصل شود، باید مقامات و منازل بس دشوارى رابپیماید و این پیمودن مراحل و مراتب منظمى دارد که نخستین آنها توبه است; چرا که این حرکتى است که با فضل خدا آغاز شده، براى او وبسوى او و توام با عشق او است و براى اینکه راه این سیر صعودى هموار گردد،باید سالک طریق حق، آتش، در دل افکند و آن آتش شعله برکشد و شعلهها فروزان شود تا ریشههاى گناه و آثار و تبعات غفلتها، ترک اولىها و… سوخته شود ودل شیفته شیدا را آماده حرکتبسوى او کند و این همان توبه است که البته پس از یقظه (۲۵) و بیدارى حاصل مىشود. بنابراین، سائرالى الله قبل از هر چیز به توبهاى حقیقى بپردازد و تمام توان و تلاش خود را به منظور کمال آن مبذول دارد که توبهاى کامل و نصوح وار، زمینه ساز مقام بعدى. و به قول پیرهرات: «میدان دوم، میدان مروت است، از میدان توبه، میدان مروت زاید.» (۲۶) و عارفان بزرگ و عالیقدر به این واقعیت تصریح فرمودهاند که نمونههایى از آن به شرح زیر است:
«میدان اول مقام توبه است و توبه بازگشتن استبه خداى… توبه نشان راهست و سالار بار و کلید گنج، و شفیع وصال، و میانجى بزرگ، وشرط قبول و سرهمه شادى.» (۲۷)
عزالدین کاشانى مىگوید:«اساس جمله مقامات و مفتاح جمیع خیرات واصل همه منازل و معاملات قلبى و قالبى، توبه است.» (۲۸)
هجویرى در کشف المحجوب مىگوید: اول مقام سالکان طریق حق، توبه است. (۲۹) دکتر سید محمد دامادى در کتاب «شرحى برمقامات العارفین» مىگوید:
توبه را بابالابواب گویند، زیرا اول چیزى است که طالب سالک به سبب و وسیله آن چیز به مقام قرب حضرت خداوند وصول مىیابد، توبه است.» (۳۰)
از موارد متعددى از کتاب مشارقالدر استفاده مىشود که توبه مقام اول عارفان است. (۳۱)
در مرصادالعباد مىفرماید: «چون مرید به خدمتشیخ پیوست و… باید به بیست صفت موصوف باشد تا داد صحبتشیخ بتواند و سلوک این را ه بکمال او را دست دهد. اول مقام توبه استباید که توبتى نصوح کند که بناى جمله اعمال بر این اصل خواهد بود و اگر این اساس بخلل باشد در نهایت کار خلل آن ظاهر شود و جمله باطل گردد وآنهمه رنجها حبط شود.» (۳۲)
شبسترى در گلشن راز مىفرماید:
به توبه متصف گردد درآندم
شود در اصطفاء ز اولاد آدم
و لاهیجى مىفرماید: «بدانکه در طریق سیر الىالله و سیر رجوعى، اول مقامى که سالک سائر برآن عبور مىنماید، مقام توبه است.. . اشاره براین معنى است که: در هنگام توجه به جانب علیین ابرار و شروع در سلوک طریقتبه توبه…. متصف گردد و توبه صفت وى شود. (۳۳)
مرحوم میرزا جواد ملکى تبریزى در رساله لقاءالله پس از بیانات سودمند و جامعى در اثبات لقاءالله یعنى امکان رسیدن بهمقام بلند عرفانى و معنوى از طریق مجاهده، مىفرماید: «آرى بعد از اینک مقصود معین شد آن وقت دامن همتبه کمر بزند و بگوید:
دست از طلب ندارم تاکام منبرآید
یاجان رسد به جانان یاجان زتن برآید
توبه صحیحى از گذشتهها بکند…» (۳۴) در مصباحالشریعه مىفرماید: «التوبه حبل الله و مدد عنایته ولابد للعبد من مداومه التوبه على کل حال.» (۳۵)
در میدان عمل نیز بسیارى از مشایخ بزرگ عرفان و تصوف از توبه آغاز کردهاند که بذکر نمونههایىاز آنان مىپردازیم.
توبه اولین منزل رابعه عدویه
شاید عطار نیشابورى اولین کسى باشد که قسمتهاى اول شرح زندگى رابعه عدویه را نوشته است، علىرغم مسلک شعرى و عرفانى عطار وتلاش گسترده ایشان در جهتبزرگ نشان دادن چهره عارفان، عطار داستان توبه رابعه را بسیار مجمل و کوتاه و با شتابى تمام نقل کردهاست. و احتمال دیگرى را درباره وى تقویت نمودهاست، عبارت وى دراین باره چنین است… «و گروهى گویند در مطربى افتاد آنگاه بردستحسن توبهکرد و در ویرانه ساکن گشت…» (۳۶)
عبدالرحمن بدوى پس از تاملى عمیق در عبارت عطار و بیان علتشتابزدگى وى در توبه «رابعه» ضمن تحلیل نسبتا مفصلى همین روایت عطار را صحیح دانسته و اولین منزل رابعه را توبه مىداند. (۳۷)
توبه،اولین منزل ابراهیم ابنادهم و فضیل عیاض
اولین منزل ابراهیم ابنادهم، عارف بزرگ جهان اسلام توبه است. (۳۸) حرکت عرفانى فضیل عیاض نیز با انقلابى کامل و جامع از درون (توبه) آغاز مىشود. (۳۹) معنویت و عرفان «بشرحافى» نیز از توبه آغاز مىگردد. (۴۰)
البته همانگونه که اشاره کردیم همه عرفا در این مورد اتفاق نظر ندارند و برخى از آنان مقام اول را توبه نمىدانند، بعبارت دیگر در مورد اینکه نخستین منزل سالک چیست؟ اختلاف است و در اینجا این مبحث رابه کلام محىالدینابن عربى در مورد اختلاف ختم مىکنیم:
«میان اصحاب ،در مورد اولین مقام عارف و سالک اختلاف است; برخى از آنان فرمودهاند: اولین مقام «یقظه است و برخى فرمودهاند: اولین منزل «انتباه» است و برخى فرمودهاند: نخستین گام «توبه» است.» (۴۱)
مفهوم توبه
توبه در لغت: توبه از ماده «توب» به معناى «رجع» (بازگشت) است. ابن فارس متوفاى ۳۹۵. ه در «معجم مقاییس اللغه» مىگوید: «توب» التاء والباء والواو کلمه واحده تدل على الرجوع یقال تاب من ذنبه اى رجع عنه، یتوب الى الله توبه ومتابا…» (۴۲)
ابنمنظورلغوى معروف مىگوید: «التوبه الرجوع منالذنب… و تاب الى الله یتوب توبا و توبه و متابا اناب و رجع عن المعصیه الىالطاعه… و تاب الله علیه وفقه لها والله تواب یتوب على عبده.» (۴۳)
راغب اصفهانى مىگوید:«توبه ترک گناه به بهترین وجه است و آن رساترین شکل پوزشخواهى است زیرا اعتذار سه قسم است و قسم چهارمى ندارد:
۱- اینکه پوزش خواه بگوید این کار را انجام ندادهام. (کار را از اساس منکر شود.)
۲- بگوید آنرا بدین دلیل انجام دادهام. (عذرى براى کارش بتراشد.)
۳- این کار را انجام دادهام وگناه کردهام و از بن و بیخ آن را ترک مىکنم.
توبه در اصطلاح: آنچه در عرفان مهم استحقیقت توبه است اما بد نیستبعنوان مقدمه به ذکر پارهاى از تعاریف توبه که در گوشه و کنار کتب عرفانى آمده استبپردازیم.
الف: جرجانى مىگوید:«…و در اصطلاح شرع پشیمانى از گناهان است و صوفیان مىگویند: توبه رجوع به خداى تعالى استبراى گشودن گرهامتناع از قلب وبرخاستنبه تمام حقوق پروردگار.» (۴۴)
ب: عبدالرزاق کاشانى در شرح منازل السائرین پیر هرات مىگوید: «توبه بازگشت از مخالفتحکم حق استبه موافقت او پس تا زمانى که مکلف حقیقت گناه را نشناسد و نداند که فعلى که از او صادر مىشود مخالف حکم خدا استبراى آن مکلف رجوع از گناه صحیح نیست» (۴۵)
ذوالنون مصرى: «توبه عوام، از گناه است وتوبه خواص،از غفلت.» گفت: «بر هر عنصرى، توبهاى است توبه دل،نیت کردن استبر ترک شهوات حرام و توبه چشم،از محارم بر هم نهادن، و توبه دست، ترک گرفتن دست ازمناهى و توبه پاى،نارفتن به مناهى.» (۴۶)
سهلبن عبدالله: «اول توبه،اجابت است. پسانابت است، پس توبه است، پس استغفار. اجابتبه فعل بود و انابتبه دل و توبه به نیت و استغفار از تقصیر… (۴۷) اول چیزى که مبتدى را لازم آید توبه است و آن ندامت است و شهوات را از دل برکندن و از حرکات مذمومه به حرکات محموده نقل کردن و دست ندهد بنده را توبه تا خاموشى را لازم خود نگرداند و…» (۴۸)
جنید بغدادى:«توبه را سه معنى است: اول ندامت، دوم عزم بر ترک معاودت. سوم خود را پاک کردن از مظالم و خصومت.» (۴۹)
خواجه نصیرطوسى (ره):«معناى توبه رجوع از گناه باشد و اول باید دانست گناه چه باشد.» (۵۰)
دکتر قاسم غنى:«صوفیه توبه را به این شکل تعریف کردهاند که بیدارى روح است از غفلت و بىخبرى به طورى که گناهکار از راههاى ناصوابى که مىپیماید، خبردار شود و از گذشته بد خود منزجر گردد ولى فقط تذکر و تنبه کافى نیست که تائب شمرده شود مگر آنکه توبه کار بکلى آن معصیتیا معاصى را که مرتکب بوده و متذکر شده رها نماید و مصمم شود که بار دیگر به آن معاصى برنگردد تا به قول شیخ عطار در منطق الطیر:
تو یقین مىدان که صد عالم گناه
از تف یک توبه برخیزد ز راه (۵۱)
لاهیجى:…بتوبه – که بازگشتن بجانب حق است و ترک ماسوى الله – متصف گردد. (۵۲)
غزالى در احیاءالعلوم، نراقى در جامع السعادات و فیض در محجهالبیضاء در تعریف توبه مىفرمایند: «توبه عبارتست از سه امرى که مترتب بر یکدیگرند و هر کدام علت دیگرى است و آن سه عبارتند از: ۱- علم به مضرات گناه و اینکه سبب دورى از حق تعالى مىگردد. ۲- ندم و پشیمانى. ۳- تصمیم و اراده به عمل. کیفیت ترتب این سه امر به این صورت است که آگاهى از زبان گناه لتحالت ندامت و پشیمانى از آن مىگردد و هنگامى که بخوبى این ندامتبر انسان مستولى گردد تصمیم مىگیرد گناهان گذشته راجبران کند و در زمان حال گناه نکند و تصمیم مىگیرد در آینده نیز مرتکب گناه نگردد. (۵۳)
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
بطور کلی خداوند تمام انبیاء را در دنیا فرستاده تا سه چیز را به مردم تعلیم دهند که یکی از آنها تزکینه و تصفیه آنها که خود را از صفات رذیله پاک کنند. تزکیه یعنی پاک کردن و این پاک کردن به قسم در انسان متصور است یکی در بدن و دیگری در روح(۳) تزکیه و پاک کردن بدن به سه قسمت میباشد. ۱-پاک کردن خود از کثافت ظاهری بدن. 2-پاک کردن بدن از نجاست ظاهری.۳-پاک کردن بدن از چیزهائی که عارض بدن میشود.(۴)
تزکیه روح یعنی پاک کردن نفس از صفات و اخلاق رذیلهای که از اعمال و صفات شیطان است تزکیه نفس، انسان را سعادتمند و رستگار میگرداند و به همین جهت خداون متعال در قرآن میفرماید: مسأله تزکیه نفس و کسب کمالات روحی است و صراحتاً و بدون هیچ کنایه و استعارهای بشر را دعوت به تزکیه نفس و تقوی نموده است و حدود ۲۵ مرتبه از تزکیه نفس نام برده و انسانها را بسوی آن راهنمایی و ارشاد نموده است.(۵)
در آئین مقدس اسلام مسأله تزکیه نفس و کسب کمالات روحی به عنوان یک امر حیاتی و ضروری مطرح میباشد. چون فرض از خلقت که خداون میفرماید همین است. روح انسان همانند زمینی میباشد که اگر آب زلال فضائل و کمالات معنوی به آن نرسد و آن را سیراب نکند روح به نابودی و سیاهی کشانده میشود.(۴) پرواضح است که خداوند نیازی به سوگند و قسم ندارد ولی حقیقت تزکیه را با یازده قسم و سوگند یاد فرموده تا اهمیت آن را به بشر بفهماند.(۵) البته کمالات اخلاقی بعد از تزکیه نفس و پاک کردن نفس از رذایل نفسانی و شیطانی حاصل خواهد شد.(۳) باید دانست که تزکیه نفس یعنی پاک کردن روح از امراض روحی و بازگشتن به صراط مستقیم که از آن کم بیش فاصله گرفتهایم برای همه افراد بشر لازم و ضروری است.(۲)
فقط انسان بیدار و آگاه به حقایق درک میکند چقدر تزکیه نفس و کسب کمالات اهمیت دارد. بطوری که برای رسیدن به این هدف، حتی راضی میشود تمام اموال و هستی خویش را بدهد چون میداند آن چیزی که بدست میآورد ارزشش میلیاردها برابر بیشتر است.(۳) تزکیه نفس باعث سعادت و خوشبختی در این دنیا نیز میشود. حضرت امیرالمؤمنین میفرماید: بر فرض که نه امیدی به بهشت و نه بیمی و ترسی از جهنم داشته باشیم و بر فرض اینکه در روز قیامت پاداش و کیفری نباشد. باز هم لازم است که فضائل اخلاقی و کمالات روحی را کسب کنیم. زیرا فرا گرفتن صفات پسندیده و عمل برطبق آنها در زندگی مایه خوشبختی و سعادت و رستگاری میباشد.(۵) یکی از مهمترین وظیفه افراد برای ظهور حضرت ولیعصر پذیرش وجود مقدسش میباشد که این میسر نیست مگر با تذهیب نفس به همین دلیل بر همه افراد بشر لازم است که در برطرف کردن امراض روحی و رسیدن به عقاید صحیح و کامل الهی و تزکیه نفس و کسب کمالات روحی و انسانی کوشش کنند.(۱) تنها موقعی موفقیت در تزکیه نفس حاصل خواهد شد که به مداوای امراض روحی و پاک شدن و کسب کمالات روحی مصمم شده باشیم و نهایت کوشش و سعی خود را بکنیم.(۲) عواملی که باعث امراض روحی میشوند محیط فاسد و ناسالم، ارواح انسانی، امراضی مثل حسد، تکبر، حرص، طمع، بخل، حب ریاست، حب دنیا و دهها مرض دیگر که در حدود هفتاد و چند عدد آن اصلی و صدها ریشه فرعی را شامل میشود.
(۴)
فهرست امراض روحی و صفات حمیده
صفت حمیده روح در حالت مرض صفت حمیده روح در حالت مرض
خیر و نیکی شر و بدی خردمندی بیخردی
ایمان کفر خاموشی پرگویی
تصدیق حق انکار حق رام بودن گردنکشی
امیدواری ناامیدی تسلیم حق شدن تردید کردن
دادگری ستم شکیبایی بیتابی
خشنودی قهر و خشم چشمپوشی انتقامجویی
سپاسگزاری ناسپاسی بینیازی نیازمندی
چشمداشت برحمت خدا یأس از رحمتش به یاد داشتن بیخبر بودن
توکل و اعتماد به خدا حرص در خاطر نگهداشتن فراموشی
نرمدلی سختدلی مهرورزی دوری و کنارهگیری
مهربانی کینهتوزی قناعت حرص و آز
دانش و فهم نادانی تشریک مساعی دریغ و خودداری
شعور حماقت دوستی دشمنی
پاکدامنی بیباکی و رسوایی پیمانداری پیمانشکنی
پارسایی دنیاپرستی فرمانبری نافرمانی
خوشرفتاری بدرفتاری تواضع بلندی جستن و تکبر
پروا داشتن گستاخی سلامت مبتلا بودن
فروتنی خودپسندی بامحبت بودن تنفر و انزجار
آرامی شتابزدگی راستگویی دروغگویی
حق درستی باطل نادرستی
امانت خیانت پاگیزگی پلیدی
پاکدلی ناپاکدلی حیا و آزرم بیحیایی
چالاکی سستی میانه روی تجاوز از حد
زیرکی کودنی آسودگی خود را به رنجانداختن
شناسایی ناشناسایی آسانگیری سختگیری
مدارا و رازداری خشونت و راز فاش کردن برکت داشتن بیبرکتی
یکرویی درویی و دغلی تندرستی گرفتاری
پردهپوشی فاش کردن اعتدال افزونطلبی
نماز گزاردن تباه کردن نماز موافقت با حق پیروی از هوس
روزه گرفتن روزه خوردن سنگینی و متانت سبکی و جلفی
جهاد کردن فرار از جهاد سعادت شقاوت
حج گزاردن پیمان حج شکستن توبه اصرار بر گناه
نگهداری سخن سخن چینی طلب آمرزش بیهوده طمع بستن
نیکی به پدر ومادر نافرمانی پدر و مادر دقت و مراقبت سهل انگاری
با حقیقت بودن ریا کاری دعا کردن سرباز زدن
نیکی و شایستگی زشتی و ناشایستگی خرمی و شادابی افسردگی و کسالت
خودپوشی خودآرایی خوشدلی اندوهگین
تقیه بی پروار مأنوس شدن خشن بودن
انصاف جانبداری باطل سخاوت بخیل بودن
خودآرایی برای شوهر زنا دادن
تقوی
کلمه تقوی از ماده «وقی» گرفته شده است یعنی به معنای صیانت و حفظ و نگهداری(۵) تقوی یعنی امتناع کردن از بدیها و پرهیز کردن از آنچه که هوای نفس به سوی آن انسان را دعوت میکند(۱) تقوی از «وقایه» است و آن عبارت است از محافظت شی از هرچه که به او زیان میرساند و تقوی یعنی نفس را در وقایه و حصار قرار دادن از آنچه که بیم میرود(۳) تقوی یعنی در روح و قلب خود حالت و قوتی بوجود آوریم که آن را مصونیت روحی و اخلاقی دهد که اگر فرضاً در محیطی قرار گیرد که وسائل و موجبات گناه و معصیت و مخالفت از قانون شرع فراهم باشد
(۲) تقوی انسان را از آسیب رذائل و آلودگیها نگاه میدارد و این ملکه خوشبختی در روح انسان ایجاد نمیشود مگر بعد از اینکه آن را از آلودگیها تزکیه کند وخداوند در قرآن حدود ۲۱۰ مرتبه از آن نام برده و بشر را دعوت به تزکیه و تهذیب نفس نموده است. (۴) حضرت علی(ع) به مسأله پر اهمیت تقوی و تزکیه نفس سفارش و وصیت مینمایند که: راه سعادت و رسیدن به آرزوهای دنیوی و معنوی فقط منحصر به تقوی و تزکیه نفس است پس به آن مبادرت کنید. (۵) تقوی کلید دوستی و پسانداز روز قیامت است. آزادی است از هر قید و رقیت و بندگی بوسیله تزکیه و تقوی انسان به هدف خویش می رسد و از دشمن نجات پیدا می کند (۲) تزکیه و تقوا داروی بیماری دلهای شما و شفای مرض بدنهای شما و اصلاح خرابی سینههای شما و مایه پاک شدن نفوس شما است.(۴) تزکیه روح چگونه موجب شفاء جسم میشود؟ اگر روح تزکیه شود بسیاری از مرضهای جسمی که نشأت گرفته از مرض روحی است از بین میرود و دیگر به فکر طغیان و چپاول نیست،مرض حرص و طمع ندارد تا دست به هر جنایتی بزند.(۶)
بعضیها خیال میکنند تزکیه نفس یعنی از بین بردن غرائز در حالی که این طرز فکر غلط است غرائز و انگیزههایی که در روح قرار دارد هر یک نقشی حیاتی برای روح دارند که روح را به کمال میرسانند چنانکه قرآن میفرماید : آیا پنداشتید که ما شما را به عبث و بیهوده (نه از روی حکمت) آفریدیم. وظیفه ما در تزکیه نفس این است که از این غرائز به طور صحیح استفاده کنیم. (۱)
خواب غفلت
مردم در خواب غفلت بسر میبرند لذا از حقایق و لذات معنوی چیزی نمیدانند و آن را درک نمیکنند. قبل از آنکه شما را بیدار کنند خود از خواب غفلت بیدار شوید یقظه و بیدرای اولین مرحله سیر و سلوک میباشد که سالک الی الله هدف از خلقت را درک میکند. (۴)
بیداری
باید دانست که خداوند متعال هیچ چیزی را عبث و بیهوده خلق نکرده است بلکه تمام افعال پروردگار از روی حکمت و مصلحت صورت میگیرد. چنانکه میفرمایند: پرورگارا این همه آسمان و زمین و این دستگاه با عظمت را بیهوده و باطل خلق نفرمودی(۳) اکثر مردم تا دم مرگ متوجه نمیشوند و از خواب غفلت بیدار نخواهند شد بلکه اسیر شیطان و نفس اماره بالسوء خواهند بود. (۵) اکثر مردم در خواب و غفلت بسر میبرند و پس از مرگ از خواب غفلت بیدار میشوند که دیگر ندامت و پشیمانی فائدهای ندارد و خداوند از آن روز هشدار و بیم میدهد(۲) بیداری و اگاهی در دین نعمتی است، بر کسی که (این بیداری) به او روزی داده شده است. (۱)
بزرگترین درسی که ما میتوانیم از سرگذشت سالکان بگیریم عبرت است یعنی با مقایسه کردن وضع روحی خود با سرنوشت آنان خود را از خواب غفلت بیدار سازیم و از حالت تاریکی و گناه و انحراف از صراط مستقیم به پاکی و صفا و صراط مستقیم برگردیم(۱) با خواندن شرح حال اولیاء خدا، سالک متوجه میشود که آنان در ابتداء امر انسانهائی عادی بودند ولی تغییر و تحول روحی که در خود بوجود آوردند از دامهای شیطان خود را رهانیدند و چنگ به فضل و رحمت خداوند زدند تا اینکه از اولیاء او گردیدند. لذا عبرت میگیرید که او هم با ایجاد تغییر و تحول روحی از کملین و اولیاء خدا گردد.(۴)
مدت مراحل
مراحل تزکیه نفس به اعتبار الودگیهای روحی برای افراد مختلف است یعنی مردم از آلودگیها و رذائل کمی برخوردار هستند. این افراد با تشخیص استاد مدت معینی برای عمل به دستور و نسخه، مراحل داده میشود و افرادی که آلودگی بیشتری دارند باز با تشخیص استاد مدت معین دیگری داده میشود(۳) بعضی خیال میکنند با یک عبادت پر زحمت و خستهکننده به مقصد میرسند و تمام کمالات روحی را کسب خواهند کرد و حال آنکه نتیجهای نمیگیرند و برعکس حالت خستگی روحی و انزجار از عبادت را در روح ایجاد میکنند. (۱) حقیقت این است که سالک الی الله نباید در خواندن دعا یا عبادت افراط و زیادهروی کند زیرا یا از عبادت زده میشود یا عبادت را از روی عادت و بدون هیچ اثر مثبتی در روح ندارد و برعکس اثرات منفی خواهد داشت. حضرت امیر در وصایائی که به فرزندش فرموده میگوید: فرزندم؛ در زندگی و عبادتت میانه رو باش و بر تو باد به انجام کاری که به مداوم آن را ادامه دهی. (۵)
درک الهامات رحمانی: در اثر تزکیه نفس سالک روحش از آلودگی و کثافات گناه و معصیت پاک میشود و قلب او جایگاه الهامات رحمانی که منشأ علم و حکمت است میگردد. نه اینکه خداوند بعد از تزکیه نفس به انسان الهام کند بلکه از اول خلقت بشر خداوند به او الهام میکند و خیر و شر را به او بوسیله نور عقل میفهماند ولی چون بشر به مرور زمان روح خود را آلوده به مخالفت با خداوند و اطاعت از شیطان کرده و دیگر درک و فهمیدن الهامات رحمانی برای او میسر نیست. (۲) لذا وقتی که مشغول تزکیه نفس شد و کثافات و رذائل را از قلب خود صیقل داد موجب افاضه علم و حکمت از جانب خداوند متعال به قلب سالک میشود(۳) دستورات و الهامات شیطان با فطرت و سرشت انسان منافات دارد لذا وقتی شخص مرتکب دستورات شیطان میشود و وسوسه های او را می پذیرد و به آنها ترتیب اثر می دهد بعد بسیار ناراحت می شود و حالت انزجار و ملامت به نفس را در خود مییابد. (۴) اهل تقوی هنگامی که از شیطان وسوسهای به دلشان رسد همان هنگام خدا را به یاد آورند و همان لحظه بصیرت و بینایی پیدا کنند. و با اطاعت و بندگی دلش را جایگاه فرشتگان و جایگاه تابش نور قدسی میسازد و به مقام والای نفس مطمئنه میرسد و مشمول این خطاب خداوند متعال میگردد. (۵)
استاد برای تزکیه نفس
راه پر مخاطره سیرالی الله بدون رهنما و استاد امکانپذیر نیست. هنگامی که آسانترین کارهای مادی و دنیوی بدون استاد و راهنما میسر نباشد چگونه میتوان بدون استاد و مربی، مشکلترین کارها که آدم شدن و کمال بندگی است یاد گرفت و انجام داد.(۱)
اول قرآن کریم:
خواندن آیات قرآن و فکر و تدبر کردن در معانی آنها بزرگترین فریادی است که انسان را از خواب غفلت بیدار میکند و اثر عجیبی در روح و روان انسانی که روحش نمرده باشد، میگذارد و آن را متوجه عالم معنی میکند. (۴) تلاوت قرآن کریم و تدبر در آیات آن سالک را از دامهای پر مخاطره شیطان نجات میدهد و انسان را از خواب غفلت بیدار میکند و او را به نعمت یقظه و بیداری میرساند. (۲) از حضرت امام صادق(ع) نقل شده: بدان که خداوند متعال دنیا را همچون دریایی عمیق و پر از خطر آفریده و آن را رهگذری خطرناک بر روی جهنم قرار داده است تا بندگان از آن به محل دائمی و همیشگی خود برسند. خداوند بندگانش را در این دنیا برای بندگی خویش مسکن داده و قرآن را به منزله ریسمان محکم، برای نجات آن فرستاده.(۱)
قرآن برای افرادی که (به خود یا دیگران) از جهت کثرت آلودگی) ظلم کردهاند جز خسارت و زیان چیز دیگری دربرندارد ئ بهرههای معنوی از آن نخواهد برد. (۳)
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
انّ الدّینَ عندَِ الله الاسلام . دین نزد خدا اسلام است .(آل عمران ، ۱۹ )
اسلام آخرین دین آسمانی و کاملترین دین جهانیان است که پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی (ص)، از طرف خداوند برای بشر به ارمغان آورد و معجزه حضرت، قرآن کریم که تا حال حاضر بدون تحریف به دست ما رسیده است و آن کلام خداوند می باشد.
اسلام در لغت به چند معنی آمده است:
۱- انقیاد و پیروی
۲- داخل شدن در دین اسلام.
۳- پرستش خداوند و اخلاص به او.
بعضی از محققان ، نام اسلام را از کلمه « سلم » به معنای صلح و آرامش و برخی به معنای تسلیم به خدا دانسته اند، که از صفات خاصه مسلمانان است. زیرا چون کسی نفس خود را تسلیم به مشیت الهی نماید، به اسلام درآمده است، و او را صلح و سلام روحانی حاصل می گردد.
دکتر مشکور می نویسد:« اسلام پیروی از دین حضرت محمد (ص) است که مردم را به انقیاد و خضوع و خشوع در برابر خداوند یکتا می خواند و مسلمان کسی است که جسماً و روحاً منقاد و پیرو فرمان خداوند یکتا باشد.
اساس اسلام بر دو شهادت است:
لا الهَِ الاالله ( خدایی جز خداوند یکتا نیست ) و مُِحمد رَسول الله (محمد پیامبر خداست.)
اسلام مذهب و دین کامل ادیان توحیدی است و دین اسلام هیچ تکلیف دشواری از پیروان خود نمی خواهد و هرگز بیش از طاقت و توان پیروان خود انجام عملی را نخواسته است.
قرآن کریم معجزه پیامبر
معجزه پیامبر اسلام ، قران کتاب آسمانی و کلام خداوند یکتاست. قران کریم در مدت ۲۰ تا ۲۳ سال بر رسول خدا به تدریج نازل شد و دارای ۱۱۴ سوره است که ۹۵ سوره آن در مکه و ۱۹ سوره آن در مدینه بر پیامبر نازل شده است. جمع آوری قرآن از زمان رسول خدا آغاز گشت.
سوره های مکی در قرآن بیشتر در ترغیب مردم به زهد و ستایش خداوند و یکتاپرستی و نیکی کردن به دیگران و اجتناب از اسراف در خوردن و آشامیدن است، وعد و وعید، مژده دادن به بهشت، و ترساندن از عذاب دوزخ درسوره های مکی نازل شده است. اما در سوره های مدنی تمام احکام، فرایض اسلام در ده ساله ی اخیر زندگی رسول خدا نازل شده است.
نخستین و مهمترین عبادت
پس از بعثت حضرت خاتم الانبیاء محمد نخستین عبادتی که تشریع گردید نماز است و اهمیت آن کم و بیش بر مسلمانان پوشیده نیست.بهترین تعریف را از تعبیر قران مجید باید فهمید که می فرماید:« به درستی که نماز ازهر کار قبیح و نابایستی باز می دارد » (عنکبوت ، ۴۵ ).
اصول اسلام
اسلام مبتنی بر سه اصل توحید ، نبوت و معاد است. اسلام بر توحید اصرار می ورزد و سرانجام از تمام گناهان می گذرد، جز شرک آوردن به خدای یکتا. ایمان به ملائکه یا فرشتگان در قرآن، در ردیف ایمان به خدا در روز قیامت و قران ذکر شده است. در قران آمده است که خداوند چون حضرت آدم را بیافرید به ملائکه امر فرمود که بر او سجده کنید، همه ملائک جز ابلیس اطاعت امر کرده بر او سجده کردند ولی ابلیس که از جنس دیگری بود و از «جن» به شمار می رفت از فرمان خداوند سر پیچید و از راندگان درگاه پروردگار شد.
پیامبر اسلام بر توحید تاکید بسیار کرد و اساس دیانت اسلام برای گراینده آن، آن است که نخست شهادتین را ادا نماید: لااله الاالله، و ان محمد رسول الله. یعنی نخست به توحید و وحدانیت و دوم به پیامبری محمد، رسول خدا ایمان آورد و جزء رسوم اصول دین، معاد بود.
ارکان اسلام
ارکان جمع «رکن» است و رکن به معنای پایه است و اسلام بر هشت پایه نماز، روزه، زکات، حج، جهاد ، خمس، امر به معروف و نهی از منکر قرار دارد.
هر مسلمان مومن علاوه بر اعتقاد به اصول اسلام که توحید، نبوت و معاد است، باید اعمال و عباداتی را با اعضاء و جوارح خود به جای آورد، که ترک آنها موجب گناه کبیره می شود . در بین اعمال عبادی ضروری در اسلام نماز از همه بیشتر جنبه نیایش دارد. بنابر این در زیر به ویژگی های عبادی نماز می پردازیم.
نماز
نماز ادای فریضه یی است نسبت به پروردگار. هر فرد در شبانه روز پنج نوبت بایستی با حضور قلب و با تمام وجودش در مقابل خداوند بایستد و وی را ستایش کند : « و نماز به پا دارید » (بقره ، ۴۳ ) « نماز را با حضور به پا دارید» (انفال ، ۳)
به پا داشتن نماز همواره در اسلام توصیه شده و حتی سفارش شده که اهل خانواده را نیز امر به نماز کنید . « تو اهل بیت خود را به نماز امر کن و خود نیز به نماز و ذکر حق صبور باش.» (طه ،۱۳۲ )
بر هر فرد مسلمان واجب است که نماز را بر طبق آداب مقرر شرعی به عمل آورد.
در آغاز وضو بگیرد و با طهارت جسم رو به قبله بایستد و در برابر خداوند متعادل سر تعظیم و عبودیت فرود آورد و با حالت تضرع و خشوع او را حمد کند و خود را تسلیم اراده الهی گرداند.
معمولاً در ابتدای نماز سوره فاتحه الکتاب (سوره اول قران ) را به نص عربی قرائت می کند و می گوید : بسم الله الرحمن الرحیم ، الحمد لله رب العالمین و … به نام خداوند بخشنده مهربان ، حمد و سپاس خدای جهانیان را سزاست . خدای مهربان و بخشنده . دارنده روز جزا . تورا می پرستیم و از تو یاری می جوییم . ما را به راه راست هدایت کن .راه آن کسانی که به آنها نعمت دادی . آنان که مورد غضب تو واقع شدند و نه گمراهان.
پرستش
۱- پرستش یا قولی است یا عملی.
الف) پرستش قولی عبارتست از یک سلسله جمله ها و ذکرها که به زبان می گوییم، مانند قرائت حمد و سوره وذکرهای مربوط به رکوع و سجود و تشهد نماز یا ذکر لبیکی که در حج گفته می شود. تسبیح لفظی به این است که انسان با یک جمله لفظی معبود خود را تقدیس کند ، مثلاً کلمه « سبحان الله » و همچنین کلمه «الحمدالله» که جمیع حمدها را به خدا اختصاص می دهد و او را فاعل حقیقی همه نعمت ها و منشا همه خیرات می داند و همچنین کلمه « الله اکبر» که خدا را برتر از همه چیز که در تصویر آید ، تسبیح و تقدیس لفظی است . این گونه کلمات جز درباره ذات اقدس احدیت جایز نیست.
و اما تسبیح عملی این است که انسان عملی انجام دهد که مفهوم آن عمل ، مقدس بودن آن موجودی است که آن عمل برای او صورت می گیرد ،از قبیل رکوع و سجود و قربانی.
انسان بالفطره می خواهد در برابر یک موجود منزه از نقص و آراسته به کمال بایستد و او را تقدیس و تنزیه نماید تقدیس از یک حس فطری سرچشمه می گیرد و غریزه ستایش کمال مطلق است که انسان را وادار به این عمل می نماید . پرستش عملی مانند قیام و رکوع و سجود در نماز یا وقوف عرفات و مشعر و طواف در ح. غالبا عبادتها شامل هر دو نوع است مانند نماز و حج که هم بر جزء قولی و هم بر جزء عملی مشتملند. و اما پرستش چه قولی و چه عملی یک کار معنی دار است انسان با سخنان خود حقایقی را ابراز می کند و با اعمال خود از قبیل رکوع و سجود و … همان را می خواهد بگوید که با ذکرهای قولی خود می گوید.
محتوای پرستش
آنچه انسان در عبادت قولی و عملی خود ابراز می دارد چند چیز است:
۱- ثنا و ستایش خدا به صفات و اوصافی که مخصوص خداست؛
۲- تسبیح و تنزیه خدا از هر گونه نقص و کاستی از قبیل فنا، محدودیت، ناتوانی و امثال اینها.
۳- سپاس و شکر خدا به عنوان منشا اصلی خیرها و نعمت ها.
۴- ابراز تسلیم محض و اطاعت محض در برابر او.
۵- جز خداوند کامل مطلق وجود ندارد و خدا در هیچ یک از مسائل بالا شریک ندارد.
جز او هیچ ذاتی منزه از نقص نیست، جز او کسی منعم اصلی نیست .
عبادت
عبادت و پرستش خداوند یکتا یکی از اصول تعلیمات پیامبران الهی است. در دین مقدس اسلام عبادت سر لوحه همه تعلیمات قرار دارد.
عبادت راز آفرینش
خداوند انسان را برای این امر آفریدکه تنها او را پرستش کند و فرمان او را بپذیرد. پس او وظیفه اش اطاعت امر خداست:« همانا جن و انس را نیافریدیم مگر برای این که مرا پرستش کنند» (ذاریات، ۵۶)
توحید در عبادت
توحید مراتب و اقسامی دارد. توحید ذاتی، توحید صفاتی، توحید افعالی، توحید عبادی.
توحید ذاتی، یعنی ذات پروردگار یگانه است. مثل و مانند ندارد: آیه کریمه « لیس کمثله شیء »(شورا/۱۱)و یا آیه « لم یکن له کفواً احد »(توحید،۵ ) مبین توحید ذاتی است.
توحید صفاتی، یعنی صفات خداوند از قبیل علم، قدرت، حیات، اراده، ادراک، حقایقی غیر از ذات پروردگار نیستند، عین ذات پروردگارند.
توحید افعالی، یعنی نه تنها همه ذات ها، بلکه همه کارها به مشیت و اراده خداوند است و به نحوی خواسته ذات مقدس اوست.
توحید عبادی، یعنی جز ذات پروردگار، هیچ موجودی شایسته عبادت و پرستش نیست، پرستش غیر خداوند یعنی خروج از دایره توحید اسلامی.
توحید در عبادت با سایر اقسام توحید فرق دارد، زیرا آن سه قسم دیگر مربوط به ذات خداست و این قسم مربوط به بندگان می باشد، به عبارت دیگر، یگانگی ذات و منزه بودنش از مثل و مانند و یگانگی او در صفات، و یگانگی او در فاعلیت از شوؤن و صفات اوست، اما توحید در عبادت یعنی لزوم یگانه پرستی، پس توحید در عبادت از شئون بندگان است نه از شئون خداوند.
انگیزه عبادت
عبادت در ادیان جز معامله چیزی نیست. زیرا ادیان افراد را وادار به عبادت می کنند و انگیزه عبادت برای رسیدن به بهشت و یا برای فرار از جهنم است.
امیرالمومنین علی (ع) می فرماید: گروهی از مردم خدا را عبادت می کند برای طمع بهشت.
این عبادت از نوع تجارت است . تجارت پیشگی و معامله گری است و گروهی عبادت می کنند از ترس جهنم . این ها کارشان شبیه کاربردگان است که از ترس شلاق ارباب کار می کنند و قوم دیگر عبادت می کنند نه به خاطر بهشت و نه به خاطر ترس از جهنم، بلکه سپاس گزارانه، یعنی خدای خودش را می شناسد ، خدا را که شناخت ، آنچه دارد ، همه را از خدا می بیند ، و چون همه چیز را از خدا می بیند ، حس سپاسگزاری او را وادار به عبادت می کند ، یعنی اگر نه بهشتی باشد و نه جهنمی، همان شناختنش خدا را، حس سپاس گزاریش او را وادار به عبادت می کند، این عبادت احراراست، عبادت آزادگان. از جمله کلمات پیغمبر اکرم در باب ارزش معنوی عبادت این است:« بهترین مردم کسی است که به پرستش و نیایش عشق بورزد.» همچنین رسول خدا می فرمایند : « طوبی لمَنْ عَشقَ العبادَه » خوشا به حال کسی که به عبادت عشق بورزد.
انگیزه عبادت در عارف الهی
در اسلام، به عبادت به آنچه که واقعاً روح نیایش و پرستش است، یعنی رابطه انسان و خدا و محبت ورزی به خدا توجه زیادی شده است. حضرت علی (ع) می فرمایند: الهی ما عَبَدْتُکَ خَوفاً منْ نارکَ وَلا طَمَعاً فی جنَّتکَ بَلْ وَجَدتُکَ اَهلاً للْعبادَه فَعَبَدْتُکَ خدایا تورا پرستش نکردم به طمع بهشتت و نه ترس از جهنمت، بلکه تو را چون شایسته نیایش و پرستش دیدم پرستش کردم.
عارف حق تنها خدا را می خواهد او هر چه را بخواهد به خاطر خدا می خواهد. اگر نعمت های خدا را می خواهد از آن جهت می خواهد که آن نعمت ها از اوست، پس غیر عارف خدا را به خاطر نعمت هایش می خواهد و عارف نعمت های خدا را فقط به خاطر خدا می خواهد.
هدف عارف از عبادت دو چیز است: ۱- شایستگی ذاتی معبود برای عبادت ۲- شایستگی و شرافت حسن ذاتی عبادت.
در نظر انسان عارف، عبادت و بندگی خداوند، برای رسیدن به بهشت نوعی بی ادبی به ساحت معبود تلقی می گردد زیرا انسان بهشت طلب، از بهشت آفرین غافل گردیده و به بهشت که تجلی اراده الهی است چشم دوخته است.
انسان عارف از آن که متوجه مخلوق باشد و به لذات مادی سرگرم باشد ابا دارد و غیرت او اجازه نمی دهد که رخ زیبای دوست را رها کرده و متوجه جلوه های او شود.
بر دوخته ام دیده چو باز از همه عالم تا دیدۀ من بر رخ زیبای تو باز است
در کعبه کوی تو هر آن کسی که درآید در قبلۀ ابروی تو در عین نماز است
ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین از شمع بپرسید که در سوز و گداز است
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
توبه آداب خاصى دارد که اگر شخص توبه کننده به آنها عمل کند، بهاستجابت نزدیکتر خواهد بود. در روایات ذیل بخشى از این آداب رامىخوانیم؛ مانند: وقت توبه و طلب آمرزش که در سحر باشد وبلافاصلهبعداز ارتکاب گناه یا در همان روز و در هنگام طلوع فجر و غروبخورشید انجام شود، و هر زمانى که از او گناهى سرزند، استغفار کند هرچند آن گناه بارها هم از او تکرار شده باشد و هر چند بعداز بیست سال،وهر موقعى که مصیبتى بر انسان وارد مىشود هم باید استغفار کند، زیرا آنمصیبت یکنوع یادآورى و هشدار براى اوست، و شخص مؤمن از فرصتهااستفاده مىکند و استغفار مىجویدو عمل صالح انجام مىدهد پیش از آنکهفرصت فوت شود، و مستحبّ است در هر روز هفتاد بار استغفار کند،مخصوصاً در زمانى که علائم مرگ هم در وجود او بروز مىیابد، و شخصمؤمن همواره خویشتن را مورد محاسبه و ارزیابى قرار مىدهد تا توبهکند، زیرا او بخوبى آگاه است که ایام عمر او چگونه مىگذرد و لذا همیشهاستغفار و توبه و انجام عمل صالح را ادامه مىدهد، مخصوصاً وقتى کهعمر او به ۴۰ سالگى برسد، امّا در پنجاه سالگى باید طورى خود را محاسبهکند که گویا در حالت احتضار است.
شخص مؤمن همیشه، پس از ارتکاب بدیها به کارهاى نیک روىمىآورد، و بر انجام عمل صالح حرص مىورزد، زیرا مىداند که عملش ازاو جدا نمىشود در آن زمان که مال، ثروت و فرزند همگى از او جدامىشوند. شخص مؤمن سخت مىترسد از اینکه پرونده اعمالش بهحضرت رسول اللَّهصلى الله علیه وآله عرضه شود و لذا در راه خیر تمام تلاش و کوششخود را به کار مىبندد:
۱ – پیامبر خداصلى الله علیه وآله فرمود:
»إنّ للَّه فضولاً من رزقه ینحله من شاء من خلقه، واللَّه باسط یده عند کلّ فجرلمذنب اللیل هل یتوب فیغفر له، ویبسط یده عند مغیب الشمس لمذنب النهار هل یتوبفیغفر له«(239).
خداوند زیاده هایى در رزق قرار داده که آنها را مىبخشد به هرکه اراده کند ازخلقش، و خداوند در هر سپیده دمى دست خود را براى گناهکار شب باز مىکند که آیااو توبه مىکند تا او را بیامرزد، و همچنین در هنگام غروب آفتاب دست رحمت خود رابراى گناهکار در روز باز مىکند که آیا توبه مىکند تا او را ببخشد.«
۲ – امام صادقعلیه السلام فرمود:
»إنّ اللَّه یحبّ العبد المفتن التوّاب ومن لا یکون ذلک منه کان أفضل«(240).
»خداوند بنده امتحان شده توبه کننده را دوست دارد و اگر کسى گناه نکند
تا احتیاج به توبه هم پیدا نکند بهتر است.«
۳ – باز هم امام صادقعلیه السلام فرمود:
»إنّ المؤمن لیذنب الذنب فیذکر بعد عشرین سنه، فیستغفر منه فیغفر له، وإنّمایذکره لیغفر له، وإنّ الکافر لیذنب الذنب فینساه من ساعته«(241).
»مؤمن گناهى را مرتکب مىشود و بعداز ۲۰ سال به یاد مىآورد و استغفار مىکندو خدا هم او را مىبخشد. به یقین او که به یاد مىآورد براى این است که آمرزیده شود.امّا کافر مرتکب گناه مىشود ولى از همان لحظه فراموش مىکند.«
باز هم امام صادقعلیه السلام فرمود:
»إنّ اللَّه إذا أراد بعبد خیراً فأذنب ذنباً أتبعه بنقمه ویذکّره الاستغفار«(242).
»خداوند اگر خیر بندهاى را بخواهد، وقتى که او گناهى مرتکب مىشود، وى راگرفتار مصیبتى مىکند تا آمرزش خواستن و استغفار کردن را به یادش بیاورد.«
۵ – امام صادقعلیه السلام فرمود:
»کان رسول اللَّه صلى الله علیه وآله یتوب إلى اللَّه عزّ وجلّ فی کلّ یوم سبعین مرّه . قال الراوی:أکان یقول: استغفر اللَّه وأتوب إلیه؟ قال: لا، ولکن کان یقول: أتوب إلى اللَّه. قال الراوی:إنّ رسول اللَّهصلى الله علیه وآله کان یتوب ولا یعود ونحن نتوب ونعود، قال: اللَّه المستعان«(243).
»پیامبر خداصلى الله علیه وآله در هر روز، هفتاد بار )باز مىگشت( به سوى خدا مىکرد.«راوى گفت: آیا آنحضرت »استغفر اللَّه واتوب الیه« مىگفت؟ فرمود: »نه، ولىمىگفت: »اتوب إلى اللَّه.« راوى گفت: پیامبر خدا وقتى که به سوى خدا روى مىآورددیگر از او برنمىگردانید امّا ما پس از روى آوردن به خدا دوباره از او باز مىگردیم.حضرت فرمود: »از خداوند باید یارى خواسته شود.«
۶ – امام باقر و یا امام صادقعلیهما السلام فرمود:
»إنّ اللَّه عزّ وجلّ قال لآدمعلیه السلام: جعلت لک أنّ من عمل من ذرّیّتک سیّئه ثمّ استغفرغفرت له، قال: یا ربّ زدنی؟ قال: جعلت لهم التوبه أو بسطت لهم التوبه حتى تبلغالنفس هذه. قال: یا رب حسبی«(244).
»خداوند عزّ وجلّ به آدم گفت: من براى تو قرار دادم که اگر کسى از نسل تو،گناهى مرتکب شد سپس استغفار جست، من او را مىبخشم. آدم گفت: پروردگارا!بیشتر کن. خداوند فرمود: براى آنان توبه قرار دادم، یا گستردم براى ایشان توبه راتا زمانى که جان به گلو برسد. آدم گفت: پروردگارا! مرا بس است.«
۷ – امام باقرعلیه السلام فرمود:
»إنّ رسول اللَّهصلى الله علیه وآله دعا رجلاً من الیهود وهو فی السیاق إلى الإقرار بالشهادتین فأقرّبهما ومات، فأمر الصحابه أن یغسّلوه ویکفّنوه ثمّ صلّى علیه، وقال: الحمد للَّه الذی أنجىبی الیوم نسمه من النار«(245).
»پیامبر اسلام مردى از یهود را که در حال جان دادن بود، دعوت کرد که اقرار بهشهادتین کند پس او اقرار کرد و مُرد. پیامبر صحابه را دستور داد که او را غسل دهندو کفن کنند، سپس بر او نماز خواند و فرمود: ستایش خدایى را که امروز بخاطر من،بندهاى را از آتش نجات بخشید.«
۸ – حضرت علىعلیه السلام فرمود:
»إنّ اللَّه عزّ وجلّ إذا أراد أن یصیب أهل الأرض بعذاب قال: لولا الذین یتحابّونبجلالی، ویعمرون مساجدی، ویستغفرون بالأسحار، لأنزلت عذابی«(246).
خداوند وقتى بخواهد اهل زمین را عذابى برساند مىفرماید: اگر نبود کسانى کهبخاطر جلال من به همدیگر محبّت مىورزند، و مساجدم را آباد مىکنند، و در سحرهااستغفار مىجویند، عذاب خود را نازل مىکردم.
۹ – حفص بن غیاث مىگوید: از امام صادقعلیه السلام شنیدم که مىفرمود:
»إن قدرت أن لا تُعرف فافعل، وما علیک أن تکون مذموماً عند الناس إذا کنت محموداً عند اللَّه. ثمّ قال: قال أبی علی بن أبی طالبعلیه السلام: لا خیر فی العیش إلّا لرجلین:رجل یزداد فی کلّ یوم خیراً، ورجل یتدارک منیّته بالتوبه«(247).
»اگر مىتوانى که بین مردم شناخته نشوى، پس همان کن، و باکى بر تو نیست کهاگر بین مردم نکوهیده باشى در حالیکه در نزد خدا ستوده هستى.« سپس فرمود:»پدرم على بن ابیطالبعلیه السلام فرمود: در زندگى خیرى نیست مگر براى دو شخص:شخصى که در هر روز بر خیر او افزوده مىشود، و شخصى که با توبه به استقبالمرگ مىرود.«
۱۰ – امام صادقعلیه السلام فرمود:
»من استوى یوماه فهو مغبون، ومن کان آخر یومیه خیرهما فهو مغبوط، ومن کانآخر یومیه شرّهما فهو ملعون، ومن لم یر الزیاده فی نفسه فهو إلى النقصان، ومن کان إلىالنقصان فالموت خیر له من الحیاه«(248).
»کسى که دو روزش مساوى باشد او مغبون و زیان دیده است، و کسى که آخریندو روزش، بهترین آن دو باشد، بر او باید غبطه خورد، و کسى که آخرین دوروزش، بدترین آن دو باشد، او ملعون است، و کسى که در خود پیشرفتى نبیند، اوبه سوى کاستى در حرکت است، و کسى که به سوى کاستى باشد، مرگ براى او بهتراز زندگى خواهد بود.«
۱۱ – باز هم امام صادقعلیه السلام فرمود:»إنّ العبد لفی فسحه من أمره ما بینه وبین أربعین سنه، فإذا بلغ أربعین سنه أوحى اللَّهعزّ وجلّ إلى ملکیه قد عمّرت عبدی هذا عمراً فغلّظا وشدّدا وتحفّظا واکتبا علیه قلیلعمله وکثیره وصغیره وکبیره«(249).
»در کار انسان تا زمانى که زیر چهل سال است آسان گرفته مىشود، امّا زمانىکه به چهل سالگى رسید خداوند به دو فرشته خود وحى مىکند که: بنده من عمر خودرا کرده است، از این به بعد بر او سخت بگیرید و او را زیر نظر داشته باشید، کم وزیادو کوچک و بزرگ عمل او را بنویسید.«
۱۲ – امام صادقعلیه السلام فرمود:
»ثلاث من لم تکن فیه فلا یرجى خیره أبداً: من لم یخش اللَّه فی الغیب، ولم یرع فیالشیب، ولم یستح من العیب«(250).
»سه چیز اگر در کسى نباشد، هیچ وقت خیر او امید نمىرود: کسى که خدا را درنهان نترسد، کسى که در پیرى پروا نکند، و کسى که از عیب شرم نکند.«
۱۳ – امامعلیه السلام فرمود:
»إذا بلغ العبد ثلاثاً وثلاثین سنه فقد بلغ أشدّه، وإذا بلغ أربعین سنه فقد بلغ منتهاه،فإذا طعن فی واحد وأربعین فهو فی النقصان، وینبغی لصاحب الخمسین أن یکون کمن کانفی النزع«(251).
»وقتى بنده سى و سه ساله شود، به اوج قدرت و رشد خود رسیده، و وقتى بهچهل برسد به آخرین حدّ قدرت و رشد خود رسیده، و از چهل و یک سالگى، او روبهنقص و ضعف است و براى شخص پنجاه ساله شایسته است که مانند کسى باشد کهدر حال جان دادن است.«
۱۴ – پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله فرمود:
»اتّق اللَّه حیثما کنت، و خالق الناس بخلق حسن، وإذا عملت سیّئه فاعمل حسنهتمحوها«(252).
»هر جا باشى خدا را بپرهیز، و با مردم با اخلاق نیک رفتار کن، و اگر گناهىمرتکب شدى، حسنهاى انجام بده تا گناه را محو کند.«
۱۵ – حضرت علىعلیه السلام فرمود:
»إنّ ابن آدم إذا کان فی آخر یومٍ من أیام الدنیا وأوّل یوم من أیام الآخره، مثّل له مالهوولده وعمله، فیلتفت إلى ماله فیقول: واللَّه إنّی کنت علیک حریصاً شحیحاً، فما لیعندک؟ فیقول: خذ منّی کفنک. قال: فلیتفت إلى وُلْده فیقول: واللَّه إنّی کنت لکم محبّاًوإنّی کنت علیکم محامیاً فماذا عندکم؟ فیقول: نؤدّیک إلى حفرتک نواریک فیها. قال:فیلتفت إلى عمله فیقول: واللَّه إنّی کنت فیک زاهداً، وإن کنت لثقیلاً، فیقول: أنا قرینکفی قبرک ویوم نشرک حتى اُعرض أنا وأنت على ربّک«(253).
»فرزند آدم زمانیکه در آخرین روز از دنیا و اوّلین روز از آخرت قرار گیرد، مال وفرزند و عمل او برایش مجسّم مىشود. پس به سوى مالش توجّه مىکند و مىگوید:به خدا سوگند من براى تو حریص و بخیل بودم براى من چه مىتوانى بکنى؟ پس مالمىگوید: از من کفنت را بگیر. سپس روى به جانب فرزندانش مىکند و مىگوید: بهخدا سوگند من دوستدار شما بودم و از شما حمایت مىکردم براى من چه کارمىتوانید انجام دهید، فرزندان مىگویند: تو را در میان گورت سپرده و در آن تو رامىپوشانیم. پس توجّه به عملش مىکند و مىگوید: من در رابطه با تو بىتوجّهىکردم، اگرچه تو سنگین بودى. پس عمل مىگوید: من همراه تو هستم در قبرتوروزى که محشور شوى، تا من و تو بر پروردگارت عرضه شویم.«
۱۶ – امام صادقعلیه السلام فرمود:
»تعرض على رسول اللَّهصلى الله علیه وآله، أعمال العباد کلّ صباح، أبرارها وفجّارها،فاحذروها. وهو قول اللَّه عزّ وجلّ: )وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ(۲۵۴)وسکت«(255).
»اعمال بندگان در هر صبح بر رسول خدا عرضه مىشوند، اعمال نیکان و بدان،پس مواظب باشید. خداوند مىفرماید: »و بگو عمل کنید پس خدا و پیامبرش عمل شمارا مىبینند« پس ساکت شد.
توبه در زندان های جمهوری اسلامی ایران
توبه در ارتباط با گناه معنا می یابد و آن پشیمانی از گناه و بازگشت به سوی خدا است .
برجستگی بار معنایی اعتراف در این کلمه به دلیل نقش مهم آن و آئین مربوط به آن است
در اسلام توبه لزوما بخشودگی را به همراه نمی آورد. قران در قبال مواردی که به گناهان کبیره معروف است، شدت عمل و مجازات های سنگینی را فرمان می دهد.
با این همه مکررا مسلمانان و مومنین را به توبه فرا می خواند و به آنها وعده بخشش از طرف خدا می دهد.( ۴) تکرار و تاکید بر موضوع گناه و توبه، به ایجاد و تحکیم رابطه بندگی در مقابل خدا و رسولانش می انجامد.
محمد غزالی توبه حقیقی را از توبه مصلحتی متمایز می سازد و برای آن سه شرط قائل است : آگاهی به گناه ندامت. وقتی آگاهی از عمق وجود باشد، درد و عذاب روحی در پی دارد. تاسف از عملی که باعث دور شدن از خدا شده بود ، ندامت است. –
تصمیم به دوری از اعمال گناه آمیز و جبران آن(۵) توبه در اسلام امری دواطلبانه و رابطه ی بین خدا و فرد نیست. امر به معروف و نهی از منکر وظیفه هر مسلمانی و مجازات و تعیین صحت و پذیرش توبه در حوزه اختیارات حکام دینی است. توبه در زندان های حکومت اسلامی ایران تنها یک پدیده ی مذهبی نیست پدیده ای سیاسی نیز هست. مذهبی است چرا که موضع گیری در قبال حکومت با موضوع ایمان و بی ایمان سنجیده می شود و مخالفت با حکومت به ویژه با اصل ولایت فقیه مقابله با اسلام و خدا و در مقوله گناه قلمداد می گردد. پس برای پاک شدن از گناه و دوری از آن نیاز به توبه است یعنی ندامت و بازگشت به سوی خدا. اما توبه هم چنین یک امر سیاسی است چرا که رویه ای است برای سرکوب و ارعاب. توبه نفی حق دگراندیشی است.
در زندان، حاکمان اسلام گرا، که “ارشاد گناه کاران” را وظیفه دینی خود می دانند، با دست بازتری عمل می کنند تا در جامعه که بهر حال ملاحظات و محدودیت هایی را ناگزیز می سازد. مجریان ارشاد در زندان، از رئیس زندان و حکام شرع گرفته تا بازجوها و نگهبانان، برای وادار ساختن زندانی به توبه و کاربست آن ضدانسانی ترین شیوه ها را حق مسلم خود می دانند. توبه از ویژگی های زندان اسلامی است. برای داشتن تصویری از زندان اسلامی، نگاهی داریم به زندان در دهه ۶٠، به زندانی القا می شد که در
گذشته انسانی فاسد و گناهکار بوده و عمل او، گو خواندن کتابی یا اعلامیه ای مخالف رژیم بوده باشد- خیانت بوده است. زندانیان وادار می شدند در حضور دیگران اعتراف کنند که انگیزه پیوستن شان به گروه های مخالف پیروی از هواهای نفسانی بوده و حالا در زندان به راه راست هدایت شده اند. اعتراف کنندگان تنها توابین نبودند. این “مصاحبه” ها و اعتراف ها برای کسانی که محکومیت شان تمام شده بود. پیش شرط آزاد شدن از زندان بود.
و برای کسانی که محکوم به مرگ بودند شانسی به حساب می آمد برای زنده ماندن .
همان طور که اشاره رفت شرط نهایی توبه جبران گذشته است می گویند تنها “اعتراف به گناه” و “ندامت کافی نیست عمل تواب باید توبه اش را اثبات کند. در دهه ۶٠، مقامات زندان با دستاویز “جبران گذشته گناه آلود” قربانیان خود، تواب ها، را به ضدانسانی ترین رفتارها وامی داشتند : توطئه علیه دیگر زندانی ها. بسیاری از تواب ها به چنان درجه از پستی سوق داده شدند که همکار و همزبان بازجوها و نگهبانان قرار گرفتند. برای اثبات خلوص شان، حتی وادار شدند که شلاق بدست گیرند و در مراسم اعدام همکاری کنند. هدف این بود که هر گونه رابطه عاطفی تواب با گذشته اش قطع شود و هرچه بیشتر از هویت و تعلقات گذشته اش بگسلد. می دانستند هر چه این گسست قاطع تر و خشن تر باشد و همراه با انتقام از تعلقات گذشته، که تبلورش دیگر زندانی ها و به ویژه زندانیان سرموضعی بودند، راه بازگشت به گذشته بسته تر می شود.
ادامه مطلب + دانلود...