جستجو در تک بوک با گوگل!

تابعيت پايگاه تك بوك از قوانين جمهوري اسلامي ايران

تفسیر سوره اسراء

1,250

بازدید

تفسیر سوره اسراء ۲٫۷۱/۵ (۵۴٫۲۹%) ۱۴ امتیازs
بسم الله الرحمن الرحیم

تسبیح موجودات:

۴۴)آسمان های هفتگانه وزمین وهرکه درآنهاست,تسبیح خداوند را می گویند,
وهیج چیز نیست مگرآنکه با ستایش,از اوبه پاکی یاد می کند ولی شما تسبیح
آنها را نمی فهمید.هما نا او بردبار و آمرزنده است.

نکته ها:
۱٫    این آیه می گوید:همه ی هستی برای خداوندتسبیح وسجده وقنوت دارند. برخی مفسران
این تسبیح را تسبیح تکوینی دانسته اند,یعنی ساختار وجودی هر ذره ای از عالم,نشان از اراده,حکمت,علم وعدل خدا دارد.
۲٫    بعضی دیگر معتقدندکه هستی,شعوروعلم داردوهمه در حال تسبیح اند,ولی گوش ما
صدای آنها را نمی شنود.حتی سنگ هم علم وخشیت داردواز خوف خدا ازکوه سقوط
می کند.خداوند کوهها رامخاطب قرارداده:ای کوهها همراه با داوود نیایش کنید.
۳٫    تسبیح گویی حیوانات وموجودات,درروایات هم آمده است,ازجمله:
الف:به چهره حیوانات سیلی نزنید,که تسبیح خدا می گویند.
ب:هرگاه صید تسبیح نگوید,شکار صیاد می شود.
ج:هیج درختی قطع نمی شود,مگر بخاطرترک تسبیح خداوند.
د:سنگریزه در دست پیامبر(ص)به نبوت او گواهی داد.
ح:صدای گنجشک ها تسبیح آنهاست.
هرکس به زبانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانی وقمری به ترانه
 
پیا م ها:
۱)    همه ی هستی خدا را تسبیح می گویند،پس چرا انسان از این کاروان عقب بما ند.
۲)    در آسمان موجودات زنده وبا شعور هست.
۳)    تسبیح هستی،همراه با حمدو ستایش است.
۴)    بعضی صداها را ممکن است بشنویم،اما نمی فهمیم که تسبیح است.
۵)    همه ی هستی شعور دارند،ولی اطلاعات انسان از هستی ناقص است.
۶)    تحمل عقاید خرافی وسخنان نا روا ،بر خاسته ازحلم وبردباری خداست.

۴۵)و هرگاه قرآن می خوانی،میان تووکسانی که به قیامت ایمان ندارند،حجابی
ناپیدا (ومعنوی)قرار می دهیم تا از درک معارف حق محروم بمانند.

نکته ها:
۱٫قرآن وسیله ی هدایت متقین است،واز نشا نه های متقین،یقین به آخرت است،پس قرآن
برای آنان که به قیامت ایمان ندارند،هدایت گرنیست.این همان حجاب پنهانی
است که سبب می شودانسان از فهم وحی ولذت درک معارف الهی محروم
بماند،گرچه اززبان خودپیامبر(ص)نیزوحی را بشنود.

پیا م ها:
۱)    اگر انسان،قا بلیت هدایت نداشته باشد،تلاوت قرآن،توسط رسول الله هم بی اثر است.
۲)    قهر الهی،پس از لجاجت وکفرانسان است.
۳)    تلاوت قرآن می تواندانسانرا ازشر کفار،ایمن کند.
۴)    محرومیت از درک وحی،عذاب وقهر الهی است.چوب خدا صدا ندارد.
۵)    خداوند حقایق ومعارف رااز غیر اهلش پوشیده داشته است۰
 
۴۶) بردلهای آنان(کفار)پوشش هایی قراردادیم تا آن رانفهمندودرگوشهای آنها
سنگینی تاحق را نشنوند.وچون پروردگارت را درقرآن به یگانگی یادکنی،
آنان پشت کرده وگریزان می شوند.

نکته ها:
۱٫    بیش از هزاربار درقرآن، از توحید یاد شده است،ولی کوردلان از شنیدن آیات توحید   وبهره گیری ازآنها محروم وناراحتند، اما از شنیدن سخن شرک ویاوه خرسند می شوند.
۲٫   امروز نیزهرگاه بحث از توحید می شود،بعضی متنفرند،ولی سخن شرقی ها وغربی ها
برایشان جاذبه دارد.قرآن چنین گروه های گریزان از حق را به الاغ هایی تشبیه کرده
که از شیران رم می کنند.
پیام ها:
۱)   روح بسته ودل مرده،معارف ناب قرآن را نمی پذیرد.
۲)  محروم ماندن ازدرک معنویات،نوعی قهرالهی است.
۳) توحیددرربوبیت،سخت ترین چیزبرای مشرکان است.
۴) یاد غیرخدا کفراست،یادخداوغیرخدا شرک،وتنها یادخدای یکتا توحید است.

۴۷) ما داناتریم که چون به توگوش می دهند،برای چه گوش می دهند و آنگاه                   که برای خنثی کردن تبلیغات پیامبربا هم نجوامی کنند.آن زمان که به  ستمگران دیگران می گویند: شما جزازمردی افسون شده پیروی نمی کنید(آن راهم می دانیم).

نکته ها:
۱٫    این آیه به پیامبردلگرمی می دهدکه ازفراروبی احترامی کفار،متأثر نمی شود،چون همه
چیزبرخدا روشن است.

۲٫    در تفاسیر آمده است که هریک ازسران کفار،شبانه وبدون اطلاع یکدیگر مخفیانه پشت
خانه پیامبرحاضر می شدندتا درتاریکی ،صوت قرآن رابشنوندو سپس تحلیل کنند.گاهی
هم درتاریکی به هم برمی خوردندویکدیگرراشناخته ملامت می کردندکه ما خود،دل از
صوت محمد(ص) نمی کنیم،مردم چه کارکنند!
پیام ها:
۱)    خداوند،ازاهداف واغراض مردم نیز آگاه است.
۲)    همه ی شنوندگان،حسن نیت ندارند.
۳)    مبلغ حق،نباید بافراریا تهمت مردم عقب نشینی کندبلکه باید بداندکه زیرنظرخداست و
دلگرم باشد.
۴)    دشمنان،چون توجه مردم رابه رهبران الهی می بینند،باتهمت ودروغ به آنان ضربه میزنند.

۴۸)ای پیامبر! بنگرکه چگونه برای تومثلهازدندودرنتیجه گمراه شدند،پس نمی توانند
راه حق رابیابند.

نکته ها:
۱٫    پیامبر(ص)ورهبران دینی وموءمنین،باید ازشیوه تبلیغات دشمن آگاه باشند.
۲٫    توهین به رهبران الهی،عامل گمراهی است.
۳٫    کفر،سرانجامی ندارد.
۴٫    آنان که برای ردکردن دین،منطق ندارند،بامثل زدن،به پیامبربدگویی واورا تحقیرمیکنند.
۵٫    گمراهی انسان ها به تدریج حاصل می شود،اول گرفتارتوهین وضربالمثل نابجا می شود،
آنگاه به انحراف،سپس به بن بست می رسد

۴۹)وکافران گفتند:آیا آنگاه که ماچون استخوان پوسیده وپراکنده شویم،آیا براستی
ما باآفرینشی تازه،برانگیخته می شویم؟

نکته ها:
۱٫  قرآن نیزدرپاسخ منکران معادتکیه برعلم وقدرت وحکمت خدا درآفرینش وذکرنمونه         ای درطبیعت وتاریخ وخودانسان داردکه اول نبوده وسپس پدیدآمده است .خداوند می تواند
بار دیگرموجودات راپس از مرگ،زنده کند.

۵۰و۵۱)بگو:(استخوان خردشده که آسان است،شما سنگ باشیدیا آهن. یاهرمخلوقی
ازآنچه که درنظر شما ازآن هم سخت تراست (بازخدا می تواند شما رادوباره
زنده کند) آنان بزودی خواهندگفت:چه کسی  ما رابازمیگرداند؟بگو: همان
کسی که نخستین بارشما را آفرید. پس بزودی سرهای خویش را به سوی تو
تکان خواهند دادوگویند :آن روز، چه زمان خواهدبود؟ بگو: شاید نزدیک
باشد!

نکته ها:
۱٫    گرچه انسان پس ازمرگ،متلاشی وخاک می شود،ولی خاک،سرچشمه ودروازه ی حیات
وزندگی است.گیاهان ازخاک می رویندوموجودات زنده درخاک پرورش می یابند.پس زنده کردن مردگان ازخاک،نزد خداوند متعال مهم ودشوار نیست،حتی اگرشما سنگ و
آهن وسخت تراز اینها هم باشید،که فاصله شان باحیات،دورتر است،بازهم خداوند،شما را
زنده خواهدکرد.
۲٫   منکران، دلیلی برانکار معادندارند،تنها سوال دارندکه چه کسی وچه زمانی وچگونه ما را
زنده می کند؟ پاسخ قرآن این است که همان خداکه اولین بارشما را آفرید، قدرت باز آفرینی شمارادارد، زمان آن نیزخیلی دور نیست، شاید نزدیک باشد!

پیام ها:
۱)   زنده ساختن مجدد مردگان،حتی اگرسنگ وآهن هم شده باشد،برخدا آسان است.
۲)   معاد جسمانی است.
۳)   دلیل انکارمعاد، غفلت ازقدرت الهی است.
۴)   عمردنیا نسبت به آخرت، کم وکوتاه است وهرکس باید مرگ وقیامت را نزدیک بداند.

۵۲)روزی که شماراازقبرهایتان فرا می خواند، پس شما حمدگویان اجابت می کنید
ومی پنداریدکه جزمدت کوتاهی دردنیایابرزخ درنگ نکرده اید.

پیام ها:
۱)   قیامت را فراموش نکنید.
۲)   قیامت روز فراخوانی عمومی مردم است.
۳)   هنگام رستاخیز، همه ی مردم ثنا گوی خدایند(ولی برای کافران سودی ندارد).
۴)   مدت دنیا وبرزخ، نسبت به قیامت، بسیارکوتاه است.

کلام نیکوتر:

۵۳ )وبه بندگانم بگو:سخنی گویندکه نیکوتراست،چراکه شیطان باسخنان ناموزون                                            میان آنها فتنه وفساد می کند. همانا شیطان همواره برای انسان، دشمنی آشکاربوده است.

نکته ها:
۱٫   خداوند، آفریدگار بهترین هاست؛ ازمانیز بهترین ها رامی خواهد؛ بهترین عمل، بهترین
سخن وبهترین حرفها را پیروی کردن.

پیام ها:
۱)    دردعوت به مرام نیکو،باید خود نیکو سخن بود.
۲)    لازمه ی عبودیت، خوش گفتاری با دیگران است.
۳)    شیطان درفتنه گری ودشمنی با انسان،  بسیار جدی است.
۴)    کلام وگفتارخوب،زمینه ساز محبت،وسخن ناروا،زمینه ساز انواع وسوسه های شیطانی
است.آری،سخن نیکو،زمینه وسوسه را می  زداید.

علم خدا به انسان ها:

۵۴)پروردگارشمابه شماداناتراست،اگربخواهدبرشمارحمت می آورد،یا اگربخواهد
(به خاطر کردارتان)شما راعذاب می کند.وما تورا به عنوان وکیل مردم نفرستادیم(تا به
ایمان آوردن مجبورشان کنی)۰

نکته ها:
۱٫    انسان خود را برتراز دیگران نداند، آنان را تحقیر نکند وحتی به کفار نگوید: شما اهل
دوزخیدومااهل بهشت،چراکه چنین روشی،سبب فتنه می شود.به علاوه ماچه می دانیم
عاقبت خوش با کیست؟خدا آگاه تر است،اگر بخواهد می بخشد یا عذاب می کند.

پیام ها:
۱)    به ایمان خود مغرورنشویم.
۲)    کارهای الهی، براساس علم اوست.
۳)    علم خدا ومهروقهر او، از  شئون ربوبیت خداونداست.
۴)    انسان باید همواره بین خوف ورجا باشد.
۵)    انسان ها درانتخاب عقیده آزادند، حتی پیامبران هم مأموراجبار مردم بر ایمان نیستند.

علم خدابه همه موجودات زمین:

۵۵)وپروردگارت به هرکه درآسمان ها وزمین است،دانا تراست.والبته ما بعضی
ازپیامبران رابر بعضی دیگربرتری بخشیدیم وبه داوود زبور دادیم.

نکته ها:
۱٫    پیا مبران،یکصدو بیست و چهار هزارنفربودند؛ بعضی مبعوث برهمه ی مردم ودارای کتاب
آسمانی بودند،برخی نیزدرمنطقه یا برقوم خاصی مأموربودند وتحت فرمان پیامبربزرگتری
انجام وظیفه می کردند.

پیام ها:
۱)    پیامبران تحت توجه خاص الهی می باشند.
۲)    عالم،محضر خداست واوبرهمه چیزآگاه است.
۳)    درآسمان ها نیزموجودات با شعوروجود دارند.
۴)    کتاب آسمانی،  ازنشانه های برتری یک پیامبراست.
۵)    برتری فرهنگی، اساسی ترین برتری است،نه مال ومقام وعمر.
۶)    در میان پیامبران نیزسلسله مراتب برتری وجوددارد.بهترین افراد نیزبا هم یکسان نیستند.

۵۶)بگو:کسانی راکه غیرخداوندگمان می کردید(معبود شمایند)بخوانید.آنها نه مشکلی
را می توانند ازشما برطرف کنند ونه تغییری درآن دهند.

پیام ها:
۱)    سراغ غیرخدارفتن وبه آن امیدداشتن، خیالی بیش نیست.
۲)    ازانگیزه های پرستش، به یک  قدرت است وبت ها این توان را ندارند.
۳)    غیرخدا، نه می تواند خطر رارفع کندونه آن را به دیگری برگرداند،ویا آن را تبدیل کندو
یا تخفیف دهد(عقیده به شفاعت اولیای خدا برای رفع مشکلات وعذاب،به اذن خداست و
حساب دیگری دارد.)

۵۷)آنان راکه(مشرکان رابه جای خدا)می خوانند(مانندعیسی وفرشتگان) خودشان
وسیله ای هرچه نزدیک تر،وبه رحمت اوامیدوارندواز عذابش بیمناک.همانا عذاب
پروردگارت درخورپرهیزووحشت است.

نکته ها:
۱٫  پیامبرانی که مردم را به حق دعوت می کنند، خودشان نیز(درحرکت معنوی) به سوی
پروردگارشان، به سراغ وسیله می روند، آن هم وسیله ای که بیشتروسریعترآنان را به خدا
نزدیک کند،یا هرپیامبری مقرب تراست، بیشترسراغ خداوند می رود.
۲٫    درروایات بسیاری ذیل این آیه آمده است که دوکفه بیم وامید درانسان باید یکسان باشد،و
گرنه یا مأیوس می شود،یا مغرور.

پیام ها:
۱)    برای قرب به خدا،راهها و وسائلی وجود دارد.
۲)    سراغ وسیله رفتن وشفاعت طلبی، نباید انسان را از عذاب غافل کند.
۳)    درتقرب به خدا، سبقت ومسابقه ارزش دارد.(هرکه به خدانزدیک تراست،تلاشش برای توسل بیشتر است.)
۴)    بهترین وسیله آن است که انسان را به خدا نزدیک تر کند..
۵)    عذاب، ازشئون ربوبیت خداوند است، آن را شوخی نگیریم.

۵۸)و هیچ منطقه آبادی  نیست، مگرآنکه پیش از روز قیامت، آن راهلاک می کنیم
یا(بخاطرگناهانشان) به شدت عذاب می کنیم،این درکتاب الهی(ولوح محفوظ)
ثبت شده است.

پیام ها:
۱)    زندگی برای هیچ کس ماندگاروپایدار نیست.
۲)    برچیده شدن بساط زندگی روی زمین، نه یک تصادف،بلکه بر اساس قانونی است که
خداوند،از پیش تعیین وثبت کرده است.
کشتن ناقه ی صالح:

۵۹)و هیچ چیزی ماراازفرستادن آیات و معجزات(مورددرخواست مردم)بازنداشت، جز
اینکه امت های پیشین آنها را تکذیب کردند(وهلاک شدند). ما به قوم ثمود ماده
شتری دادیم که روشنگر(اذهان مردم)بود،امابه آن ستم کردندو ما آیات ومعجزات
(درخواستی)را نمی فرستیم مگربرای بیم دادن.

نکته ها:
۱٫    شتریک حیوان است،ولی خداوند درباره شتر صالح می فرماید:((ناقـه الله ))،چون هرچه به خدا منسوب شودقداست دارد،حتی نام ابولهب وشیطان چون درقرآن است، بی وضو به
آن درمتن قرآن نمی توان دست زد.

پیا مها:
۱)    پیامبران با داشتن معجزه های گوناگون، پیوسته گرفتارافراد لجوج بودند.
۲)    توهین به مقدسات و تکذیب معجزات، قهروعذاب الهی رادنبال دارد.
۳)    آنچه ازسوی خدا است و رنگ خدایی دارد،حسابش از امور عادی جداست.
۴)    معجزات، وسیله ی شناخت وبینش وهشدار مردم است.
۵)    خداوند برهرکاری تواناست،اما کارش بر اساس حکمت است، نه ارضای هوسهای مردم.

شجره ملعونه:

۶۰)و (به یادآور) آنگاه که به توگفتیم: هماناپروردگارت برمردم احاطه دارد وآن
رؤیایی راکه نشانت دادیم وآن درخت نفرین شده درقرآن را،جزبرای آزمایش
مردم قرارندادیم.وما مردم رابیم می دهیم، ولی(هشدار ما) جزطغیان وسرکشی
بزرگ، چیزی برآنها نمی افزاید.



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

تفسیر سوره والعادیات

359

بازدید

َسوره والعادیات
ََمقدمه
این سوره در مدینه نازل شده و داراى ۱۱ آیه است
________________________________________
تفسیر نمونه جلد ۲۷ صفحه ۲۳۶
محتوى و فضیلت سوره و العادیات :
در اینکه این سوره در مکه نازل شده است یا در مدینه ؟ در میان مفسران سخت گفتگو است ، بسیارى آن را مکى شمرده اند، در حالى که جمعى آن را مدنى مى دانند.
کوتاه بودن مقطع آیات ، و تکیه بر سوگندها، و همچنین تکیه بر مساءله معاد قرائنى است که مکى بودن سوره را تاءیید مى کند.
ولى از سوى دیگر مضمون سوگندهاى این سوره که تناسب زیادى با مسائل جهاد دارد – چنانکه انشاء الله مشروحا بیان خواهد شد – و همچنین روایاتى که مى گوید این سوره بعد از جنگ ((ذات السلاسل )) نازل شده است .
(جنگى که در سال هشتم هجرت واقع شد و در آن گروه کثیرى از کفار به اسارت درآمدند، و آنها را با طنابها محکم بستند و لذا آن را ذات السلاسل نامیده اند و شرح آن در تفسیر آیات به خواست خدا خواهد آمد) گواه بر مدنى بودن این سوره است ، حتى اگر سوگندهاى آغاز این سوره را ناظر به حرکت حجاج به سوى منى و مشعر بدانیم نیز تناسب با مدینه دارد.
درست است که مراسم حج با اکثر شاخ و برگهایش در میان عرب جاهلى نیز – به خاطر اقتدا به سنت ابراهیم – رواج داشت ولى آنها چنان با خرافات آمیخته شده بود که بعید به نظر مى رسد قرآن به آن سوگند یاد کرده باشد.
با توجه به مجموع این جهات ما مدنى بودن آن را ترجیح مى دهیم . از آنچه گفتیم ضمنا محتواى سوره نیز روشن شد که در آغاز سوگندهاى بیدار کننده اى را ذکر مى کند، و بعد از آن سخن از پاره اى از ضعفهاى نوع انسان همچون کفر و بخل و دنیاپرستى به میان مى آورد، و سرانجام با اشاره کوتاه
________________________________________
تفسیر نمونه جلد ۲۷ صفحه ۲۳۷
و گویائى به مساءله معاد، و احاطه علمى خداوند به بندگان ، سوره را پایان مى دهد.
در فضیلت تلاوت این سوره از پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آمده است : من قراءها اعطى من الاجر عشر حسنات ، بعدد من بات بالمزدلفه ، و شهد جمعا: هر کس آن را تلاوت کند به عدد هر یک از حاجیانى که (شب عید قربان ) در مزدلفه توقف مى کنند و در آنجا حضور دارند ده حسنه به او داده مى شود و
در حدیث دیگرى از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم : من قراء و العادیات و اءدمن قرائتها بعثه الله مع امیر المؤ منین (سلام الله علیه ) یوم القیامه خاصه ، و کان فى حجره و رفقائه : هر کس سوره و العادیات را بخواند، و بر آن مداومت کند، خداوند روز قیامت او را با امیر مؤ منان (سلام الله علیه ) مبعوث مى کند، و در جمع او و میان دوستان او خواهد بود.
از بعضى از روایات نیز استفاده مى شود که سوره و العادیات معادل نصف قرآن است .
ناگفته پیدا است که این همه فضیلت براى آنها است که آن را برنامه زندگى خویش قرار دهند و به تمام محتواى آن ایمان دارند و عمل مى کنند.
________________________________________
تفسیر نمونه جلد ۲۷ صفحه ۲۳۸
ََآیه ۱ – ۱۱
آیه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَ الْعَدِیَتِ ضبْحاً(۱) فَالْمُورِیَتِ قَدْحاً(۲) فَالمُْغِیرَتِ صبْحاً(۳) فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً(۴) فَوَسطنَ بِهِ جَمْعاً(۵) إِنَّ الانسنَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ(۶) وَ إِنَّهُ عَلى ذَلِک لَشهِیدٌ(۷) وَ إِنَّهُ لِحُب الْخَیرِ لَشدِیدٌ(۸) أَ فَلا یَعْلَمُ إِذَا بُعْثرَ مَا فى الْقُبُورِ(۹) وَ حُصلَ مَا فى الصدُورِ(۱۰) إِنَّ رَبهُم بهِمْ یَوْمَئذٍ لَّخَبِیرُ(۱۱)
________________________________________
تفسیر نمونه جلد ۲۷ صفحه ۲۳۹
  ترجمه :

بنام خداوند بخشنده مهربان
۱ – سوگند به اسبان دوندهاى که نفس زنان (به سوى میدان جهاد) پیش  رفتند.
۲ – و سوگند به آنها (که بر اثر برخورد سمشان به سنگهاى بیابان ) جرقه هاى آتش افروختند.
۳ – و با دمیدن صبح بر دشمن یورش بردند.
۴ – و گرد و غبار به هر سو پراکنده کردند.
۵ – و (ناگهان ) در میان دشمن ظاهر شدند.
۶ – که انسان در برابر نعمتهاى پروردگارش ناسپاس و بخیل است .
۷ – و او خود نیز بر این معنى گواه است .
۸ – او علاقه شدیدى به مال دارد.
۹ – آیا نمى داند روزى که تمام آنچه در قبرهاست زنده مى شود.
۱۰ – و آنچه در درون سینه ها است آشکار مى گردد.
۱۱ – در آن روز پروردگارشان از آنها کاملا با خبر است .
 شاءن نزول :   

در حدیثى آمده است که این سوره بعد از جنگ ذات السلاسل نازل شد و ماجرا چنین بود:
در سال هشتم هجرت به پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) خبر دادند که دوازده هزار سوار در سرزمین یابس جمع شده ، و با یکدیگر عهد کرده اند که تا پیامبر
________________________________________
تفسیر نمونه جلد ۲۷ صفحه ۲۴۰
(صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و على (علیه السلام ) را به قتل نرسانند و جماعت مسلمین را متلاشى نکنند از پاى ننشینند!
پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) جمع کثیرى از یاران خود را به سرکردگى بعضى از صحابه به سراغ آنها فرستاد، ولى بعد از گفتگوهائى بدون نتیجه بازگشتند، سرانجام پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) على (علیه السلام ) را با گروه کثیرى از مهاجر و انصار به نبرد آنها اعزام داشت ، آنها به سرعت به سوى منطقه دشمن حرکت کردند و شبانه راه مى رفتند، و صبحگاهان دشمن را در حلقه محاصره گرفتند، نخست اسلام را بر آنها عرضه داشتند چون نپذیرفتند هنوز هوا تاریک بود که به آنها حمله کردند و آنان را درهم شکستند، عده اى را کشتند، و زنان و فرزندانشان را اسیر کردند، و اموال فراوانى به غنیمت گرفتند.
سوره و العادیات نازل شد در حالى که هنوز سربازان اسلام به مدینه باز نگشته بودند، پیغمبر خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آن روز براى نماز صبح آمد، و این سوره را در نماز تلاوت فرمود، بعد از پایان نماز اصحاب عرض کردند: این سوره اى است که ما تا به حال نشنیده بودیم !.
فرمود: آرى ، على (علیه السلام ) بر دشمنان پیروز شد، و جبرئیل دیشب با آوردن این سوره به من بشارت داد.
چند روز بعد على (علیه السلام ) با غنائم و اسیران به مدینه وارد شد
بعضى معتقدند که این یکى از مصادیق روشن آیه است نه شاءن نزول .
________________________________________
تفسیر نمونه جلد ۲۷ صفحه ۲۴۱
 تفسیر :   

سوگند به جهادگران بیدار!
گفتیم این سوره با سوگندهاى بیدارگرى آغاز شد، نخست مى فرماید: به اسبان دونده اى که نفس زنان (به سوى میدان جهاد) پیش رفتند سوگند (و العادیات ضبحا).
یا به شتران حاجیان که از سرزمین عرفات به مشعر الحرام و از مشعر نفس زنان به سوى منى حرکت مى کنند سوگند.
((عادیات )) جمع عادیه از ماده عدو (بر وزن صبر) در اصل به معنى گذشتن و جدا شدن است ، خواه قلبا بوده باشد که آن را عداوت گویند و یا در حرکت خارجى که آن را عدو (دویدن ) مى خوانند، و گاه در معاملات است که آن را عدوان مى نامند، و در اینجا منظور همان دویدن با سرعت است .
ضبح (بر وزن مدح ) به معنى صداى نفسهاى تند و سریع اسب است که هنگام دویدن از او به گوش مى رسد.
همانگونه که در بالا اشاره کردیم در تفسیر این آیه دو نظر وجود دارد:
نخست اینکه منظور سوگند به اسبهائى است که با سرعت به سوى میدان جهاد پیش مى روند، و از آنجا که جهاد امر مقدسى است این حیوانات نیز در این مسیر مقدس آنچنان ارزش پیدا مى کنند که شایسته است سوگند به آنها یاد شود.
________________________________________
تفسیر نمونه جلد ۲۷ صفحه ۲۴۲
تفسیر دیگر سوگند به شترانى است که در فریضه بزرگ حج در میان مواقف و اماکن مقدس به سرعت حرکت مى کنند، و به همین دلیل داراى قداستى هستند شایسته سوگند.
در حدیثى آمده است که ابن عباس مى گوید: در حجر اسماعیل در کنار خانه کعبه بودم ، مردى آمد در باره آیه ((والعادیات ضبحا)) از من سؤ ال کرد، من گفتم : منظور اسبانى است که در راه جهاد حمله مى کنند، و شبانگاه به محل استراحت باز مى گردند، و سربازانى که آتش روشن مى کنند و براى خود غذا درست مى کنند.
آن مرد از من دور شد و به سراغ على بن ابیطالب (علیه السلام ) رفت در حالى که در کنار زمزم بود و از همین آیه از آن حضرت سؤ ال کرد.
فرمود: آیا از کسى قبل از من این آیه را پرسیده اى عرض کرد آرى ، از ابن عباس پرسیده ام او گفت منظور اسبانى است که در راه جهاد حمله مى کنند، فرمود: برو و او را صدا کن نزد من بیاید.
هنگامى که خدمت حضرت على (علیه السلام ) آمدم فرمود: چرا مردم را به چیزى که نمى دانى فتوا مى دهى ؟ اولین غزوه در اسلام بدر بود و با ما جز دو اسب نبود: اسبى از زبیر و اسبى از مقداد چگونه عادیات به معنى اسبان است ؟! نه ، مقصود شترانى است که از عرفات به مشعر و از مشعر به منى مى روند.
ابن عباس مى گوید این را که شنیدم از نظر خود بازگشتم و نظر امیر مؤ منان على (علیه السلام ) را پذیرفتم .
این احتمال نیز وجود دارد که ((عادیات )) داراى معنى وسیعى است که
________________________________________
تفسیر نمونه جلد ۲۷ صفحه ۲۴۳
هم اسبان مجاهدان را شامل مى شود، و هم شتران حاجیان را، و منظور از روایت فوق این است که نباید معنى آن را محدود به اسبان کرد چرا که این معنى همه جا صادق نیست ، مصداق واضحترش شتران حجاج است . این تفسیر از جهاتى مناسب تر به نظر مى رسد. سپس مى افزاید: سوگند به آنها که جرقه هاى آتش افروختند (فالموریات قدحا).
اسبان مجاهدانى که چنان با سرعت به سوى میدان نبرد حرکت مى کنند که از اثر برخورد سم آنها به سنگهاى بیابان جرقه ها مى پرد، یا شترانى که به سرعت به مواقف حج مى دوند و سنگها و ریگها از زیر پاى آنها پریده و بر اثر برخورد به سنگهائى دیگر تولید جرقه مى کند.
یا طوائف و گروه هائى که در مواقف حج براى تهیه غذا آتش ‍ مى افروزند، یا کنایه از کسانى است که آتش جنگ و جهاد را برمى افروزند و یا زبانهائى که با بیان کوبنده خود آتش به دل دشمن مى زنند، و یا منظور کسانى است که به گفته بعضى از مفسران در انجام حاجات مردم تلاش مى کنند و مقصود خود را پیش مى برند همانگونه که آتش از سنگ آتشزنه بیرون مى آید ولى این احتمالات بسیار بعید به نظر مى رسد و ظاهر آیه همان دو تفسیر نخست است .
((موریات )) جمع ((موریه )) از ماده ((ایراء)) به معنى آتش ‍ افروختن و قدح به معنى زدن سنگ یا چوب و یا آهن و چخماق به یکدیگر براى تولید جرقه است .
سپس در سومین سوگند مى فرماید: ((قسم به آنها که با دمیدن صبح
________________________________________
تفسیر نمونه جلد ۲۷ صفحه ۲۴۴
بر دشمن حمله کردند)) (فالمغیرات صبحا).
رسم عرب – چنانکه طبرسى در ((مجمع البیان )) مى گوید – بر این بوده که شبانگاه نزدیک منطقه دشمن رفته و کمین مى کردند تا صبحگاهان حمله کنند.
در شاءن نزول این آیات (یا یکى از مصداقهاى روشن آن ) خواندیم که لشگریان اسلام به فرماندهى على (علیه السلام ) از تاریکى شب استفاده کرده و به سوى میدان نبرد پیش رفته اند و در نزدیکى قبیله دشمن کمین کرده ، صبحگاهان همچون صاعقه بر آنها یورش بردند، و پیش از آنکه دشمن بتواند عکس العملى از خود نشان دهد قدرت آنها را درهم شکستند.
و اگر سوگندها را اشاره به شتران حاجیان بدانیم منظور از این آیه هجوم قافله هاى شتران در صبحگاهان عید از مشعر به منى است .
((مغیرات )) جمع ((مغیره )) از ماده ((اغاره )) به معنى هجوم و حمله به دشمن است ، و از آنجا که گاهى این هجوم و حمله به منظور گرفتن اموال صورت مى گیرد، گاه این واژه به معنى معمول در فارسى ، یعنى غارت کردن و گرفتن اموال دیگران به کار مى رود.
بعضى گفته اند در ماده این لغت ، هجوم و حمله با اسب نهفته شده است ، ولى موارد استعمال آن به خوبى نشان مى دهد که اگر در آغاز، این قید وجود داشته ، تدریجا حذف گردیده است .
و اینکه بعضى احتمال داده اند، منظور از ((مغیرات )) در اینجا قبائل و طوائف مهاجم است که به سوى میدان نبرد، و یا با عجله به سوى منى حرکت مى کنند، بعید به نظر مى رسد، چرا که آیه ((والعادیات ضبحا)) مسلما توصیفى براى اسبها یا شتران بود، نه صاحبان آنها، این آیه نیز ادامه همان است .
________________________________________
تفسیر نمونه جلد ۲۷ صفحه ۲۴۵
سپس به یکى دیگر از ویژگیهاى این مجاهدان و مرکبهاى آنها اشاره کرده مى افزاید: ((آنچنان بر دشمن هجوم سریع مى برند که به سبب آن گرد و غبار را به هر سو پخش کردند)) (فاثرن به نقعا).
یا اینکه بر اثر هجوم شتران حاجیان از مشعر الحرام به سوى منى ، گرد و غبار از هر سو پراکنده مى شود.
((اثرن )) از ماده ((اثاره )) به معنى پراکندن غبار یا دود است ، و گاه به معنى هیجان آوردن نیز به کار رفته است ، همچنین گاه به معنى پخش  شدن امواج صوت در فضا آمده .
((نقع )) (بر وزن نفع ) به معنى غبار است ، و اصل این ماده به معنى فرو رفتن آب یا فرو رفتن در آب است و از آنجا که فرو رفتن در غبار نیز شباهت با آن دارد، این کلمه ، بر آن اطلاق شده ، ((نقیع )) به آب راکد گفته مى شود
و در آخرین ویژگى از ویژگیهاى آنها مى فرماید: آنها در همان بامداد در میان دشمن ظاهر شدند (فوسطن به جمعا).
چنان هجوم آنها غافلگیرانه و برق آسا بود که در چند لحظه صفوف
________________________________________
تفسیر نمونه جلد ۲۷ صفحه ۲۴۶
دشمن را از هم شکافته و به قلب آنها هجوم بردند، و جمعیت آنها را از هم متلاشى کردند، و این نتیجه همان سرعت عمل و بیدارى و آمادگى و شهامت و شجاعت است .
و یا اشاره به ورود حاجیان از ((مشعر)) به قلب منى است .
بعضى نیز گفته اند: منظور، قرار دادن دشمن در حلقه محاصره است ، ولى این تفسیر، در صورتى صحیح است که جمله ((فوسطن )) با تشدید سین خوانده شود در حالى که قرائت مشهور چنین نیست ، بنابراین صحیح همان معنى اول است .
رویهمرفته در یک جمعبندى نهائى به اینجا مى رسیم که سوگند به اسبهائى یاد شده که نخست با سرعت ، نفس زنان به سوى میدان جهاد پیش مى روند، و سپس سرعت آنها بیشتر مى شود، آنچنان که از ضربات سم آنها بر سنگها جرقه هائى برمى خیزد و تاریکى شب را مى شکافد، و در مرحله بعد که به نزدیکى منطقه دشمن مى رسند، آنها را غافلگیر ساخته ، و هنگام روشن شدن هوا بر آنها هجوم مى برند، آنچنان هجومى – که گرد و غبار را در فضا پراکنده مى کند و سرانجام به قلب جمعیت دشمن وارد شده ، صفوف آنها را از هم متلاشى مى کنند.
سوگند به این اسبهاى پر قدرت !
سوگند به این سواران شجاع !
سوگند به نفسهاى مرکبهاى مجاهدان !
سوگند به آن جرقه هاى آتشین که از سم آنها برمى خیزد!
سوگند به آن هجوم غافلگیرانه شان !
سوگند به آن ذرات گرد و غبارى که در فضا پخش مى کنند!.
و سرانجام سوگند به ورودشان در قلب صفوف دشمن و متلاشى کردن آنها
________________________________________
تفسیر نمونه جلد ۲۷ صفحه ۲۴۷
و پیروزى درخشانشان !
گر چه تمام آنچه گفته شده در معنى این سوگندها نیامده ، ولى در دلالت ضمنى کلام همه اینها جمع است .
و از اینجا روشن مى شود که جهاد آنچنان عظمتى دارد که حتى نفسهاى اسبهاى مجاهدین شایسته سوگند است ، و همچنین جرقه هاى ناشى از برخورد سمشان به سنگها، و همچنین گرد و غبارى که در فضا پخش ‍ مى کنند، آرى گرد و غبار صحنه جهاد هم پر ارزش و با عظمت است .
بعضى گفته اند منظور از این سوگندها احتمالا نفوسى است که مى توانند کمالات خود را به دیگران منتقل سازند، و جرقه هاى دانش را با افکار خود ظاهر کنند، و بر هوا و هوس هجوم برند. و شوق الهى را در خود و دیگران پراکنده کنند، و سرانجام در قلب ساکنان علیین جاى گیرند.
ولى پیدا است که اینها را نمى توان به عنوان تفسیر آیات فوق پذیرفت ، بلکه اینها تشبیهاتى است که به تناسب تفسیر آیه به ذهن مى رسد.
بعد از این سوگندهاى عظیم به پاسخ قسم ، یعنى چیزى که سوگندها به خاطر آن یاد شده است پرداخته ، مى فرماید: مسلما انسان نسبت به نعمتهاى پروردگارش ناسپاس و بخیل است (ان الانسان لربه لکنود).
همان انسان تربیت نایافته ، همان انسانى که انوار معارف الهى و تعلیمات انبیا بر قلبش نتافته ، و بالاخره همان انسانى که خود را تسلیم غرائز و شهوات سرکش نموده است او مسلما ناسپاس و بخیل است .
((کنود)) به زمینى مى گویند که چیزى از آن نمى روید، و به انسان
________________________________________
تفسیر نمونه جلد ۲۷ صفحه ۲۴۸
ناسپاس و بخیل نیز اطلاق مى شود.
مفسران براى کنود معانى زیادى گفته اند، ابوالفتوح رازى حدود پانزده معنى در این زمینه نقل کرده است ، ولى غالبا شاخ و برگ همان معنى اصلى است که در بالا آورده ایم از جمله اینکه :
۱ – کنود کسى است که مصائبش را با آب و تاب مى شمرد ، ولى نعمتها را فراموش مى کند.
۲ – کنود کسى است که نعمتهاى خدا را تنها مى خورد، و از دیگران منع مى کند، چنانکه در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى خوانیم : ((اتدرون من الکنود)) ((مى دانید کنود کیست ))؟! عرض کرد خدا و رسولش آگاه تر است .
فرمود: الکنود الذى یاکل وحده ، و یمنع رفده ، و یضرب عبده : کنود کسى است که تنها غذا مى خورد، و از عطا و بخشش به دیگران خوددارى مى کند، و بنده زیردستش را مى زند.
۳ – کنود کسى است که در مشکلات و مصائب با دوستان خود همدردى نمى کند.
۴ – کسى که خیرش بسیار کم است .
۵ – کسى که وقتى نعمتى به او برسد از دیگران دریغ مى دارد و اگر گرفتار مشکلى گردد ناشکیبائى و جزع مى کند.
۶ – کسى که نعمتهاى الهى را در معصیت صرف مى کند.
۷ – کسى که نعمت خدا را انکار مى کند. ولى همانگونه که گفتیم همه این معانى مصداقها و شاخ و برگهاى همان ناسپاسى و بخل است .
________________________________________
تفسیر نمونه جلد ۲۷ صفحه ۲۴۹
تعبیر به ((انسان )) در اینگونه موارد به معنى انسانهاى شرور هواپرست سرکش و طغیانگر است ، و بعضى آن را به انسان کافر تفسیر کرده اند، و گرنه مسلما هر انسانى چنین نیست ، بسیارند کسانى که سپاسگزارى و عطا و بخشش با روحشان عجین شده ، و از کفران و بخل بیزارند، همچنین انسانهائى که در پرتو ایمان به خدا از وادى خودخواهى و خودپرستى گام بیرون نهاده ، و در آسمان معرفت اسماء و صفات پروردگار و تخلق به اخلاق الهى به پرواز درآمده اند.
سپس مى افزاید: خود او نیز بر این معنى گواه است (و انه على ذلک لشهید).
چرا که انسان نسبت به نفس خویش بصیرت دارد، و اگر صفات درونى خود را از هر کس بتواند پنهان کند از خدا و وجدان خویش نمى تواند مخفى دارد ، خواه به این حقیقت اعتراف کند یا نه !
بعضى نیز گفته اند ضمیر در ((انه )) به خدا برمى گردد، یعنى خداوند گواه وجود صفت کنود در انسان است .
ولى با توجه به آیات قبل و بعد که ضمائر مشابه آن در این آیات به انسان برمى گردد این احتمال بسیار بعید به نظر مى رسد، هر چند بسیارى از مفسران این تفسیر را ترجیح داده اند.
این احتمال نیز داده شده که منظور شهادت انسان بر گناهان و عیوب خود در قیامت است ، چنانکه از بسیارى از آیات قرآن استفاده مى شود.
این تفسیر نیز در اینجا هیچ دلیلى ندارد، زیرا آیه مفهوم گسترده اى دارد که شهادت و گواهى او را بر کفران و بخل خویش در این دنیا نیز شامل مى شود.
________________________________________
تفسیر نمونه جلد ۲۷ صفحه ۲۵۰



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

قرآن و حقوق انسان

650

بازدید

قرآن و حقوق انسان ۲٫۶۷/۵ (۵۳٫۳۳%) ۶ امتیازs
عصر رنسانس، عصر جدا انگاری علم و دین و تفکیک قلمروهای آن دو است. در این دوران، بسیاری از دانشمندان و متخصصان غرب به ویژه آنان که از برخورد نادرست ارباب کلیسا با نخبگان علمی‌ناخشنود بودند به نسبت سنجی میان علوم مختلف با دین پرداختند.
یکی از مسائل که در این عصر مورد توجه قرار گرفته مساله حقوق انسان و علم حقوق و نسبت آن با دین و گزاره‌های دینی بود. عده ای از حقوقدانان می‌گفتند: قلمرو دین محدود به مسایل آن جهانی و آخرت انسانها بوده و نسبت به مسائل دنیوی و مشکلات و نابسامانی‌های آن ساکت است. گروسیوس هلندی از حقوقدانان بر جسته قرن هفدهم در این باره می‌گوید
(خداوند به اعمال و کردار مخلوقات کاری ندارد.)۱
سیطره دانش غربی از یک سو، و بهره گیری شرقیان از دستاوردهای فریبنده آنان از سوی دیگر، و جیره خواری شرقیان بر سر سفره پر زرق آنان، سبب شد تا باور جدایی دین از حقوق بشر در میان مسلمانان و به خصوص حقوقدانان مسلمان نیز رسوخ یابد و گروهی معتقد شوند که اسلام هیچ سیستم و نظام حقوقی ندارد، چرا که این حقوق آن‌اندازه ارزشمند و پر ارج نیست تا خداوند در آن دخالت کند، و اگر هم اسلام را دارای نظام حقوقی بدانیم چنین سیستمی‌بیش از آن که به نفع اسلام باشد به ضرر آن خواهد بود، زیرا در این صورت باید بپذیریم دین اسلام در تمام اعمال فردی و اجتماعی دخالت می‌کند و آزادی و اختیار انسان را از میان می‌برد، و این خود از ضعف دین اسلام حکایت دارد نه حقانیت و قوت آن.
در مقابل،  گروه دیگری از حقوقدانان، اسلام را دارای نظام حقوقی دانستند، نظامی‌که با آزادی انسان سازگار است و ارزش آن را دارد که خداوند به بیان آن بپردازد.
این گروه معتقدند که دین، کتابهای آسمانی و پیامبران، نخستین نظامها و سیستمهای حقوقی را درجامعه بشری وضع کرده‌اند و قرآن به عنوان یقینی ترین منبع شناخت اسلام بر این امر تصریح کرده است.
(کان الناس امه و احده فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین وانزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه)         بقره /۲۱۳
افزون بر این در بسیاری از آیات، از اهل ایمان خواسته شده است تا جز بر اساس احکام و قوانین و حقوق تعیین شده از سری وحی، حکم نرانند.
(و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الفاسقون)     مائده /۴۷
(و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون)     مائده /۴۴
(و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الظالمون)         مائده/۴۵
در آیاتی نیز از پیامبر خواسته شده بر اساس آیات قرآن حکم کند و اختلافات مردم را بر طرف کند و از هوسهای دیگران به هنگام بیان حکم بپرهیزد.
تعبیر (من لم یحکم) ظهور در کار قضا و محاکمات حقوقی میان مردم دارد، ولی آیه سوره مائده و تعبیر (و ان احکم بینهم) می‌تواند صریح در قضا و حکم میان مردم باشد.
در مفهوم (حق) داشته باشیم. (تاملی در مفهوم حق) پیش از آنکه بخواهیم نظری درباره آرامی‌یاد شده ارائه دهیم، شایست است تاملی.
حق، واژه ای عربی است و معادل آن در زبان فارسی هستی پایدار وثبوت است، یعنی هر چه اثبات و پایداری برخودار باشد.
کلمه حق و مشتقات آن در قرآن کاربرد فراوان دارد (الحق) ۱۹۴ بار، (حق) ۳۳ مرتبه، (حقا) ۱۷ مرتبه و (حقه) سه بار در قرآن به کار رفته است.
این واژه که به صورت مصدر، اسم مصدر و صفت در آیات قرآن به کار رفته است، در معانی بسیاری به کار رفته است که برخی از آنها عبارتند از: قرآن (ز خرف/ ۲۹)، اسلام (اسرا /۸۱)، عدل (اعراف/۸۱)، توحید (زخرف /۸۶)، صدق (یونس/۴)، قرض (بقره /۲۸۲)، دلیل (حج/۴) و …
برخی از مفاهیم حق در قرآن با اصطلاح بکار رفته از طرف حقوقدانان و فقیهان، هماهنگ و همخوان است، مانند آیات:
(و فی اموالهم حق للسائل و المحروم)                     ذاریات /۱۹
(و الذین فی اموالهم حق معلوم. للسائل و المحروم)             معارج /۲۵-۲۴
و آنها که در اموالشان حق معلومی‌است برای تقاضا کننده و محروم.
(فان کان الذی علیه الحق سفیها او ضعیفا)                بقره /۲۸۲
و اگر کسی که حق بر ذمه اوست سفیه یا ضعیف است…
(فلیملل الذی علیه الحق)                        بقره/ ۲۸۲
و آن کسی که حق بر عهده اوست باید املا کند.
(فات ذالقربی حقه و المسکین و ابن السبیل)                 روم /۳۸
پس حق نزدیکان و مسکینان و در راه ماندگان را ادا کن.
حق در اصطلاح فقیهان
این واژه در کتابهای فقیهی گاه مفهوم وسیعی دارد و تمام احکام وضعی و تکلیفی و تاسیسی وامضایی را در بر می‌گیرد و در مواردی نیز حق در برابر حکم قرار گرفته است. مرحوم نائینی می‌نویسد:
(اگر مجعول شرعی به دنبال خود اضافه و سلطه نداشته باشد حکم است و نام گذاری آن به حق، به لحاظ معنای لغوی آن است.)۳
علامه بحر العلوم می‌نویسد:
(حق، قدرتی است اعتباری و قراردادی که به موجب آن یک انسان بر مالی یا شخصی یا هر دو مسلط می‌گردد، مانند عین مستاجره، که مستاجر نسبت به یکی از اموال مخصوص موجر سلطنت دارد.)۴
حق در اصطلاح حقوقدانان
برای (حق) در منابع حقوقی تعریفهای گوناگونی آمده است. از آن جمله نویسنده کتاب (مقدمه علم حقوق) می‌نویسد.
(حق، امتیازی است که قواعد حقوقی برای تنظیم روابط اشخاص به سود پاره ای از آنان در برابر دیگران ایجاد می‌کند.)۵
در مقدمه همین کتاب نیز می‌خوانیم:
“برای تنظیم روابط مردم و حفظ نظم و اجتماع، حقوق برای هر کس امتیازهایی در برابر دیگران می‌شناسد و توان خاصی به او می‌بخشد. این امتیاز و توانایی را حق می‌نامند که جمع آن حقوق است(حقوق فردی) نیز گفته می‌شود. حق حیات، حق مالکیت، حق آزادی شغل و زوجیت به اعتبار همین معنی است که با عنوان حقوق بشر مورد حمایت قرار می‌گیرد.”۶
یکی دیگر از حقوقدانان می‌نویسد.
(حق، اقتدار، سلطه و امتیازی است که برای اشخاص یا شخص، اعتبار شده و دیگران مکلف به رعایت آن می‌باشند: مانند: حق مالکیت، حق زوجیت، ابوت، اکتشافات و …)7
نویسنده کتاب (حقوق اساسی) به صورت تفصیلی و روشن تر حق را تعریف می‌کند:
(افرادی که در درون جامعه زندگی می‌کنند برای تامین نیازمندی‌های خود حرکت می‌کنند و عمل می‌نمایند، در نتیجه با یکدیگر ارتباط برقرار می‌نمایند، حرکت و عمل و رابطه آنها نیاز به مرزبندی و تحدید حدود دارد. نتیجه نبودن حد و مرز، تعدی و تجاوز افراد به جان و به دسترنج یکدیگر است. جوامع بشری در طول هزاران سال به تجربه دریافته‌اند که برای جلوگیری از هرج و مرج و تعدی برای حرکت و عمل فرد در داخل جامعه، حدودی تعیین کنند که در چهار چوب آن حدود، فرد فاعل مختار باشد و اگر از آن حدود تجاوز کرد قوه نماینده جامعه او را گوشمالی دهد. این حدود همان است که به آن حقوق می‌گویند و مفرد آن (حق) است)۸
در کنار این تعریفها و سایر بیانهایی که حقوقدانان ارائه کرده‌اند باید چند نکته را از نظر دور نداشت:
۱-    ارائه تعریفی جامع و مانع برای حقوق با توجه به اختلاف نظامها و سیستمهای حقوقی میسر نیست، زیرا هر تعریفی که محققان حقوق عرضه می‌کنند تنها با نظام حقوقی مورد قبول آنان سازگار است و ممکن است با تعریفی که سایر نظامهای حقوقی برای حقوق می‌آورند ناسازگار نماید. بلی، اگر در تمام تمدنها و ملتها یک نظام حقوقی وجود داشت آن گاه ممکن بود تعریفی که مورد قبول همگان باشد ارائه شود.
۲-    حق از مفاهیم اعتباری است و دارای ماهیت نیست، بنابراین نمی‌توان مفهوم آن را به جنس و فصل تحلیل کرد و به اصطلاح نمی‌توان تعریفی حقیقی برای حق جست و جو کرد، در نتیجه تمام تعریف‌هایی که برای حق از سوی خقوقدانان بیان شده و  می‌شوند، تعریف لفظی و غیر حقیقی هستند تا آنجا که برخی از فلاسفه، حق را غیر قابل تعریف دانسته‌اند واظهار داشته‌اند:
(درباره معنای اصطلاحی حق که در علم حقوق مطرح است باید گفت که تعریف اصطلاحی آن از حد گذاری و تحدید ماهوی ممکن نیست… حق اصطلاحی از مفاهیم اعتباری است، اگر حق، دارای ماهیت بود و حد و رسم داشت قابل ترسیم و تحدید بود.)۹

حقوق قرآن، آمیزه ای از امتیاز و تکلیف
اگر چه واژه (حق) و (حقوق) تعریفی دقیق را به آسانی بر نتابد، اما می‌توان برخی ویژگیها و ممیزات آن را در یک کالبد شکاف مفهومی‌دریافت و آن را گونه ای تعریف و شناسایی به شمار آورد.
چنانچه نمونه‌ها و مصادیق حق را در قرآن مورد توجه قرار دهیم، خواهیم یافت که هر حقی بر دو پایه ۱- امتیازی به صاحب حق ۲- تکلیفی بر طرف مقابل، استوار است. یعنی، هر کجا تکلیفی جعل شده است در برابر، عده ای حق پیدا می‌کنند، مثلا زمانی که کسی متاعی را از فروشنده ای می‌خرد، در برخی موارد، برای خریدار (حق فسخ) قرار داده شده است. و مشتری با شرایطی خاص و در زمان تعیین شده، می‌تواند متاع را باز گراند و پولی را که پرداخته است باز پس گیرد. اگر دقت شود، در حق فسخ دو چیز موجود است:
الف- امتیازی برای خریدار که به آن می‌تواند معامله را فسخ کند که در اصطلاح حق نامیده می‌شود.
ب-وظیفه و تکلیفی بر فروشنده که موظف است پیشنهاد فسخ را از سوی خریدار گردن نهد.
نمونه دیگر را در (حق  قصاص) می‌توان شاهد بود، به خویشان مقتول (اولیا دم) حق قصاص داده‌اند در حالی که قاتل یعنی محکوم، مکلف به تسلیم در برابر قصاص کنندگان است.
انواع حقوق در قرآن
حقوق قرآن را به چهار گروه می‌توان تقسیم کرد:
۱-    قواعدی که امتیاز بهره وری و تکلیف حق پذیری در آن متوجه فرد است.
(ذی حق و من علیه الحق، فرد است)
۲-    قواعدی که (ذی حق) و (من علیه الحق) جامعه و یا اکثریت و یا گروهی از افراد جامعه‌اند.
۳-    قواعدی که (ذی حق) فرد است و (من علیه الحق) اکثریت افراد را تشکیل می‌دهند.
۴-    قواعدی که (ذی حق) اکثریت افرادند و (من علیه الحق) فرد است.
مشترکات قواعد حقوقی قرآن و سایر قواعد حقوقی
حقوقدانان به ویژه فلاسفه حقوق برای قواعد حقوقی ویژگیهایی بیان می‌کنند، مانند کلی بودن، الزامی‌بودن، داشتن ضمانت اجرا و ۱۰ که این ویژگیها در قواعد حقوق قرآن نیز مشهود است.
الف- کلی بودن
حقوقی که در قرآن به صورت قاعده حقوقی مطرح شده است موردی و شخصی نیست، بلکه عام و فراگیر است. چنان که قواعد حقوقی متعارف نیز چنین ویژگی دارند۱۱، چه این که بر اساس آیات قرآن تمام انسانها در برابر قانون مساوی هستند و هیچ فردی بر دیگری برتری ندارد. برای نمونه، یکی از حقوق شخص انسان که در شمار حقوق غیر مالی قرار داده شده، حق مصونیت از لطمه زدن به حیثیت و شرافت است. هیچ شخص یا مقامی‌نباید به این حق مسلم انسان تعدی کند و با تهمت، افترا، دروغ و …حیثیت و آبروی افراد را ببرد.
(و الذین بر مون المحصنات الغافلات لعنوا فی الدنیا و الاخره و لهم عذاب الیم)    نور /۲۳
کسانی که زنان پاکدامن و  بی خبر ( از هر گونه آلودگی) و مومن را متهم می‌کنند در دنیا و آخرت از رحمت الهی بدورند و عذاب بزرگی برای آنهاست.
در آیه شریفه که به منظور دفاع از حیثیت و آبروی افراد نازل شده است، ویژگی قواعد حقوقی که همان کلی بودن و فراگیری است وجود دارد به این معنی که آیه چنان که در بحث اسباب نزول مطرح است اختصاص به کسی ندارد که به عایشه یا ماریه قبطیه تهمت زد، بلکه هر کس در هر زمان و در هر مکانی که در شرایط مشابه قرار گرفت. اگر چنان تهمتی بزند، شرایط قذف در حق وی جاری خواهد شد. (در اصطلاح قرآن پژوهان، ملاک، عموم آیه است نه خصوص سبب).
ب. الزامی‌بودن
دومین ویژگی قواعد حقوقی متعارف الزامی‌بودن آنهاست در عین آن که قاعده حقوقی کلی است و شامل تمام افراد می‌گردد وقتی بر موردی تطبیق شد حالت اجبار دارد ۱۲ و برای رسیدن به هدف حقوق و ایجاد نظم و انضباط در جامعه باید رعایت قواعد حقوق الزامی‌باشد.
این ویژگی قواعد حقوقی متعارف در قواعد حقوقی قرآن نیز وجود دارد با این تفاوت که منشا الزام و ملاک یا عامل الزام در قواعد حقوقی متعارف تنها قرار داد و همبستگی اجتماعی و ترس از واکنش مردم است، اما در قواعد قرآن افزون بر این عوامل، اعتقاد به نظارت پنهان خداوند و پاداش و جزای او نیز هست.
آیه قبل با حدی که برای قذف در شریعت اسلام تعیین شده والزامی‌که در آیات دیگر در مورد اجرای حدود الهی بیان گردیده است، نشانگر بعد الزامی‌حقوقی قرآنی است.
برای نمونه حق حیات را می‌توان بر شمرد که یکی از حقوق فردی به شمار می‌آید.
در قرآن از بین بردن این حق با کشتن و نابودی همه اجتماع و جامعه، برابر معرفی شده است.
( و من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا)        (مائده /۳۲)
هر کسی انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را کشته است.
بنابراین اگر فردی زندگی همه نوع خود را نابود کند و جان او را بگیرد، خانواده مقتول حق خون خواهی و قصاص خواهد داشت.
(یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم القصاص فی القتلی الحر و با لحر….)    بقره /۷۸
ای افرادی که ایمان آورده اید، حکم قصاص در مورد کشتگان بر شما الزامی‌شده است.
البته این الزام برای کل جامعه و مجریان احکام است که چشم از این حق بر نگیرند و درخواست خانواده مقتول را بی پاسخ نگذارند و گر نه خود خانواده مقتول در اصل قصاص حق انتخاب دارد.

ج. داشتن ضمانت اجرا
قاعده حقوقی، قاعده ای است که از سوی دولت و حکومت یا هر نیروی دیگر تضمین شده باشد.۱۳
در برخی کشورها، قواعد حقوقی ضمانت اجرای مدنی دارد و در تعدادی کشورها ضمانت اجرای کیفری، در جمهوری اسلامی‌قواعد حقوقی از سوی حکومت تضمین شده است، حکومت اسلامی‌موظف است بر قواعد حقوقی قرآن عمل کند و اجرای آنها را تضمین نماید.
برای نمونه: حق حاکمیت، نمونه بارز حق عینی است. بر اساس این حق، هیچ فردی نباید به اموال دیگران دستبرد بزند و آنها را از سلطه و اختیار مالک خارج سازد. اگر شخصی مال دیگری را سرقت کند، حکومت اسلامی‌بایستی بر اساس آیات وحی که در شکل یک قاعده حقوقی است مال مالک را از سارق باز پس گیرد و آن را به مالک برگرداند و سارق را نیز مجازات کند.
(و السارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما جزا بماکسبا نکالا من الله)         مائده /۳۸
دست مرد و زن دزد را به کیفر عملی که انجام داده‌اند به عنوان یک مجازات الهی قطع کنید.
اما از سوی دیگر میان قواعد حقوقی قرآن با سایر نظامهای حقوقی تفاوتی هست، در قواعد حقوقی متعارف تنها ضمانت اجرای دولتی وجود دارد که اگر ترس از آن نباشد قانون زیر پا گذاشته می‌شود، ولی در قواعد حقوقی قرآن، هم حکومت اسلامی‌و هم ترس از عذاب اخروی، وجدان، تمایل به نزدیکی به خداوند و … اجرای قواعد حقوقی را تضمین می‌کنند و مردم را به مراعات آنها وا می‌دارند.
د. یکی دیگر از ویژگیهای قواعد متعارف که برخی از حقوقدانان مطرح کرده‌اند و در قواعد حقوقی قرآن نیز وجود دارد، آن است که حوزه و قلمرو قواعد حقوقی نباید از اجتماع خارج باشد، اگر انسان زندگی اجتماعی ندارد و به صورت کاملا انفرادی زندگی می‌کند نه حقی دارد و نه تکلیفی نسبت به دیگران. ۱۴
(کان الناس امه واحده فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب با الحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه) بقره /۲۱۳
مردم یک دسته بودند، خداوند پیامبران را بر انگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند، و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت می‌کرد، با آنها نازل نموده، تا در میان مردم در آن چه اختلاف داشتند داوری کند.



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

نصوح (توبه نصوح)

1,471

بازدید

نصوح (توبه نصوح) ۴٫۰۰/۵ (۸۰٫۰۰%) ۳ امتیازs


نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

موانع اتحاد و انسجام اسلامی

603

بازدید

بررسی عوامل اتحاد و آثار آن، موانع انسجام و علل آن، راهکارهای حفظ اتحاد و رفع موانع آن ازجمله مباحث درخور توجهی است که دراین سال اهمیت بیشتری پیدا می کند. بر این اساس مقاله حاضر به بررسی گوشه ای از موانع اتحاد از منظر قرآن کریم و روایات معصومین (ع) می پردازد.
سال ۸۶ با تدبیر رهبر فرزانه انقلاب به نام اتحاد ملی و انسجام اسلامی نام گرفت، اهمیت این تدبیر زمانی روشن می شود که به عمق تلاشهای استکبار جهانی و در رأس آن شیطان بزرگ آمریکا درجهت ایجاد شکاف بین صفوف مسلمین در سرتا سر جهان به طور عام و بر هم زدن انسجام ملت مقتدر ایران به طور خاص واقف باشیم. اختصاص بودجه های کلان درجهت اسلام ستیزی، حضور نظامی درخاورمیانه به ویژه درعراق افغانستان، فشار مضاعف برکشورهای مستقل اسلامی نظیر ایران، سوریه، لبنان و فلسطین و… طرح های پیچیده و خطرناک نظیر خاورمیانه جدید، جهانی سازی و دفاع از دموکراسی و حقوق بشر آمریکایی و اقداماتی از این دست هر مسلمان اندیشمند و دل سوز و هر آزاده غیوری را به اوج خوی پلید استعمار در سلطه برجهان آگاه می سازد. امت اسلام و آموزه های حیات بخش قرآن بزرگترین مانع در جهت دستیابی استکبار به این اهداف شوم است. به شرط آنکه با اعتصام و تمسک به قرآن و مشترکات اصیل و با خردورزی، اندیشه محوری و عقلانیت و به دور از تعصبات نژادی، فرقه ای، حول محور اسلام و قرآن اتحاد و انسجام خویش را روز افزون نمایند و متأثر از تبلیغات امپراطوری رسانه ای ناتوی فرهنگی استکبار نگردند.
بررسی عوامل اتحاد و آثار آن، موانع انسجام و علل آن، راهکارهای حفظ اتحاد و رفع موانع آن ازجمله مباحث درخور توجهی است که دراین سال اهمیت بیشتری پیدا می کند. بر این اساس مقاله حاضر به بررسی گوشه ای از موانع اتحاد از منظر قرآن کریم و روایات معصومین (ع) می پردازد.
مطلب را با هم از نظر می گذرانیم:
● اتحاد، نعمت الهی برای بشریت
اتحاد و همبستگی و صبر و پایداری رمز موفقیت ملتها و اختلاف و تفرقه و تن پروری و دنیا طلبی موجب شکست و ذلت آنهاست و این سنت پیوسته الهی درمیان جوامع بشری است. از همین رو قرآن از اتحاد با عنوان نعمت الهی یاد می کند و خطاب به مسلمین می فرماید: «واذکر وا نعمت الله علیکم اذکنتم اعداء فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخونا؛]۱[ نعمت خداوند برخودتان را به یاد آورید که دشمنان هم بودید و خداوند بین قلبهایتان دوستی برقرار کرد و به برکت آن برادران یکدیگر شدید.»
مدنی الطبع بودن انسان به طور فطری باعث می شود که آدمی از تنها زیستن بگریزد و زندگی گروهی را انتخاب کند؛ ]۲[ اما این مسأله در کنار فوایدی همچون تلاش متقابل برای رفع نیازمندی ها مشکلاتی را نیز به همراه دارد، که تنازعات و مرافعات از جمله آنهاست.
در فلسفه اسلامی ضرورت وجود قانون و شریعت، آن هم شریعتی آسمانی که به طور طبیعی ارسال پیامبران را در پی دارد بر همین اساس تبیین شده است.]۳[
قرآن کریم پیش از تاکید بر لزوم وحدت امت اسلامی بر وحدت جوامع انسانی تاکید می کند که ثمره توجه انسانها به این وحدت تقویت روابط انسانی و احترام متقابل میان آنها و پیشگیری از برتری طلبی و استکبار و استعمار دیگران است. از این رو قرآن جوهر خلقت آدمیان را یکسان معرفی می کند:
«هو الذی خلقکم من نفس واحده» ]۴[ و اختلافات جنسیتی، قومی، نژادی وزبانی را نه به جهت فخر فروشی آدمیان بر یکدیگر بلکه به منظور شناسایی بهتر همدیگر معرفی می کند:«و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا؛ ]۵[ و شما را به صورت ملتها و قبایلی قرار داد تا یکدیگر را بشناسید» و در پایان بر این نکته تاکید می ورزد که تنها معیاری که مایه برتری آدمیان می شود، تقوای الهی است. برتری ناشی ا زتقوا نیز در ساحت ربوبی الهی است و حقوقی افزون بر حقوق شهروندی در جوامع انسانی مختص متقین نمی کند تا به طغیان ایشان بینجامد، بلکه برعکس حقیقت تقوا رعایت اخلاق سیاسی، اقتصادی، فردی و اجتماعی است.
قرآن علاوه بر اتحاد جامعه جهانی، بر اتحاد و ادیان آسمانی در گوهر و جوهر آن که همان اسلام و تسلیم در برابر خداوند است، اشاره می کند:«ان الدین عندالله الاسلام.» ]۶[
و از ادیان مختلف می خواهد تا با تکیه بر مشترکات اصیل که همانا سه اصل بنیادین توحید، نبوت و معاد است، اختلافات را کنار بگذارند و در برابر دنیای کفر و الحاد موضع مشترکی اتخاذ کنند: «قل یا اهل الکتب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الانعبد الا الله و لانشرک به شیئاً…»]۷[
اتحاد ادیان اگرچه ارزش ذاتی دین کامل تر و برتر و تکلیف واقعی ادیان در پذیرش این دین کامل را نادیده نمی گیرد، بلکه در عین باقی بودن این اصل، به منظور تحکیم بنیادهای جامعه دینی همراه با امنیت و آرامش در مقابل دنیای استکبار و سلطه طلبی و کفر مورد تاکید است. گستره خاص تری از اتحاد مورد تاکید قرآن، اتحاد امت اسلام و مومنان به دین مبین اسلام به عنوان «امت واحده» است:«ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاعبدون». ]۸[ بر این اساس قرآن مومنان را برادر یکدیگر خوانده:«انما المومنون اخوه ]۹[ و از آنان می خواهد در امور خیر و تقوی یار و مددکار هم باشند:«تعاونوا علی البر و التقوی» ]۰۱[ و با تمسک به حبل متین الهی هرگونه اختلاف و تفرقه ای را کنار بگذارند:«و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا»؛]۱۱[اختلافاتی که انسجام صفوف مسلمین را می شکند، عزت و قدرت و شوکت آنان را جریحه دار می سازد، روح امید و اصلاح جوامع اسلامی را به یاس و دل نگرانی و انحطاط مبدل می کند و دشمنان مسلمین را بر آنان جری می سازد.
از همین رو؛ پیامبر اکرم (ص) جمع گرایی را مورد تاکید قرار داده و آن را رحمت معرفی می کند و تفرقه را مایه عذاب می داند:«الجماعه رحمه و الفرقه عذاب» ]۲۱[ و قرآن مومنانی را که در راه خدا همچون سدی پولادین و بنایی آهنین پیکار می کنند، محبوب ذات مقدس الهی دانسته است:«ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص» ]۳۱[ چنین مومنانی با یکپارچگی و انسجام و اتحاد و گریز از عزلت نشینی و فرد محوری در جهاد پیوسته در عرصه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و اجتماعی اند ]۴۱[ و در مقابل طوفانها و مشکلات مختلف و دسیسه ها و تفرقه افکنی ها و نیات شوم مستکبران و تحریم ها و تهدیدهای استعمارگران و تطمیع های فرصت طلبان همچون کوه استوار و همچون پولاد سخت و آبدیده اند و نیت آنان نیز غیر از رضایت الهی و سربلندی راه و مرام الهی (فی سبیل الله) چیز دیگری نیست.
البته کنار گذاشتن اختلاف و پیشه ساختن وحدت به معنای یکی شدن افکار و عقاید و آداب و رسوم و سنت ها نیست تا تحقق آن را محال بدانیم و تفاوت های مذهبی و عقیدتی را نکوهش کرده و مباحثات و مناظرات کلامی به منظور محکوم ساختن یک فرقه و متجلی ساختن حقانیت دیگری را مقدمه اتحاد بشماریم؛ بلکه مسلمین می توانند در عین پای بندی به افکار و عقاید خویش و ادامه مباحثات علمی و استدلالی با تکیه بر اصول مشترک که همان خدای واحد، قبله واحد، کتاب آسمانی واحد و پیامبر واحد و … است، مسئولیت مشترکی را در مقابله با شرک و کفر، بی عدالتی و بیداد، استکبار و استعمار و روشن ساختن چراغ حقیقت در مقابل حق جویان عالم اتخاذ کرده و در تحقق آن بکوشند.
امام خمینی در این خصوص فرموده اند «ما جدایی بین خودمان و مسلمین احساس نمی کنیم و امیدواریم که مسلمین هم احساس کنند که همه ممالک اسلام است و همه مال همه مسلمین .» ]۵۱[ «اگر مسلمانان به دستورات اسلام رفتار کنند و وحدت کلمه خود را حفظ نمایند و از اختلاف و تنازع که مایه شکست آنهاست، دست بکشند، در سایه پرچم «لااله الاالله» از تجاوز دشمنان اسلام و جهان خواران مصون خواهند شد و دست شرق و غرب را از بلاد عزیز مسلمین قطع خواهند کرد…» ]۱۶[
● موانع اتحاد و انسجام اسلامی
به یقین اتحاد میان مسلمین که مایه قدرت و شوکت آنان و ضعف دشمنان آنان می گردد و همچون خاری در چشم مستکبران جهان است، بدون مانع نخواهد بود و واکنش و عکس العمل سخت آنان را همراه با برنامه ریزی دقیق و طولانی برای ایجاد تفرقه بین صفوف مسلمین و کمرنگ ساختن ارزش های اسلامی که جانمایه این اتحاد است، به همراه خواهد داشت. شناخت این موانع و شناساندن آن به امت اسلام و تلاش در جهت رفع آن از سوی عالمان و اندیشمندان مسلمان امری بایسته و قطعی است که بی توجهی به آن خسارت عظیمی بر پیکره امت اسلام وارد خواهد ساخت چنان که مسلمانان از جهت بی تدبیری حاکمان و رهبران و کوتاهی عالمان و اندیشه وران خویش ضربه ها خورده اند و فرصت ها سوزانده اند.
موانع اتحاد و عوامل اختلاف در این مقاله به دو دسته تقسیم شده است: الف) موانع اخلاقی اتحاد؛ ب) موانع سیاسی و اجتماعی اتحاد.
اگر چه بررسی دقیق و همه جانبه این موانع فرصت و مجال بسیار گسترده ای را می طلبد، اما کوشش ما در این مجال اندک آن است که به خطوط کلی و اصلی آن اشاره گذرا داشته باشیم.
الف) موانع اخلاقی اتحاد
پیامبر اکرم(ص) هدف از بعثت خویش را اتمام مکارم اخلاقی بیان کردند: «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»]۱۷[ و اخلاق صرفا در آداب فردی خلاصه نمی شود، بلکه اخلاق اجتماعی نیز بخش عمده آن است و اساسا آن گاه که اخلاق فرد، فاسد باشد، اجتماع که مجموعه ای از فردهاست، فاسد می شود و روابط انسانی ناسالمی را پیدا خواهد کرد.
اتحاد نیز به عنوان عنصری اجتماعی از این مهم مستثنی نیست. اخلاق صحیح اسلامی پایه های وحدت را مستحکم می کند و صفات زشت و رذیله بنیادهای آن را فرو می پاشد.
۱) هواپرستی و عدم اخلاص:
در بسیاری موارد اختلافات افراد و گروه ها، ظاهری علمی و فکری دارد اما در واقع امر جز هوی پرستی، خودپسندی و خودخواهی منشأ دیگری ندارد.]۱۸[ اگر پذیرش و واگذاری مسئولیت ها، حمایت ها و راندن ها، پست ها و مقام ها همه در خدمت رضایت الهی باشد، نه خوشایندی خویشاوندان، هم مسلکی ها و هم حزبی ها و فقط در راستای حل مشکلات جامعه اسلامی و امت واحده اسلام باشد، اتحاد حاصل می شود. از همین روست که شیطان اختلاف افکن و تفرقه جو بر مخلصان راه تسلطی ندارد؛ چرا که خود اعتراف کرد که «لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین»]۱۹[ و به همین سبب است که پیامبر اکرم(ص) اخلاص عمل برای خداوند، در کنار خیرخواهی برای پیشوایان اسلام و ملازمت با جماعت مسلمین و جدا نشدن از آن را سه عنصری دانستند که قلب هیچ مسلمانی نباید بر آنها خیانت کند.]۲۰[
تقدم اخلاص عمل برای خدا بر دو عنصر دیگر در حدیث پیامبر اکرم(ص) نشانگر نقش محوری اخلاص در اتحاد و رفع اختلاف است.
۲) تعصب کور:
تعصبات شخصی، مذهبی و گروهی از جمله موانع مهم اتحاد است. انسان متعصب به صرف وابستگی مذهبی، ملی و گروهی و بدون دلیل و برهان و به صورت افراط گونه به حمایت یا نکوهش حزب، فکر و یا مذهب دیگری می پردازد و جز جناح و عقیده خویش همه آراء و دیدگاه ها را باطل می شمارد.]۲۱[
شخص متعصب بیشتر به کسی می ماند که به تنهایی در خانه ای از جنس آیینه زندگی می کند و به هر سمت که رو کند، جز خویشتن کسی را نمی بیند. قرآن در وصف مشرکان می فرماید: «و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه ءاباءنا اولو کان ءاباوهم لایعقلون شیئا و لایهتدون؛]۲۲[ و چون به آنان گفته شود از آن چه خدا نازل کرده است پیروی کنید می گویند: بلکه از چیزی که پدران خود را بر آن یافتیم پیروی می کنیم. آیا هر چند پدرانشان چیزی را درک نمی کردند و به راه صواب نمی رفتند ]باز هم در خور پیروی هستند[.»
اساساً آموزه های اسلام با تعصب سر سازگاری ندارد و هرکس که تعصب بورزد تا دیگران به خاطر او تعصب بورزند، رشته های ایمان را از گردن خود باز کرده است و این است معنای حدیث پیامبر(ص) که فرمود: «من تعصب أو تعصب له فقد خلع ربق الایمان من عنقه.»(۲۳)
با این حال چگونه می توان پذیرفت کسی که ادعای اسلام و ایمان می کند و با تعصب کورکورانه نسبت به ملیت و مذهب و عقیده خویش، بذر اختلاف را بین جوامع اسلامی می کارد؟ مگر نه این است که استعمارگران از تعصب کور وهابیت به عنوان ابزاری جهت اختلاف مسلمین و برادرکشی استفاده می کنند؟
۳) تکبر و خودپسندی:
تکبر آفتی اخلاقی است که در نابسامانی روابط اجتماعی تأثیر بسزایی دارد. خوی استکباری تنها متعلق به بیگانگان نیست بلکه بسیاری از مسلمان نماها نیز دارای چنین روحیه ای هستند که در صورت رسیدن به قدرت، ضررهایی بیش از مستکبران خارجی بر مسلمین وارد می کنند. قرآن کریم روایتگر افراد و اقوامی است که با روحیه استکباری خویش، خود و قوم خویش را گمراه کرده و زمینأ اختلاف و چنددستگی را در مخاطبان دعوت پیامبران رقم زدند؛ چنان که قوم عاد و شعیب در قرآن به این ویژگی متصف شده اند: «فاما عاد فاستکبروا فی الارض»(۲۴) «قال الملأ الذین استکبروا من قومه لنخرجنک یا شعیب والذین ءامنوا معک من قریتنا…»(۲۵)
علاوه بر این، تکبر باعث انزوای اجتماعی شده و فرد متکبر بزودی حتی نزدیکترین دوستان و بستگان خویش را از دست می دهد.(۲۶) افراد جامعه ای که چنین خویی دارند، بهره ای از وحدت و انسجام نخواهند برد و جامعه به انحطاط کشیده می شود و این است معنای حدیث امام علی(ع) که فرمودند: «من تکبر علی الناس ذل؛(۲۷) کسی که فخرفروشی کند، ذلیل می شود.» و همین است ریشه نفرت آزادی خواهان جهان از آمریکای مستکبر که رهبران آن با حضور در کشورهای مستقل و آزادی خواه با نفرت و خفت مورد استقبال و بدرقه قرار می گیرند.
۴) حسادت، کینه ورزی و بدگمانی:
در روابط میان مسلمانان طبیعتاً اختلافات و کدورتهایی پیش می آید که با بزرگ منشی، مسالمت جویی و عفو و گذشت قابل رفع است و برعکس کینه ورزی موجب افزایش شکاف و تعمیق اختلافات و کدورتهاست.
تاریخ جهان پر است از انتقام جویی های بی رحمانه سلاطین و امرا و قبایل و اقوام و ملت ها که ریشه در حسادتها، بدگمانی و کینه توزی های فردی دارد و علاوه بر غارت ها، هتک ناموس ها و تجاوزها وحدت جامعه انسانی را خدشه دار ساخته است؛ چه آنکه تاریخ اسلام نیز در خود چنین کینه توزی هایی را میان فرق مختلف بسیار ثبت کرده است. اما تعالیم پیامبران و قرآن براساس ایجاد صلح و آشتی میان برادران دینی «فاصلحوا بین اخویکم»(۲۸) و پاسخ دادن بدیها با خوبی: «ادفع بالتی هی احسن»(۲۹) و پیشه ساختن عفو و گذشت و مدارا بنا شده است: «خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین.»(۳۰)
در چنین فضایی الفت و برادری میان مسلمانان ریشه دار می شود و در هجمه ها، توطئه ها و مشکلات یار و یاور دیگر هستند.
۵) دنیاپرستی و جاه طلبی:
اتحاد در بسیاری از موارد نیازمند روحیه ایثار و فداکاری، عفو و بخشش و تواضع و فروتنی است. دنیاطلبان و عاشقان شهرت و مقام که هیچ عملی را جز در راستای مال و مقام انجام نمی دهند و در لحظات بحرانی و مشکلات اجتماعی به جای میدان دادن به افراد لایق و گذشتن از حقوق خویش بر حفظ قدرت و موقعیت حزب و جناح خویش تأکید می کنند، بزرگترین سنگ اندازی را در جهت اتحاد مسلمانان ایجاد می کند. آنها به جای اعتصام به حبل الله به عنوان محور وحدت به حبل شیطان که همان دنیاپرستی است، چنگ می زنند و ایجاد تفرقه می کنند. آنان به راحتی به خاطر متاعی اندک و پستی کوچک پست می شوند و عزت و شوکت خود و میهن خود را می فروشند و استعمارگران نیز باتوجه به چنین روحیاتی به تطمیع مادی و معنوی آنان می پردازند.
آنان کسانی هستند که به فرمایش قرآن چون تجارت یا سرگرمی لهو را دیدند، از گرد رهبر خویش به عنوان محور وحدت پراکنده می شوند: «و اذا راوا تجاره او لهوا انفضوا الیها و ترکوک قائماً»(۳۱) و دقیقاً از همین روست که علی(ع) دنیادوستی ها را سرآغاز فتنه ها و ریشأ همه محنتها و رنج ها می دانند: «حب الدنیا رأس الفتن و اصل المحن»(۳۲) و چه رنجی از این بالاتر که بیش از یک میلیارد مسلمان هنوز تحت نفوذ اقتصادی، سیاسی و نظامی غرب اند و جز در موارد اندک استقلال و اقتدار بایسته یک مسلمان را ندارند. علاوه بر عوامل یاد شده، عوامل دیگری نیز نظیر بدبینی و بدگمانی، حسادت و لجاجت و… به عنوان موانع اخلاقی اتحاد وجود دارد که در مجال وسیع تر قابل تبیین هستند.


نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

فرامین قرآن

612

بازدید

درفرامین آسمانی قرآن:
درآیات ۶تا۱۰ سوره ضحی به زندگی رسول خدا در ایام کودکی اشاره می شود وبه او چنین یادآوری می کند.
الم یجدک یتیمأفئاوی ووجدک ضالأ فهدی ووجدک عائلأفاغنی فاماالیتیم فلاتقهرواماالسائل فلاتنهر
 آیا خدا تورا یتیم نیافت که در پناه خود جای داد ؟ از شر دشمنانت نگهداری کرد و تو را در بیابان مکه ره گم کرده و حیران یافت؟ راهنمایی کرد وباز تورا حقیر یافت ،توانگر کرد. پس توهم یتیم را هرگز میازار و فقیر و سائل را هیچ از درت به آزردگی مران.

     افلاطون می‌گوید: بهتراست نازاد بمانیم و ناآموخته نمانیم زیرا نادانی ما سرچشمه شوربختی ماست…بد ینسان وی بزرگترین خدمتها را خدمت به دانائی برمی‌شمرد ، و عقیده داشت دانائیهای ما هرچند گسترده و بیکران باشند در جنب انبوه نادانیهای ما چیزی شمرده نمی‌شوند.

نوجوانی دوره ایست انتقالی که طی آن فرد فضای روانی آشنای کودک را طی نموده وارد مرحله دیگری می شود.
       هنگامی که فرد دنیای کودکی را ترک می نمایدودر دنیای نوجوانی وارد می شود نهایتا با فرضهاوباورهای جدیدی درمورد خود، ارزشها،هویت،باید روبرو شود.درایندزدی ودیگررفتارهای بزهکارانه دست می زنندوبه نظرمی رسد مبنای خانواده درسلامت روان نه تنها یک ضرورت بیولوژیکی، بلکه روانی است.
       نوجوانان ازبزرگسالانی که درنظرودرزندگی آنها اهمیت دارند انتظاردارند محرم اسرارآنان باشندوبه حرفهای آنان گوش کنندوآنهارا درک نمایند و رازدارآنها باشند این اشخاص می توانند پدر،مادر، معلم ویا مربی باشند.
       نوجوانان می خواهند قبل ازهرچیزدرزندگی خود افرادی مورد اطمینان واعتماد داشته تا زمانی که مرتکب خلافی می شوند به او فرصت توضیح داده شود.
       برای یک نوجوان دردمند هیچ چیزی آرامش بخش تراز وجودوالدین ویا مربیان که بتواندآزادانه حرفش را به آنان بگوید نیست.     
       نوجوانان دوست دارند مورد توجه وعلاقه مداوم والدین ومربیان خود قرار بگیرند وانتظارهمخوانی دررفتاروالدین ومربیان خویش را دارندوبالاخره اینکه نوجوانان به تشویق درکاری که شایستگی آنرا دارند نیازمندند.
       متاسفانه دربسیاری ازخانواده هاو یا شبانه روزی ها آنچه بیشتردریافت می کنند انتقاد است برای آنکه کودک ونوجوان بتواند به شیوه ای سالم وبهنجاررشد،وتکامل یابد، نیازهای شخصیتی، فیزیکی، واجتماعی اوباید درحد معقول ارضاءشود. مشکلات رفتاری، بزهکاری وناشادی کودک و نوجوان،اساسأمربوط به ناکامی دررفع این نیازهاست وشرایط نامساعد درنوجوان ایجاد ناکامی و سرانجام ناسازگاری می نماید ازجمله این شرایط، خانواده های ازهم پاشیده وطرد شدگی، سختگیری ومحدودیت شدیدفقروکمبودهای شخصی ونبود معیارهای صحیح اعتقادی واخلاقی را می توان نام برد .تحقیقات درمورد کودکان متعلق به خانواده های ازهم گسیخته نشان می دهد که این گونه کودکان ازعقب ماندگی تحصیلی ویا برعکس ازپیشرفت خوب تحصیلی برخوردارخواهند شد .این گونه کودکان درمقایسه با کودکان متعلق به محیطهای خانواد گی گرم وصمیمی، احتمالأ داری مشکلات جسمی عاطفی، اجتماعی ورفتاری بیشتری می باشندوکلأ ناسازگارترند.
       کودکانی که والدین آنها به علت طلاق یا هرعلت دیگری جدا ازیکدیگرزندگی می کنند، مشکلات، حساسیت زیاد، زود عصبانی شدن، خوداری، کم توجهی به تاییدوتوجه اجتماعی،افسردگی، وبیش از همه احتمالأ دروغگویی، دزدی واشکال مختلف نافرمانی را می توان درموردآنها نام برد.
       کودک ونوجوانی که طرد شده والدین ویامربیان خود هستند درخانه، مدرسه وموقعیتهای دیگر نشانه های ناسالم ازخود بروزمی دهند .ازرفتارهای خاص به منظور جلب توجه وبی ثباتی عاطفی ودرارتکاب تقصیرفاقد احساس گناه و پشیمانی از جمله این رفتارهاست.
       براساس نتایج بدست آمده توسط آقای نادرصوفی وندی برروی مسئله اثرات کاربرد فنون ساختاری گروه دربرخی ازویژگیهای شخصیتی نوجوانان مراکز شبانه روزی دراستان کرمانشاه مهارت ارتباطی به عنوان یک فرایند تحولی درزندگی نوجوانانازاهمیت خاص بر خورداراست. بخصوص آن گروه ازنوجوانان که به صورت گروهی وبه ناچاردرمراکز شبانه روزی بسر می برند.
یک فرمول بندی از مشکلات موجود درفضای ارتباطی این افرادوبرطبق نظرات موجود،پژوهشگررا به این مسئله رهنمون ساخت که شکل گیری ناقص «رابطه بامراد» دردوره اولیه زندگی این نوجوانان منتج به ساخت یک «من»ضعیف درآنان شده که به صورت علائم بی اعتمادی اضطراب آمیز،ناپایداری هیجانی،وابستگی مشروط وافراطی، حالات اضطراب وافسردگی نشان داده می شود که این حالات درروابط بین فردی ودرون فردی آنان اثروکاهش شدیدی را درمهارت های شخصی، گروهی واجتماعی ایجاد کرده است.
       همچنین درتحقیقا ت بعمل آمده توسط خانم زهرا کاشانی،ربابه معماریان، دکتر غلامرضا بابایی، مولود رادفردرپژوهش خود تحت عنوان «بررسی مقایسه ای رفتارهای بهداشتی دوران عادات ماهیانه دختران نوجوانان تحت سرپرستی مراکز شبانه روزی بهزیستی با دختران تحت سرپرستی خانواده درتهران(سال ۱۳۷۶)
       آمار نشان داد که بین نمره رفتاربهداشتی ودریافت آموزش،دردسترس بودن مربی مرکز جهت مشاوره،داشتن ارتباط مناسب با مربی ومحل زندگی قبل ازسپردن شدن به مرکزارتباط معنی داری وجود دارد.
       همچنین در پژوهشی که از سوی آقای دکترحمید سپهربا مشارکت دانشگاه علوم بهزیستی وتوانبخشی ،دانشگاه شهید بهشتی تهران ودفتر شبه خانواده سازمان بهزیستی کشوروسازمان یونیسف درسال۱۳۷۹ درخصوص برنامه ها واستانداردهای مراقبت شبانه روزی بعمل آمد نتایج حاصله از راه اندازی خطوط امداد (خط تلفن)درخانه های کودکان ونوجوان شبانه روزی درطی بیش از۲۰۰ تماس تلفنی و۶۰ گزارش کتبی ومراجعات حضوری (کودکان بی سرپرست ) ازسراسرکشور،بررسی موقعیت افراد حاکی ازآن بوده است که از ۱۰۰مورد تماس وشکایات اعلام شده ۵۰%تنبیهات جسمی به خصوص نارضایتی ازمربیان را مطرح نموده اند.این تنبیهات جنبه جسمی وبدرفتاری با فرزندان توسط مربیان مرکز بوده است.
       نتایج بدست آمده دراین تحقیق نیز بیانگر آن می باشد که روابط نامطلوب کارکنان ومربیان با نوجوانان درمراکز شبانه روزی یکی از علل ترک تحصیل ویا افت تحصیل آنان در این مراکز بوده است پژوهشگر برای روشن نمودن این موضوع با طرح ۱۵ سوال در پرسشنامه ای که بدین منظور تهیه ودراختیار نوجوانان قرار داده است (پرسشنامه شماره۱)استفاده وبا بررسی پاسخ های ارائه شده توسط گروهمورد(نوجوانانی که ترک تحصیل نموده اند) مشخص گردید.
        33 %   ازنوجوانان گروه مورد درپاسخ به سوال اول پرسشنامه ( میزان علاقمندی آنان به مربیان)بیان نموده اند که هیچ گونه علاقه ای به مربیان خود نداشته اند
 همچنین ۲۸ %  اعلام نموده اند که فقط گاهی به مربیان علاقمند بوده و تنها۲۷ %  از آنان به مربیان ابراز علاقه کرده اند.در حالیکه در بررسی مقایسه ای بین پاسخ نوجوانانی که ترک تحصیل نموده با نوجوانانی که مشغول به تحصیل بودند(گروه شاهد) این درصدها به ترتیب     4%  و۲۷ % و ۶۹%  بوده است
       همچنین درپاسخ به اینکه مربیان چه میزان بین آنها (نوجوانان)تبعیض قائل می شدند ۵۰ % از نوجوانان گروه مورد اعتقاد داشته همیشه ویامعمولأ مورد تبعیض قرارمی گرفته اند درحالی که در گروه شاهد فقط ۳۴ %   اعتقاد به این موضوع داشته اند.
       در پرسش دیگر۳۰ %  ازنوجوانان بیان داشته اند که هرگز مسائل ومشکلات خود را با مربیان مطرح نمی کرده و۴۱ % فقط گاهی مسائل خود را مطرح می نموده اند  درپرسش بعدی ۶۵   % ازگروه مورد اعتقاد داشتند مربیان برای حل مشکلات آنها هرگزویا حتی گاهی تلاش از خود نشان نمی داده در حالیکه برخلاف نظر گروه گواه   61% از نوجوانان گروه شاهد اعتقاد داشته که مسائل خود را با مربیان مطرح و۶۶   % بیان داشته که مربیان برای حل مشکل آنها تلاش لازم راداشته اندوفقط ۳۴% گاهی ویا هرگز تلاشی را متوجه رفع مشگل خود ندانسته اند .
       نوجوانان گروه مورد در پاسخ به اینکه آیا مربی او را درک می کرده  56  %  پاسخ هرگز و یافقط گاهی را بیان نموده اند  ودر سوال دیگر۶۲%  اعتقاد داشته اند که مربیان برای آنها هرگزاحترامی قائل نمی شدند درحالیکه درگروه شاهد ۶۱%  معتقد بودند که مربیان آنها را درک می نموده و۶۲%  اعتقاد داشته اند مربیان برای آنها احترام قائل می شده اند .
درپرسش سئوال یازدهم ۷۸  %  از نوجوانان ترک تحصیل کرده اعلام نموده اند که مربیان از مشکلات آنان آگاه نبوده اند در حالیکه ۴۲  %از گروه شاهد به این مسئله ازعان نموده اند.
       همچنین۵۳ % نیزاعلام نموده اند ازترس اینکه مبادا تو ذوق آنها بخورد ازایجاد ارتباط با مربیان خوداری می کرده اند درحالیکه این رقم دردانش اموزان محصل ۳۱ %   بوده است .  
       لذا بابررسی وتجزیه وتحلیل سایر پاسخهای داده شده درپرسشنامه،فرضیه ارایه شده توسط محقق، مبنی براینکه ارتباط نامناسب ونامطلوب مربیان با فرزندان شبانه روزی درترک تحصیل آنان مؤثر بوده است . این فرضیه تایید می گردد .
فرضیه سوم:
       دربررسی دوران رشد کودک ونوجوان ملاحظه می کنیم که نوجوانان بطورطبیعی تمایل به افسردگی دارند .به عقیده کارلسون  (1981)carlson تشخیص وتفکیک علائم افسردگی نوجوانان ازحالت «بحران وآشوب نوجوانی»کار دشواری است،بنابراین دپرسیون نوجوانان اغلب بدون تشخیص می ماندوآنها دربزرگسالی نیزافسرده خواهند بود.
       بررسی تحقیقات موجود درمورد ماهیت افسردگی درکودکان ونوجوانان نظرهای مختلفی را نشان می دهد .یکی ازاین نظرها این است که در حالی که امکان دارد کودکان عواطف غم وغصه داربودن را از خودنشان دهند نمی توانند افسرده شوند(۱۹۶۶
anthox . rie 1975) این دیدگاه بطور اساسی با نظرمحققان وروان شناسان بالینی مکتب روانکاوی مشترک است که معتقدند برای ظهور افسردگی،رشد مناسب فرا خود،لازم است به نظرآنها دردوره کودکی، فرا خود به اندازه کافی رشد نکرده است تا به کودک فرصت افسرده شدن بدهد . 
       در اینجا لازم به تذکراست که دربررسی مراحل رشد،دوره های کودکی از نوجوانی متمایزاند در دوره نوجوانی طبق مکتب روانکاری نیزفرا خود به اندازه کافی رشد نکرده است .حتی تعادلی که در پایان دوره کودکی بین سه قسمت شخصیت برقرارشده بود دراین دوره برهم می خورد .نوجوان در نظام ارزشها نیزتجدید نظر کرده بعضی از آنها را قبول بعضی دیگررا رد می کند.
       بر اساس نظر لاین  liny وهمکارانش (۱۹۷۵) اگردر کودکی چهار مشخصه از ده مشخصه ذیل وجود داشته باشد وی را افسرده محسوب می دارند .
۱٫تغییرات عمده در حالات خلقی
۲٫کناره گیری اجتماعی
۳٫ضعف درسی درمدرسه(به نحوی که رو به افزایش باشد)
۴٫اختلال خواب
۵٫رفتارپرخاشگرانه ای که قبلأوجود نداشته باشد
۶٫احساس بی ارزشی بودن شخصیت
۷٫ کمبود انرژی
۸٫شکایات جسمانی غیر از سردرد
۹٫ترس از مدرسه
۱۰٫کاهش وزن
       نتایج بدست آمده در پژوهش حاضر نیز بیانگر آن می باشد که هر چند میان میانگین نمره افسردگی نوجوانان شبانه روزی در حال تحصیل( گروه شاهد) و نوجوانان شبانه روزی که ترک تحصیل نموده اند(گروه گواه) اختلاف معنی داری وجود ندارد.لکن با توجه به نتایج بدست آمده در پرسشنامه و مقایسه آن با درجه بندی میزان افسردگی یافته های تحقیق نشان می دهد که هردوگروه درتحقیقق (مورد و شاهد) دارای علائم ونشانه های افسردگی فراوانی می باشد ونتایج حاصله نه تنها بیانگرآن می باشد که افسردگی یکی ازعلل ترک تحصیل نوجوان بوده است بلکه وجود افسردگی، دربیشتر کودکان ونوجوانان مراکز شبانه روزی دیده می شود.
       در بررسی پرسشنامه افسردگی ارائه شده به نوجوانان ملاحظه شد که  64 %  از نوجوانانی که ترک تحصیل نموده اند دچار افسردگی بوده اند.
 این میزان در نوجوانانی که درحال تحصیل بودند  54%  را نشان می دهد .
بررسی فرضیه۴
      حسین آزاد(۱۳۷۹) درارتباط با اختلالهای یاد گیری می نویسد، اختلالهای یادگیری به مواردی اطلاق می شود که پیشرفت فرد درآزمونهای استاندارشده خواندن،ریاضیات وبیان نوشتاری پایین ترازسطح سنی، هوش وتحصیلی مورد انتظار باشد مشکلات یاد گیری درحد زیاد موجب اختلال در پیشرفت تحصیلی یا فعالیتهای روزمره که مستلزم مهارتهای خواندن ، ریاضیات و نوشتن است      می شود .مشکلات خواندن را می توان به صورت ناتوانی درخواندن عقب ماندگی درخواندن ضعف ونارسایی خواندن یا دیسلکسی (ناتوانی کلامی مخصوص یا نقص ادراکی )طبقه بندی کرد.
بر اساس تحقیقات خانم دکتر مهرناز شهرآرا (۱۳۷۲)
       وی دربحث مشکلات یادگیری به کودکان ونوجوانانی برخورد می نماید که دریادگیری اشکال یا اشکالاتی داشته اندومربیان ووالدین ضمن انتظاررفع این اشکال علاقمند بوده بدانند چراآنها دریادگیری موفقیت کافی نداشته وآنها به عنوان پدرومادرومربی باید چکارکنند تا ازآموزشهای خود نتیجه بهتری بگیرند. مؤلف خود نیز با دانش آموزانی برخورد کرده که به گفته خود ازتلاشهای خویش برای یادگیری نتیجه رضایت بخشی به دست نمی آورند ودربسیاری ازموارد والدین مربیان ومعلمین مدارس می خواستند با انجام «آزمونهای هوش وشخصیت ودیگرآزمونها مشخص شود که چرا درحالتی که مربی، کودک ،نوجوان ظاهرأ به یاد گیری اقدام می کنند،نتیجه مطلوبی حاصل نمی شود وحتی «افت تحصیلی »نیز دیده می شود.
       درتحقیقات بعمل آمده توسط ایشان چنین استنباط شده که:
والدین غالبأروش آموزش یاعواملی چون نامناسب بودن وضع عاطفی، اقتصادی، خانوادگی، اجتماعی، فرهنگی ویابی توجهی وبی علاقگی مربی راعلت مؤثرمی دانندومربیان غالبأعقب ماندگی ذهنی ،نارسایی یا اشکال درحواس،اختلال دریادگیری،بی دقتی وبی توجهی به اختلال یا ضعف در عملکرد حافظه، کثرت تعداد دانش آموزان هر کلاس، معایب تنظیم برنامه، کمبود وسائل وامکانات آموزشی و…را علتی قابل بررسی می دانند.
      وازسوی دیگرمسئولان وکارشناسان آموزش وپرورش فراموشی ناشی ازحجم زیاد مواد درسی را اشکال قابل توجه می دانند ومعتقد بودند که حجم مواد درسی، زیاد وبیش ازتواناییهای بعضی از کودکان و نوجوانان است .آموزش بسیاری از دروس براساس سپردن اطلاعات به ذهن استواراست و مربی ازروش به  کارگیری مجموعه ای ازحواس سود نمی جوید .این مشکل نیز وجود دارد که فایده بسیاری ازآموختنیهابرای یاد گیرنده ویاد دهنده به خوبی روشن نیست  
      محقق با اعتقاد به اینکه علتهای عمده یادنگرفتن اغلب نتیجه یک یا چندعامل کلی زیر است.به بررسی موضوع مورد نظر می پردازد.
      ضعف در یادگرفتن مطالب یا «فراگرفتن ناقص»در افراد «سالم»ناتوانی یا ضعف در یادگیری به علل مختلف وازجمله علل عمده زیراست
۱٫نداشتن هدف برای یادگیری
۲٫نبودن انگیزه «علاقه»کافی برای یادگیری
۳٫عدم توجه ودقت کافی به مطالب یا موضوع مورد نظر درآموختنی
عدم توجه به آموختن نیز ممکن است به دلایل زیر باشد
الف ،نبود علاقه و انگیزه
ب جالب نبودن محرک
ج وجود موانعی برای توجه و دقت
۴٫ناکافی بودن رشد جسمانی /روانی «ذهنی ،عاطفی،اجتماعی،اخلاقی»یاد گیرنده
۵٫نداشتن زمینه قبلی «معلومات پایه» برای یاد گیری
۶٫وجود نارسایی یا اشکال در حواس «بینایی ،شنوایی،بویایی ،چشایی وبساوایی
۷٫وجود مشکلات ومسایل عاطفی /هیجانی «دراضطراب شدید نداشتن اعتماد به نفس، ترس از عدم موفقیت و…. »



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

نظریات درباب معجزه

303

بازدید

نظریه تأویل
یک نظریه نظریه اى است که قبول کرده اند ولى تأویل کرده اند , که این هم در واقع انکار است اما یک انکار محترمانه اى است , انکارى است که نمى خواهیم بگویم آن کسى که منکر شده است خواسته اسلام را انکار بکند , ولى اینجور فکر مى کند . مثل مرحوم سید احمد خان هندى . اگرچه من کتابش را نخوانده ام ولى در کتابهاى دیگران دیده ام که از او نقل کرده اند و در شرح حالش هم خوانده ام , که در خود هندوستان هم خیلى سر و صدا راه انداخت و سبب شد که علماى اسلامى هند او را طرد کردند , و حتى صبغه سیاسى هم به او زدند چون او از نظر سیاست هندوستان – آنطور که در بعضى کتابهایى که من خواندم آمده است – طرفدار همزیستى و سازش با انگلستان بود از نظر سیاست هند , و بعضى اساسا او را در سیاستش هم متهم به خیانت مى کردند و در این افکارش هم او را متهم به خیانت به اسلام مى کردند . ایشان تفسیرى نوشته است که مرحوم فخر داعى , همه یا قسمتى از آن را به فارسى ترجمه کرده , من در کتابفروشیها دیده ام ولى نخوانده ام . یک مرد مؤمن و مسلمانى است , یکى از علماى اسلامى است ولى فکر مى کند که اینجور توجیه و تفسیرى که درباب معجزات شده است که به اینها جنبه خرق عادت داده اند اینها همه خرافه ها و پیرایه هایى است که بعد به اسلام بسته اند . تمام معجزاتى را که در قرآن آمده است ایشان کوشش مى کند که یک توجیه عادى و طبیعى بکند . حتى مثلا عبور کردن موسى از دریا را مى خواهد یک توجیه عادى و طبیعى بکند که نه , این یک جریان غیر عادى نبوده , یک جریان عادى بوده که واقع شده است , و همچنین اژدها شدن عصاى موسى . همه اینها را یک توجیه و تأویل هاى خیلى دورى مى کند که البته به نظر ما که نمى شود اصلا احتمال این تأویلها را هم داد . ایشان روى یک طرز فکرى این احتمال را مى داده .
امثال سید احمد خان دو دلیل هم از خود قرآن بر این مطلب مىآورند : یکى اینکه مى گویند ما در قرآن یک سلسله آیات داریم که مردم از پیغمبران همین کارهاى خارق العاده را مى خواستند و پیغمبران مى گفتند ما جز بشرى نیستیم , ما هم بشرى هستیم مانند بشرهاى دیگر , و امتناع مى کردند , که بعضى از این آیات را – این فهرست را عرض بکنم – برایتان مى خوانم .
دیگر یک سلسله آیات دیگرى است در خود قرآن که نظام خلقت را به عنوان ( سنن الهى) مى نامد و تصریح مى کند که سنن الهى تغییر ناپذیر نیست . اینجور آیات هم زیاد داریم . یک وقتى من خودم جمع کرده بودم تقریبا ده آیه به این تعبیر داریم که از همه صریح تر این آیه است : ( & سنه الله … و لن تجد لسنه الله تبدیلا) & ( ۱ ) ( چون این آیات را هم بعد باید به تفصیل بخوانیم حالا شرح نمى دهم ) . قبلا موضوعى را ذکر مى کند , بعد مى گوید : سنت خداست , بعد به صورت یک قانون کلى : ( & ولن تجد لسنه الله تبدیلا) & و در آیه دیگر : ( & فلن تجد لسنه الله تبدیلا و لن تجد لسنه الله تحویلا ( ۲ ) ( & ( لن , هم مى گوید که براى نفى ابد است ) هرگز تو نخواهى یافت سنت الهى را که عوض بشود , تبدیل پیدا بکند . مى گویند به این دلیل پس معجزه به معنى اینکه خرق عادت بشود , تبدیل سنت الهى است , تحویل سنت الهى است و نمى شود . سنت الهى مثلا این است که یک انسان اگر مى خواهد متولد بشود باید از یک زن و مرد به شکل خاصى – که نطفه هاشان با یکدیگر تلاقى پیدا مى کنند و در ظرف خاصى بزرگ مى شوند , مدت معینى هم لازم دارد – متولد بشود . این سنت الهى است , دیگر این سنت تغییر پذیر نیست به نص قرآن . این یک نظریه که البته آن را به عنوان  ( نظریه اسلامى) هم عرض مى کنم چون بعضى از علماى اسلامى اینجور گفته اند و من هم عرض کردم که این را دلیل بر مغرض بودن آن گوینده هم نمى گیرم چو ن واقعا ممکن است طرز تفکرش اینجور بوده.
نظریه اشاعره
نظریه دوم درست نقطه مقابل این نظریه است یعنى اساسا کوچکترین تفاوتى میان معجزه و غیر معجزه قائل نیستند از نظر اهمیتى که ما بخواهیم توجیه و تفسیر بکنیم . این نظریه ریشه اش از علماى اشعرى است ولى بعضى از فضلا و اکابر خودمان هم آن را قبول کرده اند و آن این است که مى گویند معجزه یک پیغمبر یعنى آیتى که از طرف خداوند به وسیله آن پیغمبر و به دست او پیدا مى شود . شما مى گویید پیغمبرى مرده اى را زنده مى کند یعنى خداوند براى اینکه ثابت کند بر مردم که گفته این پیغمبر بر حق است مرده اى را زنده مى کند . یعنى خداوند براى اینکه ثابت کند بر مردم که گفته این پیغمبر بر حق است مرده اى را زنده مى کند . اینجا این کار کار پیغمبر نیست کار خداست و هرچه در عالم هست معجزه است و آیت خداست , آنچه که معجزه نیست آن را شما به ما نشان بدهید . هرچه در عالم واقع مى شود معجزه است یعنى کار خداست و خداوند هم هر چه را که در عالم واقع است آیت مى داند , منتها نشانه اى مى داند براى قدرت و حکمت پروردگار . ولى معجزه هاى پیغمبران که به صورت استثنایى صورت مى گیرند اینها هم آیت خدا هستند ولى آیتى است از طرف خداوند براى صدق نبوت پیغمبران . مشیت خداوند قرار گرفته است که نظام عالم را اینطور قرار بدهد که داده . عالم یک جریان منظمى دارد که ما مى بینیم و این جریان منظم را که ما مى بینیم روزى پى شب و شبى پى روز پیدا مى شود و هیچ وقفه اى در حرکت شبانه روز پیدا نمى شود یا اگر سنگى بالا باشد بیفتد به زمین , یا اگر گیاهى بخواهد موجود بشود به این شکل موجود بشود , یا اگر جسمى مى خواهد برود بالا باید نیرویى ضد نیروى جاذبه وجود داشته باشد که آن را ببرد بالا , اینها قانونهایى است که خدا خودش وضع کرده براى عالم . از نظر ما انجام دادن برخلاف اینها یک امر ناممکن است , یعنى اگر ما بخواهیم پرواز کنیم برویم بالا , بدون وسیله نمى شود , چرا ؟ زیرا خدا قانون عالم را اینجور وضع کرده . عمل ما برخلاف قانونى است که خدا وضع کرده . ولى از نظر خود خداوند که واضع این قانون است و قانون بودن این قانون بستگى دارد به مشیت و اراده او , خواسته اینجور باشد , همان لحظه اى که خداوند مى خواهد اینجور نباشد دیگر اینجور نیست . پس درباب معجزه دیگر صحبتى نیست که ما بحث بکنیم . مگر یک انسان مى خواهد معجزه بکند که بگویید : ( یک انسان چطور مى تواند از بحر احمر اینجور عبور بکند و برود ؟ ! این خلاف قانون عالم است) ! خلاف قانون عالم است براى من و تو که قانون را خدا وضع کرده و من و تو محکوم قانون خدا هستیم , اما براى وضع قانون که قانون بودن این قانون تابع اراده اوست فقط و فقط , تابع مشیت اوست فقط و فقط , هر لحظه که مشیت او بخواهد برخلاف آن عمل کند فورا قانون عوض مى شود , این دیگر چه بحثى است که ما بیاییم بحث کنیم که آیا این امر محال است یا محال نیست ؟ اصلا صحبت محال بودن و محال نبودن و این حرفها معنى ندارد .
در میان متکلمین اسلامى اشاعره اینجور فکر مى کردند و بعد هم بسیارى دیگر از علماء و فضلاى اسلامى همین نظریه را پذیرفته و گفته اند مطلب همین است , اصلا در باب معجزه نباید بحثى کرد , صحبت از سر معجزه و راز معجزه صحیح نیست , اساسا معجزه رازى ندارد , خواست خداوند است . اگر به آنها بگویید پس ما با علم چه بکنیم ؟ علوم یک سنتى را در جهان به ما نشان مى دهند که هر حادثه اى دنبال یک حادثه دیگر واقع مى شود و نظام معینى هست , مى گویند شما سراغ علوم هم که بروید علوم چه مى گویند ؟ علوم مى گویند هرچه ما تاکنون مطالعه کرده ایم نظام را به این کیفیت یافته ایم . علوم جز توالى قضایا چیز دیگرى نشان نمى دهند , که حالا یک مطلب هم من به کمک این اشخاص اضافه مى کنم و آن این است که فرق است میان قوانین طبیعى و قوانین عقلى که در ریاضیات یا فلسفه جریان دارد . قوانین ریاضى قوانینى است که عقل ضرورت آنها را کشف مى کند و خلاف آن محال است , مثل اینکه شما مى گویید دو شیئى که مساوى با شىء سوم باشند خودشان با یکدیگر مساوى هستند . این یک امرى است که فرض ذهن ماست یعنى اصلا موضوع را ذهن خود ما فرض مى کند و ضرورت آن را هم درک مى کند یعنى عقل مى گوید خلافش محال است . اگر کسى معجزه اش این گونه است که دو کمیت متساوى را پیدا کرده است که این دو کمیت متساوى با یک شىء سوم مساوى هستند و از همان جهت که ایندو با شىء سوم مساوى هستند خودشان با یکدیگر نامساوى هستند , مى گوییم قبول نیست , این خلاف ضرورت عقل است . یا مثل بدیهیاتى از قبیل ( کل و جزء) . اگر یک کلى داشته باشیم و یک شىء دیگر ( در اجسام ) , حجمى داشته باشیم که جزء حجم دیگر باشد , ضرورت عقل حکم مى کند که کل از جزء بزرگتر است چون کل همان جزء است بعلاوه حجم دیگر . امکان ندارد که جزء مساوى کل باشد و یا جزء از کل بزرگتر باشد . این ضرورت عقلى است . اگر پیغمبرى آمد امرى را ادعا کرد برخلاف قانون ریاضى یا برخلاف ضرورت عقلى فلسفى , ما نمى پذیریم و مى گوییم عقل این را نمى پذیرد . ولى قوانینى که ما الان مى گوییم که معجزه برخلاف آن قوانین است قوانین طبیعى است . هرگز عقل ضرورت قوانین طبیعى را کشف نمى کند , عقل فقط وجود آنها را کشف مى کند , فقط مى بیند که این جریان به این شکل وجود دارد , اما عقل نمى داند که آیا ضرورت دارد که حتما باید همین جور وجود داشته باشد یا ضرورتى ندارد , اینجور وجود دارد ؟ مثل این است که در یک اجتماعى که آن اجتماع را خود افراد اجتماع ساخته اند و قانون برایش وضع کرده اند , وقتى خودشان قانون را وضع کرده اند اجتماع به آن شکل وجود پیدا مى کند . مثلا قانون وضع کرده اند که در خیابانها وسائل نقلیه از دست راست حرکت کنند . شما هم وقتى جاده ها و خیابانها را نگاه مى کنید مى بینید همه جا وسائط نقلیه از دست راست حرکت مى کنند . یک آدمى که از بیرون بیاید چه مى بیند ؟ فقط مى بیند اینجور وجود دارد . اما آیا مى تواند بگوید این ضرورت دارد که اینجور وجود داشته باشد ؟ خلاف این محال است وجود داشته باشد ؟ محال است که وسائل نقلیه بخواهند از چپ حرکت کنند ؟ نه , فقط مى تواند بگوید اینجور وجود دارد . یک روز هم واضعین قانون مىآیند آن را عوض مى کنند و مى گویند خیر , از چپ حرکت کنید .
قوانین طبیعى قوانینى است که بشر فقط وجود اینها را کشف کرده , هرگز ضرورت اینها را کشف نکرده است , و این اشتباهى است درباب علوم اگر ما بگوییم علوم طبیعى ضرورت را هم کشف مى کند . اصلا علوم طبیعى مبتنى بر حس است . حس فقط وجود را کشف مى کند . ضرورت , یک مفهوم عقلى و ساخته عقل انسان است . ضرورت نه مبصر است نه ملموس نه مسموع و نه مشموم و انسان به هیچ حسى ضرورت را کشف نمى کند و لهذا بسیارى از فلاسفه گفته اند اصلا ضرورت ساخته عقل است . یک ( ساختگى) هم مى گویند که آن را حتى از اعتبار هم مى خواهند بیندازند . ولى در اینکه ضرورت محسوس نیست و به علم در نمىآید – علم مصطلح , یعنى به علم حسى و تجربى – بحث نیست . علوم فقط وجود اشیاء را کشف کرده و وجود این قوانین را به این شکل کشف کرده است , ضرورتى کشف نکرده و نمى تواند هم کشف کند . معجزات انبیاء جریانهایى است برخلاف قوانین ( طبیعى) که بشر وجود آنها را کشف کرده است نه برخلاف قوانین ( عقلى) از قبیل قوانین ریاضى که عقل بشر ضرورت آنها و محال بودن خلاف آنها را کشف کرده است .
 اگر بگوییم پس قوانین طبیعى اگر ضرورت ندارد چرا وجود دارد ؟ مى گویند مشیت خداوند . دکارت و دیگران حتى همان ضرورتهاى عقلى را هم نظیر قوانین طبیعى تلقى کرده اند , مى گویند آنها را هم خدا قرار داده است . اگر بگویید سه زاویه مثلث مساوى با دو قائمه است , چرا ؟ مى گوید خدا عجالتا اینجور قرار داده . یک دفعه هم خدا این را عوض مى کند که سه زاویه مثلث مساوى با دو قائمه نباشد . ( دو شىء مساوى با شىء سوم خودشان با یکدیگر مساوى هستند ) , مى گوید خدا اینجور وضع کرده , خدا اینجور دلش خواسته قرار بدهد , یک روز هم دلش مى خواهد قانونش را عوض کند و عوض مى کند . ولى حالا به حرف او کار نداریم .
به هر حال اینجور اشخاص مى گویند قانون طبیعت یعنى مشیت خدا , خدا اینجور خواسته . وقتى مشیت خداست , معجزه هم کار خداست , پس معلوم است خدا جور دیگر مشیت کرده و خواسته , این دیگر بحثى ندارد .
این هم توجیهى است که برخى دیگر , از معجزات کرده اند . اگر ما این اصول را بپذیریم باز نیازى نداریم که دنبال راز معجزات برویم و بگوییم یک رازى در معجزات هست . دیگر رازى ندارد , راز , مشیت خداوند است .
آقاى شریعتى ( ۳ ) خودمان در مقدمه تفسیر نوین به اختصار و در کتاب محمد خاتم پیامبران , جلد دوم ( مقاله وحى و نبوت ) نسبتا به تفصیل در این باره بحث کرده اند که همین بعد به صورت کتاب هم در مىآید و در آن کتاب البته بیشتر است یعنى دو برابر این مقاله است ولى خیال نمى کنم در این قسمت چیز بیشترى داشته باشد چون هر چه مربوط به این قسمت بوده – چون من خودم انتخاب کردم – به نظرم همه را آورده ام . ایشان از کسانى هستند که این طرز فکر را گرفته اند و خیلى هم شدید تعقیب مى کنند . اگر بخواهید این نظریه را در بعضى قسمتها به تفصیل بیشتر ببینید همین مقاله وحى و نبوت , بحث مربوط به معجزه را در جلد دوم کتاب محمد خاتم پیامبران مطالعه کنید , و ایشان اصرار زیادى هم روى این مطلب دارند که حرف اصلا همین است و غیر از این چیزى نیست . البته آنچه که من در آخر به عنوان تأیید گفتم که فرق است میان قوانین طبیعى و قوانین عقلى و ریاضى , این مسأله را ایشان نگفته اند ولى اصل مطلب را خیلى به تفصیل مى گویند , بعد هم اقوال علماء را راجع به ضرورى نبودن مسائل علوم و قطعى نبودن قوانینى که علوم کشف مى کند و نسبى بودن آنها نقل مى کنند که اولا این قوانینى که بشر به نام قوانین علمى کشف مى کند قوانینى نسبى است یعنى مادامى که قانون بهتر و کاملترى نیامده بشر عجالتا آن را قانون قبول مى کند . اینها دائما تغییر مى کند و تازه آن قانون واقعى و راست ثابت تغییر ناپذیرش هم یک امر ضرورى نیست که خلافش محال باشد , همین طور که عرض کردم بستگى دارد به مشیت الهى .
ایشان در آن مسأله اى که منکرین یعنى منکرین معجزه خارق العاده بودن معجزه مثل مرحوم سید احمد خان به آن تمسک کرده اند یعنى آیات قرآن راجع به سنن که قرآن مى گوید که سنن لایتغیر الهى هست , مى گویند که این مسأله سنن در قرآن اختصاص دارد به مسائلى که مربوط به عدل الهى است یعنى به مسائلى که مربوط به تکالیف بندگان است که خداوند به بندگان نیکوکار پاداش مى دهد و بندگان بدکار را مجازات مى کند . هر جا در قرآن مسأله سنت آمده است که سنت خدا تغییر نمى کند یعنى در این زمینه , یعنى سنت خدا هرگز عوض نمى شود که یک روزى به نیکوکاران کیفر بدهد یا کیفر بدکاران را ندهد . پس در حدود افعال بشرى و عکس العملى که خداوند در مقابل آن نشان مى دهند , این است که سنت لایتغیر الهى , و قرآن در غیر این مورد سنت لایتغیر را نپذیرفته , و خیلى هم تعجب مى کنند و مى گویند عجیب است از افرادى که به این آیات تمسک مى کنند و به خود قرآن مراجعه نمى کنند ببینند این آیات موردش کجاست و بعد مى گویند سنن لا یتغیر , سنن لا یتخلف , قانون خلقت تغییر ناپذیر است . مى گویند کى قرآن گفته قانون خلقت تغییر ناپذیر است ؟ ! گفته قانون پاداش و کیفر من تغییر ناپذیر است . این آیات را هم ایشان اینطور مى گویند . ولى آیات دیگرى که آن دسته متعرض شده اند که قرآن از زبان پیغمبران مى گوید ( من بشرى هستم مانند شما) آنها را ایشان متعرض نشده اند .


نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

روزه و رمضان

393

بازدید

مقدمه
هر عبادتی یک ظاهر و یک باطن دارد . احکام واجب و مستحب ظاهر آن را ترسیم
می کنند و اراده و نیَت هم باطن آن را ترسیم می کند . و قرآن کریم ، همه ما را به ظواهر عبادات دعوت کرده است ، و همه را به اسرار عبادات آشنا فرموده است . در جریان روزه گرفتن همانطور که اصل روزه گرفته و ماه و ساعت شروع و ختم روزه و خصوصیات آن را تبیین کرد ، فرمود : مَن شهد منکم الشًََهر فَلیصمه . اگر کسی شاهد ماه مبارک رمضان بود باید روزه بگیرد (سوره ی بقره آیه ۱۸۵).در جای دیگر فرمود : و اََتموا الصیام الی الیل . تاشب روزه بگیرید .(سوره ی بقره آیه ۱۸۷) و آغاز روزه را هم به این صورت بیان فرمود : حتی یتبین لکم الخیط الاسود من الخیط الابیض من الفجر . سر روزه گرفتن را هم فرمود :لعلکم تتقون و لعلکم تفلحون . روزه بگیرید تا قوی پیدا کنید . تقوی را هم که مدار کرامت می داند و هرانسانی با تقوی ، کریم است و هر که تقوای او برتر است اکرم است پس باطن روزه گرفتن انسان را کریم می کند و کرامت هم از اوصاف برجسته ی فرشتگان است .
                                                  

درباره ماه مبارک رمضان
تعریف روزه
 روزه آن است که شخص مکلف ، با قصد قربت یعنى براى انجام دادن فرمان خداوند ، از اذان صبح ( طلوع فجر صادق ) تا اذان مغرب از کارهاى دهگانه اى که بعداً شرح داده مى شود وبه آن مفطرات روزه مى گویند، خوددارى کند .
قبل از وارد شدن در شرح و تفصیل احکام باید بدانیم روزه بر چه کسانى واجب است  : کسانى مکلف به روزه هستند که شرایط وجوب روزه و شرایط صحت روزه در آنها موجود باشد ، مگر عده اى که بعداً اسثنا مى کنیم که مجاز به خوردن روزه هستند .
واژه رمضان و معناى اصطلاحى آن
رمضان از مصدر «رمض‏» به معناى شدت گرما، و تابش آفتاب بر رمل… معنا شده است، انتخاب چنین واژه‏اى براستى از دقت نظر و لطافت‏خاصى برخوردار است. چرا که سخن از گداخته شدن است، و شاید به تعبیرى دگرگون شدن در زیر آفتاب گرم و سوزان نفس و تحمل ضربات بى امانش،زیرا که رمضان ماه تحمل شدائد و عطش مى‏باشد، عطشى ناشى از آفتاب سوزان یا گرماى شدید روزهاى طولانى تابستان.
و عطش دیگر حاصل از نفس سرکشى که پیوسته مى‏گدازد، و سوزشش براستى جبران ناپذیر است. در مقایسه این دو سوزش، دقیقا رابطه عکس برقرار است، بدین مفهوم که نفس سرکش با چشیدن آب تشنه‏تر مى گردد، وهرگز به یک جرعه بسنده نمى‏کند، و پیوسته آدمى را در تلاش خستگى ناپذیر جهت ارضاى تمایلات خود وا مى‏دارد. و در همین رابطه است که مولوى با لطافت هرچه تمامتر این تشبیه والا را به کار مى‏گیرد و مى‏گوید:
آب کم جو تشنگى آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست تا سقا هم ربهم آید جواب تشنه باش الله اعلم بالصواب زین طلب بنده به کوى حق رسید درد مریم را به خرما بن کشید
اما از سوى دیگر، عطش ناشى از آفتاب سوزان سیرى پذیر است، و قانع کننده.
                        

 
شناخت ماه خدا
نخستین کارى که باید در ارتباط با ((ماه مبارک)) انجام گیرد، بدست آوردن نگاه صحیح نسبت به آن مى باشد، نگاهى برگرفته از آنچه که کتاب خدا و پیشوایان راستین الهى به انسان ارایه کرده اند. بدین ترتیب انسان مومن، در آغاز و پیش از انجام هرگونه رفتار و برخورد با این ماه، در تب و تاب به دست آوردن آگاهى از ((چیستى ماه رمضان)) وکسب معرفت لازم درباره مقام، موقعیت و جایگاه آن است.
آن گونه که امام زین العابدین (ع) این آگاهى ومعرفت راملتمسانه از پروردگارش طلب مى کند:
((اللهم صل على محمد وآل محمد والهمنا معرفه فضله واجلال حرمته…))۶خدایا بر محمد و آل او درود فرست و شناخت فضیلت ماه رمضان و بزرگداشت حرمتش را به ما الهام فرما.
شناخت ماه رمضان تعیین کننده نحوه برخورد با آن پى بردن به ماهیت و موقعیت ماه مبارک رمضان و آگاهى از چیستى آن،ضمن آنکه خود نعمتى بزرگ و موهبتى سترگ است، راه گشاى کیفیت برخورد و چگونگى رفتار با آن نیز مى باشد. در پرتو شناسایى موقعیت و شناخت جایگاه ماه خدا است که انسان مومن هنگام حلول و تشریف فرمایى آن،مى تواند استقبال شایسته از آن به عمل آورد. در حقیقت با این شناسایى و شناخت، راه چگونگى برخورد با این ماه و نوع رفتار با آن هموار مى گردد. در این باره این گزارش ((انس بن مالک)) شنیدنى است: ((لما حضر شهر رمضان قال النبى (ص): سبحان الله, ماذا تستقبلون وماذا یستقبلکم قالها ثلاث مرات.))۷ هنگامى که ماه رمضان فرا مى رسید پیامبر (ص) مى فرمود: منزه است خدا، بنگرید که به استقبال چه مى روید و چه به شما روى مىآورد و این جمله را سه بار تکرار فرمود.
در سایه ى این شناخت و شناسایى است که نقش بى بدیل، تاثیر شگرف و آثار و فواید ارجمند آن،هویدا مى گردد و تلاش و تقلاى انسان مومن براى شرف یابى به محضر آن،رعایت وظایف و آداب،بهره مندى از برکات و کوشش براى نگهدارى و از دست نرفتن لحظات و ساعت آن را برمى انگیزد. چنانچه در روایت ((ابى مسعود انصارى)) از پیامبر اکرم (ص) مى خوانیم: ((لو یعلم العبد ما فى رمضان لود ان یکون رمضان السنه))۸ اگر بنده, از آنچه که در ماه رمضان قرار داده شده آگاهى داشت،با تمام وجود دوست مى داشت که همه ى سال، ماه رمضان باشد.
شناخت و درک ماه رمضان موجب شکر پروردگار
برخوردارى از درک درست از ماه مبارک رمضان, زمینه و موجبات به دست آوردن مواهب و برکات الهى و هدایا و عطایاى ربانى در این ماه را فراهم مى نماید.
نعمتى بسیار بزرگ و موهبتى بسیار عظیم است که بى تردید هر کس با بهره مندى از آن نیکبختى خود را رقم زده،قله سعادت و ظفرمندى را فتح کرده و مدال پر افتخار رستگارى را نصیب خود مى کند. نعمتى که از شدت گرانقدرى و ارجمندى نمى توان براى آن قیمت و بهایى تعیین کرد. از این رو سزاوار است،کسى که از این نعمت بزرگ بهره مند گردید خداوند را شکر فراوان و سپاس بسیار گوید; ((لو علمتم ما لکم فى شهر رمضان لزدتم الله تعالى ذکره شکرا))۹ اگر آنچه را که در ماه رمضان براى شما قرار داد شده مى دانستید فراوان شکر خدا مى گذاشتید.
گفت پیغمبر که نفحت هاى حق اندر این ایام مىآرد سبق گوش و هش دارید این اوقات رادر ربایید این چنین نفحات را پیامبر فرمود، بوهاى خوش الهى, عنایت و رحمت ها و دم مبارک خداوندى در این ایام بیشتر است و پى درپى مىآید. یعنى در تمام اوقات و در همه ساعات نفحات الهى درمى رسد و بر دیگر نفحات سبقت مى گیرد. اى کسانى که نفحات الهى را طالب هستید این اوقات را که نفحه حق به شما مى رسد با گوش هوش, غنیمت شمرید و این ساعات لطیف و شریف را دریابید.
شناسایى و شناساندن ماه رمضان
به مدد و توفیق الهى این نوشتار بر آن است که به منظور ارایه نگاه صحیح درباره ((چیستى ماه رمضان))، به بررسى و بیان ویژگیها, اوصاف و اسامى آن در آیات، روایات و ادعیه بپردازد. هرچند با توجه به فراوانى این اوصاف وویژگى ها همه آن ها در این مقاله نمى گنجد و ناگزیر به بیان چند ویژگى اکتفا مى شود.
 
ماه مبارک
یکى از اوصاف ماه رمضان که در برخى از روایات و ادعیه بدان تصریح شده است ، صفت ((مبارک)) است،اینک تعدادى از آنها را با هم مرور مى کنیم:
قال رسول الله (ص): ((قد جائکم شهر رمضان, شهر مبارک, شهر فرض الله علیکم صیامه…))۱۰ رسول خدا (ص) فرمود: ماه رمضان به سوى شما آمد, ماه مبارک، ماهى که خداوند روزه اش را بر شما واجب کرده است..
عن الامام على (ع) قال: ان رسول الله (ص) خطبنا ذات یوم فقال: ((ایها الناس انه قد اقبل الیکم شهر الله بالبرکه والرحمه والمغفره…))۱۱ از امام على (ع) روایت شده که فرمود: روزى رسول خدا (ص) چنین فرمود: مردم، ماه خدا همراه با برکت و رحمت و مغفرت به شما روى آورده است…))
عن سلمان الفارسى قال: خطبنا رسول الله (ص) فى آخر یوم شعبان فقال: ((قد اظلکم شهر رمضان شهر مبارک، شهر فیه لیله القدر خیر من الف شهر…))۱۲ در گزارشى از سلمان فارسى آمده است: رسول خدا (ص) در آخرین روز ماه شعبان براى ما سخنرانى کرد و چنین فرمود:ماه رمضان،ماهى مبارک،ماهى که در آن ماه،شب قدر که از هزار شب برتر است، سایه خود را بر شما گسترده است…
عن رسول الله (ص) انه کان یدعو اول لیله من شهر رمضان: ((الحمد الله الذى اکرمنا به ایها الشهر المبارک…))۱۳ از رسول خدا (ص) روایت شده که آن حضرت همیشه در شب اول ماه رمضان این گونه دعا مى خواند: حمد و سپاس خدایى را که ما را به تو اى ماه مبارک کرامت بخشید…
عن الصادق (ع) انه کان یقول فى آخر لیله من شعبان واول لیله من شهر رمضان: ((اللهم ان هذا الشهر المبارک الذى انزلت فیه القرآن وجعلته هدى للناس وبینات من الهدى والفرقان قد حضر…))۱۴ از امام صادق (ع) روایت شده که آن حضرت در آخرین شب ماه شعبان و در نخستین شب ماه رمضان این دعا را مى خواند: بارالها! این ماه مبارک را که در آن قرآن، براى راهنمایى مردم، نشانه هدایت و جداکننده حق و باطل فرو فرستاده شد،فرا رسید…
فراوانى اطلاق عنوان ((مبارک)) بر ماه رمضان در متون دینى موجب شده است که این عنوان جزو مشهورترین اوصاف و عناوین این ماه شناخته گردد.
معنى برکت و مبارک
علماى لغت واژه ((برکت)) را به فزونى و رشد۱۵ همراه با ثبات و دوام معنى کرده اند.
در کتاب لسان العرب به نقل از ابن عباس آمده است: ((معنى برکت فراوانى در هرچیز خیر است)).۱۶ راغب اصفهانى نیز آن را به معناى ثبوت و استقرار خیرالهى درچیزى مى داند، چنانچه برکه ((چیزى شبیه حوض)) به جایى که آب در آن مجتمع و مستقر مى گردد،گفته مى شود.۱۷
اما مبارک، به آنچه که در آن خیر فراوان وجود دارد و از او بروز و صدور مى یابد اطلاق مى گردد. زجاج مى گوید: ((مبارک آن چیزى است که از آن خیر فراوان برآید))۱۸ راغب نیز مى نویسد:)) به آنچه که خیر و فایده الهى در آن ثبوت و استقرار داشته باشد مبارک گفته مى شود)).۱۹
آداب وشرایط روزه
روزه فقط امساک از اکل و شرب نیست، بلکه شرائطى دیگر هم همراه آن است، تعهد و مسؤولیتهاى انسان در برابر روزه، این فریضه الهى زیاد است.
روزه چهار گروه مقبول نیست
حضرت صادق(علیه السلام) فرمود: لا صیام لمن عصى الامام، و لا صیام لعبد آبق حتى یرجع، و لا صیام لامراه ناشزه حتى تتوب، و لا صیام لولد عاق حتى یبر، (۱) روزه نیست‏براى کسى که امام و پیشواى خود را نافرمانى کند و از او اطاعت ننماید، و صحیح نیست روزه عبد فرارى، تا مراجعت کند و به خدمت‏باز نگردد، و روزه زن ناشزه درست نمى‏باشد تا توبه کند و در اختیار همسرش قرار گیرد و همچنین روزه فرزند عاق شده پدر و مادر تا خوب نشود و اصلاح نگردد، مورد قبول قرار نمى‏گیرد،و روزه به حساب نمى‏آیدبلى یکى ازابعاد سیاسى این حدیث‏شریف، اطاعت و فرمانبرى پیروان و رهروان مسلمان از راهبر و پیشواى مذهبى است. فاطمه (سلام الله علیها) در آداب صائم سخن مى‏گوید .
حضرت فاطمه (علیها السلام) سیده نسوان عالم در آداب روزه‏دار مى‏فرماید: عن جعفر بن محمد عن آبائه عن فاطمه (علیهم السلام): «انها قالت: ما یصنع الصائم بصیامه اذا لم یصن لسانه و سمعه و بصره و جوارحه‏» (2) .
جعفر بن محمد (علیهما السلام) از آباء گرامش از فاطمه دخت گرام رسول الله (صلى الله علیهم اجمعین) روایت مى‏نماید: که حضرت زهرا (علیها السلام) فرمود: صائم با روزه خویش کارى نکرده (یعنى حق روزه را ادا نکرده) هرگاه زبان و گوش و چشم و جوارحش را از (آنچه که بر آنها حرام است) حفظ نکرده باشد.
یعنى روزه یک مسماى واقعى از حفظ شکم از کل خوردنیها و نوشیدنیها و مبطلات دیگر و خلاصه‏اى از اجتناب از گناهان و معصیت‏خداوند مى‏باشد، زیرا روزه‏دار بدون پرهیز از تمامى محرمات روزه واقعى را در خویش تحقق نبخشیده است.
پنج‏خصلت موجب افطار روزه و بطلان وضوء مى‏شود.
اگرچه امروز فقهاى عالى مقام این موارد را مبطل روزه و وضوء نمى‏دانند زیرا کمتر کسى است در زمان ما و فرهنگ طاغوت زده و غرب زده ما از این اوصاف رذیله بپرهیزد، آن خصال پنج گانه از بیان پیامبر گرامى اسلام چنین است: «خمس خصال یفطرن الصائم، و ینقضن الوضوء الکذب، و الغیبه و النمیمه، و النظر بشهوه، و الیمین الکاذبه‏» (3)
پنج صفت است که روزه را باطل و وضوء را مى‏شکند، دروغ و غیبت و سخن چینى و نظر شهوت انگیز، و قسم دروغ.
این اوصاف زشت براستى اثر معنوى و روحانى روزه و وضوء که یک عبادت است در اسلام خنثى مى‏کند، و اجر و ثواب روزه و وضوء را نابود مى‏نماید.
کیفیت روزه دارى از صحف ادریس علیه السلام
درصحف ادریس (علیه السلام) است: «اذا دخلتم فى الصیام فطهروا نفوسکم من کل دنس و نجس و صوموا لله بقلوب خالصه صافیه منزهه عن الافکار السیئه و الهواجس المنکره فان الله سیحبس القلوب اللطخه و النیات المدخوله و مع صیام افواهکم من الماکل، فلتصم جوارحکم من الماثم فان الله لا یرضى منکم ان تصوموا من المطاعم فقط لکن من المناکیر کلها و الفواحش باسرها» (4) حضرت ادریس پیامبر (علیه السلام) در صحف خویش فرمود: هرگاه وارد ماه صیام شدید، پس خویشتن را از هر پلیدى و ناپاکى پاک سازید، (درون خود را براى پذیرش عبادت ویژه خداوند پاکسازى نمائید) و روزه بگیرید براى خداوند با قلبى خالص و نورانى و پاک از فکرهاى بد، و صداهاى نامفهوم و بى معنى و زشت، زیرا خداوند حبس مى‏نماید دلهاى ناپاک و نیتهاى غیر خالص شما را و دهنهاى شما نباید فقط با امساک از خوردنیها صائم و روزه‏دار باشد. بلکه باید جوارح شما از گناهان نیز روزه باشد (یعنى اعضاء شما هم باید از معصیت‏خدا امساک نماید) و همانا خداوند راضى نمى‏گردد و خشنود نمى‏شود از شما به اینکه فقط از خوردنیها پرهیز کنید، بلکه از کل منکرات و زشتیها باید پرهیز نمائید تا آنجا که تغییر حالت پیدا کنید.
اثرات منفى غیبت و نمامى در روزه
امام رضا علیه السلام فرمود: «اجتنبوا الغیبه غیبه المؤمن، و احذرو النمیمه، فانهما یفطران الصائم و لا غیبه الفاجر و شارب الخمر و اللاعب بالشطرنج و القمار» (5)
از غیبت مؤمن اجتناب کنید، و از نمامى بپرهیزید، براستى که غیبت و نمامى روزه صائم را باطل مى‏نماید، (و اثرات و ثواب روزه را زایل مى‏گرداند)، ولى از فاجر و شارب الخمر و شطرنج‏باز و قمار باز غیبتى نیست، (یعنى آنان از خود هتک حرمت نموده‏اند،و آبرو از خویش برده‏اند).
روزه حجاب زبان و گوش و چشم از گناه است
از فقه الرضا (علیه السلام) روایت‏شده که حضرت رضا (علیه السلام) در رابطه با شرائط روزه و روزه‏دارى چنین فرمود: «و اعلم یرحمک الله ان الصوم حجاب ضربه الله عزوجل على الالسن و الاسماع و الابصاروسائر الجوارح لما له فى عاده من شره و طهاره تلک الحقیقه حتی یستربه من النار، و قد جعل الله على کل جارحه حقا للصیام فمن ادى حقها کان صائما و من ترک شیئا منها نقص من فضل صومه بحسب ما ترک منها» (6) .
بدان (اى روزه‏دار) خداى رحمتت کند، که براستى روزه ستر و حجابى است، که خداوند او را بر زبانها و گوشها و چشمها و سایر جوارح زده است، هرگاه معتاد بر زشتیها و شروفسادباشند، (چون زبان و گوش و چشم و سایر جوارح هرگاه تحت کنترل دقیق ایمان و دین شخص باشند، از شر آنان کاملا در امان مى‏باشد) که طهارت (و حجاب صوم) بر اسماع و ابصار و غیره، او را از آتش جهنم مى‏پوشاند و حجابى محکم از آتش براى او خواهند شد. به تحقیق خداوند بر هر «آدم‏» خسته‏اى براى روزه گرفتن حقى مقرر فرموده است، پس اگر آن حق را اداء کند (و به خوبى حق روزه‏دارى را به جاى آورد) هرآینه صائم و روزه‏دار است، (یعنى به جاى آورده حق روزه را) و هر کس بعضى از آن شرایط را ترک نموده، از فضیلت و ثواب روزه‏اش به قدر و بحسب آنچه ترک کرده کاسته است.
فلسفه و حکمت روزه
روزه از نظر بهداشت جسم و سلامت‏بدن و ابعاد دیگر داراى فواید فراوانى است، روزه در سلامت معده و پاکسازى آن از انواع غذاها که موجب انواع بیمارى‏ها اثرات فوق العاده‏اى دارد.
مرکز بیمارها ، معده است
پیامبر خدا فرمود: «المعده بیت کل داء، و الحمئه راس کل دواء» (1)
معده مرکز و خانه هر دردى است، و پرهیز و اجتناب (از غذاهاى نامناسب و زیاد خورى) اساس و راس هرداروى شفابخش است.
پیامبر(ص) سه باب از علوم بروى ما گشود
پیامبر عظیم الشان اسلام در یک بیانیه کوتاه، اثرات و فواید سه چیز را به این شرح بیان مى‏فرماید: «اغزوا تغنموا، و صوموا تصحوا، و سافروا تستغنوا» اول، جنگ و جهاد کنید تا مستغنى شوید، که غنائم جنگى باعث استغنا مى‏باشد، دوم، روزه بگیرید تا صحت و سلامتى خویش را تضمین کنید، سوم، سفر کنید تا مالدار شوید، زیرا مسافرت و حمل کالاى تجارتى از شهرى به شهر دیگر یا از کشورى به کشور دیگر باعث رفع نیازمندى‏هاى جامعه و عمران کشورها مى‏گردد، در این سه جمله پیامبر(صلى الله علیه و آله) سه باب از درهاى علم: جهاد (که خود باعث تمکن و امکانات مالى مى‏شود)، بهداشت جسم و اقتصاد جامعه را بر روى ما مى‏گشاید.
امام على(ع) در فلسفه روزه چه مى‏فرماید؟
ما اگر پویاى فلسفه روزه و حکمت تشریع آن باشیم و از خواص و فواید آن بخواهیم اطلاعات بیشترى پیدا کنیم و به اشکال تراشیهاى منتقدین پاسخ اقناع کننده بدهیم به سخنان حکیمانه و ارزشمند حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه گوش فرا مى‏دهیم در قسمتى از این خطبه امام مى‏فرماید: «و مجاهده الصیام فى الایام المفروضات، تسکینا لاطرافهم، و تخشیعا لابصارهم، و تذلیلا لنفوسهم و تخفیضا لقلوبهم، و اذهابا للخیلاء عنهم لما فى ذلک من تعفیر عتاق الوجوه بالتراب تواضعا و التصاق کرائم الجوارح بالارض تصاغرا و لحقوق البطون بالمتون من الصیام تذللا» (2) امیرمؤمنان علیه السلام به دنباله مطالب ارزشمندى مى‏فرماید: از خدا بترسید و از کیفر تباهکارى در دنیا، و از زیان ستمگرى در آخرت … و خداوند بندگان مؤمنش را حفظ مى‏فرماید،به وسیله نمازها و زکاتها، ( و سپس فواید و پاره‏اى از علل و فلسفه روزه را بیان مى‏فرماید) و کوشش در گرفتن روزه در روزهاى واجب، براى آرام ماندن دست و پا و اندام و دیگر ایشان (از معصیت و نافرمانى) و چشم به زیر انداختنشان و فروتنى جانهاشان، و زبونى دلهاشان، و بیرون کردن کبر و خودپسندى از آنان، چون در نماز است مالیدن رخسارهاى نیکو براى فروتنى، و (هنگام سجده نمودن) چسبانیدن اعضاء شریفه (هفت موضع) را به زمین براى اظهار کوچکى و «ذلت‏به پیشگاه با عظمتش‏» و در روزه رسیدن شکمها به پشتها براى خضوع و ناچیز دانستن خویش که روزه و نماز و زکات فلسفه‏اش سازندگى و تزکیه، و تذلل و تقلل به پیشگاه حضرت حق است، و از چیزهائى است که مى‏تواند آدمى را از چنگ شیطان نجات بخشد، و از انواع بیماریهاى ظاهرى و باطنى برهاند، و مخصوصا درس مقاومت و مبارزه را عملا یاد آدمى دهد، مخصوصا روزه است که از امتیازات بخصوص برخوردار است، که پاداش آن فقط به خداوند بزرگ واگزار شده است. که امیرالمؤمنین(علیه السلام) درجائى دیگر مى‏فرماید:«و الصیام ابتلاء لاخلاص الخلق‏» (3)
روزه براى آزمایش اخلاص مردم است
خداوند روزه را براى آزمایش اخلاص مردم واجب فرموده است، که روزه در اخلاص عمل بسیار مؤثر است، یعنى کسى که روزه مى‏گیرد و تمامى روز را با همه امکان بخوردنیها و آشامیدنى‏هایى که در اختیار دارد، در عین حال امساک مى‏نماید، جز اخلاص به پیشگاه حضرت حق مفهومى دیگر ندارد، و در قسمتى از نهج البلاغه مى‏فرماید: «و صوم شهر رمضان فانه جنه من العقاب‏» (4) و یکى از دلائل وجوب روزه این است که روزه ی ماه رمضان سپر است از عقاب الهى، یعنى روزه موجب غفران و آمرزش گناهان و معاصى انسان است، که به وسیله روزه نجات از آتش جهنم و عقوبت پروردگار به دست مى‏آید.
خدایا از گرسنگى بتو پناه مى‏آوریم
فواید کم خورى از نظر بهداشت و تندرستى جسم و روح، درست است که آدمى تاب گرسنگى زیاد را ندارد، و اسلام هم نخواسته است که انسان خود را در زحمت تحمل گرسنگى زیاد قرار دهد، بلکه در بعضى روایات رسیده است: «اللهم اعوذبک من الجوع‏» (5) خدایا از گرسنگى به تو پناه مى‏برم، ولى در عین حال باید متوجه بود، که مقدارى از گرسنگى براى انسان لازم است! و فواید بسیارى در بردارد، و بر عکس پورخورى و سیری بیمارى زیادى به همراه مى‏آورد. از نظر بهداشت و تندرستى، باید غذا کمتر مصرف شود، و هنوز اشتهاء تمام نشده، دست از غذا خوردن بکشد، به تجربه ثابت‏شده است. افرادى که کم مى‏خورند، از کسانى که همیشه سیر مى‏خورند سالم‏تر مى‏باشند، و تن درست‏ترند. ابعادى در فلسفه روزه از بیان امام صادق(ع) هشام بن حکم از رئیس مذهب تشیع حضرت جعفر بن محمد (علیهما السلام) مى‏پرسد از علت و فلسفه روزه، امام مى‏فرماید: «انما فرض الله الصیام لیستوى به الغنى و القیر و ذلک ان الغنى لم یکن لیجد مس الجوع، فیرحم الفقیر، لان الغنى کلما اراد شیئا قدر علیه، فاراد الله تعالى ان یسوى بین خلقه، و ان یذیق الغنى مس الجوع و الالم لیرق على الضعیف و یرحم الجائع‏» (6) حضرت صادق(علیه السلام): براستى خداوند روزه را واجب کرد، تا به وسیله او بین اغنیاء و فقراء مساوات و برابرى به وجود آید، و این براى آن است که ثروتمندانى که هرگز درد گرسنگى را احساس نکرده‏اند، به فقراء ترحم نمایند، زیرا اغنیاء هرگاه (خوردنى و آشامیدنى را) اراده نمودند (و هوس هر نوع ماکولات و مشروبات کردند) برایشان میسر است، پس خداوند متعال «روزه را واجب نموده‏» که تا بین بندگانش از فقیر و غنى، برابرى به وجود آورد، و اینکه سرمایه داران مسلمان الم جوع و گرسنگى را لمس نمایند، تا بر ضعفاء رقٌت آوردند، و بر گرسنگان عالم ترحم نمایند، (و این تنها شعار اسلام است، آرى تنها مکتبى که به حال گرسنگان عالم ترحم نمایند، (و این تنها شعار اسلام است، آرى تنها مکتبى که به حال گرسنگان و محرومان مى‏اندیشد اسلام است. خصال هفتگانه مخصوص روزه‏داران در حدیثى طویل حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله) چنین نقل مى‏فرماید که پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمود: «ما من مؤمن یصوم شهر رمضان احتسابا الا اوجب الله تبارک و تعالى له سبع خصال: اولها یذوب الحرام من جسده، و الثانیه یقرب من رحمه الله عزوجل، و الثالثه قد کفر خطیئه ابیه آدم، و الرابعه یهون الله علیه سکرات الموت و الخامسه امان من الجوع و العطش یوم القیمه و السادسه یطعمه الله عزوجل من طیبات الجنه، و السابعه یعطیه الله عزوجل برائه من النار، قال: صدقت‏یا محمد» (7) . هیچ مؤمنى نیست که ماه رمضان را فقط به حساب خدا روزه بگیرد، مگر آنکه خداى تبارک و تعالى هفت‏ خصلت را براى او واجب و لازم گرداند: ۱- هر چه حرام در پیکرش باشد محو و ذوب گرداند، ۲- به رحمت‏ خداى عزوجل نزدیک مى‏شود، ۳- (با روزه خویش) خطاى پدرش حضرت آدم را مى‏پوشاند، ۴- خداوند لحظات جان کندن را بر وى آسان گرداند، ۵- ازگرسنگى و تشنگى روز قیامت در امان خواهد بود، ۶-خداى عزوجل از خوراکیهاى لذیذ بهشتى او را نصیب دهد، ۷- خداى و عزوجل برائت و بیزارى از آتش دوزخ را به او عطا فرماید. (پرسش کننده در این حدیث مفصل، عالم یهودى بود) که عرض کرد راست گفتى اى محمد. فلسفه و دلائل وجوب روزه از امام رضا(ع) امام رضا(علیه السلام) در فلسفه و دلائل وجوب روزه مى‏فرماید: «انما امروا بالصوم لکى یعرفوا الم الجوع و العطش، فیستدلوا على فقر الآخره، و لیکون الصائم خاشعا ذلیلا مستکینا ماجورا و محتسبا عارفا، صابرا على ما اصابه من الجوع و العطش، فیستوجب الثواب مع ما فیه من الامساک عن الشهوات و یکون ذلک واعظا لهم فى العاجل و رائضا لهم على اداء ما کلفهم و دلیلا لهم فى الآجل و لیعرفوا شده مبلغ ذلک على اهل الفقر و المسکنه فى الدنیا فیؤدوا الیهم ما افترض الله لهم فى اموالهم‏» (8) وقتى از حضرت درباره فلسفه روزه مى‏پرسند، مى‏فرماید: همانا (مردم) مامور به روزه شدند تا بشناسند درد و ناگواریهاى گرسنگى و تشنگى را، و آنگاه استدلال کنند بر سختیهاى گرسنگى و تشنگى و فقر آخرت، (که پیامبر صلى الله علیه و آله در خطبه شعبانیه مى‏فرمود:  و اذکروا بجوعکم و عطشکم جوع یوم القیمه و عطشه، یاد آورید از گرسنگى و تشنگى روزه داریتان گرسنگیها و تشنگیهاى روز قیامت را، که این یادآورى انسان را به فکر تدارک قیامت مى‏اندازد که تا سعى کند، جد و جهد بیشترى در کسب رضاى خداوند و کمک به مخلوق ضعیفش بنماید و آنان را از امکانات مادى و غیر مادى خویش بهره‏مند سازد). (آنگاه امام علیه السلام خصوصیات صائم را این چنین توصیف مى‏فرماید) و هر آینه روزه‏دار باید (به پیشگاه خداوند) بنده‏اى خاشع و ذلیل و داراى استکانت و وقار باشد، (و خود و عمل خویش را) مأجور و مثاب دانسته، (و بداند که اعمال و زحماتش) به حساب مى‏آید، (و نادیده گرفته نمى‏شود) و در همه حال به آنچه که انجام مى‏دهد از عبادات عارف باشد، و بر آنچه که از گرسنگى و تشنگى به او مى‏رسد صبر کند، و در آن هنگام با امساک از شهوات (و پیروى نکردن از نفس اماره بسوء) مستوجب ثواب فراوانى مى‏شود، (و خداوند اجر و ثواب عبادت روزه‏داریش را به او مرحمت‏خواهد فرمود) و این اوصاف حمیده (که براى صائم ذکر شد) واعظ خوبى براى روزه‏داران در دنیا خواهد شد، (که اثرات وضعى این اوصاف کاملا در چهره و اعمال و رفتار آنان مشهود خواهد گشت) و رائض و راغب است‏بر روزه‏داران بر اداء آنچه که مکلف به آنند و راهنماى خوبى براى آنان است در عالم عقبى، و آنان باید بشناسند شدت و اهمیت مشکلات فقرا و بیچارگان را که تا رحمت آورند بر فقراء و مساکین در دنیا، سپس اداء نمایند حقوق آنان را که خداوند در اموالشان مقرر فرموده است. (یعنى اینطور نباشد که خود خوب بخورند و بپوشند و دیگران گرسنه باشند). شاعر عرب «حاتم بن عبد الله طائى‏» مى‏گوید: و حسبک داء ان تبیت‏ببطنه و حولک اکباد تحن الى القد! (۹) یعنى: این درد براى تو بس است که شب با شکم پر بخوابى و در گردت جگرها باشد که قدح پوستى را آرزو کنند (و براى آنان فراهم نشود چه جاى آنکه طعام داشته باشند). بحثى دیگر در فلسفه روزه از امام رضا(ع) امام رضا (علیه السلام) در یک پرسش دیگر از فلسفه روزه چنین مى‏فرماید: «عله الصوم لعرفان مس الجوع و العطش لیکون العبد ذلیلا مستکینا ماجورا محتسبا صابرا فیکون ذلک دلیلا على شدائد الآخره، علت روزه از براى فهمیدن الم و درد گرسنگى و تشنگى است، تا بنده ذلیل و متضرع و مأجور و صابر باشد و بفهمد شدائد آخرت را، مع ما فیه من الانکسار له عن الشهوات و اعظاله فى العاجل دلیلا على الآجل لیعلم مبلغ ذلک من اهل الفقر و المسکنه فى الدنیا و الآخره‏» (10) علاوه بر این که در روزه انکسار شهوات و موعظه هست از براى امر آخرت تا بداند حال اهل فقر و فاقه را در دنیا و عقبى. بلى این است قسمتى از فلسفه روزه از بیان حضرت رضا علیه آلاف التحیه و الثناء. بلى روزه از افضل طاعات است، زیرا که روزه مشتمل بر انکسار شهوات بهیمیه است که شریعت آسمانى و احکام الهى نیامده مگر براى تعدیل شهوات و توقیف و مهار آنها که در حد اعتدال انجام گرفته، و براى تزکیه و طهارت نفس و تصفیه آن از اخلاقیات رذیله، زیرا مقصود از صوم مجرد امساک از اکل و شرب و مباشرت با نسوان نیست، بلکه غرض نهائى آن کف نفس و نگهدارى آن از شهوترانى‏هاى حیوانى است، چنان که رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: الصوم جنه فاذا صام احدکم فلا یرفث و لا یجهل و ان امرء جادله او شاتمه فلیقل انى صائم: که روزه سپرى است از براى شخص، زیرا یکى از شما اگر روزه گرفت‏سخن زشت نگوید، و کارهاى بیهوده نکند، و اگر کسى با وى مجادله کند یا او را شماتت نماید، او بگوید من روزه هستم، مراد از این حدیث‏شریف نبوى (صلى الله علیه و آله) این است: که روزه وقایه‏اى است که نگه مى‏دارد آدمى را از انحرافات و لغزشها، که به واسطه آن از دشمنانى بزرگ چون شیطان نفس، دشمن درونى، خلاصى مى‏جوید، پس نفس را کنترل مى‏نماید از شهوات نابجا، و شیطان را از خود دور مى‏نماید. مجراى نفوذ شیطان را با روزه ضیق نمائید بر این مبنا رسول الله (صلى الله علیه و آله) فرمود: «ان الشیطان لیجرى من ابن آدم مجرى الدم فضیقوا مجاریه بالجوع‏»، که شیطان جریان مى‏یابد و نفوذ مى‏کند در فرزندان آدم، مانند جریان خون در بدن پس مجارى شیطان را در وجود خود به واسطه گرسنگى یعنى روزه تنگ نمائید، (۱۱) و الحق، که روزه بدون اثر چه فایده و ثمرى دارد؟ آرى فایده و اثرى ندارد که آدمى غذاى ناهار خویش را به افطار تاخیر اندازد، و از امساک و اجتناب از یک سرى مبطلات روزه، انواع تهمتها و دروغها و غیبتها و شهوترانى‏ها و هتک حرمت‏خلق الله و حفظ نکردن ناموس خویش از نامحرمان و سوء تربیت فرزندان و سرعت غضب به حادثه کوچکى و ایجاد ضرب و شتم و صدها گناه دیگر مرتکب شود و بگوید من روزه هستم خیر؟ این نوع روزه اثرى و فایده‏اى ندارد، باید روزه قدرت ساختن و اصلاح نفس داشته باشد و روزه این قدرت را دارد، لکن این ماییم که ارزش و اهمیت او را تشخیص ندادیم، و از این نوع روزه‏هاى بى اثر ثمرى جز گرسنگى و تحمل تشنگى عاید ما نمى‏شود، و چه فایده‏اى است از براى روزه‏دار که فریضه‏اى اداء کند و کبیره‏اى مرتکب گردد، و با خیانت‏بر بندگان خدا در مال و عرض ایشان تجاوز نماید. روزه رابطه مستقیم با اخلاص دارد خلاصه کنم و این بخش را «فلسفه روزه و حکمت مشروعیت‏» به سخن مولاى متقیان (علیه السلام) مزین نمایم که امام علیه السلام در آنجا که فلسفه پاره‏اى از احکام را تشریح مى‏فرماید: «و الصیام ابتلاء لاخلاص الخلق‏» (12) خداوند، روزه را براى آزمایش اخلاص مردم مقرر و فرض فرموده است، و کسى که به پیشگاه حضرت حق اخلاص ورزد، تمامى اوصافى که در فلسفه روزه بیان شده است‏شامل حالش مى‏شود، و روزه کاملا با اخلاص روزه‏دار، در رابطه است. برخی از آثار روزه  1-اراده ی نیرومند  به دست آوردن ارزش های اخلاقی و تامین سعادت آخرت همراه با تحمل ناگواری
هاست . حضرت علی ( ع ) می فرماید : المکارم بالمکارم , ارزشهای والای انسانی با ناگواری ها به دست می آید . کسی که می خواهد به قله ی تقوا صعود کند , باید همتی عالی و اراده ای پولادین داشته باشد که با روزه گرفتن تا اندازه ی زیادی از آن برخوردار می شود .  2-عزت نفس  کسی که نزد دیگران خوار و ذلیل است  چشم طمع به دیگران دوخته است برای رسیدن به آب و نان برده ی این و آن می شود ، و یا به حقه بازی و فریب دیگران روی می آورد ، او هرگز نمی تواند به سوی قله ی تقوی حرکت کند .او چون کبوتری است که در دست این و آن اسیر است .انسان با روزه گرفتن، تا اندازه ای قلبش صاف و زلال می شود و به عظمت خود پی می برد و به خوبی در می یابد که نباید بنده ی شکم بود . باید عزت و شکوه خود را نگه داشت و از تنگناهای مالی با تحمل گرسنگی و سختی ها پیروز و سربلند بیرون آمد . ۳ -فروتنی    برای رسیدن به قله ی تقوی باید از پرتگاه های خود بزرگ بینی و غرور و تکبر دور شد . انسان مغرور ، همیشه تنهاست ،هیچ کس دوست ندارد با او رفت و آمد کند چرا که کسی حاضر نیست فخر فروشی او را تحمل کند و خود را در نزد او کوچک نماید .  انسان مغرور چون کسی است که از جمع قله پیمایان کناره گرفته و به عقب بر می گردد و حرف هیچ کس را گوش نمی دهد . او هرگز قله را فتح نخواهد کرد . روزه او را از غرور دور و به سوی کمال و قله ی پرهیز گاری رهنمون می سازد .
 4-دوری از گناه
در مسیر قله ی تقوی راهزنان کمین کرده اند تا قله پیمایان را با وعده های شیرین و کاذب خود از مسیر برگردانند . راهزنان قله ی تقوی , شیطان ، هوای نفس و دوستان ناباب هستند که راهیان قله ی تقوی را به گناه دعوت می کنند . کسی که می خواهد به قله ی تقوی برسد باید از شیرینی ها و لذت ها ی زود گذر گناهان به راحتی صرف نظر کند و روح پاک خود را نیالاید .



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

نماز و آثار آن

511

بازدید

نماز و آثار آن ۴٫۷۹/۵ (۹۵٫۸۸%) ۳۴ امتیازs
ای مهربان خدای
ای مهربان خدای:
گم گشته ام تو بودی و کردم چو دیده باز
دیدم به آسمان و زمین و به بام و در
تابنده نور توست
هر جا ظهور توست
دیدم به هیچ نقطه تهی نیست جای تو
خوش می درخشد از همه سوی جلوه های تو
ای مبدأ وجود!
از کثرت ظهور، نهان شدی که کیستی
از هر چه ظاهر است، تویی آشکارتر … مستور نیستی
نزدیک تر ز من به منی، دور نیستی
تو آشکاره ای … من زین میان گمم
کور ار نبیند، این گنه آفتاب نیست
نقص از من است، ورنه رخت ار حجاب نیست.
ای مهربان خدای!
در قلب من تبی است گذاران و دردناک
احساس می کنم که به کانون جانِ من
سوزنده آتشی است که سر می کشید به اوج
احساس می کنم عطشی مست و بی قرار
اندر فضای هستی من می دود چو موج این سوز عشق توست،
در من، چو جان، نهان
احساس می کنم،
درما نسازد این تب من جز دوای تو
زائل نسازد این عطش، الا لقای تو
ای مهربان خدای!
احساس می کنم خلأیی در وجود خویش
کان را نمی برد ز میان، جز پرستشت
ای نازنین خدای
احساس می کنم که بود در سرشت من
سوزنده، یک نیاز
داغ نیاز را نزداید ز سینه ام
جز لذت پرستش و جز نشئه وصال
مخموی مرا به جز این میْ، علاج نیست
مطلب عیان بود، به بیان احتیاج نیست
ای مهربان خدای!
تو، راز جان و مایه سرمستی منی
تو هستی منی
در عمق فرک و پرده جانم تویی، تویی
آرام دل، فروغ روانم، تویی، تویی
هر جا نگاه می دود، آنجا نشان توست
روشنگر وجود، رخِ داستان توست.

 
مقدمه:
و بر آن شدم تا بنگارم برای خدایی که دستش دارم و می ستایمش.
خدایی که هماره جاودانه است.
برای او نفس می کشم و به او می‌بالم و می ستایمش همانگونه که پرندگان، درختان، زمین آسمان و همه موجودات او را می ستایند.
در کلمه ای به نام «عبادت» که من همیشه عبد و او معبود است.
و نشانه عبد تسبیح و تمجید و تقدیر در کلمه ای به نام «نماز» در تکرار به خاک افتادگی در قیام و قنودش در رکوع و سجودش.
در ذکر دعا و حمدش و سوره اش.
و چه جاودانه است آن هنگام که در برابرش تعظیم می کنی.
چه زیبا که به خاک می افتی و بر عظمت و اقتداری بی نهایش ساییدگی به خاک را تجربه ای شیرین.
در عشق بی نهایتش غرق می شوی و محو بی کرانه ترین اقیانوسها آرام و متین دلت را می بری به آن سویی که جایگاه ابدی است.
جایگاهی که از بدو تولد هماره جستجو می کردی.
و آنجاست که دل آرام گیرد به یاد محبوب.

الا بذکر الله تطمئن القلوب
بهار ۸۵ دانشکده علوم
 
ریشه واژه فارسی «نماز»
ریشه واژه فارسی «نماز» از لفظ پهلوی «نماک» گرفته شده است و آن هم به نوبه خود از ریشه باستانی «نم» به معنی «خم شدن» و «تعظیم کردن» مأخوذ است که بتدریج بر معنی «صلات» یا عبادت ویژه مسلمین، اطلاق گریده است.
بر ساس بعضی از تواریخ، برخی از ایرانیان تازه مسلمان در سالهای حکومت اعراب بر ایران به جای کلمه «صلات» از کلمه «نماک» استفاده می کرده اند و هنگام فراخواندن مردم به سوی نماز به جای (الصّلوه)، کلمه (النِماک) و به جای (حَیَّ عَلَی الصَّلوهِ) ، جمله (بشاتیبید به سوی نماک) را بکار می برده اند.
با توجه به موارد استعمال کلمه نماز، می توانیم برای آن سه معنی کلی در نظر بگیریم:
معنی اول: خدمت و خدمتکاری اطاعت و فرمانبرداری، سرفرود آوری و تعظیم، سر به زمین نهادن، کرنش و تکریم، اظهار طاعت و بندگی.
واژه های «نماز بردن» ، «نماز آمدن»، «به نماز آمدن» و «نماز آوردن» به معنای پرستش کردن، عاجزی نمودن، خم شدن به علامت تعظیم و بندگی و به خاک افتادن به قصد تعظیم در برابر پادشاهی با بزرگی دیگر به کار رفته است.
معنی دوم: کلمه «نماز»به معنی «پرستش وادای طاعت ایزد، تعالی» و «عرض نیاز بسوی خدای عالمیان است به طریقی که در شریعت پیغمبران وارد شده است» که در این معنی، معادل کلمه «صَلوه» می باشد.
معنی سوم: از آنجا که شرط نماز، طهارت است و کلمه نماز، مفهوم طهارت و پاکیزگی را تداعی می کند، کلمه «نمازی» که منسوب به نماز و به معنای «دوستداران نماز» است، به معنی «پاک و طاهر» نیز به کار رفته است و «نمازی شدن» که مصدر مرکب است، به معنی «پاک و طاهر شدن، شسته شدن و غسل شدن» بکار رفته است.
همچنین «نمازی کردن»، به معنی «پاک کردن، شستن، آب کشیدن و غسل دادن» و «نماز کن» به معنی «شستشو کننده» استعمال می شده است.
بعضی گفته اند: کلمه «صلات» عبری است. و در زبان عبرانیان «صلوتا» کنیه یهودیان است.
«نولدکه» صلات را از لفظ عربی «صلوها» مشتق می گیرد و در منابع سریانی الفاظی مشابه و معادل با «اقامه صلات» به چشم می خورد.
در آیه چهلم سوره حج «صَلَوات» به صیغه جمع به معنی «معابد» بکار رفته است:
اگر خداوند، برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر، دفع نمی کرد، صومعه های راهبان، کلیساهای نصارا و کنیسه های یهود و مساجدی که در آنها نام خدا بسیار یاد می شود، ویران می شد.
برخی از متاخرین، ریشه آن را آرامی پنداشته اند و با تحقیقاتی که اخیراً به عمل آمده، این احتمال قوت گرفته است که اصل «صَلوه» سُریانی باشد. و از آن زبان، نخست در زبان جنوب عربستان، معمول گردیده است و شعرا، آن را در اشعار بکار برده اند. و پس از آن اعراب شمالی، لفظ «صَلوه» را از عربهای جنوبی گرفته اند. در هر حال، پیش از اسلام، این لفظ، به معانی «پرستشگاه» و «نیایش» بکار رفته است.
در آیه یکصدو سوم از سوره توبه، به معنای «دعا» استعمال شده است.
ای پیغمبر! از مال ایشان، صدقه بگیر و در حق ایشان دعا کن. دعای تو، آرام بخشی برای آنان است.
احتمال دارد که «صلوه» در این آیه هم به معنی نماز باشد. کلمه «صَلوه» در قرآن به معنی «درود» هم مطرح شده است و در آیه یکصدو پنجاه و هفتم از سوره بقره به معنی آمرزش به کار برده رفته است:
و در آیه نود و نهم از سوره توبه نیز، به معنی «وسیله دعای خیر» و «آمرزش خواهی» به کار رفته است:
و آنچه را به راه خدا خرج می کند، نزد خدا اسباب نزدیک شدن به او و دعای خیر رسول می شمرد
کلمه «صلات» در آیه هشتاد و هفتم از سوره هود، به معنای «دین» است:
گفتند: ای شعیب! آیا دینت به تو فرمان می دهد که آنچه را نیاکان ما می پرستیده اند، رها سازیم؟
مورد دیگر استعمال کلمه «صلات»، «قرآن خواندن در نماز» است، چنان که در آیه یکصدو دهم از سوره بنی اسرائیل فرموده است:
قرآن را در نمازت به آواز بلند مخوان.
عده ای دیگر آن را از ماده «صَلَّی» به معنی «راست کردن با آتش» مأخوذ، پنداشته اند.
«صلی» را در زبان عرب، به معنی «افروختن آتش، برای خواندن مهمان» نیز، بکار برده اند. و در ادب فارسی هم: «دعوت  به مهمانی» و نظایر آن را «صَلی» گفته اند، مثلاً می گویند: «فلان،صدای مهمانی در داد».
ترجمه و توضیح: در اشتقاق معنوی نام «صَلوه» اختلاف ذکر کرده و گفته اند: این کلمه از کجاست؟ گفته شده از «دعا» مشتق است و نام بردن از دعا، بتا کلمه «صَلوه» در کلام عرب معروف است. بنابراین نماز را بخاطر دعاهایی که درآن وجود دارد، «صَلوه» نامیده اند و گفته اند: نماز از آن جهت که رحمت پروردگار است، «صَلوه» نامیده می شود. خدای، تعالی در سوره احزاب آیه فرمود:
همانا خدا و فرشتگان او بر پیامبر درود می فرستند. ای اهل ایمان!
شما نیز بر او درود فرستید… صلاتی که از جانب خدا باشد «رحمت» و آن که از جانب فرشتگان باشد، «آمرزش خواهی» و آن که از سوی مردم باشد، «دعا» است.
و گفته اند: نماز را از روی که مشتمل بر کمک خواهی از خداست، «صَلوه» نامیده اند، از آنجا که عرب می گوید:
«چوب یا عصا را به کمک آتش، نرم و راست کردم».
انسان با استعانت از خدا و نماز، نرم و انعطاف پذیر می گردد و افزودن بر آن که از خشکی و سنگدلی، نجات می یابد، در طریق تکامل انسان شدن، مستقیم می گردد. از این روست که خدای، تعالی، فرمود:
از روزه و نماز کمک بگیرید. (سوره بقره آیه ۱۵۳و ۴۶)
اگر بنده، نماز حقیقی به پا دارد، نماز نیز او را به پا می دارد. به او استقامت می دهد او را بر فرمان بردن از خدا و انجام وظیفه بندگی، مدد می بخشد و از مخالفت با اوامر پروردگار باز می دارد، همچنان که خدای قدرتمند و بلند مرتبه، در سوره عنکبوت آیه ۴۶ فرمود:
براستی که نماز، از فحشا و منکرات باز می دارد.
در کتب لغت «صَلوه» به معنی بزرگداشت و تعظیم نیز آمده است چنان که لفظ «نم» در کلمه «نماز» به همین معنی است و گفته اند: نماز را «صَلوه» نامیده اند زیرا پیوند بین بنده و پروردگار است.



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

حضرت رسول اکرم(ص)

918

بازدید

حضرت رسول اکرم(ص) ۳٫۲۰/۵ (۶۴٫۰۰%) ۱۵ امتیازs
اسم آن بزرگوار محمد و کنیه مشهور او ابوالقاسم و لقب مشهور او احمد و مصطفی است. عمر آن بزرگوار شصت و سه سال است. در صبح روز جمعه هفدهم ربیع الأول سنه عام الفیل متولد شد ـ سالی که پروردگار عالم به وسیله پرستوها خانه خود را حفظ فرمود و اصحاب فیل را که به قصد خرابی خانه خدا آمده بودند، نابود کرد ـ و شهادت آن حضرت، بر اثر مسمومیت به دست زنی یهودی، در ۲۸ صفر سال یازدهم هجرت واقع شد. بیست و پنج ساله بود که با حضرت خدیجه، آن بانویی که باید گفت حق عظیمی به گردن اسلام و مسلمانان دارد، ازدواج نمود. چهل ساله بود که در شب ۲۷ رجب المرجب سال چهل از عام الفیل، مبعوث به رسالت شد. سیزده سال در مکه با مصیبتهای کمرشکن، اسلام را تبلیغ کرد و بالاخره چون کفار قریش مانع از پیشرفت اسلام شدند به مدینه هجرت فرمود و آن سال مبدأ تاریخ مسلمانان شد. ده سال در مدینه بود و توانست در آن مدّت، رسالت خود را به دنیا ابلاغ کند. 
پدر آن بزرگوار عبدالله بن عبدالمطلب از بزرگان عرب بود و به شهادت کتب تاریخ، بزرگواری مثل او در عرب کم دیده شده است. پیامبر اکرم هنوز متولّد نشده بودند که حضرت عبدالله در مدینه، هنگامی که از شام برمی گشت فوت شد و همانجا مدفون گشت. بعد از این واقعه، حضرت عبدالمطلب جد آن بزرگوار کفالت پیامبر را به عهده گرفت و چون آن حضرت به دنیا آمد برای او دایه ای تهیه کرد ـ که در میان عرب به نام حلیمه سعدیّه مشهور بود. در افتخار آن زن همین مقدار بس که پیامبر گرامی مفتخر به فرزندی او بودند ـ حلیمه بعد از شش سال حضرت را به مادر برگردانید و حضرت رسول همراه با مادر برای زیارت قبر عبدالله به مدینه رفت. اما در مراجعت مادر را نیز از دست داد و ام ایمن که زن صالحه ای بود حضرت را به جدش عبدالمطلب رسانید.
آن حضرت هشت ساله بود که عبدالمطلب را از دست داد ولی پدری چون عموی بزرگوارش و مادری چون فاطمه بنت اسد متکفل آن حضرت شدند. بنابراین حضرت رسول صلی الله علیه وآله اگرچه پدر و مادر را از دست داد ولی عقده یتیمی پیدا نکرد ـ سرپرستی نظیر عبدالمطلب، ابوطالب و فاطمه بنت اسد داشت ـ ولی مشهود است که حضرت، ملالت بی پدری و بی مادری را دیده است.
قرآن شریف به همین نکته اشاره دارد آنجا که می فرماید:
اَلَمْ یَجْدِکَ یَتیماً فآوی وَ وَجَدَکَ ضالاً فَهَدَی. وَ وَجَدَکَ عَائِلاً فَاَغْنَی[۱].
«آیا تو را یتیم نیافت، و پس پناهت داد، و تو را سردرگم نیافت، پس هدایتت کرد، و تو را گرانبار نیافت پس بی نیازت کرد؟»بنابراین گرچه رسول اکرم، یتیم، ناشناس و فقیر بود، ولی این تأثیری در شخصیت بزرگوار ایشان نداشت. چون پروردگار عالم او را نزد کسی مثل ابی طالب جای داد و او را با ثروت آن بانوی عزیزی که موقع ازدواج گفت: ثروت من ثروت تو و خودم هم کنیز تو هستیم، بی نیاز گردانید. مادر آن بزرگوار، حضرت آمنه ـ دختر وهب از خانواده ای فوق العاده محترم ـ بود. در شرافت این زن همین کافی است که می تواند مادری برای رسول اکرم باشد. شرافت، کرامت و صفات عالیه رسول اکرم و معجزات او چنان فراوان است که کتابها درباره آن بزرگوار نوشته شده است. چون مبنای این نوشته بر اختصار است ما به یک معجزه که هنگام تولد آن حضرت روی داد، و به مطلب دیگری از قرآن که در مورد ایشان است اشاره می کنیم و سپس بطور اختصار به تفسیر القابی که برای حضرت گفته شده می پردازیم و در خاتمه، سخنی راجع به خاتمیت آن حضرت خواهیم داشت. مورخین نوشته اند که روز تولّد آن بزرگوار دگرگونیهایی در جهان رخ داد: طاق قصر کسری شکاف خورد و کنگره های آن فرو ریخت؛ دریاچه ساوه خشک شد؛ آتشکده فارس که چندین سال روشن بود خاموش شد؛ همه پادشاهان جهان در آن روز حیران، سرگردان و گنگ بودند؛ همه بتها بر روی یکدیگر فرو ریختند و سحر ساحران در آن روز بی اثر بود. کلمه لاَ اِلهَ اِلاَّ اللهُ در جهان طنین انداز شد و چون به دنیا آمد از نور وجودش عالم منور شد. گفت لا اله الا الله و جهان با  او گفت: لاَ اِلهَ اِلاَّ الله.
قرآن شریف درباره رسول اکرم چنین می فرماید:
وکذلک جعلناکم امه وسطاً لتکونوا شهداء علی النّاس ویکون الرسول علیکم شهیداً[۲] .
«و بدینسان شما را امتی میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر نیز بر شما گواه باشد.» این آیه شریفه دو معنی دارد: ظاهر آن که همه آن را درک می کنند این است که امت اسلامی سرمشق جامعه بشریت قرار داده شده است تا جامعه از آنان پیروی نماید، و رسول گرامی نیز سرمش امّت اسلامی است. اما معنایی دقیقتر نیز دارد که ائمه طاهرین علیهم السلام استفاده نموده اند، و مفسرین شیعه مخصوصاً استاد بزرگوارمان علامه طباطبایی بحث مفصلی به پیروی از روایات در آن نموده اند. و آن معنی این است که امّت اسلامی در روز قیامت شاهد اعمال هستند و چون همه امّت اسلامی لایق این عمل نیستند، امر منحصر می شود به ائمه طاهرین. روایات فراوانی از سنی و شیعه در دست است که آیه شریفه به معنی دوم تفسیر شده است.
خلاصه کلام آیه شریفه چنین است که پروردگار عالم ائمه طاهرین را آفریده تا آنان شاهد اعمال در روز قیامت باشند، و رسول اکرم را شاهد بر اعمال آنان قرار داده است. و چون شاهد باید در این دنیا بر همه اشراف داشته باشد تا بتواند در روز قیامت شهادت دهد. اگر در این دنیا مسائل را ندیده باشد معنی ندارد که در آخرت شاهد باشد. بنابراین باید برای ائمه طاهرین، احاطه وجودی بر عالم هستی باشد تا اطلاع و إشراف بر اعمال پیدا کنند. حتی باید این إشراف بر اسرار نیز وجود داشته باشد تا بتوانند روز قیامت کیفیت اعمال را نیز شاهد باشند. این همان واسطه فیض است که در اصطلاح، ولایت تکوینی نامیده اند. از این جهت معنی آیه شریفه چنین می شود که ائمه طاهرین واسطه فیض برای این عالمند و پیامبر گرامی واسطه فیض برآنان. و این است معنی روایاتی که رسول گرامی را عقل کل، نور مطلق یا اول ما خلق الله نامیده است.
بحث در این باره مفصل است و این نوشته اقتضای چنین بحثی را ندارد. ما در کتاب «الامامه والولایه فی القرآن» بحث نسبتاً مفصلی در این باره نموده ایم که طالبین می توانند به آن کتاب مراجعه کنند. آنچه باید گفت این است که بسیاری از آیات و روایات دلالت بر این دارد که ائمه طاهرین، واسطه فیض این عالم هستند و این جهان به هر نعمتی که می رسد، چه نعمتهای ظاهری نظیر عقل، سلامتی، امنیت، روزی، و چه نعمتهای باطنی و معنوی نظر علم، قدرت، اسلام و غیره، بواسطه آن بزرگواران است و آنان احاطه عِلّی وجودی بر جهان هستی دارند. و پیامبر گرامی واسطه فیض برای ائمه طاهرین است و نعمتهای ظاهری و باطنی که به آنان ارزانی می شود به واسطه آن بزرگوار است، و او سعه وجودی علّی بر آنان دارد. این است معنی آیه شریفه وکذلک جعلناکم امهً وسطاً لتکونوا شهداء علی النّاس ویکون الرسول علیکم شهیداً. و این روایاتی که از ائمه اطهار علیه السلام آمده است که «ما هر چه می گوییم و هر چه داریم از رسول اکرم است و رسول اکرم آنچه گفته و آنچه دارد از خداوند متعال است» به همین معنی است.
برای رسول گرامی صلی الله علیه وآله القاب فراوانی نقل نموده اند ما برخی از آنها را یادآور می شویم و توضیح مختصری درباره آنها می دهیم.
از القاب آن بزرگوار احمد است که در قرآن به این لقب نام برده شده است. و از قرآن استنباط می شود که در انجیل هم به این لقب نامبرده شده است.
ومبشراً برسولٍ یأتی من بعدی اسمه احمد[۳].
و حضرت عیسی فرمود بشارت می دهم به رسولی که بعد از من می آید و اسم او احمد است.
معنای احمد، ستایشگر است. و چون رسول اکرم خدای تعالی را ستایش می کرد یعنی حق حمد و حق شکر را بجای می آورد او را احمد گفته اند. در روایات می خوانیم چون به واسطه کثرت عبادت مورد اعتراض واقع می شد، می فرمود: اَلَمْ اَکُنْ عَبْداً شًکُوراً؟ آیا عبد شاکر نباشم؟
۲ ـ از القاب آن بزرگوار محمود است چنانچه اسم آن بزرگوار در قرآن محمّد است. و او را محمود و محمّد گفته اند چون همه صفات او قابل ستایش است. قرآن در این باره می فرماید: انک لعلی خلق عظیم[۴].
(و بدرستی که تو بر خویی عظیم هستی). همانا تو داری صفات کمالیه ای هستی که همه بزرگ و در منتهای کمال است.
ابن عربی می گوید: برای خدای متعال هزار اسم است، برای رسول اکرم صلی الله علیه وآله نیز هزار نام است، و بهترین اسماء او محمد و محمود و احمد است. محمّد به کسی می گویند که خصلتها و صفات کمالیه او فراوان است و هیچ کسی قبل از او محمد نامیده نشده است. این اسم از عالم ملکوت برای او انتخاب شد زیرا همه ملائکه، همه انبیا، همه ملتها او را حمد و ستایش می کرده و می کنند و همه بر او درود می فرستند.
۳ ـ از القاب آن بزرگوار امّی است، یعنی درس نخوانده چنانچه قرآن به آن اشاره دارد:
وما کنت تتلوا من قبله من کتابٍ ولا تخطّه بیمینک اذاً لارتاب المبطلون[۵].
«قبل از رسالت نمی خواندی و نمی نوشتی ـ سواد الفبا نداشتی ـ که اگر می توانستی بخوانی و بنویسی، ممکن بود شکی برای افراد مغرض پیش آید.
ولکن بعد از آنکه سواد نداشتی و چنین قرآنی آوردی جای شک برای احدی باقی نمانده است.» چنانچه در قبل گفته شد، این خود یکی از بزرگترین معجزات برای پیامبر گرامی (ص) است. کسی که همه می دانستند درس نخوانده است و سواد الفبا ندارد، کتابی آورده که دارای همه علوم انسانی است، با وصفی که این کتاب خود را کتاب هدایت معرفی می کند. هدایت به معنی ارائه طریق و نشان دادن راه هدایت، به معنی ایصال الی المطلوب، انسان را به مقصود و مطلب خود رساندن است. بدین جهت در بسیاری از آیات، براهین فلسفی را بطور مختصر و رسا به کار برده است. چه بسیار از آیاتی که چندین برهان در آن مندرج است. قرآن کتاب فقه نیست، ولی قوانینی دربر دارد که جامعه بشریت در مقابل آن سر فرود آورده است. آیا کسی می تواند قوانینی چون قوانین قرآن: قوانین عبادی، اجتماعی، سیاسی، معاملاتی، کیفری، جزایی بیاورد؟ قل لئن اجتمعت الانس والجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لایأتون بمثله ولو کان بعضهم لبعضٍ ظهیراً[۶].


نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...



هو الکاتب


پایگاه اینترنتی دانلود رايگان كتاب تك بوك در ستاد ساماندهي سايتهاي ايراني به ثبت رسيده است و  بر طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند و به هیچ ارگان یا سازمانی وابسته نیست و هر گونه فعالیت غیر اخلاقی و سیاسی در آن ممنوع میباشد.
این پایگاه اینترنتی هیچ مسئولیتی در قبال محتویات کتاب ها و مطالب موجود در سایت نمی پذیرد و محتویات آنها مستقیما به نویسنده آنها مربوط میشود.
در صورت مشاهده کتابی خارج از قوانین در اینجا اعلام کنید تا حذف شود(حتما نام کامل کتاب و دلیل حذف قید شود) ،  درخواستهای سلیقه ای رسیدگی نخواهد شد.
در صورتیکه شما نویسنده یا ناشر یکی از کتاب هایی هستید که به اشتباه در این پایگاه اینترنتی قرار داده شده از اینجا تقاضای حذف کتاب کنید تا بسرعت حذف شود.
كتابخانه رايگان تك كتاب
دانلود كتاب هنر نيست ، خواندن كتاب هنر است.


تمامی حقوق و مطالب سایت برای تک بوک محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.


فید نقشه سایت


دانلود کتاب , دانلود کتاب اندروید , کتاب , pdf , دانلود , کتاب آموزش , دانلود رایگان کتاب

تمامی حقوق برای سایت تک بوک محفوظ میباشد

logo-samandehi