بازدید
از نظر استاد، انسان موجودی عدالت طلب است. در نهاد بشر، تمایل به عدالت وجود دارد. سرشت او با عدالت دوستی و عدالتجویی تنیده شده است. در یکجا استاد این پرسش را مطرح میکند که آیا انسان به …..
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
از اولین اقداماتی که رسول گرامی اسلام بعد از تشکیل حکومت اسلامی در شهر مدینه انجام داد و به وسیله آن آیین آسمانی خود را تقویت کرد، همبستگی و اتحاد مسلمانان در ظاهر و باطن بود.
آن حضرت مسلمانان را همچنان که در ظاهر به گرد پرچم اسلام جمع شده بودند و همه آنان لا اله الا الله گویان در اطراف پیامبر حلقه می زدند، دلها و باورهایشان را نیز با اسلام و کلمه توحید به هم نزدیک کرد و روح برادری و همدلی را بر وجود آنان دمید و به این ترتیب ، از سویی همبستگی ملی مسلمانان کامل شد و از سوی دیگر خطر تفرقه ، یکی از مهمترین خطراتی که این آیین جهانی را تهدید می کرد و بیم آن می رفت که جمعیت نوپای مسلمانان را پراکنده کند، از میان برداشته شد.
اعلام همبستگی میان مسلمانان با اجرای برنامه عقد اخوت از سوی پیامبر عظیم الشان اسلام که از سوی خداوند متعال ماموریت یافته بود، به نحو شایسته ای پایان پذیرفت.
آن حضرت به این وسیله میان یاران و هواداران خویش پیمان برادری جاری کرد و در محفل انسی که تشکیل یافته بود، به مسلمانان فرمود: هر یک از شما با یک نفر از مسلمانان پیمان اخوت ببندد.
مورخان اسامی افرادی را که در محفل اخوت با یکدیگر پیمان برادری بستند ثبت کرده اند. رسول اکرم آن روز طرفین عقد را خودش تعیین می کرد و خطاب به تک تک مسلمانان می فرمود: فلانی! تو برادر فلانی هستی! سیره نویسان در حاشیه این مراسم سرنوشت ساز گزارش کرده اند که : کار اخوت به پایان رسیده بود.
ناگهان علی ع با چشمان اشکبار عرض کرد: یا رسول الله! یاران خود را با یکدیگر برادر کردی ولی میان من و یک نفر از مسلمانان عقد اخوت جاری نکردی! پیامبر به علی ع فرمود: یا علی! انت اخی فی الدنیا و اخی فی الاخره. علی جان! تو در دنیا و آخرت برادر من هستی. به این ترتیب ، پیام قرآنی همبستگی را در قالب «انما المومنون اخوه»
از شهر مدینه به سرتاسر جهان و تمام نسلهای آینده اعلام کرد. به مناسبت اهمیت این پیام قرآنی و ضرورت همبستگی مسلمانان عالم بویژه امت اسلامی ایران ، شیوه های حفظ همبستگی در پرتو قرآن را در این نوشتار پیگیری و موارد اهم آن را بررسی می کنیم.
پیروی از پیامبر و اهل بیت
یکی دیگر از شیوه های کلام الهی برای حفظ وحدت و همبستگی تمسک به ولایت و امامت اهل بیت است. عشق به اهل بیت ، الگوبرداری از سیره اخلاقی و رفتاری آنان ، یادآوری فضایل و مناقب علی ع و پیشوایان معصوم بعد از آن حضرت از جمله سفارش های قرآن در زمینه همبستگی امت اسلام است.
امام باقردر تفسیر آیه «به ریسمان الهی تمسک کنید و پراکنده نشوید»، می فرماید: آل محمد (صلی الله علیه وآله) همان حبل الله متین است که خداوند امر کرده مردم به آن تمسک کنند و امام کاظم فرمود: علی بن ابی طالب (علیه السلام) همان حبل الله متین است.
همچنان که در برخی روایات حبل الله به قرآن تفسیر شده است. طبق این بینش ، فرمان خداوند در پیروی و تمسک به قرآن و اهل بیت در این آیه با کلام نبوی در آخرین لحظات زندگی پربارش توضیح داده شده است که آن حضرت وصیت کرد: من در میان شما ۲ امانت ارزشمند می گذارم ، کتاب خدا و عترتم که اهل بیت من هستند و آن دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا این که در کنار حوض کوثر به نزد من آیند، مادامی که به آن دو تمسک می کنید، هیچ گاه گمراه نخواهید شد.
ترغیب به گردآمدن مردم در حول رهبری آل محمد (صلی الله علیه وآله) ، یکی از شیوه های قرآنی است که آنان را از تفرقه و تشتت دور نگه می دارد و به وحدت و یکپارچگی نزدیک می کند.
حضرت فاطمه زهرا در این رابطه فرمود: خداوند متعال اطاعت ما اهل بیت را مایه نظم و آرامش و امانت و رهبری ما را برای جلوگیری از تفرقه و جهاد را برای حفظ عزت اسلام قرار داد.
آیات تطهیر، مودت ذی القربی ، اکمال ، ابلاغ ، منزلت ، مباهله و هل اتی بیانگر همین شیوه قرآن درخصوص همبستگی بر محور محمد و آل محمد (صلی الله علیه وآله) است. اگر ما بتوانیم اهل بیت را به عنوان الگوهای ممتاز انسانیت و مروجان کامل ترین معارف بشری در عرصه جامعه مطرح کنیم و به عموم بشناسانیم ، نوعی وحدت و همبستگی ارزشمندی تحت پرچم اهل بیت در میان پیروان و مشتاقان فضیلت و کرامت ایجاد خواهد شد.
خداوند متعال درباره محوریت ارزشهای الهی و رهبری پیامبر اسلام و اولیای خدا میفرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! و پیامبر خدا و کسانی را که از میان شما صاحبان امر هستند، اطاعت کنید و هر گاه در موضوعی اختلاف داشتید، به خدا و رسول عرضه کنید و از آنان داوری بخواهید.»
به این ترتیب ، خداوند متعال در قرآن کریم وحدت بر محور رهبری خدا و رسول و جانشینان آن حضرت را عامل حفظ همبستگی و اتحاد مردم معرفی می کند. حتی در سوره انفال ، پی آمد فاصله گرفتن از پیامبر(صلی الله علیه وآله) و رهنمودهای حیاتبخش آن بزرگوار را موجب اختلاف و تشتت و خواری مردم قلمداد می کند و با تاکید بیشتری بر این عامل همبستگی پای می فشارد و می فرماید: «از خدا و پیامبرش اطاعت کنید و نزاع و کشمکش نکنید تا سست و ضعیف شوید، در این صورت قدرت و شوکت شما از میان می رود، بلکه در پاسداری از همبستگی و اطاعت از فرمان پیامبر صبر و استقامت ورزید که خدای سبحان به همراه استقامت کنندگان است.»
همچنان که رسول اکرم به عنوان محور وحدت و همبستگی مسلمانان برکات و آثار فراوانی را به آنان به ارمغان آورد، کینه های دیرینه و خصومت های قدیم تبدیل به مهر و محبت شد و آنان توانستند پرچم اسلام را در مدت کوتاهی در مناطق دورافتاده جهان برافرازند و انسان های تشنه عدالت و فضیلت را از معارف ناب نبوی سیراب کنند.
مولوی در این زمینه می گوید:
نفس واحد از رسول حق شدند
ورنه هر یک دشمنی مطلق برند
کینهای کهنه شان از مصطفی
محو شد در نور اسلام و صفا
آفرین بر عشق کل اوستاد
صدهزاران ذره را داد اتحاد
همچو خاک مفترق در رهگذر
یک سبوشان کرد دست کوزه گر
آری عشق راستین به خدا و اولیای الهی و پیروی از رهنمودهای انسان ساز آن گرامیان ، می تواند باعث وحدت و همبستگی شود. همان طور که موجودات مادی مانند خاکهای پراکنده با دست هنرمند کوزه گر موجب یگانگی و اتحاد آنان می شود.
البته همبستگی اجسام که برمبنای آب و گل پدید می آید، ناقص و خیلی متفاوت از اتحاد ارواح و قلبهای مردم است؛ زیرا جسم برای مدتی محدود و کوتاه ادامه می یابد و با مرگ همبستگی مادی زایل میشود؛ ولی وحدت راستین ارواح انسان های پاک جاودانه است و در سرای آخرت نیز ادامه خواهد داشت.
در هر صورت ، اطاعت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و جانشینان آن پاک سیرت ، موجب همبستگی امت اسلام است و وحدت حقیقی شوکت و عزت و استقلال مسلمانان را به همراه دارد.
تعمیق روابط حسنه ومعاشرت های اسلامی
بدون تردید، ایجاد روابط سالم و پسندیده در افراد جامعه ، موجب اعتماد و اتحاد آنان خواهد بود. گسترش اخلاق اسلامی و فضایل انسانی ، محبت ، صمیمیت و اعتماد عمومی را در بین افراد رواج می دهد و بدون کمترین مشکلی همبستگی ملی را به وجود می آورد.
قرآن کریم با بهره گیری از شیوه های کارآمد تربیتی در این مسیر کوشیده و پیروان خود را به سوی وحدت حقیقی هدایت می کند.
امانت داری ، صله رحم، راستگویی ، عیادت از بیماران ، کمک به مستمندان، شرکت در تشییع جنازه مسلمانان ، خودداری از آزار دیگران، رعایت حقوق فردی و اجتماعی سایر مسلمانان، پرهیز از غیبت و بهتان و آبروریزی انسان های دیگر، انفاق، احسان ، عفو و گذشت ازجمله آموزه های قرآنی در راه ترویج خصایل و صفات والای اخلاقی و انسانی است.
در جامعه ای که معاشرت صحیح و آداب انسانی در میان اقشار مختلف و لایه های درونی آن نفوذ یافته باشد، وحدت و همبستگی حقیقی محقق خواهد شد.
همه به همدیگر عشق می ورزند و از حقوق یکدیگر محافظت می کنند و همانند اعضای یک پیکر منسجم و هماهنگ زندگی خواهند کرد.اساسا وحدت بر محور ارزشهای والای انسانی مستحکم و قوی بوده و پایدار خواهد ماند، اما همبستگی بر ارزشهای موقتی و ساختگی و غیرالهی ناپایدار و زودگذر است.
قرآن معیار و برتری را تقوا و پارسایی می داند و می فرماید: «ای مردم! ما شما را از مرد و زن آفریدیم و شما را گروهها و قبیله های مختلف قرار دادیم تا یکدیگر را بهتر بشناسید،{اما هیچ کدام از اینان مایه برتری و محور همبستگی واقعی نیست} بلکه گرامی ترین شما نزد خداوند پارساترین شماست.»
اصلاح ذات البین از دیگر شیوه های قرآنی در همین موضوع است. قرآن بیشترین اهمیت را به سالم سازی روابط انسانی می دهد و می فرماید: «مومنان برادر یکدیگرند پس میان برادرانتان صلح و آشتی برقرار کنید.»
براساس این شیوه اگر فضایل اخلاقی در تمام سطوح و لایه های درونی جامعه توسعه پیدا کند فضایی آکنده از انسانیت و اخلاق اسلامی همه جا را فرا می گیرد و یک نوع همبستگی درونی و معنوی میان مردم حاکم می شود.
آنان نه تنها با همدیگر اختلاف ندارند و هر کس راه جداگانه ای را برای خود انتخاب نمی کند، بلکه همه به یکدیگر احترام و شخصیت قائلند پیشنهادها و خواسته های همدیگر را می پذیرند و یاری به همنوع خود را افتخار خود می دانند.
چرا که تفرقه در روح حیوانی بودنفس واحد روح انسانی بودرشد فضایل موجب می شود مرد و زن و کودک و جوان و پیر و دیگر آحاد جامعه حقوق همدیگر را رعایت کنند و به این ترتیب همه از همدیگر راضی خواهند بود و آزار و ناراحتی برادر دینیاش را تحمل نخواهد کرد.
امام صادق فرمود: مومنان با یکدیگر برادرند و همگی فرزندان یک پدر و مادر هستند و هرگاه به یکی از آنان ناراحتی و مصیبت وارد شود، دیگران در غم او خوابشان نمی برد.
در این فضای الهی خودخواهی ها از میان رفته و به همکاری و همیاری بدل می شود. امیرمومنان علی (علیه السلام) در این زمینه بیشتر توضیح داده و ریشه تفرقه را وجود صفات زشت انسانی و رذائل اخلاقی بیان می کند و در خطبه ۱۱۳نهج البلاغه می فرماید: شما برادران دینی یکدیگر چیزی جز پلیدی درون ، نیت زشت شما را از هم جدا نساخته و موجب تفرقه نشده است.
نه یکدیگر را یاری می دهید و نه همکاری و خیرخواهی و بخشش و دوستی می کنید در نتیجه تعاون همیاری و نصیحت و بذل و بخشش و دوستی و محبت از میان شما رفته است.
گسترش عدالت
یکی از مهمترین راهکارهای قرآن برای تقویت و حفظ همبستگی ملی در جامعه اهمیت دادن به عدالت در همه ابعاد آن میان آحاد جامعه است.
قرآن در آیات متعددی بر اجرای عدالت تاکید می کند و حتی مهمترین فلسفه بعثت انبیا را برپایی قسط و عدل می داند و می فرماید: «ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و آنها بر کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند.»
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
مسئله عدالت با وجود اینکه یک مسئله اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است، ولی از نظر مکتب شیعه آنقدر مهم است که در کنار پنج اصل اعتقادی یعنی توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت قرار گرفته است. به همین دلیل عدالت باید یک مسئله فراگیری باشد و نمیتوان عدالت را فقط اختصاص به یک بعد از زندگی اجتماعی مردم تلقی کرد. اینکه در کنار اصول اعتقادی مسلمانها قرار گرفته، مانند همه اصول اعتقادی باید فراگیر باشد.
عدالت آنقدر مهم و فراگیر است که در اعتقاد شیعه، عدالت از خداوند شروع میشود، در نظر شیعه رأس حکومت باید عادل باشد، امام باید عادل باشد، مرجعتقلید و قاضی باید عادل باشند. هیچ کسی نیست که در حکومت قرار بگیرد و از عدالت برخوردار نباشد، اگر عادل نباشد مشروعیتش را از دست میدهد. پس در حقیقت ارکان جامعه به عدالت بستگی دارد. عدالت فراگیر شامل در دو بعد بسیار مهم است. اول عدالت سیاسی و دوم عدالت اقتصادی. در ادبیات ما وقتی صحبت از عدالت اجتماعی میشود، عموماً سراغ مقابله با فقر یا سراغ عدالت اقتصادی میروند، در حالی که عدالت سیاسی مقدم بر عدالت اقتصادی است. اگر عدالت سیاسی نباشد، عدالت اقتصادی بوجود نمیآید و اگر ایجاد شود خود به خود از بین خواهد رفت. اولین انحرافی که در صدر اسلام شروع شده است، انحراف از عدالت اقتصادی نبوده، بلکه انحراف عدالت سیاسی بوده است. خلیفه دوم فردی بسیار زاهد بود. زهد او به حدی بوده که در کتب تشیع هم ذکر شده است. او مشکل عدالت اقتصادی نداشت، مشکل او عدالت سیاسی بوده است. پس اولین انحراف که شروع میشود، عدالت سیاسی است و دومین انحراف که در دوران عثمان اتفاق افتاد، عدالت اقتصادی میباشد. یعنی عدالت اقتصادی با یک فاصله زمانی از عدالت سیاسی به انحراف کشیده میشود.
فهم عدالت سیاسی ساده و شفاف است. عدالت سیاسی یعنی اینکه هر کسی در جای خودش باشد. آنهایی که کوچکند بزرگ نشوند و آنهایی که بزرگند کوچک نشوند. اینکه امیرالمومنین فرمود من همه را غربال میکنم! آنهایی که پایین رفتهاند، بالا بیایند و آنهایی که بالا هستند پایین بروند؛ یعنی من از عدالت سیاسی شروع میکنم و ایشان از عدالت سیاسی شروع کردند و بعد به زدودن فقر اقتصادی پرداختند. حضرت امیرالمومنین در سال چهارم حکومت خویش، خطاب به جمع فرمودند؛ آیا فقیری در حکومت من میبینید؟ همه اعلام میکنند که ما فقیری سراغ نداریم.
اگر کسی توانایی و شایستگی کسب جایگاه مدیریتی را نداشته باشد و بخواهد عدالت اقتصادی را برقرار کند، شدنی نیست. دلیلش این است کـه در اینجا عدالت سیاسی مراعات نشده است. البته اگـر عـدالت سیاسی باشد ولی تلاشی برای استقرار عدالت اقتصادی نشود، این هم به معنای تحقق عدالت نیست.
یکی از ویژگیهای عدالت فراگیر این است که عدالت سیاسی و اقتصادی توأمان در یک جامعه مستقر باشد. هم عدالت سیاسی و هم عدالت اقتصادی باید با هم توأم باشند.
تقدم عدالت سیاسی به معنی کم اهمیت بودن عدالت اقتصادی نیست، عدالت اقتصادی در ادبیات ما بد تفسیر شده است. در کشور ما عدالت اقتصادی را عمدتاً در توزیع میدانند. یعنی مقابله کردن با فقر. اگر عدالت اقتصادی صرفاً مقابله با فقر باشد یک گداخانه بزرگی درست میشود که این خلاف اسلام است و با روح اسلام سازگاری ندارد.
حضرت امام میفرماید؛ شاید یکی از دلایل توجه به قرضالحسنه این است که اسلام با گداپروری مخالف است. اگر قرضی میگیرید باید آن را برگردانید. یعنی باید کار کرد، تولید کرد تا بتوان قرض را پرداخت. پس عدالت اقتصادی تنها یک جنبه توزیعی ندارد، بلکه در تولید هم است یعنی دادن فرصتهای برابر به همه. امروز کسانی در شهرهای کوچک و روستاها هستند و علیرغم استعداد فوق العادهای که دارند و میتوانند تولید کنند؛ فرصتی برای ظهور و بروز در تولید و سرمایهگذاری پیدا نمیکنند و لذا یک محرومیت تاریخی را در روستاها شاهد هستیم. این وضع حتی در شهرها هم قابل مشاهده است. میزان برخورداری یک شهروند تهرانی از خدمات شهری ۲۰۰ هزار تومان، یک اصفهانی ۵۰ هزار تومان و کسی که در اراک زندگی میکند ۲۰ هزار تومان است. حالا شما میتوانید شهرها و روستاهای خودتان را محاسبه کنید و این مقایسه را به دست بیاورید. میزان برخورداری شهرها از خدمات باعث مهاجرت از روستا به شهرها میشود. یعنی آنجاهایی که رفاه بیشتر است، ولو شغل هم نباشد. افراد در تهران احساس رفاه بیشتری میکنند. پس عدالت اقتصادی، هم در عدالت تولیدی است و هم در عدالت توزیعی. عدالت تولیدی یعنی دادن فرصتهای برابر به کسانی که استعداد تولید دارند. چه آن کسی که در شهر است و چه آن کسی که در روستا زندگی میکند. و عدالت توزیعی یعنی باید از صاحبان درآمدها و ثروتمندان بگیرند و به کسانی که قدرت کار، درآمد و تولید ندارند بدهند و فقر را از آنها دور کنند.
بنابراین ما با یک عدالت فراگیر در اسلام روبرو هستیم. اولاً عدالت سیاسی مقدم بر عدالت اقتصادی است. ثانیاً عدالت اقتصادی تنها مقابله با فقر نیست.
اگر عدالت سیاسی نباشد شایستگان از حکومت حذف و آدمهای ضعیف و ناکارآمد اداره کشور را بدست میگیرند. وقتی که افراد ناکارآمد اداره یک کشور را بدست گرفتند، قادر نخواهند بود که عدالت را اجرا کنند.
عدالت در اسلام هم مقابله با فقر است و هم مترادف با کارآمدی است. اما در غرب وقتی میگویند عدالت اجتماعی، بیشتر تأمین اجتماعی و فقرزدایی مورد توجه است و بیشتر این جنبه از عدالت را دنبال میکنند. اما در اسلام کارآمدی جزئی از عدالت است. مخصوصاً عدالت سیاسی یعنی حکومت شایستگان. اگر حکومت شایستگان نباشد و افراد ناکارآمد بخواهند عدالت اقتصادی را تحقق ببخشند، این باعث میشود که همان عدالت اقتصادی هم تحقق پیدا نکند. ثانیاً اگر ما از عدالت اقتصادی عدالت تولیدی را حذف کردیم، پس چه کسی ثروت را تولید بکند؟ باید ثروتی تولید بشود تا فقر از بین برود.
لذا ما در بین عدالتخواهان با سه گروه مواجه هستیم. یک گروه صرفاً به عدالت توزیعی اعتقاد دارند، گروه دیگر به عدالت تولیدی معتقدند و میگویند شما فرصتهای برابر در اختیار همه قرار بدهید، فقر خودش از بین میرود، لازم نیست گروهی راه بیفتند و با فقر مقابله کنند. به نظر من گروه سومی هستند که عدالت فراگیر را معتقدند. هم به عدالت سیاسی اعتقاد دارند و هم به عدالت اقتصادی و عدالت اقتصادی را هم عدالت در تولید و هم عدالت در توزیع میدانند. ما به چنین تفکری نیاز داریم. اگر چنین رویکردی به عدالت پیدا نشود، توسعه در ایران اتفاق نمیافتد. ضروری است که ما هم رویکرد به توسعه و هم رویکرد به عدالت را بازنگری کنیم. عدالت توزیعی ما را به سمت یک جریان سوسیالیستی میکشاند. اعتقاد صرف به عدالت توزیعی و بیاعتقاد به عدالت تولیدی یک گرایش شبه سوسیالیستی است. آنهایی که صرفاً به عدالت تولیدی تأکید میکنند، یک گرایش سرمایهدارانه را دنبال میکنند. تنها کسانی میتوانند بگویند دیدگاه ما اسلامی است که عملاً و قولاً به یک عدالت فراگیر معتقد باشند. عدالت فراگیر نه سوسیالیستی است و نه کاپیتالیستی، بلکه عدالت فراگیر همان عدالت اسلامی است. اگر چنین عدالتی آرمان مردم، جوانان و دانشجویان ما بشود، میتواند یک ملت را به سعادت برساند. چون لازمه این کار مقابله با تبعیض، ظلم و ناکارآمدی است. مقابله با اشغال پستهایی است که توسط افراد ناشایست اشغال شده است، مقابله با فقر و بیکاری است. اینها ابعاد یک مبارزه عدالتخواهانه را شکل خواهد داد. امیدواریم همانطوری که انقلاب اسلامی از ابتدا یکی از شعارهای مهمش عدالت بوده، بتوانیم در ایران اسلامی عدالت اسلامی را به عنوان یک الگوی عملی تحقق ببخشیم و جلوهای از حکومت علوی را در کشورمان پیاده کنیم
در حالی که بسیاری از انسانها ناتوان از تامین مخارج خود و خانواده شان توسط کار خود هستند، یعنی آنچه گاهی در اثر حوادث اجتناب ناپذیر است، آنها را نباید به امید صدقات افراد عادی رها کرد، بلکه زندگی آنها باید توسط قوانین دولت مردمی تامین گردد… اما آن کسانی از میانشان که دارای بدنهای قوی هستند… باید به کار واداشته شوند، و از این بهانه که کاری پیدا نمیکنند معاف گردند، باید چنان قوانینی وجود داشته باشد و این مشاغل را مورد تشویق قرار دهد… دریانوردی، زراعت، ماهیگیری و تمامی شیوههای تجارت که نیازمند نیروی کار هستند ». مدیران سیاسی جهت ایجاد شرایطی از « عدالت اجتماعی » به توسط « مهندسی اجتماعی » بود. این شرایط به توسط « ارضاء خواستههای افراد تا آنجا که آنها بر خواستههای دیگران غلبه نکنند » مشخص میشد. پاوند از ناسازگاری « عدالت اجتماعی » با عدالت به معنای واقعی کلمه به خوبی آگاه بود. او اشاره میکند که عدالت اجتماعی « مغایر با روح حقوق عرفی (common law) است ». لازمهی آن بازگشت به آن رژیمی است که در جایگاهی قرار داشته باشد که در آن « حقوق به فردی که سن کافی دارد و از ظرفیت طبیعی برخوردار به خاطر پیشهای که در جامعه دارد یا شغلی که در گیرآن است تعلق دارد و وظایف به او پیوسته است… هنگامی معیار برابری در آزادی عمل است، تمامی طبقات… از اندیشهی عدالت بی زاراند. هنگامی که معیار برابری در ارضاء خواستهها است، چنین طبقه بندی و بازگشت نسبی به ایدهی رژیمی در جایگاه قانونی ویژه چاره ناپذیر است ». پاوند شاید فوران فعلی در « حقوق ویژه » را برای همه گونه از اقشار، طبقهها و دستهها پیش بینی نمیکرد، اما آنقدرها هم از چنین چیزی متعحب نمیشد. همانگونه که او نیز به خوبی میدانست، عدالت اجتماعی و « حقوقی » که متضمن آن است فرق چندانی با طبقه بندی، گروه بندی و دسته بندی کردن ندارند. هرچند که دیدگاه پاوند را باید صرفاً بازگشتی نسبی به ذهنی گرایی هابز دانست. برای او حقوق عرفی در میان قلمروی عدالت باقی مانده بود. با این وجود، این قلمرو به آنچه پس از تلاش برای یک « اقتصاد برای ارضاء خواستههای همه که قابل قبول به لحاظ اجتماعی باشد » باقی میماند کاهش یافته بود. آنجا که آنها به لحاظ قانونی به جا آورده میشوند، خواستهها، آرزوها و منافع جای حقوق طبیعی را اشغال میکنند ـ که معنای آن این است که آنها ابتدا باید به « حقوقی » تبدیل شوند که جایگاه بالاتری نسبت به حقوق طبیعی داشته باشد. رئالیستهای حقوقی که جدایی قانون از قانون گذاری سیاسی را توسط پاوند نمیپذیرفتند، نوکیشهای بسیار تندروتری بودند. در دیدگاه آنها قضات میبایست مهندسین اجتماعی باشند که تمامی قدرتی که در اختیار دارند را به کار گیرند تا عدالت اجتماعی به اجرا درآورده شود. قضات نباید از « ایدئولوژی مالکیت » یا « عدالت سنتی » ترسی به خود راه دهند. و آنها نباید از مداخله کردن به عنوان قانون گذاران در امور شرکتها، مشاغل، نهادها، انجمنها و خانوادهها سرباز زنند. حقوق دان آمریکایی بروکس آدامز (Brooks Adams) در مباحثه خود در بارهی واگذاری انحصاری (راه آهن و سایر خدمات رفاهی) اصولی را اعلام کرد که رئالیستهای حقوقی میتوانستند آن را نسبت به به تشکیلات مالیکت خصوصی و به تمامی حقوق مالکیت و تعهد نامههای وابسته به کار برند: « هنگامی که قانون به فردی یا طبقهای از انسانها حق انحصاری را نسبت به انتخاب موارد خاص اعطا میکند که موردی ضروری است، یا حتی مسئلهای که دیگران آرزومند داشتن آن هستند… معنای آن در معرض بندگی قرار دادن کسب کنندگان است ». با این ادعا که حقوق مالکیت و دارایی حقوقی « انحصاری » هستند رئالیستهای اقتصادی نتیجه میگیرند ـ البته در سبک و سیاقیهابزی ـ که حقوق به طور کلی انحصاری است، یعنی آن چیزی است که توسط قدرت سیاسی به انسانها اعطا میشود. از نظر آنها چیزی به عنوان « دارایی طبیعی » وجود ندارد. دارایی و مالیکت همیشه آفریدهای از قانون گذاری است. رئالیستها همچنین استدلال آدامز را در این مورد که بندگی وضعیتی است از نیاز یا آرزوی ارضاء نشده یا خواستهای عقیم مانده میپذیرند. آنها از این استدلال برای معین کردن مالکیت خصوصی به عنوان یگانه ـ و البته بزرگترین ـ تهدید برای « عدالت اجتماعی » استفاده میکنند. چرخش جامعه شناختی در علم و فلسفهی حقوق در اواخر قرن نوزدهم آغاز گردید و در میانهی دو جنگ جهانی به اوج خود رسید. این در واقع بازگشتی به بازتعریف ذهنیگرای هایز از « حقوق طبیعی » بود. شالودههایی که هابز برای انقلاب اندیشه بشری در بارهی حقوق و سیاست پایه ریزی کرده بود، در نهایت به فورانی از عصری از خودکامگی همه جاگیر و دولت بزرگ منتهی گردید. حقیقت آن است که نمیتوان حقوق بشر UD را بدون مورد توجه قرار دادن این انقلاب درک نمود. همانگونه که به کمک آزمایش فکری که پیشتر به آن اشاره شد دیدیم، این اندیشه که مردم باید در سعی و کوشش جهت ایمن ساختن حق خود در ارضاء خواستههایشان شخصاً ابتکار عمل را در دست گیرند فقط میتوانست به نتایجی از نوعهابزی و از پیش معلوم منتهی شود: یا جنگ همه بر علیه همه و یا تمرکز قدرت سیاسی. منطق این استدلال آشکارا در ساختار UD قابل مشاهده است. در جلوگیری از حقوق انسان برای (راه اندازی) جنگ همه بر علیه همه، باید آنها را به « جامعه پذیر کردن » و به تاملات صرف در بارهی وظایف دولت برگرداند. حکومت باید حقوق بشر را در هماهنگی با تشکیلات و امکانات مالی کشور به اجرا در آورد. لازمهی چنین امری سبک و سنگین کردن دائمی منافع و خواستهها و همچنین دستگاههایی عریض و طویل از سیاستمداران، بوروکراتها و کارگزاران برای جمع آوری دادهها و تفسیر آنها است و به مرحلهی عمل در آوردن خط و مشیهایی است که از پیش گزینش شدهاند. همهی اینها ناگزیر هستند زیرا آنچه حقوق بشر نسبت به آنها « حقوق به » محسوب میشود نیز به طور اجتناب ناپذیری نادراند. برخلاف حقوق طبیعی یک فرد که جایگاه او را به عنوان تولید کننده یا نگهبان منابع نادر بجا میآورد، حقوق بشر (این فرد فرضی) ادعاهایی است در بارهی هرچه که میتواند در خدمت ارضاء « منزلت » او باشد یا به عبارتی در خدمت آزمندی او. در تحلیل نهایی آنها همگی به حقی برای کار و خدمات مولد جمعیت انبوهی از دیگرانی گمنام و نا معلوم برگردانده میشوند، کسانی که همگی زیر یک حکومت واحد زندگی میکنند. حقوق بشر هر یک فرد انسانی « حقی » است به مالیات و کنترل دیگران ـ حقی که برای جدا کردن خصوصیت مهلکش از آن باید از او گرفته شده و جهت اجرا به یک مرجع مقتدر مرکزی سپرده شود. عدالت اجتماعی ـ به آن مفهوم که حقوق بشر جدی گرفته شود ـ به معنای آمار و مدیریت سیاسی منابع مالی است و متضمن آن است که یک « حق » چیزی بیش از اهمیتی پرازلفاظی نمیتواند باشد مگر آن که به امتیازی قانونی توسط سیاستی موثر تبدیل شود. همانگونه که تی. اچ. مارشال در « حق شهروندی و طبقهی اجتماعی » مینویسد: « مزایایی در شکل خدمات، دارای این خصوصیات هستند که حقوق شهروندان نمیتواند به طور دقیق تعریف و معین شود. عنصر کیفی بیش از حد بزرگ است. در نتیجه حقوق انفرادی باید تابع برنامه ریزی کشوری و ملی باشد ». این سیاستها هستند که حقوق را جعل میکنند. سخنان تی. اچ. مارشال به معنای انتقاد از مفهوم عدالت اجتماعی و حقوق بشر نیست، بلکه منظور وی روشن کردن این واقعیت است که با چه قاطعیت و صداقتی حامیان آنها قلاب سیاسی را همراه با طعمهی ذهنی گرای فلسفهی هابز از « حق » بلعیدهاند. سخن پایانی برخلاف کرومباگ، من حقوق بشر را به عنوان « دوست داشتنی اما کودکانه » نمینگرم. برعکس، من آنها را به عنوان طول و تفصیل پیچیدهای از دیدگاهی هابزی و غیرعادی میدانم که مطابق با آن انسان دیگر « عامل اخلاقی » معین، متناهی و طبیعی نیست، بلکه صرفاً مجموعهای نامعین از خواستهها و آرزوها است که در جستجوی ارضاء (آنها) به توسط تمامی وسیلههای ممکن است. از این رو حق اساسی یا طبیعی انسان دیگر تمامیت طبیعی وجود واقعیاش و کارهایش نیست، بلکه ارضا خواستههای او میباشد. بدبختانه، چنانچه انسانها در تلاش ارضاء خواستههای خود از طریق ابتکار عمل شخصی و با تمامی امکانات موجود باشند، نتیجهی قطعی آن جنگ و نابودی جهان است. به همین خاطر ـ یعنی آنگونه که نظریه به طور تلویحی بیان میکند ـ انتخاب انسانها باید دست کشیدن از کنترل بر زندگانی خود باشد تا به این ترتیب شاید مطابق با اولویتها، سیاستها و « طرحهای کشوری و ملی »ی یک مرجع یگانه، خواستههایشان و آروزهایشان برآورده شود. مطابق با آن نظریه و در چنین راه و رسمی، خواستهها و آرزوهای انسانها به نحو موثرتری به توسط تمامی امکانات موجود برآورده میشود. البته چنین تمناهایی که ارضاء میشوند دیگر همان تمناهای خود آنها نیستند، بلکه صرفاً تمناهایی که به کمک آمار به اهداف سیاسی مناسب تبدیل شدهاند. البته هیچ کدام از اینها بدون هزینه هم نیست. اگر یک ارتش نظامی، همانگونه که روبرت هین لین (Robert Hein-lein) مینویسد، تشکیلاتی دائمی برای نابودی زندگی و دارایی است، پس حکومت مدرن با تعداد بیشماری نهاد خصوصی و گروههایی با حقوق انحصاری، تشکیلاتی دائمی برای جدایی انسانها از زندگانی و دارایی شخصی خود است. خود انسانها، به آن اندازه که دیگر از اعضای نخبگان اهل سیاست گذاری محسوب نمیشوند، باید به عنوان « منابع کشوری و ملی » مورد برخورد قرار گیرند تا حکومت حقوق انسانی آنها را به جا آورد. آنها به معنای دقیق کلمه باید در تلاش برای یکسان سازی ارضاء خواستهها و در هماهنگی با تشکیلات و منابع مالی حکومتی که مدعی اختیارداری آنها است اداره شوند. این دیدگاهی پیچیده و در شیوهی خودش مسحور کننده از انسانها و حقوق آنها است، اما من هیچ نظر موافقی با آن ندارم. من نمیتوانم معتقد باشم که آزمندی، و نه طبیعت عقلانی انسان ویژگی متمایز کننده و صفت بارز « منزلت انسان » است. اعتقاد به آن برابر است با پذیرش این که حقوق فرد درست به اندازهی خواستههای او نامحدود است و از این رو منابع اصلی نزاع و هرج و مرج است. هیچ کجای سنت کلاسیک قانون و حقوق طبیعی نشانی از چنین اعتقادی نمیتوان یافت. حقوق بشر میراث نظریههای نمونه در سنت مثلاً توماس آکویناس یا جان لاک نیست. حقوق بشر UD با هر دیدگاهی که انسانها را ـ و نه فقط آرزوها و خواستههایشان را ـ جدی بگیرد بیگانه است. عدالت اجتماعی گونهای از عدالت نیست، بلکه همانقدر با عدالت بیگانه است که یکسان سازی ارضاء خواستهها از روابط سامان بخش میان انسانی که در هماهنگی با آزادی قرار دارد دور است
ادامه مطلب + دانلود...