بازدید
شاید بهترین راه برای توصیف این سیستم نوین تولید، مقایسه آن با تولید دستی و تولید انبوه باشد. یعنی با دو سیستم دیگری که بشر برای ساختن مصنوعات ابداع کرده است…….
بعد از بیان تفاوتهای تولید دستی، انبوه و ناب در بخشهای مختلف فکر کنم افزودن این قسمتها بد نیست:
تفاوت در زنجیره عرضه :
وظیفه کارخانه مونتاژ نهایی که مونتاژ قطعات به صورت یک محصول کامل است ، تنها پانزده درصد از کل روند تولید را تشکیل میدهد . چالشی که شرکتهای مونتاژ نهایی پیوسته با آن روبرو بودهاند ، عبارت است از هماهنگی بخشیدن به روند عرضه بهگونهای که سفارشات به موقع ، با کیفیت و هزینه پایین به خط مونتاژ نهایی برسند .
در سیستم تولید انبوه مساله خرید یا ساخت ، ابتدا توسط کارکنان مرکز مهندسی طراحی میشود ، سپس شرکتهای مذکور طراحیها را در اختیار عرضهکنندگان قرار میدهند ؛ همچنین تعداد ، کیفیت و زمان ارائه را نیز مشخص میکنند آنگاه ازعرضهکنندهها میخواهند تا قیمت خود را پیشنهاد دهند ؛ از میان همه شرکتهای داخلی و خارجی که در این مناقصه شرکت کردهاند ، شرکتی که کمترین قیمت را داده باشد مناقصه را میبرد .
کارخانه ناب ، شرکتهای مختلف عرضهکننده قطعات را در سطوحی با کارکردهای مختلف سازماندهی میکند و به شرکتهای که در هر سطح قرار میگیرند ، مسئولیتهای مختلفی واگذار میکند . مسئولیت عرضهکنندگان ، نخست آن است که به عنوان بخش مکمل گروه تکوین محصول ، در امر تکوین محصول جدید فعالیت کنند . همچنین کارخانه ناب عرضهکنندگان رده نخست را تشویق میکند تا با یکدیگر درباره بهترکردن مراحل طراحی مشورت کنند . از آنجا که اکثرا هر عرضهکننده در یک نوع قطعه تخصص دارد و از این لحاظ با عرضهکنندگان دیگر گروه در رقابت نیست ، انتقال اطلاعات امری ساده و در عین حال مفید برای همه است . هر عرضهکننده رده نخست با عرضهکننده رده دومی کار میکند و وظیفه ساختن هر جزء به این شرکتهای رده دوم داده میشود . این شرکتهای عرضه تقریبا مستقل بوده و مونتاژگر ناب در بخشی از سرمایه این شرکتها سهیم است و به صورت بانکدار گروه عرضهکنندگانش عمل میکند و نیاز مالی آنها را به صورت وام رفع مینماید و از نیروی انسانی خود در صورت نیاز شرکتهای عرضهکننده به آنها ، نیروی متخصص و مدیر قرض میدهد . بنابراین مزیت استفاده از تولید ناب برای عرضهکنندگان عبارت است از کاهش موجودیها ، افزایش جریان نقدینگی ، بهبود کیفیت ، تسهیل بازاریابی و … که تمام موارد مذکور منجر به کاهش هزینههای شرکتهای عرضهکننده میشود .
تفاوت در طراحی قطعات :
روند طراحی در شرکتهای تولید انبوه مرحلهبهمرحله ، به صورت هرگام در یک زمان آغاز میشود . نخست ، گروه طراحی محصول در شرکت مونتاژ ، طرح کلی مدل جدید را مشخص میکند و مدیریت ارشد آن را مورد بررسی قرار میدهد ؛ سپس جزئیات محصول طراحی میشود و در مرحله بعد نقشههای مهندسی دقیق برای قطعه آماده میشود و موادی که باید از آن ساخته شود ، به طور دقیق تعیین میگردد و در این مرحله سازمانهای سازنده این قطعات از طریق مناقصه مشخص میشوند ؛ در این مرحله مونتاژگرتولید انبوه یک حد کیفی نیز تعیین میکند سپس قیمت ، شرایط تحویل و زمان قرارداد مشخص میشوند .
در این شکل رابطه ، مونتاژگر تکیه بر قیمت دارد. بنابراین ، رمز اصلی در بردن مناقصه برای عرضهکنندگان ، دادن یک قیمت پایین برای هر قطعه است . بنابراین عرضهکنندگان در ابتدا سعی میکنند که قیمتی حتی پایینتر از بهای تمام شده بدهند تا مناقصه را ببرند ؛ بعد از آنکه مونتاژگر به آنها وابسته شد به دلایل مختلف و بنابر سنت تعدیل قیمت سالانه که تورم کلی را مدنظر قرار میدهد قیمتها را افزایش میدهند و اینگونه است که قرارداد آنها به قرارداد پولسازی تبدیل می شود .
در تولید ناب عرضهکنندگان بر اساس قیمتهایی که میدهند انتخاب نمیشوند بلکه اساس گزینش آنها سابقه همکاری و تجربهایست که از عملکرد آنها وجود دارد ؛ در این سیستم ، ارتباط عرضهکنندگان به صورت هرمیشکل است که عرضهکننده اول طرف اصلی با مونتاژگر است و عرضهکنندگان فرعی به صورت سلسله مراتبی با هم ارتباط دارند . عرضهکنندگان رده اول پس از شروع روند طراحی دو تا سه سال پیش از تولید ، هیاتی را که مهندسان طراح دائم نامیده میشوند ، به گروه تکوین درشرکت مونتاژ معرفی میکنند . هنگامیکه طراحی محصول با همکاری پیوسته مهندسان شرکتهای عرضهکننده تکمیل شد ، طراحی و مهندسی دقیقتر بخشهای متفاوت به متخصصان مربوطه در شرکتهای عرضهکننده ارجاع میشود . ازینرو کل مسئولیت طراحی و ساخت قطعات یک سازه به عهده عرضهکننده رده اول است .
تفاوت در شیوههای طراحی :
تفاوت شیوههای طراحی تولیدکنندگان انبوه و ناب در چهار مورد است :
۱- رهبری : تولیدکنندگان ناب از نوعی رهبری به نام (شوسا) که تویوتا پیشگام آن بود ، استفاده میکنند . شوسا رهبر گروهیست که وظیفه آن طراحی و مهندسی محصول جدید و آماده کردن آن برای تولید است . شوسا دارای قدرت بسیاری است او فرایندی را هدایت میکند که نیازمند مهارتهای بسیاریست که از عهده یک فرد خارج است . تولیدکنندگان انبوه نیز دارای رهبر گروه تکوین محصول هستند اما در این سیستم رهبر بیشتر یک هماهنگکننده است که وظیفهاش متقاعدکردن اعضای گروه برای همکاری است . این رهبر دارای قدرت محدود است .
۲- کار گروهی : شوسا گروه کوچکی را برای اجرای پروژه تکوین محصول گرد هم میآورد . اعضای این گروه همه از بخشهای اجرایی شرکت هستند ؛ نظیر بخشهای ارزیابی بازار ، طراحی محصول ، مهندسی تولید و عملیات کارخانه . البته افراد گروه پیوند خود را با بخشهای اجرایی مربوطه حفظ مینمایند اما در طول عمر برنامه ، آنها مشخصا تحت فرمان شوسا هستند . در مقابل در بیشتر شرکتهای تولید انبوه ، یک پروژه تکوین شامل افرادیست که برای مدت کوتاهی از بخشهای اجرایی قرض گرفته میشوند . همچنین خود پروژه در طول خط تولید که گستره آن از ابتدا تا انتهای شرکت است ، از بخشی به بخش دیگر در حرکت است و در نتیجه در هر بخش افراد متفاوتی روی پروژه کار میکنند .
۳- ارتباط با یکدیگر : در تولید ناب ارتباط میان اعضا بدین شکل است که اعضای گروه رسما متعهد میشوند که دقیقا کاری را انجام دهند که همه اعضای گروه بر سر آن به توافق رسیدهاند . اما در تولید انبوه اعضای گروه از برخوردهای مستقیم به شدت پرهیز میکنند . آنها بر سر تصمیمات مربوط به طراحی ، قولوقرارهای مبهمی با یکدیگر می گذارند و کاری را تا وقتی انجام میدهند که دلیلی علیه آن وجود ندارد .
در ابتدای طراحی در سیستم تولید ناب تعداد افراد درگیر در بالاترین میزان خود است ؛ همه متخصصان حاضرند و شوسا رهبری گروه را بر عهده دارد و به میزانی که پروژه پیش میرود از تعداد افراد درگیر کاسته میشود . اما در تولید انبوه ، در آغاز کار تعداد افراد درگیر در پروژه کم است و در زمان عرضه محصول به بازار ، تعداد مذکور به اوج خود میرسد چرا که این افراد اکنون باید مشکلاتی را رفع کنند که باید در آغاز رفع میشد و این مشابه دوبارهکاری در پایان خط تولید است که در نتیجه قیمت محصول افزایش و کیفیت نهایی کاهش مییابد.
۴ – تکوین همزمان : به علت ارتباط میان طراحان بخشهای مختلف محصول ، این امکان فراهم میشود تا بخشهای مختلف یک محصول بهصورت همزمان حرکت کند . به عنوان نمونه در طراحی خودرو ، طراح قالب و طراح بدنه با تماس و ارتباطی که با هم دارند این امکان را ایجاد میکنند که به طور همزمان بر روی یک پروژه کار کنند . اما در تولید انبوه چون ارتباطات در حداقل است و اعضای گروه به هم اعتماد کمی دارند و بعضا آنها را رقیب خود می شناسند امکان تکوین همزمان محصول و ارتباط دقیق و پیش بینی از بین می رود . پس این چنین است که روشهای تکوین محصول ناب ، همزمان از میزان نیرو و زمان لازم برای ساخت محصول می کاهد و این برخلاف آن فرضهاییست که در تولید انبوه وجود دارد که : من می توانم کار را زودتر تحویل بدهم ولی هزینه اش برای شما بیشترمی شود ، یا توهم : کیفیت پر هزینهتر است .
تفاوت در طرز کار کارخانه :
اوهنو ، سیستم کانبان را ایجاد کرد که در یک گام تنها قطعاتی ساخته میشوند که میباید در گام بعدی فورا عرضه شوند . به این ترتیب کانتینرهای قطعات را به محل استفاده حمل میکنند ، هنگامیکه بار یک کانتینر تماما استفاده شد ، به محل ارسال باز میگردد و بازگشت آن علامتیست برای ساخت قطعات جدید .
طبق این ایده موجودی انبار در کار نیست و اگر تولید یک قطعه با اشکال مواجه شود کل خط تولید متوقف می شود . همین امر از نقطهنظر اوهنو نقطه قوت این ایده بود ، چراکه در صورت تحقق این ایده همه شبکههایی که تدوام تولید را ضمانت میکرد ، از میان میرفت . در خط مونتاژ نهایی قطعات به طور پیوسته عرضه میشوند و تقسیم کار متوازن است و وقتی کارگری با قطعه معیوب مواجه میشود آنرا به دقت برچسب میزند و به محوطه کنترل کیفی میفرستد تا قطعه جانشین آن را دریافت کند . کارگران کنترل کیفی ، چراهای پنجگانه را در مورد قطعه معیوب اعمال میکنند تا رسیدن به منشا اصلی آن ، تا علتیابی شده و دیگر روی ندهد .
در سیستم تولید انبوه ، فقط مدیران ارشد میتوانند خط تولید را متوقف کنند و خط غالبا بدلیل مشکلات مربوط به ماشینآلات و عدم ارائه قطعات متوقف میشود ؛ اما در سیستم تولید ناب هر کارگری میتواند خط تولید را متوقف کند و جالب اینجاست که در این سیستم تقریبا هیچگاه خط تولید نمیایستد چرا که مشکلات از پیش رفع میشود و هیچگاه یک مشکل برای بار دوم روی نمیدهد. در واقع ، توجه پیوسته به مشکلات و ممانعت از بروز آنها بیشتر دلایلی را که منجر به باز ایستادن خط می شود را از بین میبرد.
تفاوت در رفتار با مشتری :
در سیستم تولید انبوه فورد ، چون تنوع محصول کم بود و چون مالک خودرو از عهده بیشتر تعمیرات آن برمیآمد ، وظیفه فروشنده این بود که آنقدر خودرو و قطعات یدکی دراختیار داشته باشد که بتواند متناسب با تقاضای مشتری عرضه کند . رابطه کارخانه و فروشنده رابطهای زورمدارانه بود ، به این مفهوم که کارخانه سعی میکرد برای هموار کردن تولید ، خودروهایش را به فروشنده تحمیل کند و رابطه فروشنده و خریدار نیز به همان اندازه زورمندانه بود ، چرا که فروشنده برای آنکه عرضه و تقاضا را با هم تطبیق دهد قیمتها را طوری تغییر میداد که بیشترین سود را کسب کند . در این سیستم فروش ، هیچ تعهد درازمدتی از سوی طرفین نبود و همه برای آنکه فرصت چانه زدن را بیشتر کنند ، اطلاعات خود را مخفی میکنند و فروشنده اطلاعات درستی درباره محصول نمیدهد و مشتری نیز خواستههای حقیقی خود را مطرح نمیکند و بدین ترتیب در دراز مدت همگی ضرر می بینند .
اما در سیستم فروش تویوتا ، این شرکت شبکه ای از توزیع کنندگان دارد که برخی مستقل و در برخی تویوتا مبلغ کوچکی سرمایهگذاری کرده است . این فروشندگان ابداعگر مجموعه جدیدی از روشها شدند که تویوتا آن را فروش فعال (Aggressive Selling)نامید. ایده اصلی فروش فعال ، ایجاد رابطه درازمدت و در حقیقت مادامالعمری بود میان شرکت مونتاژگر ، فروشنده و خریدار ؛ این رابطه به این صورت ایجاد میشد که فروشنده جزئی از سیستم تولید و خریدار جزئی از روند تکوین محصول گردد ؛ فروشنده جزئی از سیستم تولید شد به این صورت که تویوتا بتدریج تولید را برای خریداران ناشناخته متوقف کرد و به جای آن سیستم ساخت سفارشی را قرار داد . یک سیستم کانبان دیگری که در آن فروشنده نخستین گام حرکت بود ، او سفارشات مربوط به خودروهای پیشفروش شده را به کارخانه میفرستاد تا طی دو یا سه هفته به مشتریان عرضه گردد . همچنین در این سیستم موجودی به اندازه دو یا سه هفته بیشتر نیست و درچنین شرایطی هزینههای نگهداری محصول تکمیل شده کاهش می یابد ؛ در این سیستم ، فروشنده با مراجعه مستقیم به مشتری ، یک پایگاه اطلاعاتی ایجاد میکند که اطلاعات مربوط به خانوادهها و اولویتهای آنان را تشکیل میدهد و بدینترتیب شرکت انرژی خود را صرف کسانی میکند که احتمال خرید آنها بیشتر است و این چنین است که اگرتولیدکننده ناب نتواند چیزی را بسازد که مشتری می خواهد، آنگاه همه تنوعی که تولید ناب ممکن میکند ، بیهوده است .
اما در سیستم تولید انبوه نیازهای کارخانه در درجه اول اهمیت است . درواقع فروشنده و خریدار باید خود را با کارخانه سازگار کنند . رابطه بخش بازاریابی و فروشندگان نوعا زورمدارانه است ، زیرا بخش بازاریابی وظیفه خود می داند اطمینان یابد که میزان فروش فروشندگان آن قدر هست که کارخانه بتواند میزان تولید خود را ثابت نگه دارد . فعالیت کلیدی بخش فروش آن است که با تردستی ، فروشنده و مصرف کننده را چنان برانگیزاند که همه خودروهایش فروش رود . در این سیستم مهارتهای فروشنده در این نیست که اطلاعات را به طراحان محصول برگرداند ، بلکه در مجاب کردن مشتری است . به همین دلیل بازخورد قوی برای انتقال نیازهای مشتری از طرف فروشنده به کارخانه وجود ندارد . همچنین فروشنده قصد دارد معامله را هرچه زودتر قطعی کند وبرای رسیدن به هدفش اطلاعات کمی درباره محصول به مشتری میدهد و وقتی معامله صورت گرفت ، فروشنده دیگر کاری با مشتری ندارد .
سیستم فروش ناب ، سعی در ایجاد وفاداری مادامالعمر در مشتری دارد و همیشه نگران سهم بازار خود است و سعی میکند حتی یک مشتری را از دست ندهد . این سیستم ، فعال است ، نه منفعل و فروشنده مراجعه مستقیم به مشتری میکند . وقتی که سرعت فروش کم است ، نیروهای فروش ساعت بیشتری کار میکنند و وقتی فروش از یک سطحی پایینتر بیاید که کارخانه سفارش کافی برای ادامه فعالیت ندارد ، کارمندان تولید به سیستم فروش منتقل میشوند . بنابراین مشتری در نظر این سیستم تولید جزء مکمل روند تولید است .
از ایراداتی که به این سیستم فروش گرفته می شود هزینههای بالای آن است اما شرکتهای ژاپنی کاملا از هزینههای سیستم خود آگاهند و استدلال آنها چنین است که اگر کارکرد فروش ناب همچون کارکرد فروش در تولید انبوه باشد ، همه هزینههایی که برای ناب شدن تولید صرف می شود ، بیمعنی می شود .
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
بخش صادرات ایران به علت عدم وجود یک سیستم بازاریابی و بازرگانی مناسب و کارا نتوانسته است به خوبی توسعه یابد. به طوری که در اغلب موارد کالا و خدمات صادراتی ما با وجود برخورداری از کیفیت مطلوب و حتی فراتر از استانداردهای جهانی به دلیل نبود یک سیستم مناسب تبلیغاتی و اطلاع رسانی در بخش مبادلات خارجی جایگاه شایسته خود را در بازارهای جهانی به دست نیاورده است، در اغلب موارد بازرگانان به جای افزایش صادرات، زمینه را برای افزایش واردات مهیا کرده اند. زیر صادرکنندگان به جای تبلیغ در مورد کالای صادراتی خود از طریق روش های علمی در بازارهای هدف، کالاهای ساخت آن کشور را در دامن کشور تبلیغ نموده اند و باعث افزایش مصرف این کالاها شده اند. از طرف دیگر به علت ورود افراد ناآشنا و دلالان در امر صادرات، سهم صادرات ما را در برخی از بازارهای جهانی کاهش داده است. البته عدم اطلاع دقیق تولید کنندگان کشور از شرایط و اوضاع .بازارهای جهانی نیز مزید بر علت شده تا سهم از این بازارها کاهش یابد.
با توجه به مطالب فوق می توان گفت که در صورت اصلاح ساختار تولید در کشور و حمایت از صنایعی که دارای مزیت رقابتی و نسبی در بازارهای جهانی هستند، جهت تحقق توسعه صادرات غیرنفتی، فعال نمودن دفاتر بازرگانی یا نمایندگی های متعدد بازرگانی در کشورهای مختلف، انجام تحقیقات بازاریابی خارجی، ایجاد نمایشگاه های داخلی و خارجی برای معرفی توانمندی های اقتصادی کشور، استفاده از آمار و اطلاعات لازم در ارتباط با حجم تجارت جهانی، ایجاد مراکز مطالعاتی در کشورهای هدف برای آشنایی با سلیقه و ترجیحات مصرف کنندگان در آن کشورها و آگاهی از شرایط بازارهای جهانی جهت افزایش سهم تجارت خارجی ایران در این بازارها از اهمیت خاصی برخوردار است لذا متولیان امر در توسعه صادرات به ویژه وزارت بازرگانی باید به این مهم توجه داشته باشند که توجه به مقوله بازاریابی می تواند در افزایش درآمدهای ارزی وتحقق اهداف توسعه صادرات نقش موثری ایفا نماید. البته باید به این نکته اشاره کرد که بدون اصلاح ساختار تولید و از بین بردن قوانین دست و پا گیر که مانع تولید سالم و رقابتی در ایران می شوند مقوله بازاریابی نمی تواند نقش موثری در توسعه صادرات غیر نفتی داشته باشد بلکه تولید کنندگان ایران باید به فکر تقویت مزیت نسبی و رقابتی خود جهت تولیدات با کیفیت بهتر و هزینه کمتر باشند تا بتوانند در بازارهای جهانی حرفی برای گفتن داشته باشند در آن صورت تسخیر بازارهای جهانی از طریق بازاریابی مدرن سهل و دست یافتنی است .
امید است که مسوولان در جهت رفع موانع تولید کشور و همچنین توجه بیش تر به مقوله بازاریابی اقدامات عاجل را انجام دهند تا شاهد ثبات در درآمدهای ارزی ناشی از صادرات غیرنفتی باشیم.
ادامه مطلب + دانلود...