دانلود کتاب صوتی پرنسس و قورباغه
- admin
- دانلود كتاب صوتي , دانلود كتاب كودكان
- 28th جولای 2021
- بدون نظر
2,473
بازدید
کتاب صوتی پرنسس و قورباغه نوشتهی برادران گریم داستان دختر کوچولویی را روایت میکند که آرزو دارد روزی صاحب رستورانی باشد.
نويسنده / مترجم : برادران گریم/اسماعیل پورکاظم
زبان کتاب : فارسی
حجم کتاب : 16 مگابایت
نوع فايل : mp3
تعداد صفحه : -
ادامه مطلب + دانلود...
1,198
بازدید
کتاب صوتی در کوره راه کودکی نوشتهی مجید اوریادی زنجانی، برنامه شماره شصت و ششم نمایش صوتی داستان کانون فرهنگی چوک ماجرای مادربزرگی است که با نوهی کوچکش برای ملاقات پدربزرگ به زندان میروند.
نويسنده / مترجم : مجید اوریادی زنجانی
زبان کتاب : فارسی
حجم کتاب : 26.7 مگابایت
نوع فايل : mp3
تعداد صفحه : -
ادامه مطلب + دانلود...
78,962
بازدید
داستان صوتی گرگ نوشته هوشنگ گلشیری
راوی : حمید رضا امیدیان
ظهر پنجشنبه خبر شدیم که دکتر برگشته است و حالا هم مریض است. چیزیش نبود دربان بهداری گفته بود که از دیشب تا حالا یک کله خوابیده است، هر وقت هم که بیدار میشود فقط هقهق گریه میکند. معمولاً بعد از ظهرهای چهار شنبه یا پنج شنبه راه میافتاد و میرفت شهر، با زنش. این دفعه هم با زنش رفته بود. اما راننده باری که دکتر را آورده بود گفته: «فقط دکتر توی ماشین بود.» گویا از سرما بیحس بوده. دکتر را دم قهوه خانه گذاشته و رفته بود. ماشین دکتر را وسطهای تنگ پیدا کرده بودند. اول فکر کرده بودند باید به ماشینی، چیزی، ببندند و بیاورندش ده. برای همین با جیپ بهداری رفته بودند. اما تا راننده نشسته پشتش و چند تا هم هلش دادهاند راه افتاده. راننده گفته: «از سرمای دیشب است وگرنه ماشین که چیزیش نیست» حتی برف پاک کن هاش هم عیبی نداشته تا وقتی هم که دکتر نگفته بود: «اختر، پس اختر کو؟ هیچ کس به صرافت زن نیفتاده بود.»…..
راوی : حمید رضا امیدیان
ظهر پنجشنبه خبر شدیم که دکتر برگشته است و حالا هم مریض است. چیزیش نبود دربان بهداری گفته بود که از دیشب تا حالا یک کله خوابیده است، هر وقت هم که بیدار میشود فقط هقهق گریه میکند. معمولاً بعد از ظهرهای چهار شنبه یا پنج شنبه راه میافتاد و میرفت شهر، با زنش. این دفعه هم با زنش رفته بود. اما راننده باری که دکتر را آورده بود گفته: «فقط دکتر توی ماشین بود.» گویا از سرما بیحس بوده. دکتر را دم قهوه خانه گذاشته و رفته بود. ماشین دکتر را وسطهای تنگ پیدا کرده بودند. اول فکر کرده بودند باید به ماشینی، چیزی، ببندند و بیاورندش ده. برای همین با جیپ بهداری رفته بودند. اما تا راننده نشسته پشتش و چند تا هم هلش دادهاند راه افتاده. راننده گفته: «از سرمای دیشب است وگرنه ماشین که چیزیش نیست» حتی برف پاک کن هاش هم عیبی نداشته تا وقتی هم که دکتر نگفته بود: «اختر، پس اختر کو؟ هیچ کس به صرافت زن نیفتاده بود.»…..
نويسنده / مترجم : هوشنگ گلشیری / حمید رضا امیدیان
زبان کتاب : فارسی
حجم کتاب : 6.7 مگابایت
نوع فايل : MP3
تعداد صفحه : -
ادامه مطلب + دانلود...