بازدید
باید به این نکته اشاره داشت که این برنامه بهصورت بینرشتهای به وجود آمده که در آن روانشناسی کودک، جامعهشناسی کودک، ادبیات، جامعهشناسی تعلیم و تربیت، فلسفه تعلیم و تربیت، منطق، تفکر انتقادی و فلسفه به معنای خاصی نقش دارند. بنابراین تنها به یک رشته یا سرفصل اختصاص ندارد. هماکنون بیش از ۱۰۰ کشور در دنیا به اهمیت این ایده پی بردهاند و در حال بررسی یا اجرای این برنامه هستند که حدود ۳۰ کشور از کشورهای پیشرفته، بهطور جدی آن را به اشکال مختلف وارد نظام آموزش و پرورش خود کردهاند و حدود ۱۰۰ کشور نیز بهطور آزمایشی این برنامه را تجربه میکنند. همچنین مقطع دکترای این رشته در انگلستان و آمریکا و چند کشور دیگر ارائه میشود. حتی در کشور اوکراین هم رشتهای با همین عنوان، در مقطع کارشناسیارشد ارائه میشود. کمترین کاری که غالب کشورها در این زمینه انجام دادهاند، شروع به پژوهش در این حوزه است. برای مثال در کشورهای عربی، کتابهای این برنامه به زبان عربی ترجمه شدهاند. کنفرانسهای بینالمللی متعددی در این زمینه، در کشورهای مختلف برگزار شده و در حال برگزاری است که موجب هماهنگی و انسجام آرای اندیشمندان در این زمینه نیز شده است.
● پس درواقع در بحث فلسفه برای کودکان و نوجوانان تعبیری که از فلسفه میشود با فلسفه به معنای رایج کاملا متفاوت است؟
ببینید! قبل از همه باید بدانیم که در برنامه فلسفه برای کودکان، فلسفه به معنای آکادمیک نیست. در فلسفه آکادمیک اساتید در دانشگاه جمع میشوند و مسائل انتزاعی خاصی را مورد بحث و تحقیق قرار میدهند که این مسائل نه برای مردم عادی قابل درک است و نه مساله زندگی آنهاست. مسائلی که در دانشگاه آموزش داده میشود هم همین ویژگی را دارد و این باعث میشود فلسفه روزبهروز انتزاعیتر شده و فلاسفه روز به روز از مردم جدا شوند. اما نوع دیگری از فلسفه وجود دارد که برخاسته از مشکلات و مسائل روزمره مردم است. مسائلی که مبنای باورها و اعتقادات و تصمیمهای مردم را تشکیل میدهد. مردم بهخاطر آنها رنج میبرند یا با حل آنها زندگیشان متحول میشود یا معنایی برای زندگی خود پیدا میکنند. این معنایی از فلسفه است که در اینجا مدنظر است و اگر بخواهیم آن را به کودکان و نوجوانان تعمیم دهیم، مشخص است که پرسشها و سوالات فلسفی و اجتماعی آنهاست که در اینجا مبنای کار قرار میگیرد. از سوی دیگر این برنامه به کودکان کمک میکند که برای پرسشهایشان پاسخهای درستی پیدا کنند. این کار به واسطه آموزش و تحقیق و کندوکاو در زمینههای مختلف به کودکان و نوجوانان صورت میگیرد. در ایران فلسفه به همان معنای آکادمیک آن رایج است و مردم هم فهمشان همان است و به همین خاطر مردم به آن زیاد خوشبین نیستند و جملاتشان را با بار منفی استفاده میکنند. زمانی که چیزی غیرقابل فهم است و زمانی که راهی برای حل یک مساله وجود ندارد، مردم آن را فلسفه میخوانند. اما معنای فلسفه در غرب، تنها فلسفه آکادمیک نیست و ما هم باید با فلسفه آماتور آشنا شویم.
● اگر درست فهمیده باشم بیش از آنکه فلسفه محض مدنظر باشد، روش تحقیق فلسفی یا به عبارت بهتر فلسفهورزی مدنظر است؟
بله! تقریبا روشهای تفکر عمیق، تامل حل مسائل و پردازش اطلاعات برای یک تصمیمگیری درست در اینجا آموزش داده میشود و البته برخی مفاهیم فلسفی همچون انصاف، زیبایی، درستی و درستکاری هم میتواند بهعنوان محتوای فلسفی و نه روش فلسفی مورد علاقه کودکان و نوجوانان باشد. پس برنامه فلسفه برای کودکان فراتر از تفکر انتقادی میرود و موضوعات و ایدههای مورد علاقه کودکان و نوجوانان را پوشش میدهد.
● حال سوال اینجاست که این نوع نگاه به فلسفه که مبتنیبر روشمندی برای وصول به نتایجی برای کودکان و نوجوانان است از چه زمانی و چگونه آغاز شد؟
در مورد تاریخچه باید بگویم که پروفسور متیو لیپمن در اواخر سال ۱۹۶۰ میلادی، زمانی که در دانشگاه کلمبیا در رشته فلسفه مشغول تدریس بود، متوجه شد دانشجویانش فاقد قدرت استدلال و قدرت تمییز و قدرت داوری هستند. او برای بالا بردن این تواناییهای دانشجویان خود، تلاشهای زیادی کرد، ولی پس از مدتی متوجه شد برای اینکه قدرت تفکر این دانشجویان بهطور قابل ملاحظهای تقویت شود، دیگر بسیار دیر شده است. یعنی دوران دانشجویی برای این نوع آموزشها، زمان مناسبی نیست و در این دوران فرد قابلیت یادگیری این مهارتها را ندارد. این وضعیت را شاید اکثر اساتید فلسفه و منطق ما هم با چشم خود دیدهاند. او به این فکر افتاد که تقویت این تواناییها باید در دوران نوجوانی و حتی کودکی این دانشجویان انجام میگرفت. به عبارت دیگر وقتی افراد در سن کودکی و نوجوانی یعنی بین ۱۱ یا ۱۲ سالگی بودند، باید شروع به گذراندن یکسری دورههای درسی ویژه در زمینه یادگیری مهارتهای فکری میکردند، مثلا تفکر انتقادی یا حل مساله یا هر مهارت دیگری که به منطق صوری و غیرصوری مربوط است. این دوران هم مناسب این آموزشهاست و هم تنها فرصت آموزش. حتی محقق بار آمدن افراد هم ریشه در این دوران دارد. اگر در این دوران، به سوالات آنها پاسخ داده نشود، قدرت پرسشگری آنها با تشویق و تمرین تقویت نشود و نحوه پردازش دادهها برای حل مسائل و مواجهه با مشکلات آنان آموخته نشود، دیگر در آینده نمیتوانند یاد بگیرند یا یادگیریشان بسیار سخت خواهد بود. اگر هم امکانش باشد، مصداق سخن سعدی و چون «گردکان بر گنبد» است.
● در ایران چگونه به این مباحث توجه شد؟ به عبارت دیگر خود شما چگونه با این موضوع آشنا شدید و در این زمینه تاکنون چه کارهایی انجام دادهاید؟
من حدود ۱۱، ۱۲ سال پیش، با این موضوع آشنا شدم. به عبارت دیگر در حال تحقیق در زمینه سادهسازی مسائل و موضوعات مربوط به «علم و دین» برای نوجوانان بودم که با این موضوع آشنا شدم. گفتوگوهایی با پروفسور دیل کنون داشتم که در این زمینه آثاری دارد. او پیشنهاد کرد که با آثار پروفسور متیو لیپمن آشنا شوم. آشنایی با آثار لیپمن برایم شگفتانگیز بود. من از خودم میپرسیدم به راستی چنین دستاوردهایی در زمینه آموزش وجود دارد و بنده و همکارانم از آن بیخبر بودهایم. برایم باورکردنی نبود. مطالعاتی در این زمینه انجام دادم و همزمان تلاش کردم با خود لیپمن، از طریق نشانی ایمیلش گفتوگو کنم. برای آشنایی و درک و فهم بیشتر، با همکارم دانشور حسینی، پرسشهایی تهیه و برای ارسال آماده کردیم و به ترجمه متونی در این زمینه پرداختیم و تلاش کردیم سایر محققان کشور را با این موضوع آشنا کنیم. اما هیچ فیدبکی دریافت نکردیم جز اینکه یکی از همکاران نصیحتمان کرد که به جای این کار، به موضوعات جدی دیگری بپردازیم. این مساله موجب شد مدتی از نوشتن دست بکشیم و به مطالعه بپردازیم. بالاخره زمانی رسید که لیپمن برایم نوشت که به کنه فلسفه برای کودکان و نوجوانان نزدیک شدهام و حاضر شد مصاحبهای با من انجام دهد. این مصاحبه برای ایرانیان بود، ولی تا بتوانیم در ایران این مصاحبه را منتشر کنیم، به دلیل ناشناخته بودن موضوع برای ناشران، مدتی طول کشید و تا آن موقع کشورهای دیگری چون نروژ، مکزیک و انگلستان آن را بهصورت مکتوب یا اینترنتی به چاپ رساندند. این گفتوگو در کشورهای دیگر بیشتر مورد توجه واقع شد و حتی دانشجویان دکترای دانشگاههای آمریکا از آن نقل قول کردند و بعدا هم در مجله تخصصی این رشته در دانشگاه مونت کلیر نیوجرسی منتشر شد. البته بعدا کارگاههایی هم با اساتید برجسته نیوجرسی برگزار شد و در این کارگاهها بحثهای خوب و انتقادی با آنها داشتم. استقبالی که در کشورهای مختلف از این گفتوگو شد، مرا تشویق کرد برخی ابهامات و پیچیدگیهای دیگر این طرح بسیار وسیع را در گفتوگویی دیگر روشن کنم. گفتوگویهای دیگری با لیپمن و نفر دوم این برنامه در آمریکا، برای روشنسازی مضامین آن صورت گرفت که ترجمه این گفتوگوها به چاپ رسید.
به این ترتیب، به تدریج افراد مختلفی از کشورهای گوناگون، متوجه اسم ایران شدند و با تعجب از من میپرسیدند مگر در ایران هم در این زمینه کار میشود؟ بنده در روزنامهها و مجلات و سایتهای اینترنتی سعی کردهام اهمیت این موضوع را نشان دهم. بیش از ۲۰ اثر، اعم از مقالاتی در کنفرانسها، کارگاههای سخنرانی در دانشگاههایی همچون صنعتیشریف و مرکز تحقیقات فیزیک نظری آموزش و پرورش ارائه دادهام و یکی از کتابهایم به گفتوگو با پیشگامان این برنامه در کشورهای مختلف اختصاص دارد و چند کتاب دیگر را نیز در دست ترجمه دارم. ایجاد یک سایت اینترنتی در این زمینه به نظرم ضروری آمد و سایتی با عنوان کندوکاو فکری/ فلسفه برای کودکان و نوجوانان(www. p4c. ir) را راهاندازی کردیم که تا اندازه زیادی موفق بوده است. چون با کمک آن افراد علاقهمند و متخصص و نیمهمتخصص با هم آشنا و دور هم جمع شدند و نشستهایی در این زمینه برگزار شد که نتایج بسیار مثبتی به همراه داشته است. از سویی، بخش لاتین آن مورد ارجاع بسیاری از سایتهای خارجی قرار گرفته است. این تلاشها درنهایت به تاسیس گروه «فبک» در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی انجامید و اساتید زیادی چون دکتر پورنامداریان، دکتر رادفر در بخش ادبیات گروه فبک دور هم جمع شدهاند و بر آن هستند نسخهای ایرانی و اسلامی از این برنامه تهیه کنند.
● تا آنجایی که میدانم دکتر پورنامداریان و رادفر در ادبیات فارسی متخصص و صاحبنظر هستند. شما از این اساتید چه بهرهای در مبحث فلسفه برای کودکان و نوجوانان میبرید؟
میدانیم که برنامه فبک به ادبیات کودک و نوجوانان به لحاظ داستانی بودن تمام متونش بسیار نزدیک است. در موارد زیادی داستانهای کهن برای پیشبرد کلاسهای فبک به کار میروند و این اساتید آشنایی بسیار خوبی با این داستانها دارند و به گروه ما کمک میکنند این داستانها را استخراج کرده و به زبان روز کودکان و نوجوانان بازنویسی کنیم. البته باید یادآوری کنم بخشهای منطق و تفکر انتقادی و همچنین بخش روانشناسی این گروه هم از اساتید برجسته دیگری در این حوزهها بهره میگیرند.
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
روی آورد رایج در فلسفه برای کودکان، افزایش مهارت تفکر انتقادی و اثربخش کودکان را وجهه همت خود میداند. مقاله حاضر با به چالش گرفتن مفهوم فلسفه در این روی آورد از فلسفه برای کودکان، جهتگیری تلفیقی را برای آن پیشنهاد میکند. تسهیل تجارب فلسفی کودکان و ایجاد زمینه مساعد برای مواجهه آنان با رازها و نیازهای وجودی در تلفیق با افزایش مهارت تفکر منطقی، فلسفه برای کودکان را به اثر بخشی نزدیک و اطلاق فلسفه بر آنرا حقیقی میکند. تدوین الگوهای آموزشی در فلسفه برای کودکان با چنین رهیافت تلفیقی محتاج مطالعات میانرشتهای است.
کلید واژهها: فلسفه برای کودکان، تجارب فلسفی، رازها و نیازهای وجودی، لیپمن، کی یرکه گارد.
* * *
۱) طرح مسئله
فلسفه برای کودکان [1] گرایش نوپایی است که در دهه هفتم سده بیستم میلادی ظهور کرد و در سی و پنج سال اخیر مورد اقبال عام قرار گرفت و بسط و توسعه فراوان یافت. رایجترین روی آورد در فلسفه برای کودکان، رهیافت لیپمن است. متیولیپمن [2] را مؤسس فلسفه برای کودکان دانستهاند. روی آورد وی امروزه با سبکها، ابزارها و برنامههای متنوعی بکار می رود (بعنوان نمونه، مقایسه دو سبک لیپمن و برنی فیر [3] را مراجعه کنید به: امی و قراملکی، ۱۳۸۴، ص ۹-۲۲).
اگر چه برنامههای آموزشی در فلسفه برای کودکان رواج دارند اما هنوز در عرصه پژوهش مسائل فراوانی وجود دارند که محتاج مطالعات نظاممند میباشد. یکی از مهمترین مسائل، در این میان، پرسش از هویت معرفتی آن است. این مسئله، نسبت فلسفه برای کودکان را با سایر گرایشهای فلسفی و نیز دیگر گسترههای مورد آموزش کودکان روشن میسازد. همچنین بحث از اضلاع معرفتی فلسفه برای کودکان (یعنی بیان مبانی، اصول، قواعد، زبان، روش و غایت آن) در گرو تعریف و بیان چیستی آن است.
در تحلیل هویت معرفتی فلسفه برای کودکان میتوان از تمایز و یا نسبت آن با فلسفه، منطق و روش تحقیق پرسید. آیا فلسفه برای کودکان هویتاً فلسفه است یا منطق یا روش تحقیق؟ جهتگیری عمده فلسفه برای کودکان چیست؟ اگر بخواهیم فلسفه برای کودکان را بطریق بیان هدف و تعریف غایی، بشناسانیم، آنرا چگونه میتوان تعریف کرد؟
جهتگیری عمده فلسفه برای کودکان در روی آورد رایج آن (یعنی رهیافت لیپمن و پیروانش)، افزایش مهارت تفکر منطقی است. تحقیق حاضر با به چالش خواندن این روی آورد، نشان میدهد که حصر توجه به تفکر منطقی در فلسفه برای کودکان موجب تحویل نگری (تحویل فلسفه به منطق) است. در این مقاله علاوه بر نقد روی آورد لیپمن، الگویی پیشنهاد میشود که میتواند رخنه تحویلی نگری آنرا رفع کند و فراتر از افزایش مهارت تفکر منطقی کودکان، تسهیل تجارب فلسفی آنان را نیز بمنزله یکی از اهداف مهم فلسفه برای کودکان، وجهه همت خود سازد.
این هدف، فلسفه بودنِ فلسفه برای کودکان را بیشتر از الگوی لیپمن آشکار میسازد و در نهایت به مفهومسازی نوین و کاملتری از فلسفه برای کودکان میانجامد.
۲) فلسفه برای کودکان بمنزله تفکر منطقی
۲-۱) روی آورد لیپمن . برغم تأکید لیپمن بر اینکه روی آورد وی در فلسفه برای کودکان، حقیقتاً فلسفه است، بدلایل فراوان میتوان آنرا برنامهای برای افزایش مهارت تفکر منطقی (تفکر انتقادی و خلاق) خواند. به برخی از این دلایل اشاره میکنیم.
یک) برنامه لیپمن در اساس نهضتی در آموزش و پرورش کودکان بوده است. در این برنامه دانش آموزان بجای بخاطر سپردن نتایج مطالعات دیگران، سوق داده میشوند تا خود در فرایند پژوهش به علم دست یابند. پژوهش، فرایند پردازش اطلاعات [4] برای تولید علم [5] است (فرامرز قراملکی،۱۳۸۰، ص۲۵)
مقوم اصلی برنامه لیپمن تبدیل دانش آموزان به کاوشگران ماهر و جوان است. مراد از کاوشگر بودن، جستجوگر فعال و پرسشگر مُصّر بودن، هوشیاری دایمی برای مشاهده ارتباطات و اختلافات، آمادگی همیشگی برای مقایسه، مقابله و تحلیل فرضیهها، تجربه مشاهده، سنجش و امتحان است (لیپمن، ۱۹۹۳، ص۶۸۲). بنابرین، در برنامه لیپمن، کلاس درس به یک جامعه پژوهشگر بمنظور کاوش مشترک [6] تبدیل میشود و کودکان با کار گروهی مهارت تفکر منطقی خود را افزایش میدهند.
دو) توجه به انگیزه لیپمن در ایجاد فلسفه برای کودکان، تصور وی را از آن نشان میدهد. لیپمن بعنوان استاد فلسفه با مشکل فقدان و یا نقصان قدرت استدلال، قضاوت و داوری نزد دانشجویان خود روبرو شد و از ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰م مطالعات فراوانی را در تحلیل این مشکل و رفع آن سامان داد. از نظر وی عامل و ریشه عمده این وضعیت را در دوره کودکی و سنین ۱۱ تا ۱۲ سالگی باید جست.
دانشجویان امروزی در دوران کودکی از حیث توانایی تفکر انتقادی [7] و خلاق [8] پرورش نیافتهاند و بهمین دلیل، باید سبکهای آموزش دوره کودکی را متحول ساخت و سبک مبتنی بر حافظه را به سبک مبتنی بر تفکر و پژوهش مبدل کرد. در مدارس باید به کودک قدرت مفهومسازی، تحلیل مفهومی، استدلال، نقد و داوری را آموخت و باختصار، باید مهارت تفکر منطقی کودکان را افزایش داد.
سه) در برنامه لیپمن، کودکان بطریق آموزش در عمل [9] یاد میگیرند که در مقام داوری و قضاوت به ملاک سنجش نیاز دارند و رد و اثبات نظریهیی بدون دلیل، اخلاقی و مقبول نیست. بنابرین، در رهیافت وی، تلاش فلسفه برای کودکان معطوف به تربیت کودکان بصورت محققانی است که از توانایی اندیشه ورزی روشمند و اخلاق پژوهش گروهی برخوردارند (امی و قراملکی، ۱۳۸۴).
چهار) فلسفه برای کودکان در رهیافت لیپمن، برنامهای برای آموزش تفکر نقادانه و خلاق در درک ماهیت موضوعات فلسفی میان کودکان با تاکید بر سه محور خود اصلاحگری، داشتن حساسیت معقول نسبت به زمینه و داوری بر پایه اعتماد بر ملاکهاست.
۲ـ۲) نقد روی آورد لیپمن . رهیافت وی در فلسفه برای کودکان را از جهات گوناگونی میتوان مورد نقادی و ارزیابی قرار داد، از جمله:
الف ـ نقد مفهومسازی وی از فلسفه برای کودکان (تعریف فلسفه برای کودکان).
ب ـ بررسی امکان تحقق برنامه لیپمن از دیدگاه روانشناسی کودک و نیز از دیدگاه فلسفه تحلیلی. بدلیل ابتناء روی آورد لیپمن بر مبانی روانشناختی (کودک) و نیز مبانی معرفت شناختی معین، اینگونه ارزیابی ضرورت دارد (نک : قائدی، ۱۳۸۳، ص۱۰۹ ـ۱۴۷).
ج ـ سنجش میزان کارآیی و اثر بخشی برنامه لیپمن برای دستیابی به اهداف (افزایش مهارت منطقی).
د ـ نقد مبانی معرفت شناختی و مبادی فلسفی روی آورد لیپمن یعنی تحلیل مفاهیم بنیادی و ارزیابی گزارههای پایهای که نظریه وی بر آنها استوار است.
هـ ـ نقد جهتگیری فلسفه برای کودکان در روی آورد لیپمن.
کارآیی و اثربخشی برنامه لیپمن را پیش از این در پرتو مقایسه سبک وی با سبک برنی فیه مورد بحث قرار دادهایم (امی و قراملکی، ۱۳۸۴) در اینجا به نقد جهتگیری فلسفه برای کودکان در روی آورد لیپمن میپردازیم. تأمل در جهتگیری برنامه وی، حصرگرایی نهفته و تحویل نگری مبتنی بر آنرا در نظریه وی آشکار میسازد. این تأمل، مفهومسازی لیپمن از فلسفه برای کودکان را نیز به چالش میخواند. این نقد را با پرسش از مفهوم فلسفه در فلسفه برای کودکان آغاز میکنیم.
۳) چرا فلسفه؟
۳ـ۱) اهمیت سؤال از اینکه چرا «فلسفه برای کودکان» را فلسفه مینامیم ، صرفاً به یک بحث زبانی و لفظی منحصر نمیشود. زیرا تأمل در معنای این واژه میتواند ارتباط الگوی لیپمن با فلسفه را تحلیل و نقد کند. اگرچه واژهها بطور قراردادی بر معانی وضع میشوند و هر کسی مجاز است از حق وضع لفظ بهرهمند باشد، اما بتعبیر کنفوسیوس ستم بر کلمات روانیست و اطلاق نابجا و فریبنده واژه، فرایند تفکر خلاق را عقیم میسازد. فرض کنیم، کودکانی که تحت تربیت برنامه لیپمن قرار میگیرند، از وی بپرسند: چرا چنین آموزشی را فلسفه برای کودکان مینامید و نه منطق؟ پاسخ دقیق به این پرسش چیست؟ بدون تردید بیان اینکه واژهها قراردادی بکار میروند و فاقد معنای ذاتیند، با جهتگیری آموزش تفکر انتقادی ناسازگار است.
جستجو از سرّ فلسفه بودن فلسفه برای کودکان از جهت دیگری نیز اهمیت دارد. هر کس در مقام تسمیه و نامگذاری براساس ذهنیت و مفهومسازی خاص از امور بر آنها اسمی را مناسب میانگارد. بنابرین، تأمل در وجه تسمیه در این مقام پرده از مفهومسازی لیپمن و تصور وی از هدف فلسفه برای کودکان را نیز بر میدارد.
ادامه مطلب + دانلود...