جستجو در تک بوک با گوگل!

تابعيت پايگاه تك بوك از قوانين جمهوري اسلامي ايران

تاریخ پیدایش اسرائیل

5,859

بازدید

تاریخ پیدایش اسرائیل ۴٫۳۳/۵ (۸۶٫۶۷%) ۲۷ امتیازs
پس از اینکه قیومیت انگلیس بطور رسمی پایان پذیرفت, صهیونیست ها پادگان ها و مقامات کشوری انگلیس در فلسطین را مورد حمله قرار دادند. قتل نخستین بازرس سازمان ملل متحد به همراه دستیارش روشن ساخت که هیچ کس نمی تواند با برنامه های صهیونیستی مخالفت نماید و به سرعت گرفتار خشم و تنبیه مقامات صهیونی می گردد. کشتار دسته جمعی دیر یاسین و عین الزیتون و صلاح الدین در آوریل ۱۹۴۸ کشتار های آگاهانه ای بود به منظور اخراج فلسطینیان از راه ترور و وحشت.
در اواخر قرن نوزدهم آئین ناسیونالیستی (۱) سراسر اروپا را فرا گرفته بود. بعضی از یهودیان نیز تحت تاثیر این آئین به این نتیجه رسیده بودند که روابط به اصطلاح نژادی که میان یهودیان موجود است یک “ملیت” یهود می سازد و در نتیجه این به اصطلاح “ملت یهود” حقوق ملی عادی اعطا می کند. از جمله این حقوق ملی, حق زندگی جداگانه و حق تاسیس یک دولت یهودی را نام می بردند. استدلال این گونه یهودیان بدینگونه بود که اگر ملت های دیگر اروپایی موفق شده اند بال قدرت خود را در آسیا و آفریقا بگسترند و بر امپراطوری های خود قسمت های وسیعی از این قاره ها را بیافزایند, قوم یهود هم دارای همین حق است. در نتیجه فکر تشکیل یک حکومت خود مختار در فلسطین که یهودی ها آن را به دلیل زندگی موسی و سلیمان سرزمین آبا و اجدادی خود می دانستند برای اولین بار در سال ۱۸۸۲ پا گرفت. با آنکه اروپا از کمک به این ماجرا دریغ نمی ورزید ,اقدامات اولیه استعمار یهود در فلسطین سرانجام موفقیت آمیزی نیافت و علی رغم کوشش هایی که در سالهای ۱۸۸۲-۱۸۹۷ انجام گرفت, یهودیان کمتر جذب فلسطین شدند و قسمت اعظم آن ها به آرژانتین و ایالات متحده مهاجرت کردند. برنامه یهودیان عملا به شکست انجامید.برای ریشه یابی علل شکست طرح اولیه , نخستین کنگره صهیونی (۲) در اوت ۱۸۹۷ در بازل سوئیس تشکیل شد. ریاست این کنگره را تئودور هرتزل بعهده داشت. هدف اصلی و اساسی صهیونی که در کنگره بازل اعلام شد این بود:”هدف ما ایجاد کانون برای خلق یهود در فلسطین است. این کانون باید به وسیله حقوق عمومی تضمین و حمایت گردد.”باید دانست که از زمانی که برنامه بازل در سال ۱۸۹۷ تدوین گردید تا هنگام تنظیم برنامه بالتیمور که در سال ۱۹۴۲ انجام یافت؛ صهیونیست ها همیشه تعبیر غیر صریح “کانون” را بر لفظ صریح “دولت” ترجیح داده اند. دلیل این ترجیح آن است که لفظ “دولت” بدون شک موجب می شد مخالفتهایی در محافل مختلف برانگیخته شود. در پایان کنگره؛ هرتزل در دفتر خاطراتش اینطور می نویسد: “اگر بخواهم کنگره بازل را در یک جمله خلاصه کنم (والبته این کاری است که علنا نخواهم کرد) باید بگویم که در بازل من دولت یهود را بنیان نهادم. لکن اگر این مطلب را امروز اعلام کنم همه مردم مرا دست خواهند انداخت. در ظرف ۵۰ سال آینده محققا دیگر بر کسی پوشیده نخواهد ماند.برای استعمار فلسطینیان, یهودیان سرمایه دار بسیج شدند و با سرعت هرچه تمام تر وسائل برای یک استعمار و یک یورش تمام عیار مطابق نظم و قاعده تشکیل گشت.”تراست کوهرنیال یهود (۱۸۹۷) ,کمیسیون استعمار, کولونیزاسیون (۱۸۹۸), صندوق ملی یهود (۱۹۰۸), دفتر فلسطین (۱۹۰۸) و کمپانی برای رشد و توسعه زراعی در فلسطین (۱۹۰۸) از نخستین ابزارهایی بودندکه سازمان های صهیونیستی بنیان نهادند.
فعالیت های دیگری نیز در حال انجام بود. لابی صهیونیستی مدام در حال رایزنی با انگلستان بود تا اجازه دهد یک مستعمره نشین صهیونیست خود مختار در شبه جزیره سینا مستقر گردد اما این فعالیت ها بی نتیجه ماند. چرا که دولت انگلیس می ترسید با حضور صهیون ها در آن جا اغتشاش پیش آید که به ضرر دولت بریتانیای کبیر تمام می شد. مقارن با شروع جنگ جهانی اول , استعمار صهیونی فلسطین پس از ۳۰ سال کوشش و فعالیت پیشرفت بسیار کمی داشت و صهیونیست های مقیم فلسطین اقلیت بسیار کوچکی را تشکیل می دادند و تنها شامل یک درصد جمعیت یهود در سراسر جهان بودند. فعالیت صهیونیست ها هم ترس و هم مخالفت یهودیان دیگر را برانگیخت. این دسته از یهودیان راه حل مسئله یهود را خود مختاری در سرزمین فلسطین نمی دیدند و خواهان در هم آمیختن یهودیان با مردم اروپا و ایالات متحده بودند.یهودیان فلسطین حتی ۸ درصد کل جمعیت فلسطین را هم تشکیل نمی دادند و به زحمت ۲٫۵ درصد از زمین های فلسطین را در تصرف داشتند. با شروع جنگ جهانی دور نمای تازه ای برای صهیونیست ها ترسیم شد. جنگ جهانی اول عامل اتحادی شد که در سال ۱۹۱۷ میان امپریالیسم بریتانیا و استعمار صهیونی برقرار گردید. این اتحاد در طی ۳۰ سال بعد از ۱۹۱۷ دروازه های فلسطین را بر روی مستعمره نشینان صهیونی باز کرد و زمینه را برای خرید و غصب املاک خلق عرب فلسطین و اخراج آنها مهیا ساخت و دست آخر مقدمات ایجاد دولت استعماری صهیونی را در سال ۱۹۴۸ مهیا ساخت. بخش عمده ای از فلسطین تحت سلطه امپراطوری عثمانی بود. گرچه این امپراطوری نیز غیر مستقیم اهداف و منافع انگلستان را تامین می کرد.در بهار ۱۹۱۶ با فعل و انفعالات کشور ها و کم و زیاد شدن قدرت ها, موافقت نامه های سری بر سر تقسیم سرزمین های عثمانی میان انگلیس, فرانسه و روسیه تزاری تنظیم گردید. این عهد نامه مقرر می ساخت که بخش اعظم فلسطین باید بین المللی شود. انگلیس که ضعیف شده بود با این توافق سخت مخالفت می کرد و با حمایت از صهیونیست ها می خواست از نفوذی که آنها در ایالات متحده و فرانسه داشتند استفاده کند و مسئله قیومیت بین المللی فلسطین را منتفی سازد. دائما به گوش صهیونیست ها می خواند که باید به بسط برنامه استعمار در فلسطین پرداخت. در آغاز صهیونیست ها بصورت گروه های کوچکی به فلسطین وارد می شدند و اهداف سیاسی, استعماری خود را در زیر پرده ی انگیزه های مذهبی یا انسانی مخفی کرده بودند. در این هنگام اعراب فلسطینی می پنداشتند که این مهاجران زائرانی هستند که تمایلات مذهبی آنها را به “ارض مقدس” کشانده و یا پناهندگانی هستند که پس از تحمل زجر و شکنجه از اروپای شرقی رانده شده اند و در جستجوی پناهگاهی در فلسطین هستند. نتیجه این شد که اعراب فلسطین از این گروه ها صمیمانه و برادرانه استقبال کنند.شیوه رفتار مهمان نوازانه اعراب کم کم جای خود را به سو ظن و ناراحتی داد. اخراج مرتب زارعان و کارگران همچنین تحریم محصولات اعراب تنفر عمومی را برانگیخت, اما هنوز اعراب متوجه جنبه ناسیونالیستی و سیاسی برنامه بسیار وسیع صهیونیست ها نشده بودند.انگلیس پس از آن که از کارهای ابتدایی فارغ گردید در تاریخ ۲ نوامبر ۱۹۱۷ با صدور “اعلامیه بالفور” خط مشی سیاسی خود را بطور رسمی روشن ساخت. در این اعلامیه انگلیس متعهد می شد که از استقرار یک کانون ملی یهود در فلسطین حمایت کند. صهیونیست ها هم بیکار نبودند. از کنفرانس صلح تقاضا کردند تا قیومیت فلسطین را به بریتانیا بدهد. همچنین انگلیس یک یهودی را به عنوان کمیساریای فلسطین انتخاب کرد. سازمان جهانی صهیونی را به عنوان” آژانس یهود” به رسمیت شناخت و دروازه های فلسطین را بر روی مهاجرت وسیع صهیونیست ها گشود و به اعتراضات اعراب توجه نکرد. همچنین انگلستان در فلسطین امتیاز بهره برداری از اراضی خالصه را به مستعمره نشین های یهودی واگذار کرد و از موسسات کاملا تازه ی” کانون ملی” حمایت کرد و به جماعت یهود اجازه داد مدارس مخصوص خود را تاسیس کنند و سازمانی به نام” هاگاتا” ترتیب دهند.در ۹ دسامبر ۱۹۱۷ بیت المقدس (اورشلیم) توسط انگلیس اشغال شد و چشم و گوش عرب ها را کمی باز کرد. از این دوره به بعد است که فلسطین صحنه مقاومت مداوم بر ضد صهیونیست ها می گردد. فاصله سال های ۱۹۱۷-۱۹۴۸ را می توان بعنوان دوره مقاومت کامل فلسطین نام نهاد.در سال ۱۹۳۶ فلسطینیان جنبش عدم اطاعت عمومی را آغاز کردند و این شورش و اعتصاب که ۱۷۴ روز طول کشید ( و به قولی طولانی ترین اعتصاب عمومی طول تاریخ است) شامل تمام سازمان ها و وسائل ارتباطی اداره شده توسط اعراب می شد که سرانجام با دخالت رهبران عرب پایان یافت؛ به امید مذاکره با انگلیس که البته هیچ وقت تحقق نیافت.در طی ۳۰ سال قیومیت انگلیس جماعت مستعمره نشین های صهیونیست ۱۲ برابر جمعیتی شدند که در ۱۹۱۷ در فلسطین بودند. این جماعت با حمایت و عنایت بریتانیا موسسات مخصوص خود را بسط داده سازمان نظامی کاملی فراهم آورد. صهیونیست های پولدار زمین های فلسطینیان را به چند برابر قیمت از آنها می خریدند و در این راه از دلال های ایرانی و عربی استفاده می کردند. (برای مثال سید ضیا عامل کودتای ۱۲۹۹ پس از متواری شدن از ایران به فلسطین رفت و به کار خرید زمین برای صهیون ها مشغول شد)البته انگلیس پیش خود حساب می کرد که این همکاری منافعش را نیز در بر دارد. از این جهت هر بار که صهیونیسم سعی می کرد جنبش ایجاد یک دولت را تسریع کند دست به حمله متقابل می زد و چوب لای چرخ این کار می گذاشت. جنگ دوم جهانی رو در رو شدن دو طرف را تسریع کرد و موجب شد اتحاد انگلیس-صهیونیست به هم بخورد. در سال ۱۹۴۵ استعمار صهیونیستی فلسطین که ۳۰ سال از طرف امپریالیسم بریتانیا حمایت شده بود در جستجوی حامی قدرتمند تری برآمد . برای اینکار ایالات متحده امریکا گزینه مناسبی بود چرا که جمیع شرایط را دارا بود. سر انجام در ۲۹ نوامبر سال ۱۹۴۷ سازمان ملل متحد رای به حمایت از دولت استعماری صهیونی در فلسطین را داد. اعراب فلسطین در اثر ۳۰ سال قیومیت انگلیس آنقدر ضعیف شده بودند که آمادگی مقابله و مقاومت در برابر حمله جماعت صهیونیست را نداشتند. این جماعت علاوه بر اینکه سازمان یافته و مسلح شده بودند ,از پشتیبانی جامعه بین المللی آمریکایی-اروپایی نیز برخوردار بودند. آلمان نیز کمک های اقتصادی وسیعی به دولت صهیونیستی به عنوان غرامت کرد. (حال شاید بفهمیم که صهیونیستها با بزرگ کردن کشتار یهودیان توسط هیتلر چه هدفی را دنبال می کرده اند).مطابق برنامه ای که هرتزل در سال ۱۸۹۷ تنظیم کرده بود باید “خلقی را که بر اثر نداشتن کار از همه چیز محروم است به ماورا مرز سوق داد”. در سال ۱۹۱۹ هم وایزمن ایجاد کشور یهودی نشین را توصیه کرد و گفت باید در فلسطین همان قدر یهوی باشد که در انگلستان انگلیسی است. هدف صهیونیسم غیر عربی کردن فلسطین بود تا بتواند آنرا صهیونی کند. بعد از سال ۱۹۴۸ و علنی شدن تشکیلات صهیونیسم و دولت آن ,فلسطین به دو بخش امنیتی و غیر امنیتی تقسیم گردید که ۹۰درصد اعراب در مناطق امنیتی به سر می برند. از سال ۱۹۴۸-۱۹۵۳ سلسله قوانینی تصویب شد که مرحله ی جدیدی از استعمار نوین را نوید می داد. محروم شدن مالکان از زمین های خود توسط محاکم و دادن زمین های آنان به یهودیان بدون حق تجدید نظر برای فلسطینیان از این نوع قوانین بود. پس از اینکه قیومیت انگلیس بطور رسمی پایان پذیرفت, صهیونیست ها پادگان ها و مقامات کشوری انگلیس در فلسطین را مورد حمله قرار دادند. قتل نخستین بازرس سازمان ملل متحد به همراه دستیارش روشن ساخت که هیچ کس نمی تواند با برنامه های صهیونیستی مخالفت نماید و به سرعت گرفتار خشم و تنبیه مقامات صهیونی می گردد.کشتار دسته جمعی دیر یاسین و عین الزیتون و صلاح الدین در آوریل ۱۹۴۸ کشتار های آگاهانه ای بود به منظور اخراج فلسطینیان از راه ترور و وحشت. به مثال های قبل باید قتل عام های شهر ها و دهکده های:” ایکریت(۱۹۵۳),عفر قاسم(اکتبر ۱۹۶۲) ,عکا(ژوئن ۱۹۵۶),غزه و خان یونس را نیز اضافه کرد. انگلستان (که باز از در دوستی با صهیون ها درآمده بود) به همراه فرانسه و صهیونیست ها در سال ۱۹۵۶ به مصر حمله کرد. که در شش تصمیم جداگانه از سوی سازمان ملل محکوم شد. صهیونیست ها بیکار نبودند و هر از چند گاهی به فلسطینیان حمله می کردند. حما(آوریل ۱۹۶۱),غلپیه و غزه در دسامبر ۱۹۵۵ و مارس ۱۹۶۲ از این حملات بودند.شورای امنیت هم این حملات را محکوم می کرد!!فاصله سال های ۱۹۱۷-۱۹۴۸ را می توان بعنوان دوره مقاومت کامل فلسطین نام نهاد. در سال ۱۹۳۶ فلسطینیان جنبش عدم اطاعت عمومی را آغاز کردند و این شورش و اعتصاب که ۱۷۴ روز طول کشید ( و به قولی طولانی ترین اعتصاب عمومی طول تاریخ است) شامل تمام سازمان ها و وسائل ارتباطی اداره شده توسط اعراب می شد که سرانجام با دخالت رهبران عرب پایان یافت؛ به امید مذاکره با انگلیس که البته هیچ وقت تحقق نیافت.در پایان اکتبر و اوایل نوامبر سال ۱۹۵۶ دولت صهیونی از فرصت استفاده کرد و در هنگامی که فرانسه و انگلیس به مصر حمله کرده بودند قسمتی از صحرای سینا و حاشیه نوار غزه را اشغال کرد و در مقابل درخواست های مکرر سازمان ملل مبنی بر پس دادن زمین های فلسطین و مصر می گفت این نواحی جزو قسمت تاریخی و میراث ملی صهیونیست هاست و تازه ادعا می کرد این سرزمین های اشغال شده فقط قسمت کوچکی از سرزمین اسرائیل است. در سال ۱۹۶۴ با ایجاد سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) , فلسطین وارد دور تازه ای از حیات خود شد.
گوشه ای از تاریخچه تشکیل اسرائیل را گفتیم.ماجرای جنگ های اعراب و اسرائیل,تشکیل حماس, قراردهای های صلح اسلو و کمپ دیوید,تشکیل مجلس و دولت فلسطینی باشد برای وقتی دیگر…
پاورقی ها:
۱-ملیگرایی
۲-صهیون نام کوهی است در فلسطین که در غرب آن را صیون میخوانند و چون صهیونیسم اثیره غرب است در نتیجه این تلفظ بیشتر رواج دارد.
 
اسرائیل، تنها حکومت برخواسته از دین یهود که ارض مقدس را در سلطه خود دارد، چگونه پا به عرصه وجود گذاشت؟ در میان میلیونها عرب مسلمان و متعصب و میلیونها مسیحی قدرتمند اروپایی و آمریکایی، چگونه این دژ یهودی سر برافراشت و میعادگاه مذاهب اولوالعظم را از آن خود کرد؟
صهیونیسم، ایدئولوژی شوونیسمی و مذهبی (کلریکالیسمی) اسرائیل که تاریخ این کشور مرموز و قدرتمند را می سازد، کلید جواب سؤالات ماست به واسطه این ایدئولوژی آرمانگرا و تاریخی ماهیت حکومت اسرائیل و شرایط جهانی سیاسی- اقتصادی که این کشور در بطنش پرورش یافت، بر ما آشکار می شود. تاریخ صهیونیسم مرور قوانین کاپیتالیسم جهانی است و گره گشای روابط اقتصادی قدرت های برتر جهان که در هاله ای پیچیده و مبهم از رنگ و لعاب های ملی- مذهبی و یا ایدئولوژیکی در هم تنیده شده است. صهیونیسم کتاب راهنمای اصول انعطاف پذیر سیاست است، چرا که سیاستمداران تنها منافع همیشگی دارند، نه دوستان همیشگی! و بالاخره صهیونیسم الگوی جامعه شناسی قوم یهود است، مومنینی متعصب، جوامعی به شدت بسته و محدود به خود و یهوه صبا یموت (خدای مخوف وسخت گیر وجزم اندیش عهد عتیق) که حتی در روزگار مرگ خدا (به قول نیچه) به حیات خود ادامه داد و اینک نیز در میان قوم بنی اسرائیل (صرف نظر از هر مکانی که در آن زندگی می کنند) حی و حاضر است. یوری ایوانف در فصل اول کتاب به مبانی فلسفی و تاریخی اندیشه صهیونیسم می پردازد. و در این راه از افکار بزرگان و اندیشمندان بنیان گذار صهیونیسم سود می برد، مردانی چون تئودور هرصل- مارتین بابر- ناهوم ساکالو- احدها آم- آرون و ایزمن و… که هر یک به نوبه خود بخش عظیمی از اندیشه صهیونیسم را ساخته و پرداخته، کرده اند. اهداف این ایدئولوژی (که ماهیت حقیقی آن را دربرمی گیرد و نمایشگر بانیان قدرتمند و متنفذ آن است) در همین ابتدای کار از شیوه های تبلیغاتی و توجیحی آن جدا می شود و در دو شاخه موازی به پیش می رود ( همان گونه که بنیان گذاران آن چنین مراحلی را طی کردند). سرمایه داران قدرتمند یهودی که به واسطه پیوستگی قوم یهود در سراسر جهان شبکه ای منسجم و کارآمد از هم کیشان خود را به سهولت در چنگ خویش داشتند و از نیروی فکری و مادی و مالی آنان حداکثر بهره کشی را می کردند به تدریج پس از چندین قرن خود را در مقابل شرایطی یافتند که پیوستگی قوم یهود را زیر سؤال می برد و با گسستن پیوندهای احساسات قومی- مذهبی و نژادی یهودیان در جهان، قدرت فائقه آنان را در رهبری این بلوک عظیم و سازمان یافته سرمایه به شدت تضعیف می کرد. جماعت های یهودی (متانسب با تعاریف ماکس وبر از مفاهیم جامعه و جمعیت) کم کم دست از زبان عبری برمی داشتند و در محیط و کشور محل سکونت خود حل می شدند. پذیرفتن زبانهای جدید و ازدواج با ساکنین غیر یهودی (مثلاً در آلمان یا انگلستان) بحران سرمایه های اجتماعی- فرهنگی بلوک یهودیان را وارد مراحل جدیدی می کرد و کلیمیان ثروتمند و شرکای غیر یهودی متنفذشان را پیش از پیش نگران می ساخت. جهان نوین، پس از گذار از مرحله فئودالیسم به عصر سرمایه داری هرگز نمی توانست از چنین شبکه قدرتمند- منسجم و بسیار ثروتمند جهانی چشم بپوشد، گواینکه بارشد ارتباطات و طراحی مفاهیمی چون پلورالیسم سیاسی و دینی و البته اجتماعی و دولت ملی (که اجازه مشارکت آزاد و تمام کمال را به اقلیت یهودیا می داد و احساس اقلیت بودن و روح قومیت سامی را از آنان گرفت) ناخواسته به تضعیف و اضمحلال این شبکه یاری می رساند. در چنین حال و هوایی بود که صهیونیسم متولد شد و برای احیای قوم جهانی یهود قیام کرد. صهیونیسم از همان نطفه تولد خویش چیزی جز ابزار بازسازی تسلط یهودیان ثروتمند و قدرتمند به شبکه از هم گسیخته و پراکنده یهودیان جهان نبود. صهیونیسم به دنیا آمد تا دیوار حصار را دوباره در میان یهودیان و غیر یهودیان برپاکند و این جریان های عظیم سرمایه های مالی- اجتماعی و البته سیاسی را دوباره به هم پیوند زند. اصالت خون یهود (که تنها از طریق مادر حفظ می شود)، تعصبات مذهبی، برتری طلبی های قومی و گتوهای اجتماعی و اقتصادی دوباره از نو زنده شدند و در عرض کمتر از یک قرن به حکومت راست گرا و افراطی اسرائیل تبدیل گشتند و در پی افسانه (آرزوی کلیمیان برای بازگشت بر ارض موعود) نظریه پردازان صهیونیسم رودی خروشان از دلایل تاریخی و توجیهی دروغین به راه انداختند تا برادران هم کیش خود و مردم تمام جهان را به فریبند. نام این اندیشه نیز بر اساس خط مشی برگزیده شده است. صیون یا صهیون نام کوهی است در اورشیسم که هیکل یا معبد بنی اسرائیل بر آن ساخته شده بود، لذا معنی لغوی صهیونیسم، هواخواهی از اصول تمرکز دادن بنی اسرائیل است در فلسطین بر این اساس تاریخ تولد صهیونیسم به قرنها قبل باز می گردد. حال آنکه این اندیشه در اواخر قرن ۱۸ متولد شد، در قرن نوزدهم پا گرفت و در قرن بیستم به بار نشست. یوری ایوانف، محقق و مؤلف کتاب پس از بررسی اصول حقیقی و پرداختن به عملکردهای صهیونیستی و جدا ساختن این اهداف از افکار و فلسفه های تبلیغاتی آن، به نقد و ابطال تک تک این افسانه ها میپردازدو دلایل سیاسی – روانی و جامه شناختی ساخته و پرداخته شدن هر یک از این افسانه ها را با توجه به شرایط جهانی و موقعیت یهودیان جهان توضع می دهد. هنگامی که در مرحله بعد نویسنده ساختارهای کنگره یهود – تراست اقتصادی یهود- سازمان جهانی صهیونیستها و… دیگر تشکیلات جهانی صهیو نیستی را توضیح می دهد و نحوه تعامل این سازمان ها را همچون پیکری واحد با قدرتهای اول جهان به نمایش می گذارد، مطالعه دقیق اصول ایدئولوژیک توجیهی و انعطاف پذیر فصل اول خود را نشان می دهد و چگونگی انطباق اندیشه صهیونیستی را با شرایط روز و نیازهای وقت آشکار می کند. در حالی که اهداف در جای خود با قدرت حاضر هستند ما صهیونیسم را در کنار تزار روسیه- نخست وزیر انگلستان- رئیس آمریکا و از همه جالب ترهمگام با فاشیسم آلمان وایتالیا می یابیم!!! رقابت شبکه های قدرتمند وثروتمند یهودی (که متناسب با اقامت درآلمان- انگلستان- فرانسه یا آمریکا ازمنافع شاخه خود دفاع می کردند) وشرایط جهانی (که درپی رونسانس وانقلاب صنعتی با سرعتی بسیار بالا به سوی تغییر وتحول می تاخت) چنین انعطاف پذیری ایدئولوژیکی را می طلبید. درسیرچنین روند پرپیچ خم وطولانی است که ما چرخش صهیونیسم از سوی انگلستان و برتری یافتن یهودیان ثروتمند وسرمایدار مقیم آمریکا (در پی دو جنگ جهانی وتوفیق یافتن آمریکا در جهان) را می بینیم وروابط مخفیانه سازمانهای صهیونیستی را با آلمان نازی مورد مطالعه قرار می دهیم وانگیزه های طرفین را (که در ظاهر دشمن خونین یکدیگرمحسوب می شدند) بررسی خواهیم کرد. این که چرا کشتار وآزار یهودیان توسط آلمان نازی مورد حمایت صهیونیسم ها بود و سازمانهای امنیتی اس-اس یا گشتاپو بر اساس چه منافع اقتصادی- سیاسی و ژئوپولیتیکی با سازمانهای امنیتی صهیونیستی واقع در فلسطین همکاری بی چون و چرا می کردند و یهودیان را مستقیماً به فلسطین منتقل می کردند یا در اردوگاههای کار اجباری ( به اصطلاح) آموزش می دادند!!! اینکه چرا انگلستان، سرزمین مادری اولین سازمانهای صهیونیستی از مهاجرت یهودیان به فلسطین جلوگیری کرد و به واسطه کدام فشارهای اقتصادی و سیاسی و از جانب کدام جریانها و کشورها سرانجام تسلیم شد و شرایط را برای تشکیل حکومت اسرائیل در فردای پایان جنگ جهانی فراهم ساخت و… صدها سؤال مکاشفه آور و بحث برانگیز در باب ماهیت حکومت اسرائیل و سیاست های داخلی و خارجی آن را می توانیم در این بخش بیابیم. تیز هوشی رهبران صهیونیست که در هر نقطه و هر لحظه منافع خویش را به درستی تشخیص می دادند و از میان دریایی از آتش و خون و دسیسه راه خویش را می یافتند بیش از همه چیز در این میان جلب توجه می کند و انسجام بی مانند جهانی و عملکرد دقیق و منسجمشان هر مؤلف و محققی را تحت تأثیر قرار می دهد. در کنار آن از بحث ها و تحلیل های دقیق یوری ایوانف از منافع متنوع و فراگیر قدرت های جهانی که در فصل مشترک خود منجر به تأسیس اسرائیل در ارض مقدس گشت نیز نمی توان به راحتی عبور کرد، انگیزه هایی همانند نفوذ در خاورمیانه و تسلط بر منافع نفتی- انسجام مجدد بلوک قوم جهانی یهود و سودآوری میلیاردی آن برای کمپانیهای قدرتمند- جدا کردن کارگران یهودی از اندیشه های رادیکالیستی و چپ گرایی که در قرن نوزدهم و بیستم در اوج قدرت خودبه سرمی برد و….


نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

نقش امام علی‌بن‌موسی الرضا(ع) در جنبش مکتبی

778

بازدید

زندگی سیاسی به نحوی از انحا در زندگی فکری امت انعکاس می‌یابد هرگاه زندگی سیاسی همراه با تشویش و تشنج باشد زندگی فکری جامعه نیز از تشویش و تشنج به دور نخواهد بود. اگر امتی در برابر مواضع سیاسی خود فاقد بینشی روشن باشد در این صورت در بیشتر مواضع فکری و فرهنگی خود در ابهام و سرگشتگی به سر خواهد برد.
حیات فکری و فرهنگی نیز در زندگی سیاسی انعکاس می‌یابد یعنی اگر امتی از نظر فرهنگی و اخلاقی دارای اندیشه‌ای مشوش باشد طبیعه مواضع و بینشهای آن در مسائل سیاسی نیز به دور از تشویق و آشفتگی نخواهد بود. این حقیقت دلیل زندگی بسیار مشوش زمان علی‌بن‌موسی‌(ع) را بر ما روشن می‌سازد. در این جا شرایط آن روزگار امت اسلامی را که قبلاً به اختصار بیان کردیم به تفصیل می‌آوریم از نظر سیاسی در آن زمان نیز همچون دیگر دوران انقلابهای به هم پیوسته‌ای دیده می‌شود برخی از این انقلابها را یادآور شده‌ایم و اکنون به بیان دیگر انقلابها خواهیم پرداخت. در آن روزگار انقالبی در مصر و نهضتی در سودان و حجاز و عراق صورت می‌گرفت و این چنین بود که انقلابهای متعددی یکی پس از دیگری در امت اسلامی به وقوع می‌پیوست.
مأمون از سال ۱۹۸ تا سال ۲۰۴ در خراسان به سر می‌برد بدین معنا که خراسان را پایتخت خلافت خود قرار داده بود. وی قبل از این به جمگ با برادرش امین مشغول بود زیرا بر طبق رسوم و اعتقادات بنی‌عباس در بغداد امین خلیفه شرعی به شمار می‌آمد ولی مأمون امین را خلع و خود را خلیفه مسلمین معرفی کرد و به جنگ با برادرش امین پرداخت و پس از آن که جنگهای مأمون و امین به پایان رسید لشگریان مأمون وارد بغداد پایتخت خلافت امین شدند و اهالی بغداد را به قبل رساندند و بسیاری از خانه‌ها و آبادیها را به نابودی کشاندند ولی بار دیگر خشم و آشفتگی به بغداد بازگشت و مردم بغداد مأمون را خلع کردند و ابراهیم‌بن‌مهدی را بو ولایت آن‌جا برگزیدند.
این یکی از انقلابهایی بود که در آن دوران اتفاق افتاد اما، در همین زمان، سرزمین مصر نیز شاهد تحولاتی در میان اهالی مسیحی آن بود زیرا، ایشان بر والی عباس شوریدند و او را از مصر بیرون راندند. در همین زمان گروههایی که از هند به بردگی گرفته شده و از سند و پنجاب و پاکستان شرقی به بصره آورده شده بودند دریافتند که در سرزمینهای اسلامی کشمکش سختی در جریان است لذا از فرصت استفاده کردند و توانستند بر بصره و بحرین سیطره یابند. ایشان مالیاتهای سنگینی بر بندر بصره وضع کردند بندری که از مهمترین بنادر آن روزگار به شمار می‌آمد زیرا در آن زمان دنیای غرب و آفریقا مایحتاج خود را از محصولات چین‌شرقی و کشورهای جزایر شرقی از این طریق تأمین می‌کردند هنگامی که محصولات به بندر بصره می‌رسید مردم این محصولات را از بصره تحویل می‌گرفتند و آنها را از طریق عراق حمل می‌کردند تا آن که به شام می‌رسیدند و از آن جا راهی لاذقیه یا بنادر بیروت و فلسطین می‌شدند یعنی نقاطی که کالاها را به جهان غرب و بویژه به ونیز در ایتالیا می‌رساندند. این کالاها بین کشورهای اروپایی تقسیم می‌شد علاوه بر آن بندر بصره در تأمین مایحتاج بغداد مرکز خلافت نقش بسزایی داشت ولی به سبب سیطره این عده بر بصره ارزاق این شهر رو به کاهش نهاد.
بنابراین بندر بصره یک بندر بین‌المللی به شمار می‌آمد که تحت تصرف عده‌ای که خود را زط می‌نامیدند قرار گرفته بود تسلط بر بصره تنها یکی از کارها یا یکی از اشکال درآمد ایشان بود. مردم با زبان این گروه آشنایی نداشتند و هرگاه یکی از آنها را در حال سخن‌گفتن می‌دیدند سخنان او را نامفهوم می‌یافتند.
این گروه در آغاز گروه کوچکی بدند ولی پس از نیرومند شدن تعداد زنان و فرزندان آنها به هزاران نفر بالغ می‌شد و چنانچه که کتابهای تاریخی نقل می‌کنند عده ایشان بالغ بر بیست‌هزار نفر بوده است ولی همین گروه کوچک توانست بر بصره یعنی مهمترین بندر اسلامی و از آنجا بر تنها راه‌دریایی که عراق را به خارج متصل می‌کرد تسلط یابد.
دلیل موفقیت این گروه تشنجهای داخلی امت اسلامی بود به اضافه آن که در همین زمان در یمن حکومت مستقلی از بنی‌عباس تشکیل شده بود. این حکومت پس از انتخاب محمد زبادی به ولایت یمن شکل گرفت کسی که خیلی زود توانست حکومت زبادیه را برقرار سازد. تشنجهای آذربایجان و ارمنستان و اطراف آنها نیز مزید بر علت بود و حکومت اسلامی این چنین سر تا پا متزلزل بود و همین اوضاع مشوش بود که در بعد فکری جامعه انعکاس یافت و حتی یک مسلمان به نقش خود در زندگی آگاهی نداشت و نمی‌دانست که آیا اسلام به اصالت خود باقی است یا از مسیر خود منحرف شده است. مأمون نیز از این فرصت استفاده کرد و در اسلام بدعتی گذارد بدین ترتیب که دستور ترجمه کتابهای قدیمی دیگر ملل را صادر کرد و این چنین بود که وضع قوانین و شیوه اداره حکومت اساساً بر قوانین غیراسلامی مبتنی شد دارالترجمه‌هایی در خراسان و نیشابور و مناطق دیگر تأسیس شد و مبالغ هنگفتی برای اداره این دارالترجمه‌ها اختصاص یافت.
مأمون به یکی از این دو دلیل اقدام به چنین عملی کرده است:
اول: گفته می‌شود که چون مأمون پی برد که افکار انقلابی در سرتاسر سرزمین اسلامی انتشار یافته است چاره‌ای ندید جز آن که برای مبارزه با این اندیشه‌های انقلابی بر پایگاه فکری مشخصی تکیه کند.
پایگاه فکری مأمون در رویارویی با گسترش انقلاب در میان امت اسلامی می‌توانست بر آن تکیه کند کدام است؟
طبیعه افکاری که از طریق کتابهای ترجمع شده زبان فارسی منتقل می‌شد می‌توانست همان پایگاه فکری مأمون باشد. اکنون نگاهی خواهیم داشت به کتابهایی که از زبان فارسی به عربی ترجمه شده است. این کتابها کدامند؟
هرگاه ایران آن زمان را از نظر بگذرانید از یک طرف پادشاهانی را می‌بینید که بر مردم تسلط یافته‌اند و از سوی دیگر گروههای محرومی را مشاهده می‌کنید که به بردگی و بندگی گرفته شده‌اند و با در نظر گرفتن آن که در میان این بردگان محروم اندیشه‌ای انقلابی وجود نداشت و نیز در برابر این سلاطین تسلیم محض بودند اما افکار این محرومان عقب مانده را گروهی از نویسندگن تغذیه می‌کردند به طوری که شاهنشاه زمان اموال زیادی را بدیشان می‌داد تا کتابهایی تدوین کنند که موجب تأیید حکومت باشد.
این کتابها همگی با سخنانی چون (خداوند در آسمان وشاه در زمین) یا (صلاح مملکت خویش خسروان دانند) یا (خاندان سلطنتی ضرورت استقرار مملکت است) مردم با به تسلیم در برابر حکومت وقت دعوت می‌کردند این افکار توانسته بود بر اراده توده‌ها چیره شود و با تخدیر آن سیطره کاملی را برای خود فراهم آورد. مأمون هنگامی که به خراسان رفت و با برخی از افرادی که خاندان سلطنتی یا نظایر آنها در ارتباط بودند تماس برقرار کرد تصمیم گرفت همان اندیشه را که موجب تسلط خسروان و شاهنشاهان بود در میان امت رواج دهد و از همین رو دستور ترجمه کتابهای فارسی را صادر کرد.
دوم: گفته می‌شود در کشورهای اسلامی جنبشهای الحادی به وجود آمده بود این جنبشها واکنشی در برابر واقعیت وجودی اسلام در آن روزگار بود زیرا در آن زمان گروههایی از دیگر ملل نیز در میان مسلمانان یافت می‌شدندکه انگیزه گرایش این عده به اسلام آن بود که رهایی و نجات خود را در اسلام می‌دیدند و این ارزشها را در آن یافته بودند:
۱-    عدالت
۲-    رحمت
۳-    روابط سالم و سایر ارزشهای والا این عده به مرور زمان دریافتند که افکار مسلط بر امت اسلامی از طرف بنی‌امیه و بنی‌عباس که بر مردم سیطره داشتند به آنها تحمیل و القا می‌شود لذا به ادیان گذشته بازگشتند و یا به اعتقادات انحرافی جدیدی گراییدند و مشغول نشر و گسترش آنها در میان امت شدند.
در این زمینه به ذکر نمونه‌ای تاریخی می‌پردازیم:
روزی مهدی خلیفه عباسی شنید که ربیع‌بن‌یونس پرده‌دار وی پسر معاویه‌بن‌یسار وزیر خلیفه را به کفر متهم می‌کند لذا مهدی پسر معاویه را احضار و قسمتی از قرآن را از او سؤال کرد ولی پسر معاویه نتوانست پاسخ گوید: مهدی به پدرش معاویه که در مجلس حاضر بود چنین گفت: آیا تو نگفتی که پسرت حافظ قرآن است؟ معاویه پاسخ دارد: آری ای امیرالمؤمنین! ولی مدتی است دور از من به سر می‌برد و به همین سبب قرآن را فراموش کرده است. مهدی به او گفت: برخیز و با ریختن خون او به خدا تقرب بجوی. معاویه برخاست ولی هنگام برخاستنش پایش لغزید و لرزان به زمین افتاد. عباس‌بن‌محمد عموی مهدی گفت: ای امیرالمؤمنین! اگر صلاح میدانی این پیرمرد را از کشتن فرزندش معاف بدار و اجازه بده دیگری دستور تو را اجرا کند.
مهدی نیز یکی از حاضران را مأمور کشتن او کرد. او نیز گردن پسر معاویه را زد. پس از این واقعه معاویه در خانه‌اش گوشه‌نشین شد تا بمرد.
داستان مذکور نظایر بسیاری دارد این یکی از روشهایی بود که حکومت عباسی در راه تسلط بر جنبشهای الحادی بر آن تکیه داشت.
گفتیم که حکومت بنی‌عباس حق نداشت با جنبشهای الحادی به مبارزه برخیزد. چرا؟
زیرا حکومت و نظام بنی‌عباس خود همان عاملی بود که مردم را به خارج شدن از اسلام وا می‌داشت و نظریات اسلامی را تنها در جهت منافع خود به کار می‌بست مأمون عباسی نیز چون خلفای پیشین هنگامی که با این گونه جنبشها روبرو شد کوشید تا با استعانت از اندیشه‌های غربی و شرقی توازن اندیشه اسلامی را از راه تزریق افکار ارسطو و افلاطون و نظایر آنها به اندیشه‌ها و عقاید وعلم کلام اسلامی برقرار سازد. نظام عباسی به نظامی شباهت داشت که تنها جامه اسلامی بر تن کرده بود ولی نوشیدن انواع و اقسام شراب در میان سردمداران آن رواج داشت و با این حال فرد میگسار را مؤاخده ودست دزد را قطع می‌کردند و حال این که در حقیقت خود حکومت عامل دزدی این افراد به شمار می‌رفت زیرا انتقال اندیشه‌های غربی و شرقی به اندیشه مشوش آن روزگار اسلام معنایی جز به انحراف کشاندن امت اسلامی نداشت.
امام رضا (ع) نجاتبخش امت اسلامی
در این اوضاع آشفته امام رضا (ع) پا به صحنه گذارد و امت را از جو سیاسی متزلزل که به سهم خود در اندیشه جامعه انعکاس داشت نجات داد. امام زمانی وارد صحنه شد که امت اسلامی همزمان با ترجمه کتابهای غربی و شرقی آکنده از شرک و کفر و تسلیم‌گرایی در برابر حکومت و نیز در بحبوحه انتشار اندیشه‌های الحادی به سر می‌برد و این چنین بود که امام(ع) به ایفای نقش مکتبی خود پرداخت.
امام(ع) چگونه به ایفای نقش مکتبی خود پرداخت؟
به تاریخ بنگرید و زمانی را از نظر بگذرانید که امام رضا(ع) بر طبق درخواست مأمون از مدینه به خراسان آمد سفری که از طریق بصره، اهواز، فارس، طوس تا مرو ماهها به طول انجامید. امام هر کجا که فرود حدیث معروف خود را ایراد می‌کرد. روایت شده است زمانی که امام رضا(ع) سوار بر استری خاکستری وارد نیشابور شد محمد‌بن‌رافع‌ و احمد‌بن‌حارث و یحیی‌بن‌یحیی و اسحاق‌بن‌راهویه و جمعی از علما لجام استر او را گرفتند و چنین گفتند: تو را به حق پدران معصومت برای ما حدیثی نقل کن که از پدرت شنیده باشی. امام(ع) در حالی که جامه خز دورویی بر تن داشت سر از کجاوه بیرون آورد و فرمود: (( پدرم عبدصالح‌موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمود: پدرم صادق‌جعفربن‌محمد(ع) فرموده است:
پدرم‌ابوجعفر‌علی‌باقر(ع) وارث علم انبیا فرموده‌است: پدرم‌علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) فرموده‌است: پدرم سرور جوانان بهشت امام حسین(ع) فرموده است: از پیامبر خدا (ص) شنیدم که فرمود: از جبرئیل‌(ع) شنیدم که گفت: پرودگار فرموده است: (( انی أنا الله‌لا اله‌الا أنا فاعبدونی، من‌جاءمنکم بشهاده‌ان‌لا‌اله الله بالاخلاص دخل حصنی و من دخل حصنی أمن من عذابی)).
این تنها یکی از دهها باری بود که امام(ع) این حدیث شریف را نقل کرد. ازهاشمی روایت شده که گفته است: چون علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) بر مأمون وارد شد مأمون به سهل‌بن‌فضل دستور داد که علمای مذاهب مختلف مثل: خاثلیق، رأس‌الجالوت، سران مذهب صائبی، هیربد بزرگ، علمای زرتشتی، سفاس‌رومی و متکلمان را گرد آورد و پس از آن که تجمع این عده به اطلاع مأمون رسید چنین گفت: آنها را بر ما وارد کن فضل‌بن‌سهل نیز چنین کرد. مأمون آنها را به گرمی استقبال کرد و گفت: من شما را برای امر خیری گرد آورده‌ام و مایلم با پسرعمویم که از مدینه آمده است مناظره کنید قرار ما فرداست. فردا نزد من آیید و نباید هیچ یک از شما تأخیری داشته باشد. گفتند: اطاعت می‌شود یا امیرالمومنین، ان‌شاءالله فردا صبح زود به حضور شما خواهیم رسید. هاشمی سخن خود را چنین پی می‌گیرد: در حضور حضرت رضا(ع) نشسته بودم و سخن می‌گفتیم که ناگاه یاسر خدمتکار امام‌رضا(ع) وارد شد و گفت: سرورم، امیرالمؤمنین به تو سلام می‌رساند و می‌گوید: برادت فدایت باد علمای مذاهب مختلف و پیروان ادیان گوناگون و متکلمان از همه نقاط مملکت بر من وارد شده‌اند اگر مایلی با ایشان سخن بگویی فردا نزد ما بیا و اگر از آمدن به آن‌جا ناخشنودی بر خود سخت مگیر زیرا ما به سهولت می‌توانیم نزد تو آیم. امام فرمود: به او سلام برسان و بگو آنچه خواسته‌ای انجام داده‌ای إن شاء الله نزد تو خواهم آمد.
حسن‌بن‌نوفلی هاشمی می‌گوید: چون یاسر رفت امام‌(ع) به من رو کرد و فرمود: این نوفلی! تو عراقی هستی و عراقیها دارای طبیعتی ملایمند به نظر تو چرا پسر عمویت مشرکان و سردمداران مذاهب مختلف را برای بحث با ما گرد آورده است؟ گفتم: فدایت شوم می‌خواهد تو را بیازماید و می‌خواهد به میزان علم تو آگاهی یابد ولی این تصمیم را بر اساس سستی بنیان نهاده است و به خدا سوگند چه بد تصمیمی گرفته است. امام(ع) فرمود: مقصود او از این کار چیست؟ عرض کردم: متکلمان و بدعتگزاران مخالف عما هستند و این بدان سبب است که علما جز منکران و سردمداران مکاتب منحرف و متکلمان و مشرکان و متحیران را نفی نمی‌کنند اگر استدلال کنی که خدا یکی است خواهند گفت: وحدانیت او را ثابت کن و اگر بگویی محمد(ص) رسول خداست خواهند گفت پیامبری او را به اثبات رسان و پس از وارد کردن تهمت به فرد دلیل او را باطل می‌سازند و آن قدر مغالطه خواهند کرد که شخص از گفته خود بازگردد فدایت شوم از ایشان پرهیز کن. هاشمی می‌گوید: امام لبخندی زد و فرمود: ای نوفلی! آیا می‌ترسی که مرا محکوم کنند؟ عرض کردم به خدا سوگند هرگز چنین بیمی ندارم بلکه امیدوارم خداوند تو را بر ایشان پیروز گرداند، امام فرمود: ای نوفلی! آیا می‌خواهی بدانی مأمون کی پشیمان خواهد شد؟ عرض کردم آری فرمود: هرگاه ببیند که با اهل تورات به  توراتشان و با اهل انجیل به انجیلشان و با اهل زبور به زبورشان و با صابئین به عبرانی و با هیربدان به فارسی و با رومیان به رومی و با سردمداران مذاهب مختلف به مذهبشان احتجاج خواهم کرد و زمانی که همه گروهها را محکوم کردم و دلیلشان را باطل گردانیدم و ایشان را وا داشتم که از سخن خود بازگردند و سخن مرا بپذیرند مأمون خواهد دانست موضعی که اتخاذ کرده اشتباه بوده است و در این زمان است که پشیمان خواهد شد و لاحول‌ولاقوه‌باالله‌العلی‌العظیم.
چون صبح شد فضل‌بن‌سهل نزد ما آمد و به امام چنین گفت: فدایت گردم پسرعمویت در انتظار توست علما نیز گرد آمده‌اند. آیا در این مجلس حاضر خواهی شد؟ امام‌(ع) فرمود: تو برو من نیز به خواست خدا نزد شما خواهم آمد. امام(ع) سپس برای نماز وضو ساخت و مقداری شربت سویق نوشیده و به ما نیز نوشاند همگی به راه افتادیم و بر مأمون وارد شدیم. مجلس شلوغی بود محمد‌بن‌جعفر در گروه طالبیان و هاشمیان بود و فرماندهان نیز حضور داشتند. چون امام‌رضا(ع) وارد شد مأمون و محمد‌بن‌جعفر و همه بنی‌هاشم به پا خاستند و همچنان ایستاده بودند تا آن که امام‌رضا(ع) و مأمون نشستند و سپس مأمون به ایشان اجازه نشستن داد و آنها نیز نشستند مأمون پس از آن که مدتی مشغول سخن گفتن با امام بود رو به جاثلیق کرد و چنین گفت: ای جاثلیق این علی‌بن‌موسی‌بن‌جعفر پسر عموی من است او از فرزندان فاطمه دختر پیامبر ما و علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) است مایلم با او سخن بگویی و به احتجاج بپردازی و درباره او انصاف در پیش گیری. جاثلیق گفت: ای امیرالمؤمنین چگونه با فردی بحث کنم که به کتابی استدلال می‌کند که مورد قبول من نیست و از پیامبری نقل قول خواهد کرد که بدو ایمان ندارم؟
امام(ع) فرمود: ای نصرانی! اگر با تو به انجیلت احتجاج کنم آن را می‌پذیری؟ جاثلیق پاسخ داد: آیا می‌توانم آنچه را انجیل گفته نپذیرم؟ آری به خدا سوگند اگر مورد پسند من هم نباشد خواهم پذیرفت. امام‌رضا(ع) قسمتی از انجیل را برای او خواند و ثابت کرد که نام پیامبر(ص) در آن آمده است سپس تعداد حقیقی و سرگذشت حواریون عیسی(ع) را بیان کرد و نیز اجتجاجات بسیاری کرد که جاثلیق همه آنها را پذیرفت و سپس قسمتی از کتاب اشعیا را خواند تا آن جا که جاثلیق چنین گفت: دیگری از تو سؤال کند به حقانیت مسیح سوگند گمان نمی‌کنم در میان دانشمندان مسلمان همچون تو کسی یافت شود! در این هنگام امام‌رضا(ع) به رأس الجالوت رو کرد و با تورات و زبور و کتاب شیعا و حبقوق با او احتجاج کرد تا آن که رأس الجالوت متقاعد شد دیگر پاسخی نداد. سپس امام (ع) به هیربد کبیر رو کرد و با او نیز به احتجاج پرداخت تا آن که هیربد از جای برخاست. امام(ع) فرمود: ای مردم اگر هر کدام از شما مخالفتی با اسلام دارد مایل است سؤالی کند می‌تواند بدون خجالت به طرح آن بپردازد عمران صابی که یکی از متکلمان بود برخاست و گفت: ای حکیم! اگر نمی‌خواستی سوال خود را مطرح کنم چنین نمی‌کردم. من با متکلمان کوفه، بصره، شام و شمال سوریه ملاقات کرده‌ام ولی هیچ یک از ایشان نتوانسته است وحدانیت پروردگار را برای من به اثبات رساند اگر اجازه می‌دهی سوالی در این‌باره مطرح کنم. امام‌(ع) فرمود اگر عمران‌صابی در این گروه باشد او کسی نیست جز تو. عمران گفت: آری عمران من هستم. امام(ع) فرمود: بپرس ولی انصاف در پیش گیر و از بیهوده گویی و ناجوانمردی بپرهیز. عمران گفت: سرورم قصد من آن نیست که سؤال مرا بدرستی پاسخ گویی و من آن را نپذیرم. امام(ع) فرمود: آنچه به نظرت می‌رسد بگو. مردم زیادی گردآمده بودند و جمعیت آن قدر زیاد بود که مردم به یکدیگر چسبیده بودند.امام(ع) به مأمون رو کرد و چنین فرمود: وقت نماز است. عمران گفت: سرورم سخنمان را قطع نکن که دلم آزرده می‌شود. امام(ع) فرمود: نماز می‌خوانیم و باز می‌گردیم، امام(ع) برخاست و مامون نیز برخاست.
امام(ع) در داخل قصر نماز گزارد و مردم در خارج به محمد‌بن‌جعفر اقتدا کردند. پس از نماز هر دو آمدند و امام(ع) در جایگاه خود نشست و عمران را فراخواند و فرمود این عمران سوال خود را پی‌گیر. عمران درباره پرودرگار و صفات خدا پرسشهایی کرد که امام(ع) به همه آنها پاسخ داد. در این جا امام چنین فرمود: آیا فهمیدی ای عمران؟ عمران پاسخ داد: آری سرورم و گواهی می‌دهم که خداوند همچنان است که تو توصیف کردی و وحدانیت او چنان است که تو به اثبات رساندی و گواهی می‌دهم که محمد بنده برانگیخته پرودگار برای هدایت مردم و رواج دین حق است سپس رو به قبله به سجده افتاد و اسلام آورد.
حسن‌بن‌محمد نوفل چنین روایت می‌کند: چون متکلمان سخن عمران صابی را شنیدند دیگر به امام نزدیک نشدند زیرا عمران فرد جدلی مذهبی بود که تا آن زمان هیچ‌کس نتوانسته بود بر او غلبه یابد امام و عمران به داخل قصر رفتند و مردم نیز پراکنده شدند. از این زمان به بعد هرگاه متکلمان نزد او گرد می‌آمدند وی استدلالهای آنها را باطل کرد تا بدان جا که دیگر از او پرهیز می‌کردند.
 
از محمد‌بن‌فضل‌هاشمی روایت شده که گفته است: چون سه روز از ورود من به بصره گذشت امام به بصره وارد شد و به منزل حسن‌بن‌محمد درآمد وی نیز خانه‌اش را در اختیار امام گذاشت و حسن‌بن‌محمد خود در خدمت امام بود و اوامر امام را به اجرا در‌می‌آورد. امام فرمود: ای حسن‌بن‌محمد کسانی را که نزد محمد‌بن‌فضل گردآمده بودند و نیز سایر دوستداران ما را دعوت کن. جاثلیق مسیحی و رأس الجالوت را فراموش مکن و به این عده بگو هر چه می‌خواهند بپرسند. حسن‌بن‌محمد نیز ایشان را به اضافه زیدیه و معتزله دعوت کرد ولی آنها نمی‌دانستند چرا حسن‌بن‌محمد ایشان را دعوت کرده است.
چون همگی جمع شدند امام متکارا دولا کرد و بر آن نشست و فرمود: درود و برکات خدا بر شما باد آیا می‌دانید چرا سخن خود را با درود آغاز کرده‌ام. گفتند خیر امام(ع) فرمود: تا دلهاتان آرام گیرد. گفتند خدا تو را رحمت کند بگو کیستی؟ امام پاسخ داد: من علی‌بن‌موسی‌بن‌جعفربن‌محمدبن‌علی الحسین‌بن‌علی‌بن ابی‌طالب و فرزند رسول خدا هستم امروز نماز صبح را به همراه والی مدینه در مسجد رسول‌الله برگزار کردم. وی پس از نماز نامه خلیفه را بر من خواند و در بسیاری از امور با من به رایزنی پرداخت من نیز او را به چنان اموری سفارش کردم که سود او در آن بود و با او قرار ملاقاتی در شامگاه امروز گذاشته‌ام تا پاسخ نامه خلیفه را در حضور من بنویسد من به آنچه وعده داده‌ام عمل خواهم کرد و لاحول‌ولا‌قوه‌الا‌باللله‌العلی‌العظیم. گروه حاضر گفتند: این فرزند رسول خدا ما با وجود این دلایل دیگر شاهدی از تو نمی‌خواهیم ما تو را راستگو می‌دانیم سپس برخاستند تا مجلس را ترک گویند ولی امام(ع) به ایشان فرمودند: پراکنده نشوید زیرا من شما را گرد‌ آورده‌ام تا پرسشهای خود را در آثار نبوت و علامات امامت که جز در میان ما اهل بیت یافت نمی‌شود مطرح کنید. عمربی‌هداب که به زیدیه گرایش داشت سخت را آغاز کرد و گفت: محمد‌بن‌فضل هاشمی مسائلی از تو نقل می‌کند که نمی‌توان آن را باور داشت. امام فرمود: چه مسائلی؟ هداب پاسخ داد: می‌گوید که تو هر آنچه را که خداوند نازل کرده است می‌دانی و از همه زبانها آگاهی کاملی داری. امام فرمود: محمد‌بن‌فضل راست گفته من خود این مسأله را بدو گفته‌ام پرسشهای خود را مطرح کنید. هداب گفت: پیش از هر چیز تو را در زبانهای مختلف می‌آزماییم این فردی رومی و آن هندی و آن دیگری فارس و این یکی ترک است و ما همه ایشان را گرد آورده‌ایم. امام فرمود: به هر زبانی که مایلند سخن بگویند و من نیز به  خواست خدا به همان زبان بدیشان پاسخ خواهم داد. هر یک از آنها سؤالی را به زبان خود مطرح کردند و امام نیز به همان زبان پاسخ آنها را داد گروه حاضر تعجب کردند و همگی اقرار کردند که امام در زبانشان از آنها فصیحتر است سپس امام به هداب رو کرد و فرمود: اگر به تو بگویم که در همین روزها دستت به خون یکی از نزدیکانت آلوده خواهد شد مرا تصدیق می‌کنی؟ هداب پاسخ داد: نه زیرا تنها خداست که غیب می‌داند. امام فرمود: آیا خدا نمی‌گوید: ((عالم الغیب فلا بظهر علبی احداً لا من ارتضی رسول)) رسول خدا در پیشگاه او برگزیده است و ما وارثان همان کسی هستیم که خداوند او را بر غیبش اراده کرده است آگاه گردانیده است و ما نیز به آنچه تحقق یافته و تا روز قیامت تحقق خواهد یافت آگاهی داریم و تو ای ابن‌هداب بدان آنچه را که به تو خبر دادم در طول پنج‌روز اتفاق خواهد افتاد و دروغگو باشم اگر پیش‌بینی من در این مدت تحقق نیابد ولی اگر درست گفته باشم بدان که تو خدا و رسول را انکار کرده‌ای. پیش‌بینی دیگری نیز برای تو دارم بدان که پس از چند روز بیماری چشمی یافتی و کور خواهی شد و دیگر نخواهی بود کوهستانها و دشتهای سرسبز را ببینی. پیش‌بینی دیگری نیز دارم بدان که بزودی سوگند دروغ خود را خواهی شکست و به همین سبب به مرض پیسی دچار خواهی شد.


نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...



هو الکاتب


پایگاه اینترنتی دانلود رايگان كتاب تك بوك در ستاد ساماندهي سايتهاي ايراني به ثبت رسيده است و  بر طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند و به هیچ ارگان یا سازمانی وابسته نیست و هر گونه فعالیت غیر اخلاقی و سیاسی در آن ممنوع میباشد.
این پایگاه اینترنتی هیچ مسئولیتی در قبال محتویات کتاب ها و مطالب موجود در سایت نمی پذیرد و محتویات آنها مستقیما به نویسنده آنها مربوط میشود.
در صورت مشاهده کتابی خارج از قوانین در اینجا اعلام کنید تا حذف شود(حتما نام کامل کتاب و دلیل حذف قید شود) ،  درخواستهای سلیقه ای رسیدگی نخواهد شد.
در صورتیکه شما نویسنده یا ناشر یکی از کتاب هایی هستید که به اشتباه در این پایگاه اینترنتی قرار داده شده از اینجا تقاضای حذف کتاب کنید تا بسرعت حذف شود.
كتابخانه رايگان تك كتاب
دانلود كتاب هنر نيست ، خواندن كتاب هنر است.


تمامی حقوق و مطالب سایت برای تک بوک محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.


فید نقشه سایت


دانلود کتاب , دانلود کتاب اندروید , کتاب , pdf , دانلود , کتاب آموزش , دانلود رایگان کتاب

تمامی حقوق برای سایت تک بوک محفوظ میباشد

logo-samandehi