دار...
به دار آویختم آنچه را که از گذشته ها در وجودم بود،
نه به تدبیر که به تحقیر ،
اینجا در زمان ، من ایستاده ام،
یک من تهی از گذشته و
درگیر در یک سراب ناممکن از یقین . . .
با خیره شدن بر نگاهی شیشه ای ،
چیزی از سرمای درونم نخواهی فهمید . . .
نبض مهتابو دست من بسپار
من و خودم....
- سلام
- سلام ... خوبی ؟
- آره خوبم ،
- معلومه ، داری داد می زنی که خوبی ...،،،
- تو خوبی ؟
- منم خوبم ، ولی باور نکن
- چرا ؟
- من ؟ بی دلیل ... تو چرا ؟
- من ؟ چون سخته !
- سخته؟ چی سخته ؟؟!!
- سرما !
- سرما ؟ چون سرده حالت خوب نیست ؟
- نه
- پس چی ؟
- سرمای نگاه آدما ، چون سرده خیلی سخته تحملش
- آهان – می فهمم ، می فهمم چی میگی... سخته ، خیلی هم سخته ، اما می دونی چی سخت ترش میکنه ؟
- نه ! .... چی ؟
- اینکه اون نگاه سرد رو بشناسی و وانمود کنی نمی شناسی
- آره حق با توئه ، اینم سخته
- شاید سخت تر از اون
- باید فراموش کرد اون نگاه ها رو ؟
- نمیدونم ، اگه فراموش نکنی اونوقت خودت فراموش می شی و اون جاتو می گیره ، تو می شی اون ، اما اگه فراموش کنی خودتو گم می کنی
- شاید بهتره خودم گم بشم تا اینکه عوض بشم ... نظرت چیه ؟
- شاید ، اون که رفته دیگه رفته ، هوای اونکه مونده رو داشته باش ، تو موندی ، حواست به خودت باشه
- اما به تنهایی ؟ مگه میشه ؟؟؟
- هی خودم ، نترس ، من اینجام .... تازه ! تنهایی ترس نداره ، حفظش کن ، تنهایی رو کنارت نگه دار چون موندگاره ، گاهی به منم اعتماد نکن ، من از جنس همین آدمام .... اما تنهایی تنهات نمیزاره .....
برو روبروی آینه ، ببین چی شدی
خوب نگاه کن ... دیدی ؟؟!
این تو ، اون تویی نیست که می شناختیش
داری تموم می کنی ، کم آوردی ، بریدی
قیافه ت دیدنیه ، داره زار می زنه ...
بیدار شو
تا کی می خوای تو این خواب غفلت غلت بزنی
که چی بشه ؟
تا کی میخوای به خودت دروغ بگی ....؟
آره ...دروغ ...به خودت ....
(هیشکی جز خودت نمی تونه فریبت بده ، باقی حرفا بهونه ست)
ببین چه برزخی ساختی از این دنیا برای خودت
شدی مثل یه فرفره ... فقط داری بی هدف دور خودت میچرخی
یا نه ...
شدی مثل یه ربات که از دیگری فرمان می گیری ...
پس خودت چی ؟
دنیات دسته خودته
خودت بسازش
بس کن .... نقطه پایان بزار آخر اون جمله که همیشه به خودت میگی ...
اون جمله که می گی "همینی که هست"
یه نقطه آخرش بزار و بندازش تو صندوقچه ی فراموشی
تو آدمی ،
قدرت داری . . . اختیار داری . . . فکر داری
فکر کن ، انتخاب کن ، تصمیم بگیر
محکم باش
حرکت کن
مطمئن باش می رسی
مشکلات حل می شن
برای هر چیز چاره ای هست حتی غیرممکن ها
حرکت کن
می رسی ، می دونم که می رسی
برای این دم شاید بازدمی نباشه
تو سکون تموم نکن
بزار جریان داشته باشی ، مثل رودخونه ... نه مثل یه مرداب
مطمئن باش خواهی رسید
تو ذره ای از جهان هستی نیستی ... بلکه جهان هستی ذره ای ست در تو
همه چیز خودتی ... همه راهها به خودت ختم می شه ...
به حبس ابد محکوم کن اون وسوسه ها رو
اومدی تا حرکت کنی
اگه قرار بود ساکن بمونی هرگز نمی اومدی
یادت باشه ... خودتو فریب نده
به خودت دروغ نگو
Don't leave me
in all this pain
Don't leave me out in the rain
Come back and bring back my smile
Come and take these tears away
I need your arms to hold me now
The night are so unkind
Bring back those nights when I held you beside me
Un-break my heart
Say you'll me again
Undo this hurt you caused
When you walked out the door
And walked out of my life
Un-cry these tears
I cried so many nights
Un-break my heart
My heart
Take back that sad word good-bye
Bring back the joy to my life
Don't leave me here with these tears
Come and kiss that pain away
I can't forget the day you left
Time is so unkind
And life is so cruel without you here beside me
Un-break my heart
Say you'll love me again
Undo this hurt you caused
When you walked out the door
And walked out of my life
Un-cry these tears
I cried so many nights
Un-break my heart
My heart
Don't leave me in all this pain
Don't leave me out in the rain
Bring back the nights when I held you beside me
Un-break my heart
Say you'll love me again
Undo this hurt you caused
When you walked out the door
And walked out of my life
Un-cry that tears
I cried so many, many nights
Un-break my
Un-break my heart
Come back and say you love me
Un-break my heart
Sweet darlin'
Without you I just can't go on
Can't go on
می نویسم این بار با دستــی بی جان و بی رمق
از تــــو
از تــــویی که صادقانه دست یـاری به سویـم گشوده ای
و مـــن . . .
چه ناآگاهانه
کمــر به قطع درخت دوستیمان بسته بــودم ...
با اعتمادی واهـــی
به آنانی که دیــرگاهیست با نبودنشان ؛ بودنــم را به سخــره گرفته انــد
مـی نویسم بــرای تـــو که بهتــرینــی
I'm Sorry My Friend . . . I'm Sorry
(for M.D)
مـن بـا تــو یـا تــو با اون ،
چــه فـرقــی میکنــه وقتــی شــاد بـودنت
تمام ـ آرزومـــه . . .
دلـم یک واژه می خواهـد ،
واژه ای که بتواند سکــوت را از عمـق این دالانهای هزارتوی تاریکـی تفسیـر کنـد ،
واژه ای به وسعت تـرک برداشتن یک احسـاس و
خیس شـدن قاب عکسی از از اشک دیدگان ،
اما
واژه ها هم مانند آرامش از من می گریزنـد و به لغت نامـه ها پنـاه می برنـد . . .
جز سکــوت چه چیـز می تواند تفهیـم کند این واژه را بر مـن ؟؟!!