بازدید
ارسطو مانند افلاطون، به عالم بر حسب غایات، مقاصد یا وظایف و نقش ها نظر می کند. در طبیعت، غایت دانه ی بلوط این است که درخت بلوط شود. در عالم انسانی، غایت معماری ایجاد ساختمان هاست؛ غایت کشتی سازی ساختن کشتی هاست؛ و غایت پزشکی فزونی سلامت.
آدمیان نیز وظیفه ای دارند و آن این که تا آن جا که می توانند آنچه فصل ممیز ایشان است – یعنی عقل -را به کار گیرند. عقل آدمیان را از حیوانات ممتاز می کند.
ولی در حالی که افلاطون نفس را جوهری غیرمادی در درون کالبد مادی می داند، ارسطو معتقد است که نفس چیزی نیست الا جسم زنده ای که دارای صورتی خاص و مبدأ تنظیم و ساماندهی است که آن را قادر به انجام دادن وظایفی می سازد. اگر بدن انسان را تجزیه کنید، چیزی در آن پیدا نمی کنید مگر موادی که بدن از آن ها ساخته شده است: استخوان ها، بافت ها، عضلات و (چنان که امروزه روز می دانیم) نهایتاً مولکول ها و اتم ها. طبیعت آن ها را به نحوی ترکیب می کند که موجودی زنده قدم به عرصه ی حیات می گذارد. این موجود زنده می تواند ببیند، بشنود، احساس کند، بیندیشد و تعقل کند. او همچنین به تغذیه، رشد و تولید مثل نیز می پردازد. ارسطو بر آن است که عناصر بنیادین ماده -که البته علم جدید آن ها را چیزهای دیگری می داند-با هم ترکیب می شوند تا وظایف « نباتی »، « شوقی » و « عقلانی » را انجام دهند. (همه ی این وظایف در آدمیان هست، ولی در حیوانات دوتای اول و در گیاهان صرفاً اولی وجود دارد). ماده ای که به این نحو عمل می کند واجد نفس است.
ادامه مطلب + دانلود...
بازدید
فلسفه معاصر در ایران دو رویکرد اسلامی و غربی را در بر می گیرد،رویه نخست که پس از صدرا توسط شارحان و مفسران اندیشه ی وی پی گرفته شده است و دیگری از دوران ناصری آغاز می شود. فلسفه در غرب همراه علم جدید، دنیای تازه ای را ساخته است.
اینکه چرا پس از صدرا فلسفه اسلامی تغییر چندانی نداشته باید گفت که صدرا یک نظامی تاسیس کرده است که جامع طرق دینی-فلسفی است چراکه در آن هم قرآن هست و هم اشراق و هم فلسفه؛ ولی چنین نیست که گسیخته و بی نظام باشد. عده ای صدرا را اوج فلسفه می دانند و این را دلیل می دانند برای اینکه مدتها است کسی در عرض وی نیامده است. اما به عقیده ی نگارنده دلیل این رکود در این است…..
ادامه مطلب + دانلود...