جستجو در تک بوک با گوگل!

تابعيت پايگاه تك بوك از قوانين جمهوري اسلامي ايران

کتاب آن سوی خط سبز (احمد تپل ـ غلام چماق): جنگ احساس و خشونت

344

بازدید

کتاب آن سوی خط سبز (احمد تپل ـ غلام چماق): جنگ احساس و خشونت

نویسنده :  
محل نشر : مشهد 
تاریخ نشر : ۱۳۸۱/۱۲/۰۱ 
رده دیویی : ۸fa۳.۶۲ 
قطع : رقعی 
جلد : شومیز 
تعداد صفحه : ۳۱۲ 
نوع اثر : تالیف 
زبان کتاب : فارسی 
شماره کنگره : PIR۷۹۴۳/ح۸۶۵۷آ۸ 
نوبت چاپ : ۱ 
تیراژ : ۲۰۰۰ 
شابک : ۹۶۴-۴۸۴-۰۵۴-۲ 
 
رمان آن سوی خط سبز از سری داستانهای فارسی است که دارای متنی ساده و روان و قابل درک برای همگان می‌باشد .این مجموعه داستان زندگی یک جوان تکواندوکار است که از قدرت بازوی خود بیشتر برای آزار رساندن به دیگران و حتی آزار و اذیت خانواده خودش استفاده می‌کند .او که عضو یک باند خلافکار است برای رسیدن به آزادی و پول بیشتر ندانسته دست به هر کاری می‌زند و با وجود اینکه روز به روز بیشتر در این منجلاب غرق می‌شود حاضر به قبول اشتباهات خودش و پذیرفتن نصایح پدر و مادر و تنها برادرش نیست .والدین احمد که انسانهای مهربان و دلسوز نسبت به آینده فرزندشان هستند از روحانی محل خود کمک می‌خواهند و از این به بعد است که دست تقدیر زندگی احمد را عوض کرده و دستخوش تحولاتی می‌گرداند که دنبال کردن ماجراهای آن جذاب و خواندنی است .



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

علل پرخاشگری،بددهنی و عصبانیت درکودکان وراه های کنترل آن

7,459

بازدید

علل پرخاشگری،بددهنی و عصبانیت درکودکان وراه های کنترل آن ۴٫۵۵/۵ (۹۰٫۹۱%) ۱۱ امتیازs

علل پرخاشگری ، بد دهنی و عصبانیت در کودکان و راه های کنترل آن

تعاریف پرخاشگری
روان شناسانی که اعتقادات نظری متفاوتی دارند در مورد چگونگی تعریف پرخاشگری اساساً با هم توافق ندارند. موضوع اصلی این است که آیا باید پرخاشگری را براساس پیامدهای قابل دیدن آن تعریف کنیم یا براساس مقاصد شخصی که آن را نشان می دهد.

گروهی پرخاشگری را رفتاری می دانند که به دیگران آسیب می رساند یا بالقوه می تواند آسیب برساند. پرخاشگری ممکن است بدنی باشد ( زدن – لگد زدن – گاززدن) یا لفظی ( فریاد زدن، رنجاندن) یا به صورت تجاوز به حقوق دیگران ( چیزی را به زور گرفتن)، نقطه قوت این تعریف عینی بودن آن است به رفتار قابل مشاهده اطلاق می شود. نقطه ضعف آن این است که شامل بسیاری از رفتارهایی است که ممکن است به طور معمول پرخاشگری تلقی نشود.



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

سوء رفتار با کودک ۴

741

بازدید

جلوه های غفلت وجهل
جهل و غفلت والدین به هر علت و انگیزه ای باشد دارای جلوه هائی است که برخی از آنها بدینقرارند :
۶۹- رها کردن فرزندان به حال خود و عدم مراقبت از رشد و حرکت آنها و اعمال نفوذ در آنان .
۷۰- آزاد گذاردن طفل در آمد و شد و در معاشرت ها که گاهی ممکن است فجایعی را موجب شود.
۷۱- اعمال فشار و انضباطی سختگیرانه بگونه ای که کودک بجان آید و راه نافرمانی یا گریز را در پیش گیرد .
۷۲- بی بند وباری در اخلاق و رفتار و گفتار در حضور کودک بدون توجه به این مساله که کودک از آن درس بدی میگیرد .
۷۳- توجه به زندگی مادی و جسمی و زیستی کودک بدون اینکه به جنبه های روانی و عاطفی آنها هم ، فکری شود .
۷۴- موضعگیری در روابط عاطفی خود با کودک بگونه ای که طفل از آن سوء استفاده کند .
۷۵- گذشت های بیجا و تنبیه های بی مورد و یا گوناگون بودن مواضع در برابر عمل و رفتار واحد کودک .
۷۶- آموزش های ناروا وغیر مستقیم بگونه ای که میخواهد کودک را از انحرافی باز دارد راه و رسم انحراف را به او میآموزد .
۷۷- عدم توجه به ایجاد عادات مناسب در دوران کودکی که سبب عدم پذیرش در سنین بعدی می شود مثل مساله لباس و حجاب دختران که در کودکی بحساب اینکه او کودک است مورد توجه نیست ودر سنین پایان کودکی طفل از قبول آن طفره می رود .
۷۸- پوشیدن لباس جنس مخالف به فرزندان بحساب ذوق ها و هوسمندی ها که موجب لغزشهای بعدی است .
۷۹- اعمال آموزش و روش در تربیت بدون توجه به شرایط سن و جنس افراد و بدون توجه به عواقب شوم آن که زمینه ساز بسیاری از عوارض و جدالهاست .
۸۰…
عوارض ناشی از جهل و غفلت
جهل و غفلت والدین موجد عوارضی بسیار برای فرزندان است که شرح و ذکر موارد آن از حوصله این بحث خارج است ما تنها برای اینکه مواردی را مورد اشاره قراردهیم به ذکر پاره ای از آنها ، نه همه آنها ، میپردازیم :
۱۰۳- جهل ها و غفلت ها راه را برای سوء تربیت و در نتیجه انحراف فرزندان هموار میسازد ، کودکان فوق العاده خجل و یا بسیار بیجا بار میآیند . انضباط شان انضباطی بی حساب است ، به جائی و منشاء ومنبعی وصل نیست . وقتی پدران و مادران جاهل باشند کودکان راه و رسم درست و معاشرت ، موضع گیری ها را نمیآموزند ، با مسائل اساسی حیات غریبه و نامانوسند ، موجبات سقوط از هر سو برای شان فراهم است ، ناپخته و خام بار میآیند ، قادر به خود نگهداری نیستند ، جهل زمینه را برای عدم وابستگی درست کودک به والدین فراهم میآورد، پدر و مادر نمی توانند در عمق وجود کودک رخنه کنند ، بر اساس آماری ۲۷% تبهکاران والدین جاهل و ناآگاه داشته اند که در پرورش شخصیت آنها کنترل و میزانی حساب شده وجود نداشته است . کودکان ناخواسته در معرض استثمارها و مرتع سوء استفاده های غیر بوده اند  گاهی به هر ظلمی تن داده ومتظلم میشدند و زمانی آنچنان به تلافی و انتقام میپرداختند که تنها از جنایتکاران انتظار میرود .
هم چنین غفلت والدین سبب شده است که کودکان نتوانند از توانائیهای موجود خود بهره گیرند ، ذخائر استعدادی آنان شکوفا نشده و پرورش نیافته است، در آمد و شدها و معاشرت های بدون کنترل خود غلطیدند ، در مواردی سر از باند تبهکاران در آوردند بدون اینکه والدین شان از این امر باخبر باشند . گاهی موجبات فنای اخلاقی خود و رسوائی خانواده را فراهم آوردند و فاسد شدند و خانواده زمانی از کار آنها آگاه شده بود که کار از گذشته بود …
تشدید عوارض
گفتیم عوارض ناشی از جهل و غفلت بسی فراتر از و پردامنه تر از آناست که در این بحث بگنجد و صدمه وزیان وارده بر خانواده و کودک بسیار از این حد زیادتر و بیشتر است . ولی این نکته قابل ذکر است که این عوارض در مواردی تشدید خواهد شد و آن زمانی است که :
۱۰۴- در خانواده عامل فقر هم وجود داشته و روزگار اهل خانه ومخصوصا کودکان را سیاه کرده وخواسته ها و نیازهای شان را به خطر انداخته باشد .
۱۰۵- فقر اخلاقی هم چون باری بر دوش کودکان والدین آنها سنگینی کند و وضع شان را از بد بدتر نماید .
۱۰۶- عوامل محیط خارج خانواده هم بد آموز و گمراه کننده بوده و طفل در آنجا نیز تامینی نداشته باشد .
۱۰۷- بلای اعتیاد و آلودگی نیز دامنگری پدر یا مادر و یا هردوی آنها باشد.
۱۰۸- اشتباهاتی چون بدعهدی ، بدرفتاری ، بی وفائی نیز در کاروالدین باشد وکودک را نسبت به مسائل حیات مانوس سازد .
۱۰۹…
بالاخره به این مساله باید توجه کرد که عوامل گمراه کننده بسیار و سرمشق های سرایت کننده فراوانند . اگر پدر ومادر جاهل و غافل باشند کودک چه خواهد کرد؟ جز این است که او برای سرو سامان دادن زندگی خود بدنبال کسب آگاهی در راه و روش های حیات و جستجوی الگوها خواهد پرداخت ؟ در چنان صورتی او بدنبال چه کسانی است و چه کسانی پناه او خواهند شد؟ آیا همسایه ها ، افراد غریبه ، الگوهای بیگانه میتوانند برای او راه آموز و جهت دهنده باشند ؟ و آیا چنین کودکی سالم و پاک خواهد ماند .
کودک در غفلت و جهل والدین
کودکان از حدود سنین تمیز به نیکی در مییابند که والدین آنها تا چه حد آگاه و یا جاهل است ؟ نسبت به امر تربیت آنها هشیار است یا غافل ؟ این آگاهی سبب میشود که او مواضع گوناگونی در این امر اتخاذ کند .
میدانیم که نفس و طبیعت آدمی دارای تمایل به شر است و اگر بخود واگذار شود به آن سو بیشتر جهت پیدا میکند تا به سوی های دیگر ، شما کودک را ملاحظه کنید که سالها در دامان تربیت سالم و استوار شما پرورش یافته و واجد صفات و خصایص ارزنده ای شده است . چند روزی با بدان و افرادآلوده مانوس می شود ، همه یافته های خود را بر باد میدهد . آدمی در تشبیه هم چون اسب لنگی میماند که باید ده بار او را هل دهیم تا یک گام بردارد ولی با شنیدن یک بار فرمان هش و ایست فورا میایستد. آنجا که سربالائی است به زحمت طی طریق میکند و وقتی که در سراشیبی بی واهمه میل به فرد آمدن دارد .
بهنگامی که کودک از  غفلت والدین و از جهل او آگاه شود راه و رسمی در پیش میگیرد که در آن بتواند به خواسته خود جامه عمل بپوشاند . مثلا از جهل پدر استفاده میکند و امر تحصیل ، درس و عقب ماندگی خود را به گونه ای دیگر جلوه می دهد ، از غفلت والدین استفاده می کند وباب آمد و شد ومعاشرت را با آنها که مورد علاقه او هستند میگشاید .
ما کودکان بسیاری را می شناسیم که با استفاده از همین امر به اماکنی آمدو شد داشتند که مورد رضای والدین نبود و در حین بازخواست اعلام کردند که مثلا در مسجد بودند ، درجلسه ای بودند، منزل فلان شخص یا فلان جلسه بودند . و پدر و مادر روزی از واقعیت امر سردرآوردند که کار ازکار گذشته بود.
ما کودکان بسیاری را می شناسیم که با استفاده از همین امر به اماکنی آمد و شد داشتند که مورد رضای والدین  نبود و در حین بازخواست اعلام کردند که مثلا در مسجد بودند ، در جلسه ای بودند ، منزل فلان شخص یا فلان جلسه بودند . و پدر ومادر روزی از واقعیت امر سر در آوردند که کار از کار گذشته بود .
بهنگامی که والدین جاهل یا غافل باشند کودک خود را آزاد و یله ورها می یابد و این احساس همیشه برای او ارزان تمام  نمیشود شما خوب بررسی کنید که چگونه کودکانی در عرصه حیات لغزیدند ؟ آیا جز همانهائی بودند که احساس یله و رهائی کردند و خود برای خود راه رسمی برگزیده اند ؟ در کل این اصل فراموش نشود که هر چه سطح فرهنگی والدین پائین تر و غفلت شان بیشتر باشد . حیات اخلاقی وتربیتی کودک بیشتر در معرض خطر است.
ضرورت هشیاری والدین
این تذکر مهمی است که به والدین بگوئیم در رابطه با سلامت جسمی و روانی فرزندان بیشتر هشیار باشند . این امر بدان خاطر است که کودک در دنیای امروز در معرض خطرات بیشتر و حادتری است . عوامل بسیاری او را احاطه کرده اند که هر کدام به تنهائی در امر سقوط اوکفایت میکنند . دنیای امروز دنیائی پر از تضادها و عوارض است. آدمی هر لحظه در معرض فنای جسمی و اخلاقی است و با همه آزادی هائی که برای انسان است و با همه اختیاراتی که بشر امروز برای خود قائل است باید گفت نسبت به گذشته بسی محدودتر ومجبورتر است  بهنگامی که سوار اتومبیل شود دیگر مالک جان خود نیست و بهنگامی که در جریان اجتماع قرار گیرد مانند کسی میشود که در جریان سیل قرار گیرد .
در چنین وضع وحالی تکلیف والدین درباره کودک سنگین است .باید فرزندان را تحت مراقبت داشته باشند که به کجا میرود و از کجا میآید، تحت تاثیر ونفوذ چه عاملی است. او را در برخورد با تضادهابا اضداد یاری دهند تا زمینه برای گمراهی و انحراف آنها فراهم نشود .
گاهگاهی لازم است والدین با دوستان و رفقای کودک خود مانوس شوند ، حتی آنها را به خانه خود آورند تا معلوم شود فرزندشان با چگونه افرادی در ا رتباط است و چه راه وشیوه ای برای حفظ آنها از خطر باید اتخاذ کنند .آنها باید در هر لحظ بدانند فرزندشان در کجاست ؟ با چه کسانی معاشرت دارد؟ با چه کسانی بازی می کند ؟ و چه سرمشقهائی برای آنهاست ؟ و …
– نابسامانی ناشی از مشی و روش
مساله روش در تربیت
تربیت امری آکاهانه و هدفدار است ، حرکت و سیر دادن از نقطه ای برای رسیدن به نقطه ای دیگر است . در طی طریق و سیر برای وصول به هدف والدین ومربیان را ضروری است از روش ها و فنونی آگاه باشند  . غرض ما از روش تلاشها ، فنون ، مهارت ها و وسایل و ابزاری است که با به کارگیری آنها امر تربیت ممکن و آسان میشود .
اعمال روش امر موردنظر را آسان ، امکان سیر به سوی هدف را ممکن و از ضایعات وقت وسرمایه گذاریها جلوگیری میشود و هم با اعمال روش والدین و مربیان قادر به ارزیابی از اقدامات و امکانات میشوند . در هر لحظه میتوانند حساب کنند که تا حال چه اقداماتی کرده؟ چه میزان از راه مورد نظر را طی کرده و چقدر دیگر تا نقطه هدف فاصله دارند.
وجود روش باعث می شود که افراددر دستیابی به هدف و طی طریق دچار اشتباه نشوند ، از مسیری که در پیش گرفته اند منحرف نگردند . به خطاهای خود واقف و از تکرار آن جلوگیری نمایند و این ضروری هر تربیت اندیشیده و هدفدار است . این امر درباره کسانی که اصرار دارند نکات باریک و دقیقی را مورد توجه و عمل قرار دهند ضرورتر به نظر میرسد . هم در اعمال این روش ضروری است بین مجریان تربیت ، و در خاواده بین پدر و مادر توافق و هماهنگی باشد تا بافته های یکدیگر را خنثی نکنند .

اهمیت و تاثیر روش در تربیت
کودک تحت تاثیر منظومه انضباطی در محیط خانواده است. و در این منظومه اشخاصی متعددی دخالت دارند که در بحثی به آن اشاه کردیم که شامل انضباط ناشی از پدر ، مادر، برادر و خواهر ، پدر بزرگ ومادر بزرگ و همه کسانی است که به نحوی با کودک درارتباطند . اینان طرز فکرها ، رفتارها ، وشیوه ها ی ارتباط و اخلاقی خود را به کودکان منتقل میکنند .
علاوه بر این طفل تحت تاثیر عوامل خارجی دیگری است که از محیط نشات میگیرد و هم فرهنگ جامعه ، وسایل ارتباط جمعی از رادیو و تلویزیونه و فیلم ومطبوعات در فکر وذهن اواثر میگذارند و برای اینکه نفوذ عوامل مخرب بر اذهان منع و عوامل سازنده تایید و تقویت شود ناگزیر باید روشی در تربیت اعمال شود و پدران و مادران راه و رسم خاصی را در این زمینه در پیش گیرند.
این نقطه خوشبختی وجود دارد که شخصیت کودک تحت تاثیر تربیت منظم و متجانس والدین است و کودک بیش از هر کس از پدر ومادر تاثیر میگیرد .اینان با اعمال روش خاصی خود میتوانند زمینه ساز جرات اخلاقی فرزندان در کسب آمادگی برای داشتن یک زندگی اندیشیده و با هدف باشند . اگر روش درست و اندیشیده ای در پیش باشد کودک از انحراف و لغزش دور و برکنار است و لغزشها در عین عدم خواستاری والدین بدان خاطر است که پدر ومادر نمیدانند چه باید بکنند.
لغزش در گزینش واعمال روش
از عواملی که در ایجاد زمینه برای نابسامانی خانواده ها قابل ذکر است عدم یک روش اندیشیده در تربیت و یا اعمال روش بگونه ای ناصواب است . در مورد اول باید گفت که آنها منبعی و مبدائی برای روش و برنامه زندگی خود ندارند و در مورد دوم باید گفت آگاهی لازم در این زمینه برای شان موجود نیست .
برنامه زندگی و راه و روش آدمی باید از یک منبع و مکتبی سرچشمه گیرد که دارای اعتبار و ارزش و تعالیم آن اندیشیده باشد برای ما که مکتب اسلام را برگزیده ایم طبیعی است که تعالیم تربیتی و روشهای آن از آنجا نشات میگیرد و والدین مسلمان راه وروش های خود را در همه زمینه های حیات از اسلام اخذ میکنند و این ضروری اعتقاد ماست .
با چنین حال مساله این است آنچه که پیاده میشود جدا اسلامی و اخذ شده از مکتب باشد نه از هوا و هوس و تعبیر و برداشت شخصی خودمان ، در غیر اینصورت اختلاف در مشی و روش پدید میآید که عارضه زاست و صدمه آن متوجه خانواده و مخصوصا فرزندان است .
جلوه های مشی های ناصواب
اینکه راه و روش والدین در امر تربیت در چه مواردی ناصواب است پاسخ این است که این امر در موارد مختلف متفاوت و جلوه ها گوناگون است و ما ذیلا به برخی از ابعاد و جوانب آن اشاره میکنیم :
۱_ در رابطه با والدین : مشی های ناصواب گاهی در رابط با والدین ونحوه تصمیم گیری و عملکرد خودشاناست . ما در این زمینه به موارد متعددی میتوانیم اشاره کنیم که اهم آنها بدینقرارند :
۱۱۳- درخانواده طرز فکرها مختلف وحتی متباین است آنچنان که گوئی مجموعه ای از فلسفه های متضاد در آن جا بچشم میخورد .
۱۱۴- در خانواده جاه طلبی و برتری خواهی وجود دارد و والدین گوئی عقده های ناشی از کمبودها و حقارتهای زندگی را بر سر فرزندان خویش پیاده میکنند و هر کدام سعی دارند به یکدیگر و حتی به فرزندان امر ونهی کنند و آنها را تحت فرمان آورند .
۱۱۵- در روش والدین و برخوردشان با یکدیگر دوروئی و دوگوئی و نفاق وجود دارد ، کینه توزی ، مسخرگی انتقاد در اوج است .
۱۱۶- در نزد زوجین عصبیت وجود دارد و هر کدام خود را از دیگری برتر میداند ودوست دارد نظر خود را اعمال کند .
۱۱۷- زن و شوهر تصویرهای ناروائی از یکدیگر به کودک ارائه میدهند وسعی دارند او را نزد فرزندان خفیف کنند.
۱۱۸- هدف و فلسفه و دیدگاه زوجین در امر تربیت یکسان نیست و ایدئولوژی ها متفاوت است .
۱۱۹- در مفاهیم تربیتی ، اخلاقی ، مذهبی دچار تعارض ، تناقض وتضادند که خود زمینه ساز بسیاری از عوارض است .
۱۲۰- اینها و عواملی دیگر که در بین زوجین وجود دارد سبب می شود خانواده از نابسامانی و کودک از سردرگمی و انحراف سر در آورد و امکان رشد وموفقیت برای آنها اندک باشد .
۲_ در رابطه با کودک : گاهی مشی های ناصواب مستقیما در رابطه با کودک است بدینگونه که آنها در برخورد با کودک دچار مواضعی نادرستند که جلوه هائی ازآن بدینقرار است:
۱۳۱- بنای تربیت والدین و برخورد با کودک ، بر اساس دروغ و فریب و تخلف از وعده هائی است که به کودک میدهند .
۱۳۲- به کودک میخواهند محبت وکمک کنند ولی این امر بحدی افراطی و ناشیانه است که طفل از برخورداری آن دچار احساس نفرت است .
۱۳۳- جلوه حمایت و غم خواری به گونه ای است که طفل از آن احساس خجلت و شرمساری دارد.
۱۳۴- شیوه ای که آنها برای کودک در تربیت بکار میبرند بصورتی است که کودک آن را مقدس نمیشمارد و برای آن اعتباری قائل نیست .
۱۳۵- والدین خواستار تربیت جدی کودکند و دراین امر انعطاف پذیری بتناسب سن و استعداد و درک کودک ندارند.
۱۳۶- والدین در حضور جمع و گاهی در حضور دوستان فرزند خود آبروی او را میبرند وحیثیت و شرافت او را نادیده میگیرند .
۱۳۷- رای و نظر کودک دائما در حال تخطئه شدن ، مسخرگی ونادیده گرفتن است .
۱۳۸- والدین خود مرتکب امری در حضور کودک می شوند و آن را عیب بحساب نمیآورند و چون کودک همان کار را مرتکب شود مورد سرزنش قرار میگیرد مثلا خود با هم دعوا میکنند ولی برای دعوای کودک او را ملامت یا تنبیه میکنند .
۱۳۹- گاهی والدین از کودک فاصله گرفته و با اوقهر میشوند و یا به او فخر فروشی میکنند تا در سایه آن به او اعمال قدرت کنند و یا توجه او را به سوی خود جلب کنند و کودک از راز این امر آگاه است .
۱۴۰- در موردی والدین جملات و کلماتی به کودک می گویند که بر لوسی و ننری او میافزاید وموجبات پرتوقعی را فراهم میآورد .
۱۴۱- گاهی اوقات مکرر فرزندان خود را مایوس میکنند و در صورت ارتکاب اشتباه خطای او را پی در پی به رخش میکشند . و طفل به سوی احساس شکست کشیده میشود.
۱۴۲- والدین اصرار در درخواست اطاعت کورکورانه دارند و این امر کودک را عاصی کرده و روح احترام را از طفل میگیرد  .
۱۴۳- و بالاخره بعلت مشی غلط والدین کودک در یک آن ظالم است و در آن دیگر مظلوم ، گاهی لایق است و لحظه ای بعد نالایق ، هم محبوب است ، هم مطرود ، هم زرنگ و تیزهوش است و هم ابله و احمق و …
۳_ در رابطه با نظام خانواده : گاهی والدین در زمینه نظام خانواده موضعی میگیرند که خود زمینه را برای بسیاری از نابسامانی ها فراهم میآورد . و ما در فصل مربوط به خانواده بی ثبات مباحثی را در این رابطه ذکر کرده ایم که بار دیگر تکرار نمیکنیم . در اینجا فقط به این نکته توجه میدهیم که بی نظمی های ناشی از عدم ثبات ، دگرگونی و تحولات پی در پی در روش انضباطی خانواده خود از نمونه های روشن مشی ناصواب است و والدین را لازم است در این زمینه تصمیمی روشن اتخاذ نمایند  .
اینکه چرا والدین در رابطه با مشی ناصواب خود این چنین اند خود دارای پاسخ های گوناگونی است که بررسی همه جانبه آن به بحث ما مربوط نمیشود . ما در این مورد فقط به این نکته می توانیم اشاره کنیم که به طور خلاصه والدین یکدیگر را قبول ندارند ، ناسازگاری شان در درون بسیار و در ظاهر اندک است ، در تعارض و کشمکش فکری بسر میبرند ، در بین آنها تعارض فکری و بحث از کهنه و نو است ، یکدیگر را باورندارند ، توان و امکان کنار آمدن آنها نیست ، در مواردی زن و شوهر اختلافاتی دیگر دارند ولی عرصه اختلاف را در این قالب عرضه میکنند .

عوارض آن برای کودک
عوارض ناشی از مشی ناصواب والدین بر کودک و تربیت او بسیار و از آن جمله است :
۱۶۶- فروریختگی کانون و نظام آن و به خطر افتادن نیروهای سازنده آن .
۱۶۷- زمینه سازی برای نابسامانی و احساس نا امنی کودک وکشانده شدن او به سوی انزوا و گوشه گیری و عدم اطمینان نسبت به زندگی .
۱۶۸- احاس محکومیت ، تشویش ، ستیزه جوئی ، نفرت و شرمساری که بر اثر آن لذت زندگی ازدست میرود 
۱۶۹- به رنج وزحمت افتادن کودک و عدم توان ادامه زندگی سالم و استوار .
۱۷۰- پیدایش اختلاف و دگرگونی در زندگی و دررفتار کودک به زحمت میتواند قابل جبران باشد .
۱۷۱- به جان آمدن کودک از رفتار تنگ نظرانه والدین و حتی پیدایش میل به گریز از محیط خانواده .
۱۷۲- ویرانی حال و روان کودک و احساس بی شخصیتی ناشی از آبروریزی ها .
۱۷۳- غلبه دلسردی و یاس و ترس از عدم موفقیت وگریز از فعالیت و جستجوی تدابیری بیمارگونه برای هشیار کردن والدین .
۱۷۴- تسلط اضطراب و نگرانی ناشی از عدم ثبات در انضباط و رفتار و تعارض فکری والدین.
۱۷۵- احساس تحقیر و اهانت از رفتار ناروای والدین نسبت به خود وزندگی خود که خود منشا عقده ها ونابسامانی هاست .
۱۷۶- و بالاخره ذکر این نکته که دود ناشی از مشی ناصواب بیش از هر کسی سخت به چشم کود ک میرود وحیات او را تحت تاثیر قرار میدهد . کودک را فردی گرفتار ، دچار حالت تسلیم و گاهی شرور و بی عاطفه ساخته و وضع روانی او را بیش از پیش وخیم تر خواهد ساخت . حاصل چنین وضعی مساله ای غم انگیز برای کودک ، خانواده و در سطح وسیعتر جامعه حال و آینده خواهد بود.
ضرورت ها در اصلاح مشی
والدین کودک را لازم است در زمینه مشی و روش خود تجدید نظری کرده و در طریق اصلاح آن بکوشند . فرزند محصول زندگی و امید و افتخار والدین است . بی توجهی به سرنوشت اوضمن آنکه کودک را ضایع میکند موجد مسؤولیت ها و کیفر الهی است  . این خطاست که ثمره حیات آدمی در معرض سقوط و فنا باشد و یا آدمی برای دنیای پس از مرگش فردی باقی بگذارد که مایه خواری و سرزنش و ننگ او باشد . اصلاح مشی و روش برای تربیت والدین ضروری و اقل نکاتی که در این رابطه قابل ذکرند بدینقرارند :



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

سوء رفتار با کودک ۳

739

بازدید

سوء رفتار با کودک ۳ ۳٫۴۴/۵ (۶۸٫۸۹%) ۹ امتیازs
این خطاست که والدین تقصیر بزهکاری یا دشواری رفتار فرزندان خود را تنها به حساب شرارت شان گذارده و یا دیگران را در این رابطه مقصر بدانند ، به نظر ما بی برنامگی خود را در تربیت کودک عامل موثر ذکر نمایند . آری ، از نظر ما محیط خانواده میتواند بهترین و یا بدترین محیط باشد هم زمینه ساز رشد باشد هم عامل انحطاط
۴_ نوع روابط خانواده : نوع روابط پدران ومادران با یکدیگر و طرز برخورد وموضع گیری ها در قبال کودک خود میتواند از عوامل لغزش و سقوط بحساب آید . تحقیقات روانپزشکان درباره روحیات و رفتار افراد متعادل و نابهنجار نشان داده است که اغلب خشونت ها ، عصبیت ها ، تندمزاجی ها و حتی اختلالات و ابتلاآت روانی کودکان و نوجوانان بعلت وجود خانواده نابسامان آنها بوده است .
عالمی اظهار داشته است اغلب منحرفان و لغزشکاران بجای اینکه پسیکوپات باشند ، سوسیوپات هستند ، بعبارت دیگر به جای اینکه از بیماری و اختلالات روانی رنج ببرند از زمینه ای اجتماعی و جریاناتی که ریشه در جمع و رابطه دارند رنج میبرند . این امر مخصوصا زمانی صادق تر است که کودک در سالهای اولیه تجارب و حیات خود در خانواده باشد و از روابط نادرست و حتی بدآموز متاثر گردد ، حتی همسری والدین که بعدا در این رابطه بیشتر بحث خواهیم کرد .
۵_ فساد و آلودگی والدین : درهمه جای جهان مردان و زنانی داریم که از راههای ناشرافتمندانه و انحراف آلود به زندگی ، و بهتر بگوئیم به دوای زندگی سرگرمند . پدران و مادرانی داریم که دزدند ، جانی اند ، معتادند ، دچار آلودگی های غریزی اند ، خود فساد میکنند وحتی برخی از آنان فرزندان خود را به فساد میکشانند ، ما از این خانواده چه انتظاری میتوانیم داشته باشیم . آیا منتظریم که آنان فرزندانی چون گل و عطر و میوه به جامعه تحویل دهند ؟ آیا انتظار داریم که آنان زمینه های سالم و استواری برای کودکان پدید آورند و فرزندانی درست و ارزنده بپرورانند؟
آری ، اگر محیط تربیت محیطی ناسالم و جنائی باشد ، اگر در خانواده ای رفتاری ضد اجتماعی وجود داشته باشد انتظار داشتن نسلی سالم و پرورده انتظاری بیهوده است ، تحقیقات پژوهشگران ایتالیائی نشان داده است افرادی که از والدین فاسد و آلوده بار آمده اند سر از فساد در آورده اند . اصولا هر طفلی آئینه محیط خانوادگی خویش است . اگر الگوی آنها افرادی سالم باشند کودک هم آنچنان است و اگر فاسد باشند طفل بر هماان اساس پرورده خواهد شد . داستان فساد و معصیت والدین ، تقلب و دروغ آنان ، امری نیست که بسادگی قابل گذشت باشد .
۶_ اثر اعضای خانواده : ما تا به حال بحث در خانواده داشته و در آن از پدر ومادر سخن گفته ایم ، از والدین فاسد و فاقد اخلاق اسلامی بحث کرده ایم . ولی از این امر غافل نیستیم که در زمینه سازی شرافت یا انحراف کودکان دیگر اعضای خانواده نیز موثرند مثل برادر و خواهر ارشد ، پدر بزرگ و مادر بزرگ ، عمو و عمه و دائی و خاله ، مستخدم و  نوکر و کلفت و راننده و اصولا هر کسی که در محیط خانواده زندگی میکند و با کودک مانوس و در معاشرت است .
در مواردی ضرر و صدمه روحی وارده بر کودک از سوی اینان است که والدین کاملا در آن بی خبر و غافلند . نقش سازندگی یا ویرانی بنای اخلاقی کودک توسط اطرافیان و در مواردی جبر فکری وروانی کودک به همانندی آنان امری نیست که از نظرها دور و غافل بماند . بخصوص که در سالهای اول زندگی کودک روابط بیشماری بین کودک با برادران و خواهران برقرار میشود و در هم میآمیزد و ویژگی اخلاقی و مشی معینی را سبب میشود .
فصل ۴- اهمیت سالهای اولیه زندگی
فرزند در خانواده
کودک عنصر اصلی خوشبختی زوجین و موجب احساس سعادت آنها و نیز سبب دوام و ثبات خانواده است و هم موجبی است برای جلوگیری از درهم پاشیدگی خانواده و متارکه و طلاق ها . چه بسیارند کانونهائی که در شرف تزلزل و ازهم پاشیدگی هستند ولی زن و مرد تنها بخاطر کودک یا کودکان خود باصطلاح دندان بر جگر گذاشته و آشفتگی ها را تحمل میکنند و بانتظار گشوده شدن روزنه های امید هستند . بر این اساس فرزند میتواند عامل معنی دار شدن ازدواج و سبب شدت پیوند زن و شوهر شود گو اینکه بر اساس تجارب گاهی وجود فرزند سبب پیدایش بسیاری ازدرگیری هاست .
اما نکته ای که در این بحث قابل ذکر است این است که طفل موجودی زنده و در حال رشد است و نمیتواند بطور مستقل به زندگی ادامه داده و به رفع نیازهایش بپردازد . خداوند پیش از ولادت او محبتش را در دل پدر ومادر افکنده و آنها را چون دو خدمتگزار راستین به حمایت و به نگهبانی او واداشته است.
فرمان اسلام این است که کودک تحت حمایت و سرپرستی والدین زندگی کرده به رشد و ارتقایش ادامه دهد . پدران ومادران تا ۲۱ سال وظیفه مراقبت دائم از فرزند و حمایت از رشد و تکامل او دارند . ولی در طول این مدت نسبتا طولانی تکیه به ۷ سال اول بیشتر است از آن بابت که این مرحله از مهمترین دوران زندگی کودک و از مراحل شکل پذیری و تکون شخصیت است . البته این دوره نیز به مراحل ریزتری تقسیم میشود و در هر مرحله نوعی تصمیم گیری خاص وظیفه است .
اهمیت دوران کودکی :
گفتیم که دوران کودکی دوران شکل پذیری و تکون شخصیت است . پایه هائی که در این مرحله از زندگی برای کودک گذرانده می شود میتواند بنائی از انسانیت و اخلاق بسازد که تا ثریا کج میرود و یا هم چنان راست و استوار کودک را به سر منزل مقصود می رساند .
این دوره از حیات مخصوصا ۷ سال اول و به ویژه پنجسال اول زندگی دورانی سرنوشت ساز است زیرا بر اساس تعبیرات اسلامی آموزش های آن کالنقش فی الحجر است ، تعلیمات آن چون روح در جان و کالبد و خون کود ک میدود ، شکل دادن شخصیت او چون کار حجاری ومجسمه سازی است . ذهن کودک را چون لوحه ای سفید در نظر گرفته اند که فقط قلم تجربه والدین بر روی آن چیزی مینگارد و او با وسایل و ابزاری پرورش مییابد که شما در اختیارش میگذارید . ر یشه بسیاری از اعمال خیر و یا شقاوت آمیز فرد مربوط به دوران کودکی و ناشی از بدآموزی ها ، سهل انگاری ها و موضع گیری های غلط والدین است . مشاجرات و ناسازگاری والدین در این مرحله ، درگیری ها و اختلافات بدرفتاری ها ، جدائی های آنان برای کودک درس آموز است .
سالهای اولیه زندگی از مهمترین دوران ها و اثر آن تا پایان عمر است ، مفاهیم اولیه زندگی ، اطلاعات و معلومات کودک در این دوره ، همانند بذرهائی هستند که در ذهن کودک کاشته شده و بعدها به صورت نهال در آمده و رشد میکند و میوه و ثمره ای تلخ یا شیرین از خود بر جای میگذارد و این ها همه در شکل گیری زندگی طفل و تعیین سرنوشت او موثر است .

سالهای اولیه زندگی مهمترین دوره و مرحله برای پرورش استعداد شرافت و یا بزهکاری است . تمام صفات و عاداتی که در این مرحله اخذ میشوند همانهائی هستند که در بزرگسالی مورد استفاده قرار میگیرند و سلامت یا انحراف دوران طفولیت مقدمه ای برای دوران بزرگسالی است بویژه در آنچه که به عواطف او مربوط میشود .
ضرورت تربیت
بر این اساس ضروری است به امر تربیت کودک هر چه زودتر اقدام گردد . آغاز تربیت او را اگر از سالهای قبل تکون و تشکیل جنین بحساب نیاوریم لا اقل باید در مرحله جنینی به آن توجه کنیم . و اگر باز هم والدین کودک در آن مرحله به کودک توجه نکرده اند حتما باید از همان آغاز تولد بدان توجه نمایند .
کودک خود از همان روزهای اول زندگی از راه نگاه کردن ، شنیدن ، لمس کردن بسیاری از مسائل موردنیاز را میآموزد و یا از افراد تقلید میکند . خود در این رابطه به جنب و جوش دهی اوکافی نیستند . کودک باید تحت هدایت و ارشاد ، آموزش و جهت دهی والدین باشد زیرا که تربیت امری هدفدار و اندیشیده است .
توجه به تربیت کودک باید در خردسالی باشد زیرا در این دوره کودک بیش از دیگر دوره ها به محرهای طبیعی و فرصت لازم برای یادگیری و کاوش و بازی نیاز دارد، اولا بداند که چگونه خود را با دیگران هماهنگ سازد و ثانیا آگاه باشد به چه طریق میتواند با مشکلات روبرو شده و آنها را حل نماید .  این توجه در تربیت ضروری است از آن جهت که اولا اساس رفتار در دوران کودکی نهاده میشود و ثانیا در بزرگسالی مواجه با دشواری ها و مشکلاتی در این راه نخواهند بود . لقمان حکیم در این رابطه میگوید : یا بنی ان تادبت صغیرا انتفعت به کبیرا در خردسالی ادب بیاموزی در بزرگسالی از آن بهره مند خواهی شد .
آموزش های لازم در این مرحله
اینکه کودک در این مرحله چه چیزهائی باید بیاموزد پاسخ این است همه چیزهائی که به نحوی برای زندگی حال و آینده اومفید و در سازندگی و رشد او موثر است و این امر شامل آموزشهای مربوط به شناخت اشیاء و پدیده ها ، آگاهی از آداب و رسوم مربوط به معاشرت ها وموضع گیریها ، و آمد و شدها ، زمینه هائی برای کسب استقلال در خواب و استراحت و لباس پوشیدن ، تعالیم مذهبی ، زمینه هائی برای دفاع از خود و حیثیت خود و …
این آموزش ها صورت رسمی و قانونی ندارند و اگر اهمالی در آموزش پدید آید کودک شما مورد بازخواست وتنبیه و تشدد نیست . هم چنین میزان آموزش ها باید به حدی باشد که برای کودک خستگی و خوردگی پدید نیاورد و بر رنج فکری او نیفزاید و لی باید بصورت مستمر ، در قالب داستانها، بازی ها و معاشرتها باشدوا ین خود شیوه ای است با ارزش بدون اینکه سبب رنج و خستگی شود .  در سنین اولیه آموزش های اخلاقی و ایجاد عادات مناسب اخلاقی فوق العاده موثر است . طفل باید در فضائی رشد کند که اولا بر مهر و گرمی استوار باشد و ثانیا شرایط استعدادی و روانی و عاطفی کودک در آن ملحوظ و موردنظر باشد . در کل فراموش نکنیم که پستی ها ، رذالت ها ، شرافت ها و کرامت ها از خانواده ها منشاء میگیرند و این امر در سنین اولیه رشد و زندگی کودک بسیار موثر است .
آثار محرومیت ها و بدآموزی ها
طبع کودک حساس و روان او زودرنج است . او نمیتواند معنی ندارم و نمیدانم را بفهمد. خواسته هایش را بگونه ای برآورده میخواهد . یا نباید چشم او چیزی جاذب را ببیند و یا اگر دید آن را بدست آورد . بدین نظر نارسائی ها و محرومیت هائی که برای کودک در سالهای اولیه پدید میآید در ذهن و روحش اثر گذارده و بسادگی قابل جبران نخواهد بود .
این امر درباره همه کودکان صادق است مخصوصا آها که نازپرورده و برخوردار از حمایت عاطفی شدید والدین و اطرافیان خود بوده اند  چنین کودکانی اگر دچار محرومیت شوند گمان خواهند کرد که بر آنها ظلم و ستم روا داشته شده وحق شان ادا نشده است بهمین نظر عقده شان بیشتر و انتقام شان در موارد قدرتمندی و توانائی بسیار سهمگین است .
هم چنین رفتار والدین و اطرافیان در مواردی برای آنان بدآموز باشد ، سرمشق های بد و فاسد خانواده ، مسمومیت جو عاطفی خانواده برای کودک ارزان تمام نخواهد شد و زمینه را برای انحراف و تبهکاری و اتخاذ موضع ضد اجتماعی فراهم خواهد کرد تار و پود وجدان کودک پر از امر و نهی ، ملاطفت ها ، دیده ها ، شنیده ها و کلا یافته هاست . بدین سان اگر کودکی سر از جرم و دادگاه در آورد به زحمت میتوان منشاء جرمی غیر از خانواده برای او معین کرد  حتی اگر کودکی در محیط خارج خانواده بدآموزی هائی داشته باشد که به بزهکاری و انحراف منجر شود باز هم خانواده را باید مقصر دانست از آن بابت که سهل انگاری و مسامحه والدین در امر مراقبت کودک سبب این لغزش شده است .
اهمیت تجارب اولیه
تحقیقات روانپزشکان ، جامعه شناسان جنائی و روانشاسان تربیتی نشان میدهد که تجارب دوارن طفولیت در پیشامدهای ناگوار زندگی افراد در طول مدت عمر موثر است و این تجارب در شخصیت دوران بزرگسالی نمود پیدا میکند . بسیاری از جنایتکاران و منحرفان کسانی هستند که تجربه تلخی از زندگی خود در مراحل اولیه عمر و بخصوص در ۶ سال اول زندگی داشته اند .
تحقیقات حدود شصت محقق در سال های ۱۹۴۰-۱۹۳۷ در بررسی ریشه واکنش های جوانانی که از سال های اولیه زندگی شان نابسامانی هایی پیدا کرده اند به ما می گوید اکثر افرادی که مرتکب لغزش و انحراف شده اند در دوران خردسالی با اشکالاتی در رابطه با خانواده مواجه بوده اند . فروید روانکاو معروف در مطالعات علمی خود به این نتیجه رسید که سازنده انسان تجارب دوران کودکی اوست و هوسهای این دوران حیات بزرگسالی را تحت تاثیر قرار میدهد . تحقیقات دیگران نشان داده است غالب تصادفات و صدماتی که برای افراد پدید میآید و امنیت و کفایت شخصی افراد را در مخاطره می اندازد مربوط به تجارب دوران کودکی است و بالاخره اغلب افراد غیرعادی در دوران کودکی خود در رابطه با خانواده مساله ای داشته اند .
آری ، سالهای اولیه زندگی از این بابت هم مهم است و تکامل شخصیتی و سازمانی افراد نمیتواند از دوران کودکی او جدا باشد . مشکلات زندگی و مسائل آن در مراحل مختلف حیات انعکاسی از تضادها و تجربه های تلخ و کشمکش ها و تضادهای سنین اولهی است و فروغ یا تاریکی حیات اغلب به این مرحله مربوط میشود .
تربیت در خارج خانواده
تربیت اولیه بمناسبت ضرورت و اهمیت خود ضروری است در محیط خانواده و مخصوصا زیر دست پدر ومادر واقعی کودک باشد . هیچکس نمیتواند چون مادری واقعی و پدری واقعی انجام وظیفه کند . این کار شدنی نیست از ان بابت که طفل در رحم مادر بوده و با ویژگیهای خونی و هورمونی او و هم به صدای تپش قلبش انس گرفته است . وجود او چون پاره ای از پیکر مادر است و درخون او آثاری از خون پدر است .
این نکته برای یادآوری این مساله است که کودک ممکن است در شیرخوارگاهها ، پرورشگاهها ، پانسیون های شبانروزی زنده بماند و حتی از لحاظ جسمی رشد کند ولی هرگز چنین فردی طبیعی و عادی نخواهد شد. پرستاران و مسؤولان پانسیون ها و پرورشگاهها اگر در سایه آگاهی و معلومات خود بتوانند نقش خود را به نحوی شایسته ایفا کنند تازه می توانند دایه ای خوب برای کودک باشند ، آنها هرگز مادر نخواهند شد .
بهترین کانون برای رشد وپرورش کودک در ۷ سال اول خانواده و بدترین کانون در شرایط معادل و مساوی پرورشگاه و یا پانسیون هاست . رشد اولیه و عمیق کودک در پناه یک محیط محبت آمیز خانوادگی و در سایه مهر عمیق و نافذ مادر بدست میآید و در محیط بیرون خانه محبت ها تصنعی و برای دریافت اجرت حقوق است و بهمین نظر محدود و به شرایط متعددی وابسته ودر همه حال برای کودک ناکافی است .
از جهت دیگر طفل در خانواده بر اساس فرهنگ آن ساخته و پرداخته می شود و در پانسیون ها و پرورشگاهها بر اساس فرهنگ آن اماکن و این خود موجب جدائی فرهنگی بین خانواده و کودک است و در مواردی هم این کار سبب فنا و فراموشی فرهنگ خانواده محصول تربیت پرورشگاه و خانواده را میتوان به محصول مرغ ماشینی و اصلی تشبیه کرد که دو چیز متفاوت و جدای از یکدیگرند .
شرایط نامناسب خانواده
آری ، ممکن است کودک که در خانواده پرورش یابد ولی شرایط محیط خانوادگی آنچنان نامساعد و نامناسب باشد که آدمی ناگزیر به پرورشگاه و پانسیون صد آفرین بگوید . و آن محیط خانواده ای که آشفته و نابسامان ، ارکان حیات و انضباط آن متزلزل و اوضاع آن در شرف از هم پاشیدن است .
خانواده ای که در آن والدین کودک معتاد ، آلوده به فحشائ و الکل و قمار ، در حرفه سرقت و جنایت ، دچار اختلالات روانی ، درحال درگیری و اختلاف ، و دائما در مشاجره و جنگ و ستیز و فحش و ناسزاگوئی باشند خانواده نیست ، بلکه جنگلی است که محصول آن میوه های کال و نارس وجنبندگان آن وحشی یا درنده اند .
آنها که در محیط خانوادگی نامناسب پرورش مییابند از تربیت شایسته و درست محرومند و بسیاری از مسائل ومشکلات آنها تشدید شده وحیات ذهنی و عاطفی و اجتماعی چنین کودکانی در معرض خطر جدی است . ما چه انتظاری از کودکانی میتوانیم داشته باشیم که پدر دارند ولی در حقیقت یتیم اند ، ما در دارند ولی از مهر و عواطف او محرومند ، امکان دارند و از آن بی بهره اند ، استعداد و ذخیره ارزنده درونی دارند ولی زناده بگورند .
طفلی که در خانواده درست و امین پرورش نیابد بعدها قادر نخواهند بود شریف و شرافتمندانه زندگی کند و خود را با هنجارهای اندیشیده جامعه تطابق دهد . این چنین کودکان ممکن است امروز را به هر صورت بگذرانند ولی فردای شان در معرض خطرات و نابسامانی هاست نمیتوانند فردی عادی و بهنجار باشند و به کمال لایق خود دست یابند .
لیاقت والدین
امر تشکیل خانواده برای مقاصد متعددی است که از جمله آن دستیابی به آرامش و سکون و فرو نشاندن آتش غریزه است . دستیابی به مودت و رحمت ، تکمیل و تکامل و انس ، تولید و ایفای نسل و … میتواند از دیگر اهداف تشکیل خانواده بحساب آید . ولی این سخن بدان معنی نیست که امر تولید فرزند امری واجب و تخطی از آن حرام باشد .
فرزندداری امانت داری خداوند است و آنکس که لیاقت حفظ و پرورش این امانت را ندارد تولید مثل نکند . روایاتی متعدد از ائمه هدی علیهم السلام در این زمینه وجود دارد  .
والدین کودک با تولید او این وظیفه را پیدا میکنند که شرایط مساعد مناسبی برای رشد کودک فراهم نمایند و برای تامین امنیت و شرایط حیات او در بنیانگذاری یک شخصیت سالم و افکندن او در مسیری مناسب بکوشند . آنها مسؤول نیک و بد کودک کند و کار تربیت شان به جائی نکشد که آدمی آرزو کند ای کاش این طفل هرگز بدنیا نیامده بود .
برخی از کودکان که زار و افسرده اند ف بیحال و بی رمقند ، مرتع سوء استافده غیرند ، در معرض طوفانهای حیات و درحال افتادن اند، برای زندگی خود دست به هر آویزه ای دراز میکنند ، گاهی عفت و شرف خود را مورد معامله قرار میدهند و زمانی در حیاتی ننگین میلولند چه افتخاری؟ و چه مزیتی برای زنده ماندن آنها؟ آیا وظیفه والدین تربیت و تحویل چنین عناصر به جامعه انسانی است ؟ و آیا والدین در قبال چنین وضعی مسؤول نیستند ؟…
فصل ۵- خانواده نابسامان
بنای حیات خانواده
بنای حیات خانواده لااقل بر اساس طرز فکر اسلام مبتنی بر عشق و محبت و انس و الفت و تعاون و همکاری است . ولی متاسفانه همه خانواده ها این چنین نیستند . چه بسیارند زن و شوهری که در آغاز حیات ، با چنین اندیشه ها و حتی وعده ها و وعیدها زندگی خود را آغاز میکنند ولی پس از اندک مدتی راه و روش خود را عوض کرده و با یکدیگر بنای ناسازگاری را می گذارند .
ناسازگاری و نابهنجاری به هر علتی که پدید آمد موجبی است برای تزلزل خانواده ، از هم گسیختگی آن ، و یا انحراف آن از مسیر تعادل و توازن و در این رابطه دودی بر میخیزد که نه تنها چشم زن و شوهر را می سوزاند ، بلکه پیش از همه کودکان خانواده را دچار مخمصه کرده و شعاع حرکت آن تا چشم آشنایان و بستگان در مرحله نهائی به چشم افراد اجتماع هم خواهد رسید .
انواع خانواده
واقعیت این است هر خانواده ای را نمیتوان بمعنای اخلاقی و یا مذهبی کلمه خانواه خواند و قبلا لازم است دسته بندی دیگری (غیر از آنچه در فصل همین کتاب داشته ایم) عرضه وا رائه کنیم . خانواده را از دیدی میتوان بدو دسته بهنجار و نابهنجار تقسیم کرد .
خانواده ای را بهنجار گوئیم که بنای تشکیل و ادامه حیاتش مبتنی ضوابط شرع و عقل و روابط زوجین و فرزندان در مرز وظایف تعیین شده است حقوق هر یک اعضاء در یک خانواده مراعات شده و حق و شخصیت هیچیک اعضاء در آن مهمل گذارده نشود . طبیعی است که در چنین خانواده ای آنچه به چشم میخورد حیات است ، سعادت است ، سکون و آرامش است ، مودت و رحمت است ثمراتی که از این خانواده پدید میآیند همه شاداب ، ساخته و پرورده و همه با روشنائی چشمند .
خانواده ای را نابهنجار خوانیم که تشکیل و ادامه حیاتش بر اساس ضوابط مذکور نباشد . طبیعی است که در چنین خانواده ای دائما جنگ و ستیز است درگیری و اختلاف است ، سردی درروابط و فرار از وظایف است .حقوق افراد رعایت نمیشود و فرزندان آن هم چون میوه های تلخ و زیانبخش اند ، نه نفعی برای خود دارند و نه میتوانند خیر و سعادتی را متوجه دیگران دارند .
از گروه خانواده های نابهنجار میتوان خانواده های نابسامات را معرفی کرد که آثار و عوارض آن برخود و فرزندان فوق العاده شدید و نامیمون است و ما در این کتاب بررسی جوانب و ابعاد آن را وجهه همت خود قرار داده ایم .
معرفی خانواده نابسامان
خانواده ای را نابسامان میخوانیم که در آن والدین کودک و یا زن و شوهر از عهده وظایف ناشی از نقش خود برنیایند و یا موقعیت آن نقش از دیدی به مخاطره افتاده باشد . برخی گفته اند خانواده ای را نابسامان میخوانند که بر اثر غیبت ، بیماری مزمن ، ترک خانواده ،جدائی ، طلاق از هم پاشیده شده و نظمی اندیشیده بر آن حاکم نباشد .
این معنی و مفهوم البته در فرهنگ های مختلف متفاوت است و هر جامعه ای بمقتضای جهان بینی و برداشت خود از آن برداشتی ویژه خود دارد ولی در کل یک امر بری همگان مسلم است که خانوواده نابسامان خانواده واقعی نیست . بلکه شبه خانواده است . از آن بایت که در آن وظایف و تکالیف درست انجام نمیگیرد و هر کس در شان و موقعیت نقش خود قرار ندارد .
دامنه بحث و بررسی آن بسیار وسیع است آنچنان که نمیتوان آن را در طبقه بندی خاصی گنجاند . ولی میتوان گفت که زمینه لغزش و انحراف در آن فراهم ، برخی از اعضای آن بمناسبت عملکرد برخی دیگر دچار گرفتاری و اسارت شده ، شرایط حیات بسیار ناگوار و امکان رشد و انجام وظیفه بسیار اندک است .

ملاک ها و نشانه ها
اینکه چه ملاک و نشانه ای برای خانواده نابسامان است میتوان وجود یک یا چند شرط زیر را در این رابطه ذکر کرد و آن را ملاک برای نابسامانی دانست . البته قبلا این نکته را متذکر میشویم که همه خانواده های نابسامان محکوم و گردانندگان آن مقصر نیستند ، بلکه سخن از عوارض و آثار چنین خانواده هاست مخصوصا برای کودکان که باید آن را از بین برده و آثارش را زدود . به هر حال خانواده ای را نابسامان گوئیم که در آن یکی از این ویژگی های زیر موجود باشد .
۱- پدر ، مادر یا هر دوی آنها از دنیا رفته و مرده باشند .
۲- پدر و مادر زنده اند ولی در بین آنها جدائی ، متارکه و یا طلاق است .
۳- پدر و مادر دارند ولی دچار کمبود محبت ، افراط در آن و یا تبعیض اند .
۴- غیبت پدر و مادر از کودک بسیار و کودک در واقع از فیض دیدارشان بحد کفایت محروم است.
۵- خانواده نامشروع و کودک مواجه با طرد و رد است .
۶- جنسیت کودک ، زیبائی ، هوش و جنبه های عقلانی او مورد تایید نیست .
۷- در خانواده جنگ و دعوا و سرو و صدا و فحش و ناسزاگوئی است .
۸- والدین آن افرادی توخالی و بدون روابط و کنش متقابل یا سازنده اند .
۹- والدین کودک افرادی منحرف ، معتاد ، دچار حبس و شتم  و مورد طرد اجتماعند.
۱۰- خانواده جاهل ، غافل ، در امر تربیت ناموفق و یا بی برنامه است .
۱۱- خانواده ای است تحت حکومت ناپدری ، نامادری و یا کودک در آن فرزند خوانده و مهمان است .
۱۲- خانواده ای که دچار مشکل اقتصادی ، رفاه بسیار ، بی نظمی و بی برنامگی است .
۱۳- محیط و منطقه آن جرم خیز و یا محیط مسکونی نامساعد  و رفتارها در آن محیط بدآموز است .
۱۴- در خانواده تنها یک فرزند است و او هم نازپرورده و یا تحت کنترل شدید است و یا تنها پسر و تنها دختر خانواده است .
۱۵- والدین در اسلوب زندگی و تربیت با هم اختلاف دارند و کودک درگیر این تضاد و نابسامانی است .
عوامل نابسامان کننده
اینکه چه عاملی نابسامان کننده است بر اساس مواردی که از ملاکها برشمرده ایم میتوانیم به آن ها پی برد و در عین حال آنچه با رعایت اختصار میتواند قابل ذکر باشد شامل این موارد :
عامل مرگ، عامل عدم مراقبت، جهالت و غفلت، اشتباه در شیوه عمل، خشونت، اهمال کاری، حسادت، رفاه جوئی، لذت طلبی، کثرت عائله، مداخله ناروا، سلطه جوئی، اختلاف فکری یا مذهبی، مشکلات مالی، عدم کفایت در درآمد، بیکاری، بیغمی، کار بسیار، اشتغال مادران در خارج خانواده، اعتیاد و الکلیسیم، طبقه پائین زندگی، محیط ومنطقه، فرهنگ غلط، وجود تضاد و اختلاف، بحران ها، و دهها مساله  از این قبیل و طبیعی است که اگر اندیشه زدودن نابسامانی ها از خانواده ها باشد ضروی است که درباره مسائل فوق باید اندیشید .

آثار وعوارض آن بر کودک
نابسامانی خانواده موج نگران کننده ای را پدید میآورد که توان و قدرت آن نه تنها خانواده ، زن و شوهر فرزندان ، بلکه همه جامعه را میلر زاند . البته صدمه ای را که برای اعضای خانواده پدید میآید قابل رؤیت و بررسی است و خطری که متوجه جامعه میسازد کمتر آشکار و عیان است . آنچه را که ما میخواهیم مورد بررسی قرار دهیم عوارض آن بر روی کودکان خانواده است .
نابسامانی خانواده بر اساس اظهار نظر محققان زمینه را برای اختلال در شخصیت و رفتار فراهم میآورد، سبب بروز بزهکاری ها ، جرم ها و جنایت هاست .
کودکانی که از چنین خانواده ها پدید میآیند افرادی میشوند ، ناتوان در اجرا و ایفای نقش فردی واجتماعی ، بدبین و بدگمان ، عیبجوئی کار همیشگی آنهاست ، همانند موجود و ماده ای میشوند که زود میگندند ، تحقیقات برت نشان داده است که ۵۰% از چنین کودکان بعدها سر از بزهکاری در آورده اند ، اغلب آنها اختلالات عاطفی دارند ، در برابر بحرانها بی مقاومتند ، مشکلات شان در زمینه ناسازگاری بسیار و فوق العاده است . برخی از آنها دچار نوعی رجعت بدوران کودکی میشوند ، به شست مکیدن ، شب ادراری ، نازخواهی ، لکنت زبان گرفتار میشوند .
رفتار چنین کودکان نادرست و اختلال منش در آنان بسیار است ، بر خلاف معیارها و اصول و ضوابط اخلاقی به پیش میروند ، به تربیت  و زندگی رغبتی نشان نمیدهند ، زندگی شان آلوده و منحرفانه است و امید اینکه اینان راه صلاح در پیش گیرند بسیار اندک است .

تاثیر آن بر دختران
نابسامانی خانواده در دختران و پسران خانواده اثر دارد ولی تاثیر نامناسب آن بر دختران بمراتب بیشتر از پسراناست . این امر بدان خاطر است که دختران بیش از پسران دارای طبیعتی انفعالی هستند ، به محبت و توجه بیشتر نیاز دارند ، مقاومت عاطفی شان در برابر امور کمتر است . زود بر می رنجند و زود دلسرد میشوند ، و خیلی زود تسلیم حوادث می شوند .
این نکته هشداری است برای پدران ومادران تا دریابند فرزندان آنها در معرض چه خطرات فوق العاده ای هستند . با توجه به اینکه حساسیت ها درباره دختران زیادتر است و باید هم این چنین باشد در این امر آنها را مورد نظر داشته باشند . اگر پسری از خانواده دچار ضایعات نابسامانی شود فاجعه است ولی اگر این ضایعه برای دختران پیش آید فاجعه عظیم تر خواهد بود ، زیرا او در آینده ای نزدیک باید مادر شود و مادران گرفتار چه خیر ونفعی را میتوانند متوجه نسل خود و جامعه نمایند و یا کی مادر بزهکار و آلوده چه ارزشی برای جامعه خود میتواند بیافریند .
عوارض آن برای جامعه
گفتیم که نابسمانی بظاهر خطر و زیانی متوجه زوجین و فرزندان می سازد  ولی جامعه هم از موج آن دور و بر کنار نیست . بهنگامی که فردی به هر علتی سر از انحراف و جرم در میآورد این مساله مطرح میشود که او انحرافش را در کجا پیاده میکند؟ لغزش او برچه کسانی وارد می شود؟ جز این است که او در جامعه خود بزهکاری میکند ؟ و جز این است که از محل در آمدهای عمومی برای اصلاح و سازندگی او یا دستگیری و کیفر او باید اقدام گردد؟
خانواده نابسامان با اهمال و قصور و یا با گناه و تقصیر خود فرزندان جامعه را به سوی فساد و تباهی سوق میدهند و برای مردم مشکل و دشواری میآفرینند . ریشه بسیاری از بدبختی ها و نابسامانیهای اجتماعی را بایداز خانواه ها جستجو کرد  تقلب ها ، تزویرها ، دروغ ها و ریاها از آنجا بر میخیزند و این خود درسی برای خانواده ها است . اگر در خانواده ای بجای انسان عقربی برخیزد او دست و پای چه کسی را خواهد گزید؟ و اگر در جنگل چنین خانواده ای درنده بیرون آمد اجسادو اعضای چه کسانی طعمه او خواهد بود ؟ جز مردم جامعه ؟ و این خود برای بیان عوارض نابسامانی خانواده و تاثیرش بر جامعه کفایت خواهد کرد  .
نابسامانی و جرم سازی
و این هم روی دیگر سکه و بیان دیگری از قضیه نابسامانی است . میخواهیم بگوئیم خانواده های نابسامان جرم سازند و برای اینکه در این باره سندی ارائه داده باشیم میگوئیم : تحقیقات پرفسور هوبر در مطالعاتی که روی ۴۰۰ بزهکار صغیر در محیط شهری بعمل آمده نشان داده است که ۸۸ درصد آنها متعلق به خانواده های از هم گسیخته ( که جلوه ای از نابسامانی است) بوده اند .
در مطالعه ای که روی کودکان دارالتادیب ها ( زندان کودکان و نوجوانان ) انجام شده به این نتیجه رسیده اند که در میان این گروه ۱۶% کسانی بوده اند که والدینشان بعلت طلاق از هم جدا شده اند.
۲۸- ۱۷% آنها با ناپدری یا نامادری زندگی میکرده اند .
۲۹- ۱۵% فرزندان نامشروع بوده اند .
۳۰- ۹% کسانی بوده اند که پدر یا مادرشان فوت شده
۳۱- ۸ % فرزند خوانده بودند .
تحقیق لوتو نور نشان داده است که از بین ۴۲۲ نفر محکوم به اعمال شاقه ۸۱% آنها قسمتی از دوران نوجوانی را در خانواده های از هم گسیخته (پسر برده بودند تحقیقات کولی هم به همین نتیجه منجر شد . تحقیقاتی و ایوان نی نشان داده است ۲۴% از دانش آموزان یک مدرسه متوسطه که از خطرناکترین تبهکاران بوده اند از خانواده نابسامان برخاسته اند .
بر این اساس در ارزیابی اجتماعی این مساله مسلم است که فرزندان خانواده های نابسامان در عرصه بزهکاری حریفان ورزیده ای هستند . اغلب آنها افرادی فاسد الاخلاق ، خرابکار، خطرآفرین ، ولگرد ، و در صدد حادثه آفرینی ها هستند .
ویژگی های چنین کودکان
این کودکان گفتیم که اغلب بزهکار ومنحرفند اما درباره ویژگی های رفتارشان گفته اند که اغلب اینان دارای صفات و خصائص ذیلند :
۳۲- رفتار تهاجمی و غیر انسانی دارند .
۳۳- برای بزهکاری هائی چون سرقت آمادگی دارند .
۳۴- رفتارشان عصبی است .
۳۵- بی انضباط ، عیاش و ولگردند .
۳۶- دچار نوعی عقب ماندگی هوشی هستند .
۳۷- سلطه جو هستند مخصوصا بر ضعیفان
۳۸- در طریق عناد و مبارزه طلبی میباشند .
۳۹- حاضرند در بازی منحرفان شرکت کنند
۴۰- آماده ایجاد آشفتگی و بهم ریختن اند .
۴۱- عقده حقارت دمار از روزگارشان برآورده است .
۴۲- در برابر رذالت ها بی باکند .
۴۳- خشمگین و کینه توز و سخت انتقامند .
فصل ۱۰ – سردی در خانواده
مهر و سلوک در خانواده
اگر بنا شود لانه کبوتری هم سالم بماندو بتواند کانونی برای پروش جوجه ها باشد ضروری است در آن جوجه ها از گرمی و حمایت کبوتر نر وماده برخوردار باشند و این ضرورتی غیر قابل انکار است . این امر درباره کانون خانواده انسانی بیشتر مورد توجه و عنایت است که از آن بابت که عواطف برای انسان کارساز و اغلب دارای صورت اکتسابی و ناشی از نوع تماس ها و برخوردهاست .
کودک در محیط گرم خانواده احساس صفا و امنیت میکند و ضمنا در چنین محیطی است که درس رحم و وفا و ادب و صفا از دیگران میآموزد . ایثار و تقوی ، گذشت و تعاون در چنین خانواده هائی شکل میگیرد . و هم بسیاری از رفتارهای ناروای کودکان در سایه مهرورزی ها و سلوک صمیمانه والدین از بین می روند و یا فرصت ظهور و بروز پیدا نمیکنند .
عاصیان و یا افراد طاغوتی سرکش در جوامع مختلف اندک نیستند ولی اگر درمورد ریشه پیدایش آنها نیکو تامل کنیم در مییابیم آنان کسانی بوده اند که بودند که عدم کرمی خود مصیبت آفرین است و این هشداری برای والدین است .

نیاز به مناسبات گرم
این تصوری نارواست که برخی از والدین در ذهن خود آن را پرورانده ود رعرصه عمل هم بدان اقدام میکنند که همه نیازهای کودکان را در غذا و لباس وپوشاک و مسکن و بهداشت بدن خلاصه میبینند . این چنین تصور برای حیات حیوانی صادق است نه برای انسان  .
آدمی به هنگام از موارد فوق حاضر است استفاده کند و از آن لذت برد که در شرایط مساعد و مورد قبولی باشد . از جمله آن شرایط بهره مندی از نوازش گرم و صمیمانه والدین ، محبت و مهرورزی آنهاست که در حسن اخلاق خوشرفتاری و سلامت روحیه آنان موثر است و در بزرگی آنان را بکار میآید .
اگر والدین کودک در پرتوعشق و محبت با هم گرم و صمیم بوده و قلبی سرشار از محبت و عنایت داشته باشند ، کودک نه تنها نسبت به آنها حسود نخواهد بود بلکه از آن شادمان وخرسند شده وسعی خواهد کرد در حیات خود صمیم و با عاطفه باشد کودکان ما نیاز دارند که والدین با نوازش و بوسیدن شان کانون خانوادگی و شرایط حیات را برای آنها گرم و دلفریب ساخته و زمینه ساز اطمینان و اعتماد آنان نسبت به زندگی باشند و امنیت آنان را از هر حیث فراهم سازند .
آنها نیاز دارند توسط والدین خود محبوب بوده و هم آنان را دوست بدارند . در آغوش آنان احساس سرافرازی و شادمانی کرده وا ز تشویش ها و نگرانی ها دور و برکنار بمانند . تامین چنین خصوصیتی سبب خواهد شد که مناسبت گرم و صمیمانه ای بین آنان بوجود آمده و کودک بتواند نقش شایسته ای را در روابط بعدی ایفا نماید .
شرایط محیط خانه
محیط خانواده ممکن است برای کودکان امن و یا ناامن باشد که در صورت دوم آن خانواده را نابسامان میخوانیم زیرا میوه ای که از آن بوجود میآید بسیار تلخ و ناگوار است .
والدین باید بکوشند محیط خانواده را گرم و صمیمانه پدید آورند که در شور و گرمی به سوی آنها جلب خواهد شد . مراقبت والدین از کودک در محیط خانه امری نیست که بدون اندیشه و حساب پدید آید. پدران ومادران در این رابطه باید طرح و نقشه ای اندیشیده باشند و بخشی از اوقات و عمر خود را در این رابطه سرمایه بگذارند .
پدران و مادران میتوانند با تهیه اشیاء موردعلاقه ، با بازی با آنان ، با ایجاد هیجان در آنان کاری کنند که او محیط خانواده را دوست داشته باشند ، به آن دلگرم باشد ، احساس نزدیکی با آنان کند ، حرف و سخن خود را با آنان در میان بگذارد از آنها مدد بخواهد که امر خود در پیشگیری از بروز خطرات بسیاری به آنان کمک خواهد کرد .
اصولا فضای عاطفی و گرمی کانون ، خود نقش مهمی را در زمینه سازی برای رشد کودک ایفا خواهد کرد ، موجبات دوست داشتن را در آنان بر می انگیزاند و سبب آن خواهد شد که طفل با قدمهای آرام و ثابت در جهت ارتقا و تکامل به پیش رود .
محیط سرد و ویژگی آن
از عواملی که زمینه را برای نابسامانی خانواده فراهم میکند وجود کانون سرد و بی رمق است . اینکه ما چه کانونهائی را سرد و بی رمق میخوانیم پاسخ این است کانونی که در آن :
۴۶- از گرمی والدین نسبت به فرزندان تحت هر عنوان خبری نیست وحتی تغذیه کودک از شیر مصنوعی است نه پستان مادر .
۴۷- مادر سرگرم کار در خارج است و رسیدگی نسبت به فرزندان توسط دایه ، بستگان و گاهی دیگر اعضای خانواده است .
۴۸- وضع غذا و استراحت در آن نامنظم است و متاسفانه از عزت نفس هم خبری نیست .
۴۹- امکان بیرون ریختن احساسات ، تصریح و شادی در آن کم است زیرا والدین حال و حوصله کافی ندارند .
۵۰- وظایف خانوادگی بنحوی صحیح انجام نمیشود و نظم و انضباطی در محیط خانواده حاکم نیست .
۵۱- کودک از مراقبت مادر و حمایت و انضباط پدر محروم است و میتواند خود را در کنار او ببیند .
۵۲- در خانه خشونت بیش از مهر است ، و استبداد بیش از بی حساب رای و نظر دیگران است .



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

سوء رفتار با کودک ۲

755

بازدید

کودکان مورد خشونت نیازمند صحبت دوستانه درباره ترس ها و دل مشغولی های شان با بزرگسالان هستند وکمی که آنها را در بهبود وضع شان یاری کند . اکثر کودکان وابسته به یکی از والدین یا هردوشان در امر حمایت از خود در رویارویی با بحران وچالش های عاطفی هستند . هر چند این موضوع بعضی اوقات میتواند مانع توانایی های والدین در مواجهه با موضوع شود والدین که با خشونت مزمن زندگی میکنند ، ممکن است از لحاظ عاطفی احساس تنهایی کرده ، افسرده ، عصبانی و گرفته باشند . بنابراین ممکن است از نظر عاطفی کمتر به کودکان شان رسیدگی کنند . در مورد خشونت خانگی که در آن یکی از والدین قربانی خشونت و صفحه ۱۷ از کتاب خشونت خانگی علیه کودکان . نویسندگان : ریچاردای . برمن . لوس سالسیدوکارتز و …
ترجمه وتالیف : محمد قلی پور
دیگری مقصر است ، کودکان ممکن است کمتر قادر به رو آوردن به والدین جهت اطمینان خاطر دوباره ، حمایت باشند معدود تحقیقاتی که تا امروز در زمینه ترمیم پذیری و بروز خشونت خانگی انجام شده ، نشان می دهد که محبت های مادرانه ، به خصوص ابراز عاطفه مادر ، ممکن است برای توانایی کودک در دست و پنجه نرم کردن شان باشند آها هم دل مشغول خشونت بوده و سعی در مصونیت خود دارند و هم دچار افسردگی هستند . در جریان بزرگ کردن شان ممکن است توافق بر اتخاذ شیوه های دیگری نیز باشد . مطالعات انجام شده بر روی الگوهای محبت آمیز زنان یا انجام رفتارهای پرخاشگرانه بر روی کودکان ، تفاوت آشکاری با گروه کنترل ندارد و به نظر می رسد زنان مصدوم ممکن است روش های توام با تنبیه بیشتری در تربیت کودک به کار گرفته و یا با کودکان شان پرخاشگرانه مواجه شوند . تحقیقات محدود در زمینه رابطه بین پدران آزار دهنده و کودکان شان تا امروز نشان میدهد که اینگونه پدران که خشن نیستند، به کودکان خود کمتر ابراز محبت میکنند با توجه به یافته های موجود نیازمند تحقیقات بیشتری در زمینه اثرات خشونت خانگی بر تربیت کودکان هستیم . از آنجا که والد آسیب دیده میتواند حامی خطرناکی برای کودک باشد ، و به خاطر اینکه کودکان اغلب در جریان تماس با کسی قرار دارند که آنها را اذیت و آزار میکند ، خدمات ارائه شده باید به کمک والدین آمده تا آنها بتوانند روابط خود با فرزندان شان را بهبود بخشند . اگر والدینی که خشونت خانگی را اعمال میکنند ، قادر به شناسایی نیازهای کودکان خود نباشند ، رابطه با فرد بزگسالی که در ارتباط نزدیکی با منزل یا مدرسه کودک است ، میتواند مفید باشد . کودکان دارای مهارت های ارتباطی و اجتماعی خوب احتمالا در این گونه ارتباط گیری موفق تر از کودکانی هستند که از چنین مهارتهایی برخوردار نیستند . برای مشخص شدن اینکه حمایت های اجتماعی مفیدترین چیز برای کودکانی است که مورد خشونت خانگی واقع شده اند به مطالعات بیشتری نیاز است . صفحه ۱۸ و ۱۹ از کتاب : خشونت خانگی علیه کودکان – نویسندگان : ریچاردای برمن لوسی سالسیدوکارتر ترجمه و تالیف : محمد قلی پور .
در معرض خشونت گذاری کودکان : گسترده خشونت کودکان ، اعم از نوع خشونت و ابراز استفاده از آن متفاوت است . برخی از کودکان ، به خصوص آنهایی که در مناطق کم در آمد زندگی میکنند، « خشونت اجتماعی مزمن » یعنی به تناوب و مدام ، اسلحه گرم ، چاقو ، مواد مخدر وخشونت تصادفی در همسایگیهای خود را تجربه میکنند . در مدارس ابتدایی شهری ، بندرت کودکانی یافت میشوند که مورد چنین حوادث خشونت باری واقع نشده باشند . کودکان مورد مصاحبه در مطالعات انجام شده ، معمولا مشاهده دعوا و کتک کاری در حوادث روزانه بوده اند. کودکانی که در مناطق از نظر اقتصادی – اجتماعی پائین تر زندگی نمیکنند ، کمتر دچار خشونت اجتماعی میشوند ، ولی خشونت خانگی و رسانه ای در همه جای کشورمان از نظر اقتصادی – اجتماعی و فرهنگی اتفاق میافتد . حدود ۲۵ تا ۳۰ درصد از زنان آمریکایی ، در طول روابطی که داشته اند . حداقل یک بار کتک خورده اند . به نظر میرسد زنان بیش از مردان به وسیله شرکای زندگی خود جراحت برداشته ونیازمند مداوای پزشکی میشوند ، و احتمالا جراحات شان بازگو نمیشود . بسته به تعاریف سوء استفاده و نمونه های مورد مطالعه ، برآورد چنین خشونت هایی متفاوت است . مطالعه ای در این رابطه نشان داد که بیش از ۳ درصد ( حدود ۱/۸ میلیون) از زنان به وسیله مردان یا شرکای زندگی شان در طول یک سال مورد آزار و اذیت قرارگرفته اند ، در حالی که مطالعات دیگر نشان میدهد که زنان مورد خشونت ، اعم از آزار جنسی ، خشونت جسمی یا فحاشی به بیش از ۶۵درصد میرسد . برآوردها نشان میدهد سالانه بیش از ۳/۳ میلیون از کودکان شاهد سوء استفاده جسمی و فحاشی مثل رفتارهای توام با توهین برخورد و آزارهای کشنده با اسلحه و چاقو هستند .
همچنین برآوردها نشان می دهد که بیش از سه میلیون کودک خودشان قربانی سوء استفاده فیزیکی به وسیله والدین شان هستند . در منازل ، جایی که خشونت خانگی اتفاق میافتد ، کودکان مورد سوء استفاده جسمی یا مورد غفلت ، ۱۵ برابر بالاتر از میانگین ملی قرار دارند . چندین مطالعه انجام شده نشان می دهد که ۶۰ تا ۷۵ درصد از خانواده هایی که درزنان مورد اذیت و آزار قرار گرفته اند ، کودکان نیز آزار دیده اند ( مقاله فن توزو ، و موردر این کتاب جزئیات بیشتری را در رابطه با شیوع و اثرات خشونت خانگی بر کودکان آورده است )
تلویزیون ، سینما و اینترنت نیز ، کودکان را مورد خشونت قرار می دهند . بر اساس آمار ارائه شده از سوی انجمن روان درمانی آمریکا هر کودک آمریکایی در طول ی هفته ۲۸ ساعت تلویزیون نگاه میکند ، و در من حدود ۱۸ سالگی ۱۶۰۰۰ مورد قتل ساختگی و ۲۰۰/۰۰۰ عمل خشونت را خواهد دید . تلویزیون خصوصی برای کودکان ۵۰-۶۰ برابر خشن تر است تا برای بزرگسالان ، وبعضی از کارتن ها به طور میانگین بیش از ۸۰ موردعمل خشونت زا در هر ساعت پخش میکنند . با ورود ویدئوکاست ها ، فیلم ها ، سگاها و بازی های کامپیوتری موضوع های خشونت را فروخته یا اجاره داده می شوند . بسیاری از کودکان و نوجوانان بیش از پیش مورد خشونت رسانه ها واقع می شوند.
خشونت بیشتر از همه بر پیشرفت کودکان تاثیر کودکان تاثیرگذار بوده ، و مناسبات خویشاوندی را در کودکی و بزرگسالی تحت تاثیر قرار میدهند . موضوع بعدی درباره افزایش مطالعات در زمینه تاثیرات خشونت اجتماعی است . این مطالعات همچنین به یافته های کلیدی در زمینه تاثیر خشونت خانواده و رسانه ها بر کودکان دست یافته اند . صفحه ۷۲ و ۷۱ و ۷۰٫
تاثیرات رفتاری و عاطفی خشونت :
بخشی از مطالعات انجام شده ، مواجهه با کودکان در معرض خشونت خانگی است که هنوز نسبتا محدود است ومشکلات عدیده تحقیقاتی در زمینه اثرات رفتاری و عاطفی وجود دارد . به طور مثال ، برخی از تحقیقات ، اغلب با مشکلات اخلاقی مواجه اند ، به خصوص وقتی تحقیق مقایسه یا کنترل کودکانی که ادر معرض خشونت اندوسرویس های ارائه دهنده خدمات را موردتوجه قرار میدهد .هر چند تحقیق در این حوزه ، اغلب شامل جمع آوری داده های کیفی با تاکید بر گروه ها و مصاحبه ها است . بهبود داده های کیفی در زمینه نتایج مربوط به کودکان به سنجش پدیده های اجتماعی کمک میکند . گر چه شناخت کمی احساسات و حوادث ممکن است با اهمیت ترین شیوه تغییر باشد، جمع آوری چنین داده هایی از افراد مختلف در دنیای کودکان ( والدین ، مراقبان ، معلم ها ، افسران پلیس ) وقت گیرتر از اندازه گیری های کیفی بر روی کودکان در دنیای کودکان زمان است و ممکن است هدایت سیستماتیک آن مشکل باشد و هنوز با حساسیت کودکان ، خانواده ها و اجتماع روبه رو میشود . تنها محققان که با جمع آوری چنین داده ها میپردازد ممکن است به داستان های کودکان که اغلب فجیع است ، گوش دهند ، و برای دیگر افرادی این کار مشکل است . به رغم تحقیق محدود در این حوزه ، در عین حال ، میتوان از مطالعات انجام شده درباره اثرات خشونت بر کودکان مطالب زیادی جمع آوری کرد . نوشته هایی که در رابطه با شناخت خشونت خانوادگی است و اثرات نامطلوب جسمی ، شناختی ، عاطفی وموفقیت اجتماعی بر کودکان دارند ، از این جمله اند . مطالعات انجام شده در زمینه اثرات خشونت رسانه ای نیز نشان دهنده افزایش رفتارهای منفی است . مطالعات زیادی نیز وجود دارد که علاقه مندی بیشتری در رابطه با اثرات خشونت بر زندگی کودکان در مناطق شهری را نشان میدهد . از آن جمله ، مطالعه بر روی کسانی است که در معرض خشونت اجتماعی مزمن قرار دارند . به موازات مهم ، مطالعاتی در رابطه با کودکان شهری در ایالات متحده و مناطق جنگی انجام شد . یافته های بدست آمده از این مطالعه ، علائم اختلال رفتاری پس ضربه ای را در زندگی کودکان در مناطق جنگ زده شهری نشان میداد ، که مشابه علائم زندگی کودکان در مناطق عملیاتی است توضیح اینکه ، این علائم در سنین مختلف
صفحه ۷۳ و ۷۲ از کتاب : خشونت خانگی علیه کودکان     نویسندگان : ریچاردای. برمن . لوسی سالسیدوکارتز و ..     ترجمه و تالیف : محمد قلی پور
اثرات خشونت در فرایندرشد : در حالی که کودکان در تمامی سنین مورد خشونت واقع میشود ، ولی پیامدهای حاصل از خشونت در سنین پائین تر به خصوص پیامدهای دراز مدت آن ، کمتر شناخته شده است . بسیاری از مردم خیال میکنند که خیلی از کودکان کم سن و سال به هیچوجه مورد خشونت نیستند . آنها به اشتباه خیال میکنند که برای دانستن یا به خاطر آوردن آنچه اتفاق افتاده کم سن وسال هستند . هر چند ، مطالعات نشان میدهد که بین خشونت ، اتفاق افتاده و رفتارهای منفی در تمامی سنین رابطه وجود دارد .
نوزادان و اطفال : تحقیقات نشان میدهد که حتی درابتدایی ترین مراحل رشد نوزادان و اطفال بین خشونت و اراده بر کودک و مسائل عاطفی – رفتاری رابطه وجود دارد . نوزادان و اطفالی که دار منازل یا در جامعه شان شاهدخشونت می باشد، دچار تندخویی افراطی ، رفتار نارس ، آشفتگی در خواب ، اندوه عاطفی ، ترس از تنهایی ، زود ادراری و پرحرفی میشوند . وجود ضربه ( تراما ) به خصوص خشونت خانوادگی ، رشد طبیعی اعتماد سازی کودک و رفتارهای بعدی که مقدمه ای برای رشد خوداتکایی اوست را به مخاطره می اندازد . گزارش های ا خیر بیان کننده این واقعیت است که وجود علائم در اینگونه کودکان کم سن و سال بسیار مشابه علائم پس ضربه ای در بزرگسالان است علائمی نظیر تجربه مجدد حادثه تراماتیکم (ضربه دار ) نظیر اجتناب ، عدم تفاهم و تحریک پذیری مضاعف به عنوان مثال ، در یک مطالعه کودکان کم سن و سال از نزدیک شدن به محل وقوع حادثه ای که شاهد آن بودند در هراس بوده ، ترس از خوابیدن داشته ، و یا با کابوس از خواب میپریدند و در بازی های خود کمتر عاطفه ای از خود نشان میدادند .
صفحه ۷۴ و ۷۵ از کتاب : خشونت خانگی علیه کودکان     نویسندگان : ریچارد ای . برمن لوسی سالسیدوکارتر و …         ترجمه و تالیف : محمد قلی پور
کودکان مدرسه ای : چندین مطالعه  ، رابطه بین خشونت اجتماعی و علائم تشریحی ، افسردگی و رفتارهای اجتماعی پرخاشگرانه در کودکان مدرسه ای همجوار با مکان های خشونت زای شهری را تایید کرده اند همانند پیش دبستانی ها کودکان مدرسه ای در معرض خشونت ، احتمالا بیشتر در خواب دچار آشفتگی میشوند و احتمالا بازی آزادنه شان را به معلم مدرسه یا رئیس نشان میدهند . آنها معمولا به سختی میتوانند حواس شان را جمع کنند ، زیرا افکارشان همواره مغشوش است . به علاوه کودکان مدرسه ای احتمالا پیرامون قصد خشونت بیشتر آگاه بوده و نگران مداخله و توقف آن هستند . در موارد حاد خشونت اجتماعی، کودکان مدرسه ای همچنین ممکن است علائمی مشابه فشار اختلال زایی پس ضربه ای مثل علائم اطفال ونوزادان از خود نشان دهند دو مطالعه انجام شده ، هم کودکان ۱۰-۶ سال داواشنگیتن دی سی – washangton D.C و هم کودکان ۱۲-۹ سال در نیوارلئانز Neworleans – گزارش کودکان رابطه معنا داری  بین شاهد خشونت بودن و بروز علائمی نظیر کابوس ، ترس خروج از منزل ، تشویش و بی حالی را نشان داد . ۴۰ درصد از مادران نمونه نیوارلئانز و ۲۰ درصد از نمونه واشنگتن دی . سی میگویند کودکان شان نگران سلامت خود هستند . همین تعداد از کودکان احساس نگرانی و هراس میکنند .
مطالعات دیگری در مورد کودکان مدرسه ای که در معرض خشونت خانوادگی قرار دارند ، حاکی از آن است که آنها نیز مورد خشونت اجتماعی قرار می گیرند . چنین کودکانی معمولا فراوانی بیشتری از رفتارهای مساله ساز درونی ( انزوا و تشویش ) و رفتارهای مساله ساز بیرونی ( پرخاشگری و بزهکاری) در مقایسه با کودکانکه در خانواده های توام با آرامش از خود نشان میدهند . روی هم رفته ،ایفای نقش ، نحوه نگرش ها ، صلاحیت اجتماعی و انجام تکالیف مدرسه اغلب به طور منفی تحت تاثیر ] مقوله خشونت [ قرار میگیرند . از این که بگذریم ، مطالعاتی نشان میدهند که کودکان بزرگتر ، آنهایی که مورد سوء استفاده واقع میشوند یا از آنها غفلت شده است ، احتمالا کمتر می توانند در مدرسه حاضر شوند ؛ مرتکب جرم می شوند، تجربه مسائل عاطفی ، جنسی و شرب خمر را پیش رو دارند . مطالعات مربوط به کودکان مدرسه ای که مورد خشونت رسانه ای واقع شده اند نیز میدهد که رسانه ها تاثیر نامطلوبی بر کودکان دارند به عنوان مثال یک مطالعه طولی از پسران ۸ ساله که در آن عادات و الگوهای رفتاری مطالعه میشد ، خشن ترین برنامه ها باعث رفتار پرخاشگرانه و بزهکاری میشد این رفتار در سن ۱۸ سالگی بروز میکرد و رفتار جدی مجرمانه در سن ۳۰ سالگی از آنها سر میزد . گزارش ها حاکی از آن است کودکانی که در معرض خشونت رسانه ای واقع اند ، ممکن است رفتارهای منفی شان رو به افزایش نهد ، چون پتانسیلی برای یادگیری اجتماعی و مدل سازی رفتارهای ناشایست برای جوانان است . خشونت حتی وقتی به صورت داستان نوشته میشود و زیبا نشان داده می شود ، احتمال تاثیر منفی بر کودکان داشته و افزایش کشش کودکان به خشونت را ایجاد میکند . صفحه ۷۶ از کتاب : خشونت خانگی علیه کودکان نویسندگان : ریچارد ای . برمن 
لوسی سالسیدوکارتر     ترجمه وتالیف : محمد قلی پور
 
۲ قانون و کودک ( بزهکاری در کودکان )
به هیچوجه کودک بزهکار وجود ندارد ، بلکه هدایت شده به بزهکاری وجود دارد .
کودکان امروزی در شرایطی پا به عرصه ی وجود میگذارند که در هر دقیقه ی آن ۴ جنایت جدید اتفاق میافتد . آمار داده شده در این راستا نشان می دهد که وضع کنونی جوامع انسانی بسیار ناهمگون بوده و اگر بر تعداد و ارقام جنایات رخ داده ، آمار جنایات مخفی و یا جرمهای پنهانی را نیز بیفزاییم ، آنگاه مشخص می شود که دور نمای زندگی بشری در شرایط فعلی بسی نا امید کننده تر از آن است که تصورش را بکنیم .
اگر در کنار این تربیت و پرورش کودکان را در نظر بگیریم و همچنین متوجه شویم که در شرایط فعلی کودکانمان تا چه اندازه ای تحت تاثیر شرایط ناهمگون در مجادلات تمایز بین خوب و بد و ارزش و ضد ارزش و … میباشند، آن زمان در مییابیم که با کمی غفلت و سهل انگاری  با لحظه ای درنگ و ساده اندیشی ، ناخواسته فرزندانمان را به عوامل ضد اجتماعی بدل خواهیم کرد و آن ها را در مسیر انحرافی ناسازگاری اجتماعی و بزهکاری مشاهده خواهیم نمود  همه به این امر واقف هستیم که کودکان در سنین بسیار پایین نیز گاه گداری دست به جرایم و اشتباهات کوچکی میزنند و حتی بسیاری از روان شناسان ومتخصصین امور تربیت کودک ادعا مینمایند که کودکان در سن بسیار پایین و زمانی که روی پای خودشان میایستند ، ناخواسته به سمت و سوی گناهان و اشتباهاتی میروند که تصور مینمایند از پس آن برخواهند آمد یعنی خود حرکت اشتباه خویش را درک کرده ولی برای این که موجودیت و حضور قدرتمند خویش را به ثبوت برسانند ، به سمت خطا رفته و سعی مینمایند که آن را با موفقیت پشت سر نهاده و زمانی که موفق در کارشان میشوند ، توجیهاتی را نیز برای خطایشان ابراز میدارند . اما وقتی در کارشان موفق نشوند ، سر خورده شده و باز خطای دیگری را مرتکب میگردند و این بار با دروغگویی سعی مینمایند که بر خطای خود سرپوش بگذارند . این در واقع نخستین حرکت کودک به سوی ناسازگاری با اصول و قوانین میباشد که اگر از سوی والدین تحت کنترل و دقت قرار نگیرد ، منجر به شیوع عادات بدتر از آن شده و به بزهکاری مبدل میگردد .
یکی از دانشمندان امر تربیت کودک به نام ایی . بننت ادعا دارد که : « در میان انسانها کسی نیست که مرتکب گناه و یا خطا نشده باشد و کسانی که به دفعات مرتکب خطا می شوند ، به یقین خطاهای تکراری را ناچیز و غیر مهم می شمارند » به راستی نیز اینگونه است به طوری که شاید شما و من بارها از باغچه های همسایه گل رز دزدیده ایم و یا به کمک دوستان با دزدیدن وسایل یکی از دوستان خود سعی کرده ایم سر به سر او بگذاریم . آیا به نظر شما این کار در جرگه ی گناه و جرم میباشد یا خیر ؟ اگر به قطعیت پاسخ مثبتی داده باشیم ، باز توام با اشتباه بوده و اگر به صراحت جواب منفی نیز بدهیم ، باز میتوان گفت که پاسخ داده شده دارای ضریب اطمینان کمتر است . زیرا اگر این خطا به دفعات تکرار شده و از حالت شوخی به جدیت روی بیاورد ، به یقین عادت یافتن به کار دزدی منجر به عادی شدن خطا و جرم خواهد شد و به نهایت فرد خاطی به تدریج دست به دزدیهای بزرگتری خواهد زد . دقیقا موضوع تخم مرغ دزد نهایتا شتردزد میگردد ، در این مورد صدق  میکند . لیکن با هدایت ومتوجه کردن خطای کودک به جرم خود ولو به شوخی، خواهد توانست کودک را به کار خطا آمیزش متوجه سازد و مانع از تکرار آن شود . در واقع میتوان گفت که هر فردی در کودکی به دلایلی مرتکب کارهایی میشود که سبب ناراحتی، اضطراب و نگرانی دیگران میشود و این جرم و خطا به هر دلیلی اعم از شوخی و یا سر به نهادن نیز باشد ، باز جرم بوده و باید کودک به نحوی متوجه این قضیه باشد تا آنرا عملی نسازد از طرفی ارتکاب به این نوع اعمال باعث می شود که کودک باور کند که اگر کار خطایی را به سهو و شوخی انجام دهد به عنوان جرم و گناه محسوب نخواهد شد و این یکی دیگر از انحرافات فکری و اخلاقی کودک خواهد بود . زیرا با نادیده گرفتن عمل وی به نوعی سبب ساز رشد فکر منفی دیگری در کودک خواهیم شد و با دست خود کودکمان را به سمت انحراف سوق خواهیم داد و او به تدریج عادت خواهد کرد که اگر به شوخی حقوق و آسایش دیگران را نیز زیر پا بگذارد ، باز کار اشتباهی را نکرده است و عدم توجه به حقوق دیگران و یا نادیده گرفتن ناراحتی و اضطراب سایرین در او حالت ضد اجتماعی را به تدریج رشد خواهد داد و کودک ناخواسته در طول زمان به سمت خودخواهی و نفع پرستی شخصی روی خواهد آورد  باید بدانیم که کودکان در سنین پایین هیچگاه مفهوم اجتماع یا رفتارهای مثبت اجتماعی و غیر اجتماعی را نمیدانند . آن ها هر کاری را که برایشان لذتبخش و شوخ باشد ، انجام میدهند و در اینجا وظیفه والدین است که متوجه رفتارهای کودکانشان باشند و هر نشانه و یا علایمی از بزهکاری اولیه را در آن ها مشاهده نمودند ، سریعا کودک را متوجه خطایش ساخته و او را از ادامه و انجام مجدد خطا بر حذر دارند . کودکی که در دوران خردسالی دست به کارهای خلاف رفتار و ارزشها و هنجارهای اجتماعی بزند و به دلایلی که برای خودش توجیه پذیر بوده و از عوالمان دوران کودکی بوده و بدان اهمیت ندهدو در کنار این ، بی توجهی والدین نیز او را از ارتکاب به کارهای هر چند ناچیز و کم اهمیت باز ندارد ، به یقین همین عادت در دوران نوجوانی و بلوغ رشد یافته و در آن زمان که نیازهای کودک بیشتر شده و توجیهات خاصی که در سایه ی تحولات و رشد جسمانی ، فیزیکی ، روحی و شخصیتی بر وی تعریف خواهند شد ، دست به کارهای خلاف بزرگتری خواهد زد  با توجه به این که کودک با پا نهادن به سن بلوغ بیشتر خودش را در جامعه احساس کرده و نخستین گام جهشی خویش را در وارد شدن به جرگه ی دوستان و شرکت جستن در گروهها انجام داده و تجربیات نوینی اخذ مینماید ، بیشتر از هرسنی تحت مخاطرات القایی قرار دارد . اگر کودکی در سنین پایین تحت کنترل نباشد و کارهای خلافش نادیده انگاشته شود، آنگاه در سن بلوغ برای ابراز وجود در برابر دیگران و سایر اعضای گروه دوستان سعی خواهد کرد کارهایی را انجام دهد که سایرین از آن ابا داشته و با از انجام آن هراس دارند . این عمل نیز با توجه به این که مدح و ستایش دوستانش را در بر خواهد داشت ، نوجوان به کارهای خلاف با نگاه ارزش و شجاعت نگریسته و آن را به دفعات تکرار خواهد کرد که همین امر او را در برابر ارتکاب به جرم خونسرد ساخته و جرایم در دیدگاه وی کم اهمیت و عادی جلوه خواهند کرد .چنین حالتی به تدریج نوجوان را با بالا رفتن سن وحضور یافتن در میان دوستان کم جربزه وابراز شخصیت قدرتمند ، پیش از پیش در معرض ارتکاب به خطاها و جرایم قرار خواهد داد .
با عنایت به موارد مذکور باید عوامل دیگری را نیز در ارتکاب به جرم کودکان در نظر گرفت . همانگونه که مشخص گردید ، کودک به هیچوجه در کودکی جرم را نشناخته و کاری را که لقب جرم و بزهکاری بر آن متصور است ، درک نمیکند اما با توجه به علایق و روحیاتش دست به کارهایی میزند که در نظرش منطقی و یا کم اهمیت بوده ولی همان حالات و رفتار به نوعی مقدمه ی بزهکاری و اعمال ضد اجتماعی تلقی میشود . همانگونه که بیان گردید ، اگر چنین اعمالی از سوی والدین و یا سرپرستان کودک نادیده انگاشته شود ، به تدریج تبدیل به معضل اجتماعی خواهد شد و رفتار فرد قالب بزرگی گر فته و با قدرت هر چه تمامتر جامعه را تکان خواهد داد .

به عبارتی کار خلاف ابتدایی و سهل را میتوان به بهمنی تشبیه کرد که از بالای کوه سرازیر میشود و هر اندازه که به پایین و عمق نزدیکتر می گردد ، به همان میزان برکثرت، ضخامت ، قدرت وتاثیر گذاریش افزوده می شود . حال آن که بهمن ابتدای امر از روی ندانم کاری و یا ناخواسته در اثر سوت زدن و یا شلیک گلوله ای و یا فریاد کشیدن در کوه و انعکاس موج صوتی در روی برفهای سبک و بی پایه  و شکافته شدن آن ها از یکدیگر ایجاد می شود و به تدریج چنان قدرتی مییابد که میتواند دودمان خیلی از انسانها را زیر ورو کند . جرم نیز در کودکان دقیقا به این موضوع شباهت دارد . زمانی که والدین ناخواسته و از روی ندانم کاری در برابر عمل خلاف فرزند خویش میخندند و آن را به شوخی میگیرند ، با همین عمل خود فرزندانشان را به قعر فلاکت میفرستند . چه بسا والدینی دیه میشود که به طور مثال با مشاهده ی شوخی دو فرزند با یکدیگر که یکی از فرزندان برای این که برادر و یا خواهر خودش را اذیت کند ، کتابش را مخفی مینماید و با حالت جدی و حق به جانب در برابر کودک مضطرب و نگران که کتابش را گم کرده ادعای بی اطلاعی مینماید . والدین در برابر مشاهده ی این عمل به جای آن که کودک خاطی را که کتاب برادر و یا خواهرش را مخفی کرده موردسرزنش قرار داده و او را متوجه عمل خلافش نمایند ، در برابر شوخ طبیعی و زرنگی  و شیطنت او میخندند و عمل وی را شیطنت کودکانه قلمداد مینمایند .اما این کودک با عمل خویش دو کار ضد اجتماعی را مرتکب میشود و والدین او را در کارش تشویق مینمایند و همین تشویق باعث میشود که کودک تصور کند کارش خلاف نیست و با تکرار آن سبب جلب نظر دیگران و علاقمند شدن آنان به وی میشود این دو جرم و رفتار ضد اجتماعی به ترتیب زیر می باشند :

۱_ کودک یاد میگیرد که در برابر حق و حقوق دیگران چندان مسوولیتی ندارد وحرمتی نگذاشتن به حقوق و آسایش دیگران در او عملی عادی جلوه میکند .
۲_ کودک یاد میگیرد که اگر کاری برای شوخی باشد و یا نفع شخصی بوده و بتواند برای مدتی روحیه ی او را ارضا نماید ، عملش جرم به حساب نمیآید .
با توجه به تحلیل فوق می توان بیان داشت که همین دو دیدگاه عمده ، باعث میشود که کودک در سنین بالا نیز در برابر مسوولیتها احساس وظیفه نکرده و از انجام وظایف محوله شانه خالی نماید از طرفی خود را در برابر دیگر اعضای جامعه مسوول ندانسته و جامعه را پیکره ای واحد قلمداد نکرده و خود را بخشی یا عضوی از آن محسوب ننماید . از طرفی روحیه ی خود پرستی و نفع طلبی در او افزایش یافته و هر کاری را که برایش توجیه پذیر بوده و ارزش داشته باشد و با تحلیلهای شخصی وی منطبق باشد ، آن را انجام دهد.
با مشاهده ی نمونه ی ساده ولی عمیق میتوان دریافت که بیماری عظیم و طاقت فرسای اجتماعی به نام بزهکاری از موضوعی ساده شکل گرفته و به غول عظیمی بدل شده است . البته ناگفته پیداست عوامل دیگری نیز در تشدید این بیماری دخیل میباشند . به طوری که در بروز جنگ کودکان برای بقای خود دست به کارهای خلافی میزنند . برای این که گرسنه نمانده و نمیرند ، حتی دست به دزدی و غارت اموال نزدیکترین فرد خانواده ی خود میزنند . همین رفتار و تکرار باعث می شود که بزهکاری در روحیه ی کودک افزایش یابد و از این جهت بروز جنگهای خانمانسوز یکی دیگر از عوامل بزهکاری در جوامع است . میزان کودکان و یا افراد بزهکار و مجرم در کشورهایی که در آن ها در مقاطع مختلف جنگ داخلی ویا بین المللی اتفاق افتاده بیش از کشورهایی است که در سعادت و آسایش و امنیت زندگی کرده اند .
درجریان جنگهای اول و دوم جهانی میزان بزهکاری و جرایم در کشورهای مختلف اروپایی ، ژاپن و آمریکا چنان بالا رفت که در جریان جنگ و حتی بعداز آن دولتمردان کشورهای یادشده بر آن شدند که قوانین شدیدی را برای جلوگیری از ارتکاب جرایم وضع نمایند .
حتی طبق آمارهای رسمی مشخص گردیده است که میزان جرم و ارتکاب به آن در میان کودکان در بعد از جنگ دوم جهانی در آمریکا ، ژاپن ، سوئد فنلاند آلمان و اتحاد جماهیر شوروی سابق چندین برابر بیشتر از میزان جرایمی بوده که بزرگترها مرتکب آن شده بودند . ناگفته نماند که تاثیرات مخرب جنگ تنها بر کشورهای در حال جنگ حاکم نبوده ، حتی بر کشورهای همجوار و همسایه نیز اثر مینماید  به طوری که در کشور سوئیس که امروزه به عنوان کشور با ثبات و امنیت شناخته می شود و در آن هیچ جنگ و جدالی صورت نگرفته و حتی در اثنای جنگ جهانی دوم نیز به عنوان کشور بی طرف به شمار میرفت . میزان ارتکاب جرم در افراد کمتر از ۲۱ سال در سال ۱۹۳۶ حدود  23% بوده است . این میزان در سال ۱۹۳۸ به ۲۴/۵% افزایش پیدا کرده و در سال ۱۹۴۰ به ۲۷/۵% و در سال ۱۹۴۲ به بالاترین میزان خود یعنی ۳۷/۷%رسیده بود اما خوشبختانه امروزه این میزان در حد بسیار پایین ترین قرار دارد .



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

سوء رفتار با کودک ۱

3,932

بازدید

سوء رفتار با کودک ۱ ۳٫۰۰/۵ (۶۰٫۰۰%) ۱ امتیاز
سوء رفتار با کودک
سوء رفتار یا رفتار مسامحه گرانه و نادرست با کودک ، یک مشکل جدی و رایج در کودکان زیر ۱۸ سال است . به عبارتی سوء رفتار عبارتست از انجام یا مسامحه  در هر عملی که منجر به صدمه رساندن به کودک و ایجاد مشکلات بهداشتی گردد یا آسایش ، سعادت و سلامت کودک را تهدید نماید . بنابراین این هر نوع سوء استفاده ، سهل انگاری ، بهره برداری ، پرخاشگری ، عمل خارج از نزاکت ، بی احترامی یا هر عملی که منجر به جراحت صدمه یا فساد گردد ، سوء رفتار اطلاق میشود .
در سالهای اخیر معنا و مفهوم سوء رفتار آن چنان گسترش یافته که غفلت و مسامحه را نیز شامل میگردد . اگر چه اثبات سوء رفتار با استفاده از سند و  مدرک در دادگاه امر دشواری است ، اما در برخی کشورها قوانینی درباره آن تدوین شده است . این قوانین بدرفتاری با کودک را چنین تعریف میکنند . «ایجاد آسیب جسمی یا روانی ، سوء استفاده جنسی ، رفتار احمال گرانه یا خشونت آمیز با کودک زیر ۱۸ سال ، توسط مراقبین و به مخاطره انداختن سلامت کودک ».
بدرفتاری با کودک شامل موارد زیر میباشد :
وقفه در رشد کودک بدون هیچ گونه علل پزشکی یا بیولوژیکی
سندرم فقدان والدین
غفلت مداوم والدین که منجر به وارد آمدن آسیبهای جدی و شدید به کودک میشود .
عدم انجام مراقبتهای متعهدانه در کودک ( عدم مراجعه عمدی کودک به مراکز بهداشتی درمانی جهت دریافت مراقبتهای رایج بهداشتی … )
سوء رفتار ممکن است عمدی یا غیر عمدی باشد . سوء رفتار عمدی شامل تحمیل آگاهانه و تعمدی صدمه یا جراحت ضرب و جرح یا سوء رفتار کلامی است . سوء رفتار غیر عمدی زمانی رخ میدهد که عملی سهوی انجام گیرد که منجر به آسیب کودک میگردد . وجود سوء رفتار با کودکان در سال ۱۹۴۰ هنگامیکه دکتر جان کافی ارتباط نزدیکی بین هماتوم های زیر سخت شامه و شکستگیهای متعدد استخوانهای بلند را مشاهده نمود مورد توجه قرار گرفت . سپس دکتر سی ، هنری کمپ در سال ۱۹۶۲ اصطلاح « سندرم کودک مضروب  » را ابداع نمود از آن تاریخ به بعد عموم مردم از وجود پدیده ای به نام سوء رفتار با کودکان به عنوان یکی از علل مهم مرگ و میر و معلولیت دایمی در کودکان آگاه شدند . بررسی و کنترل این معضل بغرنج و پیچیده مستلزم آگاهی از سایکودینامیک سوء رفتار با کودک و نیز توسعه ارتباط درمانی و غیر تهدید کننده با خانواده تامین گردد و تمرکز اصلی بر پیوستن مجدد کودک به خانواده پس از شروع دوره بازپروری میباشد .
پرستار جزء لاینفک تیم درمانی جهت بررسی و کنترل دراز مدت پدیده سوء رفتار یا کودکان به شمار میرود . پرستار حمایتهای روانی ، اجتماعی خود را از والدین به عمل آورده به عنوان یک مدل و الگو برای پرورش کودک ایفای نقش نمود .
مراکز خدمات حمایتی ، حمایت اجتماعی  مورد نیاز خانواده را مورد شناسایی قرار داده و یک مهره اساسی برای کنترل و پی گیری این مشکل محسوب میشود .
تاریخچه سوء رفتار با کودک
رفتار نادرست یا کودکان همواره وجود داشته و کودکان در قرون متمادی مورد سوء رفتار قرار گرفته اند . اگر چه ، ممکن است با خواندن مقاله های جدید این طور نتیجه گیری شود که این پدیده مربوطه به قرن بیستم میباشد . در آمریکا رفتار نادرست با کودکان سبب تشکیل انجمن مبارزه با کودک آزاری در سال ۱۸۷۴ شد . در دهه ۱۹۴۰ گزارشهاس درمانی بدون توضیح علت آسیب دیدگی کودکان بویژه شکستگیهای متعدد استخوان ، تورم و خونریزی داخل جمجمه ، گمانهای تازه ای را مورد سوء رفتار با کودکان برانگیخت .
دو دهه بعد کمپ و دیگران ۱۹۶۲ برای کودکانی که مراقبینشان از روی قصد به آنها آسیب بدنی وارد کرده بودند از واژه « کودک مضروب » استفاده کردند .
گسترش مسئله در دهه فوق به حدی بود که در تمام ایالتها ، قانونی مبنی بر گزارش تمامی موارد مظنون به سوء رفتار به اجرا گذاشته شد . کمپ و همکارانش در ایجاد نگرانی عمومی در رابطه با این مسئله بسیار موفق بودند . گزارشات کنگره های علمی در مورد سوء رفتار با کودک در سال ۱۹۷۳ منجر به تصویب قوانینی در مورد پیشگیری درمان سوء رفتار در سال ۱۹۷۴ گردید .
فلیکس ورتر که جنبه های روشنی از سوء رفتار با کودکان را به تحریر در آورده ، شناخت، جنبه های پزشکی سوء رفتار با کودکان را بیشتر مدیون کارهای هنری کمپ میداند که به بسیاری از تظاهرات ناشی از بیرحمی با کودکان اشاره کرده است . لانکستر ، متداول شدن سوء رفتار با کودکان را واقعه ای تاسف بار و کشفی جدید می پندارد ، واظهار میدارد درایالت متحده ، کودکانی که مورد سوء رفتار با کودکان از جنبه های گسترده تری مورد توجه قرار گرفته که شامل تحت نظر گرفتن و شناسایی والدین بدرفتار تعقیب قانونی آنان ، تهیه برنامه های پیشگیری و مطالعه میزان شیوع و علل بدرفتاری با کودکان می باشد .
گرانت ، اظهار می دارد در قرن بیستم که به بیانی قرن کودک لقب گرفته ، کشتارهای ساکت به وقوع پیوسته و بسیاری از اصول اعلامیه حقوق بشر کودکان زیر پا گذاشته میشود . و در این میان گزارش سالیانه یونیسف در سال ۱۹۸۸ تکان دهنده است که . از هر سه مرگ ، یکی مربوط به کودک است .
هم چنین نلسون در سال ۱۹۹۸ در این زمینه بیان می دارد ، میزان سوء رفتار با کودک بر مبنای بازدیدهای خانگی به ۱ تا ۴ میلیون مورد درسال بالغ میشود .
گاهی کودکان حتی قبل از تولد مورد سوء رفتار قرار میگیرند . خشونت آگاهانه یا ناآگاهانه نسبت به زن باردار یکی از انواع کودک آزاری قبل از تولد تلقی میشود و میتواند منجر به عقب ماندگی ذهنی و یا مرگ جنین گردد .
میزان شیوع
با وجودی که در حال حاضر آمار دقیقی در مورد این معضل در دست نیست  ولی طبق برآورد انجام شده توسط استرنر در سال ۱۹۸۰ در آمریکا یک الی سه درصد کودکان آمریکایی مورد سوء رفتار یا غفلت قرار میگیرند .
هر ساله چهار هزار کودک بر اثر سوء رفتار جان خود را از دست میدهند.
عقب ماندگی دایمی جسمی ، روانی وعاطفی رنج میبرند . از طرفی مرتکبین چنین اعمالی از رفتار خود شرمسار بوده و یا از قبول انجام این اعمال وحشت دارند . علاوه بر آن اغلب اوقات سوء رفتار در خلوت صورت گرفته و کودکان بویژه خردسالان از بازگویی آنچه که بر آنها گذشته ناتوانند به علاوه کبودی ، بریدگی و حتی آسیب دیدگیهای شدید میتواند بر اثر حادثه ای رخ داده باشد ، از این رو اظهارات والدین در مورد حوادث را نمی توان به آسانی رد کرد ، درچنین مواردی احتمال میرود رفتار نادرست با کودک آشکار نگردد .
با همه این محافظه کاریها ، براد هست و همکارانش ، شمار بدرفتاری با کودکان را بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار در سال میدانند .
گلس ، طبق انجام مطالعه ای نتیجه گرفت که بین ۴-۳/۱ میلیون کودک در طول زندگی خود چندین نوبت با لگد ، دست یا مشت مورد ضرب و شتم قرار می گیرند . ممکن است تمامی این کودکان زخم یا جراحتی برندارند ، اما این آمارها نشان دهنده رواج بسیار زیاد ضرب و شتم کودکان است که حد نهایی آن مرگ می باشد این امر در نوزادان بیشتر از کودکان بزرگتر اتفاق میافتد . لانگستر می نویسد تنها در سال ۱۹۸۴ علیرغم مشکلاتی که در تشخیص و گزارش موارد سوء رفتار وجود داشته دویست هزار تاچهار میلیون کودک مورد بدرفتاری و ضرب و شتم و غفلت قرار گرفته و حداقل چهار هزار کودک هر ساله در ارتباط با این مسئله جان می سپارند .
بدرفتاری فیزیکی با کودک نسبت به سایر بدرفتاری های بیشتر بود . و ۶۲%از کل مرگ و میر کودکان را به خود اختصاص میدهد از تمام موارد بدرفتاری حدود ۵۰ نوع بدرفتاری فیزیکی گزارش شده است .
نلسون می نویسد انواع مسامحه یا بدرفتاری با کودکان ۵۰% افزایش داشته ۳۰ مورد از هر هزار کودک در سال ۱۹۸۵ به ۴۵ مورد در سال ۱۹۹۲ رسیده است . در سال ۱۹۹۲ از ۲-۹ میلیون بدرفتاری با کودک گزارش شده ، ۱۲۶۱ کودک در گذشتند که ۸۵ درصد پنج ساله و ۴۵ درصد زیر یک سال بوده اند ، ۶۰ درصد گزارشها مورد تایید سازمان حمایت از کودکان قرار گرفته بود . هم چنین این سازمان شمار کودکان قربانی در سال ۱۹۹۷ را ۳/۱۲۶/۰۰۰ نفر گزارش کرده .
طبق بررسی های به عمل آمده از خانواده های جوامع غربی که کودکان سنین ۳-۱۸ سال داشته اند ، ۱۴ درصد کودکان انواع آزار از قبیل لگد زدن، گاز گرفتن توسط انسان ، نیشگون گرفتن ، زدن با یک شی یا تهدید کردن با چاقو و اسلحه را تحمل کرده اند . کودکان زیر یک سال بیشتر از کودکان بزرگتر در معرض آسیب بوده اند .
لانکستر به نقل از گلیس مینویسد هر ساله قریب به ۱/۵ میلیون کودک و نوجوان در معرض بدرفتاری فیزیکی قرار دارند ، احتمال به این دلیل که فقط شدیدترین موارد گزارش میگردد ، این گزارش نیز محافظه کارانه است . در این میان سوء رفتار جنسی ( زنا با محارم) به توجه بیشتری نیاز دارد ولی در بسیاری از موارد زنای والدین با کودک به علت ترس قربانی از مجازات ، طرد شدن ، گناهکار شناخته شدن و از هم گسستن خانواده بصورت یک راز باقی میماند . به دلیل شک و تردید در گزارش سوء رفتار جنسی شیوع واقعی آن ناشناخته است . تخمین زده میشود که در دوران کودک ، بلوغ و نوجوانی از هر ۴ دختر یک دختر مورد سوء رفتار جنسی قرار میگیرد . تقریبا در ۱/۳ مورد سوء رفتار جنسی ، سوء رفتارگر با قربانی نسبت دارد و از هر ۱۰۰ دختر یکی از آنها توسط پدر خود مورد بدرفتاری جنسی قرار میگیرد . تجاوز جنسی بدترین نوع سوء رفتار است . که غالبا زنان و کودکان مخصوصا کودکان زیر ۳ سال قربانیان معمول این واقعه هستند . با وجود اینکه تمام گروههای نژادی ، اقتصادی و اجتماعی درگیر این مسئله هستند ، اما آمارها شیوع بیشتری را در طبقات اقتصادی و اجتماعی درگیر این مسئله هستند ، اما آمارا شیوع بیشتری را در طبقات اقتصادی ، اجتماعی پایین تر نشان میدهند کودکان قربانیان همیشگی بدرفتاری هستند زیرا کوچکند و در سلسله مراتب خانواده و این امکان نیز وجود دارد که چند کودک از یک خانواده مورد آزار قرار گیرند . بدلیل اینکه زنان در پرورش کودکان بارسنگینتری را به دوش داشته و وقت بیشتری را با کودکان میگذارنند به احتمال زیاد با کودکان بدرفتاری بیشتری دارند  کودکان زیر ۳ سال در زمره بیشترین و قربانیان سوء رفتار به شمار می ایند و چنین برآورد شده که یک سوم بدرفتاری در کودکان ۶ ماهه تا ۳ ساله  و یک سوم دیگر نیز در کودکان بالاتر از ۳ سال رخ میدهد .
انواع بدرفتاری با کودکان
انواع بدرفتاری و سهل انگاری با کودکان که پزشکان و مراقبین بهداشت با آن روبرو میشوند ، عبارت از بدرفتاری جسمی ۷۰% بدرفتاری جنسی ۲۵% وقفه در رشد ۵% به علت تغذیه ناکافی میباشد :

طی بررسی انجام شده در سال ۱۹۹۶ در ۳۱ ایالت آمریکا ۶۰% از موارد بدرفتاری به صورت غفلت ، ۲۳% به صورت بدرفتاری جسمی ، (۹%) به صورت بدرفتاری جنسی (۴%) به صورت بدرفتاری و ( ۵% ) انواع دیگر بدرفتاری مشاهده گردید .
۱_ سوء رفتار جسمی
بدرفتاری جسمی یا ضربه های غیر تصادفی که توسط یک مراقب وارد میشود و به مراکز اورژانس و سوانح مراجعه میکنند . شاخصهایی نظیر کبودی ورم ، سوختگی ، آسیبهای سر شکستگیهای و امثال آن می باشد . هر نوع تنبیه بدنی که موجب کبودی ، جاری شدن خون یا منجر به آسیبی شود که درمان طبی را ایجاب کند خارج از حوزه اقدامات انضباطی عادی قرار دارد . تنبیه بی پروا وخطرناک ( مثل لگد زدن به شکم کودک ) حتی اگر آسیبی به بار نیاورد ، جزء موارد سوء رفتار محسوب میگردد . مسموم ساختن ، سوزاندن با آب جوش یا سیگار ، زخم ناشی از بستن با طناب ، شکستگی ، در رفتگی ، پارگی یا خراشیدگی نشانه هایی از گاز گرفتگی یا کشیدن موی بدن کودک ممکن است منجر به صدمات بدنی یا مرگ شد  .
سوء رفتارهای فیزیکی را میتوان به عنوان یک یا چند  حادثه ضمنی ناشی از تادیب شدید یا پرخاشگری که منجر به آسیب های فیزیکی شدید بر ارگانهای داخلی ، استخوانها سیستم عصبی مرکزی یا ارگانهای حسی میشود تلقی نمود .
۲_ مسامحه یا غفلت جسمانی
مسامحه یا غفلت آن است که بدون نظارت و سرپرستی، حداقل مراقبت از کودک انجام گیرد ، به طوریکه منجر به سوء تغذیه ، دیگر صدمات جسمی و یا حتی مرگ گردد .
غفلت یکی از شایع ترین شکلهای سوء رفتار مخصوصا در میان خانواده های کم در آمد تعریف شده . لذا در مسامحه کودک اغلب کثیب و خسته میباشد ، انرژی لازم برای بازی ندارد ، بدون خوردن صبحانه به مدرسه میرود ، اغلب نهار ، یا پول ندارد و لباسهای کثیف ونامناسب با فصل میپوشد . معمولا کودک مدتهای طولانی در منزل تنهاست که این مسائل سبب تغییر در رفتار وی میشود . اکثرا از مدرسه غیبت می کند . غذاگدایی میکند و اعتیاد به دارو و الکل دارد . سهل انگاری تغذیه ای شایع ترین علت کمی وزن شیرخوارگی است و می توان آن را علت بیش از یک دوم موارد وقفه در رشد (F.T.T) به حساب آورد . خوراندن دارو ، مسموم کردن عمدی ، دادن داروهایی که سبب آسیب و زیان به کودک میشود . سوختگی ناشی از ادرار ،زخمهای فشاری ، کم آبی ، عدم توضیح یا گزارش جراحت یا بیماری ، نارسایی در مراقبت پزشکی ، عدم ایمنی در منزل واشکال درسیستم تهویه ، دادن داروهایی که مصرف آن غیر قانونی است نیز جزء موارد مسامحه و غفلت محسوب میشوند . در این زمینه روزنامه اطلاعات در تاریخ ۲۹/۳/۱۳۷۶ مینویسد : یک مادر ۲۶ساله انگلیسی به دلیل اضافه کردن نمک به مایع نوشیدنی کودک ۴/۵ ساله خود طی ۱۰ روز سبب مرگ وی شده است حوادثی که در اثر سهل انگاری و عدم رعایت موارد ایمنی برای کودک روی می دهند در صورتیکه عدم نظارت کاملا آشکار بوده و کودک کمتر از سه سال باشد ، از موارد سهل اگاری محسوب میشود . لانکستر در این باره میگوید ، در این وضعیت به کودک حتی به اندازه ای نیاز اولیه اش جهت سازش و تطابق ، اهمیت داده نمیشود 

۳_ سوء رفتار عاطفی
به هر گونه توهین بصورت کلامی یا غیر کلامی که روحی احساسات کودک ، عزت نفس ، اعتماد به نفس و تعامل وی با دیگران تاثیر بگذارد یا هر گونه خصومت ، خشونت ،تهدید کلامی ، کناره گیری اجتماعی که سبب به هم خوردن تعادل روانی عاطفی کودک گردد اطلاق می شود . به عبارتی طرد کردن ، سپر بلا کردن ، منزوی کردن ، انتقاد یا ترساندن مداوم توسط مراقبین و خوار شمردن به طوریکه کودک احساس پوچی بی کفایتی ، بی توجهی و بی ارزشی کند . تمسخر و انتقاد به طور مداوم متوجه کودک بوده و نهایتا کودک ممکن است این اعتقاد را پیدا کند که شخص « بدی » است  .
ارعاب های روانی همانند حبس کردن در زیر زمین تاریک یا تهدید به قتل  اعضای بدن بی درنگ باید گزارش شود . ناسزاگویی معمولا بخشی از این نوع سوء رفتار می باشد .
۴_ سوء رفتار جنسی
بدرفتاری جنسی عبارت از بهره برداری و تجاوز جنسی بین اعضای خانواده می باشد که ممکن است در هر خانواده ای رخ دهد . غالبا آزار و بدرفتاری جنسی توسط عضو بالغ خانواده و یا دوست صمیمی خانواده صورت میگیرد که مسائلی نظیر فحشاء و زنای با محارم را پدید میآورد. در کشور ما آمار دقیقی از سوء رفتار جنسی با کودکان در دست نیست . لانکستر دامنه بدرفتاری جنسی را از نوازش تا تجاوز دانسته و اشاره میکند زنا با محارم محدود به ساکنین جنگل نیست بله در تمام نژادها ، گروههای مذهبی و طبقات اقتصادی، اجتماعی دیده می شود.
نلسون سوء رفتار جنسی را به سه نوع که شامل« آزار جنسی »  «مقاربت جنسی » و « تجاوز » تقسیم میکند .
آزار جنسی : شامل لمس یا نوازش اندام تناسلی یا از کودک خواسته میشود اندام تناسلی بزرگسال را نوازش کند ، تماشای اجباری اعمال جنسی یا پورنوگرافی نیز بخشی از این تعریف را تشکیل میدهد .
مقاربت جنسی : شامل دخول ( یا اقدام به دخول ) به مهبل ، دهان یا رکتون به شکل غیر تجاوزکارانه است . در صورت عدم تشخیص و مداخله ، آزار جنسی همیشه تا مقاربت کامل پیش میرود کمتر از ۱۰% از موارد سوء رفتار جنسی به شکل مقاربت تجاوزکارانه و همراه با اعمال زور است .
شایع ترین اشکال سوء استفاده جنسی به ترتیب توسط اعضای خانواده ، دوستان یا آشنایان کودک یا خانواده بالاخره توسط افراد غریبه صورت میگیرد .  کنترل بدرفتاری جنسی درون خانواده دشوارتر می باشد ، زیرا از یک طرف باید کودک را از سوء استفاده بیشتر محافظت کرده و از طرف دیگر واحد خانواده را نیز حفظ نمود .
انواع دیگر بدرفتاری
انواع نادرتر سوء رفتار با کودک شامل محرومیت کودک از آب و در نتیجه کاهش مایعات بدن و سدیم سرم ، نوشاندن اجباری آب و کاهش سدیم سرم ، کاهش درجه حرارت بدن به علت تنبیه با آب سرد ، حالات شبیه خفگی بر اثر فرو بردن اجباری در آب ، خفه کردن عمدی ، اختلال در رشد در اثر سوء تغذیه ، هم چنین کودکان قربانی ، مبتلا به بیماریهای میشوند که توسط والدین ایجاد شده است ( سندرم کودک بیمار ) ، ( سندرم کودک بیمار ) که این موارد بیشتر در کودکان زیر ۶ سال دیده میشود زیرا این کودکان کوچکتر از آنند که بتواند این حیله ها را آشکار نمایند .
گاهی اوقات اینگونه رفتارها سبب مرگ کودک می شود ، مانند زمانی که والدین وقفه تنفسی ( آپنه ) ایجاد میکنند .
گاهی والد یا مراقب کودک مبتلا به نوعی بیماری است که علائم مشابه را در کودک ایجاد می کند ، علائم ساختگی اغلب شامل خونریزی از نواحی مختلف است ،  اگر نمونه درخواست شود ، والد از خون خود به آن اضافه میکند . نشانه های ساختگی دیگر عبارتند از :عفونتهای مکرر بر اثر تزریق مایعات آلوده ، اسهال مزمن ناشی از مصرف ملین ها ، سنگهای کلیوی دروغین با استفاده از اضافه نمودن سنگریزه ها به نمونه ادرار کودک ، تب به دلیل مالش یا گرم کردن دماسنج و یا بصورت بر اثر مالش پوست یا کاربرد مواد سوزاننده ، تجاوز به اموال و دارایی کودک یا تجاوز به حقوق کودک ، تمام این موارد باید به امور خدمات حمایت از کودکان و پلیس گزارش شود . تا از بردن کودک به بیمارستان دیگر یا مرگ وی ممانعت شود.
به طور کلی سوء رفتار را می توان به چهار دسته اصلی تقسیم کرد که شامل موارد ذیل میباشد.
سوء رفتار سبب بروز مشکلات جسمی ، رفتاری و روانی درکودک میگردد . احتیاط در تعامل با دیگران ، ترس آشکار از اعضای خانواده ، خیره شدن به یک جای خالی ، دروغگویی، فقدان عکس العمل در هنگام فرآیندهای خطرناکی تا احساس نگرانی از شنیدن صدای گریه دیگران ، کاهش اعتماد به نفس ، وجود تصویر ذهنی منفی ، جلب توجه کردن یا پرخاشگری ، وابستگی دارویی ، انزواطلبی وکناره گیری و افسردگی نمونه ای از علائم رفتاری و روانی کودک می باشد که در نتیجه سوء رفتار از خود بروز میدهد .

عوامل ایجاد سوء رفتار در کودکان
دلایل ایجاد سوءرفتار توسط اعضای خانواده متنوع می باشد . کودکان زیر ۳ سال بیشترین قربانیان سوء رفتار به شمار میآیند . چنین برآورد شده که یک سوم بدرفتاری در کودکان زیر ۶ماهه یک سوم در کودکان ۶ ماه تا ۳ ساله و یک سوم دیگر نیز در میان کودکان بالاتر از ۳ سال رخ می دهد . زنان بیشتر از مردان کودکان خود را مورد بدرفتاری و آزار قرار میدهند ، زیرا معمولا اولین مراقبان کودک هستند . مردان با شدت و خشونت بیشتری به آزار کودکان پرداخته و مبادرت به سوء استفاده جنسی مینمایند.
۹۵% سوء استفاده های جنسی را خود والد یا یک دوست مذکر مرتکب میشود . علت واقعی سوء رفتار با کودک ناشناخته است . اما به نظر میرسد که پنج فاکتور در ایجاد سوء رفتار با کودکان دخیل باشد که شامل : فشارهای خارجی ، عوامل درون فردی ، کناره گیری اجتماعی ، انتقال رفتار خشونت آمیز از نسلی به نسل دیگر و وابستگی بین سوء رفتار کننده و کودک باشد . مارلو در این مورد میگوید قبل از اینکه آزار و تعدی صورت گیرد باید سه خصوصیت وجود داشته باشد که عبارتند از :
والدین عامل اجتماعی بالقوه ای جهت سوء رفتار را دارا باشند .
والدین دچار اضطراب وکشمکش بوده و از هیچ جا حمایت نمی شوند .
تمایز یا ویژگی خاصی در کودک مورد آزار وجود داشته باشد .
به طور کلی دلایل ایجاد سوء رفتار را میتوان در چارچوبهای ذیل تقسیم بندی کرد:

الف : فقدان منبع اجتماعی
یکی از دلایل اساسی سوء رفتار فقدان یا کمبود منابع اجتماعی است که سبب میگردد اعضای خانواده در هنگام مراقبت از کودکان خود در نتیجه فشار زندگی دچار خشونت و سوء رفتار گردند ، یا به عبارتی وجود یک بحران در بروز بدرفتاری وآزار دخالت دارد . اینگونه بحرانها معمولا با یک سلسله سرخوردگیها و ناتوانیها جهت مقابله با مشکلات همراه است  . از جمله بحرانها میتان به فقر ، ناسازگاری و اختلافات زناشوئی ، طلاق ، داشتن تنها یکی از والدین ، استعمال زیاد و اعتیاد به الکل ومواد مخدر ، منزوی شدن از اجتماع ، بیکاری ، نداشتن سرپناه مناسب ، تعداد زیاد فرزندان و نیز بیماری مزمن اشاره نمود . عقیده بر این است که انزوای اجتماعی میتواند عامل اصلی و زمینه ساز برای سوء رفتار با کودکان باشد . گاهی اوقات یک بحران نسبتا کوچک و جزئی اما دارای قدرت کافی میتواند تبدیل به سوء رفتار شود . محیط بخش ضروری جهت ایجاد سوء رفتار میباشد . خانواده های سوء رفتارگر از سیستم های حمایتی کافی بی بهره بوده و محیط دامی است که هیچ راه خروجی برای کودک در آن وجود ندارد . اگر چه اکثر گزارشات مربوط به سوء رفتار از جوامع اقتصادی – اجتماعی و آموزشی دیده میشود . فشارهای حاصله از فقر در خانواده های با وضعیت اجتماعی و اقتصادی پایین سبب افزایش اذیت و آزار در این گروهها میگردد . بحرانهای نهفته میتوانند در خانواده های سطوح بالا هم وجود داشته باشند . در یک خانواده با سطح اقتصادی بالا تغییرات بزرگی نظیر تعویض محل زندگی ، تولد کودکان ناخواسته ، ناسازگاری وعدم توافق زوجین میتواند فشارهای کافی جهت موقعیتهای سوء رفتار باشد . همچنین در خانواده های ثروتمند با مشغله بیشتری که در خارج از منزل دارند و عدم حضور در منزل سوء رفتار به وسیله فرد جایگزین آنها اعمال شود .
ب _ خصوصیات والدین
اکثر والدین مایل به وارد آمدن آسیب به کودکان خود نیستند وعموما اذیت و آزار هنگامی رخ میدهد که والدین فاقد خویشتن داری باشند .
مطالعات گذشته نگر در مورد والدین بد رفتار نیز عزت نفس اندک ، فشار روحی روز افزون زندگی ، بیان آزاد انگیزه های پرخاشگرانه ، ازدواجهای زود هنگام و آزار و بدرفتاری در دوران کودکی آنها را نشان میدهد و خانواده نخستین واسطه در انتقال ویژگیهای فرهنگی به نسل بعدی محسوب میشود . ویژگیهای فرهنگی والدین به فرزندانشان منتقل میشود که قسمتی از آن به طور عمدی ، بخشی از طریق سرمشق و الگو بودن و قسمتی از طریق راه های نامحسوس انتقال مییابد . بنابراین رفتار خشونت آمیز به عنوان پاسخ به استرس و فشار ممکن است از نسل به نسل دیگر منتقل شود . این الگو را میتوان از طریق تاریخچه خشونت بصورت مزمن ، الگوی کناره گیری از محیط خارج ، الگوی محدود بودن تعاملات اعضای خانواده مورد بررسی قرار داد .
یک مطالعه آینده نگر بر روی ۱۴۰۰ مادری که وضعیت اقتصادی – اجتماعی پایینی داشتند نشان داد که ۲۳ نفر از مادران موردمطالعه بعدا به گروه سوء رفتارکنندگان پیوستند خصوصیات رفتاری مادران آزار دهنده با خصوصیات بقیه زنان تحت مطالعه که به عنوان افراد شاهد عمل میکردند ، مورد مقایسه قرار گرفت بر خلاف مطالعات گذشته نگر این مطالعه نشان داد که مادران آزار دهنده فقط عزت نفس کمتری نسبت به افراد شاهد داشته هیچگونه طرد و انزوای اجتماعی و هیچ سابقه ای از بدرفتاری در دوران کودکی خود نداشته ا ند . مطالعه مزبور نشان داد که مادران آزار دهنده دارای روابط منفی با والدین ، انتظارات غیر واقع بینانه از کودک خود ، سطح اقتصادی پایین تر نسبت به افراد شاهد و سابقه اعتیاد الکل و مواد مخدر داشته اند . والدین بدرفتار نسبت به افراد دیگر بی اعتماد بوده و تصور می کنند که کودک ممکن است از آنها کسب محبت نماید، در حالیکه خود از محبت دیگران در زندگی خود محروم بوده اند . آنان ممکنست احساساتی نظیر خشم ، دوگانگی عاطفی و طرد را نیز نسبت به کودک خود جلوه گر سازند . اگر چه هیچ کدام از دو فرد آزارگر دقیقا مانند هم نیستند اما ، عوامل مشترکی جهت شناسایی آزارگران مستعد وجود دارد . مهم است به خاطر داشته باشیم که تنها حدود ۱۰درصد خاص و متفاوت از دیگری ، نیازمند می باشند . یکی از مهمترین عوامل نوع سرپرستی و والدگری است که کودکان به عنوان « یک کودک »دریافت میکنند . اکثر والدین سوء رفتار کننده خود آزار دیده اند حتی اگر این سوء رفتار واضح و آشکار هم نبوده اما آن را به عنوان امری غیر مطلوب و غیر منصفانه به خاطر میآورند . به نظر نمیآید افراد بدرفتار دارای شخصیت بخصوصی باشند ، در عین حال شماری از والدین بدرفتار خود در هنگام کودکی مورد بدرفتاری قرار گرفته ، طرد شده و محرومیت کشیده اند و شاید آنان تقلید از پرخاشگری را آموخته باشند و یا شاید محرومیت از محبت مادر ، به طریق خود او ، دوباره در آنان بروز کرده باشد . لانکستر ، اشاره میکند کودکانی که به این سبک و شیوه رشد مییابند ممکن است از تندی و خشونت متنفر باشند ، اما تجربه دیگری از ارتباط را در خانواده ندارند . از سوی دیگر والدین سوء رفتارگر دارای اعتماد به نفس پایین بود و افراد بی اعتمادی میباشند . همچنین گزارش شده که سوء رفتار جسمی همراه با اعتماد به نفس پایین ، از یک رابطه طولانی مدت بین بد رفتاری جسمی در دوران کودکی و اعتماد به نفس پایین در جوانی حکایت میکند .
مشکل دیگر والدین بدرفتار این است که از وضعیت تکاملی طبیعی کودک اطلاعات کافی نداشته و از کودکان انتظار دارند که نقش آنان را به عهده بگیرند ، بدین معنا که آنها را سرپرستی و مراقبت نمایند . این مفهوم ، واژگونی نقش یا عدول نقش نامیده میشود که والدین مانند یک کودک عمل کرده و از کودک انتظار دارند که نقش والد و سرپرست را بازی نماید .
این مطالب مناسبترین جواب برای این سئوال است که چرا برخی کودکان از سوء رفتار رهایی می یابند درحالیکه برخی دیگر قربانی سوء رفتار میشوند . گاهی عامل تسریع کننده آزار واقعه ای پر استرس نیست ، وظایف معمول مراقبتی و تربیتی کودک نظیر آموزش کنترل دفع ، تکامل در تکلم و مهارتهای کسب استقلال بالقوه میتواند برای والدین بد رفتار دشوار و غیر قابل کنترل باشد . عدم وجود اطلاعات کافی و واقعی والدین از توانایی های تکاملی متناسب با سن کودک این انتظار را به وجود می آورد که یادگیری باید به طور خودکار ایجاد شود . برای مثال ممکن است والدین تصمیم بگیرند در سن یکسالگی کودک را جهت آموزش کنترل دفع آماده کنند و انتظار داشته باشند که کودک در اولین بار روی صندلی مخصوص نشسته و فورا هم کنترل دفع را یاد بگیرد . حال اگر کودک نتواند ، والدینش او را به دلیل عدم انجام رفتار مورد نظر تنبیه میکنند . این مطلب میتواند جوابگوی این مسئله باشد که چرا اکثر صدمات فیزیکی در طی فعالیت های مراقبتی معمول از کودک نظیر استحمام ، پوشاندن لباس و تغذیه اتفاق میافتد .
ممکن است والدین بدرفتار مهارتهای والدگری را از روی مدلهای غیر عادی فراگرفته باشند ، در این صورت اهداف غیر واقعی داشته و زمانی که کودک از اجرای آن مطابق با سلیقه و خواسته های آنان عاجز بماند ، مجازات شده و از محبت محروم میگردد .
دلیل دیگر واژگونی نقش انتظار والدین از کودک از پذیرش مسئولیت ، همانند یک فرد بالغ میباشد . برای مثال ممکن است کودکان خیلی کوچک نزد کودک ۴-۵ ساله جهت مراقبت تنها گذارده شوند ، زیرا والدین تصور میکنند این کودک قادر به مراقبت از کودکان کوچکتر از خود میباشد .گاه والدین در حفظ کودک از خطر با شکست مواجه می شوند و معتقدند آگاه کردن کودک از خطر کافی است و در صورت عدم آگاهی ، باید با تنبیه او را از خطر آگاه نمود و این تصمیم غالبا منجر به ایجاد صدمات شدید و مهلک میگردد . والدین سوء رفتار گر تصور میکنند که کودک فردی بزرگسال است و با آنها سر خصومت دارند و میخواهند آنان را آزرده و بر آنها حاکم باشند .
در والدین سوء رفتار گر به طور اعمال دارای تواناییهای محدود اجتماعی بوده و ذاتا نمیتوانندوالدین خوبی باشند همچنین درک و اطلاعات آنها از تکامل کودک ناقص بوده و تنبیه بدنی را برای تربیت کودک ضروری دانسته ونیز در مقابل پرخاشگری کودک ناتوان میباشند والدین سوء رفتارگر غالبا در محیطی جدا از اجتماع زندگی کرده و از برقراری ارتباط با افراد دیگر رضایت چندانی حاصل نمیکنند . بسیاری از افراد بدرفتار بدلیل بی ثباتی زندگی و دگرگونی خانواده از لحاظ اجتماعی طرد شده اند ، دچار تزلزل عاطفی بوده ، تحمل کمی در برابر محرومیت داشته و با حداقل تحریک دچار احساسات پرخاشگرانه میشوند و به دلیل همین تزلزل عاطفی ، به همسر یا کودک برای ارضاء نیازهایشان روی میآورند . غالبا افراد مستعد بدرفتاری با یکدیگر ازدواج کرده و هیچکدام نمیدانند که چگونه با یکدیگر مرتکب شده اند . حال اگر نیازهای آنان توسط دیگران برآورده نشود حساس و خرده گیر میشوند . انتظارات غیر واقعی از دیگران به همراه رفتارهای پرخاشگرانه سبب طرد شدن آنها از اجتماع می گردد والدین بدرفتار به دلیل نیازهای برآورده نشده در جستجوی کسب رضایت از شریک زندگی خود که ممکن است مثل خود آنها باشد ، بر میآیند .
در چنین شرایطی ممکن است هر والدین سوء رفتارگر باشند یا شریک زندگی فردی غیر فعال و وابسته باشد که به واسطه عدم مداخله ، از سوء رفتار واقع شده ، چشم پوشی میکند . اکثر مواقع ناسازگاری وعدم توافق زوجین معمول بوده و به استرس خانواده میافزاید . اشخاص بد رفتار غالبا بدلیل ناتوانی در تطابق با نیازهای کودک در جنبه های مختلف تکاملی ، احساس گناه میکنند و این احساس محرومیت ، پریشانی ، گناه و بی یاوری با خشونت همراه میشود پرخاشگری شیوه اولیه پاسخ افراد بدرفتار با دیگران میباشد ، زیرا آنها تنها یک راه را برای مقابله با خشم و ترس و عصبانیت درونی شده میشناسند .
افراد مستعد به سوء رفتار معمولا قادر به حل مشکل خود نبوده ، فشارها و نگرانیهای اندک نیز قادر است آنها را در هم شکسته سبب ایجاد احساس عدم کفایت و کاهش اعتماد بنفس در زمان کوتاهی شده و سبب سوء رفتار می شود .
عدم دسترسی به سیستم های حمایتی و و جود استرسهای تحمیل شده از جانب کودک ، والدین را در معرض فشارهای اضافی قرار داده ، در نتیجه کودک را وسیله ای جهت انتقال محرومیت و اضطراب انتخاب و با او به خشونت رفتار میکنند .
لانکستر : در این زمینه تحریک و بی ثباتی تسریع کننده بوده و فعالیتهای سیستم های حمایتی اجتماعی را در هم میشکند . معمولا والدین بدرفتار برای درمان به چند موسسه مراقبتهای بهداشتی مراجعه کرده و ممکنست قبل از مبادرت به آزار نیز ، شکایات جزئی در مورد فرزندان خود مطرح سازند .
آنها معمولا درباره آسیب و صدمه وارده به کودک از خود نگرانی چندانی نشان ندااده و در رابطه با رشد و تکامل کودک نیز درک و شناختی اندک داشته و عموما در کنترل و مهار انگیزه های آنی خود ضعیف هستند . این والدین ، کم هوش ، مضطرب و فاقد قدرت مقابله با مسائل و مشکلات میباشند .
ج _ خصوصیات کودک
کودک فردی است که با دیگران تفاوت داشته و منحصر به فرد شمرده میشود اگر چه به طور معمول چند کودک در یک خانواده مورد اذیت و آزار واقع میشوند ، ولیکن معمولا یک کودک بیش از سایرین آزار میبیند ، این کودک به احتمال قوی مبتلا به بیماری مزمن بوده ، در زمان تولد نارس بدنیا آمده ، دارای تغییر شکل جسمانی و فعالیت شدید و بیش از حد میباشد و معمولا نگهداری و تربیت چنین کودکی مشکل تر به نظر میآید .
همچنانکه کودک بزرگتر می شود یاد میگیرد چگونه نیازهای والدینش را با ساکت بودن ، تنها بازی کردن ، ابراز عاطفه به آنها ، انجام اعمال زیادتر از رشد خود و خودکفایی برآورده سازد . اما این موقعیت هرگز برای کودک مناسب نمیباشد . زیرا هر استرسی چون بیماری ، تولد کودکی دیگر ، نیاز مالی و غیره این تعادل ناپایدار و واژگونی نقش بین کودک و والدین را بر هم می زند شواهد نشان میدهد ، کودکانی که مورد بدرفتاری قرار میگیرند ، رفتارهای ناسازگار بیشتری از خود نشان داده و رفتارهای ناپسندی چون خودسری ، منفی بافی ، بی عاطفه گی و وحشت آفرینی از خود نشان می دهند . کودکانی که مورد آزار واقع شده اند بسرعت یاد میگیرند که رفتارهای خود را در جهت بدرفتاری سوق دهند . آنها از طریق یکی از دو روش  زیر یا ترکیبی از هر دو ، با والدین خود ارتباط برقرار مینماید .



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

خشونت خانگی علیه زنان

4,430

بازدید

خشونت خانگی علیه زنان ۴٫۷۹/۵ (۹۵٫۷۱%) ۱۴ امتیازs
در میان انواع خشونت ها اعم از خانوادگی , اجتماعی و دولتی , خشونت های خانوادگی یک آسیب جدی اجتماعی است که با وجود پیشرفت های فرهنگی و فکری همچنان در جامعه خودنمائی می کند. این نوع خشونت فقط مختص به زندگی شهری یا روستائی نیست . همسرآزاری فراتر از مرزهای طبقاتی و نژادی است. خشونت خانوادگی خشونتی است که در محیط خصوصی به وقوع می پیوندد. این واقعیت که زنان ,آسیب دیده خشونت مردان هستند , تا دهه هفتاد پوشیده مانده بود (ابوت و والاس) خشونت در ابعاد مختلف فرهنگی رخ می دهد و به طبقه خاصی اختصاص ندارد . اگرچه پدیده خشونت علیه زنان در تمامی جوامع امری شایع است اما هرچه جوامع فقیرتر , سنتی تر و از نظر فرهنگی در سطحی پائین تر باشند , فراوانی و شدت خشونت علیه زنان بیشتر و پیامدهای آن نیزافزون تر می شود .  در حدود سه دهه است که خشونت خانوادگی مورد توجه محققان قرار گرفته است . خشونت خانگی   در بررسی حاضر مختص به خشونت شوهرعلیه زن در حوزه خانواده است .  در این تحقیق مابه بررسی پدیده همسرآزاری می پردازیم . همسرآزاری شامل بدرفتاری علیه طرف مقابل )همسر) در هر نوع رابطه نزدیک و صمیمی , خشونت در خانواده و خشونت علیه همسر است . همسرآزاری می تواند اشکال گوناگون بدنی , کلامی , عاطفی , روانی , جنسی و اقتصادی داشته باشد . در روابط زناشوئی سوﺀ رفتار با همسر مشکلی جدی است که می تواند تاثیر اساسی بر سلامت جسمی و روانی خانواده داشته باشد.   
طبق آمار منتشر شده به وسیله سازمان بهداشت جهانی( word health organization )   (1997) از هر سه زن یک زن در طول زندگی  خود مورد خشونت خانگی واقع می شود . حدود یک چهارم از زنان آمریکائی در طول ۱۲ ماه , حداقل یک بار مورد ضرب وشتم شدید همسرانشان قرار می گیرند. در ایران بحث های مربوط به خشونت علیه زنان چندان مورد توجه نبود و با بررسی پیشینه تحقیقات خشونت خانگی صحت این مطلب مورد تائید است . در سالهای اخیر با توجه به گسترش حضور زنان   در صحنه های فرهنگی ، اجتماعی و دانشگاهی و ایجاد رشته های مختص زنان ( رشته مطالعات  زنان) بحث های مربوط به همسرآزاری در قالب طرحهای تحقیقاتی و پایان نامه های دانشجوئی وحتی به شکل طرح ملی دنبال می شود و از شکل بحث های ژورنالیستی داستانی تا حد زیادی خارج شده است . هر چند که خشونت خانگی در خانواده ها امری نهانی است و موارد شکایت از پدیده همسرآزاری بسیار کمتر از موارد واقعی است و در اکثر موارد زنان به دلیل حفظ کانون و شان  خانواده خشونت خانگی را پنهان می کنند  .
در قطنامه ( رفع خشونت علیه زنان ) مجمع عمومی سازمان ملل در سال ۱۹۹۳ در تعریف خشونت آمده است : ( هر گونه رفار خشونت آمیزی که بر اساس جنسیت انجام می شود و نتیجه احتمالی آن آزار جسمی ، جنسی یا روانی زنان یا آسیب دیدن آنان باشد که این رفتارها شامل تهدید به اعمالی از قبیل زورگوئی یا محدود کردن خودسرانه دیگران از آزادی – چه در عرصه عمومی و چه در عرصه خصوصی است ( جرم شناسی خشونت خانگی).

ضرورت و اهمیت مساله

دکتر ژاله شادی طلب در گفتگو با خبرگزاری ایسنا اعلام کرد که ایران در میان ۱۴۰ کشور دنیا در رتبه ۷۸ قرار دارد ، و این درحالیست که کشورهای حوزه خلیج فارس در این شاخص از شرائط مطلوب تری برخوردارند.
برآورد کلی انجام شده مربوط به گستره خشونت خانگی در ۲۸ مرکز استان نشان می دهد ۶۶ درصد خانواده های مورد مطالعه از اول زندگی مشترک تا زمان این مطالعه حداقل یکبار تجربه خشونت  خانگی با تعریف عام آن داشته اند و۳۰ درصد خانوارها حداقل یکبار در طول زندگی خشونتهای فیزیکی جدی و حاد و در ۱۰ درصد خانوارها خشونتهای منجر به صدمات موقت و یا دائم و جدی را داشته اند.
در گزارشی دیگر از ایسنا مدیر دبیر کل دفتر آسیب دیدگان اجتماعی سازمان بهزیستی اعلام کرد: از ۲۸۵ مورد تماس قابل پیگیری با خط اورژانس اجتماعی تهران در طول مدت ۲۱ بهمن سال گذشته تا ۲۲ اردیبهشت امسال، ۴۱ مورد مربوط به خشونت خانگی بوده است. با توجه به گزارشهای قابل توجهی که در مورد پدیده همسرآزاری وجود دارد، ضرورت بررسی بیشتر خشونت خانگی وجود دارد. با توجه به آنکه در فرهنگ و مذهب ما خانواده از اهمیت خاصی برخوردار است، در غالب زنان ایرانی نگرش حفظ اسرار خانواده از اهمیت فراوانی برخوردار است که این امر مانع از ایجاد گزارش های واقعی در مورد خشونت خانگی می گردد. آثار خشونت خانگی در وهله اول متوجه سلامت جسمی ، روحی زنان است و آرامش و امنیت را از زنان سلب می کند و در مرتبه بعد فرزندان خانواده نیز به لحاظ سلامت روحی و روانی قربانی این پدیده می شوند . در چنین شرایطی خانواده دستخوش آسیب های جدی می گردد که در سطوح کلان تر هزینه های سنگینی را به جامعه تحمیل می کند.
روش تحقیق
تحقیق حاضر به دو روش صورت گرفته است و شامل دو بخش است:
۱-  روش بررسی اسناد و مطالعه تحقیقات پیشین
۲- روش مصاحبه عمیق با ۶ مورد از قربانیان خشونت خانگی که برای گرفتن طول درمان به پزشکی قانونی پارکشهر مراجعه کرده بودند و ۲ مورد از زنان کتک خورده که اقدام به شکایت نکرده بودند. روش مصاحبه با دو مورد از زنان کتک خورده که اقدام به شکایت نکرده بودند و ۱ مورد از زنانی که اقدام به شکایت کرده بود به روش گلوله برفی بوده است. در روش گلوله برفی موردها از طرق شبکه آشنایان برای مصاحبه معرفی می شوند. در سایر مصاحبه ها به روش مراجعه به مرکز پارکشهر بوده است.
واحد آماری
در این تحقیق واحد آماری زنان کتک خورده مراجعه کننده به پزشکی قانونی پارکشهر بوده اند.

بررسی خشونت علیه زنان در ایران
خشونت علیه زنان پدیده ای است که در آن زن به خاطر جنسیت خود صرفا زن بودن مورد اعمال زور و تضییع قرار حق از سوی جنس دیگر(مرد) قرار می گیرد، چنانچه این نوع رفتارها در چهارچوب خانواده و بین زن و شوهر باشد از آن به خشونت خانگی تعبیر می شود.
خشونت خانگی انواع گوناگونی دارد :
۱- خشونت جسمانی : ضرب و شتم ، کتک کاری
۲- خشونت کلامی : توهین ، تحقیر، فحاشی
۳- خشونت اقتصادی : تخریب و شکستن لوازم خانه ، در تنگنای اقتصادی قرار دادن زن
۴- خشونت حقوقی : شامل عدم پرداخت نفقه و خرجی
۵- خشونت جنسی : آزار و اذیت جنسی زن
خشونت علیه زنان در ایران امری پنهانی است ، زنان ایرانی درفضای زندگی زیر سلطه پدر ، برادر، پسر و .. هستند و در فضای زندگی زناشوئی زیر سلطه شوهر و اقوام او هستند . در فضای زندگی شغلی زیر سلطه سلیقه های مرد سالار و روسا و مدیران مذکر روزگار می گذرانند و در فضای زندگی اجتماعی زیر سلطه سنت زن ستیز احساس نامنی می کنند ، با این حال چنان در بافت ذهنی و رفتاری خود به خشونت تسلیم شده اند که کمتر واکنش نشان می دهند. بررسی الگوهای خشونت علیه زنان نشان می دهد که خشونت در گذشته به صورت روانی و غیرفیزیکی کمتر گزارش شده است ، اما رواج آن در حال حاضر روبه فزونی است .شاید بتوان گفت که خشونت های غیر فیزیکی جایگزین خشونت های فیزیکی در طول زمان شده است. در ایران هر چه موقعیت زنان نامناسب تر باشد که خود به معنای وجود نابرابری عینی است ، امکان اینکه مردان از خشونت استفاده کنند بیشتر می شود. خشونت خانگی در شدیدترین حالت منجر به همسرکشی می شود و به گفته یک بازپرس دادسرای امور  جنائی تهران همسرکشی در صدر خشونت های خانگی قرار دارد.
پژوهش های پیشین خشونت خانگی در تهران
در ایران در سالهای اخیر بررسی های گوناگونی در ارتباط با خشونت علیه زنان صورت گرفته است که ما در این تحقیق به بررسی تحقیقاتی که در تهران صورت گرفته است می پردازیم و بعد به نتایج کلی این پژوهش ها می پردازیم.
۱) پژوهشی توسط شهلا اعزازی درباره ۵۳ زن مراجعه کننده برای یک مشاوره به مراکز مشاوره خانواده طی تیرماه ۱۳۷۶ تا پایان دی همان سال در تهران صورت گرفته است. 
۲) بررسی و تحقیقی توسط انجمن تنظیم خانواده ایران درباره خشونت خانگی انجام شده است که این مطالعه در سال ۱۳۸۱ در جنوب تهران صورت گرفته است.
۳) طرح ملی بررسی خشونت خانگی در ۲۸ استان از سوی مرکز مشارکت زنان ریاست جمهوری صورت گرفت که استان تهران نیز جزﺀ این استانها بوده است.
۴) پژوهشی درباره همسرآزاری توسط حسن شمس اسفندآباد و سوزان امامی پور در میان زنان متاهل شهر تهران صورت گرفته است ( در سال۸۱)
    نتایج کلی حاصل از پژوهش
نتایج کلی حاصل از تحقیقات پیرامون خشونت خانگی در تهران نشان دهنده آن است
۱)میان نوع شغل مردانی که مرتکب خشونت خانگی شده اند تفاوت چندانی وجود ندارد. به عبارت دیگر مردانی که مرتکب خشونت خانگی شده اند در مشاغل مختلفی در جامعه بوده اند که این مشاغل از سطوح بالا گرفته تا مشاغل رده پائین گسترده شده اند.
۲) میزان تحصیلات مردانی که اقدام به خشونت خانگی کرده اند پائین است و تعداد مردانی که دارای تحصیلات بالاتر از لیسانس هستند در اقدام به خشونت خانگی علیه زنان بسیار کمتر است.
۳) میزان تحصیلات زنانی که قربانی خشونت خانگی شده اند پائین  است و اکثرا در رده بی سواد و کم سواد قرار می گیرند.
۴) زنان شاغل نسبت به زنان خانه دار کمتر قربانی خشونت خانگی قرار دارند.
۵) سن ازدواج تاثیری در افزایش یا کاهش خشونت خانگی نداشته است.
۶) نحوه آشنائی زن و مرد ( ازدواج سنتی یا آشنائی زن و مرد بدون واسطه ) تاثیری بر میزان خشونتخانگی دارد.
۷) خشونت خانگی در میان تمام اقشار وجود دارد اما میزان آن متفاوت است.
۸) در خشونت خانگی استعمال مواد مخدر و مشروبات الکلی یکی از متغیرهاست اما متغیر اصلی نیست.
۹) میان خشونت خانگی در میان مردان و شاهد خشونت بودن آنها در سنین کودکیشان رابطه مثبتی وجود دارد.

علل بروز خشونت خانگی
بروز خشونت خانگی علل متفاوتی را دربردارد:
علل متفاوتی برای ظهور و بروز خشونت عنوان شده است . غریزه خشونت در انسانها تحت تاثیر عوامل شخصیتی و اجتماعی تغییر شکل می دهد . کارشناسان معتقدند که عوامل اجتماعی – اقتصادی زیادی در شکل گیری و بروز خشونت دخالت دارند . ۱ فقر ۲ کم سوادی ۳ اعتیاد ۴ مشکلات زناشوئی ۵ تربیت غلط دوران کودکی ۶ جهل و خودخواهی ۷ عدم امنیت شغلی ۸ مردسالاری۹ ازهم گسیختگی خانواده ( طلاق و زندگی با یکی از والدین ) ازجمله عوامل خشونت آفرین هستند . گاه خشونت را ناشی از خصوصیات ژنتیکی افراد برمی شمرند و گاه سوﺀاستفاده های جسمی ،جنسی، کاری و … در کودکی را با بروز خشونت مرتبط می دانند . گفته می شود کودکانی که شاهد خشونت والدین خود علیه یکدیگر می باشند ، می آموزند که در بزرگسالی از خود چنین رفتاری را نشان دهند . در نتیجه خشونت از نسلی به نسل بعدی منتقل می شود و دوام می یابد . این را چرخه خشونت می گویند که در اثر یادگیری شکل می گیرد. در بررسی هوتالیگ و سوگارمن این نکته مشخص شد که در میان مردان خشن عامل مشترک تجربه خشونت در دوران کودکی وجود دارد. بعضی از دیدگاهای جامعه شناسی با وجود قبول رابطه میان جامعه و خانواده ، دلایل خشونت را بیشتر در عوامل فردی مانند سن ازدواج ، تاثیر عوامل اقتصادی بر افراد، میزان درآمد، تحصیل، نوع شغل و وجود ویژگیهائی چون پرخاشگری در مردان یا حامگی در زنان و در نهایت تحت تاثیر عواملی مانند استفاده از مخدرها می دانند. جامعه شناسان دیگر گذشته از پذیرش این عوامل ، معتقدند تا زمانی که ساختارهای جامعه براساس برتری مردان نسبت به زنان شکل گرفته باشد و در سازمانها و نهادهای اجتماعی و اماکن شغلی مردان دارای موقعیتی برتر باشند ، بازتاب سلسله مراتب اجتماعی در خانواده نیز دیده می شود ، و مردان در روابط خانوادگی خود را محق به استفاده از خشونت خواهند دانست . زنان نیز با آنکه تحمل کتک خوردن برایشان آسان نیست ، این وضعیت را طبیعی می دانند و واکنش خاصی در برابر آن نشان نمی دهند.



نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

رابطه ی فقر و خشونت

3,469

بازدید

رابطه ی فقر و خشونت ۴٫۲۷/۵ (۸۵٫۴۵%) ۱۱ امتیازs
خشونت یکی از عواطف مهم انفعالی است که کار با اهمیتی برای انسان انجام می دهد، یعنی به او در حفظ و نگهداری خویش کمک می کند. قرآن کریم متذکر می شود «با کفاری که در برابر گسترش اسلام ایستادگی می کنند با خشونت و شدت رفتار شود» (نجاتی، عثمان، ۱۹۶۹) از سوی دیگر قرآن کریم ما را به کنترل خشونت سفارش می کند. زیرا هنگام خشم فکر انسان از کار باز می ماند و قدرت صدور احکام و دستورهای صحیح را از دست می دهد.
بیان مسأله:
پدیده ی خشونت یکی از مسائل مهم جوامع انسانی است که جلوه های آشکار آن را می توانیم همه روزه در خیابان ها، پارک ها، و محیط های شغلی، تحصیلی و خانوادگی ببینیم. در واقع گستره ی خشونت آن قدر زیاد است که موجب شده محققین انواع خشونت را هم از حیث قلمروهای عینی بروز آن و هم از حیث تجلیات متنوع آن از هم متمایز کنند.
در واقع آمارهای ارائه شده از سوی مراجع رسمی نشان دهنده ی حضور جدی پدیده ی خشونت در ایران حداقل در اشکالی چون قتل، خودکشی، فرار از خانه و نزاع است. یک نگاه گذرا به مقایسه ی آماری خشونت در اشکال قتل و خودکشی نشان می دهد که در سال ۲۰۰۰ میانگین قتل در جهان ۸/۸ (درصد هزار نفر) بوده و در ایران ۶۴/۳ بوده است. همچنین میانگین خودکشی در این سال در جهان ۵/۱۴ درصد و در ایران ۶۳/۶ گزارش شده است.
(Whqlibdoc.whoint/hq/2002/924154)
اگرچه این مقایسه نشان می دهد که فاصله ی میزان خشونت در اشکال فوق در ایران تا میانگین جهانی قابل ملاحظه است معهذا این ارقام هشدار دهنده است.
گذشته از این سایر اشکال خشونت، هم چون خشونت های خانوادگی، کودک آزاری، خشونت در محیط های کار و تحصیل و جرایم مالی نیز در جامعه ی ما به چشم می خورد. امّا آمار و اطلاعات معتبری در این زمینه وجود ندارد این در حالی است که بسیاری از مصادیق خشونت به مراجع رسمی گزارش نمی شوند. (سومزی، ۱۳۷۵)
سازمان بهداشت جهانی خشونت را چنین تعریف می کند: استفاده ی عمدی از نیروی فیزیکی تهدیدآمیز یا واقعی، بر علیه کسی یا علیه یک گروه یا اجتماع که دارای احتمال وقوع جراحت، مرگ، آسیب روان شناختی، عدم توسعه یا محرومیت باشد. (بوکهارت ۲۰۰۲)
این تعریف از یک سو دربرگیرنده ی همه ی انواع خشونت است و از سوی دیگر «کاربرد نیروی فیزیکی» را جزء ذاتی خشونت محسوب می کند.
در تعریف دیگری که دیکشنری سایت www.word refrence.com ارائه داده است خشونت عبارت است از یک عمل پرخاشگرانه علیه شخص یا چیزی که در برابر او مقاومت می کند.
همین منبع خشونت را در سه مقوله قرار می دهد:
الف) عمل: در سطح عملی در برگیرنده ی پرخاشگری، اعمال خصمانه، کاربرد زور، داد و بیداد و آشوب کردن، خشونت عمومی، دیوانگی جاده ای، خشونت خانگی.
ب) کیفیت: درنده خویی و ستمگری، تندخویی، غضبناکی، روحیه ی انتقام جویی.
ج) حالت: حالت سرکشی منجر به صدمه یا جراحت و ویرانی یا تخریب، حالت اختلال و بی نظمی، حالت گردنکشی و اغتشاش گری، حالت تغییر فاحش خشم و دیوانگی.
انواع خشونت:
خشونت از حیث گستره ی شمول، مقاصد عاملین خشونت و نیز ماهیت کارکردی آن به دسته های مختلفی طبقه بندی شده است:
الف) خشونت معطوف به خود: مرتکب و قربانی یک نفر هستند و این نوع خشونت در دو شکل خودآزاری و خودکشی وجود دارد.
ب) خشونت بین شخصی: این نوع خشونت میان افراد در یک رابطه ی رودررو رخ می دهد. خشونت خانوادگی و خشونت اجتماعی از این نوع است. خشونت خانوادگی در برگیرنده ی خشونت علیه همسر یا شریک جنسی، خشونت علیه کودکان و خشونت علیه سالخوردگان است و خشونت اجتماعی شامل خشونت علیه بزرگسالان (خشونت با آشنایان و غریبه ها)، خشونت جوانان، خشونت مرتبط با جرایم مالی و خشونت در محیط های کاری است.
ج) خشونت جمعی: مرتبط با گروه های بزرگتر افراد در زمره ی خشونت جمعی است از قبیل خشونت های سیاسی و اقتصادی. (بوکهارت ۲۰۰۲)
به طور کلی محرک های بیرونی که منجر به خشونت و پرخاشگری می شوند عبارتند از:
الف) برخی محرک ها از طریق اجبار احساسی و تداعی با حوادث ناخوشایند به واکنش های خشونت آمیز منجر می شود.
ب) برخی از افراد به واسطه ی گریز از تهدید و حمله ی دیگران در خشونت علیه آنها پیش روی می کنند.
ج) وجود یک ابزار خشونت در معرض دید، محرکی برای تشدید کنش پرخاشگرانه به شمار می رود. (فرجاد ۱۳۷۲)
مفهوم فقر: از دیدگاه جامعه شناسی تعریف دقیق فقر و تعیین حدود آن خالی از اشکال نیست زیرا همانند بسیاری از پدیده های اجتماعی فقر نیز اعتبار زمانی و مکانی دارد و با خود اجتماع متحول می شود ولی آن چه مسلم است فقر زاییده ی دو عامل تعیین کننده ی کمبود و مالکیت است. بدین معنی که در بسیاری از جوامع همه چیز به قدر وفور وجود ندارد و تقاضا بیش از عرض است. در نتیجه هرچه که برای زندگی ضروری و کمیاب است ارزش اقتصادی پیدا می کند و به محض اینکه ارزشمند می شود در بسیاری از کشورها عده ی قلیلی آن را تصاحب می کنند و عده ی کثیری محروم می شوند به دنبال این امر کسانی که امکان دست یابی به شیء نادر را ندارند نسبت به آن احساس فقر می کنند. (شیخاوندی، ۱۳۵۳)
پدیده ی فقر نیز به طور قراردادی با فقدان منابع مالی کافی تعریف می شود. می توان رقم درآمد را برای تشخیص بین خانواده هایی که فقیرند و آنها که نیستند به کار برد.
در واقع معنی فقر خیلی بیش از کم پولی است. فرهنگ فقر در محله ی فقر، زاده می شود و همراه با بچه ای از فامیلن نامناسب، ناحیه ای نامناسب از مملکت و از اقوام و نژاد خاصی رشد می کند. این خاصیت «دوام به نیروی خود» فقر شایسته توجه است. (هارلینگتون ۱۹۶۲)
چون ارزش های ملّی هر جامعه، موفقیت و کسب هرچه بیشتر را می خواهد لذا ما همیشه کوشش به منظور بهبود وضع خویش و پیشرفت را تحسین می کنیم. دنیای تبلیغات سبب انگیزش خواسته های مادی ما می گردد و محسّنات دلنشین «داشتن» را به رخ ما می کشد. این ثروت بارز فقیر را وا می دارد که به علّت ناداری احساس تحقیر، و به ناداری خود بیشتر آگاه شود و مشاهده ی این اختلاف دایم به زندگی خود فقیر بیش تر اثر کرده و آنها را به شکست خویش و احساس درماندگی واقف تر می سازد. (آیرین ۱۹۶۹)
در آمریکا شخصیت فقیر درهم شکسته است. اعتماد به نفس او ملوث گشته و امید و انگیزه از روح فقیر ریشه کن شده و خشونت در او افزون گشته است. (لویس۱۹۶۹)
بر طبق نظریه ی رابرت مورتون  (1940) افراد به علّت اینکه برای رسیدن به اهداف، وسایل لازم را در اختیار ندارند در شرایط آنومیک قرار می گیرند که موجب ایجاد فشار روانی در افراد می شود که جلوه ی بیرونی این فشار روانی خشم است.
در روی آورد یادگیری اجتماعی خشونت به کشاننده های بیرونی مرتبط با آن بیش از کشاننده های درونی توجه دارد و از این رو بندورا (۱۹۸۶) معتقد است در پیش بینی ظهور خشونت و پرخاشگری بایستی شرایط زمینه ساز بیش از مستعد بودن افراد مورد نظر قرار بگیرد.
اقتصاد آنان و سایر اندیشمندان طی بررسی های گوناگون کوشیده اند نشان دهند که ریشه ی برخی از رفتارهای نابهنجار در امکانات اقتصادی نهفته است. در میان عواملی که می توان اقتصادی به شمار آورد مسائل مربوط به کمبودهای غیرمادی مانند فرهنگ، مهارت و کمبودی مادی مانند کاهش قدرت خرید و بی خانمانی است. (شینی وندی ۱۳۵۳)
در پیوند برخی از انواع کج روی ها مانند انواع بیماری های روحی با وضع اقتصادی تردیدی نیست و بررسی های متعدد گواه آن است:
مثلاً فورناساری دی ورس  که یکی از پیشتازان جرم شناسی است طی یک بررسی نشان داده است که در ایتالیا خانواده های فقیر ۶۰% جمعیت را تشکیل می دهند ولی جرایم مربوط به آنها ۸۵ تا ۹۰% کل جرایم است.
آلفرد مارشال  در کتاب تاریخی خود درباره ی تئوری اقتصاد سرمایه داری (۱۸۹۱) نوشت:
درست است که علی رغم فقر، تحت تأثیر عوامل مذهبی، روابط دوستی و محبت های خانواده ممکن است انسان احساس بزرگترین خوش بختی را بکند ولی با این وجود باید اذعان داشت که در محیط فقر، به ویژه در مناطق پرجمعیت، فقر اقتصادی موجب از بین رفتن و پژمرده شدن استعدادهای انسانی می شود.
مارکس معتقد است که جنایت، فحشا، فساد، رفتار خلاف اخلاق و خشونت در درجه ی نخست ناشی از فقر است که زاییده ی سیستم سرمایه داری است به این صورت که عده ی معدودی با در اختیار گرفتن وسایل تولید، ثروت ها را به طور نامساوی قسمت می کنند و تناقضات اجتماعی را پدید می آورند.
همچنین میزان نسبتاً کم درآمد با میزان نسبتاً زیادی از خشونت میان زنان و شوهران ارتباط داشت. در یک پژوهش سراسری در مورد خشونت های خانوادگی در آمریکا، پژوهشگران دریافتند که خانواده های فقیرتر از درگیری ها و خشونت های بیش تری خبر می دهند. (برکوتیز۱۹۸۶)
تحقیقات نشان داده اند که مناطق دارای بزهکاری زیاد بر اساس بیکاری بالا، زندگی فقیرانه و بدون امکانات مشخص می شود. البته بعید است که بتوان فقر را به عنوان یکی از موضوعات در ارتباط با خشونت ریشه کن کرد امّا از راه سیاست گذاری های مناسب در آموزش و پرورش و سایر سازمان های اجتماعی می توان مانعی بزرگ در راه این سرچشمه ی ناخوشایند زندگی ایجاد کرد. (دویچ ۱۹۶۰)
مسأله ی پژوهش: آیا بین خشونت و فقر (کمبود امکانات مادی برای رسیدن به اهداف) رابطه وجود دارد؟


نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...

همسر آزاری

1,327

بازدید

همسر آزاری ۴٫۰۰/۵ (۸۰٫۰۰%) ۱ امتیاز
همسرآزاری از آسیب های اجتماعی پنهان است که معمولاً در محیط بسته خانه شکل گرفته و سبب عدم اطمینان و از هم گسیختگی کانون خانواده می شود. قربانیان اصلی خشونت در محیط خانواده، در مرحله نخست، زنان و پس از آن کودکان و سالمندان و سرانجام مردان هستند.
همسرآزاری معضلی است که در قرون اخیر بیش از هر زمان دیگری در جوامع مورد توجه و بررسی کارشناسان قرار گرفته و شاید بهترین دلیل برای توجه به این امر، مطرح شدن مسئله حقوق زنان و آگاهی این قشر از حقوق و مزایای خود در برابر همسرانشان است.
مقوله همسرآزاری از جمله اخبار داغی است که اگر هر روز هم در صفحات حوادث روزنامه ها دیده نشود، دست کم هر چند روز یک بار با مطالبی به صورت گزارش یا مقاله های گوناگون به آن پرداخته می شود.
در اینجا کوشیده ایم تا با نگاهی گزارش گونه و تحلیلی این مسئله را مورد بررسی قرار داده و به نکات و راه کارهای تازه ای در این باره اشاره کنیم.
پدیده ای با عنوان آزار همسر و فرزندان مقوله ای است که به طور طبیعی در هر جامعه ای به صورت های گوناگون وجود دارد.
خشونت فیزیکی و بدنی مانند صدمه زدن به اشیای منزل و ضرب و شتم همسر یا خشونت روانی و کلامی مانند تحقیر، بهانه جویی نسبت به چهره و شرایط جسمانی زن و ابراز تنفر نسبت به بستگان وی و همچنین خشونت اجتماعی شامل منع اشتغال و تحصیل، ممنوعیت ارتباط با بستگان حتی به صورت تلفنی که بیشتر در استان های غربی کشور شایع است. خشونت اقتصادی مانند نپرداختن خرجی و در نهایت صدمات و آزارهای جنسی از طریق تحمیل نسبت به همسر و در معرض فحشا و فساد قرار دادن وی به خاطر اعتیاد و غیره، مهم ترین و شایع ترین انواع همسرآزاری مردان نسبت به زنان است.
به طور کلی از هر ۱۰ زن، پنج نفر و از ۱۰ مرد، سه نفر یا بیشتر مورد آزار روحی و جسمی توسط همسر خود قرار می گیرند که آمار آزار جسمی در زنان بیشتر است. برای ریشه یابی چرایی و عوامل موثر در ایجاد و شکل گیری همسرآزاری، ابتدا باید تعریف جامع و مانعی برای آن ارائه داد.
برای همسر آزاری مصادیق بسیاری می توان یافت که نمونه بارز آن علاوه بر آن چه پیش از این نیز گفته شد، ضرب و شتم همسر است.عوامل گوناگونی مانند نوع جامعه پذیری فرد، نحوه پرورش وی، فقر فرهنگی و مسائل اقتصادی در همسرآزاری نقش زیادی دارند.
دکتر محمدرضا شمس انصاری ریشه های همسرآزاری را علاوه بر اختلالات روحی و روانی زوجین، فشارهای محیطی نیز می داند و می گوید: «فشارهای مالی، اقتصادی و اجتماعی و نیز به دلیل این که فرد قادر نیست به خوبی از پس اداره زندگی خود برآید، سبب ایجاد انگیزه برای آزار همسر به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه می شود. اختلالات شخصیتی و زمینه های ژنتیکی هم از دیگر عوامل همسرآزاری است.»
این روان پزشک پزشکی قانونی می افزاید: «گاهی زن و شوهر پیش زمینه ذهنی داشته و تحریک پذیر می شوند و از نظر فکری منتظر جرقه ای برای آزار یکدیگرند. علاوه بر اینها، مهریه های سنگین و بعضاً غیرقابل پرداخت و دخالت اطرافیان نیز به این امر دامن می زند.»
دکتر شمس انصاری عدم علاقه و وابستگی زوجین به هم را نیز یکی دیگر از این عوامل می داند. وی بر این باور است که آزار همسر لزوماً آگاهانه صورت نمی گیرد و ادامه می دهد: «در بیشتر مواقع فرد نمی داند که حرکات و رفتارش برای طرف مقابل آزاردهنده است. از سویی هم مشاهده کتک ها، ناسزاها و رفتارهای ناشایست در خانواده و نیز داشتن افکار خرافی و نادرست از جمله شک به همسر و ترس از خیانت وی در خانواده، سبب نقش بستن این عوامل در ضمیر ناخودآگاه فرد و تأثیر در زندگی وی می شود.»پژوهشگران نیز بر این باورند که در حقیقت، ریشه همسرآزاری تک علتی نبوده و عوامل بسیاری به ویژه اعتیاد و الکلیسم با آن رابطه ای نزدیک دارند.
همسرآزاری همان که پیشتر هم گفته شد، خاص یک جامعه نبوده و معمولاً هم زنان بیش از مردان قربانی چنین آزارهایی می شوند. به طوری که در انگلستان از هر ۱۰ زن یک زن به حد مرگ از شوهر خود کتک می خورد. در ایالت متحده نیز در هر ۱۵ ثانیه زنی مورد تهاجم قرار می گیرد و این به روشنی نشان می دهد که خشونت علیه زنان، حتی در کشورهای به اصطلاح پیشرفته نیز وجود دارد.
در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، همسرآزاری و به ویژه زن آزاری، بخشی از فرهنگ و روال طبیعی زندگی بوده و زنان نیز آن را به عنوان یک مسأله عادی در زندگی خود پذیرفته اند. برای نمونه، به کار بردن جملاتی مانند مرد اگر زنش را کتک نزد مرد نیست یا غیرت ندارد و … خود سبب ایجاد فرهنگ همسرآزاری در این جوامع می شود. در عربستان زن از حق و حقوق پایینی برخوردار است؛ تا آنجا که حق رأی، رانندگی، وکالت و… را ندارد و البته به آن معترض نیست! گاه همسران، به ویژه مردان چنین می اندیشند که با آزردن همسر خود و اختیار کردن همسر دیگری، زندگی شان بهتر خواهد شد و از این واقعیت غافلند که امکان دارد زندگی تازه از آنچه که پیش از این بود هم بدتر باشد.
این حقوقدان بر این باور است که در حقیقت برخی خشونت ها علیه همسر نسبی بوده که به فرهنگ یک جامعه بستگی دارد و نمی توان آن را به تمام جوامع تعمیم داد. وی در این باره می افزاید: «نظر به این که بیشتر خشونت ها علیه زنان صورت می گیرد، هر قدر زنان از حقوق خود آگاه تر باشند، این موضوع نیز کمرنگ تر می شود. در واقع می توان گفت که با اصلاح قوانینی که به ضرر و زیان زنان است، این مسئله کمتر می شود.»
اصولاً هرچه فرهنگ ضعیف تر و سواد کمتر باشد، آزار همسران نسبت به هم بیشتر و به صورت آزار جسمی شایع است. در طبقات مرفه و تحصیل کرده این معضل بیشتر به صورت آزار روانی وجود دارد که عوارض آن، گاه از آزار جنسی به مراتب بدتر است. همسرآزاری به طور کلی بیشتر متوجه زنان است؛ اما گاه مردانی که سن بالا و قدرت بدنی کمتری دارند یا دارای نقص و ایراد جسمی هستند نیز ممکن است توسط همسر خود که از آنان جوان تر است، مورد آزار قرار گیرند. به گفته دکتر خرمشاهی، بر اساس پژوهش های انجام شده، زنانی که مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند به طور تقریبی ۱۱ درصد بی سواد، ۴۸ درصد دارای سواد ابتدایی، ۳۸ درصد دیپلم و سه درصد بالاتر از دیپلم بوده اند.
همسرآزاری آسیبی است که به آسانی می تواند مقدمه ای باشد برای ابتلا به بیماری های صعب العلاج روحی و روانی. ایجاد انواع دردهای معده، پادرد، سردرد، ریزش مو، بیماریهای قلبی و همچنین افسردگی، بیماریهای روانی و… پیامد آزار و اذیتی است که همسران به صورت ناخواسته یا خودخواسته به یکدیگر روا می دارند.
دادگاه خانواده، راهی برای رهایی افراد- به ویژه زنان- برای مبارزه با آزار همسر و حفظ بنیان خانواده به خاطر فرزندان ابتدا راه حل صبر و بردباری پیش گرفته و در نهایت برای رهایی به دادگاه خانواده می روند؛ اما همیشه هم انگیزه مراجعه به دادگاه جدایی از همسر نیست و همیشه هم ماجرا به نفع فرد شاکی تمام نمی شود در پژوهشی که بر روی مراجعان به دادگاه خانواده صورت گرفته است، ۶۰ نفر از صد نفر زنی که مورد آزار شوهرانشان قرار گرفته بودند، به دادگاه مراجعه کرده و ۳۱ درصد آنها صرفاً برای طلاق، ۶۰ درصد تنها برای زهرچشم گرفتن و تنبیه شوهر و الباقی به خاطر تشکیل پرونده و ایجاد سابقه برای اتفاقات احتمالی در آینده به آنجا آمده بودند.
در راهروهای دادگاه خانواده زنانی به چشم می خورند که هر یک با چهره های نگران و توأم با تشویش و اضطراب در پی احقاق حقوق خود آمده اند.این روزها دادگاه های خانواده چنان مملو از این زنان است که جایی برای راه رفتن ندارند. در پزشکی قانونی نیز چه بسیار زنانی دیده می شوند که آمده اند تا آثار ضرب و جرحی که بر آنان وارد شده را در آنجا ثبت و حق خود را طلب کنند.
زنی ۴۲ ساله که به دادگاه خانواده آمده بود، می گفت: «۱۰ سال است که با شوهرم ازدواج کرده ام که کارگر خانه ما بود. پس از ازدواج، دو دانگ از خانه ام را به نامش کردم. پس از چندی چون بچه دار نشدم، مرا تهدید کرد که اگر بقیه خانه را به نامش نزنم، دوباره ازدواج خواهد کرد تا بچه دار شود. من ساده وقتی این کار را کردم، متوجه شدم وی پنج سال است که ازدواج مجدد کرده و حالا به دنبال این هستم که خانه را از او پس بگیرم. او به اندازه ای آزارم می دهد تا مهرم را ببخشم و مرا طلاق دهد.»
زنی ۲۴ ساله با گریه می گفت: «پس از ازدواج متوجه شدم که شوهرم الکلی و معتاد به مواد مخدر است. هنگامی که اعتراض کردم، مرا خام کرد و شبی به من گفت که تو هم استفاده کن. من هم چند بار پس از استفاده، احساس کردم که دارم عادت می کنم. روزی متوجه شدم که شوهرم به من خیانت کرده است. وقتی اعتراض کردم، به من گفت که اگر اعتراض کنی به خانواده ات می گویم که حشیش مصرف می کنی…»
مردی ۳۹ ساله که با چهره ای برافروخته در راهروی دادگاه خانواده با کلافگی قدم می زد، می گفت: «از شش ماه پیش، همسرم دائماً در فکر بود و با من بدرفتاری می کرد تا او را طلاق دهم. من به خاطر پسر دوساله ام که نمی خواستم بی مادر شود، این کار را نکردم.»
وی نگاهی به دوروبرش می اندازد و می گوید: «همسرم غذا نمی پخت، به کارهای خانه نمی رسید و همه اش داد و فریاد به راه می انداخت. روزی به خانه آمدم و دیدم که به همراه بچه از خانه رفته و تا امروز در هر جا سراغ آنها را گرفته ام، کسی از آنها خبری ندارد و نتوانسته ام پیدایشان کنم.»
مسئولان مراجع قضایی کشور، عوامل بسیاری را از جمله مهریه های سنگین باعث به وجود آمدن چنین معضلاتی می دانند. قاضی حسینی ضمن بررسی این عوامل می گوید: «مهریه های سنگین که این روزها وجود دارد، گاه سبب اختلاف و درگیری زوجین با همدیگر می شوند، علاوه بر آن، مرد برای خلاص شدن از پرداخت مهریه، به قدری زن را مورد آزار قرار می دهد تا مهرش را ببخشد و جانش را رها سازد!»
رئیس شعبه ۲۶۱ دادگاه خانواده می افزاید: «برای انسان اعم از زن و مرد، قانون ضوابط و مقررات ویژه ای مشخص کرده و البته بالاتر از قوانین جاری هر کشور، بحث مسائل اخلاقی و پای بندی به مسائل دینی و اعتقادی است. چنانچه از چارچوب ترسیم شده در تعاریف قانونی، اخلاقی و اعتقادی به ضرر شریک زندگی حرکت شود، با این رفتار موجبات رنجش خاطر وی را فراهم می کند.»
قاضی حسینی بر این باور است که برخی علل همسرآزاری ازدواج های هوسی و زودگذر است که دو طرف به اندازه کافی از یکدیگر شناخت ندارند و پس از مدتی به آزار هم روی می آورند.
از لحاظ آماری معمولاً برای همسر آزاری اطلاعات درستی در دست نیست،چرا که دست کم در کشور خودمان، زنانی که مورد آزار و تهاجم قرار می گیرند؛ اغلب به خاطر حفظ آبرو و بنیان خانواده یا وساطت فامیل این مسئله را کتمان کرده و حتی به دادگاه خانواده نیز مراجعه نمی کنند. عده ای هم از ترس بیشتر شدن آزارها، سکوت را به اعتراض ترجیح می دهند.
هر چند برای رهایی از آزار همسر راه های گوناگونی از جمله استفاده از قانون از طریق مراجعه به دادگاه های خانواده وجود دارد؛ اما این روش همیشه هم کارساز نبوده و تنها به صورت مقطعی بر این معضل سرپوش می گذارد.


نويسنده / مترجم : -
زبان کتاب : -
حجم کتاب : -
نوع فايل : -
تعداد صفحه : -

 ادامه مطلب + دانلود...



هو الکاتب


پایگاه اینترنتی دانلود رايگان كتاب تك بوك در ستاد ساماندهي سايتهاي ايراني به ثبت رسيده است و  بر طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند و به هیچ ارگان یا سازمانی وابسته نیست و هر گونه فعالیت غیر اخلاقی و سیاسی در آن ممنوع میباشد.
این پایگاه اینترنتی هیچ مسئولیتی در قبال محتویات کتاب ها و مطالب موجود در سایت نمی پذیرد و محتویات آنها مستقیما به نویسنده آنها مربوط میشود.
در صورت مشاهده کتابی خارج از قوانین در اینجا اعلام کنید تا حذف شود(حتما نام کامل کتاب و دلیل حذف قید شود) ،  درخواستهای سلیقه ای رسیدگی نخواهد شد.
در صورتیکه شما نویسنده یا ناشر یکی از کتاب هایی هستید که به اشتباه در این پایگاه اینترنتی قرار داده شده از اینجا تقاضای حذف کتاب کنید تا بسرعت حذف شود.
كتابخانه رايگان تك كتاب
دانلود كتاب هنر نيست ، خواندن كتاب هنر است.


تمامی حقوق و مطالب سایت برای تک بوک محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.


فید نقشه سایت


دانلود کتاب , دانلود کتاب اندروید , کتاب , pdf , دانلود , کتاب آموزش , دانلود رایگان کتاب

تمامی حقوق برای سایت تک بوک محفوظ میباشد

logo-samandehi