جستجو در تک بوک با گوگل!

تابعيت پايگاه تك بوك از قوانين جمهوري اسلامي ايران

آخرین‌ سفرشاه‌

1,866

بازدید

آخرین‌ سفرشاه‌ 5.00/5 (100.00%) 1 امتیاز

تاریخ معاصر

مقدمه‌
   
    در آوریل‌ 1979،شاه‌ ایران‌ که‌ سه‌ ماه‌ بودتخت‌ و تاجش‌ را از دست‌ داده‌ بود وایالات‌ متحده‌ و تقریبا تمام‌ کشورهای‌ جهان‌ از پذیرفتن‌ او خودداری‌ کرده‌ بودند،درجزیره‌ای‌ در باهاما بسرمی‌ برد. در این‌ هنگام‌ دکتر هندی‌ کیسینجر در ضیافت‌ شام‌ مدرسه‌بازرگانی‌ دانشگاه‌ هاروارد نیویورک‌ طی‌ نطقی‌ اظهار داشت‌:(این‌ درست‌ نیست‌ که‌ ایالات‌متحده‌ باشاه‌ ،دوست‌ 37 ساله‌اش‌، مثل‌ (هلندی‌ سرگردان‌)که‌ دنبال‌ بندری‌ برای‌پهلوگرفتن‌ و پناه‌ جستن‌ می‌گشت‌،رفتار کند.)
هلندی‌ سرگردان‌ یکی‌ از کهن‌ترین‌ افسانه‌هااست‌ اشاره‌ کیسینجر با قدرت‌ سخنوری‌ اش‌به‌ این‌ افسانه‌ بدین‌ منظور بود که‌ احساسات‌ موافق‌ را به‌ نفع‌ شاه‌ برانگیزد موضوع‌ اصلی‌افسانه‌ هلندی‌ سرگردان‌ این‌ است‌ که‌ دست‌ نیافتن‌ او به‌ پناهگاه‌، مجازاتی‌ است‌ که‌ بخاطرسیئات‌ اعمال‌ یا دیوانگیهای‌ خودش‌ می‌بیند سرگردانی‌ ابدی‌ او بیشتر به‌ علت‌برکرداریهای‌ خودش‌ است‌ تا بی‌ عاطفگی‌ جهان‌.
در بیشتر افسانه‌ ها، هلندی‌ سرگردان‌ یا به‌ علت‌ ارتکاب‌ قتل‌ یا محاربه‌ با خدا محکوم‌ به‌سفری‌ است‌ بی‌ پایان‌. افزون‌ برآن‌ هرکس‌ که‌ باکشتی‌ شبحگون‌ او تماس‌ بگیرد دچارنفرین‌خواهد شد.
این‌ کتاب‌ سرگذشت‌ یک‌ سفر است‌، سفرتوام‌ باسرگردانی‌ شاه‌ به‌ سوی‌ تبعیدومرگ‌.ونیز عوامل‌ گوناگون‌ حکومت‌ او مناسبات‌ او با انگلیسیها و امریکاییها،پلیس‌ مخفی‌ اش‌ساواک‌ ،سیا،نفت‌،خریداسلحه‌.داستان‌ سقوط‌ شاه‌ از جمله‌ داستانهایی‌ است‌ که‌ ماهیت‌روابط‌ بین‌ دولتها و رهبرانشان‌ رانشان‌ می‌دهد. داستان‌ وفاداری‌ و عافیت‌طلبی‌ است‌ .به‌قول‌ شال‌ دوگل‌:دولتها غولهایی‌ هستند بی‌ احساس‌.

فصل‌ اول‌ (پایان‌ کار)

۱۶ ژانویه‌ 1979،فرودگاه‌ مهرآباد تهران‌ .باد سردی‌ از جانب‌ البرز به‌ 2 فروند هواپیمای‌707که‌ جلوی‌ پاویون‌ سلطنتی‌ ایستاده‌اند می‌وزد،فعالیت‌ چشمگیری‌ در فرودگاه‌ بچشم‌نمی‌خورد.در تهران‌ برق‌ قطع‌ و وصل‌ می‌شود و مردم‌ برای‌ نفت‌ که‌ این‌ روزها از آمریکاواردمی‌شودصف‌ طویلی‌ تشکیل‌ داده‌اند .امروزنسبت‌ به‌ روزهای‌ قبل‌ آرامتر است‌ آرامشی‌ که‌آبستن‌ حوادث‌ عظیمی‌ است‌ .شاه‌ قبلاگفته‌ که‌ برای‌ معالجه‌ و تعطیلات‌ کشور را ترک‌خواهد کرد. نظیر همه‌ بحرانهای‌ انقلابی‌ هیچ‌ خبرواقعی‌ در دست‌ نیست‌ تقریبا همه‌ به‌رادیو BBC گوش‌ می‌دهند.شاه‌ شخصا کوشیده‌ است‌ که‌ دولت‌ انگلیس‌ را وادار سازدجلوی‌ گفتارهای‌ BBC را بگیرد.به‌ نظر او نپذیرفتن‌ این‌ تقاضا از جانب‌ انگلیسیها یک‌خیانت‌ آشکاربه‌ او است‌. می‌گویند موضع‌ امریکاییها پیچیده‌تر است‌،اگر آنهامی‌خواستندشاه‌ بماند تابحال‌ به‌ او گفته‌ بودند انقلاب‌ راخردکند نه‌ اینکه‌ فقط‌ ضربه‌های‌ناچیز به‌ آن‌ بزند.به‌ جای‌ این‌ کار پریزیدنت‌ کارتر یکی‌ از ژنرالهای‌ بلندپایه‌ امریکایی‌ بنام‌رابرت‌ هویزر را فرستاده‌ است‌ که‌ ارتش‌ را ساکت‌ نگه‌ دارد. این‌ مطلبی‌ است‌ که‌ بسیاری‌ ازمردم‌ می‌گویند.
به‌ دستور شاه‌ چند تن‌ از مقامات‌ بلند پایه‌ از جمله‌ نخست‌ وزیر اسبق‌ و رئیس‌ سابق‌ساواک‌ بازداشت‌ شده‌اند.اما این‌ تلاشهای‌ شاه‌ بیهوده‌ و تقریبا بی‌ ثمر و حرکاتی‌ است‌تسکین‌ بخش‌ .
در این‌ ماههای‌ آخر ۱۹۷۸ تقریبا تمامی‌ افراد سرشناس‌ ایران‌ و دلالان‌ بین‌ المللی‌ که‌ ازقبل‌ آنها منتفع‌ می‌شدند ناپدید شده‌ و به‌ غرب‌ گریخته‌اند. هوشنگ‌ انصاری‌ یکی‌ از وزیران‌شاه‌ که‌ ثروتی‌ افسانه‌ای‌ بهم‌ زده‌ بود اجازه‌ گرفت‌ به‌ بهانه‌ یک‌ ملاقات‌ فوری‌ به‌ هنری‌کیسینجر ایران‌ را ترک‌ کند.او از فرودگاه‌ به‌ سفیر امریکا تلفن‌ زد و گفت‌ سه‌ روزه‌ به‌ ایران‌بازخواهد گشت‌.سفیر امریکا در تلگرافی‌ به‌ واشینگتن‌ این‌ عمل‌ او راچنین‌ تفسسیرکرد:”این‌ کار ممکن‌ است‌ ناشی‌ از زرنگی‌ باشد اما دلیل‌ خونسردی‌ است‌.”انصاری‌ هرگز به‌ایران‌ باز نگشت‌.
در ایام‌ گذشته‌ کسب‌ اجازه‌ شرفیابی‌ به‌ حضور شاه‌ کار آسانی‌ نبود.امادراواخر ۱۹۷۸همه‌ چیز تغییر کرده‌ بود. غفلتا اتاقهای‌ انتظار کاخ‌ مملو از کسانی‌ بود که‌ هیچگاه‌ در آن‌ حول‌و حوش‌ دیده‌ نشده‌ و اجازه‌ ورود نیافته‌ بودند. روزی‌ شخصی‌ به‌ نام‌ دکتر شاهکار به‌ کاخ‌سلطنتی‌ آمد .او از وکلای‌ دادگستری‌ بود و شاه‌ را تقریبا از بیست‌ سال‌ پیش‌ ندیده‌بود.شاهکار از میرشکار شاه‌ که‌ بااو آشنایی‌ داشت‌ تقاضاکرد ترتیب‌ ملاقاتی‌ با شاه‌ را

برایش‌ بدهد.کامبیز اتابای‌ میرشکار پذیرفت‌ و دکتر شاهکار را به‌ حضور اعلیحضرت‌
راهنمایی‌ کرد.وقتی‌ دکتر شاهکار از دفترکار شاه‌ خارج‌ شد گمان‌ می‌کردکه‌ گفتگوی‌خوبی‌ داشته‌ است‌ و تقاضای‌ شرفیابی‌ مجددکرد.بااین‌ تقاضا هم‌ موافقت‌ شد و او دوساعت‌ دیگر رانیز در حضور شاه‌ گذراند.سپس‌ پیروزمندانه‌ به‌ میرشکار اظهار داشت‌ که‌ راه‌حل‌ همه‌ چیز رادر آستینش‌ دارد.
کامبیز اتابای‌ می‌گوید:”همگی‌ می‌خواستیم‌ کشور را نجات‌ بدهیم‌ ،هرکداممان‌ راه‌ حلی‌داشتیم‌ و همه‌ می‌خواستیم‌ آن‌ را فقط‌ به‌ یک‌ نفر ارائه‌ بدهیم‌.”
در چنین‌ احوالی‌ دریادارکمال‌ الدین‌ حبیب‌ الهی‌ فرمانده‌ نیروی‌ دریایی‌ شاهنشاهی‌ ویکی‌ از امرای‌ تحصیل‌ کرده‌ ارتش‌ به‌ دیدار شاه‌آمد.او با خود یک‌ گزارش‌ 30 صفحه‌ای‌آورده‌ بود که‌ در دست‌ گرفتن‌ زمام‌ امور کشور بوسیله‌ نظامیان‌ راپیشنهاد می‌کرد.پس‌ از آن‌که‌ اورابه‌ حضور شاه‌ راهنمایی‌ کردند دریادار طبق‌ معمول‌ شرفیابیها نگاهش‌ را به‌ زمین‌دوخت‌ و در حالت‌ خبردارایستادو شروع‌ به‌ خواندن‌ بخشهایی‌ از گزارشش‌ کرد.شاه‌ دراتاق‌قدم‌ می‌زد.دریادار پیشنهاد کرد که‌ چون‌ انقلاب‌ رو به‌ اوج‌ است‌ شاید باید به‌ ارتشیان‌دستور بدهد کنترل‌ اوضاع‌ رادردست‌ بگیرند.آنهابایدهر کسی‌ راکه‌ مسئول‌ اوضاع‌ فعلی‌است‌ بازداشت‌ کنند.این‌ کارمستلزم‌ اعدام‌ شاید پنج‌ هزارتن‌ از فاسدترین‌ درباریان‌ وسودجویان‌ است‌ تا میلیونها نفرمردم‌ راکه‌ خواستاربراندازی‌ دولت‌ هستند راضی‌ کندونیزپنج‌ هزار نفرازروحانیون‌ و انقلابیون‌.
چند سال‌ بعد حبیب‌ الهی‌ در حالی‌ که‌ درچایخانه‌ مجلل‌ هتل‌ هالیدی‌این‌  در حومه‌ویرجینیا نشسته‌ بود به‌ خاطر آورد که‌ شاه‌ قدم‌ می‌زدومی‌ گفت‌:”این‌ کاربرخلاف‌ قانون‌اساسی‌ است‌.”حبیب‌ الهی‌ گفت‌:امااین‌ تنها راهی‌ است‌ که‌ می‌توان‌ کشوررانجات‌داد.انقلاب‌ اکنون‌ بسیارپیش‌ رفته‌ است‌.هیچ‌ چیز جزیک‌ نیروی‌ بابر در جهت‌ مخالف‌نمی‌تواند ایران‌ را نجات‌ دهد.شاه‌ گفت‌:”فکرمی‌کنید که‌ من‌ بایدبرخلاف‌ قانون‌ اساسی‌عمل‌ منم‌؟”من‌ گفتم‌:آری‌ اعلیحضرت‌،این‌ تنهاراه‌ نجات‌ کشوراست‌.
سپس‌ سکوت‌ حکمفرماشدو پنج‌ دقیقه‌ بطول‌ انجامید.شاه‌ همچنان‌ قدم‌ می‌زد.حبیب‌الهی‌ که‌ مردی‌ است‌کوتاه‌ قد،هنوز درحالت‌ خبردارایستاده‌ وچشمانش‌ رابه‌ فرش‌ گرانبهادوخته‌ بود.هیچ‌ یک‌ ازاین‌ دو نفرسخن‌ نمی‌گفتند.سرانجام‌ فرمانده‌ نیروی‌ دریایی‌ فهمیدکه‌ شاه‌ مایل‌ به‌ تصویب‌ طرح‌ اونیست‌.پس‌ به‌ صحبت‌ درباره‌ موضوعی‌ بکلی‌ متفاوت‌پرداخت‌.
    بی‌ نظمی‌ شدیدی‌ در کشور حکمفرمابود و نظامیان‌ هم‌ حق‌ حمله‌ به‌ مردم‌رانداشتند چون‌ بعدازکشتار میدان‌ ژاله‌ شاه‌ به‌ ارتش‌ دستورداده‌ بودازقوای‌ قهریه‌ استفاده‌نکنندومردم‌ هم‌ درهمین‌ احوال‌ چیزهایی‌ که‌ مربوط‌ به‌ دولت‌ می‌شود مثل‌بانکها،کابارههاو…رابه‌ آتش‌ می‌کشیدند.افشار، مسئول‌ تشریفات‌ و چندتن‌ ازسران‌ ارتش‌ به‌شاه‌ پیشنهاد دادند که‌ اویسی‌ معروف‌ به‌ ( قصاب‌ تهران‌، مسئول‌ کشتار میدان‌ ژاله‌) را
نخست‌ وزیر کند، اما شاه‌ نپذیرفت‌ و  در شب‌ پنج‌ نوامبر ۱۹۷۸ سفیران‌ انگلیس‌ وامریکا را احضار کرده‌ و پس‌ از
گفتگو با آنان‌، ارتشبد غلامرضا ازهاری‌ را به‌ نخست‌ وزیری‌ برگزید، که‌ مردی‌ بود ملایم‌و به‌ کلی‌ مخالف‌ بکار بردن‌ قوه‌ قهریه‌ .
هنگامی‌ که‌ شاه‌ این‌ خبر را به‌ افشار (رئیس‌ کل‌ تشریفات‌) اطلاع‌ داد، وی‌ چیزی‌ نگفت‌.افشار دراین‌ مورد می‌گوید:”او شاه‌ بود و من‌ نمی‌توانستم‌ قضاوتها و تصمیمهایش‌ را موردچون‌ وچرا قرار دهم‌ .”
اما وی‌  چند ماه‌ بعد در تبعید از شاه‌ پرسید:  که‌ چرا اویسی‌ را انتخاب‌ نکرد بوده‌ است‌؟و شاه‌ در جواب‌ وی‌ پاسخ‌ می‌دهد” که‌ سفرای‌ انگلیس‌ و امریکا مخالف‌ بودندو عقیده‌داشتند بهتراست‌ شخص‌ ملایمی‌ مثل‌ ازهاری‌ زمام‌ امور را در دست‌ گیرد تا بتواند باروحانیونی‌ که‌ انقلاب‌ را رهبری‌ می‌کنند وارد مذاکره‌ شود.
افشارازمجموع‌ این‌ وقایع‌ نتیجه‌گیری‌ مخصوص‌ خودش‌ راکرد.بعدهادر آپارتمانش‌درجنوب‌ فرانسه‌ که‌ پنجره‌ هایش‌ روبه‌ دریای‌ مدیترانه‌ بازمی‌ شودگفت‌:”به‌ عقیده‌ من‌ این‌یکی‌ دیگر ازتلاشهای‌ غرب‌ برای‌ خالی‌ کردن‌ زیر پای‌ شاه‌ بود.اگراویسی‌ نخست‌ وزیرمی‌شد همه‌ چیزخاتمه‌ می‌یافت‌.مایک‌ فهرست‌ سیصدچهارصد نفری‌ داشتیم‌ که‌ سازمان‌دهندگان‌ اصلی‌ تظاهرات‌ بودند.می‌توانستیم‌ آنهارابازداشت‌ کنیم‌.نخست‌ وزیری‌ ازهاری‌شیوه‌ دیگری‌ دربی‌ ثبات‌ ساختن‌ ایران‌ و پایان‌ دادن‌ به‌ حکومت‌ شاه‌ بود.”
در اواخر دسامبر سالیوان‌ برای‌ انجام‌ مأموریتی‌ به‌ کاخ‌ رفت‌ که‌ به‌ قول‌ خودش‌ برای‌ یک‌سفیر غیرعادی‌ بود.می‌بایست‌ به‌ رئیس‌ کشوری‌ که‌ نزد او اعزام‌ شده‌ بودبگوید که‌بایدکشورش‌ راترک‌ نماید.اماطی‌ ماههای‌ اخیر روابط‌ آنهابقدری‌ نزدیک‌ شده‌ بودکه‌ حتی‌این‌ توصیه‌ به‌ نظرسالیوان‌ عجیب‌ و غیر منتظره‌ نرسید.
شاه‌ بادقت‌ و آرامش‌ به‌ سخنان‌ سفیر امریکاگوش‌ دادو سپس‌ روبه‌ اونمود و کم‌ وبیش‌التماس‌ کنان‌ دستهایش‌ رابه‌ سوی‌ اودرازکرد و گفت‌:”بسیارخوب‌،امابه‌ کجابروم‌؟”سالیوان‌بخاطر آوردکه‌ شاه‌ خانه‌ای‌ درسویس‌ دارد.سالیان‌ متمادی‌ بودکه‌ هر زمستان‌ مطبوعات‌مصورو پرخواننده‌ اروپا عکسهای‌ رنگی‌ شاه‌ و همسروچهار فرزندش‌ رادرپیستهای‌ اسکی‌سویس‌ چاپ‌ می‌کردند.پس‌ ازاسکی‌ نیزنیمی‌ ازوزرای‌ دارایی‌ یاحتی‌ رؤسای‌ دولتهای‌اروپایی‌ عادت‌ کرده‌ بودند برای‌ ادای‌ احترام‌ یاامضای‌ قراردادیادریافت‌ وام‌-وهرچیزی‌ که‌بتواند به‌ نحوی‌ ازانحاءپولهای‌ نفت‌ رابه‌ اروپابرگرداند-به‌ دیدارشاه‌ بروند.
اما اکنون‌ شاه‌ رفتن‌ به‌ سویس‌ رانپذیرفت‌ و گفت‌ وضع‌ سویس‌ از نظر امنیتی‌ خوب‌نیست‌.و بعد بانگاهی‌ که‌ سالیوان‌ آن‌ را “نگاهی‌ پراحساس‌”می‌نامد به‌ سفیرامریکاخیره‌شد.
در این‌ حال‌ سالیوان‌ پرسید:”اعلیحضرتا،آیامیل‌ داریدبرای‌ ارسال‌ دعوتنامه‌ای‌ از
ایالات‌ متحده‌ برایتان‌ اقدام‌ کنم‌؟”
در این‌ هنگام‌ شاه‌ به‌ جلو خم‌ شد وباهیجانی‌ شبیه‌ به‌ حرکات‌ یک‌ کودک‌ خردسال‌ که‌ به‌موضوعی‌ علاقه‌مند شده‌ باشدگفت‌:”وای‌،این‌ کاررابرای‌ من‌ می‌کنید؟واقعااین‌ کاررامی‌کنید؟”
امیر اصلان‌ افشاررئیس‌ کل‌ تشریفات‌ بعدهاگفت‌:”اونمی‌ خواست‌ برود.من‌ این‌را می‌دانم‌.من‌ نزدیکترین‌ شخص‌ به‌ او بودم‌.در اوایل‌ ژانویه‌ تصمیم‌ گرفت‌ برای‌ دوماه‌ به‌امریکابرود وسپس‌ به‌ ایران‌ برگردد.افشارمی‌ گوید”شاه‌ می‌خواست‌ به‌ امریکابرود زیرانمی‌دانست‌ سالیوان‌ چه‌ گزارشهایی‌ می‌فرستد ونمی‌ دانست‌ درایالات‌ متحده‌ چه‌می‌گذرد.می‌خواست‌ با کارتر و اعضای‌ مجلس‌ سنا و سیا گفتگوکند.می‌گفت‌:”می‌خواهم‌اهمیت‌ ایران‌ رابرای‌ امریکاو خطرافتادن‌ آن‌ رابه‌ دست‌ افراطیون‌ برایشان‌ تشریح‌ کنم‌.”
در عرض‌24 ساعت‌ واشنگتن‌ به‌ سالیوان‌ جواب‌ داد که‌ ورود شاه‌ به‌ ایالات‌ متحده‌راباخوشوقتی‌ می‌پذیرد.سالیوان‌ دستور داشت‌ شاه‌ راازطرف‌ رئیس‌ جمهوری‌ امریکادعوت‌ کندو درضمن‌ تعدادهمراهان‌ اوراجویا شودو به‌ واشنگتن‌ اطلاع‌ دهد.در این‌ هنگام‌آیت‌ الله‌ خمینی‌ اعلام‌ کرد هر کشوری‌ که‌ شاه‌ راازایران‌ خارج‌ کندبه‌ انقلاب‌ کمک‌خواهدکرد.
در ۱۲ ژانویه‌ سالیوان‌ مجددابه‌ دیدارشاه‌ رفت‌.به‌ روایت‌ بعدی‌ شاه‌،”فضای‌ گرفته‌ای‌بود.سالیوان‌ گفت‌ دیگر عزیمت‌ من‌ مسئله‌ چندروز نیست‌ بلکه‌ چند ساعت‌ است‌.” شاه‌می‌گویدسالیوان‌ نگاههای‌ معنی‌ داری‌ به‌ ساعتش‌ می‌کرد.
واشنگتن‌ خواستار روابط‌ حسنه‌ بازمامداران‌ جدید ایران‌ بود؛زیراایران‌ از نظراستراتژیکی‌ برای‌ امریکا حیاتی‌ بشمارمی‌ رفت‌ .بنابراین‌ رئیس‌ جمهوری‌ می‌بایست‌ ازشاه‌فاصله‌ بگیرد،نه‌ اینکه‌ اوراتشویق‌ کند.
این‌ بود که‌ سالیوان‌ پیشنهاد کرد شاه‌ از طریق‌ یک‌ پایگاه‌ هوایی‌ گمنام‌ درایالت‌ مین‌یاکارولینای‌ جنوبی‌ وارد امریکاشود و بهتر اینکه‌ ورود او شبانه‌ صورت‌ گیرد.از آنجامی‌تواند به‌ پایگاه‌ هوایی‌ تواویس‌ در کالیفرنیاپرواز کندو سپس‌ باهلیکوپتر به‌ ملک‌ آننبرگ‌برود.به‌ عبارت‌ دیگر او می‌بایست‌ ازدرعقبی‌ به‌ درون‌ کشوربلغزدبی‌ آنکه‌ کسی‌ اوراببیند یاسخنی‌ درباره‌اش‌ بشنود یا مورد ستایش‌ قرارش‌ دهد.
سالیوان‌ چنین‌ استنباط‌ کردکه‌ شاه‌ با پیشنهادش‌ موافق‌ است‌.اما شاه‌ خرسندنبود.بعدهادرخاطراتش‌ گفته‌ یکی‌ ازژنرالهای‌ خود رانقل‌ کردکه‌ دربرابر دادگاه‌ انقلاب‌ و جوخه‌ اعدام‌گفته‌ بود:”امریکاییها شاه‌ رامثل‌ یک‌ موش‌ مرده‌ از کشور بیرون‌ انداختند.”
تا وقتی‌ بختیار مورد تایید مجلس‌ قرارنگرفته‌ بود شاه‌ حاضر به‌ ترک‌ ایران‌ نبود.
به‌ اطرافیانش‌ دستور دادبه‌ شهر تلفن‌ کنند اماتمام‌ خطوط‌  تلفن‌ پاویون‌ سلطنتی‌ فرودگاه‌
قطع‌ بود.ناچار شدند از رادیوی‌ گارد استفاده‌ کنندکه‌ ازطریق‌ ستاد ارتش‌ به‌ مجلس‌وصل‌ شد.
سرانجام‌ خبر رسید که‌ بختیار مورد تائیدمجلس‌ قرار گرفته‌ است‌.یک‌ هلیکوپتر برایش‌فرستادند و اندکی‌ بعد اودر پیست‌ فرودگاه‌ پیاده‌ شد.بختیار مردی‌ بود لاغر اندام‌ و عصبی‌ولی‌ بسیارظریف‌ ،که‌ مانند اشراف‌ فرانسوی‌ بنظرمی‌ رسید.باسبیل‌ باریک‌ و لباس‌ خوش‌دوخت‌ وارد پاویون‌ شد ودر برابر شاه‌ سرفرود آورد.
شاه‌ برای‌ آخرین‌ خداحافظیها توقف‌ کرد.درحالیکه‌ کروات‌ راهراهش‌ اززیر یقه‌ پالتودیده‌ می‌شد،شق‌ ورق‌ ایستاد،پای‌ چپش‌ را کمی‌ به‌ جلو گذاشت‌،چنانگه‌ گویی‌ آماده‌ است‌بسرعت‌ راه‌ بیفتد.چند تن‌ ازامرای‌ ارتش‌ که‌ چندی‌ بعد جانشان‌ راازدست‌ دادند برای‌بوسیدن‌ دست‌ راست‌ شاه‌ خم‌ شدند.یکی‌ از آنان‌ به‌ زمین‌ افتاد تاپایش‌ راببوسد.شاه‌عینکش‌ رادردست‌ چپ‌ می‌فشرد.طی‌ چند شبانه‌ روزاخیرتقریبا نخوابیده‌ بود و ابروان‌کلفت‌ سیاهش‌ که‌ بشدت‌ گره‌ خورده‌ و بیانگرغم‌ و اندوه‌ وضمناعدم‌ درک‌ اوبود،برچهره‌سفیدش‌ سایه‌ افکنده‌ بود.درکناراوچهره‌ ملکه‌ ازفرط‌ درماندگی‌ درهم‌ رفته‌ بود.
تقریبا همه‌ می‌گریستند،حتی‌ بختیار که‌ شایددرمیان‌ آن‌ جمع‌ تنها کسی‌ بود که‌ خواستاررفتن‌ شاه‌ بود.تقریبا همه‌ امرای‌ ارتش‌ به‌ شاه‌ التماس‌ کرده‌ بودندکه‌ نرود.چشمان‌ خود شاه‌نیز اشک‌ آلود بود.این‌ نخستین‌ بارنبود که‌ افسران‌ شاه‌ رادراوج‌ هیجان‌ می‌دیدند.به‌ فرمانده‌گاردگفت‌:”هرکاری‌ لازم‌ می‌دانید بکنید.امیدوارم‌ مردم‌ کشته‌ نشوند.”بعدهاشاه‌درخاطراتش‌ نوشت‌:”ازوفاداری‌ افسران‌ که‌ هنگام‌ ترک‌ ایران‌ بمن‌ ابرازشد،بشدت‌ تحت‌تاثیر قرارگرفتم‌.سکوت‌ غم‌انگیزی‌ حکمفرمابود که‌ فقط‌ باهق‌ هق‌ گریه‌ شکسته‌ می‌شد.
درست‌ ساعت‌ دو بعدازظهر بود که‌ بالاخره‌ هواپیمای‌ حامل‌ شاه‌ و ملکه‌ وهمراهان‌معدودشان‌ پرواز کرد.چند لحظه‌ بعدکه‌ این‌ خبرازرادیو تهران‌ پخش‌ شد،شهرازخوشحالی‌منفجرگردید.بوق‌ ممتد اتومبیلها به‌ صدادرآمد،چراغهای‌ آنها روشن‌ شد،مردم‌ درکوچه‌ وخیابان‌ به‌ رقص‌ می‌پرداختند و فریادمی‌ زدند:”اکنون‌ همه‌ آزادند.”مردم‌ گلهای‌ گلایول‌ ومیخک‌ وعکسهای‌ آیت‌ الله‌ خمینی‌ راتکان‌ می‌دادندو می‌گفتند:”به‌ همت‌ خمینی‌ / شاه‌فراری‌ شده‌.”
مجسمه‌های‌ شاه‌ و پدرش‌ واژگون‌ شد.روزنامه‌ها باعناوین‌ بسیار درشت‌”شاه‌ رفت‌”بی‌درنگ‌ چاپ‌ و توزیع‌ شدومردم‌ بااشتیاق‌ فراوان‌ آنهارا می‌ربودند و می‌خواندند.
در این‌ حال‌ هواپیمای‌ 707 شاه‌ که‌ خودش‌ آن‌ راهدایت‌ می‌کرداز زمین‌ برخاست‌ ورهسپارغرب‌ شد،جایی‌ که‌ سرچشمه‌ رؤیاها و خیالات‌ واهی‌ اوبود و اکنون‌ هدف‌ نفرت‌بسیاری‌ ازاتباع‌ اوشده‌ بود.

فصل‌ دوم‌ (ضیافت‌ )

در اکتبر۱۹۷۱ محمدرضاپهلوی‌ ضیافتی‌ ترتیب‌ داد که‌ ازهمه‌ مهمانیهابرتر بود همچنین‌سی‌ امین‌ سال‌ سلطنت‌ خودو دهمین‌ سال‌ برنامه‌ اصلاحاتش‌ را که‌ انقلاب‌ سفیدمی‌ نامیدنیزجشن‌ می‌گرفت‌.بنابود انقلاب‌ سفید شامل‌ اصلاحات‌ ارضی‌ و گسترش‌ سوادآموزی‌ وآزادی‌ زنان‌ ،مدرنیزه‌ کردن‌ صنایع‌ و زیربنای‌ اقتصادی‌ و توزیع‌ مجدددست‌ کم‌ بخشی‌ازثروتهاوکاهش‌ قدرت‌ روحانیون‌ شیعه‌ باشد.ناگزیراین‌”انقلاب‌”روحانیون‌ را دچارخشم‌ساخت‌.
در این‌ جشن‌ که‌ درتخت‌ جمشیدبرگزارمی‌ شد،نه‌ پادشاه‌،سه‌ شاهزاده‌حاکم‌،دوولیعهد،سیزده‌ رئیس‌ جمهور،ده‌ شیخ‌،دوسلطان‌ همراه‌ باانبوهی‌ ازمعاونان‌ رئیس‌جمهوری‌ و نخست‌ وزیران‌ و وزیران‌ خارجه‌ و سفیران‌ و دیگر دوستان‌ دربار که‌ ازنقاط‌مختلف‌ جهان‌ آمده‌ بودند در تخت‌ جمشیداقامت‌ گزیدند.
شاه‌ تصمیم‌ گرفت‌ قواعد تشریفاتی‌ قرن‌ نوزدهم‌ رارعایت‌ کند،بدین‌ معنی‌ که‌ ارشدترین‌مهمان‌ دوست‌ و متحدش‌ “هایله‌ سلاسی‌” امپراتور اتیوپی‌،شیریهوداباشد.پریزیرنت‌ ژرژپمپیدو رئیس‌ جمهوری‌ فرانسه‌ گفت‌ که‌ دعوت‌ را نمی‌پذیرد مگر اینکه‌ بالادست‌ هایله‌سلاسی‌ و رؤسای‌ کشورهای‌ فرانسه‌ زبان‌ بنشیند.شاه‌ زیربارنرفت‌ و پمپیدو درعین‌ اوقات‌تلخی‌ نخست‌ وزیرش‌ رابه‌ جای‌ خودفرستاد.شاه‌ هرگزپمپیدو رابرای‌ این‌ اهانت‌ نبخشید.
پادشاه‌ و ملکه‌ دانمارک‌ نیز جزو مدعوین‌ بودند.وهمچنین‌ پادشاهان‌ اردن‌ و بلژیک‌وپادشاه‌ سابق‌ یونان‌.ملکه‌ انگلستان‌ در جشن‌ شرکت‌ نکردو به‌ جای‌ خود شوهرش‌ پرنس‌فیلیپ‌ و دخترش‌ پرنسس‌ “آن‌” رافرستاد.پرنس‌ برنهارد ازهلندنمایندگی‌ همسرش‌ ملکه‌ژولیانا رابرعهده‌ داشت‌.شاید نومیدکننده‌ترین‌ خبربرای‌ شاه‌ این‌ بودکه‌ پرزیدنت‌ نیکلسون‌درجشن‌ شرکت‌ نمی‌کند.(خانم‌ نیکلسون‌ رئیس‌ افتخاری‌ کمیته‌ امریکایی‌ برگذاری‌جشنهای‌ 2500 ساله‌ شاهنشاهی‌ بود.)اسپیرو اگنیو معاون‌ رئیس‌ جمهوری‌ نمایندگی‌ایالات‌ متحده‌ رابرعهده‌ داشت‌ و ازنظرتقدم‌،کلیه‌ مدعوین‌ به‌ استثنای‌ سفیر پکن‌ براوبرتری‌داشتند.
لسی‌ بلانک‌ زندگینامه‌ نویس‌ رسمی‌ ملکه‌ بعدها صحنه‌ این‌ جشن‌ راچنین‌ توصیف‌ کرد:
ریشهای‌ پرپشت‌ و مجعدمادهاوپارسها،ریشهای‌ نوک‌ تیزصفویان‌،سبیلهای‌ چخماقی‌سربازان‌ قاجار،سپرهاو نیزه‌ ها،پرچمهای‌ سه‌ گوشه‌،قدارهاوخنجرهای‌ جنگجویان‌باستانی‌ ،همه‌ درآنجابود.درزیر آفتاب‌ سوزان‌ ولی‌ پناه‌ چترهای‌ آفتابی‌ ،مهمانان‌ روی‌تختگاه‌ زیرخرابه‌ های‌ قدرت‌ کورش‌ نشسته‌ بودندو این‌ رژه‌ احساس‌
برانگیزراتماشامی‌کردند.نگهبانان‌ کاخهای‌ هخامنشی‌ ،جنگجویان‌ پارت‌،سواره‌ نظام‌خشایارشاه‌،تخت‌ روانها،ارابه‌ها،شترهای‌ جمازه‌ باختریان‌، توپخانه‌ فتحعلی‌شاه‌،جنگجویان‌ سواحل‌ خزروخلیج‌ فارس‌ ،نیروی‌ هوایی‌،تانکها،زنانی‌ که‌ اخیرابه‌استخدام‌ نیروهای‌ مسلح‌ درآمده‌ بودند… همه‌ درتخت‌ جمشیدبودند.همه‌ آنان‌ برعظمت‌گذشته‌ و حال‌ ایران‌ گواهی‌ می‌دادند.
در تخت‌ جمشید،محمدرضاشاه‌ تاریخ‌ ایران‌ رابه‌ میل‌ خودتغییرشکل‌ داد.اوازجشنی‌که‌ برپاکرده‌ بودراضی‌ بود.می‌گفت‌ این‌ جشن‌ کمک‌ بزرگی‌ به‌ تجدیدنظر غربیان‌ دردیدگاهشان‌ نسبت‌ به‌ ایران‌ خواهدکرد.به‌ نظراونقطه‌ اوج‌ این‌ مراسم‌ وقتی‌ بودکه‌ دربرابرگورخالی‌ ولی‌ تاثیر برانگیزکورش‌ کبیر ایستادو باصدای‌ یکنواخت‌ و بی‌ حالت‌ خاص‌خودش‌ اوراباطمطراق‌ موردخطاب‌ قراردادو گفت‌:”کورش‌ ،شاه‌ بزرگ‌،شاه‌ شاهان‌،شاه‌هخامنشی‌،شاه‌ ایران‌ زمین‌،ازجانب‌ من‌ شاهنشاه‌ ایران‌،و ازجانب‌ ملت‌ من‌ برتودرودباد!…همه‌ مادراین‌ هنگام‌ که‌ ایران‌ نو با افتخارات‌ کهن‌ پیمانی‌ تازه‌ می‌بندد تورابه‌ نام‌ قهرمان‌جاودان‌ تاریخ‌ ایران‌،به‌ نام‌ بنیانگذارکهنسالترین‌ شاهنشاهی‌ جهان‌ ،به‌ نام‌ آزادیبخش‌ بزرگ‌تاریخ‌ ،به‌ نام‌ فرزند شایسته‌ بشریت‌ درودمی‌ فرستیم‌.کورش‌،ماامروزدربرابر آرامگاه‌ ابدی‌توگردآمده‌ایم‌ تابگوییم‌ آسوده‌ بخواب‌ ،زیراکه‌ مابیداریم‌ وبرای‌ نگهبانی‌ میراث‌ پرافتخارتوهمواره‌ بیدارخواهیم‌ ماند.
قابل‌ ذکراست‌ که‌ هزینه‌ این‌ جشن‌ بیش‌ از۳۰۰ میلیون‌ دلاربود.

فصل‌ سوم‌ (پروازبه‌ مصر)

پروازبه‌ مصرسه‌ ساعت‌ هم‌ طول‌ نکشید.شاه‌ که‌ همیشه‌ عاشق‌ پروازبوددرکابین‌ خلبان‌ماندتااینکه‌ بوئینگ‌ 707 ازقلمروهوایی‌ ایران‌ خارج‌ شد.چندکیلومتر عقبتر هواپیمای‌کمکی‌ پرواز می‌کرد.طبق‌ معمول‌ درسفرهای‌ خارجی‌ ،هواپیمای‌ مزبوربه‌ علل‌ امنیتی‌جامدانهاو باروبنه‌ راحمل‌ می‌کرد.وقتی‌ هواپیماقلمروهوایی‌ ایران‌ راترک‌ کرد،شاه‌ هدایت‌هواپیمارابه‌ خلبانش‌ سرهنگ‌ بهزادمعزی‌ سپردو برای‌ صرف‌ نهارباملکه‌ به‌ اتاق‌مخصوصش‌ رفت‌. غذادرکاخ‌ سلطنتی‌ تهیه‌ شده‌ بودو اکنون‌ توسط‌ علی‌ کبیری‌آشپزمخصوص‌ شاه‌ به‌ سرمیزآورده‌ می‌شد.
هواپیمای‌ شاه‌ درقسمت‌ جلوبخش‌ باشکوهی‌ برای‌ خانواده‌ سلطنتی‌ و درقسمت‌عقب‌ صندلیهایی‌ برای‌ ملتزمین‌ رکاب‌ داشت‌.درایام‌ گذشته‌ مجموعه‌ کاملی‌ آجودانهاودرباریان‌ و وزیران‌ و منشیان‌ وگاردهای‌ محافظ‌ دراین‌ قسمت‌ می‌نشستند.امادراین‌ پروازهواپیماتقریبا خالی‌ بود.
ارشدترین‌ عضودرهواپیماامیراصلان‌ افشاررئیس‌ کل‌ تشریفات‌ بود.اوتمایلی‌ به‌عزیمت‌ شاه‌ نداشت‌ ولی‌ به‌ اواطمینان‌ داده‌ بودندکه‌ شاه‌ فقط‌ برای‌ گذراندن‌ چندهفته‌(تعطیلات‌)ازکشورخارج‌ خواهدشد.
درصندلی‌ کناراو سرهنگ‌ کیومرث‌ جهانبینی‌ رئیس‌ گاردهای‌ محافظ‌ شاه‌ نشسته‌بود.جهانبینی‌ هیچ‌ شباهتی‌ به‌ افرادتنومندی‌ که‌ اغلب‌ ازمردان‌ مهم‌ حفاظت‌می‌کنندنداشت‌ .اونسبتا کوتاه‌ قدبود،عینک‌ می‌زد،موهای‌ کم‌ پشت‌ داشت‌.در”سندهرست‌” انگلستان‌ دوره‌ آموزشی‌ گذرانده‌ و طی‌ 15 سال‌ گذشته‌ افسرگاردسلطنتی‌بود.عنوان‌ رسمی‌ جهانبینی‌ فرمانده‌ واحدمخصوص‌ امنیت‌ بود.اوسایه‌ شاه‌ شمرده‌می‌شدو تقریبا هرجاکه‌ شاه‌ به‌ سفرمی‌ رفت‌ بااوبود.جهانبینی‌ ازمعدوداشخاصی‌ بودکه‌تقریباازیک‌ ماه‌ پیش‌ میدانست‌ آنهادرشرف‌ ترک‌ ایران‌ هستند.می‌گوید:”فرصت‌ زیادی‌برای‌ آماده‌ کردن‌ خودداشتم‌.فقط‌ نمی‌توانستم‌ باورکنم‌ که‌ دیگربازنخواهیم‌ گشت‌.بدین‌جهت‌ تقریباهرچه‌ راکه‌ داشتم‌ باقی‌ گذاشتم‌.”
چندین‌ گارد دیگرنیزدرهواپیما بودندازجمله‌ سرهنگ‌”یزدان‌ نویسی‌” محافظ‌مخصوص‌ ملکه‌ و گروهبان‌ علی‌ شهبازی‌ .همچنین‌ امیرپورشجاع‌ و محمود الیاسی‌پیشخدمتهای‌ مخصوص‌ شاه‌.وبالاخره‌ دکتر لوسی‌ پیرنیا.
دکترپیرنیاپزشک‌ فرزندان‌ چهارگانه‌ شاه‌ بود.(همگی‌ آنان‌ چندهفته‌ پیش‌ ازپدرومادرشان‌ ایران‌ رابه‌ مقصدامریکاترک‌ نموده‌ بودند.)اوزنی‌ بودریزنقش‌ وجذاب‌،باموهای‌
قرمز.هیچ‌ تمایلی‌ به‌ رهاکردن‌ خانواده‌اش‌ درایران‌ نداشت‌ امانسبت‌ به‌ ملکه‌وفاداربودودرژانویه‌ 1979 تشخیص‌ داده‌ بودکه‌ ملکه‌ بایک‌ مسئله‌ جدی‌ روبرواست‌.تقریباهیچ‌ زنی‌ درکاخ‌ سلطنتی‌ باقی‌ نمانده‌ بود.
بسیاری‌ ازدوستان‌ و ندیمه‌های‌ شهبانو قبلا کشور راترک‌ گفته‌ بودند.مادرش‌ نیزازتهران‌رفته‌ بود.یکی‌ ازمستخدمهایش‌ ازدواج‌ کرده‌ بود وتمایلی‌ به‌ رفتن‌ نداشت‌،یکی‌ دیگر بسیارمذهبی‌ شده‌بود.دکتر پیرنیا چندروزپیش‌ از عزیمت‌ برای‌ خداحافظی‌ باملکه‌ به‌ کاخ‌ رفت‌وپذیرفت‌ که‌ بااوپروازکند.
ازمیان‌ این‌ گروه‌ کوچک‌ ،فقط‌ چند ایرانی‌ درماههای‌ بعدباشاه‌ وملکه‌ باقی‌ماندند.اگرآنها می‌توانستند پیش‌بینی‌ تلخیهاو رنجهای‌ سفرطولانی‌ راکه‌ درپیش‌داشتندبکنند،بدون‌ شک‌ وحشتزده‌ یادست‌کم‌ شگفتزده‌ می‌شدند.تبعیدی‌ که‌ اکنون‌ شاه‌آغازمی‌ کردازپاره‌ای‌ جهت‌ نه‌ تنها بازتاب‌ نخستین‌ تبعیدش‌ در۱۹۵۳ بشمارمی‌ رفت‌،بلکه‌حتی‌ تبعیدپدرش‌ رضاشاه‌ رابه‌ خاطر می‌آورد.
بهدازظهر۱۶ ژانویه‌ که‌ هواپیمای‌ آبی‌ وسفید۷۰۷ به‌ فرودگاه‌ اسوان‌ نزدیک‌ شد،شاه‌دوباره‌
به‌ کابین‌ خلبان‌ رفت‌ و به‌ سرهنگ‌ معزی‌ پیوست‌ .اوشخصا هواپیمارا به‌ زمین‌ نشاندوتاجایی‌ که‌ پرزیدنت‌ سادات‌ وهمسرش‌ باگارد احترام‌ در انتهای‌ قالی‌ قرمزایستاده‌بودند،هدایت‌ کرد.۲۱ تیر توپ‌ شلیک‌ شد،موزیک‌ نظامی‌، سرودشاهنشاهی‌ ایران‌ وسرود ملی‌ مصر رانواخت‌.دیگر هیچگاه‌ و در هیچ‌ نقطه‌ای‌ ازجهان‌ چنین‌ مراسم‌ احترامی‌برای‌ او برگذار نشد.

فصل‌ چهارم‌ (میزبان‌)

در اسوان‌ بعدازظهری‌ گرم‌ و مطبوع‌ بود.درست‌ ازهمان‌ روزهایی‌ که‌ پرستوهاتامصافتهای‌ دورپروازمی‌ کنند،شاه‌ به‌ آهستگی‌ ازهواپیما خارج‌ شد و خسته‌ و پژمرده‌می‌نمود،علی‌رغم‌ سفارش‌ مقامات‌ مصری‌ که‌ باید باشاه‌ سرنگون‌ شده‌ بااحتیاط‌ بیشتری‌رفتارشود،سادات‌ قدم‌ پیش‌ نهادتا گونه‌های‌ اوراببوسد.به‌ شاه‌ گفت‌:”مطمئن‌ باش‌محمد،تودرکشورخودت‌ ودرمیان‌ ملت‌ خودت‌ و برادرانت‌ هستی‌.”چشمان‌ شاه‌ پرازاشک‌شد.
یکی‌ ازملاقات‌ کنندگان‌ شاه‌دراسوان‌ محمدجعفربهبهانیان‌، ۷۷ ساله‌ بود.بهبیانیان‌باصورت‌ گردوسبیل‌ خاکستری‌ کوچک‌ و لبخندظریف‌ خودبیشتربه‌ پدربزرگهای‌ مهربان‌سویسی‌- یا شایددندان‌ پزشکان‌ بازنشسته‌ – شباهت‌ داشت‌.اوقبلارئیس‌ املاک‌ سلطنتی‌ومدیرکل‌ حسابداری‌ درباربودوسرنخهای‌ ثروت‌ شخصی‌ شاه‌ رادردست‌ داشت‌.شاه‌اززمان‌ نخستین‌ تبعیدش‌ در۱۹۵۳ که‌ خودرابی‌ پول‌ یافته‌ بود،این‌ ثروت‌ رادرداخل‌ و خارج‌ازکشوربرروی‌ هم‌ انباشته‌ بود.
بهبهانیان‌ مانندبسیاری‌ ازنزدیکترین‌ و عزیزترین‌ افرادبه‌ شاه‌ ،دراوایل‌ 1978 ازآشوب‌وانقلاب‌ نگریخته‌ بود.برعکس‌ ،درخلال‌ بسیاری‌ ازماههای‌ آن‌ سال‌ ،به‌ گفته‌ خودش‌ بعنوان‌واسطه‌ بین‌ شاه‌ و شریعتمداری‌،یکی‌ ازرهبران‌ مذهبی‌ عمل‌ کرده‌ بود.
شریعتمداری‌ به‌ اندازه‌ آیت‌ الله‌ خمینی‌ تندرونبودو تماس‌ خودرادرطول‌ سال‌ 1978 باشاه‌ حفظ‌ کرده‌ بود.سرانجام‌ بهبهانیان‌ مقارن‌ عیدمیلاد مسیح‌ 1978 تهران‌ را به‌مقصدخانه‌اش‌ دربازل‌ ترک‌ کرده‌ بود.بهبهانیان‌ می‌گوید:”در ۱۶ ژانویه‌ 1979 از رادیوشنیدم‌ که‌ شاه‌ ایران‌ رابه‌ مقصدمصر ترک‌ گفته‌ است‌.همان‌ روز بعدازظهر به‌ اسوان‌ تلفن‌کردم‌ و گفتم‌:اعلیحضرتا،آیا مایلید من‌ به‌ آن‌ آنجابیایم‌؟ شاه‌ گفت‌:فورا بیایید.”
در اسوان‌ وقتی‌ بهبهانیان‌ به‌ هتل‌ رسید اورابه‌ آپارتمان‌ اختصاصی‌ شاه‌ هدایت‌کردند.شاه‌ به‌ اوگفت‌:”می‌خواهم‌ امورمالی‌ خودرا شخصا دردست‌ بگیرم‌.”وبه‌ بهبهانیان‌دستور دادبیدرنگ‌ به‌ کلیه‌ بانکهای‌ خارجی‌ که‌ شاه‌ درآنها حساب‌ داشت‌ نامه‌هایی‌بنویسدواطلاع‌ دهدکه‌ ازآن‌ تاریخ‌ اعلیحضرت‌ شخصا با آنهاطرف‌ معامله‌خواهدبودواو،یعنی‌ جعفربهبهانیان‌ دیگر ازجانب‌ شاه‌ اقدام‌ نخواهدکرد.
بهبهانیان‌ تنها یک‌ مسئول‌ امور مالی‌ نبود.اودرباره‌ اشتباهاتی‌ که‌ درایران‌ صورت‌ گرفته‌بود وچارههای‌ ترمیم‌ آنها عقایدمحکمی‌ داشت‌.اوبر این‌ باوربودکه‌ انگلیسیها ازاینکه‌ شاه‌درسالهای‌ اخیرتنبلی‌ آنهارابه‌ شدت‌ مورد انتقادقرارداده‌ است‌ خشمگین‌ اند.بهبهانیان‌
می‌گوید:”شاه‌ ضمن‌ یک‌ مصاحبه‌ مطبوعاتی‌ به‌ کارگران‌ انگلیسی‌ توهین‌ کردو گفت‌ آنهابه‌ خوبی‌ گارگران‌ ایرانی‌ نیستند.”درنتیجه‌ انگلیسیهااوراازسلطنت‌ خلع‌ کردند.او اکنون‌عقیده‌ داشت‌ اگرشاه‌ پوزش‌ بخواهدانگلیسیها اورابه‌ سلطنت‌ باز خواهنندگرداند.بنابراین‌یک‌ نقشه‌ اجرائی‌ دربرابر شاه‌ نهاد.

“به‌ اوگفتم‌ بلند شویم‌ و از همین‌ جابه‌ مکه‌ برویم‌. شما درآنجازیارت‌ خواهیدکردومردم‌خواهندفهمید که‌ یک‌ مسلمان‌ واقعی‌ هستید.ماازملک‌ خالد”پادشاه‌ عربستان‌ سعودی‌”وامی‌ خواهیم‌ گرفت‌ و سپس‌ عازم‌ انگلستان‌ خواهیم‌ شد و مسائل‌ خودرا با دولت‌ بریتانیاحل‌ خواهیم‌ کرد.ما می‌توانیم‌ ازاینکه‌ به‌ کارگران‌ انگلیسی‌ توهین‌ کرده‌ایم‌ پوزش‌ بخواهیم‌ وآنگاه‌ با پشتیبانی‌ آنها به‌ تهران‌ برگردیم‌.”ولی‌ شاه‌ این‌ کار رانکرد وملکه‌ هم‌ به‌ بهبهانیان‌ گفت‌مگر ازروی‌ جنازه‌ من‌ بگذرید وچنین‌ نقشه‌ای‌ را اجراکنید.
در میان‌ کشورهای‌ خاورمیانه‌ ایران‌ تنها کشوری‌ بودکه‌ از ابتدا سیاست‌ همکاری‌ پنهانی‌با اسرائیل‌ را درپیش‌ گرفته‌ بود.درواقع‌ روابط‌ با اسرائیل‌ ،مناسبات‌ ایران‌ باکلیه‌همسایگانش‌ راتحت‌ الشعاع‌ قرارمی‌ داد.
در۱۹۴۸ که‌ دولت‌ اسرائیل‌ تاسیس‌ شدایران‌ به‌ یهودیان‌ عراقی‌ که‌ بر خلاف‌ یهودیان‌ایرانی‌ موردسرکوب‌ قرار گرفته‌ بودنداجازه‌ داد از طریق‌ ایران‌ به‌ اسرائیل‌ فرارکنند.در این‌هنگام‌ یکی‌ از وظایف‌ اصلی‌ موصاد،سرویس‌ جاسوسی‌ اسرائیل‌،این‌ بود که‌ مهاجرت‌یهودیان‌ به‌ اسرائیل‌ راتسهیل‌ کند.دولت‌ ایران‌ به‌ ماموران‌ موصاداجازه‌ داد در تهران‌ فعالیت‌کنند،یعنی‌ به‌ عبارت‌ دیگر ازبدو تاسیس‌ دولت‌ اسرائیل‌، ایران‌ ازاعراب‌ حمایت‌ لفظی‌می‌کردو به‌ اسرائیل‌ کمک‌ پنهانی‌ می‌داد.این‌ یک‌ طرح‌ بادوام‌ بود.
پس‌ از سرنگونی‌ مصدق‌ در۱۹۵۳ امریکا دست‌ بکارشد تا بعنوان‌ قدرت‌ فائقه‌ خارجی‌در ایران‌ جانشین‌ انگلیس‌ شود.شاه‌ مشاهده‌ کرد که‌ از سوی‌ دشمنان‌ محاصره‌ شده‌است‌.صرف‌ نظر از رژیمهای‌ تندروی‌ جدید عرب‌،اتحاد شوروی‌ همسایه‌ ستیزه‌ جو وتهدیدکننده‌ باقی‌ ماندبود.در چنین‌ اوضاع‌ و احوالی‌ بودکه‌ شاه‌ تصمیم‌ گرفت‌ همان‌ کارپدرش‌ را بکند:هر گونه‌ مخالفان‌ احتمالی‌ خود رانابودسازدو تقویت‌ نیروهای‌ مسلح‌ را پایه‌قدرتش‌ قرار بدهد.
به‌ عنوان‌ مثال‌،وقتی‌ شاه‌ در مارس‌ 1956 با دالس‌ ملاقات‌ کرد،به‌ دالس‌ اظهار نمودکه‌به‌ عقیده‌ او ایران‌”بحرانی‌ترین‌ نقطه‌ جهان‌ امروزی‌ است‌.”دالس‌ پاسخ‌ داد تعداد زیادی‌کشور در جهان‌ وجود دارند که‌ خودشان‌ را در همین‌ وضعیت‌ می‌بینند.اگر قرار شود دولت‌امریکا به‌ خواسته‌های‌ هر یک‌ پاسخ‌ مثبت‌ بدهد،مجموع‌ مبلغ‌ کمکهایی‌ که‌ بایدبپردازد سربه‌ ارقام‌ نجومی‌ خواهدزد.شاه‌ تقاضای‌ سالی‌ 75 میلیون‌ دلار کمک‌ نظامی‌ طی‌ سه‌ سال‌آینده‌ کرد،ولی‌ دالس‌ عقیده‌ داشت‌ این‌ مبلغ‌ زیاد است‌.شاه‌ اظهار داشت‌ که‌ به‌ عقیده‌
اوشاید ایالات‌ متحد در کشورهای‌ دیگر ازقبیل‌ ویتنام‌ زیاد خرج‌ می‌کند،هر چند اذعان‌داشت‌ که‌ این‌ کشور از اهمیت‌ فراوانی‌ برخوردار است‌.می‌گفت‌ وضع‌ ویتنام‌ به‌ این‌ دلیل‌ به‌این‌ شکل‌ درآمده‌ که‌ مادیر دست‌ بکار شده‌ایم‌.او نمی‌خواست‌ شاهد باشد که‌ ماهمین‌اشتباه‌ را در ایران‌ تکرار کنیم‌ که‌ چند برابر برایمان‌ گران‌تر تمام‌ خواهدشد.
دالس‌ در ژانویه‌ 1958 یکبار دیگر در تهران‌ بااو گفتگو کردو بلافاصله‌ اوقات‌ تلخی‌خودرا با ارسال‌ تلگرامی‌ بدین‌ مضمون‌ به‌ آیزانهاور نشان‌ داد:”شاه‌ خودش‌ را یک‌ نابغه‌نظامی‌ می‌پنداردو وزیران‌ او دربرابر وسوسه‌های‌ نظامی‌ شاه‌ قادر نیستند از عهده‌ مسائل‌اقتصادی‌ آنی‌ ایران‌ برآیند.”دالس‌ پیشنهاد کرد که‌ آیزنهاور شاه‌ را با دورنمای‌ تبادل‌ نظردرباره‌ مسائل‌ نظامی‌ مدرن‌ خوشحال‌ سازد.چندی‌ بعد آیزنهاور ضمن‌ ملاقات‌ با شاه‌درواشینگتن‌ همین‌ کار راکرد.او به‌ شاه‌ خاطر نشان‌ ساخت‌ که‌”نگهداری‌ این‌ همه‌ نیروبرای‌یک‌ جنگ‌ محدود ممکن‌ است‌ از نظر اقتصادی‌ مخالف‌ بامنظور باشد.”
شاه‌ سه‌ ماه‌ پس‌ ازبازگشت‌ از آمریکا امینی‌ دومین‌ نخست‌ وزیرش‌ بعداز مصدق‌ رابرکنارکرد.پس‌ از تجربه‌ای‌ که‌ بامصدق‌ داشت‌ حاضر نبود اجازه‌ دهد یک‌ ایرانی‌ دیگر درداخله‌ایران‌ یا در واشینگتن‌ طرفدارانی‌ پیدا کند.افزون‌ برآن‌ شاه‌ معتقدبود که‌ اصلاحات‌ امینی‌من‌حیث‌المجموع‌ بیش‌ ازاندازه‌ تندرو و افراطی‌ است‌.
در۲۲ ژانویه‌،یعنی‌ شش‌ روز پس‌ از آنکه‌ تهران‌ را ترک‌ کردند،شاه‌ و ملکه‌ فرح‌وهمراهان‌ ازجمله‌ بهبهانیان‌ به‌ سبکی‌ که‌ سادات‌ میل‌ داشت‌ برایشان‌ ترتیب‌ بدهد،به‌مراکش‌ عزیمت‌ نمودند.سربازان‌ درمسیرشان‌ قالی‌ قرمز گستردند.گارد احترام‌ مرکب‌ ازبیش‌ ارصر سربازبه‌ حالت‌ خبردار ایستاده‌ بود تا شاه‌ از آن‌ بازدیدکند.همانند هنگام‌ ورودتوپها به‌ عنوان‌ ادای‌ احترام‌ شلیک‌ کردند.همه‌ حضار باهیجان‌ به‌ خداحافظی‌پرداختند.سادات‌ از شاه‌ خواهش‌ کردکه‌ هروقت‌ بخواهدبه‌ مصر بازگردد.شاه‌ وملکه‌ سوارهواپیما شدندو درها بسته‌ شد.شاه‌ به‌ قسمت‌ جلو رفت‌ تادر کابین‌ خلبان‌ درکنارسدهنگ‌معزی‌ بنشیند.
در حالی‌ که‌ سادات‌ و در حدود سی‌ تن‌ ازمقامات‌ مصری‌ به‌ عنوان‌ خداحافظی‌ دست‌تکان‌ می‌دادند،مراسم‌ تشریفاتی‌ قدری‌ برهم‌ خورد.زیرا شاه‌ هواپیمای‌ 707 را کمی‌ زودتربراه‌ انداخت‌ و بخار قوی‌ موتورها به‌ سروری‌ میزبانانش‌ خورد.سادات‌ و همسرش‌ خم‌شدند و سرهایشاه‌ را در دست‌ گرفتند.در همین‌ حال‌ قالی‌ قرمز و تیرهایی‌ که‌ طنابهای‌ سرخ‌و آبی‌ جایگاه‌ رانگه‌ می‌داشتند،در اطرافشان‌ به‌ هوا رفت‌.

فصل‌ پنجم‌(ملکه‌)

جالبترین‌ شخصیت‌ هنگام‌ پرواز ازمصر،نه‌ شاه‌ بلکه‌ سومین‌ همسرش‌ فرح‌ دیبابود.یکی‌ ازگزارشهای‌ سیا در اواسط‌ دهه‌ 70 می‌گوید:
” خانواده‌ شاه‌ موجب‌ دردسرهایی‌ برای‌ اودردوران‌ سلطنتش‌ شده‌ است‌.زمانی‌دربارمرکزهرزگی‌ و شرارت‌ وفسادو رقابتهای‌ مبتذل‌ بود.اکنون‌ تصویر آن‌ تاحدودی‌ بهترشده‌ و مردم‌ کمتر درباره‌ آن‌ شایعه‌ می‌سازند.ولی‌ تصویر قدیمی‌ در مغز مردم‌ باقی‌ مانده‌است‌ و پاره‌ای‌ از اعمال‌ سابق‌ همچنان‌ ادامه‌ دارد.”
در هنگام‌ تبعید،نوزده‌ سال‌ از ازدواج‌ فرح‌ با شاه‌ می‌گذشت‌.اودر پاریس‌ به‌ تحصیل‌رشته‌ معماری‌ اشتغال‌ داشت‌ که‌ شاه‌ برای‌ نخستین‌ باردر۱۹۵۸ او را دید.آندو مجددا در۱۹۵۹ در ایران‌ بایکدیگر ملاقات‌ کردند،و در همین‌ سال‌ بود که‌ باهم‌ ازدواج‌ کردند.
بعدها فرح‌ تعریف‌ کرد:”ازدواج‌ با شاه‌ یک‌ امر غیرمنتظره‌ بود.ازدواج‌ بامردی‌ که‌ من‌ ودوستانم‌ به‌ او احترام‌ داشتین‌ و بارها در مسیرش‌ ایستاده‌ و پرچمها را تکان‌ داده‌ و فریادکشیده‌ بودیم‌… درنظرمن‌ او نوعی‌ بت‌ بشمارمی‌رفت‌.ناگهان‌ می‌بایست‌ اورا چون‌ انسان‌ وچون‌ شوهر ببینم‌.آری‌ این‌ کار نوعی‌ دل‌ به‌ دریازدن‌ بود.”
دیری‌ نپاییدکه‌ فرح‌ جانشینی‌ را که‌ شاه‌ آنقدر در انتظارش‌ بود به‌ دنیا آورد.رضاولیعهددر ۳۱ اکتبر۱۹۶۰ متولدشد.سپس‌ دختری‌ به‌ نام‌ فرحناز،آنگاه‌ پسر دیگری‌ به‌ نام‌علیرضا،و بالاخره‌ دختری‌ دیگر به‌ نام‌ لیلا. هیچ‌ ملکه‌ای‌ وظایف‌ خودرا نسبت‌ به‌دودمانش‌ باچنین‌ اعتمادبه‌ نفسی‌ انجام‌ نداده‌ است‌.
به‌ دنبال‌ دومین‌ سوءقصد به‌ جان‌ شاه‌ در ۱۹۶۵،فرح‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسید”وسفارت‌امریکااورا تشویق‌ کرد”که‌ ملکه‌ باید درصورت‌ مرگ‌ شاه‌ و درحالی‌ که‌ ولیعهد صغیراست‌نایب‌ السلطنه‌ شود.در ۱۹۶۷ شاه‌ مراسم‌ تاجگذاری‌ خودرا برگزارکرد و همانندبناپارت‌ ورضاشاه‌ ،بادست‌ خودتاج‌ سلطنت‌ رابرسرنهادو سپس‌ تاج‌ دیگری‌ هم‌ برفرق‌ فرح‌ نهاد.تاج‌فرح‌ که‌ توسط‌ جواهرفروشی‌ آرپل‌ پاریس‌ طراحی‌ شده‌ بود،در وسط‌ زمردی‌ به‌ اندازه‌ یک‌نارنگی‌ داشت‌ .
فرح‌ چیزی‌ داشت‌ که‌ شاه‌ همیشه‌ فاقدآن‌ بود:قابلیت‌ اینکه‌ خودش‌ باشد و بامردم‌درتماس‌ باشد.گاهی‌ ضمن‌ مسافرت‌ درداخل‌ کشور ازبرنامه‌ رسمی‌ جدامی‌ شد و ازپاره‌ای‌از روستاها که‌ قبلا آماده‌ پذیرایی‌ اونشده‌ بودند بازدید می‌کرد.اگر گاردهای‌ محافظ‌ بزورمی‌خواستند مردم‌ را ازاودور کنند،عصبانی‌ می‌شد.درحالیکه‌ شاه‌ ترس‌ و احترام‌برمی‌انگیخت‌ او محبت‌ جلب‌ می‌کرد.البته‌ در اطراف‌ او هم‌ چاپلوسی‌ کم‌
نبود.مثلایک‌بارکه‌ خونش‌ راهدیه‌ کرد رئیس‌ بیمارستان‌ اعلام‌ نمود که‌ این‌ اتاق‌ همیشه‌به‌ صورت‌
مکانی‌ مقدس‌ باقی‌ خواهدماند تاهرکس‌ که‌ ازاین‌ پس‌ خون‌ تزریق‌ می‌کند براین‌ باورباشدکه‌ خون‌ آسمانی‌ ملکه‌ در رگهایش‌ جاری‌ است‌.
هنگامی‌ که‌ بوئینگ‌ شاه‌ و ملکه‌ در۲۲ ژانویه‌ 1979 درمراکش‌ به‌ زمین‌ نشست‌،ملک‌حسن‌ دوم‌ برای‌ پیشواز درفرودگاه‌ بود.اما هیچ‌ یک‌ از احتراماتی‌ راکه‌ انورسادات‌ برایشان‌انجام‌ داده‌ بود،بجانیاورد.
جهانگردان‌ و روزنامه‌ نگاران‌ ،ازجمله‌ نمایندگان‌ سه‌ شبکه‌ تلویزیون‌ سراسری‌ امریکابادلخوری‌ در هتلی‌ در جاده‌ فرودگاه‌ زندانی‌ شده‌ بودند و اجازه‌ نداشتند عبور اتومبیلهاراتماشا کنند.هرگونه‌ تبلیغاتی‌ درباه‌ سفرشاه‌ در مطبوعات‌ محلی‌ بوسیله‌ رژیم‌ محدود شده‌بود و مقامات‌ دربار مراکش‌ اصرار داشتند که‌ این‌ یک‌ دیدار صرفا خصوصی‌ است‌ که‌ دراختفای‌ کامل‌ صورت‌ می‌گیرد و خود شاه‌ تمایلی‌ به‌ دیدار نمایندگان‌ مطبوعات‌ ابراز نکرده‌است‌.
پادشاهان‌ بایکدیگرمنافع‌ مشترک‌ دارند.جامعه‌ آنان‌ بامعیارهای‌ بین‌ المللی‌ بررویهم‌بسیاکوچک‌ بنظرمی‌ رسد.آنان‌ چه‌ آسیایی‌ باشند و چه‌ آفریقایی‌ و چه‌ اروپایی‌،بیش‌ ازشهروندانشان‌ باهم‌ وجه‌ مشترک‌ دارند.از آنجا که‌ جامعه‌ مزبور برای‌ همیشه‌ در شرف‌ زوال‌بنظرمی‌ رسد،بعضی‌ از پادشاهانی‌ که‌ هنوزبرسر کارند می‌کوشند نسبت‌ به‌ آنهایی‌ که‌ تخت‌و تاج‌ خود رااز دست‌ داده‌اند تفاهم‌ نشان‌ بدهند،ولی‌ مشروط‌ بر اینکه‌ خورشان‌ درکشورشان‌ از قدرت‌ کافی‌ برخوردار باشندو بتوانند نسبت‌ به‌ مسائل‌ دیپلوماتیکی‌ که‌ پیش‌می‌آید بی‌ اعتنا بمانند.
بدین‌ سان‌ خودشاه‌ بسیاری‌ از پادشاهان‌ سرنگون‌ شده‌،ازجمله‌ پادشاهان‌ سابق‌افغانستان‌ و آلبانی‌ و نیز کنستانتین‌ پادشاه‌ سابق‌ یونان‌ رازیرچترحمایت‌ خودگرفت‌.
وقتی‌ شاه‌ واردمراکش‌ شد،طبعا مقامات‌ مراکشی‌ نمی‌دانستند او چه‌ مدت‌ اقامت‌خواهد کرد.ولی‌ روشن‌ ساختند که‌ امیدوارند هرچه‌ زودتر راهی‌ ایالات‌ متحد امریکابشود.اما شاه‌ اکنون‌ مایل‌ بود قبل‌ از رفتن‌ به‌ امریکا قدری‌ بیشتر تأمل‌ نماید.
با کمک‌ یا بدون‌ کمک‌ سیا و مشارکت‌ شاه‌،عده‌ای‌ ازفرماندهان‌ نظامی‌ که‌ در ایران‌ مانده‌بودند،هنوز درصدد ترتیب‌ کودتا بودند.پیش‌ از عید میلاد مسیح‌ 1978 شاه‌ مرتبا ازتصویب‌ چنین‌ تلاشهایی‌ خودداری‌ می‌کرد و می‌گفت‌ هیچ‌ پادشاهی‌ نمی‌تواندبا خونریزی‌گسترده‌ تخت‌ و تاجش‌ را حفظ‌ کند.اندکی‌ پیش‌ از عزیمت‌ شاه‌ از ایران‌، دریادار حبیب‌اللهی‌ و فرماندهان‌ دیگر برای‌ آخرین‌ بار به‌ دیدن‌ شاه‌ رفتند و از وی‌ اجازه‌ خواستند که‌ترتیب‌ کودتارا بدهند.این‌ بار شاه‌ مردد می‌نمود.بعدهاحبیب‌ اللهی‌ گفت‌:”اما چنین‌
بنظرمی‌آمد که‌ او نمی‌خواهدهیچ‌ گونه‌ مسئولیتی‌ را در عملیات‌ نظامی‌ برعهده‌ بگیردولو اینکه‌خارج‌ ازکشورباشد. او نمی‌خواست‌ دستهایش‌ آلوده‌ به‌ خون‌ شود.ولی‌ درموردماحرفی‌ نداشت‌.اگرکودتا موفق‌ می‌شد او می‌توانست‌ به‌ ایران‌ برگردد.و گرنه‌ مارامحاکمه‌و اعدام‌ می‌کردند.”شاه‌ بطور مبهم‌ موافقت‌ کرده‌ بود که‌ نقشه‌ کودتا راشروع‌ کنند و این‌درست‌ هنگامی‌ بود که‌ عازم‌ مصرشد.
بحث‌ و مذاکره‌ درباره‌ جزئیات‌ بین‌ افسران‌ نیروهای‌ سه‌ گانه‌ که‌ طرح‌ راتهیه‌ کرده‌بودندسه‌ هفته‌ طول‌ کشید.آنها عملا هیچ‌ گونه‌ تماسی‌ با  شاه‌ نداشتند.غیبت‌ شاه‌ برنامه‌ریزی‌ آنهارا تقریبا غیر ممکن‌ ساخته‌ بود.علت‌ آن‌ هم‌ این‌ بودکه‌ شاه‌ که‌ همیشه‌ نگران‌کودتااز جانب‌ اعضای‌ خانواده‌ سلطنتی‌ و فرماندهان‌ ارتش‌ علیه‌ خودش‌ بود،ساختارنیروهای‌ مسلح‌ راطوری‌ ترتیب‌ داده‌ بودکه‌ همکاری‌ افقی‌ بین‌ نیروهابی‌ اندازه‌دشواربود.تاآن‌ زمان‌ فرماندهان‌ هر چیزی‌ رابطورعمودی‌ به‌ شاه‌ گزارش‌ می‌دادند و خوداوکلیه‌تصمیمها را می‌گرفت‌.اکنون‌ که‌ رأس‌ هرم‌ رفته‌ بود وراهی‌ برای‌ تصمیم‌گیری‌وجودنداشت‌.با این‌ همه‌،آن‌ عده‌ ازفرماندهان‌ نظامی‌ که‌ هنوزبه‌ شاه‌ وفادار بودند”یا هنوزامیدوار بودند که‌ بتوانند در برابر استقرار حکومت‌ اسلامی‌ مقاومت‌ کنند”یک‌ سلسله‌ نقشه‌هایی‌ برای‌ کودتا آماده‌ کردند.
اما فرصت‌ اجرای‌ این‌ نقشه‌ هارا نیافتند چون‌ در اول‌ فوریه‌ 1979 آیت‌ الله‌ خمینی‌پیروزمندانه‌ به‌ تهران‌ بازگشت.

فصل‌ ششم‌ (رهبر روحانی‌)

از آوریل‌ 1979 آیت‌ الله‌ سیدروح‌الله‌ موسوی‌ خمینی‌،جهان‌ غرب‌ را که‌ بی‌ اندازه‌ ازآن‌نفرت‌ دارد،به‌ خودمشغول‌ داشته‌ است‌.اوتازیانه‌ای‌ خستگی‌ناپذیر ومنقدی‌ تسکین‌ناپذیربوده‌ که‌ دائمادرمورد ریاضت‌ وانتقام‌ ازظلم‌ موعظه‌ وعمل‌ کرده‌ است‌.درنظربسیاری‌ازافراددرغرب‌ اودشمنی‌ بی‌ رحم‌ وحتی‌ مظهر وحشتناک‌ خشم‌ ونفرتی‌ است‌ که‌ انتظارش‌رانداشتیم‌ ودرکش‌ نمی‌کنیم‌ وامیدی‌ به‌ کنترل‌ آن‌ نداریم‌.اوتوانسته‌ است‌ مسئله‌ اسلام‌راتبدیل‌ به‌ یکی‌ ازجاذبه‌های‌ گسترده‌ درغرب‌ بنماید.همانطورکه‌ یکی‌ ازمورخان‌ به‌ نام‌ادواردمولتیمراشاره‌ کرده‌ است‌ پیش‌ از انقلاب‌ اسلامی‌ درایران‌،درغرب‌ نسبت‌ به‌جنبه‌های‌ معنوی‌ اسلام‌ علاقه‌ ناچیزی‌ وجودداشت‌.اعراب‌ ازلحاظ‌ نفت‌ و مسئله‌ فلسطین‌وتروریسم‌ شناخته‌ می‌شدند،و ایرانیان‌ دروجودشاه‌ مشخص‌ می‌شدند.تنهاباروی‌ کارآمدن‌آیت‌ الله‌ خمینی‌ بودکه‌ سیاست‌ و معنویت‌ اسلام‌ بصورت‌ یک‌ موضوع‌ داغ‌ درمیان‌طراحان‌ استراتژی‌ و اشخاص‌ اهل‌ بحث‌ وگفتگو،و سیاست‌ مداران‌ و نویسندگان‌ درآمد.
تاجایی‌ که‌ مربوط‌ به‌ علمای‌ شیعه‌ می‌شود،هرپادشاهی‌ که‌ قبل‌ از رجعت‌ امام‌ غایب‌سلطنت‌ کند غیرقانونی‌ است‌ ،مگر اینکه‌ ازجانب‌ روحانیون‌ بندپایه‌ موردتأییدقرارگیرد.بدین‌ سان‌ روحانیون‌ شیعه‌ ازنظرشرعی‌ قادرندانقلاب‌ برپاکنندو از قرن‌ هفتم‌ به‌بعدهمین‌ کارراکردند.درطی‌ قرون‌ گذشته‌،ایرانیان‌ بارهبران‌ مذهبی‌ خودکه‌ اعمال‌پادشاهان‌ راموجب‌ تضعیف‌ دین‌ می‌دانسته‌ و محکوم‌ می‌ساختند کاملاخوگرفته‌اند.درواقع‌ همانطورکه‌ باری‌ روبین‌ می‌نویسد:”میلیونها ایرانی‌ بخصوص‌ آنهایی‌ که‌دردهکده‌های‌ روستایی‌ می‌زیستندو حتی‌ بسیاری‌ از دهقانان‌ که‌ درسالهای‌ اخیر به‌شهرهامهاجرت‌ کرده‌ بودند،اعلامیه‌های‌ رهبران‌ مذهبی‌ رابه‌ عنوان‌ رهنمود رفتارشان‌نسبت‌ به‌ شاه‌ می‌پذیرفتند.”
آیت‌ الله‌ خمینی‌ درآغاز قرن‌ کنونی‌ دریک‌ خانواده‌ روحانی‌ بدنیاآمد که‌ سلسله‌ نسب‌ آن‌به‌ حضرت‌ محمدمی‌رسد.هنگامی‌ که‌ طفلی‌ بیش‌ نبود،پدراو ظاهرا به‌ دستور یکی‌ازمالکان‌ متنفذ به‌ قتل‌ رسید.اورا مادرو عمه‌اش‌ بزرگ‌ کردندو پس‌ ازدرگذشت‌ آنان‌برادربزرگترش‌ سرپرستی‌ اورا به‌ عهده‌ گرفت‌.
هر دوبرادر سنت‌ خانوادگی‌ رادنبال‌ کردندو به‌ کسوت‌ روحانیون‌ درآمدند.آیت‌ الله‌تااوایل‌ سالهای‌ 1960در شهر مذهبی‌ قم‌ بسرمی‌ بردو به‌ تدریس‌ فقه‌ و فلسفه‌ و اخلاق‌اشتغال‌ داشت‌ و درمورد اینکه‌ اسلام‌ تعهداتی‌ نسبت‌ به‌ اهداف‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ داردوایران‌ بایداز سلطه‌ شرق‌ و غرب‌ آزادشود اصرار می‌ورزید.اویکی‌ از مدرسین‌ برجسته‌ بودو
ازسالهای‌ 1940 به‌ بعدکلاسهای‌ درس‌ او عده‌ زیادی‌ ازطلاب‌ علوم‌ دینی‌ رابه‌ خودجلب‌ می‌کرد.نظریات‌ او همیشه‌ قرص‌ و محکم‌ بود.عقیده‌ داشت‌ یاخوب‌ وجوددارد یابد،ما بین‌ آنهاهیچ‌ نقطه‌ خاکستری‌ رنگی‌ نیست‌.بنابراین‌ فسادرانمی‌ توان‌ اصلاح‌ کرد،بلکه‌بایدنابودساخت‌. اوعادت‌ داشت‌ یک‌ تمثیل‌ اخلاقی‌ درباره‌ یک‌ چشمه‌ تمیزو یک‌استخر راکد نقل‌ کند.آب‌ چشمه‌ می‌تواندبه‌ استخربریزد و استخر همچنان‌ راکد خواهدماندمگر اینکه‌ آب‌ آن‌ راخالی‌ کنند.
ابراز نفرت‌ آیت‌ الله‌ خمینی‌ به‌ حملاتی‌ که‌ رضاشاه‌ به‌ قدرت‌ روحانیون‌ کرده‌بود،اجتناب‌ ناپذیربود.پس‌ از استعفای‌ رضاشاه‌ آیت‌ الله‌ کتابی‌ نوشت‌ و درآن‌ رضاشاه‌راغاصبی‌ ناامید که‌ تعالیم‌ اسلام‌ رانادیده‌ گرفته‌ و یک‌ دولت‌ فاسدو بی‌ رحم‌ وغیرشرعی‌رااداره‌ می‌کرده‌ است‌ .اعلامیه‌های‌ بعدی‌ او نیز لبریز ازهمین‌ گونه‌ ابرازخشم‌ نسبت‌ به‌روشهایی‌ بودکه‌ محمد رضا شاه‌ ارزشهای‌ غربی‌ را جانشین‌ سنتهای‌ اسلامی‌ کرده‌ بود.
در سالهای‌ 1940 آیت‌ الله‌ خمینی‌ این‌ نظریه‌ رامنتشرساخت‌ که‌ روحانیت‌ بایداطمینان‌ یابدکه‌ حکومت‌ غیر اسلامی‌ به‌ وسیله‌ قوانین‌ اسلامی‌ محدود خواهد شد.بعدهااعلام‌ داشت‌:”اسلام‌ از ابتدا یک‌ قدرت‌ سیاسی‌ بوده‌ که‌ نباید خودش‌ رامحدود به‌ مسائل‌دینی‌ بکند.اگر کسی‌ به‌ احادیث‌ حضرت‌ رسول‌ مراجعه‌ کند که‌ عمده‌ترین‌ ستون‌ اسلام‌است‌ ،خواهد دیدکه‌ بیشتر به‌ امور سیاسی‌ و دولت‌ و مبارزه‌ باجباران‌ می‌پردازند تابه‌نمازودعا.”
هنگامی‌ که‌ برنامه‌ اصلاحات‌ ارضی‌ در۱۹۶۳ شروع‌ شد،شاه‌ مخالفت‌ روحانیون‌ رابه‌عنوان‌”ارتجاع‌ سیاه‌”محکوم‌ کرد.اصلاحات‌ ارضی‌ مورد علاقه‌ عموم‌ بودسیاست‌ مداران‌جبهه‌ ملی‌،یا آنچه‌ از آنان‌ باقی‌ مانده‌ بودیاری‌ مخالفت‌ باآن‌ رانداشتند.ولی‌ آیت‌ الله‌خمینی‌ یک‌ باردیگر اصرارورزید که‌ همه‌ این‌ کارهابه‌ دستور دشمنان‌ خارجی‌ صورت‌می‌گیرد.”به‌ خاطر منافع‌ یهودیان‌ و امریکاو اسرائیل‌ ماباید زندانی‌ و کشته‌ شویم‌.برای‌مقاصد شوم‌ بیگانگان‌ ماباید قربانی‌ شویم‌.”
آیت‌ الله‌ خمینی‌ در ژوئن‌ 1963 شاه‌ راشدیدتر ازهروقت‌ به‌ عنوان‌ عامل‌ صهیونیسم‌محکوم‌کرد و بازداشت‌ شد.این‌ عمل‌ موجب‌ شورشهای‌ گسترده‌ای‌ گردید که‌ دولت‌درکمال‌ بی‌ رحمی‌ سرکوب‌ کرد.برآوردی‌ که‌ از تعداد کشته‌ شدگان‌ به‌ دست‌ نظامیان‌می‌شداز چندصدتا چندهزارنفر تغییرمی‌ کرد.
بعدها گفته‌ شد تصمیمهای‌ مهم‌ در جلوگیری‌ ازاین‌ آشوبها نه‌ ازجانب‌ شخص‌ شاه‌ بلکه‌ازجانب‌ اسدالله‌ علم‌ نخست‌ وزیربوده‌ است‌.علم‌ ازیک‌ خانواده‌ بزرگ‌ ملاک‌ دربیرجند،درشمال‌ شرقی‌ ایران‌ بود،او تا۱۹۷۷ که‌ ازبیماری‌ سرطان‌ درگذشت‌ ابتدابه‌ عنوان‌ نخست‌وزیر وسپس‌ وزیر درباردرکنار شاه‌ ماند.می‌گفتند او یکی‌ ازمعدود مقامات‌ بلندپایه‌ است‌ که‌
جرأت‌ دارد دستورهای‌ شاه‌ رامورد چون‌ وچرا قرار دهد و دربعضی‌ مواردباآنهامخالفت‌ نماید.
جعفربهبهانیان‌ متصدی‌ امور مالی‌ شاه‌،به‌ هنگام‌ اغتشاشات‌ 1963 درکنار علم‌بود.بعدها تعریف‌ کرد که‌ شاه‌ به‌ علم‌ گفته‌ بودمردم‌ رانکشد.علم‌ پاسخ‌ داده‌ بود:”شماشاه‌ هستید،من‌ نخست‌ وزیرم‌ .من‌ مسئول‌ امنیت‌ هستم‌ و به‌ هرطریقی‌ که‌ بتوانم‌ مردم‌راساکت‌ خواهم‌ کرد.اگر موفق‌ شدم‌ شما همچنان‌ شاه‌ خواهیدبود.اگر شکست‌ بخورم‌می‌توانید مرابه‌ داربزنید وبازهمچنان‌ شاه‌ خواهید بود.”
شایعه‌ای‌ رواج‌ داشت‌ که‌ علم‌ می‌خواسته‌ است‌ آیت‌ الله‌ خمینی‌ رادر۱۹۶۳ اعدام‌کندولی‌ سایر رهبران‌ مذهبی‌ شاه‌ راوادار کردند که‌ اوراحتی‌ محاکمه‌ نکند.آیت‌ الله‌دربهار۱۹۶۴ آزادشد.
آخرین‌ نقطه‌ قطع‌ رابطه‌ بین‌ آیت‌ الله‌ خمینی‌ و شاه‌ برسرروابط‌ باامریکابروزکرد.درژوئیه‌1964 دولت‌ لایحه‌ای‌ به‌ مجلس‌ تسلیم‌ کرد که‌ مستشاران‌ نظامی‌ امریکایی‌ و خانواده‌هایشان‌ راتابع‌ دادگاههای‌ امریکایی‌ می‌ساخت‌ نه‌ ایرانی‌. چنین‌ موافقت‌ نامه‌ هایی‌ درباره‌حق‌ برون‌ مرزی‌ درهر جا که‌ نیروها یامستشاران‌ آمریکایی‌ درخارج‌ از کشورشان‌ مستقرمی‌شوند معلوم‌ است‌ ،امادرایران‌ خاطرات‌ خشم‌ آلودکاپیتولاسیونهایی‌ راکه‌انگلیسیهاوروسهادر قرن‌ نوزدهم‌ کسب‌ کرده‌ بودند زنده‌ کرد.
قانون‌ مزبور بااکثریت‌ ضعیفی‌ به‌ تصویب‌ مجلس‌ رسیدو آیت‌ الله‌ خمینی‌ آن‌ رابه‌ عنوان‌”سنداسارت‌ ایران‌”محکوم‌ کردوگفت‌:”مجلس‌ بااین‌ عمل‌ خود مارا جرء دول‌ مستعمره‌محسوب‌ کرد.ملت‌ مسلمان‌ ایران‌ رادر دنیا از وحشیها عقبمانده‌تر معرفی‌ کرد.اگر نفوذروحانیون‌ باشدنمی‌ گذارد این‌ ملت‌ یک‌ روز اسیر انگلیسی‌ و روز دیگر اسیر امریکاباشد.”
او از ارتش‌ خواست‌ که‌ علیه‌ دولت‌ قیام‌ کند.پنج‌ اخطار تهدیدآمیز آیت‌ الله‌ خمینی‌ به‌نحوگسترده‌ای‌ پخش‌ شدو مقبولیت‌ عامه‌ یافت‌.شاه‌ بازهم‌ توصیه‌ کسانی‌ که‌ پیشنهاد کشتن‌اورا می‌کردند نپذیرفت‌،ولی‌ آیت‌ الله‌ خمینی‌ بازداشت‌ شدو به‌ ترکیه‌ تبعید شد.در ۱۹۶۵او به‌ نجف‌ شهر مقدس‌ شیعیان‌ نقل‌ مکان‌ کردو تا۱۹۷۸ در آنجابسر برد.
در اکتبر ۱۹۷۸ عراقی‌ها به‌ تقاضای‌ ایران‌ ایت‌ اله‌ خمینی‌ را ازنجف‌ تبعید کردند .به‌ اواجازه‌ ورود به‌ کویت‌ داده‌ نشد و لذا به‌ فرانسه‌ پناه‌ برد. پریزیدنت‌ ژیسکاردستن‌ نظر شاه‌ رااستفسارکرد و شاه‌ با موافقت‌ رفتن‌ آیت‌ الله‌ خمینی‌ به‌ فرانسه‌ یکی‌ از بزرگترین‌ اشتباهات‌دوران‌ سلطنتش‌ را مرتکب‌ شد.او گمان‌ می‌کرد که‌ این‌ روحانی‌ سر سخت‌ در فرانسه‌مسیحی‌ خطر کمتری‌ برایش‌ خواهد داشت‌ تا در یک‌ کشور تندرو مسلمان‌ همسایه‌ .
در روز اول‌ فوریه‌ 1979 که‌  آیت‌ الله‌ خمینی‌ به‌ ایران‌ بازگشت‌ ،در حدود سه‌ میلیون‌ نفربرای‌ استقبال‌ از او در فرودگاه‌ وخیابانهای‌ تهران‌ ازدحام‌ کرده‌ بودند. جمعیت‌ هیجان‌ زده‌
در همه‌ جا موج‌ میزد. آیت‌ اله‌ مجبور شد با هلی‌ کوپتر به‌ قرارگاهی‌ که‌ به‌ عنوان‌ نمادین‌برگزیده‌ بود برده‌ شود، مدرسه‌ای‌ در بخش‌ فقیر نشین‌ جنوب‌ تهران‌، دور از ویلاها وکاخ‌های‌ بخش‌ شمالی‌ که‌ تا آن‌ هنگام‌ بر زندگی‌ توده‌ مردم‌ تسلط‌ داشت‌.
نخست‌ وزیر بختیار پیشنهاد کرد که‌ ریاست‌ یک‌ حکومت‌ وحدت‌ ملی‌ را بر عهده‌بگیرد که‌ پیروان‌  آیت‌ اله‌ خمینی‌ نیز در آن‌ شرکت‌ داشته‌ باشند.  آیت‌ اله‌ خمینی‌ به‌ سادگی‌به‌ او بی‌ اعتنایی‌ کردو ازمقامات‌ دولتی‌ خواست‌ که‌ استعفا بدهند و آنگاه‌ حکومت‌ خودش‌را به‌ ریاست‌ مهدی‌ بازرگان‌، یکی‌ از اعضای‌ قدیمی‌ جبهه‌ ملی‌ و استاد دانشگاه‌ و مبارزحقوق‌ بشر در زمان‌ شاه‌  تشکیل‌ داد.بازرگان‌ در اوایل‌ سالهای‌ 60، پنج‌ سال‌ از عمر خود رابه‌ علت‌ مخالف‌ با شاه‌ در زندان‌ گذرانده‌ بود.
بختیار سرانجام‌ فهمید که‌ بازی‌ را باخته‌ است‌. در حالی‌ که‌ صدای‌ شلیک‌ مسلسلها درخیابانهای‌ اطراف‌ محل‌ کارش‌ شنیده‌ می‌شد، از پلکان‌ عقب‌ نخست‌ وزیری‌ خارج‌ شد وتوانست‌ به‌ مخفیگاهی‌ بگریزد. پس‌ از چند ماه‌ موفق‌ شد با تغییر قیافه‌ سوار یک‌ هواپیمای‌مسافر بری‌ شود و به‌ تبیعد گاهش‌ در پاریس‌ پرواز کند.
دریادار حبیب‌ الهی‌ و گروهی‌ دیگری‌ از فرماندهان‌ نظامی‌ نیز سرانجام‌ با پای‌ پیاده‌ و ازطریق‌ راههای‌ کوهستانی‌ به‌ ترکیه‌ فرار کردند. آندسته‌ از فرماندهان‌ نظامی‌ که‌ بی‌ درنگ‌مخفی‌ نشدند، این‌ اندازه‌ خوشبخت‌ نبودند. پاره‌ای‌ از آنان‌ را جمعیت‌ خشمگین‌ در وسط‌خیابانها ازاتومبیل‌ هایشان‌ بیرون‌ کشیده‌ و درجا کشتند و عده‌ای‌ دیگر پس‌ از محاکمات‌سریع‌ اعدام‌ شده‌اند.
هنگامی‌ که‌ خبر نخستین‌ اعدامها به‌ مراکش‌ رسید، شاه‌ در زمین‌ گلف‌ جدیدی‌ که‌رابرت‌ترنر جونز طراح‌ مشهور زمین‌های‌ گلف‌ برای‌ ملک‌ حسن‌ ساخته‌ است‌ مشغول‌ بازی‌بود. جونز بعدها اظهار داشت‌ که‌ اخبار تهران‌ شاه‌ را تا اندازه‌ای‌ گیج‌ و آشفته‌ ساخت‌ .
در واشنگتن‌، مقامات‌ امریکایی‌ بلافاصله‌ نفهمیدند که‌ انقلاب‌ اسلامی‌ تا چه‌ اندازه‌پیروز شده‌ است‌. وقتی‌ ارتش‌ در طوفان‌ 11 فوریه‌ متلاشی‌ شد، چندین‌ بار از اطاق‌عملیات‌ کاخ‌ سفید به‌ ویلیام‌ سولیوان‌ سفیر امریکا در تهران‌ تلفن‌ وبه‌ او گفته‌ شد که‌ زبیگنوبرژنسکی‌ می‌خواهد بداند که‌ آیا شانسی‌ برای‌ کودتا وجود دارد؟ ازآنجایی‌ که‌ سولیوان‌ قبلاًبه‌ واشنگتن‌ گفته‌ بود که‌ ارتش‌ متلاشی‌ شده‌ و او در صدد نجات‌ افسران‌ امریکایی‌ از دست‌مردم‌ می‌باشد، این‌ بار سفیر با لحنی‌ خشن‌ پاسخ‌ داد: ” به‌ پرژنسکی‌ بگویید درت‌ را بگذار” سپس‌ پرسید:” ایا لازم‌ است‌ این‌ ناسزا را به‌ زبان‌ لهستانی‌ ترجمه‌ کند؟
افسران‌ امریکایی‌ سرانجام‌ دراثر مداخله‌ ابراهیم‌ یزدی‌ یکی‌ ازدستیاران‌ آیت‌ الله‌خمینی‌ که‌ باوی‌ درتبعیدبسر برده‌ بود و بعدا وزیر امور خارجه‌ شد،نجات‌ یافتند.

فصل‌ هفتم‌(خداحافظی‌ شاهانه‌)

با پیروزی‌ چشمگیر انقلاب‌ درایران‌،مخالفت‌ با اقامت‌ شاه‌ در کشورمغرب‌ افزایش‌یافت‌.مراکش‌ دولت‌ جدید بازرگان‌ رابه‌ رسمیت‌ شناخته‌ بودو حسن‌ هیچ‌ نفعی‌ ازادامه‌مهمان‌ نوازی‌ ازبرادر سرنگون‌ شده‌اش‌ نداشت‌.
دراواسط‌ فوریه‌ که‌ شاه‌ بیش‌ ازیک‌ ماه‌ بوددرمراکش‌ بسرمی‌ برد،درمیان‌ دیپلماتهای‌مقیم‌ آن‌ کشورشایعه‌ شدکه‌ رفتار حسن‌ بااوسرد شده‌ است‌.مقامات‌ آن‌ کشورگفتگواز”مردی‌ که‌ برای‌ شام‌ آمده‌ بود،وپس‌ از صرف‌ شام‌ نمی‌رفت‌” می‌کردند و این‌ مطلب‌راروشن‌ ساخته‌ بودند که‌ شاه‌ بایدپیش‌ از کنفرانس‌ سران‌ اسلامی‌ که‌ قرار بوددر آوریل‌درمغرب‌ تشکیل‌ شود،از آنجابرود.
در طول‌ ماه‌ فوریه‌، کاخ‌ سفیدیکی‌ ازمأموران‌ سیارا دوبار نزد شاه‌ فرستاد.این‌ شخص‌رانه‌ بخاطر شناختی‌ که‌ ازایران‌ داشت‌ بلکه‌ به‌ واسطه‌ اینکه‌ نوعی‌ جاذبه‌ ازاو تراوش‌ می‌کردانتخاب‌ کرده‌ بودند.امریکاییان‌ به‌ فرهاد سپهبدی‌ اظهار نمودند که‌ ملاقات‌ این‌ مأمور باشاه‌باید بکلی‌ سری‌ بماند.بنابراین‌ سفیر دردفترچه‌ یادداشتش‌ به‌ جای‌ نام‌ او،واضحترین‌علامت‌ مشخصه‌ جسمانی‌ اورایادداشت‌ کرد:سیبیلو.
شاه‌ به‌ سیبیلو اظهار داشت‌ که‌ ازبه‌ راه‌ انداختن‌ یک‌ حمام‌ خون‌ اجتناب‌ کرده‌ وامیدواراست‌ این‌ کاراوبه‌ این‌ معنی‌ باشد که‌ روزی‌ سلطنت‌ بتواند درزندگی‌ ایرانیان‌ نقشی‌ایفاکند.او گفت‌ که‌ اکنون‌ دیگر بارهبران‌ نظامی‌ ایران‌ درتماس‌ نیست‌ .درواقع‌ بیشتر آنان‌ یااعدام‌ یا بازداشت‌ شده‌ ویادر مخفیگاهها بسر می‌برند.
“سیبیلو”ازمشاهده‌ شکل‌ ظاهری‌ و رفتار شاه‌ یکه‌ خورد.رهبر سرد و متکبرو مغرورناپدیدشده‌ و به‌ جای‌ او “یک‌ مرد خرد ودرمانده‌”باقی‌ مانده‌ بود.شاه‌ دچارتکان‌ روحی‌شده‌ بود وهیچ‌ نقشه‌ای‌ برای‌ آینده‌ نداشت‌.او هیچ‌ اشاره‌ای‌ به‌ اینکه‌ ممکن‌ است‌ دعوت‌امریکا رامورد استفاده‌ قرار دهد ننمود.
یکی‌ از سفیرانی‌ که‌ از شاه‌ روگردان‌ نشد،فرهاد سپهبدی‌ سفیر ایران‌ درمغرب‌ بود.نظر به‌اینکه‌ همچنان‌ به‌ شاه‌ خدمت‌ می‌کرد بلگرامی‌ از وزارت‌ امور خارجه‌ در تهران‌ دریافت‌کردکه‌ به‌ او دستور می‌داد بساطش‌ راجمع‌ کندو فورا به‌ ایران‌ بازگردد.سپهبدی‌ جواب‌ دادکه‌ نمی‌تواند فورا بیاید.ابراهیم‌ یزدی‌ وزیر امور خارجه‌ به‌ تلگرام‌ مزبور پاسخ‌ داد:”آقای‌فرهاد سپهبدی‌،من‌ نمی‌توانم‌ به‌ اظهارت‌ شما گوش‌ بدهم‌.اگر فورا مراجعت‌ نکنیداقدامات‌ بسیار شدیدی‌ علیه‌ شما به‌ عمل‌ خواهد آمد.”در آن‌ روزها این‌ یک‌ تهدید واقعی‌بود،ولی‌ سپهبدی‌ خطر راپذیرفت‌.

در ۲۲ فوریه‌ شاه‌ پیامی‌ برای‌ ریچارد پارگرسفیر امریکا در مراکش‌ فرستاد وگفت‌ اکنون‌مایل‌ است‌ به‌ ایالات‌ متحده‌ برود.او سرانجام‌ تشخیص‌ داده‌ بود که‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ شانسی‌برای‌ بازگشت‌ به‌ کشورش‌ ندارد.
این‌ مطلب‌ راباید گفت‌ که‌ روابط‌ جیمی‌ کارتر و احساسات‌ او نسبت‌ به‌ شاه‌ دو پهلوبود.شاه‌ همیشه‌ جمهوریخواهان‌ را به‌ دموکراتها ترجیح‌ می‌داد و برنامه‌ حقوق‌ بشر کارتر راباز بعضی‌ جهات‌ علیه‌ خودش‌ می‌پنداشت‌.اما در دو فرصت‌ که‌ آندو با یکدیگر ملاقات‌کرده‌ بودند،رئیس‌ جمهوری‌ دلایلی‌ به‌ شاه‌ ارائه‌ داده‌ بود که‌ برایش‌ ارزش‌ قائل‌ است‌.این‌ملاقاتها که‌ نمونه‌ای‌ از سردرگمی‌ روابط‌ بین‌ المللی‌ است‌، به‌ توجیه‌ نگرانی‌ شاه‌ کمک‌می‌کرد.
شاه‌ درنوامبر ۱۹۷۷ یعنی‌ در اواخر نخستین‌ سال‌ ریاست‌ جمهوری‌ کارتر به‌ واشینگتن‌دعوت‌ شد.او از انتخاب‌ کارتر دچار نگرانی‌ شده‌ بود و دستگاه‌ حکومت‌ جدید این‌احساس‌ را دراو بوجود آورده‌ بود که‌ گرچه‌ ایالات‌ متحده‌ هنوز اورا یک‌ متحد مهم‌ تلقی‌می‌کند،ولی‌ روزهای‌ فروش‌ نامحدود اسلحه‌ و نادیده‌ گرفتن‌ شکنجه‌های‌ ساواک‌ در امریکاسپری‌ شده‌ است‌.در واقع‌ حتی‌ قبل‌ از آنکه‌ کارتر درکاخ‌ سفید مستقر شود،شاه‌ ساواک‌ راتااندازه‌ای‌ معتدل‌ ساخته‌ و تعدادی‌ از زندانیان‌ سیاسی‌ را آزاد کرده‌ اجازه‌ داده‌ بود که‌انتقادهای‌ بیشتری‌ از حکومت‌ برگزیده‌ اوبه‌ عمل‌ آید.
با این‌ همه‌،وقتی‌ شاه‌ وارد واشینگتن‌ شد اطلاع‌ یافت‌ که‌ صدها دانشجوی‌ ایرانی‌ برای‌تظاهرات‌ علیه‌ او گرد آمده‌اند.بسیاری‌ از آنان‌ برای‌ اینکه‌ از جانب‌ ساواک‌ شناخته‌ نشوندماسک‌ به‌ صورتهایشان‌ زده‌ بودند.در همین‌ حال‌ تظاهر کنندگان‌ طرفدار شاه‌ نیز که‌ بسیاری‌از آنان‌ از جانب‌ سفارت‌ ایران‌ جمع‌ آوری‌ شده‌ بودند،درخیابانهای‌ اطراف‌ بودند.بمحض‌اینکه‌ شاه‌ به‌ کاخ‌ سفید رسید تامورد استقبال‌ رسمی‌ پریزیدنت‌ کارتر قرار بگیرد،این‌ دوگروه‌ از پس‌ نرده‌های‌ پلیس‌ یکدیگر را به‌ فحش‌ وناسزابستند و سپس‌ با چوب‌ و چماق‌ به‌جان‌ هم‌ افتادند.پلیس‌ واشینگتن‌ گاز اشک‌ آور به‌ سوی‌ آنان‌ پرتاب‌ کرد و وزش‌ باد گاز را به‌سوی‌ کاخ‌ سفیر برد.در برابر حضار،شاه‌ شاهان‌ و رئیس‌ جمهوری‌ امریکا سرفه‌ می‌کردندواشک‌ می‌ریختند و می‌کوشیدند از یکدیگر ستایش‌ کنند.
قبل‌ از ورود شاه‌ به‌ امریکا در دستگاه‌ دولتی‌ امریکا بجز برژژینسکی‌ کسی‌ باقی‌ نمانده‌بود که‌ مایل‌ به‌ رفتن‌ شاه‌ به‌ امریکا باشد.قبلا سایروس‌ ونس‌ موافق‌ اعطای‌ اجازه‌ ورود به‌شاه‌ بود و حتی‌ در ماه‌ ژانویه‌ از هنری‌ کیسینجر خواسته‌ بود اقامتگاهی‌ برایش‌ بیابد.اکنون‌وزارت‌ خارجه‌ استدلال‌ می‌کرد که‌ هم‌ منافع‌ امریکا درحفظ‌ مناسبات‌ حسنه‌ با ایران‌ و هم‌امنیت‌ امریکاییان‌ مقیم‌ آن‌ کشور ایجاب‌ می‌کند که‌ شاه‌ به‌ امریکا نرود.
پریزیدنت‌ کارتر نیز همینطور فکرمی‌ کرد.در خاطراتش‌ می‌نویسد که‌ در ۱۵ مارس‌
اطلاع‌ یافت‌ که‌ ملک‌ حسن‌ به‌ واشینگتن‌ فشار می‌آوردکه‌ به‌ شاه‌ اجازه‌ ورود بدهند ومی‌افزاید:”به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدم‌ که‌ بهتر است‌ شاه‌ در جایی‌ دیگر اقامت‌ کند و از ونس‌خواستم‌ که‌ بگردد و جایی‌ برای‌ اقامت‌ او  بیابد”در واقع‌ در این‌ مرحله‌ وزارت‌ خارجه‌می‌دانست‌ که‌ تقریبا هیچ‌ کشوری‌ که‌ حاضر به‌ پذیرفتن‌ شاه‌ باشد وجود ندارد.
مسئله‌ آنی‌ و ناراحت‌ کننده‌ این‌ بود که‌ چه‌ کسی‌ این‌ مطلب‌ را به‌ شاه‌ بگوید؟ سایروس‌ونس‌ به‌ دو تن‌ از شرکای‌ امریکایی‌ شاه‌ متوسل‌ شد:دیوید راکفلر رئیس‌ بانک‌ چیس‌مانهاتان‌،و باز هم‌ هنری‌ کیسینجر،آیا یکی‌ از آندو حاضر است‌ به‌ مراکش‌ برود و به‌ شاه‌بگوید که‌ دولت‌ ایالات‌ متحده‌ ترجیح‌ می‌دهد فعلا او به‌ امریکا نرود؟هیچ‌ کدام‌ این‌مأموریت‌ دشوار را نپذیرفتند و در حقیقت‌ هر کدام‌ با خشم‌ آن‌ را رد کردند،بخصوص‌کیسینجرکه‌ عقیده‌ داشت‌ اجازه‌ ندادن‌ به‌ یک‌ دوست‌ و متحد قدیمی‌ مثل‌ شاه‌ برای‌ ورودبه‌ امریکا ظالمانه‌ است‌.
سرانجام‌ بجز آلکساندر دومرانش‌ چند نفر دیگر به‌ شاه‌ گفتند که‌ بایدبرود،”سیبیلو”مأمور اطلاعتی‌ که‌ قبلا در ماه‌ فوریه‌ با او دیدار کرده‌ بود بازگشت‌ ودر کاخ‌رباط‌ باشاه‌ ملاقات‌ کردو کلیه‌ خطراتی‌ راکه‌ رفتن‌ به‌ امریکا برای‌ او دربر دارد برایش‌ شرح‌داد.
بمنظور اطمینان‌ از اینکه‌ شاه‌ موضوع‌ رافهمیده‌ است‌،سایروس‌ ونس‌ ریچاردپارکر سفیرامریکا رانیز به‌ دیدار او فرستاد.شاه‌ در کتابخانه‌ کاخ‌ دارالسلام‌ او را به‌ حضور پذیرفت‌.سفیر سخنان‌ خود را با این‌ کلمات‌ شروع‌ کرد:”اعلیحضرتا،شما همیشه‌ در امریکا مهمانی‌عزیز هستید ولی‌ در حال‌ حاضر رفتن‌ شما به‌ آن‌ کشور بسیار نابجا خواهد بود.ممکن‌ است‌مسائل‌ قانونی‌ در انتظارتان‌ باشد،و نیز مسائل‌ امنیتی‌.من‌ اجازه‌ دارم‌ به‌ شما بگویم‌ که‌ هم‌پاراگوئه‌ و هم‌ افریقای‌ جنوبی‌ از پذیرفتن‌ شما خوشحال‌ خواهند شد.”
شاه‌ پاسخ‌ داد که‌ خاطرات‌ غم‌ انگیزی‌ از افریقای‌ جنوبی‌ دارد زیرا پدرش‌ در آنجا مرده‌است‌ ونیز مایل‌ نیست‌ به‌ پاراگوئه‌ برود.و افزود:”من‌ مکزیک‌ راترجیح‌ می‌دهم‌.”پارکر گفت‌که‌ وزارت‌ خارجه‌ از دولت‌ مکزیک‌ این‌ تقاضا راکرده‌ ولی‌ هنوز پاسخی‌ دریافت‌ ننموده‌است‌.
“به‌ اوگفتم‌ بلند شویم‌ و از همین‌ جابه‌ مکه‌ برویم‌. شما درآنجازیارت‌ خواهیدکردومردم‌خواهندفهمید که‌ یک‌ مسلمان‌ واقعی‌ هستید.ماازملک‌ خالد”پادشاه‌ عربستان‌ سعودی‌”وامی‌ خواهیم‌ گرفت‌ و سپس‌ عازم‌ انگلستان‌ خواهیم‌ شد و مسائل‌ خودرا با دولت‌ بریتانیاحل‌ خواهیم‌ کرد.ما می‌توانیم‌ ازاینکه‌ به‌ کارگران‌ انگلیسی‌ توهین‌ کرده‌ایم‌ پوزش‌ بخواهیم‌ وآنگاه‌ با پشتیبانی‌ آنها به‌ تهران‌ برگردیم‌.”ولی‌ شاه‌ این‌ کار رانکرد وملکه‌ هم‌ به‌ بهبهانیان‌ گفت‌مگر ازروی‌ جنازه‌ من‌ بگذرید وچنین‌ نقشه‌ای‌ را اجراکنید.
در میان‌ کشورهای‌ خاورمیانه‌ ایران‌ تنها کشوری‌ بودکه‌ از ابتدا سیاست‌ همکاری‌ پنهانی‌با اسرائیل‌ را درپیش‌ گرفته‌ بود.درواقع‌ روابط‌ با اسرائیل‌ ،مناسبات‌ ایران‌ باکلیه‌همسایگانش‌ راتحت‌ الشعاع‌ قرارمی‌ داد.
در۱۹۴۸ که‌ دولت‌ اسرائیل‌ تاسیس‌ شدایران‌ به‌ یهودیان‌ عراقی‌ که‌ بر خلاف‌ یهودیان‌ایرانی‌ موردسرکوب‌ قرار گرفته‌ بودنداجازه‌ داد از طریق‌ ایران‌ به‌ اسرائیل‌ فرارکنند.در این‌هنگام‌ یکی‌ از وظایف‌ اصلی‌ موصاد،سرویس‌ جاسوسی‌ اسرائیل‌،این‌ بود که‌ مهاجرت‌یهودیان‌ به‌ اسرائیل‌ راتسهیل‌ کند.دولت‌ ایران‌ به‌ ماموران‌ موصاداجازه‌ داد در تهران‌ فعالیت‌کنند،یعنی‌ به‌ عبارت‌ دیگر ازبدو تاسیس‌ دولت‌ اسرائیل‌، ایران‌ ازاعراب‌ حمایت‌ لفظی‌می‌کردو به‌ اسرائیل‌ کمک‌ پنهانی‌ می‌داد.این‌ یک‌ طرح‌ بادوام‌ بود.
پس‌ از سرنگونی‌ مصدق‌ در۱۹۵۳ امریکا دست‌ بکارشد تا بعنوان‌ قدرت‌ فائقه‌ خارجی‌در ایران‌ جانشین‌ انگلیس‌ شود.شاه‌ مشاهده‌ کرد که‌ از سوی‌ دشمنان‌ محاصره‌ شده‌است‌.صرف‌ نظر از رژیمهای‌ تندروی‌ جدید عرب‌،اتحاد شوروی‌ همسایه‌ ستیزه‌ جو وتهدیدکننده‌ باقی‌ ماندبود.در چنین‌ اوضاع‌ و احوالی‌ بودکه‌ شاه‌ تصمیم‌ گرفت‌ همان‌ کارپدرش‌ را بکند:هر گونه‌ مخالفان‌ احتمالی‌ خود رانابودسازدو تقویت‌ نیروهای‌ مسلح‌ را پایه‌قدرتش‌ قرار بدهد.
به‌ عنوان‌ مثال‌،وقتی‌ شاه‌ در مارس‌ 1956 با دالس‌ ملاقات‌ کرد،به‌ دالس‌ اظهار نمودکه‌به‌ عقیده‌ او ایران‌”بحرانی‌ترین‌ نقطه‌ جهان‌ امروزی‌ است‌.”دالس‌ پاسخ‌ داد تعداد زیادی‌کشور در جهان‌ وجود دارند که‌ خودشان‌ را در همین‌ وضعیت‌ می‌بینند.اگر قرار شود دولت‌امریکا به‌ خواسته‌های‌ هر یک‌ پاسخ‌ مثبت‌ بدهد،مجموع‌ مبلغ‌ کمکهایی‌ که‌ بایدبپردازد سربه‌ ارقام‌ نجومی‌ خواهدزد.شاه‌ تقاضای‌ سالی‌ 75 میلیون‌ دلار کمک‌ نظامی‌ طی‌ سه‌ سال‌آینده‌ کرد،ولی‌ دالس‌ عقیده‌ داشت‌ این‌ مبلغ‌ زیاد است‌.شاه‌ اظهار دا

دانلود کتاب






مطالب مشابه با این مطلب

    کارنامه تحصیلی احمد شاه قاجار در ۱۳ سالگی + عکس

    احمد شاه آخرین پادشاه سلسلۀ قاجار بود که در سال ۱۲۸۸ شمسی در ۱۲ سالگی به سلطنت رسید و در سال ۱۳۰۴ با رای مجلس شورای ملی از سلطنت خلع شد.

    ماهیت قضایی روابط خارجیان در دوره قاجار

    خارجیان علاقه خاصی به نظام قضایی ایران داشتند؛ زیرا تا سال ۱۳۴۷ه.ق/ ۱۹۲۸م از حقوق ویژه کاپیتولاسیون استفاده می‌کردند.

    عکس هایی رمزآلود از بناهای متروکه

    عکس هایی رمزآلود از بناهای متروکه ۱٫۰۰/۵ (۲۰٫۰۰%) ۱ امتیاز یک هنرمند و عکاس فرانسوی به نام دیمیتری، در صفحه اینستاگرام خود دست به کار جالبی زده است. او که یک طراح گرافیک است، به تاریخ و بقایای بناهای تاریخی بسیار علاقه دارد.

    نظریه ویل دورانت درباره عشق

    نظریه ویل دورانت درباره عشق/ ویل دورانت در کتاب لذات فلسفه قسمت چهارم، بحثهای بسیار مفصل و جامعی در زمینه مسائل جنسی و خانوادگی به عمل آورده است.

    تحلیل شخصیت شمر

    تحلیل شخصیت شمر ۴٫۰۰/۵ (۸۰٫۰۰%) ۲ امتیازs تحلیل شخصیت شمر/ تحلیل شخصیت شمر/ یکی از افراد مقابل ابا عبدالله الحسین علیه السلام، شمر بن ذی الجوشن است. از فرماندهان سپاه امام علی در جنگ صفین و جانباز امیر المومنین کسی که در میدان جنگ […]

    رمزگشایی از یک جراحی شیطانی

    رمزگشایی از یک جراحی شیطانی/ رمزگشایی از یک جراحی شیطانی؛ جمجمه‌هایی که سوراخ می‌شدند: هزاران سال پیش، یک شیوه خاص جراحی به نام (Trepanation) وجود داشت که در آن جمجمه سر بیمار را بوسیله‌ی نوعی مته بخصوص سوراخ می‌کردند. مردم دنیای باستان از این […]




هو الکاتب


پایگاه اینترنتی دانلود رايگان كتاب تك بوك در ستاد ساماندهي سايتهاي ايراني به ثبت رسيده است و  بر طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند و به هیچ ارگان یا سازمانی وابسته نیست و هر گونه فعالیت غیر اخلاقی و سیاسی در آن ممنوع میباشد.
این پایگاه اینترنتی هیچ مسئولیتی در قبال محتویات کتاب ها و مطالب موجود در سایت نمی پذیرد و محتویات آنها مستقیما به نویسنده آنها مربوط میشود.
در صورت مشاهده کتابی خارج از قوانین در اینجا اعلام کنید تا حذف شود(حتما نام کامل کتاب و دلیل حذف قید شود) ،  درخواستهای سلیقه ای رسیدگی نخواهد شد.
در صورتیکه شما نویسنده یا ناشر یکی از کتاب هایی هستید که به اشتباه در این پایگاه اینترنتی قرار داده شده از اینجا تقاضای حذف کتاب کنید تا بسرعت حذف شود.
كتابخانه رايگان تك كتاب
دانلود كتاب هنر نيست ، خواندن كتاب هنر است.


تمامی حقوق و مطالب سایت برای تک بوک محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.


فید نقشه سایت


دانلود کتاب , دانلود کتاب اندروید , کتاب , pdf , دانلود , کتاب آموزش , دانلود رایگان کتاب

تمامی حقوق برای سایت تک بوک محفوظ میباشد

logo-samandehi