جستجو در تک بوک با گوگل!

تابعيت پايگاه تك بوك از قوانين جمهوري اسلامي ايران

نیایش

623

بازدید

مقدمه
در خلوت سحر پروانه به روی شمع نشست و از روی شفقت به او گفت: بیا تا صبح راز ونیاز نماییم. ز درد دلها، زتلخیها، آن دو تا صبح گفتند و شنیدند غافل از اینکه لحظه به لحظه بر اثر حرارت شمع بال پرانه سوخت و شمع آب شد. شمع با صدایی نحیف گفت: چه حاصل از این همه گفتار که من آب شوم و تا بال سوخته حال ای دوست پندی دارم به تو تا گذشته که گذشته ، آینده هم که نیامندهو خبری از آن نداری زمان حال است و لحظه ای که در ان هستی به فکر حال باش که چه کنی که برای خود ودیگران سود رسانی واگر سود نمی رسانی مایه شر نباشی چه حاصل از این همه غصه و غم و شکوه که شمع وجودت آب و چون پروانه دلت سوخته.
روشنایی الهی مرا احاطه کردهاست
عشق الهی مرا در بر گرفته است.
نیروی خدا مرا حمایت می کند.
حضور خدا مراقب من است
هر جا که هستم، خداوند آنجاست.
 

نیایش

محبوبم! اگر برای آن بسوی تو می آیم که مرا از شعله های دوزخ نجات بخشی بگذار که در آنجا بسوزم.
اگر برای ان به سوی تو می آیم که لذت بهشت را به من ببخشی بگذار که درهای بهشت به رویم بسته باشد. امااگر برای خاطر تو به سویت می آیم، محبوبم! مرا از خویش مران! متبرکم کن تا در کنار زیبایی جاودانه ات تا ابد لانه کنم.
 
فصل اول- بلیت بهشت
بهشت چیست؟ جهنم چیست؟ بهشت و جهنم آفریده خود ماست برای آفرینش بهشت، لازم است الگوی ذهنمان را تغییر دهیم. دهنتان را تغییر دهید آن گاه دنیا را دگرگون خواهید کرد. ذهن بسیاری از مردم از افکار حرص، نفرت و شهوت پرشده است. در واقع آنان در جهنم ساکن هستند.
گوته شاعر بزرگ آلمانی به این داستان زیبا بسیار علاقه مند بود.
«پطرس ازعیسی مسیح پرسید: استان چگونه است که می توانی بر آب راه بروی و ما نمی توانیم؟ عیسی فرمود: این از آن روست که من ایمان دارم.
پطرس گفت: ما نیز ایمان داریم. عیسی فرمود: پس مرا دنبال کن. و گام بر آب نهاد. پطرس او را دنبال کرد. چندی پیش نرفته بودند که موجی عظیم برخواست. پطرس فریاد زد: استاد مرا نجات ده، هم اکنون غرق می شوم!.
عیسی پرسید: دلیل آن چیست؟ پطرس پاسخ داد: استاد موج عظیمی را دیدم و ترس در قلبم جای گرفت. عیسی فرمود: تو از موج بر هراس آمدی، حال آنکه ازخداوند امواج نترسیدی».
فصل دوم – همه امور را به خدا بسپار
خنده چیست؟ خنده گونه ای تقویت کننده جسم، ذهن روح است، پاک کننده ای خشک است که شما را از درون پاک می کند. خنده داروست و به تقویت عضلات اخلاقی کمک می کند.
تا زمانی که عشق ورزیدن و خندیدن رانیاموخته ایم، آماده ورود به قلمرو خداوند نیستیم. قلب ما سخت شده است باید نرم، لطیف و منعطف شود، خاک ما حاصلخیز نیست، باید آن را با عشق وخنده شخم بزنیم، اگر زمین سفت باشد، دانه ای نخواهد رویید. زمین را آماده کنید، این کار با عشق وخنده میسر است.

فصل سوم- معجزه می تواند در زندگی شما روی دهد
روزی زنی فقیر که شوهرش فلج شده بود، اطمینان داشت که خداوند مقدار پولی را که او برای تهیه غذا و هدایای روز عید لازم دارد فراهم خواهدکرد. و به مغازه ی مردی که به خدا اعتقادی نداشت رفت. او از مرد وسایل مورد نیاز خود را تقاضا کرد، فروشنده گفت: چقدر پول داری؟ زن برای اوتوضیح داد که شوهرش فلج شده است. زن گفت اگر به من کمک کنی تو را دعا می کنم. مرد گفت دعایت را روی کاغذی بنویس به اندازه وزن آن میتوانی غذا ببری. زن بی رنگ کاغذی از کیفش در آورد و گفت: این عای کوچک من است که دیشب در حالی که به شوهر بیمار خود می نگریستم نوشتم. روی کاغذ نوشته شده بود خدایا تو پناه من هستی تو هر آنچه برای فردا لازم دارم فراهم خواهی کرد و… . مرد دعا را خواند و خندید و آن را روی ترازو گذاشت. او یک پاکت آرد روی کفه دیگر ترازو گذاشت و دید عقربه تکانی نخورد به زن گفت هر چه لازم داری بردار و برو. مرد فکر می کرد ترازو خراب است ولی این چنین نبود وزن کاغذ خیلی زیاد بود‌ آن مرد به خدا ایمان آورد و قلبش متحول شد و در نتیجه او نیز به جمع پیروان خدا پیوست.
پیشنهاد درباره آنچه گفته شد: ۱- به مشکلات با لبخند سلام کنید و با خطرها با عشق مواجه شوید. ۲- دعا کردن را به صورت عادت در آورید. ۳- دعا کنید که از ایمان بیتری بهره مند شوید ۴- علاج همه بیماریها ارتباط با خداست۵- هر آنچه را برایتان پیش می آید بپذیرید.

فصل چهارم- آیا خدا مرده است؟
مارتینلوتر بنیانگذار کلیسای پروتستان با مشکلات و خطرهای بی شماری مواجه بود. روزی همسر او متوجه شد که مارتین سخت افسرده و دلتنگ است همسر مارتین لباسی سیاه بر تن کرد و روبروی اوایستاده، مارتین با تعجب پرسید: چرا لباس سیاه پوشیده ای؟ همسرش گفت مگر نمی دانی خدا مرده است؟ مارتین گفت: چطور می توانی این حرف را بزنی؟ زن گفت: اگر خدا نمرده است تو چرا این همه دل تنگ هستی؟ مارتین بی درنگ به اشتباه خود پی برد از این رو لبخند زد و گفت: بله غمگین بودن کاری شیطانی است.
به نظر شما غم را چگونه میتوان تعریف کرد؟
بله : غم نتیجه حالت درونی ما نسبت به وقایع بیرونی است. کسی که هنر زندگی کردن را آموخته است، از سختیها و محنتهای زندگی، نیروی لازم را برای خدمت به خداونددر مخلوقات رنجیده اش کسب می کند.
سنت فرانسیس به برادران خویش می گفت: به یاد داشته باشید که زنبور عسل ، شیره شیرین عسل را از گلهای آویشن که گیاهی کوچک وتلخ است می سازد.
 
نیایش اول فصل ۵
مادرم! مادر الهی
آن کس که دست حمایت کننده تو بر او سایه افکنده است، هیچ گاه دستخوش اندوه نخواهد شد.

فصل پنجم- ایمان زن نابینا
آنجالی به همراه دوستانش نشسته بود و با انها درباره عشق خداوند و رحمتهای بی کران او سخن می گفت. او می گفت: « در همه شرایط خدا را به یاد داشته باشید زیراو مادر همیشه مهربان ماست. هنگام رنج و شکست به خدا توکل نمایید تا از پیروزی مغرور نشوید واز شکست ناامید.
در همین هنگام زنی که فرزندش را به بغل گرفته بود از آنجا می گذشت و می گفت: تو مزه رنج رانکشیده ای که این قدر راحت صحبت می کنی. تو از خدا می گویی، درحالی که دنیا جهنم است. آنجالی به او گفت: « فورا کودک را زمین بنداز» زن گفت: برای چه باید این کار را بکنم. آنجالی گفت: اگر صد سکه صلا به تو بدهم آیا این کار را می کنی، زن با تعجب گفت «کودکم برای من از هر ثروتی عزیزتر است» آنجالی گفت: آیا فکر می کنی تو کودکت را بیشتر از خدا که به کودکانش عشق می ورزد دوست داری؟» زن منظور او را دریافت. اما گفت: پس این همه رنج وغصه برای چیست؟ آنجالی گفت: همانطور که کودک تو بیمار می شود و تو برای درمان او داروهای تلخ به او می دهی و به اشک او توجه نمی کنی، خدا نیز دردو رنج را برای درمان و روح بیمار ما فرستاده است. کسی از میان جمع گفت: تو که اینقدر زیبا صحبت می کنی آیا کسی رادیدی که به خدا ایمان واقعی داشته باشد؟
آنجالی گفت: چندین سال پیش از دهکده ای می گذشتم. در یک خانه خرابه پیر زنی را دیدم که کاملا بی چیز بود. به او گفتم: مادر! تو در این خانه احساس تنهایی نمی کنی، گفت: نه،‌ من همسایه ای دارم که برایم از همه چیزی بهتر و عزیزتر است.
او گفت: هنگامی که تنها هستم او را صدا می کنم، او بی صدا می آید. با او حرف می زنم او گوش می کند. هر آنچه خداوند برایم بوجود می آورد خیر است و هر چه از غیر برایم رخ می دهد، از جانب خداوند اس. بهترین همسایه من اوست.

فصل ششم- برگزیدگان خدا
مردی دو فرزندش را بسیار دوست داشت، به حدی که هنگامی غذاخوردن آنها را در آغوش می گرفت. روزی وقتی به خانه آمد، فرزندانش راندید. به همسرش گفت: «بچه ها کجا هستند؟» همسرش گفت: « غذایت را نخور تا برایت بگویم»/
زن گفت: اگر کسی دو مروارید به تو به امانت دهد و روزی بخواهد آنها را پس بگیرد چه می کنی. مرد گفت: فورا به او پس می دهم. زن گفت: من هم می خواهم همین را بگویم. بعد دست همسرش را گرفت و او را اتاق بود. جسد فرزندانش را به او نشان داد و گفت: خدا داد. خدا ستاند. مرد که اشک در چشمانش حلقه زده بودگفت «بله! خداداد. خداستاند».
هر آنچه در مالیکت ما است در واقع از آن خداست و هر چیز تا زمانی برای ما است که خداوند بخواهد. خداوند هر چه را که از ما گرفت نمی توانیم بگوییم چرا این کار را کرد یااز او شاکی شویم. اگر خداوند چیزی را که دوست داریم از ما بگیرد مطمئنا بهتر از آن را به ما خواهد داد. هنگامی که مشکلات برای انسان بوجود آید اگر انسان آنها را از هدایایی از جانب خداوند بداند همه چیز برای او سهل می شود.
شو پنهاور فیلسوف آلمانی می گوید: تنها در رنج است که انسان خدا را می بیند.

فصل هفتم – زائران آرامش
دوستم سخت در بستر بیماری بود. پزشکان معالج او را رد کرده بودند. امروز صبح اتفاق عجیبی افتاد. او به دیدار من آمده بود و کاملا سالم بود. به او گفتم: مگر تو بیمار نبودی. او برایم توضیح داد:
« با پزشکان زیادی ملاقات کردم اما فایده ای نداشت. با مصرف داروها روز به روز بدتر می شدم. از خدا می خواستم مرا از این رنج نجات بدهد. اما بدتر می شدم تا اینکه یکروز دیگر دارو مصرف نکردم و تنها از خدا خواستم قدری از عشقش را در وجودم جا دهد.
روزگاری مرد تاجری زندگی می کرد که انبار بزرگی از پنبه داشت. یک روز یکی از کارکناش با شتاب و نگرانی به رفته او آمد و گفت «انبار آتش گرفته است».
مرد تاجری باخونسردی گفت: خدا را شکر، خواست خدا بود. آن مرد به او نگاهی از روی تعجب کرد و رفت بعد از چند لحظه برگشت و با شادمانی گفت: آن انبار سوخته از آن شما نبوده و مال دیگری بوده است. تاجر گفت خدا را شکر، خواست خدا بود. برای رسیدن به آرامش با خدا می توانیم.
۱-    هر روز صبح که از خواب بیدار می شویم، متنی در مورد حضور مقدس خدا بخوانیم.
۲-    خداوند را مانند مادر و خود را همچون کودکی بدانیم که در آغوش او نشسته ام.
۳-    تمام افکار منفی، حرص، نفرت وشهوت را از خود دور کنیم.

فصل هشتم – به جلو‏، به پیش، به بالا
در یک دهکده کوچک مردی زندگی می کرد که تهی دست بود و در کنار خیابان می نشست. به ندرت پیش می آمد تا در روز دو وعده غذا بخورد. کم صحبت می کرد ولی وقتی هم که صحبت می کرد، سخنهای زیبا ودلنشین برای گفتن داشت.
روزی به پیش او رفتنم و از او خواستم تا مرا پند دهد. گفت: به جلو، به پیش، به سوی خدا. من منظور او را متوجه نشدم از او خواستم بیشتر توضیح دهد. او گفت: زمین جای آسایش نیست پس به جلو حرکت کن. در زندگی لحظه ای از تلاش دست برندار زیرا در باتلاق فرو می رود و به سوی خدا به سمت بالا حرکت کن.

فصل نهم- راههای آسان برای غلبه بر رنج
نیایش: به قلب خویش بنگر، آنجا «او» سلطان تو، مسکن دارد، و راه رسیدن به او راه عشق است. به او و نه خویش عشق بروز! همچون او اندیشه کن، خواست او را بخواه و آن چنان که او فرمان می دهد عمل کن. نفس کوچک خود را رها کن و در درگاه نیلوفرین او کمال سرور را پیدا کن.
رنج به دو گونه است: ۱- رنجی که ما خود با زیر پا گذاشتن قوانین زندگی بوسیله تفکر ناپاک، احساسات نادرست، تخیل مهار نشده و عواطف نامتوازن، برای خود به وجودمی آوریم. چنین رنجهایی در خدمت هیچ هدف مفیدی نیستند. می توان با تسلط داشتن بر افکار، خواسته و تخیل وهدایت نیروهای خود، برای به انجام رساندن هدف حقیقی زندگی از این گونه رنجها اجتناب کرد. بی شمار از ما بسیاری رنجهای غیر ضروری برای خود ایجاد می کنیم. برای شیری که ریخته شده گریه می کنیم. برای چیزهایی که اتفاق افتاد و یاهنوز روی نداده است نگران می شویم و اجازه می دهیم که این نگرانی لحظه ای حال را خراب کند و با ترس به آینده ای ناشناخته نگاه می کنیم. ترس از آینده باعث می شود که انواع چیزهای وحشتناک را در نظر مجسم کنیم. نوع دوم رنج، آن است که از سوی خداوند بر ما نازل می شود و ناشی ازشکستن قوانین زندگی نیست، این رنجها بر بهترین ا نسانها و شریفترین روحها نازل می شود. این رنجها بر کریشنا- عیسی مسیح- بودا- زرتشت-موسی و محمد- نانک- چتیانیا و میرا و به همه عاشقان خداوند و بشریت نازل شد. این نوع رنج به تنهایی نمی آید، بلکه نیرویی عظیم وآسایش را با خود می آورد که رنج را شیرین می سازد. این فرق میان این گونه رنج و نوع اول آن است. رنجی که انسانی برای خود خلق می کند. در حالی که با این اثر آرامش بخش خداوند همراه نیست. سخت وتحمل ناپذیر می شود. روح آدمی را می شکند و او را به ورطه نومیدی می افکند، اما رنجی که جانب خدا بر ما نازل می شود برای خیر وخوبی ماست. ما این را در نمی یابیم تا زمانی که تمام افکار مربوط به نفس را کنار نگذاشته ایم. وقتی که این نفس فراموش شود، دست پر مهر خداوند را در هر شرایط و واقعه ی زندگی مشاهده خواهیم کرد. هر آنچه پیش می آید به نفع ماست.
حتی شقاوت و بی رحمی ظاهری انسانها و خودخواهی و بی اعتنایی آنان به ارزشهای ما نیز نتیجه نیکی بی کران و عشق بی انتهای خداوند است.
دختری را می شناسم که سالها در بستر بیماری بود. گاهی درد او بسیار شدت می گرفت و چنان آزار دهنده می شد که روزی به من گفت اگر به دلیل ایمان به خدا نبود مدتها پیش خود را کشته بود. با این حال همیشه لبخندی زیبا روی صورتش دیده می شد. بارها و بارها می گفت: خداوندا تو راشکر می کنم. نامت متبرک باد. وی همه رنجها را با روحیه ای واقعا شکست ناپذیر تحمل می کرد. دختری بود که عمقا به خدا توکل داشت بسیاری از افراد نزدش می آمدند تا تقدیس شوند. او برای همه آنها دعا می کرد. عمیقا به قدرت دعا ایمان داشت یکروز که او را تسخوش دردی عمیق دیدم گفتم: خواهر عزیزم! چرا به خداوند دعا نمی کنی که بیماریت را شفا دهد؟ او حتما به دعاهای تو گوش خواهد داد. دختر در پاسخ گفت: که به سه دلیل عمده وی هرگز از خدا نخواسته است که او را شفا دهد: ۱- خداوند عشق است‏، عشقی همه گیر. او هیچ گاه دردی را به ما نازل نخواهد کرد، مگر آنکه برای ما خوب و مفید باشد. ۲- جوینده خدا باید مشتاق انجام دادن اراده و خواست خدا باشد و حتی به فکر تقاضای انجام خواست خودنیفتد. اگر خواست خدایت آن باشد که از درد جسمانی رنج ببرم، نباید آرزوی سلامت کنم. اگر خداوند هر چیزی را برای من می خواهد از آن روست که به من عشق می ورزد و اگر آرزو کنم که خدا آن برای من نخواهد یعنی نمی خواهم که خداوند به من عشق بورزد. ۳- خواستن هر چیزی بدون خدا برای من کودکانهاست. وقتی که در دعاهایم نزد او می رود نمی توانم هیچ چیز مادی و دنیوی از او بخواهم. هیچ وقت نمی متوانم رفاه وآسایش دنیوی از او تقاضا کنم بلکه از او می خواهم موهبت خود را به من عطا کند. وقتی که به من تعلق داشته باشد، هر انچه از آن اوست به من متعلق خواهد بود و من به چیزی نیاز نخواهم داشت. روزی مرد فاضلی زندگی می کرد که هشت سال تمام مشتاق بود راه خداوند را بیابد. او هر روز از دیگران جدا می شد و دعا می کرد که روزی با مرشد یکی ازاولیای خداو یا عالم به حقیقت آشنا شود یک روز همچنان که دعا می کرد ندایی به او گفت به جایی رود، در انجا مردی را خواهد دیدکه راه حقیقت و خداوند رابه او نشان خواهد داد مرد وقتی این ندا را شنید بی اندازه مسرور شد و به جایی که به او گفته شده بودرفت. در آنجا با دیدن مردی ساده متواضع‏، فقیر با لباسهایی مندرس و پاهایی خاک آلود متعجب شد. مرد آن اطراف را نگاه کرد اما کس دیگری را ندید. بنابر این به مرد فقیر رو کرد و گفت «روز شما بخیر» مرد فقیر به آرامی جواب داد هیچ وقت روز شری نداشته ام. پس مرد فاضل گفت: خداوند تو را خوشبخت کند، مرد فقیر پاسخ داد: هیچ گاه بدبخت نبوده ام، تعجب مرد فاضل بیشتر شد: همیشه خوشحال باشید، مرد فقیر پاسخ داد: هیچ گاه غمگین نبوده ام. مرد فاضل گفت: هیچ سر در نمی آورد خواهش می کنم همه این ها را به من توضیح بده. مرد فقیر گفت: با خوشحالی تمام این کار را می کنم. تو روز خیر را برایم آرزو کردی. من هرگز روز شری نداشته ام زیرا اگر غذایی برای خود نیابم باز هم خدا را ستایش می کنم اگر باران ببارد یا برف اگر هوا خوب باشد یا بد. من همچنان خداوند را می پرستم. اگر تحقیر شوم  هیچ انسانی دوستم نباشد باز خدا را ستایش می کنم، بنابر این هیچ گاه روز شری نداشته ام. تو برایم خوشبختی آرزو کردی اما من هیچ وقت روز بدی را نداشته ام زیرا همیشه به درگاه خداوند متوسط هستم و می دانم هر گاه که خدا چیزی بمن نازل کند بهترین چیزی است که می تواند برای من روی دهد. با خوشحالی هر آنجه را برایم پیش بیاید می پذیرم سلامت یا بیمار، سعادت یا دشمنی، خوشی یا غم همه هدیه ای از سوی خداوند است، من هیچ گاه بدبخت نبوده اهم، تو برایم خوشحالی آرزو کردی، من هیچ گاه غمگین نبودهام زیرا عمیق ترین آرزوی قلبی من زندگی کردن بنابر خواست و ارائه خداوند است و من خواستم را سراسر به خواست خداوند تسلیم کرده ام و خواست او خواست من است. مرد فاضل که متعجب شده بود پرسید. اگر خدا بخواهد تو را به جهنم بفرستد چی؟ مرد فقیر با تعجب گفت: به جهنم؟ خداوند بیش از اینها به ما عشق می ورزدامااگر او مرا به جهنم هم بفرستد باید دو دست داشته باشم که با انها او را در بگیرم یکی دست تواضع و دیگری دست عشق. با این دستها خداوند را طوری در آغوش می کشم که او را هم با خود می برد. آنگاه ترجیح می دهم به جای آنکه بدون خداوند در بهشت باشم همراه او در جهنم به سر برم. مرد فقیر به او آموخت تسلیم کردن خویش یا تواضح و احترام کامل ساده ترین مطمئن ترین ونزدیکترین راه به سوی خداوند است وقتی از او پرسیدم که کیست مرد گفت«من فرمان روا هستم» وی تصویر دقیق فقر بود و با این حال احساس می کرد که فرمانرواست زیرا یاد گرفته بود که راه پذیرش را بپیماید. او هر چیز را که برایش روی می داد می پذیرفت و از آنها لذت می برد. او متوقع نبود و هیچ چیز نداشت و به هیچ چیز امید نمی بست. به هیچ چیز نیازمند نبود و هیچ کمبودی نداشت.
فصل دهم – خدایا به تو عشق می ورزم
خداوند هدف زندگی است و او را باید دریافت. فهمیدن و سخن گفتن درباره او کافی نیست بسیاری از ستایشها تلاوت کتب آسمانی و دعاهای بی پایان ما با ذهنی پریشان انجام می شود. دیری است که خداوند را بیرون از زندگی خود نگاه داشته ایم واکنون زمان فراخواندن او به دروناست. هولمن هانت هنرمند بزرگ تصویری از حضرت عیسی مسیح را نقاشی کرده است که در ان مسیح در باغی ایستاده است در یک دست فانوس دارد و با دست دیگر بر دری می کوبد. یکی از دوستان هانت به او گفت «هولمن تو در این نقاشی مرتکب اشتباه شده ای این در دستگیره ندارد» هانت پاسخ داد« این اشتباه نیست زیرا این در قلب بشر است که تنها می توان از درون باز شود» برای حرکت بسوی خداوند لازم است برخیزیم در را باز کنیم و بگذاریم که خدا وارد شود. این امر فقط زمانی اتفاق می افتد که انسان نیاز به خدا را احساس کند.
راز زندگی تازه، عشق خداست. این عشق هر چه افزون باشد. بیشتر رشد می کند. عشق یکی از موهبت های خداوند به انسان است.
مرد جوانی از من پرسید« اگر مرتب تکرار کنیم خدایا به تو عشق می ورزم آیا او از شنیدن این کلمات خسته نمی شود. من در پاسخ از او پرسیدم « امروز چند بار به همسر خویش گفتی که به او عشق می ورزی، مرد گفت: خیلی گفتم: دیروز چند بار گفتی پاسخ داد: خیلی، پرسیدم چند روز قبل چطور؟ یک بار دیگر گفت: خیل زیاد ، پرسیدم آیا او از شنیدن کلماتی یکسان خسته نمی شود؟ گفت نه او از شنیدن آن لذت می برد گفت تو به پرسش خود پاسخ دادی.
با خداوند هر چه بیشتر ارتباط بر قرار کنیم. این باعث آرامش روحتان می گردد و سرور خدا به وسیله شما به بقیه منتقل خواهد شد. با تمام افرادی که با شما در تماس هستند با مهربانی رفتار کنید. در واقع خداوند آنان را بدون هدف نزد شما نمی فرستد.

فصل یازدهم- تمثیل های ایمان
روزی دو نفر در دریا مسافرت می کردند که کشتیشان دچار طوفان شد و در هم شکست آن دو به جزیره ای نامسکون رسیدند و با شاخ و برگ درختان کلبه ای ساختند. یکی از آنان مرد بی اعتقادی بود و دیگری روحی خدا جوی داشت. او متعقد بود هر آنچه پیش می آید برای خیر و خوبی است. مرد بی ایمان او را مسخره می رکد اما هر دو می توانستند با هم کنار بیابند. هر روز با هم به ساحل می رفتند و دستمان خود را تکان می دادند به امید اینکه کشتی ای از آنجا بگذرد و آنان را ببیند ونجات دهد. بدین ترتیب هر روز عصر وقتی که از ساحل مراجعت کردند دیدند که بلکه آتش گرفته و به خاکستر تبدیل شده است. مرد بی ایمان خشمگین شد و رعد و برق را که باعث آتش گرفتن کلبه آنها شده بود نفرین کرد، اما مرد با ایمان گفت «دوست من دلتنگ مباش مطمئنا در این کار خیر و صلاح ها وجود داشته است و خداوند خیر وصلاح ما را خواسته است» امر دبی ایمان بیشتر خشمگین شد و فریاد زد « تو و این فدایت! من دیگر کاری با تو ندارم» صبح روز بعد وقتی که به ساحل رفتند کشتی کوچکی را دیدند که منتظرشان بود ناخدای کشتی به آنان گفت که روز قبل دیده بودند که دودی از جزیره بلند می شود از این رو تصور کرده بودند کسی در آنجا زندگی می کند ونیازمند کمک است. ایمان بادیده قلب به هر چیز می نگرد. مرد با ایمان که این چنین خودرا به خداوند تسلیم می کند همیشه در امان است وقتی که خداوند رهنما باشد همه چیز را فراهم می کند و کارهای او شگفت انگیز و راز آمیز است.
دختر کوچک و سگش
دختر کوچکی به نام دینکو دلش می خواست که سگی داشته باشد و همیشه درباره آن با پدر و مادر خودحرف می زد اما انها نمی خواستند که سگی به خانه بیاورند و از آن نگهداری کنند دینکو راضی نمی شد و به این باور بود که روزی سگ دلخواهش را خواهد داشت. یک روز پدر او ظرف بزرگی را در خانه پیدا کرد. از دینکو پرسید «این ظرف چیست؟» دینکو پاسخ داد: « این ظرف سگ من است» پدر با تعجب گفت « ظرف سگ تو، تو که سگ نداری چطور ظرفش را تهیه کرده ای؟ دنیکو گفت: پدر این زنجیر من است دارم تمرین می کنم چطور با او در باغچه راه بروم پدر که خنده اش گرفته بود گفت: آیا می توانی مشخصات سگت را بگویی؟ دنیکو بی درنگ گفت: «بله سگ کوچکی است رنگش سیاه است شکل و پاهایش قهوه ای است ویک لکه سفید روی پیشانیش دارد. چشمهایش قهوه ای و درخشان است» پدر از شنیدن این مشخصات دقیق متحیر شد. چند روز بعد در روزنامه فروش سگ آگهی شده بود. دینکو اصرار داشت که آن سگ را بخرند، پدر که نمی خواست سگلی بخرد به او گفت اگر آن سگ دقیقا همان مشخصات سگ خیالی دینکو باشد حاضر است آن را بخرد و دینکو موافقت کرد. وقتی که به محل فروش رفتند سگ به طرف دینکو دوید و پاهای دینکو را لیسید. پدر نمی خواست آنچه را می دید باور کند. زیرا آنجا سگ کوچکی دقیقا با مشخصاتی که دینکو می گفت وجودداشت. در حقیقت ما انچه را می اندیشیم به سوی خود جلب می کنیم. اگر دارای افکار ناپاک حسادت انتقال ، نفرت، بدخواهی و حرص باشیم. شرایط مشابهی را به سوی خود فرا می خوانیم. بنابر این مواظب باشید که به افکار خوب، شریف- پاک- آرامش و همدردی- عشق-سرور – سعادت- سلامتی – خوشحالی و توان و هماهنگی بیندیشید.

فصل دوازدهم- چگونه بر عصبیت غلبه کنیم.
دنیای امروز سرشار از عصبیت است هر جا که می رویم افرادی را می بینیم که زیر فشار عصبی هستند. عصبیت حتی از سرما خوردگی شایعتر شده است و بی تردید زیان آورند و آسیب زننده تر از آن است. هزاران نفر در سراسر دنیا به فشار خون مبتلا هستند. به نظر می رسد که ما امروزه حقیقا در عصری زندنگی می کنیم که به عصبیت مبتلاست، اما این پرش در بسیاری از قلب ها مطرح می شود چگونه بر عصبیت غلبه کنیم؟
تمام بارها را خدا تحمل می کند: اگر وضع دشواری را بررسی کنید سرانجام متوجه خواهید شد که وزن همه آن مکل بر دوش خداست، نه تنها وزن زندگی شخص ما، نه تنها وزن همه ملل ،نه تنها وزن کره زمین و منظومه شمسی، کهکشان ها و منظومه های اختری، بلکه وزن تمام کائنات را سراسر خداوند تحمل می کند. بنابر این چقدر احمقانه است که بارهای کوچک را روی شانه های ضعیف خود حمل کنیم، ما در حالی که می دانیم وزن تمام کائنات بر دوش خداوند است بارهای کوچک را حمل می کنیم. همه بارهای خود را در درگاه خداوند بیندازید و دست کم برای یک بار مدت زندگی را احساس کنید.
 
اصل خود را بشناسید.
سالها پیش مورخی غربی به نام فرانکلین بومر کتابی به نام «جریانات اساسی تفکر غرب» نوشت. نویسنده دراین کتاب عصر ما را «عصر اضطراب می خواند. هر جا که می رویم می بینیم که مردم به فشار نگرانی و اضطراب مبتلا هستند. در حقیقت عصر ما عصر اضطراب است عصری که آسایش های مادی بیش از انتظار انسان پیشرفته، اما این آسایشها نتوانسته است خشنودی حقیقی به انسان بدهد، به اعتقاد بسیاری از اندیشمندان دنیای حاضر تمدن امروز بیمار است. هر جا که می رویم حصر برای کسب قدرت، طلا و شهرت وجود دارد. امروز ملتهای گوناگون در جنگل تاریکی سرگردان هستند. روان شناس برجسته ومشهور سوئیسی کارل گوستاویونگ، بماری عصر ما را بیگانگی از خدا تشخیص داد. به اعتقاد او تمدن به دلیل بیگانگی با خدا بیمار شده است. انسان خود را از خدا که منشا ونگهدارنده حیات است، جدا کرده است. انسان امروز نمی تواند زندگی جهانی، روحی، ذهنی و اخلاقی سالمی داشته باشد. هر چه بیشتر از خداوند دور شویم قلب هایمان سرگردان تر- بی قرارتر خواهد بود. امروزه ما از ابزار و وسایل بیشتری برخوردار هستیم اماهیچ معنا و مفهومی در میان نیست. آیا جالب توجه نیست که کشور سوئد به عنوان یکی از پردرآمد ترین کشورهای جهان، با داشتن کلیه امکانات دنیای مدرن، کشوری که گفته می شود در آن هر کارگری صاحب اتومبیل است بالاترین درصد خودکشی را در جهان داراست؟ ثروت مادی از یک سو و از سوی دیگر خودکشی: به نظر می رسد که به هم می آیند.
بسیاری از بیماری های جسمانی از سردرد گرفته تا زخم معده در نتیجه عصبیت به وجود می آید دکتر گوئیردام نویسنده کتاب «عوامل کیهانی در بیماری ها » در یکی از کتابهایش می گویدکه عصبیت عامل بسیاری از بیماری ها از جمله، آسم، زخم اثنی عشر، میگرن- ورم روده و برخی از انواع فلجهای موضعی است. عصبیت اغلب به بیخوابی منجر می شود. به همین علت تقاضا برای قرصهای خوب آور روز به روز افزایش می یابد خواب فرایند استراحت است. پس از یک روز کار شخص باید بتواند با آرامش بخوابد. اما امروزه در بسیاری از شهرها مردم هنر خوابیدن را از دست داده اند.
برای مقابله با عصبیت بهتر است گرایشی مثبت اتخاذ کنید. هیچگاه مشکلات را پیش بینی نکنید. ایمان خود را پرورش دهید و سعی کنید به خدا نزدیک شوید. آسودن را تمرین کنید. و به دیگران کمک کنید زیرا که این کار موجب آرامش وآسایش روح و روان می شود.

دانلود کتاب






برچسب ها

مطالب مشابه با این مطلب

    فضائل و خواص تلاوت سوره طه

    فضائل و خواص تلاوت سوره طه ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۲ امتیازs آثار و برکات خواندن سوره طه/ فضیلت و خواص آیات قدرتمند سوره طه : این سوره،اوّلین سوره ای است که ماجرای حضرت موسی علیه السلام را به تفصیل بیان نموده و حدود هشتاد آیه […]

    راه هایی برای کاهش فشار قبر

    راه هایی برای کاهش فشار قبر ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۱ امتیاز راه هایی برای کاهش فشار قبر/ چطور فشار قبر کمتری داشته باشیم؟ منظور از مرگ تنها قرار دادن بدن در یک تکه زمین کنده شده نیست بلکه انتقال انسان به عالم برزخ است. اولین […]

    چگونگی خواندن نماز والدین

    خواندن نماز والدین یکی از حقوقیست که والدین چه در زمان حیات و چه پس از وفات شان بر گردن فرزندان خود دارند. این نماز را بخوانید تا هم والدینتان را شاد کنید و هم فرزندانتان بعدها برای خودتان بخوانند.

    چرا امام حسین جنگ را از تاسوعا به عاشورا انداخت ؟

    چرا امام حسین جنگ را از تاسوعا به عاشورا انداخت ؟ ۴٫۱۳/۵ (۸۲٫۵۰%) ۸ امتیازs چرا امام حسین جنگ را از تاسوعا به عاشورا انداخت ؟ در تاریخ آمده است که حضرت ابا عبدالله وقتی لشکر عمربن سعد در روز تاسوعا قصد شروع جنگ […]

    سریع الاجابه ترین دعاها

    سریع الاجابه ترین دعاها ۳٫۸۳/۵ (۷۶٫۶۷%) ۱۲ امتیازs استجابت دعا، مانند هر پدیده‌ی دیگری، قوانین ، آداب و شروطی دارد که با وجود آن آداب و شرایط است که دعا به اجابت می‌رسد .

    دعاهای مجرب برای رفع گرفتاری مختلف

    دعاهای مجرب برای رفع گرفتاری مختلف ۴٫۰۰/۵ (۸۰٫۰۰%) ۳ امتیازs عرفا و بزرگان دین دستورالعمل ها و اذکار مختلفی را پیرامون دعا برای رفع مشکلات و گرفتاری های دنیوی و سلوکی و نیز برآورده شدن حاجت بیان نموده اند که در ادامه بررسی می […]




هو الکاتب


پایگاه اینترنتی دانلود رايگان كتاب تك بوك در ستاد ساماندهي سايتهاي ايراني به ثبت رسيده است و  بر طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند و به هیچ ارگان یا سازمانی وابسته نیست و هر گونه فعالیت غیر اخلاقی و سیاسی در آن ممنوع میباشد.
این پایگاه اینترنتی هیچ مسئولیتی در قبال محتویات کتاب ها و مطالب موجود در سایت نمی پذیرد و محتویات آنها مستقیما به نویسنده آنها مربوط میشود.
در صورت مشاهده کتابی خارج از قوانین در اینجا اعلام کنید تا حذف شود(حتما نام کامل کتاب و دلیل حذف قید شود) ،  درخواستهای سلیقه ای رسیدگی نخواهد شد.
در صورتیکه شما نویسنده یا ناشر یکی از کتاب هایی هستید که به اشتباه در این پایگاه اینترنتی قرار داده شده از اینجا تقاضای حذف کتاب کنید تا بسرعت حذف شود.
كتابخانه رايگان تك كتاب
دانلود كتاب هنر نيست ، خواندن كتاب هنر است.


تمامی حقوق و مطالب سایت برای تک بوک محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.


فید نقشه سایت


دانلود کتاب , دانلود کتاب اندروید , کتاب , pdf , دانلود , کتاب آموزش , دانلود رایگان کتاب

تمامی حقوق برای سایت تک بوک محفوظ میباشد

logo-samandehi