جستجو در تک بوک با گوگل!

تابعيت پايگاه تك بوك از قوانين جمهوري اسلامي ايران

تزکیه و تربیت در قرآن ۶(بخش پایانی)

527

بازدید

مولفان این کتاب , دلخوشند که مطالب آن را از متون قدیم انتخاب کرده اند, اعم از این که مطلب صحیح باشد یاغلط.
راسـتـى جـاى آن است که بر حسن انتخاب آنان صدها آفرین فرستاده شود! طفلى که تازه قدم به دبـیـرسـتان مى گذارد و مى خواهد بفهمد که بر قرآن کریم چه تفسیرهایى نوشته شده است , براى اولـیـن بـار بـا تـرجمه تفسیر طبرى که مولفین کتاب با تحقیق و کنجکاوى فراوان طبق ذوق و سلیقه خودقسمتى از آن را انتخاب کرده اند,آشنا مى شود.
گواین که این قسمت از منابع بنى اسرائیل به نام تفسیر قرآن یادداشت شده باشد و نویسنده تفسیر نیز همچون مولفان کتاب قرائت فارسى , مطلبى رانسنجیده و نفهمیده در کتاب خود ضبط کرده باشد.
اکنون مطلبى را که هیچ ارتباطى با قرآن کریم ندارد, به نام تفسیر قرآن مطالعه فرمایید تا بدانید چگونه خانه پرورش و آموزش از پاى بست ویران است و ما همچنان به فکر نقش ایوان آن هستیم ! در آن جـا مـى نویسد: ابلیس گرد بهشت مى گردید و نگاه همى کرد, چون نگه کرد,مارى برون آمد ازبهشت .
و این مار چهار پاى داشت همچون چهار پاى شتر و ابلیس آن مار را گفت که من آدم را نصیحتى خواهم کرد سخت نیکو و مرا پیش او راه نمى دهند.
باید که تو مرا پیش آدم برى تا من این نصیحت را بگویم و او تو را سپاسدارى کند.
پـس آن مـار مرابلیس را به دهان خویش اندر جاى داد و ابلیس اندردهان ماررفت و مار او را پنهان رضوان , در بهشت برد و آن جا بنشاند و چشم ابلیس بر طاووس افتاد.
ابـلـیـس از آن طـاووس بـپرسید که آن درخت کدام است که خداى عز وجل , آدم را گفت از آن مـخـور؟طـاووس آن درخـت گـنـدم او را بـنـمود و گفت :این است بو ابلیس مرایشان را شتاب هـمـى کـرد بـه خـوردن آن و مـى گفت که زودباشید و از آن بخوریدبو چون گندم به حلق آدم فـروگذشت و به شکم رسید, آن حله هاى بهشت از ایشان فرو ریخت بپس از آن درخت هاى بهشت سرفرودآوردند و موى هاى این چهارتن به شاخ ‌هاى خویش برپیچیدندو هرچهار را ازبهشت بیرون انداختند.
مر آدم را به هندوستان انداختند به سرکوه سرندیب و مرحوا را به جده انداختند بر لب دریا از مکه بر هفت سنگ و ابلیس را به سمنان انداختندبه حدود رى و مار را بر اصفهان انداختند ((۲۱۷))
.
در چـنـیـن شـرایطى چگونه مى توان منتظربود که فطرت خداپرستى نوباوگان اجتماع ما زنده بماند و پس از پایان تحصیلات عالیه , افرادى صالح و باایمان باشند.
اصل چهارم از قطعنامه کنفرانس آموزش عالى رامسر مى گوید:اصلاح وضع آموزش عالى و امور دانشگاه ها, رابطه مستقیم و ناگسستنى با وضع آموزش ابتدایى و متوسطه دارد.
روزنـامه کیهان در همان شماره مى نویسد:سه مساله اساسى در زمینه آموزش ابتدایى و متوسطه ایران از دیرگاه مطرح است : ۱ـ مساله کادر آموزشى ,۲ـمساله جا, ۳ـمساله کتاب و جزوات درسى .
در زمینه این مسائل , عوامل فرعى ترى مانند شهریه , نام نویسى , عدم تجهیز مدارس , نقل و انتقال مـعـلـمـان و محصلان و امور دیگرى وجوددارد که به هرحال چون عوامل اصلى و تعیین کننده اى نیست , مى تواند در حاشیه این رپرتاژ باشد ((۲۱۸))
.
نقص کار مدارس .
در مـدارس و دانـشـگاه ها سعى مى شود که افراد, همچون انبار فرمول ومحفوظات دیگر, پرورش یابند.
گـاهـى هم به قهرمانان ورزش مدال داده , از آنها تجلیل مى کنند, اما هرگز روى عواطف آنها و جنبه هاى غیر عقلانى روان که زره شخصیت رامى سازد ((۲۱۹))
دقت نمى کنند.
آن انـدازه کـه بـراى نـمـره ریـاضـیـات و دروس علمى دقت مى شود, براى نمره نظم و انضباط دانش آموز دقت نمى شود.
نـاظم هاى دبیرستان ها و دبستان ها, منتظرند که با فرا رسیدن موسم امتحانات , سیاهه اى در این مورد تهیه کنند و تحویل دهند, بدون این که واقعادرباره نظم و انضباط برنامه اى وجود داشته باشد یا کوششى انجام گیرد, در حالى که :نظم درونى , همیشه پاداش خود را مى گیرد.
این پاداش , نیروست .
نیرو شادى مى آورد, شادى درونى , صامت و وصف ناپذیر که نغمه عادى زندگى مى گردد.
این وضع فیزیولژیکى و روانى هرقدر به نظرمعلمان واجتماع شناسان امروزى , غریب بیاید, مع هذا رکـن ضـرورى شـخصیت را مى سازد و همچون فرودگاهى است که روان مى تواند از آن به پرواز درآید واوج بگیرد ((۲۲۰))
.
على (ع )به فرزندش امام حسن (ع )فرمود:قلب جوان , همچون زمینى است که از زراعت خالى است ومى تواند هرگونه بذرى که در آن افشانده شود,بپذیرد و بپروراند, از این رو پیش از آن که قلب و عقل و استعداد تو قابلیت خود را بر اثر چیزهاى ناشایسته از دست بدهند و نتوانند بذر تربیت سالم را بپرورانند, به تربیت تو مبادرت کردم ((۲۲۱))
.
چـه خـوب اسـت کادر آموزشى ما بعد از پدران و مادران , این گفته را در سرلوحه برنامه هاى خود قرار دهند و به این وضع نابسامان خاتمه بخشند!شماسرى به مدارس بزنید, مى بینید هر ساعتى دو بار زنگها به صدا در مى آید.
بـا بـه صـدا در آمدن نخستین زنگ , گروهى طفل بالغ ونابالغ از اتاقهاى غالبا تنگ وتاریکى ـکه کـلاسـش نـام داده اندـهمچون آهوان وحشى ورم خورده , بیرون مى ریزند و فضاى مدرسه را پر از غلغله مى سازند.
جز هیاهو و زد و خورد, چیزى نمى بینید و نمى شنوید.
دربـان مـدرسـه بـا تـمـام قـوا و نـیـروى خود, براى جلوگیرى دانش آموزان از فرار, مى کوشد و بلندگوى مدرسه مرتبا اعلام مى کند که از خروج آنهاجلوگیرى شود.
ناظم ها و روسا و مدیران با شلاق هاى زمخت خود, در گوشه و کنار, کمین کرده اند تا متخلفان را به سخت ترین کیفر مبتلا سازند و حسابشان را کف دستشان بگذارند! طولى نمى کشد که با به صدا درآمـدن دومـیـن زنـگ , دانـش آمـوزان کـه راه فـرار را بـه روى خـود مـسـدود مـى بینند و از طـرفى ممکن است یک غیبت غیر مجاز دردفتر برایشان ثبت کنند و احیانامنجر به اخراج آنها شود, به طرف کلاس ها هجوم مى برند.
تازه این کوشش هاى پى گیر و در عین حال خسته کننده , نه براى این است که انسان هاى واقعى و شـریـف تـحـویل اجتماع داده شود, بلکه صرفا به منظوراین است که از نظر نمره هاى درسى عقب نمانند و کارنامه قبولى خود را دریافت دارند.
اما افسوس !فى الحال ما در دنیایى به سرمى بریم که براى زندگى مساعدنیست .
در محیطى که با احتیاجات حقیقى جسم و جان ما تطابق نیافته است .
در دیـده مردم امروزى , راستگویى , وفادارى به قول و کار شرافتمندانه و خیانت نکردن به دیگران , مسخره مى آید.
مـعـلـمـان و استادان توجه نمى کنند که حس شرافت و حس اخلاق , خیلى مهم تر از موفقیت در امتحانات و کنکورهاست .
شاگردان نیز در این عدم توجه شریکند.
هرکس را که به وجود خوبى و بدى معتقد باشد, ساده مى دانند و هرکس بگوید که حسد به دیگران عـادت زشـتـى اسـت و آشـفـتـگى خانواده ومدرسه ,نشانه انحطاط است , همشهرى بدى در نظر مى آید ((۲۲۲))
.
در حـال حـاضـر, روزانـه هـزار نـفـر در دنـیـا خـودکـشى مى کنند ((۲۲۳))
و غالب آنها جوانان تحصیل کرده و درس خوانده و به خصوص دختران جوان هستند.
گاهى اوقات ملاحظه مى کنیم که کودکان خردسال به فجیع ترین جنایت ها دست مى زنند.
دخـتـر یـازده سـاله اى که به جرم خفه کردن دو دختر بچه خردسال , محکوم به حبس ابد شده بود گفت : من طرز خفه کردن طفل را از تلویزیون آموختم ((۲۲۴))
.
این است وضع دستگاه هاى تربیتى ما و وضع نوباوگانى که توسط این دستگاه ها تربیت مى شوند.
نـه تنها پدر و مادر و معلم , بلکه رادیو و تلویزیون و سینما و روزنامه و مجله وب در این گناه بزرگ شریک و در پیشگاه خداوند بزرگ مسوولند.
۲۴ـ عقل و عاطفه .
نقش غده ها.
این مساله مسلم است که روان ما داراى دو جنبه عقلى و عاطفى است .
هـمـان طـور کـه دسـتگاه پیچیده مغز ما منشا تفکر و تعقل است و سلول هاى بى شمار آن به طور اسرارآمیزى کار خود را به دقت انجام مى دهند,عواطف ما نیز در مغز براى خود جایگاهى دارند.
غده هیپوفیز ((۲۲۵))
که در کف مغز جاى دارد, به واسطه اهمیت زیادش , رئیس ارکستر بدن لقب گـرفته است و در حقیقت , فرمانرواى مطلقى است که به غده هاى دیگر دستور کار بیشتر یا کمتر مى دهد.
ترشح قسمت جلویى این غده , در رشد قامت و اعمال جنسى اثر دارد.
اگـر تـرشـح ایـن قسمت زیادتر از حد معمول باشد, شخص غول پیکر مى شود واگر ترشح از حد طبیعى کمتر باشد, فرد, قصیرالقامه مى شود.
ترشح قسمت عقبى این غده , در دخل و خرج بدن موثر است .
کـودکـى که زیاده از حد, چاق و از لحاظ اعمال جنسى دیر بالغ مى شود و تنبل و کند است , بر اثر بدکار کردن این قسمت از غده هیپوفیزاست ((۲۲۶))
.

امـا آنـچـه تـحـقـیـقـات دانشمندان پرده از روى آن برداشت , این است که قسمتى از مغز به نام هیپوتالاموس ((۲۲۷))
, منشا بروز کلیه عواطف و در واقع مرکز فرماندهى بدن مى باشد.
پس در درجه اول , هیپوتالاموس و در درجه دوم , هیپوفیز, بر کار غدد دیگر نظارت کامل دارند و اینها خود ـبه خصوص هیپوتالاموس ـبا ساختمان مغز ارتباط دارند.
غـده هـاى دیـگـر عبارتند از: غده تیروئید ((۲۲۸))
که در جلو گردن قراردارد و کمبود ترشح آن باعث خشکى پوست و شکنندگى و کم پشتى مومى شود.
کـودکـى کـه در راه رفـتـن , حرف زدن و نشستن بدون کمک کنداست , دچار کمبود ترشح این غده است .
ترشح بیش از حد آن باعث عصبانیت , کودنى , بهانه جویى و لاغرى کودکانه مى شود.
غـده سـورنـال یا فوق کلیوى , از غده هایى است که کار زیاد آن باعث فشارخون و زیادى مو و بلوغ زودرس و رشد بى حد و حصر دستگاه تناسلى وتنبلى آن سبب چاقى و زیادى املاح خون مى شود.
برخى از غده ها, مانند تیموس ((۲۲۹))
و پینال ((۲۳۰))
, فقط در دوره کودکى فعالیت مى کنند و به عقیده علماى فیزیولژى , مانع بلوغ زودرس هستند.
ادامـه کـار آنـهـا پـس از بـلـوغ , بـاعث مى شود آثار طفولیت , باقى بماند و قطع کار آنها در دوره طفولیت ,باعث فرارسیدن بلوغ زودرس مى شود.
غـدد جـنـسـى که با شروع کار آنها کودک وارد مرحله بحرانى بلوغ مى شود, رشد علایم و حالات ثانوى جنس , از قبیل ریزشدن صدا در مورد دختر وبم شدن صدا در مورد پسر و قدرت تولیدمثل و مو درآوردن صورت وب را به عهده دارد.
غدد شناسى , یکى از رشت;۱۲۷;رذچ& هاى علمى است و در این جا فقط هدف ما اشاره به اهمیت کار غده هاست .
بر اثر ارتباط میان غده هیپوفیز ـکه نماینده سیستم غدد داخلى است ـو دستگاه عصبى , بدن دچار عکس العملهایى مى گردد.
فـریـاد, تـرس , حـبس کردن نفس در سینه , بازشدن مردمک چشم ناشى از تعجب , سرخ شدن از شرم , تپش قلب ناشى از ترس و نگرانى , همگى شواهد ارتباط فکر و بدن است .
لـکـن , چـنـان چـه گـذشـت , قسمتى از مغز به نام هیپوتالاموس , مرکز فرماندهى بدن است , زیرا ترشحات خود را مستقیما وارد هیپوفیز مى کند.
هـیـپـوفـیـز نـیـز در کـیفیت ترشح سایر غدد, تاثیر مى کند:چون هیپوتالاموس , مرکز احساسات آدمى است که هر دقیقه ممکن است به علت ایجادعصبانیت یا تندخویى , کینه ورزى , حقد و حسد و سایر ناراحتى هاى روحى , تحریک شود.
مـسـلما تحریکات آن همان طورکه سبب تغییرات مخصوص در سلسله اعصاب نباتى مى شود, آثار خود را روى عروق و سایر انساج , به جا مى گذاردو ترشحات مخصوص خودش نیز تغییر مى کند و از لـحـاظ کـیـفـیـت و کمیت , سبب ایجاد تحریکات مخصوص در هیپوفیز مى شود واین غده نیز به سهم خود,ترشحات سایر غدد مترشحه داخلى بدن را کم یا زیاد مى کند و اثرات مخصوصى به جا مى گذارد.
پرورش به طور دوجانبه .
نـتـیـجـه بحث بالا این مى شود که مغز ما,هم مرکز عواطف و احساسات و هم جایگاه تعقل و تفکر است .
آرى حـجـم کوچک و ناچیز مغز عقل و عاطفه را به انسان ارزانى مى دارد و او را موجودى اشرف و اکمل مخلوقات مى سازد.
این جاست که بیش از پیش به اهمیت وارزش کار پدر و مادر و مربیان دیگر پى مى بریم .
آنان مسوولیتى عظیم و خطیر برعهده دارند و هرگز نمى توانند به طور یک جانبه کارکنند.
اگـر فـقـط بـه پرورش تفکر کودک بپردازند و ـچنان که در مدارس و حتى دانشگاه ها رسم است ـفـقط جنبه عقلانى و فکرى کودکان و جوانان موردتوجه قرارگیرد و کوشش براین باشد که آنها هـمـچـون دسـتگاه هاى ضبط صوت , حافظ فرمول ها و قوانین علمى و تاریخ و جغرافیا ونظریات علمى دانشمندان باشند, قسمتى از مغز را فلج و ضایع ساخته اند, چه نیمى از مغز را به کار انداخته ونـیمى دیگر را تعطیل کرده اند! بدون تردید, پرورش انسان کامل , به این است که مغز او ـکه مرکز عقل و عاطفه است ـدرست بارآید و هر دو جنبه مغزى او به طور دقیق به کارافتد.
اگربخواهیم فقط به یکى از این دو جنبه بپردازیم , کدام یک اهمیت بیشترى خواهدداشت ؟ عقل یا عـاطـفـه آیا بهتر این نیست که خانواده ومدرسه ـکه بزرگ ترین پایگاه تربیت هستند ـبراى این که به کودکان , شخصیت کامل و ممتاز ببخشند, عقل و عاطفه را مجموعا مورد توجه قراردهند؟ اگر بـنـا بـرتبعیض است , آیا امتیاز با تربیت عقل است یا تربیت عواطف ؟ پاسخ این سوال را بهتراست از زبـان دکـتـرآلـکـسـیـس کـارل ,فیزیولوژیست معروف فرانسوى بشنوید: نخستین اصل , پرورش عـقـلانـى نـیـسـت , بـلـکـه بـناى تاروپودى عاطفى در خویشتن است که تکیه گاه تمام عوامل درونى باشد.
ضرورت حس اخلاقى , کمتر از لزوم حس بینایى و شنوایى نیست .
باید عادت کنیم تا به همان دقتى که نور را از ظلمت و صدا را از سکوت مى شناسیم .
خوبى را ازبدى تمیز دهیم .
وانـگـهـى مـوظف شویم که از بدى پرهیز کنیم , ولى پرهیز از بدى ,مستلزم یک ساختمان بدنى و روانى خوب است ((۲۳۱))
.
روش رهبران مذاهب .
روى هـمـیـن اصـل است که مى بینیم پیشوایان ادیان آسمانى با این که مامور تعلیم و تربیت بشر هستند و احیاى عقل از وظایف مهم آنهاست , به مسائل اخلاقى و عاطفى , بیشتر اهمیت مى دهند.
در عـیـن ایـن کـه قرآن کریم در حدود ۷۵۰آیه در خصوص مسائل مربوط به علوم طبیعى , فلکى , ریـاضـى وبـ دارد, هـمه جا اصل را پرورش عاطفى واخلاقى قرار مى دهد و براین زیربناى محکم و شـالـوده اسـتـوار, یـک زنـدگـى سـالـم را پى ریزى مى کند و مسائلى را که سرانجام , ادیسن ها, لاپـلاس ها,فرویدها, فیتس جرالدها, تالس ها, ارشمیدس ها, گالیله ها, انشتین ها, زکریاى رازى ها, بوعلى سیناها وببه کشف آن نایل آمده و مى آیند, جز به طورضمنى مورد عنایت قرار نمى دهد.
بـدون تـردید, با داشتن اخلاق و عواطف سالم و داشتن استقامت و ثبات قدم و عزم راسخ و هدف بـلـنـد و هـمـت عـالـى ـکـه مـولود تربیت پیشوایان ادیان آسمانى است ـمى توان بر عالى ترین و ارجدارترین ارزش ها دست یافت .
پـیـشواى عالى قدر اسلام , هدف ماموریت خود را در یک جمله خلاصه مى کند: بعثت لاتمم مکارم الاخلاق ((۲۳۲))
, من براى تکمیل مکارم اخلاق مبعوث شدم .
بوعلى سینا که پیش از رسیدن به بیست سالگى , در همه علوم زمان خود, تبحر و تخصص یافته بود روزى در مـحـضـر ابـوعـلى مسکویه , صاحب کتاب تربیتى واخلاقى طهار;۱۲۷;رذچ& الاعراق , از دانشمندان معروف آن زمان گستاخانه گردویى به جلو او افکند و از اوخواست که مساحت آن را حساب کند.
ابـوعـلـى مـسکویه , قسمتى از کتاب مذکور را در جلو او گذاشت و گفت :اى جوان ! تو به اصلاح اخلاق خود بیشتر نیازمندى .
نـخـسـت اخلاق خود را اصلاح کن و سپس به من مراجعه کن تا مساحت گردو را براى تو حساب کنم ((۲۳۳))
.
نـوشـتـه انـد که این جمله براى تمام عمر, راهنماى اخلاقى و تربیتى بوعلى سینا شد و با به خاطر سپردن آن , هرگزاز جاده صحیح زندگى خارج نشد.
على للّه در ضمن نصیحتى به فرزند گرامى اش امام حسن مجتبى (ع ) تمام مطالبى که انسان را از نـظر عقل و عواطف کامل مى سازد, بیان مى دارد, منتهابه مطالب اخلاقى و عاطفى بیشتر اهمیت داده مى فرماید: فرزندم , چهار امر شخصى و چهار امر اجتماعى از من به خاطر بسپار.
بـا ایـن امـور هـر کـارى را انجام دهى براى تو زیانى ندارد: بالاترین بى نیازى ها خرد و بزرگ ترین نـیـازمـنـدى هـا فقر و وحشتناک ترین چیزها خودپسندى وگرامى ترین شخصیت ومنش , اخلاق نیکوست .
فرزندم , از دوستى بى خردان بپرهیز که چون بخواهند به تو سود برسانند, به تو ضرر مى زنند.
از معاشرت بخیلان خوددارى کن که آنچه به آن نیازمند باشى , از تو باز مى دارند.
از رفـاقـت بـدکـاران اجـتـنـاب کـن که تورا به چیز اندک مى فروشند و از همنشینى دروغگویان دورى کـن کـه آنـهـا همانند سراب , چیزهاى دور را براى تونزدیک و چیزهاى نزدیک را از تو دور مى سازند ((۲۳۴))
.
موسیه مى نویسد:باید براى شاگردان ثابت کرد که غیر از علم , چیزهاى قیمتى دیگرى نیز هست و جز تعلیم , وسیله طبقه بندى دیگرى براى اشخاص و ملت ها در کاراست .
اسـتعداد فنى , قوه ایجاد ثروت و وسایل رفاه عمومى , قابلیت اداره یا اختراع کردن و عوامل دیگر, همه , چیزهایى هستند که ارزش اجتماعى مهمى دارند.
بـالاى هـمـه ایـنـهـا و بـالاى عـلـم , عـامـل دیـگـرى وجـود دارد و آن عـبـارت است از تقوا و پرهیزکارى ((۲۳۵))
.
قـرآن کریم مى فرماید:ان اکرمکم عنداللّه اتقیهکم ((۲۳۶))
, گرامى ترین شما در پیشگاه خداوند, پرهیزکارترین شماست .
و امـام مـوسـى کـاظـم (ع ) فـرمود:احسن منالصدق قائله وخیر منالخیر فاعله , نیکوتر از راستى , گوینده آن و بهتر از نیکى فاعل آن است .
آرى !.
عالم و عابد و صوفى همه طفلان رهند.
مرد اگر هست به جز عارف ربانى نیست .
۲۵ـ از مادرى تا وزارت .
همه چیز در حال تحول .
دنـیـاى قرن بیستم , دنیاى نوآوریها ونوسازیهاست , از آلات و ابزار زندگى گرفته , تا خوراکى ها, نوشابه ها و پوشاکى ها, همه چیز دستخوش تغییر وتحول شده است .
قوانین و مقررات , هرلحظه شکلى دیگر به خود مى گیرد.
پـوسـتـه ضـخـیـم افـلاک بـطـلـمـیـوس کـه همچون زرهى پولادین و غیر قابل نفوذ زمین را مـحـاصره کرده بود, به آسانى شکافته شد و آپولوها, انسان دست وپا بسته زمین را در فضا به جولان درآوردند.
امـورى کـه در مـیـان جـوامع و ملل , مطلق و غیرقابل تغییر بودند, از اریکه قدرت مطلق بودن , سقوط کردند و جنبه نسبیت به خودگرفتند.
آرى , بـه جـاى اخـلاق مـطلق , اخلاق نسبى مطرح شد, هیپیسم و بیتلیسم , به دنبال فرویدیسم و اگزیستانسیالیسم , از پدیده هاى نوین قرن ماست .
زن نیز در این میان , بیکار ننشست .
او بـه جـاى این که به موازات تغییرات و تحولات , با احتیاط و حزم پیش رود و سنت هاى غلط را در هم بکوبد و آن چنان شخصیتى براى خود تحصیل کند که نه تنها محرومیت هاى گذشته را جبران کـنـد, بـلـکه به اوج افتخار و عظمت برسد, ناگهان از جاى خویش با یک جهش فوق العاده سریع حـرکـت کـرد, درسـت مـانند کسى بود که در یک پرتگاه مخوف قرارگرفته است و به یک جهش شـجـاعانه ـولى توام با حزم و احتیاط ـنیازمند است تا خود را ازپرتگاه خطر, نجات بخشد, ولى با هـمـه جرات و تهورى که دارد, بدون حزم و احتیاط, خود را به کام خطر مى افکند و براى همیشه گرفتارمى شود.
زن نیز چنین بود.
این جهش به سود او تمام نشد, بالعکس به کام خطرافتاد.
دنـیـا وقـتـى بـه خـود آمد که دیگر همه چیز تمام شده بود! دیگر ناله و فریاد پزشک , روان پزشک , جـامـعـه شـنـاس , دانـشمندان آموزش و پرورش وسرانجام پیشوایان ادیان , بى ثمربود, و در برابر گـوش هـاى سخن نشنو, آنچه البته به جایى نرسد, فریاد است ! لذت گمراه کننده قدرت و مقام , شهرت و نفوذ, پول و درآمد, زن را چنان به کام خود فروبرد که نتوانست با این هشدارها به خود آید و به وظایف خویش آشنایى پیداکند.
گفتند: تمام سلول هاى زن , همصدا, آمادگى خود را براى مادرى اعلام مى کنند.
نوشتند: زنى که فرزند بزاید, از زنى که فرزند نزاید, سالم تر است و زنى که فرزند خود را شیر دهد, از زنـى کـه فـرزنـد خـود را شیر ندهد,سالم تراست و زنى که فرزند را در آغوش بپروراند, از زنان دیگرسالم تر است , ولى گفته ها برباد رفت ونوشته ها به دست فراموشى سپرده شد.
کار به جایى رسید که وفادارى به همسر و خانواده , جاى خود را به خیانت و بى وفایى سپرد.
در تئاترها حتى امور جنسى به نمایش گذاشته شد.
در ایـن مـیـان , دسته بسیار محدودى هم برخى از مسندهاى حساس اجتماعى را احراز کردند, تا خارى باشند در چشم آنها که منکر فضیلت ,استعداد ونبوغ جنس زن هستند!.
قطب هاى زندگى .
مـى تـوان براى زندگى زن , دوقطب درنظر گرفت : یکى قطب مادرى و دیگرى قطب شهرت و قدرت و مقام .
شـکـى نیست که تمام مراتب دیگر, از قبیل شهرت ها و محبوبیت هاى سینمایى وبدر فاصله همین دوقطب , جا دارد.
در حالى که ممکن است برخى از زنان در قطب مادرى , احیانا مقام و شخصیت و شهرت اجتماعى هم پیداکنند و به مقام مادرى آنها هم لطمه اى وارد نیاید و زنانى هم بوده و هستند که جامع هر دو جنبه هستند, ولى متاسفانه تعداد اینها کم است .
زنانى که مادر واقعى باشند و با بصیرت و آگاهى وظیفه سنگین مادرى را عهده دار شده باشند, براى اجتماع بسیار ارزش دارند, ولى باز هم بایداعتراف کرد که تعداد این قبیل مادران زیادنیست .
هیچ بعید نیست اگر ادعا کنیم که زنانى که کمتر به دنبال مشاغل اجتماعى بوده اند, بهتر توانسته اند این بار سنگین را به منزل برسانند و در نتیجه ازنظر روحى و جسمى سالم تر و شاداب تر هستند و شـایـد بـراثر همین سلامت و شادابى , بهتر بتوانند بسیارى از محرومیت ها را تحمل کنند و آنها رانادیده بگیرند.
زن امروز, از قطب مادرى فاصله گرفته و در راه کسب قدرت و استقلال به تلاش افتاده است .
نـتـیـجه این تلاش ها کم وبیش به صورت فعالیت هاى ادارى , سیاسى , اقتصادى و اجتماعى ظاهر شده است .
اکـنون نیمى دیگر از پیکر اجتماع بشرى ـکه قبلا خانه نشین و زندانى بود ـاز زندان خانه رسته و دوشادوش مرد به تکاپو افتاده است .
گـوش شـیـطـان کـر و چـشـم حـاسـدان و بـداندیشان کور: در این راه , ظرف مدتى کوتاه , به پیروزى هاى درخشانى نایل شده و توانسته است دوشادوش رقیب خشن و کهنه کارخود, یعنى مرد به پیش بتازد و امیدمى رود که تدریجا بر حریف خود چیره شود.
کـیست که این پیروزى هاى درخشان و چشمگیر را نادیده بگیرد و اکنون که در این کشمکش ها و رقـابـت هـا و مـسـابـقات زنانه و مردانه , مرد شکست مى خورد و عنوان درخشان قهرمانى نصیب زن مى شود, از در ناچارى و لاعلاجى هم که باشد وارد نشود و زبان به تبریک نگشاید و تهنیت هاى قلبى خود را نثار قدوم زن ـکه با چتر مینى ژوپ , تمام عریان نشان داده مى شودـننماید؟! لکن اگر قـوانـیـن خـلـقـت , مـطیع خواسته هاى ما بود,هیچ مانعى نداشت که ما خودسرانه براى خود راه زندگى انتخاب کنیم .
چـه مـى تـوان کـرد؟ نـمـى توان در برابر قوانین دقیق خلقت , دهن کجى نمود؟چنین رفتارى , جز انحطاط و سقوط و پریشانى سودى ندارد.
سعادت , تنها یک راه دارد و آن هم هماهنگى نظامات جاودانى جهان خلقت است .
بـراى تکامل انسان , فقط یک قانون و یک فرمول مى توان به دست آورد, آن هم هماهنگى با ملکوت این جهان است .
زن بـراى رسـیـدن بـه سـعـادت و عـظـمـت , تـنـها وسیله اى که در اختیار دارد, اجابت دعوت سـلول هاى وجود خود اوست که فریادشان در حوزه شخصیت زن طنین اندازاست و او را به مادرى دعوت مى کنند.
این تنها وسیله اى است که براى زن , شرافت و افتخار به ارمغان مى آورد و بزرگان جهان را در برابر عظمتش به ستایشگرى وامى دارد.
نـاپـلـئون مـى گـفـت :مـادر بـا یـک دسـت گـهـواره و با دست دیگر دنیا را مى جنباند, دیگرى گـفـته است :مادرى بالاتر است از وزارت و وکالت , فردوسى ,حماسه سراى بزرگ ایران که گاهى بـدون هـیـچ چـشمداشت و هیچ انتظار پاداش , مقامات افسانه اى ایران قدیم را از قعر خاک به اوج فـلـک مـى رسـانـد وکمتر از کاهى و بزرگ تر از کوهى جلوه مى دهد, با بصیرتى کامل و تشخیص روشن گوید:.
زنان را بدو بس همین در هنر ــــــ نشینند و زایند شیران نر.
و سرانجام , سرآمد همه ترقى خواهان و متفکران جهان , پیامبر بزرگ اسلام ر که زن را تنها به عنوان مـادرى کـه بـنـیـانـگـذار سـعـادت نسل هاى بعداست مى شناسد و مى فرماید: الجنه تحت اقدام الامهات ,بهشت , زیر پاى مادران است .
نگاهى به پرونده هاى پدران و مادران .
همیشه و همه جا به انسان توصیه شده است که مقام پدرو مادر را محترم شمارد.
در این باره ادیان , بیشتر پافشارى کرده اند.
اسلام بیش از ادیان دیگر,براى پدر و مادر ارزش و احترام قایل شده است .
قـرآن کـریـم ,نیکى به پدر ومادر را در ردیف پرستش خداوند بزرگ قرار داده , مى فرماید:هرگاه یکى از آنها پیش تو به پیرى رسند, به آنها اف مگو وآنها را آزرده خاطر مساز و به آنها سخن نیکو بگو.
مـخصوصا اسلام براى مادر ارزش بیشترى قایل شده است و این به خاطر آن است که فداکارى هاى او براى فرزند, بیش از پدر است .
او با شیره جانش طفل را بزرگ مى نماید و شالوده سعادت و تکامل او را پى ریزى مى کند.
نخستین مدرسه تعلیم و تربیت کودک , آغوش گرم مادر است .
نقل کرده اند که مردى نزد پیامبر اسلام آمد و پرسید: درباره کى نیکى کنم ؟ فرمود: مادرت .
دیگرباره پرسید: سپس درباره کى ؟ فرمود: مادرت .
بار سوم پرسید: دیگر درباره کى ؟ فرمود: مادرت .
بار چهارم پرسید:دیگر درباره کى ؟ فرمود: پدرت .
از سوى دیگر, پدران و مادران نیز در قبال فرزندان مسئولیتى بزرگ دارند.
دراین باره سفارش هاى اکید پیشوایان اسلام , جالب و چشمگیر است .
نـوشته اند: مردى خدمت پیامبر اسلام شرفیاب شد و عرض کرد, یا رسول اللّه , این فرزند من بر من چـه حـقـى دارد؟ فـرمـود: نـامـش را نـیکو مى سازى وتربیتش راعهده دار مى شوى و به او کسب شایسته اى مى آموزى .
ونیز فرموده است :هم چنان که فرزند, عاق پدر و مادر مى شود, پدر و مادر نیز عاق فرزند مى شوند.
خـوشـبـخـتـانه در دنیاى امروز, به مساله تعلیم و تربیت ـنچنان که باید و شایدـتوجه شده است و دانشمندان توانسته اند درباره آن حقایق ارزنده اى کشف کنند.
گـاهـى هـم بـا یک دید فلسفى عمیق , چنان توجیه شده است که عملى ساختن آن خیلى مشکل مى نماید و احتیاج به کوشش هاى بیشتر و وقت طولانى ترى دارد.
هـرمـان هـارل هـورن , در کـتاب فلسفه تربیت مى گوید:تربیت , عبارت از کار بى پایانى است که مقصود از آن سازگار ساختن فرد بشرى است از حیث جسم و عقل با قوه ازلیه اى که آثار آن را در محیط علمى و احساساتى و ارادى خویش مشاهده مى کنیم .
با این همه , آنچه گفته اند و نوشته اند,کمتر به کار بسته شده است .
در عصر ما که عصر ترقى علوم و دوران طلایى تکنیک است , به مسائل انسانى توجهى نشده است .
خانواده ها وظایف خطیر خود را نادیده گرفته اند.
مادران از قطب مادرى فرسنگ ها دورند.
هـوس جاه و مقام و شهرت و عیاشى و گردش ها و تفریحات شبانه روزى , آنان را از وظیفه اصلى خود باز داشته است .
مساله درآمد مالى براى زنان , از بزرگ ترین موضوعات مشغول کننده است .
بـالا رفـتـن سـطـح زنـدگـى و تـوسـعـه تـجـمـلات و تـشریفات و تکلیفات نیز به این موضوع کمک کرده است .
در این میان تنها کسى که صدمه و لطمه جبران ناپذیرمى بیند, طفل معصوم است .
در حال حاضر, سینما و سایر وسایل سرگرم کننده در نظر مردم , لازمه زندگى است .
کمتر مادرى حاضر است براى سعادت فرزند خود, از این سرگرمى ها چشم پوشى کند.
ملت هاى متمدن به عواقب وخیم آن پى برده اند و حضور اطفال را در سینما مضر تشخیص داده اند.
آیا اطفال مى توانند به سینما بروند؟.
مجله دانشمند تحت عنوان بالا مى نویسد:یکى از موضوع هاى اجتماعى از نظر بهداشت و آموزش , سینمارفتن است که اخیرا در ایران خیلى معمول شده است .
در کـشورهاى خارجى , اجازه نمى دهند اطفال هر فیلمى را ببینند و مراقبت و توجه خاصى به این مـوضـوع دارنـد, ولـى مـتـاسفانه درایران , این موضوع مهم ـمثل سایر قسمت ها ـمورد توجه قرار نـگـرفـته است و اطفال در هر سن به سینما مى روند و پدر و مادر کودکان , خود در هر سن , حتى کـودک شـیـرخـواره را در بـغل گرفته به سینما مى برند واین اطفال معصوم به جاى خواب , باید دوـسه ساعت در هواى محبوس و کثیف سینماها به سر برند وفیلم نامناسب , مثل دزدى , جنایت , مـشـت زنـى و عشق بازى ببینند و این گونه نمایش ها, اثر غریبى مخصوصا دراطفال شش ـهفت ساله دارد.
ایـن حـرکـات که از اشخاص بزرگ سر مى زند, به نظر طفل کاملا طبیعى جلوه مى کند و ممکن است از آنها پیروى نماید.
خـصـوصـا امروزه که موضوع فیلم ها, قتل هاى عمده , سرقت هاى ماهرانه , درام , تفریحات شبانه , نـاکـامـى هـا یـا مـوفقیت هاى عشقى را بیشتر نشان مى دهدو چاره اى جز این ندارند! چون براى اسـتـفاده و جلب منفعت , باید به این قبیل فیلم ها متوسل شوند و مردم هم , امروزه هوس هاى غیر طبیعى دارند واز سرگذشت هاى عادى لذت نمى برند.
در امریکا طورى این موضوع شدید است که اغلب مردم اگر یک حادثه قتل و جنایت در روزنامه ها نخوانند و یا در فیلم ها نبینند,خواب راحت ندارند.
امریکایى ها ـکه براى هرچیز جزئى آمار تهیه نموده اندـثابت کرده اند که : بین اطفال بیمار۶۰در صد آنـهـایـى هستند که ماهى چهار بار به سینما رفته اند وبه عکس آنهایى که به سینما نرفته اند فقط سه درصد دختران و یک درصد پسران , بیمارشده اند.
بـه عـلاوه ثـابت کرده اند که در جوانان ۱۶ـ۲۰ساله , ۲۸ درصد مبتلا به ضعف بینایى شده اند و باید بیمارى هاى دیگرى را که از هواى نامناسب وبى خوابى عارض مى شود, به آن علاوه کرد.
ازنظر روحى و اخلاقى , صدمه فیلم بیشتر است .
مـخـصـوصـا اطفال عصبى و حساس زیادتر در معرض خطر هستند و در سینما به لرزه , وحشت , گـریـه و سـرعـت نـبـض مـبتلا مى شوند و شب ها درخواب ناراحت مى باشند و دچار خواب هاى نامناسب و بختک مى گردند.
در ایـن جـا نـاگزیریم با کمال صراحت , مسئولیت این بدبختى ها را به گردن خانواده ها و بیشتر به گردن مادران بیندازیم و سند محکومیت آنها را امضاکنیم .
تجلى طبیعت زن با عاطفه مادرى .
هیچ تردیدى نیست که مبارزه با هوا و هوس براى پرورش یک انسان سالم , بسیار لازم است .
هـنـگـامى که دو انسان پیوند زناشویى را امضا کردند و به دنبال آن , فرزند یا فرزندانى نصیب آنها شد,بسیارى از آزادى ها از آنها سلب مى شود.
دیگر ناگزیرند به قیودى تن در دهند شب نشینى ها و شبگردى ها و شرکت در بسیارى از نمایش هـا و تـمـاشاخانه ها ـگذشته از مضراتى که براى خودآنان داردـبه سلامت و اعتدال فرزندانشان لطمه وارد مى سازد.
بـه طـور کـلـى از روزى کـه زن مادرمى شود, باید با یک حساب دقیق , کلیه امورى که به حیثیت مادرى او زیان مى رساند.
بر خود حرام سازد, دیگر هیچ مطرح نیست که قضیه اى که با مادرى او تعارض دارد چیست .
مـقام باشد, یا شهرت و نفوذ واعتبار؟ گردش و تفریح و تفنن باشد یا کسب و هنر؟ و سرانجام باید هـمـه را فـداى مـادرى کـرد ومـادرى را در درجـه اول اهـمـیـت قرارداد, حتى این موضوع هم مطرح نیست که نتیجه تقدیم وظیفه مادرى چیست .
آیـا پاداشى که در برابر آن نصیب زن مى شود, کدام است ؟ طبیعت زن , با عاطفه مادرى در عرصه وجود تجلى کرده است .
در تمام سلول هاى وجودش , جاذبه نیرومند مادرى حکمفرماست .
بـزرگـتـریـن پـاداشـش هـمین است که در شاهراه طبیعت زنانه خود قدم گذاشته و به دعوت سلول هاى وجود خویش پاسخ مثبت گفته است .
در نـهایت اگر ازاین قسمت هم چشم پوشى کنیم , چه پاداشى از این بزرگ تر که مادرى دردوران کـهـولـت و پـیـرى , احـسـاس کـنـد غـنـچـه هاى استعدادفرزندانش در سایه وظیفه شناسى او, شکوفاشده اند و هرکدام در مسیر صحیح , به رشد و پیشرفت خود ادامه مى دهند.
در ایـن هـنـگـام چـنـیـن مـادرى احساس سرفرازى مى کند, در پیشگاه وجدان خود شرمسار و سـرافـکنده نیست , در خود غرورى احساس مى کند که باید آن را غرورى پسندیده و صحیح لقب داد, اگـرچـه غرور, خلقى ناپسنداست , ولى در موردى است که انسان خود را بیش از آنچه هست وارزش دارد, ببیند و بشناسد.
در صورتى که اگر انسان در برابر ابراز لیاقت , انجام وظیفه و کار فوق العاده جالبى ,مغرورشود چه مانعى دارد؟.
یک نمونه تاریخى .
پـیـامـبر اکرمر در جنگ احد, به منظور تهییج سربازان اسلام , شمشیر خود را به دست گرفت و فرمود: من یاخذ هذا السیف بحقه ؟, چه کسى این شمشیر را مى گیرد و حقش را ادا مى کند؟.
مـردانى برخاستند و داوطلب شدند که شمشیر را بگیرند و حقش را ادا کنند, ولى رهبر بزرگوار اسلام , از دادن شمشیر به آنها خوددارى کرد.
سـرانجام ابودجانه که مردى قهرمان و دلیر و جنگجو بود, جلو آمد و عرض کرد: یا رسول اللّه ! حق این شمشیر چیست ؟ رسول خدا فرمود: ان تضرب به العدو حتى ینحنى , آنقدر بر سر دشمن بکوبى که خم شود.
عرض کرد: یا رسول اللّه , من مى گیرم و حقش را ادا مى کنم .
پیامبر خدا, شمشیر را به او داد.
او در مـوقـع جنگ , پارچه سرخى بر پیشانى مى بست و همه مى دانستند که عزم جنگ و جانبازى دارد.
هـمـیـن کـه شمشیر را گرفت , پیشانى خود را با آن پارچه سرخ بست و در میان دو لشکر, با ناز و تبختر به حرکت در آمد.
هـنـگـامـى کـه پـیـامـبر خدا او را در چنین حالتى مشاهده کرد, فرمود: ا فى مثل هذا الموطن , این گونه راه رفتن را خداوند مبغوض مى دارد, جز در این جایگاه .
مادرى , عالى ترین مقام و بزرگ ترین افتخار زن .
مادرى , عالى ترین وظیفه اى است که دست نیرومند آفرینش بر عهده مادران قرار داده است .
اولـیـن وظیفه مادران همان است که شیره جان خود را از راه پستان به کام فرزندان خود بریزند و آنها را در راه رشد و تکامل , انرژى و نیروبخشند.
بـه هـمـیـن جهت است که على (ع ) مى فرماید: هیچ شیرى براى کودک , از شیر مادر پربرکت تر و مفیدتر نیست .
طـفـل , نه تنها از شیر مادر لذت مى برد و سلامت و اعتدال خود را حفظمى کند,بلکه به طور کلى وجـود مـادر بـا آن عواطف گرم و تحمل هرگونه رنج و زحمت براى رفاه و آسایش کودک , یگانه عامل خوشبختى و پایه گذارى اعتدال و سلامت اوست .
طـفـلى که گریه مى کند, تنها هنگامى خاموش مى شود که مادر او را در بغل گیرد و سرش را بر سینه خود قرار دهد.
این موضوع سبب شد که دانشمندان در این باره به مطالعه پردازند.
سـرانـجـام بـه ایـن نـتـیجه رسیدند که صداى ضربان قلب مادر براى طفل بهترین و عالى ترین آهـنـگ هاى تسلى بخش است , از این رو این صدا را برروى نوار ضبط کردند و در پرورشگاه ها مورد استفاده قراردادند.
وظـایـف مادر, تا وقتى که کودک به سرحد کمال برسد و انسانى شود که نیازى به یارى و حمایت دیگران نداشته باشد,ادامه دارد.
ازمـیـان هـمـه وظـایـف , تنها وظیفه شیر دادن است که فقط تا هنگامى که طفل استعداد هضم غذاهاى متنوع و جویدن آنها را به طور کامل پیدا نکرده است ,ادامه دارد.
هنگامى که دندان هاى طفل رویید و توانست غذاى مورد نیاز خود را مستقیما از محیط اخذ کند و صـرف رشـد و تـکـامـل خویش نماید, دیگر شیردادن به خودى خود بى فایده مى شود, زیرا صحیح نیست که طفل براى همیشه , طفیلى مادر باشد و تغذیه کودکانه داشته باشد.
حداکثر مدتى که براى این مرحله در نظر گرفته شده است , دو سال است .
قرآن کریم مى فرماید:والوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین لمن اراد ان یتم الرضاعه , مادران , فـرزنـدان خـود را دوسـال تـمـام شـیـر مى دهند و این حکم براى کسى است که بخواهد دوران شیرخوارگى را به اتمام برساند.
در مـورد حـداقـل آن , ازامام صادق (ع ) نقل شده است که : شیردادن ۲۱ماه است و کمتر از آن ظلم به طفل است .
چنین به نظر مى رسد که هدف , رسیدن طفل به حدى است که بتواند نیازمندى هاى خود را از راه تغذیه تامین نماید.
براى تامین این هدف , حداکثر دوسال وحداقل ۲۱ماه وقت لازم است .
به هر صورت , مساله شیر دادن زیربنا و شالوده سعادت طفل است .
طفل در صورتى که در این دوران از محیط سالم برخوردار باشد و اشتباهات پدران و مادران , او را دچار شرایط و حالات غیر طبیعى نسازد, مى تواند آینده درخشانى داشته باشد.
ازهـمین جهت است که على (ع ) فرمود:همچنان که براى زناشویى دقت ومواظبت مى کنید, براى شیر دادن نیز دقت کنید, زیرا شیر, طبیعت رادگرگون مى سازد.
خانواده , واحد اجتماع است .
سـعـادت اجـتماعى , هنگامى تامین مى شود که واحدهاى اجتماعى از جنبه هاى جسمى و روحى سالم باشند.
بـا آشـفـتـگى هاى روحى و جسمى خانواده ها چگونه مى توان انتظار داشت که جامعه اى مترقى و مرفه یا ملتى متمدن و سربلند به وجود آید.
یـک خانواده خوشبخت , خانواده اى که کانون رفاه و اعتدال و صفا و صمیمیت باشد و وظایف خود را به نحو مطلوب انجام دهد, همان است که تمام جنبه هاى زندگى سعادتمندانه را در خود فراهم ساخته باشد.
اکنون وقت آن شده است که براى احیاى انسانیت دست به کارشویم .
باید به پا خاست و پیشروى کرد و خود را از قیود تکنولوژى کور رهانید و تمام نیروها و استعدادهاى سرشتى خود را به فعالیت واداشت .
عـلـوم زیستى به ما آموخته اند که غایت کمال ما چیست و وسایلى که مى توانیم به آن برسیم , کدام اسـت , ولـى اکنون در دنیایى به سر مى بریم که علوم بى جان , آن را بدون اعتنا به قوانین طبیعى و سرشتى ما ساخته و پرداخته اند, دنیایى که چون مولود خطاى عقل و جهل ما از آدمى است , به کار مانمى آید.
سـازش با چنین محیطى براى ما ممکن نیست , بنابراین باید علیه آن طغیان کرد و ارزش هاى آن را تغییر داد و آن را فراخور آدمى ساخت .
امروز با قدرت علم مى توان تمام نیروهاى پوشیده خود را نمودار ساخت .
مـا بـه مـکـانـیـسـم هاى مرموز اعمال بدنى و روانى آشنا شده و به علل ضعف خود پى برده ایم و مـى دانـیـم کـه چـگـونـه قـوانـین طبیعى را پایمال کرده ایم وچرا کیفر دیده و در میان ظلمت گم شده ایم .
در عـین حال , کم کم از میان مه غلیظى که تمام افق را پوشانیده است , چراغ لرزان راه نجات خود را تشخیص مى دهیم .
واحد اجتماع , یعنى خانواده نیز داراى اعضایى است .
سعادت و سلامت خانواده , به سعادت و سلامت افراد بستگى دارد و این بدون رواج یک متد تربیتى صحیح , امکان پذیر نیست .
زمـیـنـه هـاى ارثـى هـرچه باشند, فرد را تحت تاثیر تربیت , در راهى مى افکند که یا وى را به قلل کوه هاى مرتفع , یا به دامنه تپه ها,و یا به میان گل ولاى منجلاب ها مى کشاند.
بدون تردید, آن گاه که مرد به وظایف خود آشنا باشد و آنها را به کار بندد و زن واقعا زن زندگى و خانه دارى و شوهردارى و تربیت اولاد باشد,این منظور تامین خواهدشد.
پیامبر عالى قدر اسلام , هنگامى که سعادت یک خانواده را توصیف مى کند, تمام جهات را ملاحظه مى نماید,هم جهات مادى و هم جهات معنوى .
خـانـواده اى که یک خانه مناسب نداشته باشد, خانواده اى که وسایل مادى اش فراهم نباشد, چگونه مى تواند خوشبخت باشد؟ آرى خوشبختى و رفاه هر یک از افراد خانواده , بستگى به رفاه دیگران و فـراهـم بـودن شـرایـط لازم زنـدگى دارد, بنابراین فرمود:از نشانه هاى خوشبختى مرد, داشتن همسرشایسته , خانه وسیع , وسیله سوارى خوب و فرزند شایسته است .
اجـتماع امروزى فرد را از یاد برده است و جز به موجود انسانى توجه ندارد و گویى قائل به حقیقت کلیات است و مارا چون مجردات در نظرمى آورد, این اشتباه مفاهیم فرد و موجود انسانى , اجتماع ما را به سوى خطاى بزرگى , یعنى یکنواخت کردن افراد سوق داده است .
اگـر آدمیان همه یکسان بودند, پرورش و تربیت و به کار واداشتن و تامین معاش ایشان , به صورت اجـتـمـاعات کثیرى چون چهار پایان اهلى ممکن بود,ولى هریک شخصیتى دارد و نمى توان او را چون سمبلى به نظر آورد.
بـه طـورى کـه از خیلى پیش مى دانیم , بسیارى از مردان بزرگ , در تنهایى پرورش یافته وحتى از ورود در مدارس خوددارى کرده اند.
در واقـع آمـوزشـگـاه هـا براى فراگرفتن تعلیمات فنى ضرورى هستند و تا اندازه اى نیز احتیاج کـودک را در هـمنشینى ومعاشرت با همسالان خود, مرتفع مى کنند, ولى تعلیم و تربیت کودک , دقـتـى دایـمـى ایـجـاب مـى کـنـد کـه جز به وسیله پدر و مادر تامین نمى شود, چه فقط اینان ـمـخـصوصامادرـاز آغاززندگى , خصایص بدنى و روانى و استعدادهاى کودک راـکه پرورش آنها باید هدف تعلیم و تربیت قرارگیردـ شناخته اند.
خـبط بزرگ اجتماع امروزى در سنین کودکى , کودکستان و دبستان را جایگزین کانون خانواده و دامان مادر کرده است .
این امر را باید معلول خیانت زنان دانست .
مادرانى که کودکان خود را به کودکستان مى سپارند تا به شغل ادارى و هوا و هوس و تفننات ادبى و هـنـرى خـود بـپـردازنـد و یا فقط وقت خود را دربازى بریج و سینما به بطالت بگذرانند, سبب خاموشى اجاق هاى خانوادگى مى شوند که کودکان در آنها بسى چیزها فرامى گیرند.
بـچه سگ هایى که در لانه بزرگ زندگى مى کنند, رشدشان خیلى کمتر از آنهاست که در آزادى به دنبال پدر و مادر خود مى دوند.
هـمـچـنـین رشد کودکانى که در میان خانواده خود به سر مى برند, بیشتر از اطفالى است که در مدارس شبانه روزى بین همسالان خود زندگى مى کنند.
کودک به زودى شالوده خصایص بدنى و عاطفى و روانى خود را در قالب شرایط محیط مى ریزند و بدین جهت از کودکان همسن خود چیزهاى کمترى یاد مى گیرد و وقتى به صورت واحد گمنامى درمدرسه تنزل نمود, خوب رشد نمى کند.
براى پرورش صحیح , هرفرد محتاج به تنهایى نسبى و توجه اجتماع کوچک خانوادگى است .
پرستارى بچه ها.
مـتاسفانه طرز قضاوت ما درباره تربیت کودک , به قدرى به ابتذال گراییده است که حد و حسابى ندارد.
افـرادى کـه بـدون فهم و تشخیص , براى به فساد کشانیدن زن و بیزار ساختن او از وظیفه اصلى , مى گویند که نباید زن ماشین جوجه کشى باشد, به عالم انسانیت خیانت مى کنند.
آنها هدفى جز ارضاى غرایز جنسى خود ندارند.
احساس مى کنند که اگر زن به وظیفه اصلى خود بپردازد, دیگر محیط رسواى اختلاط و بى بند و بارى وجود نخواهدداشت , تا از زنان کامجویى کنند.
زنى که بخواهد مادر و پرستارباشد, زنى که براى محیط گرم خانواده ارزش قائل باشد, دیگر نمى تواند مثل زنان فاسد, جوانان و مردان هوسباز رابه دنبال خود بکشاند.
زندگانى را به رنگ هوس در آوردن , هنر نیست .
هـنـر ایـن اسـت کـه واقـعــا وظیفـه را تشخیـص داد و بـه کـار بسـت , هـرچنـد مشکلاتـى هـم دربـرداشتـه باشد.
ویـل دورانت مى نویسد:زنان و مردان باحیثیت , مشکلات پیش آمده را حل مى کنند, زیرا مى دانند که نظیر این مشکلات , در میدان هاى جنگ دیگرزندگى نیز هست .
آنها وقتى پاداش این کار را مى گیرند که سال هاى سخت از خود گذشتگى و سازگارى متقابل را پـشـت سـر گـذارده انـد و مـحـبـتـى محکم و پایداربه وجود آورده اند که جوش آن از پرستارى بـچه هاست , وقتى است که همکارى در حوادث گوناگون زندگى , جاى شور و شهوت جسمانى رافراگرفته و دو روح و دو دل به هم آمیخته است .
اگر از این آزمایش معنوى گذشتند, کمال عشق را درک خواهندکرد.
این کمال , بدون داشتن فرزند دست نمى دهد.
باز باید گفت که ازدواج به خاطر فرزند داشتن پدیدآمده است .
ازدواج تـنـها براى این نیست که زن و مرد را به هم پیوند دهد, بلکه مقصودى دیگر هم دارد و آن ایـن کـه زندگى نوع خود را با ایجاد پیوند صداقت ومواظبت میان پدر و مادر و فرزند تامین کند, اگرچه آزادى از قیود اجراى وظایف و وصول به غایات , طبیعى است و به همین جهت زن بى فرزند درنظر ما مطعون است و ما را قانع نمى سازد که او معناى حیات و رضایت را دریافته است .
اگـر زنـى بـه جز مادرى , کارى پیداکند که نیروى خود را مصروف آن سازد و حیاتش را به کمال رساند, عیبى ندارد و طبیعت آن را مى پذیرد, اما اگرمقصد و هدفى نداشته باشد و چیزى توجه او را جلب نکند, براى آن است که بر غرض طبیعى عشق , پشت پا زده است .
به قول نیچه :زن , معمایى است که حل آن بچه داشتن است .
از پیامبر بزرگ اسلامر نقل شده است که :بهترین زنان شما, زنى است که : زاینده , مهربان , پاکدامن , بـراى دیگران متکبر و براى شوهر متواضع باشد,در برابر شوهر به خودنمایى و جلوه گرى پردازد و در برابر دیگران خود را پوشیده بدارد, زنى که سخن شوهر را بشنود و فرمان او را اطاعت کند ودر خلوت , خود را در اختیار همسر خود قرار دهد.
انحراف زن از وظیفه اصلى خود, در نظر پیشواى اسلام بسیار ناپسند است .
جامعه اى که زن را به هرکارى بگمارد جز به کار اصلى , مرگ برایش بهتر از زندگى است .
زنى که وظیفه مادرى را فداى مقام , شهرت , نفوذ و هوس نماید, هنرى ندارد.
عالى ترین و گرانمایه ترین هنر زن ,هنر مادرى است .
پـیـامـبر اکرمر مى فرماید:هرگاه زمامداران شما بدان و ثروتمندان شما بخیلان باشند و کارهاى شما به دست زنان سپرده شود, شکم زمین براى شمابهتر از روى زمین است .
زناشویى بدون فرزند.
اگـر ادعا کنیم که ازدواج ها به جهت بقاى نسل انجام مى شود و زن و مردى که این پیمان مقدس را امـضـا مـى کـنـنـد وسیله اى هستند براى پیدایش انسان هاى بعدى ـانسان هایى که تدریجا رو به تکامل مى روند و به مراحل عالى انسانیت نایل مى شوند ـ سخنى به گزاف نگفته ایم .
خانواده هاى کم فرزند و بى فرزند, از گرمى ونشاط, کم بهره هستند.
حتى خانواده هاى بى فرزند, از وضع طبیعى خارج شده اند.
زنـان ومـردانى که به سن پیرى رسیده اند و هیاهو و جیغ و فریاد کودکان , آرامش زندگى آنها را برهم نزده است , انسان هاى پژمرده , بدبین , عصبانى وناکام به نظر مى رسند.
ما رمز خلقت را نشناخته ایم .
قوانین آفرینش , اقتضا مى کند که محیط خانواده را فرزندان بازیگوش و پرسروصدا و فضول , تنوع بخشند.
جـالـب ایـن جـاسـت کـه بـرخلاف تصور بسیارى از پدران و مادران , بچه هاى ساکت وخاموش و سربه راه , چندان طبیعى و عادى نیستند و نمى توان براى آنها آینده اى درخشان پیش بینى کرد.
در روایـات اسـلامـى آمـده اسـت که :مستحب است کودکان را به بازى و سرگرمى هاى بچه گانه واداشت تا در بزرگى بردبار باشند.
این حقایق را نمى توان نادیده گرفت .
قـوانـیـن دقـیـق خلقت را نمى توان از نو نوشت و به تصویب قوه هاى مقننه رسانید و با سرنیزه و ارعاب , به کاربست .
سعادت و سلامت و اعتدال انسان ها ایجاب مى کند که این قوانین را کشف و از آنها پیروى کنیم .
فـرار از مسئولیت هاى خانوادگى و تربیت اولاد, دهن کجى به قوانین خلقت است , از این رو از امام هـادى للّه نقل شده است که انگشترى نقره اى را بانگین فیروزه تهیه کنید و بر روى آن بنویسید رب لاتذرنى فردا وانت خیرالوارثین , پروردگارا مرا تنها مگذار.
تو بهترین وارثانى .
این جمله قسمتى از آیه ۸۹ سوره انبیا درقرآن کریم است واز زبان یکى از پیامبران (حضرت زکریا) نقل شده است و به خوبى ثابت مى کند که سعادت خانواده , با وجود فرزند بهتر تامین مى شود.
وجود فرزند, ضامن کوشش و تلاش انسان است .
اگـر فرزند نباشد, انسان ـبه خصوص در اواخر عمرـبه چه امیدى به کوشش و تلاش بپردازد؟ چرا زحـمـت بـکشدورنج برد و خواب خوش و شیرین را برخود حرام سازد؟براى رفاه فرزندان است که انسان تا آخرین نفس ,کار مى کند و به عمران و آبادى و ترقى مملکت کمک مى کند.
اگـر فرزند و علاقه سرشار والدین به او نبود, این همه کوشش هاى پى گیر و خستگى ناپذیر معنى نداشت .
دیـن کـه بـا نـاموس خلقت و سرشت آدمى هماهنگى کامل دارد, بر همین موضوع تاکید کرده و محبت به فرزند را یکى از کارهاى پسندیده اعلام داشته است .
على (ع ) فرمود: کسى که فرزند خود را ببوسد, براى او پاداشى نیکوست .
برنامه دین به این منظور تنظیم شده است که انسان با خداوند بزرگ , رابطه بندگى داشته باشد و آنـى ازیاد او غافل نشود, ولى اجراى این برنامه ,,تنهابه تسبیح و سجاده و دلق نیست , بلکه خدمت به خلق نیز قسمتى از این برنامه را تشکیل مى دهد.
ایـن جـاسـت کـه مـى بینیم از نظر آیین اسلام , محبت به فرزند و کوشش و کار براى رفاه خانواده خدمت ونوازش , از اهم کارهاى دینى به شمارآمده است .
پـیـامـبر بزرگ اسلامر فرمود:کسى که به بازار برود و هدیه اى خریدارى کند و براى خانواده خود ببرد, مانند کسى است که براى گروهى نیازمندصدقه اى برده باشد.
او باید در موقع هدیه , دختران را بر پسران مقدم دارد, زیرا کسى که دخترى را شادگرداند گویى یکى از اولاد حضرت اسماعیل را از بردگى آزادساخته است .
بـرنـامـه فرزند دارى که لازمه حیات و سعادت است , هنگامى تکمیل مى شود که انسان , فرزندان خـود را بـى دریغ از محبت و احسان خود,برخوردارگرداند و از اعمال تبعیض و تخلف از وظایف انسانى خوددارى کند.
پـیـامـبـربـزرگ اسـلامـرفـرمـود:در نـیـکـى و مـحـبت , میان فرزندانتان به عدالت رفتارکنید, همان طورى که دوست مى دارید که آنها نیز ـپس ازبزرگ شدن ـدرباره شما به عدالت رفتارکنند.
سخنى از ویل دورانت .
وى مـى نـویـسـد:ملاحظه کنید که زناشویى بى فرزند, چگونه پژمرده است و چگونه پس از آوردن فرزند, شکفته مى گردد.
ازدواج پیش از داشتن فرزند, قراردادى است براى آماده ساختن آسایش جسمانى متقابل , ولى پس از بچه دارشدن , معناى حقیقى خود را به دست مى آورد.
فـرزند مقام خود را در کل , بالاتر مى برد و مانند آبى است که به پاى گیاهى مى ریزند تا آن را تازه و شکفته گردانند.
زن در مـیان رنج و زحمت و نگرانى و جنجال , رضایت عجیبى حس مى کند که نظیر لذت معنوى است .
او هـنـگـام تـجمل پرستى و بیکارى خود, چنین خوشبخت نبود و این وظیفه و تکلیف جدید, او را چنان کامل مى کند که حاضراست حتى خود رافداى اجتماع کند.
مرد در این حال که به او مى نگرد, عشقش تازه مى گردد.
این دیگر آن زن پیشین نیست .
این زنى است که ذخایر و توانایى هاى تازه اى به دست آورده است , و چنان شکیبا و مهربان شده است که حتى در هنگام هیجان و شدت عشق نیز,سابقه نداشته است .
گـرچـه رنـگـش کمى پریده است و قد و بالایش در نظر دیدگان دریده و شوخ ,کمى تغییر یافته اسـت ,امـا درنـظر شوهرش همچون کسى است که ازچنگال مرگ برگشته و هدیه گرانبهایى با خودآورده است .
ایـن هدیه اى است که مرد هرگز نخواهدتوانست زنش را براى آن ـچنان که شایسته است ـ پاداش دهد.
رنج و زحمت کار, از آن پس به شیرینى و گوارایى بدل مى گردد و مانند کارکردن زنبورانى است که به دنبال شهد مى گردند.
خـانه اى که تا آن وقت , چهار دیوار و تخت خوابى بیش نبود, جوانى از سر مى گیرد و پراز خنده و نشاط مى گردد.
مرد نخستین بار خود را کامل و تمام حس مى کند,زیرا مرد نه تنها با داشتن فرزند, وظیفه خود را در اجـتماع , مانند یک عضو اجتماع و یک فرد درنوع انجام مى دهد, بلکه خود را کامل هم مى کند, مگر آن که نابغه باشد, در این صورت , عشق و کمال او در تولید عقلانى است .
مـرد با داشتن فرزند, مسئولیتى را مى پذیرد که او را پخته مى کند و افقش را وسیع ترمى سازد و از یک غریزه پدرى عمیق ـکه ناگهان فرا رسیده است ـلذت مى برد.
دوسـتـى مـیـان فـرزنـدان , او را در سـال هـاى پـیـرى تسلیت مى دهد و تا اندازه اى هم بر مرگ غـلبه مى کند, زیرا جاروب مرگ فقط گوشت واستخوان پوسیده ما را دور مى اندازد, تا راه را براى جوانان پاک کند, اما روح و زندگى ما در بدن همین جوانان در جریان است .
ما فقط قسمتى از خود را به گورمى سپاریم و قسمتى دیگر که از گوهرماست و با دست و مراقبت ما پرورش یافته است , بایدبماند و در جریان تازه اى از حیات , مجسم شود.
کـودکان ما را دچار رنج و محنت مى سازند و شاید هم ما را دل شکسته و مایوس کنند, اما مطمئنا لذتى به ما مى بخشند که از لذت و جذبه عشق بالاتراست .
بگذار تا مرد به کمال برسد.
این کمال در تنهایى وجدایى ورقابت بى رحمانه نیست , بلکه در وسعت دادن به افق نفس است و در آن است که انسان بیش از آنچه مى گیرد, ببخشد,چنان که کار محب صادق همین است .
این کمال در آن است که مانند پدران دیگر, در رنج نوع شرکت کند و در حیات جاودانى و مستمر نوع , به رضا و رغبت به تحلیل رود.
مرد در این همکارى میان جز و کل , و نوع و فرد, جوهر اخلاق و سر موجودات زنده را خواهد یافت و راه ساکت و خلوتى براى سال هاى خوشبختى پیدا خواهد کرد.
خلاصه کلام .
اینک سخن نویسنده , در شرف اتمام است .
طى بحث هاى مختلف کتاب , کوشش کردیم که تا حدود توانایى , راهى را که نتیجه قرن ها مطالعه و پیشرفت علمى انسان است , به پدران ,مادران ,آموزگاران و دبیران نشان دهیم .
ادعـا نـمـى کنیم که کارما و بحث هاى ما همه جانبه و خالى از نقص است بلکه انتظارداریم صاحب نظران و آنان که در این راه , تجاربى دارند ما راازنظرهاى انتقادى و اصلاحى خود بى خبر نگذارند.
اطـمـیـنـان داشته باشند که اگرتوفیقى براى ادامه این سلسله مباحث ضرورى و لازم اجتماعى بـه دسـت آیـد و یـا اگـر بـه طـبـع مجدد این کتاب , نیازى احساس شود, از نظریات آنها استفاده خواهیم کرد.
دلـیل این انتظار این است که انسان موجودى پیچیده است و از طرف دیگر, افراد مختلف انسان را نیز نمى توان به یک چشم نگریست .
اختلافات جسمى و روحى افراد بى شمار است .
حتى یک فرد در تمام مراحل زندگى , وضعى یک نواخت ندارد.
ممکن است یک بیمارى , به طور کلى وضع انسان را منقلب سازد.
دوران طـفـولیت , جوانى و پیرى , هر کدام مراحل مختلفى از زندگى یک انسان هستند, ولى این مراحل مختلف با یکدیگر تفاوت کلى دارند.
جوان امروز را نمى توان به صورت همان کودک دیروز مطالعه کرد.
پیر سالخورده را نمى توان همان جوان دیروز پنداشت .
بـدیـن تـرتیب وضع یک یا چند قانون کلى براى نحوه تربیت , امکان پذیراست ,اما یک مربى دانا و با تدبیر ـ با توجه به آنچه اهل فن گفته و نوشته اندخود موقع شناس و احیانامبتکر است .
او مى داند در هر موردى چگونه رفتارى داشته باشد که مفید و موثر در پیشرفت برنامه هاى تربیتى او باشد.
دراین میان , نقش مادران بیش از همه حساسیت دارد.
مادران باخرد و راى هستند که مى توانند کودکان خود را دانا و لایق بپرورانند.
آنان نخستین آموزگار و آغوش گرمشان نخستین آموزشگاه است .
در این جا براى تجلیل از مقام مادران واقعى و وظیفه شناس , اشعار زیر را به آنها تقدیم مى کنیم :.
زن از نخست بود رکن خانه هستى ــــــ که ساخت خانه بى پاى بست وبى بنیان .
اگر فلاطن و سقراط بوده اندبزرگ ــــــ بزرگ بوده پرستار خردى ایشان .
چه پهلوان و چه سالک , چه زاهد و چه فقیه ــــــ شدند یکسره شاگرد این دبیرستان .
حدیث مهر کجاخواند طفل بى مادر ــــــ نظام و امن کجا یافت ملک بى سلطان ؟

دانلود کتاب






مطالب مشابه با این مطلب

    فضائل و خواص تلاوت سوره طه

    فضائل و خواص تلاوت سوره طه ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۲ امتیازs آثار و برکات خواندن سوره طه/ فضیلت و خواص آیات قدرتمند سوره طه : این سوره،اوّلین سوره ای است که ماجرای حضرت موسی علیه السلام را به تفصیل بیان نموده و حدود هشتاد آیه […]

    راه هایی برای کاهش فشار قبر

    راه هایی برای کاهش فشار قبر ۵٫۰۰/۵ (۱۰۰٫۰۰%) ۱ امتیاز راه هایی برای کاهش فشار قبر/ چطور فشار قبر کمتری داشته باشیم؟ منظور از مرگ تنها قرار دادن بدن در یک تکه زمین کنده شده نیست بلکه انتقال انسان به عالم برزخ است. اولین […]

    چگونگی خواندن نماز والدین

    خواندن نماز والدین یکی از حقوقیست که والدین چه در زمان حیات و چه پس از وفات شان بر گردن فرزندان خود دارند. این نماز را بخوانید تا هم والدینتان را شاد کنید و هم فرزندانتان بعدها برای خودتان بخوانند.

    چرا امام حسین جنگ را از تاسوعا به عاشورا انداخت ؟

    چرا امام حسین جنگ را از تاسوعا به عاشورا انداخت ؟ ۴٫۱۳/۵ (۸۲٫۵۰%) ۸ امتیازs چرا امام حسین جنگ را از تاسوعا به عاشورا انداخت ؟ در تاریخ آمده است که حضرت ابا عبدالله وقتی لشکر عمربن سعد در روز تاسوعا قصد شروع جنگ […]

    سریع الاجابه ترین دعاها

    سریع الاجابه ترین دعاها ۳٫۸۳/۵ (۷۶٫۶۷%) ۱۲ امتیازs استجابت دعا، مانند هر پدیده‌ی دیگری، قوانین ، آداب و شروطی دارد که با وجود آن آداب و شرایط است که دعا به اجابت می‌رسد .

    دعاهای مجرب برای رفع گرفتاری مختلف

    دعاهای مجرب برای رفع گرفتاری مختلف ۴٫۰۰/۵ (۸۰٫۰۰%) ۳ امتیازs عرفا و بزرگان دین دستورالعمل ها و اذکار مختلفی را پیرامون دعا برای رفع مشکلات و گرفتاری های دنیوی و سلوکی و نیز برآورده شدن حاجت بیان نموده اند که در ادامه بررسی می […]




هو الکاتب


پایگاه اینترنتی دانلود رايگان كتاب تك بوك در ستاد ساماندهي سايتهاي ايراني به ثبت رسيده است و  بر طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند و به هیچ ارگان یا سازمانی وابسته نیست و هر گونه فعالیت غیر اخلاقی و سیاسی در آن ممنوع میباشد.
این پایگاه اینترنتی هیچ مسئولیتی در قبال محتویات کتاب ها و مطالب موجود در سایت نمی پذیرد و محتویات آنها مستقیما به نویسنده آنها مربوط میشود.
در صورت مشاهده کتابی خارج از قوانین در اینجا اعلام کنید تا حذف شود(حتما نام کامل کتاب و دلیل حذف قید شود) ،  درخواستهای سلیقه ای رسیدگی نخواهد شد.
در صورتیکه شما نویسنده یا ناشر یکی از کتاب هایی هستید که به اشتباه در این پایگاه اینترنتی قرار داده شده از اینجا تقاضای حذف کتاب کنید تا بسرعت حذف شود.
كتابخانه رايگان تك كتاب
دانلود كتاب هنر نيست ، خواندن كتاب هنر است.


تمامی حقوق و مطالب سایت برای تک بوک محفوظ است و هرگونه کپی برداری بدون ذکر منبع ممنوع می باشد.


فید نقشه سایت


دانلود کتاب , دانلود کتاب اندروید , کتاب , pdf , دانلود , کتاب آموزش , دانلود رایگان کتاب

تمامی حقوق برای سایت تک بوک محفوظ میباشد

logo-samandehi